گفتگوی آقای بنیصدر و علی صدارتسه گرایش سیاسی-عقیدتی-فکری در ایران-جلسه۲از۳
از ایران باستان، تا دوران اسلام، و تا به تاریخ معاصر و امروز
تاریخ تولید: بیست و یکم اسفند ۱۳۹۶ برابر با دوازدهم مارچ ۲۰۱۸ دوشنبه
❊
فایل صوتی را در همینجا بشنوید:
❊
(با سپاس فراوان از هموطن گرامی (ف-ر) که این گفتگو را پیاده و به صورت نوشتاری درآوردهآند)
اقای بنی صدر عرض سلام دارم واقعا متشکر هستم با این گرفتاریهای که دارید شب عیدی وقتتون را ازاد می کنید و در این گفتگوها شرکت می کنید.
بایستی عرض بکنم که دوستان و اشنایان از یکطرف و هموطنان عزیزی که اقبال اشناییشون را ندارم و در فضای مجازی هستن از طرف دیگر پیام می فرستن و خیلی استقبال کردن از این سلسله گفتگوهایی که با جنابعالی دارم
و به خصوص در مورد جلسه قبل که جلسه اول بود در بررسی سه گرایش، سه جریان فکری در تاریخ ایران حالا تاریخ معاصر ایران بیشتر مد نظر هست ولی خب در تاریخ دور ایران هم چنان که در جلسه پیش توضیح دادید این قضیه بسیار روشن مشخص شد.
امروز دوشنبه ۲۱ اسفند ماه ۱۳۹۶ برابر با ۱۲ مارس ۲۰۱۸ .
سه نحله فکری را برای یاداوری ، جلسه اول اقای بنی صدر توضیح دادن چپ، مذهبی و دینی و ملی،
این در تاریخ دور بررسی شد و توضیح داده شد و امروز به ادامه ان می پردازیم.
قبل از اینکه برنامه را ضبط کنیم با اقای بنی صدر چند تا مطلب را پیدا کرده بودم برای نوشته ای که دارم تهیه می کنم که در مورد موازنه ها صحبت شد که با هم تاسف خوریم به اتفاق شما اقای بنی صدر که
چرا کسانی که میکروفون دستشون هست قلم دستشون هست ، دوربینها به سویشان هست از موازنه ها تعریفی درست عکس انرا می دهند،
موازنه عدمی، انطور که مدرس گفت و موازنه منفی بر اساس انچه مصدق گفت ،
ولی می بینیم که این چیزی که سیاست موازنه منفی بود و مصدق را که همین روزها مصادف با وفات او بود را یک نماد تاریخی استقلال و ازادی ایران کرد چطور انرا حالا یا به تعمد یا به کج فهمی درست بصورت عکس مطرح می کنن در جامعه ،
و انوقت باز خیلی جالبه کسانی که دوربینها به سمت انهاست میکروفون به سمت انهاست رسانه ها در اختیارشون قرار میگیره و بطور کلی سانسور نمیشن و تریبون در اختیارشونه بیشتر کسانی هستن که حتی از موازنه ها درست تعریف عکس را ارائه می دن و نه انچه که باعث شد مصدق مصدق بشه و در ایران و در منطقه و در دنیا جایگاه خودشو را پیدا کنه
ممنون میشم اگر در این زمینه هم اشاره ای بفرمایید و بقیه گفتگو را ادامه خواهیم داد.
بفرمایید خواهش می کنم .
بله اون سه گرایش تاریخی سه امر مستمرواقع تاریخ ایران است و من در تاریخ جامعه های دیگه کار نکردم که بگوییم در کشورهای دیگه این سه گرایش وجود دارن
ولی هم اکنون در کشورهای غرب گرایش چپ که چپه معلومه،
گرایش ملی مثلا در فرانسه نمادش دوگل است گلیستها هستند
که اینها ترکیبی هستند از اونها که به استقلال تقدم می دن و میانه روها،
یه گرایش راست افراطی هم هست در فرانسه
البته بیان دینی در جامعه امروز فرانسوی هم یه حضوری داره در همه این سه گرایش،
چپ مذهبی هم هست ، گلیست مذهبی هم هست خود دوگل هم مذهبی بود.
راست افراطی هم که نمایش مذهبی بودن می ده اما اینکه بین اونها مذهبی و غیر مذهبی هست
و با توجه به اینکه سران اروپا نزد پاپ رفتن که بعضی از کشورها خود را لائیک می دانستن تا به انها دلالت و راهنمایی به اینها بدهد در واقع یه زمینه عمومی هم به عنوان دیدگاه مذهبی وجود دارد در خود این غرب
وهمه ما می دونیم که در غرب تا وقتی که دین با دمکراسی اشتی نکرد و جور خود را جور نکرد همین دمکراسیها بر اصل انتخاب هم استقرار نجسنتد.
اما در مورد کشور ما چند ویژگی بخواهیم بشمریم برای تعیین روابط این سه گرایش تاریخی عبارت می شوند از اینها
– تا دوران معاصر که ایدئولوژی های هر کدام از این گرایشها از غرب می امد تا این زمان، در خود ایران بر مبنای واقعیتهای زندگی بیانی پیدا می کردن این سه گرایش تاریخی یعنی اندیشه راهنمایی داشتن که از واقعیت مایه می گرفت، بنابراین به روی هم باز بودند.
ویژگی دومش اینکه اینها بر روی هم بسته نبودند مثل دوران معاصر که همدیگر را سانسور کنن و هیچکدوم به دیگری راه نداشته باشه و
چپ باید خود را اینجور تعریف کنه که من ضد هر چه غیر خودممه
و یا مذهبی خودش را اینجور تعریف کنه یا هر چه من نیستم ضد منه یا من نیستم تنها ….
این بقول اقای خمینی یا غیر مکتبی ضد مکتبی یا نیمه مکتبی است و در دوره اقای خامنه ای یا خودی نا خودی است
نه،
در تاریخ ما این سه جریان بروی هم باز بودند این است که اشتراکات می توانستند پیدا کنند وبیان و اندیشه راهنمای مشترک می توانسن پیدا کنن
و این اشتراکات وقتی کامل میشد و وقتی بدیلی پیدا می شد و با یه اندیشه راهنمایی که هر سه گرایش را، دلخواهشون را، خواستهاشو ن را براورده می کرد جنبش همگانی ممکن میشد
اگر بخواهیم دقیق تر کنیم این را می گوییم این سه گرایش عمده تاریخ ایران در ویژه گیهای ایرانیت با هم توافق داشتن
حالا در این ویژگیهای ایرانیت بعضی ها مثل استقلال اینکه رابطه ملت ایران با انیران اون جریان استقلال طلب این قسمتها را بیشتر بهش بها می داد
گرایش چپ عدالت اجتماعی و توحید اجتماعی را بیشتر بها می داد،
گرایش دینی طبیعتا به باز بودن جامعه در برابر معنویت و هر سه گرایش خدا شناس باشن و اینکه در این یگانگی دینی و توحید دینی یگانگی ملی هم ممکن بگردد، گرایش دینی تاکید می کرد
اینکه شما می بینید در دو دوره که بعد از اینکه وحدت ملی به خطر افتاد
یکی در دوره ساسانی و یکی دوره صفوی ،
اگر توجه کنیم می بینیم که بیان دینی به لحاظ اینکه فراگیر بود و همه مردم به دین گرایش داشتند
با براوردن خواستهای دو گرایش دیگر، اسباب این تغییر و تحول رو از یه سلسله به سلسله دیگر و از یک ایران به ایران دیگر در رابطه با دنیای خارج فراهم می کردند و
اینکه ایرانیها و سلسله های سلطنتی به وحدت دینی در ایران بها می دادن نه از راه دینداریشون بود ….
از این راه بود که این را لازمه اولا انسجام داخلی می دانستند و ثانیا اینرا وسیله کارا در تنظیم رابطه با انیران ،
ایران شناخته می شد به یه مذهبی که این مذهب خاص مردم ایران بود در دوره پیش از اسلام دینی که زردتشی بود و در دوره بعد از اسلام وقتی که اون وحدت ملی و توحید اجتماعی هدف شد اسلام شیعه
بسیاری می نشینند و می گویند این شیعه گری چه حرفیه، خرافی است
امامها که میگن اینجور نبوده واینجور بود
اینها اندر نمی یابند که این سه گرایش در توافق با یکدیگر و سازگاری با ایرانیت، لازمه این توحید اجتماعی داخلی و مقابله با تجاوزهای خارجی واستقلال را این می دانستند که سه گرایش در یه بیان دینی اتحاد کنند
حالا انوقتی که دین از خود بیگانه می شد بجوری که اغنا نمی کرد، بیان کننده سه تا نبود.
وبرای اینکه دقیق کنم به موازنه عدمی بر میگردم
گرایش ملی به موازنه عدمی بیشتر در رابطه با انیران توجه داشت
به این معنا که چنان باید با دنیای خارج رابطه برقرار کرد که منتجه قوا در مرزها ایران بشه صفر
یعنی به معانی روشن اینکه ایران از تجاوز بیرون مصون بماند
گرایش چپ همین موازنه را دردرون مطالبه می کرد به این معنا که درون مرزها هم روابط قوایی که سبب بشود اکثریت بزرگ تحت سلطه اقلیت کوچک در بیاد و مرتب دوشیده شود نه اینطور نباشه
بر مبنای موازنه عدمی روابط اجتماعی در قلمرو اقتصادی خصوصا برابری طلبانه باشه. اون جریان دینی اگر به قدرت میل میکرد اینرا از خود بیگانه میکرد برای اینکه نیاز قدرت را براورد،
این از مبارزه عدمی درون مرزها غافل می شد.
به قول روسو فیلسوف فرانسوی گفته است که:
بزرگترین فاجعه تاریخ بشری که به جان بشر افتاده که همچنان تخریب می شود وتخریب می کند مالکیت خصوصی است که افراد در انچه به زمین منابع و کار یکدیگر مربوط می شد دم از مالکیت خصوصی زدن که این مال من است .
حالا اگر بخواهد توحید اجتماعی باشد یعنی موازنه عدمی یعنی رابطه حق با حق
نه رابطه قوا و زور با زوردر درون مرزها در جامعه
دین باید توضیح بدهد که مبنا مالکیت انسان است بر کار خویش
و این مالکیت ایجاب می کند انچه زمین است و منابع موجود در زمین است و ابزار است و نیروی محرکه است این در خدمت همه شهروندان قرار بگیرد،
طوری که اولا کار داشته باشند و ثانیا در این کار یکدیگر را استثمار نکنند و ثالثا توزیع در امدها را ممکن کند ،
و درسطح داخلی هم مبنا برموازنه عدمی باشد
و منتجه قوا برسد به صفر،
و به سخن دیگر روابط قوایی نباشه و حق با حق باشد .
و توجه کنید این با جامعه طبقاتی دروان ساسانی چقدر تفاوت دارد یا صفویه وقتی در اغاز که اینها شروع می کنند بکار برای پاسخ مثبت دادن به این تمایل چپ مالیاتهایی که ظالمانه به دهقانان وپیشه وران بسته بودن لغو کردن
گفتن شاه اسماعیل ۲۸ مالیات را لغو کرد بر روستاییان و کشاورزان ،
بعد جریان از خود بیگانگی است . ساسانی وصفوی در قدرت از خود بیگانه شدند و دیگه ترجمان اتحاد این سه تمایل نبودند.
به تدریج در همین سلسله ها هم جنبش ها شروع می شوند جنبشها شکل می کیرد و ادامه پیدا می کنند که خود همین جنبشها سبب انحطاط این سلسله ها شده
در مورد ساسانی که کار به جایی رسید که در مقابل حمله عرب قشرهای زحمتکش مقاومتی نشان ندادند. چون از فشار سلسله مراتب طبقاتی جانشان به لب رسیده بود.
خب حالا ما این سه تمایل را در که در ویژهگیهای ایرانیت اتحاد می کردن و بیان دینی که در بر می گرفت خواستهای سه تمایل را، مختصر توضیح دادیم
می تونیم اینرا در انقلاب ایران ودر نهضت ملی کردن نفت هم ببینیم.
در انقلاب مشروطه هم کم و بیش ببینیم .
کم و بیش زیرا در ان مشروطه پای قدرت خارجی هم در میان است هم انگلیس فعال است هم روس
روسها ضد ان جنبش و انگلسها در هواداری ان جنبش.
این است که در ان دوره ازادی از استقلال تقدم پیدا می کند شعار ازادی هست ولی شعار استقلال لااقل به اندازه ازادی همگانی نیست دوباره در جنبش ملی کردن نفت است که ایندو با هم همراه میشن.
سری بزنیم به جنبشهای فکری و مردمی در سرزمین ایران از اسلام به این طرف
ما در مقابل اشاعره داریم معتزله که جانبدارازادی است
اشاعره طرفدار جبرند و معتزله طرفدار ازادی و ایرانیند.
بعد داریم اخوان الصفا که نمی دانیم که بودند چون بنا مخفی کردن نام و نشان بود از نام ونشونشون چیزی در دست نیست ولی از کارهاشون در دست است که یکی از بن مایه های کارشون جریان مزدک است یعنی تمایل چپ.
بعد شما دارید شعوبیه که اینا باز ایرانین بر مبنای ایه قرانی که مگویند که می گویند ما شما را از شعوب وقبایل افردیدم از مرد وزن و شعوب وقبایل تا شناخته شوید هر که از شما با تقوا ترنزد خدا با کرامتر..
انها می گفتند دلیل ندارد یه ملتی بر ملتی دیگرمسلط باشد
اینا یعنی جنبش شعوبیه جانبدار استقلال ایران در برابر سلطه عربن
بعد با تاریخ شما می ایید از سلسله های ایرانی
یعقوب لیس تا به بعد طاهریان سامانیان غزنویان که همه بتدریج از سلطه عربها که بیرون امدن هیچ
بر بغداد هم خصوصا جنبش شیعه که دیلمی ها بودن بر بغداد هم مسلط شدند
اینکه در ایران شیعه قوت گرفت که با دیلمیان که اینها به حاکمیتم رسیدن
بعد دوره مغولی و سرکوبها
بعد سربداران که شیعه است که این چپ دنیای اسلام است یا بیان چپ دین است، شیعه ،
جامعه هایی هم که اینها در نقاط مختلف راه انداختن در قسمتهای مختلف ایران، مثل جامعه صلواتی سمنان و دامغان و جامعه ملک محمود سیستانی در سیستان اینها جامعه هایی بودند در واقع از لحاط اقتصادی برابری طلب که اگر کسی در سیستان به دنیا می امد از لحظه تولد تا مرگ بیمه بود و اگر کسی سفر می رفت و بر می گشت از سهمیه خود در زمان غیبت خود برخوردار میشد از خزانه عمومی
اینها تنها در شرق و شمال شرقی نبود شمال غربی و غرب ایران هم بود اینگونه جنبشها
همزمان با اینها جنبش عیاران داریم اهل فتوت، اینها هم همینطور
بعد می رسیم به صفویه می بینیم در اغاز یه خانواده سنی مذهب حالا می خاد مردم را متحد کند یکپارچه کنه ، محتاج بیانی است که سه تمایل را راضی کند ،
میشه شیعه با چه تعصبی الا و لل لا تمام مردم باید شیعه شود.
در واقع قشرهای زحمتکش را می خواهد مطمین کند که من از شمام
در همین حال این می گوید ایران یه کشوری بوده یکپارچه با عظمت و باید همون یکپارچگی را پیدا کند…برای یکپارچه کردن ایران با ملوک الطوایفی در می افتد،
وبرای مقابله با عثمانی که دستگاه خلافت سنی بوده فقط به شیعه (من انم که دینم شیعه اس) بسنده نمی کند و شروع میکنه به تمایل ملی را هم اغنا کردن
از طریق شاهنامه خوانی و پیدایش قهوه خانه ها که کار در ان در این بوده که نقالی می کردن و شاهنامه خوانی برای تقویت روحیه ملی در جامعه ایرانی ..
وقتی تحقیق می کردم اسنادی وجود داشت گه در ان عثمانی ها رژیم صفوی را متهم می کردن ایرانیها را متهم می کردن می گفتند اینها دینی نیستند و ملی را تبلیغ می کنند و انرا دست اویز حمله به ایران می کردند البته در انچه مربوط می شود به تقویت روحیه ملی درست میگفتن به لحاظ اینکه صفویه اینکار را میکرد
اینکه صفویه از خود بیگانه شد بله این واقعیته قدرته دیگه قدرت از خود بیگانه ساز است
اما صفویه حتی بعد از اینکه منقرض شد: این نادر شاه سلسله جدید ایجاد کرد ولی برای اینکه میزان محبوبیت صفویه را در ایران بدونین با این همه که از خود بیگانه شده بود چون به این سه تمایل توجه داشت محبوبیت خود را حفظ کرده بود.
به ترتیبی که مادر نادر شاه به او میگفت سلطنت تو غصبی است انرا به صاحبان اصلی که صفویه اند برگردان
شاه عباس بسیار مراقبتش در زمینه بسیار بود .
ولی نقطه مقابل او شاه سلطان حسین را می یابیم
شاه سلطان حسین به این علت نماد ذلت است در ایران ، به چه جهت؟
به این جهت که این ادم محمود افغان که از قسمتی از ایران برخیزد وبیاد و در راهش هیچ مقاوتی نباشد پایتخت را محاصره کنه و پادشاه ایران تاج را با دست خودش بزاره سراون،
کیه اون؟ یه سنی
وقدرت اندیشه راهنما را اینقدر خالی شده بود که بکار توجیه خودش هم نمی یاد ،
اینقدر خالی شده بود هیچی نداشت که نماد شاه سلطان حسین است
نه گویایی ملی گرای داره نه گویایی دینی دارد خب ذلت است دیگه
از اون شاه اسماعیل که می گفت در سراسر ایران یه سنی نماند، نه به اینکه در همان سلسله شاه سلطان حسین تاج را به سریاغی سنی بگذارد. اونم گویایی داره، جامعه که حاضر نیست بایسته و وارد عمل شه برای دفاع ، اینکه بدیل به شما درس می دهد مقایسه اگر بکنید اگر شاه اسماعیل را وشاه عباس و با همین شاه سلطان حسین همش درسه،
درس می دهد هر گاه سه تمایل، در یه بدیلی متحد شدند و اون بدلیل را بیانگر خودشون دیدند ایران قوام میگیره دوام میگیره حیات ملی ادامه پیدا کنه جامعه می افته رو خط تحول و رشد،
اگر نه میره تو خط انحطاط ، شاه سلطان حسین نماد انحطاط است
هیچکدام از سه تمایل را فکر راهنماش بیان نمی کند خالیه،
خود نگون بختش هم نماد ذلت است و خالی شدن اون از قدرت
نتیجه چی میشه این میشه که یه شورشی یه یاغی با یه لشکر کوچک ازافغانستان راه بیافتد بیاد اصفهان را تصرف کنه
کسی هم نباشه بگه از کجا امدی اخه
به ما می گوید چگونه سیر تحول سیاسی ایران چگونه مرتب از صعود به سقوط از سقوط به صعود
حا لا شما بعد این دوباره یه صعودی دارین تا می رسه به قاجار
از قاجار به بعد سقوط است چون اسبابی که لازمه قوام و دوام حیات ملی است اغناء کننده تمایل ملی است دیگه وجود ندارد.
توی اون جنگهایی که از صفویه تا قاجاریه در درون کشور جریان داشته در مرزهای کنونی ۳۰ میلیون جمعیت ایران نفله شده
در اخر قاجار ۱۰ نه میلیون حداکثر ۱۱ میلیون بر اورد شده با این جمعیت با اون سرزمین وسیع و قدرتهای بزرگ نوساخته مثل روس وانگلیس البته نمی شد مقابله کرد تدبیرو عقل و درایتی هم که نبود
کریم خان نسببت به اغا محمد خان بیشتر نماینده این سه تمایل بوده.
او خود را وکیل الرعایا می خوند.
یک داستانی مربوط می شود به کریم خان زند و همین اقا محمد خان که در حضور او بود و گروگان بود نزد اوورجال دولت او هم نشسته و انگلیسیها هدایا اوردن برای کریم خان از جمله سرویس ظروف چینی هدیه اورده بودند.
کریم خان از اونها پرسید نظر شما چیه بپذیریم یا نپذیریم. اقا محمد خان گفت که اینها امدن اینجا خلیج فارس قسمتهایی از سرزمین ما را تصرف کردن ومستقر شدن هدایا را هم مفت نمی دهند و شما اگر پذیرفتین باید استقرار انها را هم در خلیج فارس قبول کنید
ومتناسب با این غذا خوریها چیزهای دیگه را هم وارد کنید اونها را هم که ما نمی سازیم پس باید دروازها را باز کنیم بروی امتعه خارجی و این می شود سلطه بیگانه بر ایران بهتر است قبول نفرمایید
کریم خان دستور داد از اندرون بشقاب مسی و ظرفهای مسی را بیاورن. دستور داد ظرفها را به زمین انداختند، چینیها شکست و ظرفهای مسی نشکست. گفت ما در این ظرفها نسل بعد از نسل غذا می خوریم وحالا ما باید محتاج شما باشیم نمی خواهیم این احتیاج را. و نپذیرفت انها را
حالا خود این برداشت مقایسه کنید با دوره رضا شاه وپسر اوکه دروازه ها گشوده شد و به قول هدایت که ۵ سال نخست وزیرش بود، تمدن بلواری را در ایران رواج داد.
اقا محمد خان این دیدگاه را داشت.
ولی ضعفهایی مهمی داشت این ادم،
البته اقا محمد خان قاجار را متحد کرد وایلهای دیگر هم بهش پیوستن و سلطنت را گرفت
و جریان ملی را اغنا میکرد چون ایران را متحد کرد. با بیرحمی زیاد در کرمان که شهر را به کوران تبدیل کرد و بعد قشون کشی به گرجستنان وارمنستان با نخستین رویارویی با روسها
که در دوره فتحعلی شاه به جنگهای ایران وروس کشید که مورد بحث ما نیست
ولی توجه نکرد که ایران نه ایران دیروزساسانی است و نه ایران بعد از اسلام است که از حمله های شرق و غرب رها شده،
که تمام قلمروبزرگ اسلامی ایران در یک دوره هفتصد ساله در ارامش در مرزها باشد به علاوه یک بازار گسترده خیلی وسیع که ایران فوق العاده ثروتمند شد در ان زمان.
و انها که می گویند حمله عرب، این واقعیتها را درز می گیرن سانسور می کنند که خیال می کنند مردم ایران نه عقل داشتن نه شعوری و همینجوری مفت تن به ذلت پذیرفتن،
نه اینجور نیست،
داده های تاریخ مستمر را بگیریم که به مثابه امرهای واقع مستمر
می بینیم در طول تاریخ، ایران از بهترین فرصتها برا ی رشد اقتصادی علمی ادبی استفاده کرده.
تا برسه به حمله مغول بعد که در دوران معاصر یعنی از اواخر صفویه به این سو حضور دو قدرت نوخاسته در جنوب و شمال ایران،
تا این زمان ایران در رشد و ترقی بوده ،
بطوریکه در صفویه ۳۶ رشته صنعتی شیمیایی صنعتی وجود داشته
زمانی درهمین دوره اق قویونلوها یعنی کمی قبل از صفویه مالیت تبریز به تنهایی برابر با مالیات فرانسه بوده در ان زمان،
شاردن که در دوران صفوی به ایران سفر کرده از غرب تا شرق شرح داده جامعه مرفه ایرانی را
مثلا در روستاها که میرفته درهر خانه، اتاقها که فرش داشتن هیچی فرش خانه داشتند که فرشها بر هم انبار شده بود.
حالا دوره قاجار دیگه اینطور نیست سی میلیون کشتار و جنگهای داخلی ایران را فرسوده کرده در عین فرسودگی دو قدرت جدید ابر قدرت نه البته انگلیس چرا ابر قدرت بود ولی روس هنوز نه
اینها در شمال و جنوب حاضر شدن و این تدبیر جدید می خواهد
ملی دیگه حالا باید تعریف خود را دقیق می کرد،
اسباب توانمندی داخلی ایجاب می کرد به حداکثر رساندن توحید اجتماعی، سرمایه اجتماعی وابادانی داخلی را با عقل وتدبیر،
قلمروهای که بیان کننده سلطه جویی ایرانی بر انیرانی بوده و با موازنه عدمی هم سازگاری نداشته ،
مثل سلطه بر ارمنستان و گرجستان، اینرا تدبیر می کرده
وفرض کنیم که یه صلحی در مرزهای واقعی (و نه مرزهای سلطه جویانه ) ایجاد میکرده با قدرتهای نو خاسته.
و این فرصت را از طریق توحید اجتماعی یعنی موازنه عدمی در درون بکار می گرفته برای قوت گرفتن ایران.
جمعیت زیاد شود ایران توانمند شود و بتواند مصون بماند،
خیر .. نخیر
اقا بدون توجه به واقعیتهای روز می خواسته که ما باید همه مرزهای از دست رفته دوران امپراطوری را داشته باشیم.
جنگهایی راه افتاد که به شکست ایران و انحطاط انجامید
قاجار خیلی زود بیگانه شد با این سه جریان تاریخی و دیگر بیان کننده این سه تمایل نبود
واینکه در ذهنیت مردم ایران یه ا قا محمد خان قاجار است با همون عیبها: بیرحم و خسیس ،
بیشتر از همه عباس میرزا چون دفاع کرده در مرزها در جنگهای ایران وروس
الا او، بقیه دیگه ماندگار نیستن
اینها معروفن که نمادهای ملی که سه تمایل را بیان میکردن را مثل قائم مقام مثل امیرکبیر را نفله کرده و از بین برده و کارشون به جایی رسیده که:
ناصر الدین شاه شکوه میکرده که می خوام شمال کشور برم باید از روسها اجازه بگیرم جنوب از انگلیس ، این چه سلطنتی است من دارم.
این دیگه نماد هیچی نیست.
یه گنده کاری دیگر هم کرد و یکی از خانواده قاجار مروج شیخیه شد و
ناصرالین شاه گفت که سلسله ما دین هم از خود دارد. خیال میکرد یه نفر از خانواده او، اونم شیخیه شدن کفایت می کند که اگه دین از خود داشته باشد مثلا حکومتش ثبات پیدا می کند. جریان شیخیه چی بود چی نبود موضوع بحث ما نیست موضوع طرز فکر این ادم است.
او نمی داند که بیان دینی باید ان سه جریان را در خود متحد کند به عنوان بیان اگرنه بکار نمی یاد
باید با ویژگیهای ایرانیت بخواند اگر نه بکار نمی یاد
باید ترجمان موازنه عدمی باشه اگر نه بکار نمی یاد
اینها را حالیش نبود.
اون جریان دینی
اولین جنبش همگانی داریم در نهضت تحریم تنباکو
اولا دوران قاجار را می گویند عصر بیخبری یا عصر فروش امتیاز به شمال و جنوب یعنی روسها و انگلیسها،
فرانسویها هم بی سهم نماندن سهم انها اثاراشیاء عتیقه اثار باستانی شد .
ولی عمده ایندو قدرت بودن که می خوردن،
و سلطنتی که باید نماد استقلال می بود شد نماد وابستگی کامل به دو طرف
موازنه عدمی شد موازنه وجودی دو طرفه، هم به روس بخورانی هم به انگلیس انهم چه خوراندنی یکیش این نفت بود که تا حالا هم گرفتارشیم
اما جنبش تنباکو اینجا حا لا می بینید
یکی از فرازهای مهم تاریخ ایران است
این بیانگرسیاسی یعنی جریان ملی که شاخص بشه بیاد به میدان مثال امیرکبیری حضور ندارد
و مقام دینی تصدی می کند این را و او میرزای شیرازی است البته بعد از اینکه شور می کند با روحانیون و تاجرها و زمینه اماده می بیند یه جمله می نویسد
اکنون مصرف توتون وتنباکو در حکم محاربه با امام زمان است تمام.
این در حکم محاربه با امام زمان ایران به حرکت میاید ،
ابتکار نخستین در اون جنبش قبل از حکم میرزا، با دهقانان است و تاجران توتون و تنباکو
بعد قسمتی از رجال سیاست هم نه در علن در خفا حمایت می کنند
بعد روحانیون مثل میرزای اشتیانی به خصوص در تهران اینها این جنبش را یاری می کنند
در این جنبش قشرهای زحمتکش وجود دارند قشرهای میانی حضور دارن
اینکه سلطه بیگانه بر اقتصاد ایران خلاف اصل استقلال است تمایل ملی را اغنا می کند
اینکه دین ترجمان خواست قشرهای زحمتکش می شود تمایل ملی را کامل اغنا می کند
دلیل پیروزی کامل ان جنبش می شود
بطوریکه ناصرالدین شاه در حرم خود وقتی در حضور زنان خویش قلیان می خواهد نمی دهند که بکشد و همسرش به او می گوید قلیان بر شما حرام است و اجازه نمی دهد قلیان برای او چاق کنند.
شاه میگه کی حرام کرده میگه همان که مرا به تو حلال کرده!
یعنی بیان دینی بیان ملی را به این قوت اظهار کرده که در اندرون شاه همسر شاه اون رگ ملی اش می جنبه که با اون دین از روی عقل نتیجه می گیرد که وقتی می گوید من بر تو حلال حالا می گوید این تنباکو حرام است .
خب این جنبش بدیل سیاسی ندارد اگر داشت ایران تاریخ جور دیگر نوشته می شد.
و به همین لغو تنباکوقضیه تمام می شود، جریان ادامه نمی یابد.
این به ما میگوید به اینکه این سه تمایل بدون اینکه یه بدیلی داشته باشن که نمایندگی کنه از سه تمایل جنبشهاش میشن ابتر عقیم دنباله پیدا نمی کنن
اینکه بعد از ان باز امتیاز فروشی ادامه دارد تا جنبش مشروطه
این سیستم قرض گرفتن وهمین قرضه ها وسیله شد برای این که درایران امتیاز فروشی به خاطر قرضه ها و گروگان گذاشتن گمرکات کشور همینجور ادامه پیدا کند که بعد شد مشروطه واون تقابل.
تا گفتگوی بعدی می بینیم این سه تمایل سه از خود بیگانگی دارد که این سه تمایل از خود بیگانه روبرو بوده ، از مشروطه به این طرف ، با سه تمایل اصیل ایرانی .
اینرا موضوع بحث دیگری می کنیم.
خیلی ممنون و متشکر از وقتی که دادین بسیار مفید هست این صحبت و صحبت جلسه قبل و منتظریم که جلسه بعد را هفته دیگه داشته باشیم
روزتون خوش.
❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊
❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊
در هر برههٌ زمانی که مردم در میدان ساختن سرنوشت خود، فعالانه حضور داشتهاند و میزان زور و سلطه و خشونت، در پندار و کردار و گفتار افراد، در رابطه با خود و در رابطه با یکدیگر و در رابطه با طبیعت، در این سه گرایش سیاسی و نحله عقیدتی و جریان فکری-نظری کمتر شده، ایران و ایرانیان سرنوشت خوب و خوبتری را تجربه کردهاند. در انقلاب ۱۳۵۷ هم چنین شد.
بیانی که مردم ایران در هر سه گرایش سیاسی و نحله عقیدتی و جریان فکری-نظری در آن به اشتراک رسیدند، از زبان آقای خمینی با مردم به عهد گذاشته شد:
طرح پیشنهادی بنیصدر بر پایه استقلال و آزادی و شرکت خود مردم در رهبری جنبش که توسط خمینی اعلام شد که سه گرایش سیاسی-عقیدتی-فکری در ایران توانستند در آن اشتراک بجویند و با مردم عهد شد:
❊الف. بیان پاریس (توضیحات را در انتهای این صفحه بخوانید):
۱ – تمام مردم در رهبری شرکت میکنند.
۲ – توحید اجتماعی.
۳ – اصل بر استقلال و آزادی است.
۴ – خمینی و روحانیان نقشی در دولت نخواهند داشت.
۵ – دولت حق دخالت در رسانهها را ندارد.
۶- آزادی عقیده و احزاب.
۷ – آزادی مذهبی.
۸ – استقلال استقلال از سلطه داخلی و خارجی است.
۹ – دستگاههای فشار و اختناق از میان خواهند رفت.
۱۰ – نظام اجتماعی بدون سلطه و استثمار.
۱۱ – حقوق انسان جهان شمول است.
۱۲ – زنان حقوق برابر با مردان دارند و زن میتواند رئیس جمهو بشود.
۱۳ – اقتصادی تولید محور برپایه توحید اجتماعی، بنابراین در خدمت انسان.
۱۴ – دانشگاه و رابطه دانشگاهیان و روحانیان.
۱۵ – استقلال دستگاه قضائی و امنیت قضائی شهروندان.
۱۶ – صلح اجتماعی و زندگی همه با همه.
۱۷ – تبعیضها از میان بر میخیزند و اقوام ایرانی «ملت واحد» میشوند.
۱۸ – ایران راه رشد را در پیش میگیرد.
۱۹ – روش بحث آزاد است و این گونه بحث همگانی است. بنابر نقد و نقد متقابل است.
۲۰ – عفو همگانی. (که خمینی این یکی را نپذیرفت و به بعد از ورود به ایران واگذاشت)
❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊
❊ب: پیشنهاد بنیصدر برای سازماندهی که با خوانائی با بیان انقلاب، و با محور مردمی و با پندار ولایت جمهور مردم:
۱ – تشکیل شوراها در سطح روستاها و شهرها توسط توسط مردم در جنبش؛
۲ – انتخاب شوراهای مرکزی در شهرستانها توسط شوراهای متعددی که در سطح شهر و نیز روستاها تشکیل میشدند؛
۳ – انتخاب شوراهای استانی توسط منتخبان شوراهای شهرها؛
۴ – انتخاب شورای کشوری توسط نمایندگان منتخب شوراهای استانها؛
۵ – شورای کشوری، همآهنگ با شوراهای استانها و شهرستانها، باید گذار بدون خشونت از سلطنت استبدادی به نظام جمهوری را تصدی میکرد. بنابراین،
۶ – نقش مجلس نمایندگان را پیدا میکرد و متصدی حکومت موقت را بر میگزید؛
۷ – حکومت متصدی گذار از دولت استبدادی به دولت حقوقمدار، با همکاری شورای کشوری، قانون اساسی جدید را تهیه میکند. هم او انتخابات مجلس مؤسسان را برگذار میکند.
۸ – پس از تصویب قانون اساسی توسط مجلس مؤسسان و، با تشکیل مجلس شورای ملی، شورای کشوری و شوراهای استانی و شهرستانی و شهری و روستائی جای خود را به شوراهائی میسپرند که بنابر قانون اساسی تشکیل میشوند.
❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊
ولی متاسفانه، افرادی که در کانون تصمیمگیریها قرار گرفتند، سرنوشت انقلاب را به ضد آن مبدل کردند. در این زمینه، آقایان خمینی و ابراهیم یزدی، نقشی کلیدی داشتند.
طرحی که آقای ابراهیم یزدی به آقای خمینی پیشنهاد کرد که در دوران انقلاب، مخفی و سری ماند، و بالاخره در کتاب خاطرات آقای ابراهیم یزدی (‘۶۰ سال صبوری و شکوری‘) به آن اعتراف شد، از این قرار است:
از کتاب انقلاب
انتشار: خرداد ۱۳۹۶
نوشته آقای ابوالحسن بنیصدر – صفحهٌ ۲۵۲ – ضمیمه ۱ –
ماخذ: کتاب شصت سال صبوری و شکوری – جلد ۳ صص ۱۲۹-۱۳۰ نوشته دکتر ابراهیم یزدی.
در هر برههٌ زمانی که مردم منفعلانه، میدان ساختن سرنوشت خود را خالی گذاشتهاند، و میزان زور و سلطه و خشونت، در پندار و کردار و گفتار افراد، در رابطه با خود و در رابطه با یکدیگر و در رابطه با طبیعت، در این سه گرایش سیاسی و نحله عقیدتی و جریان فکری-نظری بیشتر شده، ایرانیان خود را در زندان سرنوشت بد و بدتری محبوس کردهاند و وطن دوران سیاهی را تجربه کرده است. بعد از انقلاب ۱۳۵۷، با کودتای خرداد ۱۳۶۰ هم چنین شد.
❊ج: طرح ضد انقلاب بر محور «رهبر» برخوردار از ولایت مطلق:
مرحله اول – تشکیل یک گروه و یا شورای جمعی. جهت بررسی وضعیت کنونی جنبش، ایجاد روابط و بررسی و تهیه تدارکات به منظور اجرای مرحله دوم.
مرحله دوم – تأسیس و اعلام دولت موقت. تا در صورت خلع و فرار شاه و امکان در دست گرفتن قدرت سیاسی و جلوگیری از خلاء قدرت سیاسی، عمل نماید. وظیفه این دولت موقت انجام:
۱- رفراندم درباره تعیین تکلیف رژیم سلطنتی. ۲-اجرای انتخابات به منظور تشکیل مجلس مؤسسان برای تدوین و تصویب قانون اساسی جدید. ۳- انجام انتخابات بر اساس قانون اساسی جدید و انتقال قدرت به منتخبین جدید.
مرحله سوم – تاسیس حکومت (جمهوری) اسلامی بر اساس قانون اساسی جدید.
ماده ۱- تعداد اعضای این شورا حداقل ۷ نفر میباشد.
تبصره۱- ازدیاد تعداد اعضاء شورا با نظر و رأی آقای خمینی و یا با پیشنهاد شورا و تصویب آقای خمینی خواهد بود.
تبصره ۲- حذف فرد و یا افرادی از این شورا با رأی و نظر آقای خمینی میباشد.
ماده ۲- وظایف و اختیارات شورا به شرح زیر است:
الف . اجرای دستورات و تصمیمات آقای خمینی.
ب . هماهنگ کردن تمامی فعالیتهای اسلامی و ایجاد مرکزیت سازمانی و تشکیلاتی
ج . ایجاد و تنظیم روابط خارجی
د . مطالعه، بررسی و شناسایی افراد واجد صلاحیت برای شرکت در دولت احتمالی آینده (مرحلهِدوم) و ایجاد تدارکات و آمادگیها برای اجرای مرحلهِ دوم.
ماده ۳- شورا برای چگونگی انجام وظایف خود نظامنامهای را تنظیم و برای تصویب نهایی به آقای خمینی تقدیم می دارد.
ماده ۴- تشکیل این شورا و حدود وظایف و اختیاراتش توسط آقای خمینی به تمامی جناحها و دستهجات به تدریج و بر اساس مصلحت، به تشخیص آقای خمینی، معرفی میشود.
ماده ۵- هویت برخی از اعضای این شورا مخفی و برخی دیگر علنی اعلام میگردد.
ماده ۶- برخی از اعضای این شورا در داخل کشور و برخی دیگر در خارج از کشور خواهند بود.
ماده ۷- مرکز عملیات این شورا حتیالامکان در جایی خواهد بود که خود آقای خمینی حضور دارند و ساکن هستند در صورت عدم امکان منوط به رأی شورا با تصویب آقای خمینی است.
ماده ۸- در موارد اختلاف بین اعضای شورا و عدم امکان راهحل (به فلانی – آقای خمینی) رجوعمیشود و در صورت عدم امکان اجرای امر منوط به اکثریت آراء با تصویب آقای خمینی است.»
(ج ۳ ص ۱۳۰-۱۲۹کتاب شصت سال صبوری و شکوری)
٭ در این طرح غایبند:
۱٫ مردم ایران که بدون اطلاع و اذن خمینی و تهیه کننده طرح به انقلاب روی آوردند. در این تشکیلات، مردم غایب مفقودالاثر هستند. و
۲٫ بدیهی است وقتی مردم بینقش میشوند، «ولایت با جمهور مردم» است، نیز بلااثر و حذف میشود. و
۳٫ سازمانها و شخصیتهای سیاسی که هرگاه مبارزه پیگیر آنها نبود، هرگاه آنها بمنزله بدیل وجود نداشتند، انقلاب میسر نمیشد، نیز غایب مفقودالاثر هستند. جای آنها را حزب واحد میگیرد.
بنابراین، بخش دوم، توضیح دهنده بخش اول «حکومت اسلامی» است. بدینخاطر است که بنای بخش دوم، بر «حق شرعی» (ولایت فقیه که بنا براین بخش مطلقه) است. رأی مردم، رأی اعتماد است. همان که در فقه، «رجوع» خوانده میشود. اختیار مطلقی که به آقای خمینی داده میشود و برای نخستین بار، شورائی تشکیل میشود که کارش اجرای امر و نهیهای آقای خمینی است، با صراحت تمام میگوید که، در خفا، قرار بر حذف «ولایت جمهور مردم» بودهاست.
دکتر ابراهیم یزدی، معاون نخست وزیر مأمور تهیه طرحهای انقلاب شد. و از طرحهای او، دو طرح به اجرادرآمدند که عامل استقرار ولایت مطلقه فقیه شدند و ستون فقرات آنند. این دو، باید نقش بازواننظامی و قضائی «سازماندهی» واحد را برعهده میگرفت.
«سازماندهی واحد» نهضت آزادی نشد،حزب جمهوری اسلامی شد و برجا نماند. اما سپاه و دادگاه انقلاب ماندند و دو پایه از پایههای استبدادفقیه شدند.
❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊
فایل در کانال یوتیوب علی صدارت:
https://www.youtube.com/watch?v=qWRd0CQhic0
https://www.youtube.com/user/ShakhehChaharom/videos
❊
بیشتر از رسانههای ملیِ همگانی بهمثابه شاخه چهارم دولت ❊سایت شخصی علی صدارت❊ کشف کنید
Subscribe to get the latest posts sent to your email.