صدارت- غنای وژدان تاریخی، لازمه پیش‌گیری از تکرار اشتباهات گذشته، نمونه‌هایی از فتاوی جنایت ولایت مطلقه!

علی صدارت – (به مناسبت ۲۵ بهمن، سالروز نخستین اعدام‌ها بر پشت‌بام مدرسه رفاه در سال ۱۳۵۷) خشونت و خشونت‌پذیری و خشونت‌گستری، از لوازم حیاتی قدرت‌سالاران است. هر جایی که با اعتراضات و خیزش‌های مردمی، مستبدی رفته است، ولی با حفظ ساختار استبداد، مستبد دیگری با شکل مشاطه و شمایل دیگری جای آن‌را گرفته است. گسترش خشونت، البته «خشونت صالح» و یا «خشونت صحیح» و یا… با شکست خوردن مردم در جنگ روانی قدرت‌ها، امری عادی نمایانده می‌شود.

دیدیم که چگونه زندانیان سیاسی شکنجه شده در رژیم ولایت مطلقه پهلوی، به زندان‌بانان و شکنجه‌گران در رژیم ولایت مطلقه فقیه مبدل شدند. تجاوزها به حقوق، فاجعه ملی جنایت‌ها علیه بشریت در دهه ۱۳۶۰ را بر قلب و روح ایرانیان، قرحه‌ای التیام‌نایافتنی کرده است.

همو‌طنانی که دهه‌ها در استقلال و آزادی، برای خشونت‌زدایی و مردم‌سالاری در میهن تلاش و استقامت کرده‌اند، قواعد خشونت‌زدایی را تعریف و ارائه کرده‌اند. ساز و کارهای جنگ روانی، در زندان‌های سیاسی و نیز در بیرون زندان‌ها هم مطالعه و ارائه شده‌اند. 

بخش چهارم از  «سند اساسی دوران گذار برای انتقال حاکمیت به مردم» که به عنوانی پادزهری برای اضطراب و  وحشت از دوران گذار تهیه شده است، مربوط به «هئیت حقیقت یاب و صلح همگانی» است که در ذیل آورده شده است.

بخش سوم، مربوط به «شورای عالی قضائی موقت» است. بعضی اصول آن از این قرار هستند:

اصل بیست و چهارم: دادرسان دادگاه‌ها مکلفند از اجرای تصویب‌نامه‌ها و آئین‌نامه‌ها و نظامنامه‌ها و بخش‌نامه‌های رژیم گذشته که مخالف با مفاد صریح اصول راهنمای دوران گذار هستند، خودداری کنند.

اصل بیست و پنجم: تشکیل هرگونه دادگاه ویژه یا استثنائی ممنوع است.

اصل بیست و ششم: هیچ جرم و کیفر و یا دادرسی کیفری بدون وجود قانونی که وضع شده باشد، از سوی هیچ مقامی قضایی وضع و  اجرا نمی‌شود. از این‌رو جرائمی که قوه قضائیه خود وضع کرده باشد ملغی هستند و محکومان به این جرائم حق اعاده حیثیت و جبران خسارت را دارند.

اصل بیست و هفتم: دادخواهی و داشتن وکیل حق مسلم همگان است. فاقدان امکان، بر یافتن امکان، حق دارند و دولت دوران گذار نیز باید دادخواهان فاقد امکان را از امکان برخوردار کند.

اصل بیست و هشتم: تحریک و تشویق به خشونت و نیز حکم به تکفیر اشخاص جرم است. صدور هرگونه حکم قضائی در انحصار قوه قضائی است و اجرای حکم نیز با قوه مجریه است.

آقای خمینی، بعد از جاگیر شدن در ارکان قدرت، و مست از قدرت برخلاف حقیقت گفت: «اسلام دینِ خون است». ولی این قدرت است که دین و مرام خون و خشونت است. مرام‌های غیردینی هم وقتی به قدرت آغشته شدند، جز خون و خشونت ندیده‌ایم. مارکسیسم، اول به لنینیسم و سپس به مارکسیسم لنینیسم استالینیسم و مارکسیسم لنینیسم مائوئیسم مبدل شد. می‌بینیم که لیبرالیسم هم به نئولیبرالیسم و سرمایه‌سالاری عنان‌گسیخته فعلی تبدیل شده است. 

از سوی مسیحیت فرون وسطی هم مسیحیت خون و خون‌ریزی و تفتیش عقاید و… بود. ولی مطلقه کلیسا هم برخلاف حقیقت عقیده داشت:  «مسیحیت دینِ خون است»

آقای دکتر دلخواسته، در مصاحبه‌ای، از جمله این حقایق را یادآوری کردند:

…در کنار این، بگذارید اشاره ای به توصیف روانیِ آیت الله زنجانی از آقای خمینی داشته باشم که او را “آخوند ده” دانسته بود که نه تنها تحمل آخوند دیگری را نمی کند، بلکه اگر کدخدای دهی با ٨ خانوار بشود، آن ده را بهم می ریزد. و یا اشاره ای بکنم به نقل قول سید حسین خمینی از پدرش سید مصطفی خمینی، در جریان کودتای خرداد ۶۰، که اگر مردم می دانستند که پدرش چه خوی جنایتکاری دارد، دنبال او نمی افتادند.

بازهم در کنار این بگذارید، فتواهای ایشان را در مورد از بین بردن مخالفان اسلام (بخوانید مخالفان او) که ارتش امام زمانی اهل نماز و روزه او می توانند همه کار، از جمله دروغ گفتن و بهتان زدن و شراب خوردن و … برای این وظیفه انجام دهند، بیاد آورم.

آن فتواهای آقای خمینی، حتی ناقض فقه سنتی در قضاوت بودند که صد با گناه از مجازات رستن، بهتر از این است که یک بی گناه مجازات شود. ولی آقای خمینی گفتند که حتی یک در میلیون احتمال بدهید که کسی مجرم است، همه را مجازات کنید.

در مورد شقاوت و بیرحمی بی حد و حصر آقای خمینی، آقای محمد جعفری، مدیر روزنامه انقلاب اسلامی که در جریان کودتای خرداد ۶۰ دستگیر و بیش از پنج سال بعد با کمک آیت الله منتظری آزاد شد، می گوید که گروهی از کارکنان روزنامه نزد آیت الله پسندیده رفته تا ایشان مداخله کرده و از دخالت های آقای خمینی بکاهد. در جریان آن دیدار، آقای پسندیده می گوید که در جریان ملی کردن نفت، ایشان طرفدار مصدق بودند و آقای خمینی، برادرشان [یعنی روح‌الله خمینی] طرفدار آیت الله کاشانی، و بعد هشدار می دهد:

“گویا قرار بر این است هر عزت‌مندی هست، خوار و خفیف بشود، هر ریشه ای هست کنده بشودا، هر عمران و آبادی ای هست خراب بشود، هر مال و ثروتی هست غارت بشود و هر زبانی هست بریده بشود. مثل اینکه قرار بر این است”.

آقای جعفری چندین نمونه (١) از شخصیت جنایتکار و کینه توز آقای خمینی را از شاهدان عینی نقل می کنند که در اینجا به دو نمونۀ آنها اشاره می کنم:

می گویند که بعد از اعدام نوزده یا بیست نفر از امرای ارتش، خانواده های آنها برای عرضه شکایت نزد آیت الله میرزا محمد ثقفی تهرانی، پدر زن آقای خمینی می روند و اینکه به چه گناه کشته شدند. آقای ثقفی نزد آقای خمینی می رود و چای می آورند. قبل از صرف چای، ایشان از آقای خمینی علت اعدام امرا را سؤال می کند .آقای خمینی پاسخ می دهد:

“انقلاب از این چیزها دارد و از این چیزها زیاد دارد” (نقل به مضمون).

با شنیدن این سخن، آقای ثقفی چای نخورده بلند می شود و خداحافظی می کند. آقای خمینی می گوید که حداقل چای خود را بخورید. ثقفی می گوید که این چای نجس است و می رود و تا آخر عمر که در سال ۱۳۶۴ فوت می کنند، دیگر با آقای خمینی دیدار نمی کنند.

آقای جعفری، نمونۀ دیگر از کینه شتری آقای خمینی را به نقل از حاج آقا خودکار، ذکر می کنند. وقتی آقای خمینی به قم می روند، از آنجا که خانۀ آیت الله اشراقی هنوز آماده نبوده است، به منزل حاج آقا خودکار ورود می کنند. ایشان نقل می کنند که به محض اینکه آقای خمینی وارد اتاق شدند، نام پاسبانی را که در جریان دستگیری ایشان در سال ۴۲ به ایشان درشتی کرده بود، ذکر می کنند و سؤال که آیا هنوز بر سر کار است و وقتی که پاسخ را مثبت می شنوند، می گویند که آیا ایشان هنوز زنده است؟ که در واقع دستور اعدام کردن ایشان بود و انجام شد.

این نوع روانشناسی کینه توزی که پاسبانی را که سال ها پیش فقط توهینی به ایشان کرده است، فرمان اعدام می دهد، مقایسه کنید با رفتار پیامبر اسلام با اهالی مکه در زمان فتح آن که مسلمانان سال ها توسط آنها رنج دیده و عذاب و شکنجه شده و حتی عده ای از آن مسلمانان توسط آنها به قتل رسانده بودند، و فرمان عفو عمومی آن پیامبر برای آنها.

بعد فتوای تاریخی ایشان در سال ۱۳۶۷ در مورد کشتار زندانیانی که قبلا محاکمه و در پی گذراندن دوران زندان خود بودند را هم اضافه کنید– با سه سؤال از آن زندانی ها-، و اینکه در طول چند هفته در آن سال، هزاران نفر را کشتار کردند. در همان روزها نیز یکی از تاریخی ترین فتاوی خود را منتشر کردند و آن اینکه حفظ نظام، اوجب واجبات است و برای آن می شود نماز و روزه را هم تعطیل کرد و مساجد را هم ویران. و آیت الله آذری قمی، عضو شورای نگهبان، بر آن فتاوی هم افزودند که می شود برای حفظ نظام، توحید– که سنگ بنای اسلام است- را هم تعطیل کرد و اینکه سکوت آقای خمینی در برابر چنین ادعای شگفتی، نشان از موافقت ایشان داشت. چرا که آقای خمینی هر نظری را که با نظر خود مخالف می دانست، در علن زیر حملات خود قرار می داد. نمونۀ آن وقتی است که آقای خامنه ای در نماز جمعه تفسیری از ولایت فقیه را بیان کردند که آقای خمینی را خوش نیامد و در بیانیه ای سخت بر او تاخت و اینکه تو اصلاً ولایت فقیه را نفهمیده ای.

این فتوا البته بر سابقۀ طولانی جنایتکارانۀ ایشان بنا شده است. سابقه ای که بنابر آن، جاسوسی را که قرآن حرام می کند، واجب شده، آن را به درون خانواده ها نیز می برد تا جایی که مادرانی که جمود مذهبی سخت در آنها لانه کرده بود، به تبعیت از آن امامِ خشونت و نفرت، حتی فرزندان خود را لو دادند تا اعدام شوند و آقای خمینی با افتخار از آن یاد کرد. نمی دانم سرنوشت آن مادرانی که جگر گوشۀ خود را به جوخه اعدام سپردند، چه شد.

بی توجهی به جان انسان و حتی آنانی که جان خود را برای او می دادند، آنقدر بود که برای حفظ قدرت، با “خلع” ناگهانی فرماندۀ کل قوا، رئیس جمهوری بنی صدر، مانع پایان جنگ در خرداد ۶۰ شد و جنگ را که قرآن عملی شیطانی می داند، نعمت خواند و اینکه بیست سال هم طول بکشد، ما ایستاده ایم. و اینگونه بیش از دو میلیون ایرانی و عراقی را یا روانه قبرستان ها کرد، یا زخمی و یا معلول. وقتی هم مجبور شد که شکست را بپذیرد، آن را به خوردن جام زهر تشبیه کرد.

توضیح چگونگیِ ایجاد این خوی جنایتکارانه در ایشان به تحقیقی عمیق روانشناسانه و جامعه شناسانه در تاریخ زندگی ایشان نیاز دارد که متأسفانه تاکنون انجام نشده است. و اینکه کسی که درس اخلاق تدریس می کرده است، چگونه به چنین جنایتکاری تبدیل شده است. و یا اینکه آیا ایشان در همان سال ها که درس اخلاق را تدریس می کرده اند، آیا دارای چنین خوی جنایتکارانه و سفاکانه ای بوده است و اگر بوده است، چرا درس اخلاق می داده است؟ آیا وحشت از روحیۀ سفاک خود بوده است که او را بطرف تدریس اخلاق رانده است، یا علل دیگری داشته است؟ خلاصه اینکه تا زمانی که اینگونه تحقیقات میدانی- تئوریک انجام نشده است، ما ناچار هستیم که به دانسته ها و نظریات خود مراجعه کنیم:

توضیح اولی که به ذهن می آید، این است که قدرت برای ایجاد و حفظ و گسترش خود با خشونت همزاد است و هر قدر عطش فرد برای قدرت بیشتر باشد، بر خشونتش افزوده می شود. برای مثال ما می دانیم که در جریان اعتراضات خرداد ۱۳۴۲، شاه در خود این آمادگی را نمی دید که فرمان تیراندازی به مردم را بدهد و این اسدالله علم بود که دستور را صادر کرد. ولی همان فرد، دستور کشتار ۱۷ شهریور را صادر کرد و بعد هم به فرماندهانش گفته بود که برای حفظ تاج و تخت اگر لازم باشد، پنجاه هزار نفر را به قتل خواهد رسانید، و برای دست به آن کشتار عظیم زدن از جیمی کارتر دست نوشته خواسته بود تا برای خود پوشش بین المللی ایجاد کند، ولی کارتر با وجود حمایت زبانی، حاضر نبوده که دست نوشته بدهد.

استالین هم در آغاز کوشش خود برای حذف مخالفان، بیشتر به روشِ اختلاف انداختن بین رقیبانش متوسل می شد، تا به خود نقش محوری بدهد. ولی بعد از آنکه هیتلر، در شبی که به شب “خنجرهای بلند” معروف شد و چند هزار نفر از کسانی را که مانع خود می دید، درجا به قتل رساند، استالینی که حالا خود را بیش از هر زمان بیشتر به قدرت نزدیک می دید و در نتیجه آمادگی اش برای بکار بردن خشونت بیشتر شده بود، روش هیتلر را بکار گرفت و حذف فیزیکی را روش اصلی خود برای حفظ قدرت کرد.

توضیحِ دیگر عنصر کینه جویی را شاید بشود (حداقل بخشی از آن را) در واکنش به دستور رضا شاه برای خلع لباس روحانیونی که مجتهد و یا محدث نباشند، یافت. یعنی وضعیتی که آقای خمینی در آن زمان در آن بود. وضعیتی که آقای محمد تقی فلسفی در توصیف آن می گوید:

“آن‌ قدر روحانیون را به‌ كلانتری بردند و لباس‌ ها را قيچی كردند و عباها و عمامه‌ ها را پاره‌ كردند كه‌ نمی ‌شود احصا كرد. آنها را با لباس‌ به‌ كلانتري‌ می‌ بردند و بدون‌ لباس‌ و عمامه‌ بيرون‌ می‌ كردند تا با چشمان‌ گريان‌ به‌ منزل‌ برگردند. تا آنجا كه‌ توانستند، بی ‌اندازه‌ اذيت‌ و اهانت‌ كردند (۲).

خوب، شما تصور این را بکنید که خمینی جوان و مغرور که نه مجتهد است و نه محدث، از اینکه مبادا گرفتار شده و عبا و عمامه اش پاره گردد و لخت از کلانتری بیرون انداخته شود، چه کینه ای بدل می گرفت. کینه ای که مانند آتشی، گرچه در مکان خاصی و به علت خاصی شروع شد، ولی به سرعت تمامی خانۀ روان و روحش را در خود گرفته و آنگونه و خیلی راحت، دستور اعدام پاسبانی که پانزده سال پیش به او اهانت کرده را داد. چرا که کینه ورزی مشمول مرور زمان نمی شود. در این کانتکست، یکی از آخرین پیام های بنی صدر به خمینی بهتر قابل فهم می شود که در آن گفته بود که بزرگترین انتقامی که شاه از شما گرفت، این بود که شما را شبیه خودش کرد…

…من را قدری یاد هیتلر می اندازد و مثالی که در ذهن می آید، دستگیر شدن کسانی که قصد ترور هیتلر را داشتند، تا قبل از ویرانی های بیشتر، صلح را بر قرار کنند. البته بنابر قوانین نظامی آلمان، آن افسران باید تیر باران می شدند. ولی نحوۀ مجازات اعدام را هیتلر انتخاب کرد و آن اینکه بجای تیر باران کردن، دستور داد که آنها را با سیم پیانو دار بزنند و فیلم بگیرند و او بارها صحنۀ جان دادن آنها را تماشا کرد.

ولی در این شک نیست که امثال آقای خمینی، در سطح همۀ جوامع با شدت و ضعف وجود دارند، و نمونه های بالقوۀ ایشان را در میان بسیاری از مخالفان قدرت طلب آقای خمینی می بینیم. ولی در اینجا می شود این سؤال را مطرح کرد که چگونه آقای خمینی این امکان را پیدا کرد که خوی سفاک خود را اجرایی کند؟

در اینمورد تحقیقات بسیار زیادی انجام شده است و شاید بهتر باشد به یکی از اولین این تحقیقات اشاره کنم:

مانس اشپربر، روانشناس و رمان نویس اتریشی- فرانسوی در سال ۱۹۳۷ کتابی در آلمان زیر عنوانِ “تجزیه و تحلیل ستمگری – Analysis of Tyranny”، در ایران تحت عنوان “دیکتاتوری، دستاورد توده های دیکتاتور”، منتشر کرد. کتابی که گشتاپو، به سرعت آن را از بین برد و استالینیست ها از خواندن آن ممنوع شدند.

در این کتاب، نویسنده نشان می دهد که شرط لازم برای دیکتاتور شدن، نه فقط آمادگیِ روانیِ فردی است که آمادگیِ دیکتاتور شدن را در خود دارد، بلکه جامعه در ایجاد و استمرار و شدت گرفتن عامل خشونت در رفتار دیکتاتور، نقشی اساسی دارد. دکتر محسن رنانی، بخشی از نظرات اشپربر را اینگونه توضیح می دهد:

“اشپربر، نشان می‌ دهد که چگونه شخصیت روانی یک دیکتاتور در گذر زمان تحول می‌ یابد و او را از یک زندگیِ معمولی محروم می کند. به گونه ‌ای که دیکتاتور رفته رفته دچار سادیسم (دیگر آزاری)، و سپس مازوخیسم (خود آزاری) می ‌شود.

در واقع از نظر اشپربر، دیکتاتورها بیمارانی هستند که بیماری‌ شان در هیاهوی توده‌ ها، برای خودشان و برای دیگران پنهان می ماند و به همین علت، فرصت درمان نیز از آنها ستانده می‌ شود.
اشپربر، با دسته بندی انواع ترس ها نشان می ‌دهد که دیکتاتورها دچار «ترس تهاجمی» هستند و در واقع بخش بزرگی از رفتار آنها، ناشی از این نوع ترس است. اشپربر، معتقد است، اعتیاد به دشمن تراشی و ایدۀ «دشمن انگاری هر کس با ما نیست» از سوی دیکتاتورها، رهاوردِ ترس عمیقی است که در آنها نهفته است. او از قول افلاطون می ‌نویسد، «هر کس می ‌تواند شایستۀ دلیری باشد، بجز دیکتاتور». و بعد خودش به زیبایی و با تحلیل روانشناختی نشان می ‌دهد که این سخن افلاطون چقدر دقیق است. در واقع نشان می ‌دهد که دیکتاتوری ویژگی ای است که در نبود شجاعت پیدا می ‌شود. و این رفتار در همۀ سطوح قدرت (پدر، معلم، رئیس اداره، پلیس محله و …) نمود دارد. ولی وقتی توده‌ های دارای خویِ دیکتاتوری با یکی از دیکتاتورها همراهی می‌ کنند و از او پشتیبانی می ‌کنند، از او یک فرمانروای به تمام معنی، دیکتاتور می ‌سازند.

اشپربر، نشان می ‌دهد که چگونه ترس در گذر زمان به نفرت تبدیل می ‌شود و آنگاه توده‌ ها برای ارضای نفرتشان از عده ‌ای، دیکتاتوری را یاری می‌ کنند، تا آنان را نابود کند و بعد دوباره زمانی می ‌رسد که توده‌‌ ها به علت نفرت از همین دیکتاتور، او را به کمک دیکتاتور دیگری به چوبۀ دار می‌ سپارند”.

در واقع دیکتاتور و طرفداران ذوب شده در او، یکدیگر را ایجاب، و بر شدت خشونت یکدیگر می افزانید. این خشونت، نه فقط نتیجۀ ترس، بلکه و شاید بیشتر، نتیجۀ تبدیل خشم به نفرت است. و می دانیم که نفرت، کاری جز خود سانسوری مزمن و مسموم کردن روح و روحیۀ حذف، از هر طریق، ندارد…

…”رعیت غلط می کند” محمد علیشاهی را در بگونه ای واضح در خرداد ۶۰ دیدیم. توضیح اینکه در اردیبهشت ۶۰، اولین رئیس جمهور با استفاده از حق قانونی خود، درخواست رفراندم کرد تا جامعه رأی خود را بدهد به اینکه آیا متمایل به “استبداد صلحا”ی آیت الله بهشتی و حزب جمهوری اسلامی است، یا به نظام مردمسالاری و آزاد. در اینجا بود که آقای خمینی با نقض قانون اساسی، خود را وارد کرد و در ۵ خرداد گفت که اگر همه موافقت بکنند، من مخالفت می کنم و در ۲۵ خرداد گفت که اگر ۳۵ میلیون نفر (جمعیت ایران) بگویند بله، من می گویم نه”، که همان “رعیت غلط می کند” محمد علیشاهی بود. روش این دو نیز یکی بود و محمد علیشاه بر ضد انقلاب مشروطه دست به کودتا زد و آقای خمینی نیز در خرداد ۶۰، کودتا بر علیه انقلاب و جمهوریت را نهایی کرد که آن را کودتای خمینیِ جماران، بر علیه خمینیِ پاریس، توصیف کرده ام.

[محمدعلی شاه در پاسخ به حق‌طلبیِ مشروطه‌خواهان می‌گوید: “سزای این بی ‌سر و پاها را خواهم داد! رعیت را چه به سرکشی، رعیت را چه به استنطاق صاحبقران، رعیت را چه به فریاد حق ‌طلبی! رعیت غلط می کند ما را نخواهد! رعیت، گوسفند و ما، شبانیم! سایۀ‌ ماست که آرامش می دهد، نعمت ارزانی می ‌دارد و دفع بلا می ‌کند! ماییم که آبرو می دهیم، ماییم که مالک ایرانیم!”]

در پی این مختصر، مثال‌هایی از جنایت‌های قدرت‌مدار خشونت‌گستر در ایران جمع‌اوری شده است. بعدا بسیاری از فاعلان جنایت، به صور مختلف از تجاوزات به حقوق مردم، پشیمان شدند. آقای خلخالی در اواخر عمر خود اصرار داشت که برای توجیه جنایت‌های خود، به حکمی که از آقای خمینی دریافت کرده بود رجوع دهد. آیا جنایت‌کارانی که امروز مصدر کار هستند، عبرت نمی‌گیرند و هنوز می‌گویند ما «مامور، و معذور» هستیم؟

 

❊❊❊❊❊

امضاهای مرگ؛ آیت‌الله خمینی و فتواها و فرمان‌های کشتار

مثل هر سال جمهوری اسلامی، با فرا رسیدن ایام مرگ «روح‌الله خمینی» بنیان‌گذار نظام حاکم بر ایران، رسانه‌های حکومتی اقدام به تصویرسازی از او می‌کنند. مردی که گفته می‌شد، ملت تصویر او را در ماه دیده و از پاریس به تهران پرواز کرد، سکان‌دار حکومت ایران شد. جمهوری اسلامی دهه‌ها کوشید تا تصویر پیرمردی مهربان و ساده‌زیست و عادل را به خورد جامعه بدهد؛ تصویری که هیچ تطابقی با واقعیت نداشت. 

تصویرسازی کاریزماتیک از خمینی برای آن‌ها که همچنان دل در گروی جمهوری اسلامی دارند، باعث شده است که حتی اگر مخالف یا منتقد سیاست‌های حکومت هستند، نقدی به خمینی وارد نکنند و او را مثل یک قدیس، در خاطرشان نگه دارند و به آرمان‌هایی ارجاع دهند که رنگ خون دارد. 

در این گزارش، مروری داریم بر یک دهه فتوا و فرمان خمینی در قامت حاکم ایران که کشتن برای او آسان و حتی وظیفه‌ای دینی بود؛ تجربه‌ای که نشان داد آمیختگی قدرت و دین، جنایت به بار می‌آورد. 

***

«اسلام دینِ خون است»این تک‌جمله بخشی از سخنرانی خمینی است؛ وقتی به صراحت بر منبر قدرت گفت: «اسلام با خون رشد پیدا کرد. […] پیغمبر بزرگ اسلام با یک دست قرآن را داشت و با دست دیگر شمشیر؛ شمشیر برای سرکوب خیانت‌کاران و قرآن برای هدایت. آن‌ها که قابل هدایت بودند قرآن راهنما‌ی آن‌ها بود. آن‌هایی که هدایت نمی‌شدند و توطئه‌گر بودند، شمشیر بر سر آن‌ها. ما هراسی از خون نداریم.»

پیش از بررسی فتواها و فرمان‌های خمینی با چنین اندیشه‌ای، به سال ۱۳۴۲ برگردیم. حکومت پهلوی او را به خاطر یک سخنرانی علیه رژیم دستگیر کرده بود و جامعه طلاب و روحانیون نگران محاکمه و اعدام وی بودند. در آن زمان خمینی مجتهد بود؛ اما هنوز به مقام مرجعیت نرسیده بود و رساله نداشت. برای همین روحانیون تصمیم گرفتند در یک حرکت مخفیانه، اطلاعیه‌ای بنویسند و خمینی را مرجع معرفی کنند تا جلوی اعدام او را بگیرند.

در میان مراجعی که این اطلاعیه را امضا کردند، نام‌های آیت‌الله «محمدکاظم شریعتمداری» که روحانی مرتبط با حکومت نیز بود، آیت‌الله «حسینعلی منتظری» و همچنین پادرمیانی «عبدالحسین علی‌آبادی»، دادستان کل وقت به چشم می‌خورد. با جمع‌آوری امضاها و انتشار اطلاعیه، خمینی مرجع شناخته شد و از اعدام نجات پیدا کرد.

۲۴ بهمن ۱۳۵۷ – اعدام‌های پشت‌بام مدرسه رفاه 

خمینی ۱۳ بهمن پس از ورود به ایران، در مدرسه رفاه ساکن شد؛ اما بعد از یک شبانه‌روز سکونت، او را به ساختمان همسایه، یعنی مدرسه علوی منتقل کردند تا مردم مشتاق، آن‌جا به دیدارش بروند. یک روز پس از پیروزی انقلاب در ۲۲ بهمن، یک طبقه از مدرسه رفاه به دادگاه انقلاب تبدیل و در ۲۴ بهمن «صادق خلخالی» با حکم خمینی به عنوان حاکم شرع دادگاه‌های انقلاب منصوب شد. ۲۵ بهمن نخستین اعدام‌ها بر پشت‌بام مدرسه رفاه اتفاق افتاد.

خلخالی همان شب اول پس از محاکمه ۳۰ نفر از منصب‌داران حکومت پهلوی، حکم به اعدام ایشان داد. خمینی که از این قضیه مطلع شد، او را احضار کرد و پس از اطلاع از قاطعیت خلخالی در تصمیمش گفت که به مرور آن‌ها را اعدام کنند.

۲۶ مرداد ۱۳۵۸ – آغازی بر اعدام نویسندگان 

«اگر ما از اول که رژیم فاسد را شکستیم و این سد بسیار فاسد را خراب کردیم، به طور انقلابی عمل کرده بودیم، قلم تمام مطبوعات را شکسته بودیم و تمام مجلات فاسد و مطبوعات فاسد را تعطیل کرده بودیم و روسای آن‌ها را به محاکمه کشیده بودیم و حزب‌های فاسد را ممنوع اعلام کرده بودیم و روسای آن‌ها را به سزای خودشان رسانده بودیم و چوبه‌های دار را در میدان‌های بزرگ برپا کرده بودیم و مفسدین و فاسدین را درو کرده بودیم، این زحمت‌ها پیش نمی‌آمد.»

این جمله‌ها بخشی از سخنرانی خمینی است، پس از مدتی کشاکش میان او و روزنامه «آیندگان»؛ خمینی در اردیبهشت ۵۸ پس از ترور حجت‌الاسلام «مرتضی مطهری» در مصاحبه با روزنامه «لوموند» گفته بود که چپ‌ها در این ترور نقشی نداشتند و همین گفته، تیتر روزنامه شد. ۲۰ اردیبهشت خمینی اعلام کرد، دیگر این روزنامه را نخواهد خواند. شماره بعدی آیندگان با یک مقاله و سه صفحه سفید منتشر شد و تا ۴ روز آیندگان منتشر نشد تا بالاخره ۱۶ مرداد، آیندگان را توقیف کردند. خمینی ۲۶ مرداد سخنرانی کرد و از شکستن قلم‌ها گفت و در روزهای ۲۸ و ۲۹ مرداد به دستور او، دست‌کم ۲۳ نشریه تعطیل شدند. صحبت‌های او در سخنرانی ۲۶ مرداد، آغازی شد برای شکستن قلم‌ها و کشتن قلم‌ به دستان.

تصویر روزنامه آیندگان که خمینی را خشمگین کرد
تصویر روزنامه آیندگان که خمینی را خشمگین کرد

۳۹ سال پس از این واقعه، سندی قضایی توسط سازمان گزارش‌گران بدون مرز بررسی و افشا شد که طبق آن، روزنامه‌نگاران و اعضای کانون نویسندگان در همان سال‌های نخست انقلاب اعدام شدند:

«سیمون فرامرزی»، سردبیر روزنامه «ژورنال دو تهران»  ۷۰ ساله – آذر ۱۳۵۹ تیرباران «علی‌اصغر امیرانی»، مدیر و سردبیر مجله هفتگی «خواندنی‌ها» ۶۷ ساله – خرداد ۱۳۶۰ تیرباران«سعید سلطان‌پور»، شاعر و نویسنده ۴۱ ساله – ۱۳۶۰ اعدام «رحمان هاتفی‌منفرد»، روزنامه‌نگار – ۱۳۶۲ اعدام یا قتل زیر شکنجه

خمینی در همین بخشی از همین سخنرانی، ابراز پشیمانی می‌کند که بسیاری دیگر را نکشت و حتی از پروردگارش و ملت ایران بابت این مساله عذرخواهیمی‌کند. اما انگار در باقی مانده عمرش این پشیمانی و عذرخواهی را با کشتارهای جمعی و فتواهای قتل و اعدام، جبران کرد.

۲۸ مرداد ۱۳۵۸ کردستان – فرمان خمینی و نخستین کشتار جمعی

«اشداء علی الکفار رحما بینهم. این توطئه‌گرها در صف کفار واقع هستند. این توطئه‌گرها در کردستان و غیر آن در صف کفار هستند. با آن‌ها باید به شدت رفتار کنند. دولت با شدت رفتار کند، ژاندارمری با شدت رفتار کند، ارتش با شدت رفتار کند. اگر با آن‌ها با شدت رفتار نکنند، ما با آن‌ها با شدت رفتار می‌کنیم. ما می‌خواهیم به امر خدا عمل کنیم و خواهیم کرد.»

همین سخنرانی که به فتوای خمینی برای آن کشتار مشهور شده است، آغاز حمله‌ به کردستان و نخستین کشتار جمعی در تاریخ جمهوری اسلامی است. همان روز ۱۱ نفر در «پاوه» اعدام شدند. پنجم شهریور ۱۳۵۸ محاکمه صحرایی در فرودگاه «سنندج» به اعدام ۱۱ زندانی سیاسی انجامید و ششم شهریور ۲۰ نفر در «سقز» تیرباران شدند.

پس از سخنرانی خمینی در ۲۸ مرداد ۱۳۵۸ کشتار در کردستان آغاز شد
پس از سخنرانی خمینی در ۲۸ مرداد ۱۳۵۸ کشتار در کردستان آغاز شد

«خلیل بهرامی»، خبرنگار وقت روزنامه «اطلاعات» که به اتفاق «جهانگیر رزمی» همراه خلخالی در این سفر با هدف قتل‌عام بود، در این‌باره نوشته است: «در فرودگاه وقتی که ۱۰ مرد دستبند به دست روی نیمکت چوبی در برابر صادق خلخالی نشستند، نفر یازدهم مجروح بود و کنار در روی برانکاردی قرار داشت. […] هیچ مدرکی ارائه نشد، همه‌اش حدس و گمان بود. پس از نزدیک به ۳۰ دقیقه خلخالی ۱۱ مرد را مفسد فی‌الارض اعلام کرد.»

عکس جهانگیر رزمی، از محاکمه صحرایی در فرودگاه سنندج برنده جایزه «پولیتزر» شد
عکس جهانگیر رزمی، از محاکمه صحرایی در فرودگاه سنندج برنده جایزه «پولیتزر» شد

۵ مهر ۱۳۵۸ – اعدام متهمان به فحشا برای تزکیه جامعه 

پس از انقلاب، کمیته‌های انقلاب دفاتری در «شهر نو» ایجاد کرده و به آمارگیری از زنان کارگر جنسی مشغول شده بودند. در نهایت گروهی از این زنان اعدام، اماکن آن‌ها تعطیل و محله نیز به حکم انقلابیون تخریب شد. یکی از اسامی که اعدام‌اش هنوز در رسانه‌ها به چشم می‌خورد، «سکینه قاسمی» ملقب به «پری بلنده» بود که ۲۱ تیر ۱۳۵۸ اعدام شد.

پنجم مهر همان سال، مصاحبه‌ای از «اوریانا فالاچی»، روزنامه‌نگار ایتالیایی در گفت‌وگو با خمینی در رسانه‌های بین‌المللی منتشر شد که در بخشی از آن، فالاچی درباره اعلام «فاحشه‌ها» سوال پرسیده است. خمینی در پاسخ گفته بود: «این اعدام‌ها برای از بین بردن فساد و تزکیه جامعه مفید است. […] چیزهایی که یک ملت را فاسد می‌کند باید از بین برود. ما باید فساد را نابود کنیم.»

۷ بهمن ۱۳۵۸ – دستور به اعدام بابت الگو قرار دادن «اوشین» 

خنده‌دار بود؛ کشتن و دستور به قتل و اعدام دادن برای خمینی انگار سهل‌‌ترین اقدام بود. همان زمان برخورد خمینی با قضیه «اوشین» در میان افکار عمومی هم به مضحکه تبدیل شده بود. در هفتم بهمن ۱۳۵۸ برنامه‌ای از رادیو پخش شد و مصاحبه‌شونده گفت الگوی زندگی‌ او «اوشین»، زن سخت‌کوش سریال ژاپنی «روزهای زندگی» است و نام «فاطمه زهرا»، دختر پیامبر اسلام را به عنوان الگو ذکر نکرد، فردای آن روز، خمینی در نامه‌ای به «محمد هاشمی»، رییس وقت صداوسیما دستور اخراج و تعزیر [شلاق] او و دست‌اندرکاران برنامه را داد: «در صورتی‌که ثابت شود قصد توهین در کار بوده است، فرد توهین‌کننده محکوم به اعدام است.»

خرداد ۱۳۶۰ – حکم ارتداد جبهه ملی 

خرداد ۱۳۶۰ جبهه ملی با انتشار بیانیه‌ای حکم «قصاص» را «غیرانسانی» خواند و مردم را به تظاهرات اعتراضی روز ۲۵ خرداد دعوت کرد. صبح همان روز، خمینی بر منبر نشست و سخنرانی کرد. او گفت که دلش نمی‌خواست جبهه ملی با «منافقین» ائتلاف کند؛ اما آن‌ها به نصیحت‌های بنیان‌گذار جمهوری اسلامی توجه نکرده‌اند و در نتیجه: «دست بردارید. با برادران دینی‌تان بنشینید و رییس‌جمهور قانونی باشید و به قوانین عمل کنید. شما وکلایی در مجلس محترم و متدین هستید. جدا کنید حساب را از مرتدها. این‌ها مرتد هستند. جبهه ملی از امروز محکوم به ارتداد است.»

خمینی البته یک فرصت دیگر به جبهه ملی داد که بیانیه خود را پس بگیرد تا او از ارتداد ایشان بگذرد.

۵ مهر ۱۳۶۰ – اعتراض منتظری به اعدام گسترده مجاهدین خلق خصوصا کودکان 

۳۰ خرداد ۱۳۶۰ تظاهرات خیابانی برگزار شد و جمع گسترده‌ای از نیروهای سیاسی مخالف حکومت به خیابان آمدند. این تظاهرات به شکل خشونت‌باری سرکوب شد و در پی آن، جمعی از اعضا و هواداران سازمان مجاهدین خلق در زندان اعدام شدند. اسامی و تصاویر آن‌ها در روزنامه‌ها منتشر شد.

پنجم مهر ۱۳۶۰ آیت‌الله «حسینعلی منتظری» قائم مقام خمینی در نامه‌ای به او، ضمن اعتراض به اعدام‌های گسترده از کودکان نوشت: «اعدام‌های بی‌رویه و احیانا بدون حکم قضات شرع یا بدون اطلاع آنها و گاهی به‌رغم مخالفت با آنها و ناهماهنگی بین دادگاه‌ها و احکام صادره و تاثیر جوها و احساسات و عصبانیت‌ها در احکام صادره و حتی اعدام دختران سیزده چهارده ساله به صرف تندزبانی بدون این‌که اسلحه در دست گرفته یا در تظاهرات شرکت کرده باشند، کاملا ناراحت‌کننده و وحشتناک است، فشارها و تعزیرات و شکنجه‌های طاقت‌فرسا رو به افزایش است.»

تصویر نامه اعتراضی حسینعلی منتظری به روح‌الله خمینی درباره اعدام کودکان
تصویر نامه اعتراضی حسینعلی منتظری به روح‌الله خمینی درباره اعدام کودکان

این نامه بی‌جواب ماند اما «سیدحسین حسین موسوی تبریزی» در نماز جمعه تبریز گفت: «اولا بین اعدام‌شدگان کسی کم‌تر از ۱۶ سال نبود و در ثانی این حرف‌ها مطلقا در قاطعیت ما تاثیری نخواهد گذاشت. […] امیدوارم با قاطعیتی که در برابر منافقین به کار گرفته می‌شود، هرچه زودتر منافقین ریشه‌کن بشنوند.»

بهمن ۱۳۶۳ – فرمان کشتار به قضات  

«شما آیات قتال را چرا نمی‌خوانید؟ هی آیات رحمت را می‌خوانید. قرآن با اشخاصی که مسلم‌اند و معتقد و ایمان به خدا دارند، به برادری رفتار می‌کند؛ با اشخاصی که برخلاف این هستند آن‌ها را می‌گوید بکشید، بزنید، حبس کنید.»

در آن سال‌ شکنجه و اعدام در تاریک‌خانه تاریخ زندان‌های جمهوری اسلامی جریان داشت. مخالفان و منتقدان و هواداران، دستگیر می‌شدند، تحت شکنجه قرار می‌گرفتند و طناب‌های دار بالا می‌رفت. خمینی در ادامه این سخنان‌ خود که برای قضات ایراد شده بود، الگو را برای آن‌ها «علی» امام اول شیعیان قرار داد: «امیرالمومنین اگر قرار بود هی مسامحت کند، شمشیر نمی‌کشید ۷۰۰ نفر را یک‌دفعه بکشد. آخرین اشخاصی که قیام کرده بودند به ضدش، ضد اسلام بود دیگر، تا آخرشان را کشت.»

تابستان ۱۳۶۷ – فتوای قتل‌عام 

کشتار جمعی زندانیان سیاسی عضو و هوادار سازمان‌ مجاهدین و چپ‌ها طی دو ماه، پس از نزدیک به یک دهه زندان و شکنجه و طناب دار، اوج اعدام‌های جمهوری اسلامی بود. هزاران انسان با حکم هیات مرگ که «ابراهیم رییسی»، رییس‌جمهور فعلی عضو آن بود، طی محاکمه‌ای چند دقیقه‌ای به دار آویخته شدند. حکایت جان به دربرده‌های آن کشتار، روایت‌هایی است از «راهروهای خون» و بدن‌هایی کوفته از شکنجه که اعدام شدند. پیکر آن‌ها به شکل دسته‌جمعی در خاک خاوران به خاک سپرده شد.

فتوای خمینی مبنی بر اعدام آن‌ها با عنوان «منافق» که تاریخ ندارد، بعدها منتشر شد. او در این فتوا به نظر می‌رسد به حمله نیروهای مجاهدین خلق از خاک عراق به خاک ایران اشاره دارد. بسیاری این قتل‌عام را در پی این حملات ارزیابی می‌کنند.

در این فتوا، خمینی نوشته است: «از آن‌جا که منافقین خائن به هیچ‌وجه به اسلام معتقد نبوده و هرچه می‌گویند، از روی حیله و نفاع آن‌ها است و به قرار سران آن‌ها از اسلام ارتداد پیدا کرده‌اند و با توجه به محارب بودن آن‌ها و جنگ‌های کلاسیک آن‌ها در شمال، غرب و جنوب کشور با همکاری حزب بعث عراق و جاسوسی آنان برای صدام علیه مسلمانان ما و با توجه به ارتباط آنان با استکبار جهانی و خدمات ناجوانمردانه آن‌ها از ابتدای تشکیل نظام جمهوری اسلامی تاکنون کسانی که در زندان‌های سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و می‌کنند محارب و محکوم به اعدام می‌باشند.»

فتوای خمینی مبنی بر اعدام «منافقان»
فتوای خمینی مبنی بر اعدام «منافقان»

۲۵ بهمن ۱۳۶۷ – فتوای قتل سلمان رشدی

ماه‌های پایانی زنده بودن خمینی بود و او همچنان به قتل و اعدام فتوا و فرمان می‌داد. پس از انتشار رمان تخیلی «آیات شیطانی» به قلم «سلمان رشدی» خمینی فتوا داد که نویسنده و ناشران این کتاب محکوم به اعدام هستند. او در این فتوا از مسلمانان خواست که هرکجا ایشان را یافتند، سریعا آن‌ها را اعدام کنند و اگر این قدرت را ندارند، او را به مردم معرفی کنند تا دیگران سلمان رشدی را بکشند.

پس از این فتوا، سلمان رشدی مجبور شد برای مدت ۹ سال مخفیانه زندگی کند.

استبداد دینی تمام ابزار و ظرفیت خود را برای نابودی انسان به کار می‌گیرند

«محمدجواد اکبرین»، روزنامه‌نگار و دین‌پژوه در گفت‌وگو با «ایران‌وایر» و بررسی تجربه حکومت خمینی بر ایران، می‌گوید که فرقی نمی‌کند که در کدام دوره تاریخی باشیم؛ به محض آمیختگی نهاد دین و نهاد قدرت، استبداد دینی تمامی ابزار و ظرفیت خود را برای نابود کردن انسان، هویت، کرامت و جان انسان به کار می‌گیرد.

او با اشاره به سخنان خمینی پیش و پس از انقلاب عنوان می‌کند که بنیان‌گذار جمهوری اسلامی برای براندازی رژیم شاه بخش‌هایی از متون دینی را استفاده می‌کرد که حاکی از عطوفت و عدالت داشت؛ اما پس از آن صرفا به متون خشونت‌بار پرداخت؛ به طوری‌که حتی بعضی از روایت‌های مورد استناد خمینی به هیچ‌وجه اعتبار تاریخی ندارد.

به اعتقاد اکبرین، «با استقرار حکومت اسلامی و قرار گرفتن یک فقیه یعنی خمینی در راس آن، او از تمامی ترم‌های فقهی برای حذف و اعدام مخالفان‌اش استفاده کرد؛ مثل ارتداد، توهین به مقدسات، نفاق و محاربه که ترم‌هایی مختلف با یک خروجی هستند. خمینی هم فقه را در خدمت استبداد دینی قرار داد و هم اصول حقوقی و قضایی دادرسی عادلانه را در دنیا و حتی نظام قضایی اسلامی به سود استبداد دینی نابود کرد. مثلا در نظام دادرسی عادلانه اسلامی داریم که حکم قاضی از موضع خشم و کینه باطل است. اما خمینی در حکمی برای اعدام‌های تابستان ۶۷ عینا می‌گوید، امیدوارم با خشم و کینه انقلابی خود، علیه دشمنان اسلام رضایت خداوند را جلب کنید.»

هرچند خمینی خودش از ابتدا مشی و اندیشه‌اش را بیان کرده بود، اما ندیدند و نشنیدند و نشناختند. او در دوم شهریور ۱۳۵۸ گفته بود: «اسلام در تمام اعصار با خون و با شمشیر و با اسلحه اسلام را پیش برد. بله، ما مرتجع هستیم. شما روشن‌فکر هستید. شما روشن‌فکرها می‌خواهید که ما به ۱۴۰۰ سال قبل برنگردیم. شما می‌ترسید اگر ما جوانان را مثل ۱۴۰۰ سال قبل تربیت کنیم که با جمعیت کم دو امپراطوری بزرگ را به باد داد. ما مرتجع هستیم.»

منبع:

https://iranwire.com/fa/features/104531-امضاهای-مرگ-آیتالله-خمینی-و-فتواها-و-فرمانهای-کشتار

 

سند اساسی دوران گذار برای انتقال حاکمیت به مردم ایران

۴- هئیت حقیقت یاب و صلح همگانی

اصل بیست و نهم:

● از آنجا که شهروندان بسیارى بخاطر عقاید دینی یا مرامی و یا اندیشه و عمل سیاسى، گرفتار ستم دولت ولایت مطلقه فقیه و سازمان‌‌ها و گروه‌هاى «سیاسى و عقیدتى» شده‌اند و این رﮊیم و سازمانها و گروههای در خدمت آن شهروندان ایرانی و نیز غیر ایرانی را از حق حیات محروم و یا به حقوق آنها تجاوز کرده‌اند و با زندانی کردن و شکنجه و روشهای دیگر، زیانهای روحی و جسمی به آنها وارد کرده‌اند،

● از آنجا که بر وفق میزان عدالت ترمیمی، قربانیان و خانواده‌ها و نزدیکان آنان و تمامی جامعه بر ترمیم و جبران حق دارند،

● از آنجا که جنایت بر ضد بشریت شامل مرور زمان نمى‌شود،

● از آنجا که جمهور مردم نیازمند جریان آزاد داده‌ها و اطلاعات، بنابراین، زمان لازم برای اطلاع شفاف از آنچه بر قربانیان جنایتها گذشته، هستند و وجدان‌های اخلاقی و تاریخی می‌باید غنای لازم را بیابند تا که استبداد دیگر هیچ‌گاه بازسازی نگردد و جنایت برضد شهروندان را روش نگرداند و وجدان هر شهروند واقف به حقوق خویش شود و عمل  به این حقوق، همگانی و مداوم بگردد،

● از آنجا که قربانی هر جنایت و هر بى‌عدالتى تنها او نیست، بلکه تمامی انسانیت است،

● از آنجا که هم حق دفاع از حقوق دیگران، وهم مطالبه دفاع از حق خود از دیگران، حق هر شهروند است

● از آنجا که اگر شهروندی خود را در محنت دیگرى شریک نداند و مسئول و موظف به زدودن محنت او و دفاع از حقوق او نداند و مبارزه با بى‌عدالتى را حق خویش نشمارد و به این حق عمل نکند، دمکراسى که یکى از ارکان آن برابرى همگان در برخورداری از حقوق و امکانهای لازم برای برخورداری از حقوق است، استقرار و استمرار نمى‌یابد،

● از آنجا که تا جرم، بدون حضور مجرم در برابر قاضی عادل، محرز نشود، جامعه از جرمهایى که واقع شده‌اند آگاهی بدون خدشه نمی‌یابد و آنها را برسمیت نمی‌شناسد و مسئولیت خویش در وقوع جرائم و جنایتها را نیز نمی‌پذیرد،

● از آنجا که وجدان تاریخی جامعه نیازمند آن‌است که تاریخ شخصى قربانیان به تاریخ رسمى بدل شود،

● از آنجا که بر میزان عدالت ترمیمی، ترمیم و جبران زیانهای قربانیان و جامعه بس دشوار است،

● از آنجا که خلاء رسیدگی قضائی بر میزان عدالت ترمیمی را انتقام‌گیریهای شخصی پر می‌کند که سبب بسط خشونت در سطح جامعه و تنظیم رابطه‌ها توسط زور، بنابراین، بازسازی استبداد می‌شود،

باید قربانیان توان دادخواهی پیداکنند، تا که با دردها و رنج‌های خویش، تنها نمانند و بتوانند به نظام جدید که بر میزان عدالت اجتماعی برپا می‌شود، اعتماد بیابند و امید به حال و آینده و شرکت در جامعه حقوند، آنها را از غم گذشته و یأس و احساس ناتوانی که گرفتارش هستند، برهاند.

در نتیجه، بمحض شروع بکار شورای موقت انتقال حاکمیت به مردم ایران، در رابطه با جرایم سیاسى- عقیدتى، با هدف ترمیم و جبران، بعد از رایزنى با احزاب و سازمانهاى مختلف سیاسى و شخصیتهاى مبارز و مستقل و فعالان جامعه مدنى و حقوق بشری و حقوقدانان، هیأت حقیقت یابی و صلح و و آشتی همگانی، بر وفق ضوابط عدالت ترمیمی، مشغول بکار می‌شود. این هیأت وظایف زیر را دارد:

۱٫ جمع آورى اسناد و مدارک در باره جنایتهای سیاسی ـ عقیدتی که در دو رژیم پهلوی و جمهوری اسلامی انجام گرفته‌اند. موارد نقض حقوق انسان مى‌توانند توسط مقامها و مأموران دولت و یا اعضای احزاب و سازمانهاى سیاسى و یا عقیدتى ارتکاب یافته باشند.

۲٫ جمع آورى و دسته بندى کلیه شکایتها از مسئولان سابق و یا از افراد دیگرى که تصمیم‌های سیاسى و یا عملکردهاى سیاسی – عقیدتی‌شان منجر به جنایت شده است. هدف از این کار، یافتن حقیقت و گزارش نهائى آن به مردم ایران است.

۳٫ این هیأت به شرح حال کلیه قربانیان و شرح ماوقع توسط بستگان و نزدیکان قربانیان گوش فرا میدهد. از قربانیان و بستگان و نزدیکان آنها می‌خواهد حقیقت و تمام حقیقت را بی‌کم و کاست شرح کنند.

۴ ـ بنابر وظیفه کشف حقیقت و ترمیم و جبران زیان وارده، هیأت «کشف حقیقت و ترمیم و جبران» تمامی مقامها و مأمورانی که حاضر به اعتراف به اعمال خود و یا دفاع از خود هستند را احضار می‌کند و به گفته‌هاى آنان گوش فرا می‌دهد. هیأت «حقیقت یابی و صلح» اصل را بر برائت می‌گذارد و با رعایت اصول راهنمای قضاوت، هدف را ترمیم و جبران زیانها و بازگویى حقیقت می‌شناسد. مظنونین تا یکسال بعد از تشکیل هیأت حق دارند خود را معرفی و تقاضا کنند هیأت اعتراف به عمل ارتکابی را از زبان آنها بشنود و تقاضای عفو کنند.

۵٫ کلیه جلسات هیأت « حقیقت یابی و صلح» در رابطه با قربانیان و متهمین علنی هستند. مگر به درخواست خانواده قربانیان و یا تشخیص هیأت به لحاظ تأمین امنیت. کلیه وسایل ارتباط جمعی حق حضور در جلسه‌ها را دارند. بازگویی‌ها و اظهارات قربانیان و مرتکبان شفاف و در وقت مقتضى در اختیار مردم قرار می‌گیرند حتی اگر پخش مستقیم به ملاحظه حفظ امنیت و یا خواست خانواده‌ها بلافاصله انجام نگیرد.

۶ . عفو مشروط و فردی و منوط به ترمیم و جبران است. و نیز، موکول است به اعتراف به حقیقت. عفو نمی‌تواند بدون اعتراف به حقیقت بعمل‌آید. عفو نمی‌تواند جمعی و گروهی باشد. حکم عفو تنها در باره جرائم و جنایتهای غیرقابل جبران اما قابل ترمیم مانند قتل، شکنجه، حبس‌کردن و… که در رابطه با مسائل عقیدتى ـ سیاسى-دینى ارتکاب شده‌اند صادر مى‌شود و در باره جرائم جبران‌پذیر مانند دزدى، سؤ استفاده‌هاى مادى و رشاء و ارتشاء و… صادر نمى‌شود.

۷٫ هیأت بنا بر مورد، متخلفان و جنایتکاران را از مناصب دولتى و انتخابى محروم می‌کند.

۸٫ در صورت کتمان حقیقت از سوى مرتکب جرم و جنایت، سر و کار او و افرادى که حاضر به شهادت دادن نمی‌شوند، با قوه قضائى است. این قوه در باره مرتکب یا مرتکبان هر جرم یا جنایت قضاوت و بر وفق قانون، در باره آنها، حکم صادر می‌کند.

۹٫ هیأت «کشف حقیقت و ترمیم و جبران» به غیر از صدور حکم عفو، با شرایط بالا، حق محاکمه ندارد. قضاوت بر عهده قوه قضائى است. بعد ازگذشت دوازده ماه، هیأت اطلاعات جمع آوری شده در باره کسانی که عفو نشده‌اند را به تدریج در اختیار دستگاه قضائى قرار می‌دهد.

۱۰٫ هیأت فهرستى از قربانیان تهیه می‌کند و گزارش نهایی‌اىش باید شامل این فهرست باشد. این هیأت فهرستى نیز از وابستگان قربانیان و پیشنهادهای لازم برای ترمیم یا جبران مادى و معنوى ستم روا رفته بر قربانیان و وابستگان آنان را ارائه می‌کند.

۱۱٫ این هیأت تا زمانی که رسیدگی به تمامی موارد را به پایان نبرده‌است، بکار خود ادامه می‌دهد. مگر این که، در پی استقرار دولت حقوقمدار، هیأت گزارش کار خود را به مجلس تقدیم کند و مجلس به ادامه کار آن رأی ندهد.

۱۲٫ دوران مورد رسیدگى این هیأت، دوران دو رژیم پهلوی و جمهوری اسلامی است. حداکثر مدت کار این هیأت چهار سال است. بعد از پایان مدت چهار ساله، هیأت گزارش کامل خود را به مردم ارائه می‌کند. این گزارش بعنوان سند رسمى منتشر مى‌شود. مجلس منتخب مردم می‌تواند بعد از پایان دوره چهار ساله، مأموریت هیأت را تمدید کند.

لینک مطلب در شبکه‌بندی‌های اجتماعی، برای: عضو شدن و دنبال کردن و مشترک شدن، رای‌دادن، ابراز نظر، پسندیدن، پیاده کردن، به دوستان خود ایمیل کردن، و…، و لطفا هم‌رسانی:

Discover more from رسانه‌های ملیِ همگانی به‌مثابه شاخه‌ چهارم دولت ❊سایت شخصی علی صدارت❊

Subscribe to get the latest posts to your email.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Discover more from رسانه‌های ملیِ همگانی به‌مثابه شاخه‌ چهارم دولت ❊سایت شخصی علی صدارت❊

Subscribe now to keep reading and get access to the full archive.

Continue reading

پیمایش به بالا