جزئیات تحقیق فرانک بوش درباره تسخیر “لانه جاسوسی” افشای یک راز درباره آزادی گروگان‌های آمریکا در ایران

Former President Jimmy Carter waves as he looks at former hostage Bruce Laingen, from Bethesda, MD, former Charge d'Affaire at the U.S. Embassy in Tehran, on the balcony of the U.S. Air Force hospital, January 22, 1981 in Wiesbaden, Germany.  Carter paid a three hour visit to the hostages from Iran at the hospital, where they are lodged after 444 days of captivity. (AP Photo)

در سال 1981، جیمی کارتر گفت که جهان هرگز از نقش آلمان غربی در مذاکراتی که به آزادی 52 گروگان از سفارت ایالات متحده در تهران منجر شد، مطلع نخواهد شد. تحقیقات جدید گوشه‌های جدیدی را از نقش مهم آلمان غربی در پایان دادن به این بحران آشکار می‌کند.

به گزارش فرادید به نقل از اشپیگل، جیمی کارتر، یک روز پس از آخرین روز ریاست جمهوریش به فرانکفورت پرواز کرد تا به 52 دیپلمات آمریکایی که قریب به یک سال توسط دانشجویان در سفارت آمریکا در تهران به گروگان گرفته شده بودند، خوش آمد بگوید. آنها در بیمارستان نیروی هوایی آمریکا در ویسبادن در نزدیکی فرانکفورت در حال معاینه بودند، و کارتر به آنجا رفته بود تا همدردیش را ابراز کند.

نقش آلمان در ماجرای تسخیر لانۀ جاسوسی

در 21 ژانویه 1981، رییس جمهور سابق حرفهای گرم ولی رازآلودی برای میزبانان آلمانیش داشت. در آن زمان، هلموت اشمیت، عضور حزب سوسیال دموکرات، و هانس دیتریش گنشر، از حزب لیبرال FDP، رهبری آلمان غربی را از پایتخش، بن، بر عهده داشتند. کارتر گفت که آلمانها “به طریقی به ما کمک کردند که من هرگز نخواهم توانست علناً به جهان بگویم.”

مسابقه برای تقسیم اعتبار تنها لحظاتی پس از آنکه این حرفهای رازآلود در مورد نقش آلمان گفته شد، آغاز گشت. اشمیت، صدراعظم وقت، اجازه داد تا نشریۀ سادویچه زایتونگ از او تمجید کند و بگوید: “ظاهراً آلمان نقشی اساسی در این جریان بازی کرده است.”

اشغال سفارت آمریکا، و گروگانگیری 444 روزه، یکی از دراماتیک‌ترین وقایع دوران بعد از جنگ جهانی دوم است. این اولین رویارویی جهان غرب با ایران بود. به نظر می‌رسید که ایران و آمریکا در آستانۀ جنگ قرار گرفته‌اند. در پایان اما همه مدعی بودند که به این دو کشور کمک کرده‌اند تا راه حلی مسالمت‌آمیز بیابند.

با این وجود، جزییات کمکهای آلمان به این روند، نامشخص ماند. حالا، فرانک بوش، رییس مرکز تاریخ معاصر در پوتسدام و اشپیگل، تحقیقی در آرشیو‌های آلمان انجام داده و با شاهدان آن زمان صحبت کرده است. این تحقیق آشکار کرده است که دولت آلمان غربی در آن زمان “نقش یک میانجی ملایم” داشته است. و یکی از شخصیت‌های کلیدی در این میان کمتر از همه شناخته شده است: گرهارد ریتزر، سفیر وقت آلمان در تهران.

شاهدان آن دوره، گرهارد ریتزر را که در سال 2000 از دنیا رفت، فردی ریزنقش از اهالی ناحیۀ اودنوالد در مرکز آلمان توصیف می‌کنند که شخصیتی زیرک داشته است.

Stockholm Gerhard Ritzelنقش آلمان در ماجرای تسخیر لانۀ جاسوسی

گرهارد ریتزر

تماس با اپوزیسیون

وقتی که ریتزر سمتش را در سال 1977 در تهران تحویل گرفت، شاه که رابطۀ خوبی با بن (پایتخت وقت آلمان غربی) داشت، همچنان در قدرت بود. ایران بزرگترین منبع نفت آلمان بود و در مقابل اشمیت و گنشر را تحت فشار قرار می‌داد تا به این کشور زیردریایی، ناو و نیروگاه برق هسته‌ای بفروشد.

در آن زمان ریتزر، تلاش داشت تا با اپوزیسیون بنیادگرا در ایران ارتباط بگیرید. این ارتباطات از طریق جلساتی پرماجرا صورت می‌گرفت، که ریتزر بعدها شرحش را برای همه گفت. پیش از جلسات، یک اتومبیل او را از مقابل هتلش سوار می‌کرد و راننده سپس او را در محلی در تهران پیاده می‌کرد و یادداشتی در مشتش می‌گذاشت. روی کاغد نوشته بود: “همینجا بایست! یک وانت آبی خواهد آمد.” او سپس دوباره ماشین عوض می‌کرد، در نهایت از میان تودرتوی حیاطهای عبور داده می‌شد و به طبقۀ بالای یک ساختمان می‌رفت که دیوارش اثر خمپاره بر خود داشت. او در آنجا با کسانی آشنا می‌شد که خیلی زود قدرت را در ایران به دست می‌گرفتند.

شاه در ژانویۀ 1979، در حالیکه میلیونها تن علیه او تظاهرات می‌کردند، ایران را ترک کرد. چند هفتۀ بعد، آیت‌الله خمینی از تبعیدش در پاریس بازگشت و آغاز جمهوری اسلامی را اعلام نمودند.

ریتزر خیلی زود با تغییر نظام کنار آمد. غرب هراس داشت که ایران تحت حوزۀ نفوذ شوروی بیافتد. به نظر می‌رسید که کنار آمدن با آیت الله خمینی آسانتر خواهد بود و از طرفی به نظر می‌رسید که رژیم تازه آیندۀ چندانی پیش روی خود نمی‌بیند. اشمیت، صدراعظم وقت آلمان، گفته بود: “آیت‌الله‌ها نمی‌توانند در درازمدت کشور را اداره کنند.” با این وجود او به اطلاع آیت‌الله خمینی رساند که ایران “فارغ از شکل دولتش، یک شریک تجاری خارجی مهم” باقی خواهد ماند.

با این وجود به نظر می‌رسید که ریتزر حقیقتاً به آیت‌الله خمینی علاقمند است. او بعدها گفت که این رهبر شیعه یک “بشردوست” بوده است. او همچنین استدلال کرد که غرب باید دعا کند که “او سالها در قدرت بماند.”

ریتزر در نقش میانجی

سفیر آلمان به شکلی هدفمند به ارتباط گرفتن با حلقۀ نزدیکان امام مشغول شد. اینکه آیت‌الله خمینی از سوی مردانی که در آلمان غربی زندگی کرده بودند احاطه شده بود، به نفع ریتزر شد. از جمله آنها، صادق طباطبایی بود که دکترایش را در دانشگاه روهر در بوخوم گذرانده بود. خواهر او با یکی از پسران آیت‌الله خمینی ازدواج کرده بود.

طباطبایی یک سمت مهم دولتی در تهران دریافت کرده بود و به مصاحب اصلی ریتزر بدل شد. پس از شروع گروگانگیری در 4 نوامبر 1979، طباطبایی به منبع اصلی امید آلمان، در تنشی که به سرعت تشدید می‌شد، بدل شد. آیت‌الله خمینی از دانشجویان حمایت کرد و ایالات متحده را “شیطان بزرگ” خواند. در مقابل کارتر، رییس جمهور وقت آمریکا، تحریم‌های شدیدی علیه تهران وضع کرد و از متحدانش خواست تا به اقدام مشابه دست بزنند و از طرف دیگر دستور آماده‌باش برای حملۀ نظامی را صادر کرد.

ریتزر یکی از معدود دیپلماتهای غربی در تهران بود که حرفهایش هنوز گوش شنوا داشت. دولت آلمان به دنبال حفظ منافعش از قبل صادرات، به دنبال آن بود که بحران خیلی سریع خاتمه بیابد. ریتزر مجوزی برای یک هیئت از صلیب سرخ جهانی جور کرد تا بتوانند از گروگانها دیدن کنند. ضمن اینکه بانی شد تا روزنامه و مجله به دست زندانیان آمریکایی برسد.

شرایط در تهران باعث سردرگمی آمریکایی‌ها شده بود، چرا که مرتب پای میانجی خودخوانده به وسط می‌آمد. آمریکایی‌ها اولین بار در ماه می 1980، سراغ ریتزر رفتند. او به همراه گشنر به وین رفتند تا با ادموند موسکی، وزیر امور خارجۀ وقت آمریکا، دیدار کنند. در آنجا موسکی و ریتزر یک گفتگوی دونفره داشتند و وقتی که طباطبایی از این جریان مطلع شد، اعلام کرد که می‌تواند به سفیر آلمان کمک کند.

به درخواست آمریکایی‌ها، وزارت خارجۀ آلمان، گزارش وضعیت‌هایی که ریتزر می‌فرستاد را در اختیار آمریکا می‌گذاشت. ایرانی‌ها نگران بودند که اگر گروگان‌ها آزاد شوند، یک حملۀ نظامی انتقام‌جویانه علیه‌شان صورت خواهد گرفت. آنها خواستار ودیعۀ دوازده میلیون دلاری‌ای که کارتر دستور ضبطش توسط بانکهای آمریکایی را صادر کرده بود، و دارایی‌های شاه در آمریکا بودند. در روز 27 می، سفارت آمریکا در بن به اطلاع وزارت خارجه آلمان رساند که به ریتزر بگویند که به ایرانی‌ها اطلاع دهند که که کارتر “به صورت جدی” این خواسته‌ها را مدنظر قرار خواهد داد.

اقدام زیرکانۀ ریتزر

ریتزر برای اینکه ایران را به سازش راضی کند، سفری به مشهد انجام داد و نزد رهبر معنوی این شهر رفت. او مودبانه از این روحانی خواست تا تفسیر اسلامی از واژه‌های “راستی”، “عدالت” و “مهمان‌نوازی” را در اختیارش بگذارد.

پس از سه روز مباحثۀ دینی و معنوی، آیت‌الله از میهمانش خواست تا دلیل واقعی حضورش را به او بگوید. ریتزر پاسخی صادقانه داد: او به دنبال استدلالهایی برای آزادی گروگانها بود. روحانی پاسخ داد: “دربارۀ این موضوع فکر خواهم کرد.” کمی بعد، فردی نزد ریتزر آمد که پیغامی از روحانی شهر مشهد درباره گروگانگیری برای امام خمینی به همراه داشت. سالها بعد، گشنر از اینکه دیپلماتشان “اساس اعتماد” ایرانی‌ها به آلمان را بنا کرده بود، تمجید کرد.

در روز نهم سپتامبر، طباطبایی پیشنهاد کرد که با یک هیئت آمریکایی در آلمان غربی دیدار کند. آیت‌الله خمینی به او توصیه کرده بود که آلمانی‌ها میزبان جلسه باشند و گشنر تا جای ممکن در مذاکرات “نقش” داشته باشد.

نقش آلمان در ماجرای تسخیر لانۀ جاسوسی

یک هفته بعد، مذاکرات محرمانه میان طباطبایی و وارن کریستوفر، معاون وزیر خارجۀ آمریکا، در مهمانخانۀ وزرات خارجۀ آلمان در بن و تحت نظارت گشنر آغاز شد. کریستوفر از دیدن طباطبایی حیرت زده شد: مردی خوش سیما و سی و چندساله با کت و شلوار کتان. او فکر نمی‌کرد که نمایندۀ ایران این شکلی باشد.

با این وجود، خواسته‌های او برای فرستادگان آمریکا مشکل ساز بود. در نهایت، واشنگتن نتوانست دارایی‌های شاه که اکنون از دنیا رفته بود، را در اختیار بگیرد. اعتباردهندگان آمریکایی خواستار غرامت در عوض دارایی‌های ضبط شدۀ ایران بودند.

اما کریستوفر تضمین داد که آمریکا حمله نخواهد کرد و وعده داد حدود 6 میلیارد دلار از طلاها و دارایی‌های ضبط شدۀ ایران آزاد خواهند شد. بنا بود که طلاها با کمک بوندس‌بانک، بانک مرکزی آلمان، به ایران منتقل شود. کریستوفر همچنین پذیرفت که کمک کند تا “پنهانکاری بانکی دور زده شود” تا دسترسی به دارایی‌های شاه هموار شود.

کارتر در خاطراتش به این موضوع اشاره کرده است که اطمینان داشته که با آیت‌الله خمینی، “مستقیماً در ارتباط است.”

به نظر می‌رسید که یک توافق در دسترس است. طی هفته‌های بعد از آن، ریتزر تقریباً هر روز با طباطبایی ملاقات داشت. به منظور حفظ اسرار، در اسناد آلمان به طباطبایی با اسم مستعار “مسافر” اشاره می‌شد.

چرخش ناگهانی

در اوایل ماه اکتبر، آمریکایی‌ها در سفارتشان در بن مشغول تنظیم پیش نویس لوایح لازم برای تصویب بودند تا از طریق آنها کارتر بتواند نقاط محل مناقشه را حل و فصل کنند. گشنر هر جا که می‌توانست کمک می‌کرد. او به طباطبایی گفت که آلمان “نقش ضامن تعهد آمریکایی‌ها به تعهداتشان را ایفا خواهد کرد.” او پذیرفت تا به صورت فعالانه سعی در “تاثیرگذاری مثبت بر افکار عمومی راجع به ایران” کند و پیشنهاد جلساتی در آلمان یا عربستان را مطرح کرد.

اما ناگهان، ایران دوباره عقب کشید. آن هم به دلایلی که هنوز هم محل حدس و گمانهای بسیاری است. بنا بود که انتخابات ریاست جمهور در 4 نوامبر برگزار شود. آیا امام خمینی می‌خواستند که کارتر نتواند از حل و فصل این قائله به نفع خود در انتخابات بهره بگیرد؟

در هر صورت، طباطبایی در روز 9 نوامبر خبر غافلگیرکننده را آورد. او گفت که به خاطر خطر دستگیری، ریتزر باید حتماً همۀ اسنادی را که به نقش طباطبایی در مذاکرات اشاره دارد، نابود کند.

این هراس او غلو شده از آب درآمد. طباطبایی که اوایل امسال فوت شد، بعداً به عنوان نمایندۀ ویژۀ ایران در سازمان ملل مشغول به کار شد. اما وقتی که ایرانی‌ها مذاکرات با آمریکایی‌ها را دوباره در ماه نوامبر از سرگرفتند، او و دوست آلمانیش را دور زدند. در نهایت، الجزیره کمک کرد تا میلیاردها دلار از پول ایرانیها آزاد شود و در 20 ژانویۀ 1981، گروگانگیران از ایران خارج شدند. با این وجود، تمجید کارتر از آلمانی‌ها سر جای خودش بود. بوش، تاریخ شناس، می‌گوید که بدون میانجیگری ابتدایی آنها این توافق شکل نمی‌گرفت. حتی این پیشنهاد که الجزیره هم وارد کارزار شود از سوی بن بود. بنا بر اسناد، این پیشنهاد را اشمیت مطرح کرد.


Leave a Comment

Your email address will not be published. Required fields are marked *

This site uses Akismet to reduce spam. Learn how your comment data is processed.

Scroll to Top