علی صدارت :(2)بهار ایران، بهار عرب، بهار دنیا، و دوباره بزودی بهار ایران! چگونه؟
2- چگونه “سبز”، رنگی ناشفاف شد!
دیدیم که چرا و چگونه، از میان میلیونها مردم ایران و نیروهای مخالف، فقط عدۀ خاصی که به دلایل مختلف و گاه شاید متضاد، متمایل و یا حتی نیازمند به ادامۀ بقای جمهوری اسلامی بودند، در رسانههای گروهی، مطرح میشدند و همچنان میشوند. از آنها از یک طرف، با عنوان “فتنهگران” و از طرفی دیگر، با صفت فعالان “جنبش سبز” نام برده میشد و میشود. از یک سو نظرات “سران فتنه” و از سوی دیگر راهبرد “رهبران جنبش سبز” به تفصیل مورد بحث قرار میگرفت و میگیرد. رهنوردی در راه “اجرای بدون تنازل قانون اساسی” گفتمان غالب در رسانههای گروهی گردید.
علیرغم تکثر آرا و تکثرخواهی و تکثرپذیری جنبش خودجوش مردمی، تمایلات و نظرات یک طیف خاص مطرح میگردید و کماکان میگردد. وقتی به خطوط فکری رنگارنگ مردم بپا خاسته، فقط یک رنگ و آنهم فقط رنگ “سبز” زده شد، جبر و تحکم “عدم عبور از خطوط قرمز”، خاتمۀ جنبش خودجوش 1390 را نمایان نمود. جنبش خودجوش همگانی، دربرگیرندۀ نحلههای فکری بسیار متفاوت و حتی متضادی گردید، ولی فقط گروهی خاص در رسانههای گروهی، مطرح گردیدند و همچنان میگردند و “جنبش سبز” با یک مطالبۀ محدود، “رسانهای” شد و همچنان میشود.
از کسانی که فقط مخالف آقای احمدینژاد بوده و در عین حال بقای رژیم را خواستار و پاسدار بودند، تا کسانی که مخالف کلیت نظام و خواهان گذاری کلی از قانون اساسی و رژیم جمهوری اسلامی بودند، همه و همه توسط رسانههای گروهی، با رنگ سبز، متلون شده و میشوند. صدا و سیمای جمهوری اسلامی از یک سو، و بیبیسی و صدای امریکا از سوئی دیگر، جملگی، همۀ معترضین را در تنگنای خیمهای “سبز” قرار داده و میدهند. رسانههای همگانی مخالفین رژیم هم به سادهگی در این دام افتادند و همۀ مردم را جملگی طرفدار “جنبش سبز” خوانده و میخوانند.
در “رادیو بازار” یعنی در گفتگوهای خصوصی هم؛ چه در داخل ایران و چه در میان ایرانیان خارج از کشور؛ بدون مطالبۀ شفـافشنوی و وسواس در شفـافگوئی و دقت در انتخاب لغات و بدون توجه در مفهوم مفاهیم و عواقب آن، از جنبش خودجوش مردم ایران با اسم “جنبش سبز” نام آورده شد و همچنان میشود. ترفند رسانههای گروهی مغرض، در محدود کردن جنبش خودجوش به “جنبش سبز” موفقیتآمیز بود و مرجع غالب مردم از جنبش خود جوش، در محاورات روزمره، در حصار “جنبش سبز” محصور گردید و میگردد. سعی و تلاش همیشگی در ناشفافی گفتمان و اصرار پیوسته در گنگگوئی رسانههای گروهی مغرض، نتیجۀ مطلوبشان را در پی داشته است.
فقط عدۀ قلیلی به “سبز” خواندن جنبش خودجوش، انتقاد داشتند. این نظر معمولا تحت تاثیر هیجان جنبش خودجوش، کمتر فرصت بحث آزاد و تبادل نظر را مییافت. سانسور، و وخیمتر از آن، خودسانسوری، مجالی به بحث آزاد و یا حتی تبادل آرا در این زمینه را نمیداد. در بعضی موارد و از جمله به علت به لب رسیدن جانها از 30 سال سرکوب و فساد توسط ملاتاریا و مافیای نظامی مالی، انتقاد از “سبز” خواندن جنبش خودجوش مردمی تمام شرکت کنندگان در آن، با اعتراض و حتی عصبانیت روبرو میگردید. خودسانسوری از سر ترس از فروكش کردن جنبش و ضربه خوردن به آن، هرگونه مباحثهای را در این باب سانسور میکرد.
بتدریج، عدۀ بیشتری به اشکالات بنیادینی که محدود کردن جنبش خودجوش مردمی تحت لوای “جنبش سبز” در پی داشت، عرفان یافتند و نظرات آنها، در جایگزینی “جنبش سبز” از جمله به “جنبش رنگین کمان” امکان بروز پیدا کرد. ولی متاسفانه از یک طرف این نوشدارو، بعد از وخامت حال سهراب به دستش رسید و در ثانی، به این گفتمان هم مجالی برای مطرح شدن در رسانههای غالب، داده نشد.
در تونس و مصر، شعار متداول شرکت کنندگان در جنبش همگانی خودجوش، از همان ابتدا، کاملا شفاف و روشن بود. گفتمان غالب در آن کشورها از شروع خیزش مردمی، در شعاری واضح و شفاف بیان گردید. مطالبات مردم با شفافیت تام، خلاصه گردید در شعار فراگیر “ارحل!”. ولی متاسفانه در میان عدهای از ایرانیان، بحث در مورد اینکه قانون اساسی اجرا بشود و یا نشود!؟ و اگر بشود، آیا اجرای آن بدون تنازل باشد یا نباشد!؟ و یا اینکه دوران امام، طلائی بوده یا نبوده است…. شفافیت هدف جنبش خود جوش، پیوسته تقلیل یافت و انرژی حرکتی آن، بتدریج تحلیل یافت. بحثهای انحرافی مستمر گردیدند و به تقابلهای کاهنده در میان صفوف مبارزین جنبش خودجوش مبدل گردیدند. با گذشت زمان؛ و با توضیحی که قبلاً هم آورده شد؛ مطالبۀ عمومی در باب گذار از رژیم خفقان و فساد و سرکوب، به تمایل به “حفظ نظام” تقلیل یافت. در همین زمانها، باری دیگر بعضی از “اپوزسیون” به ناگهان مجددا در رسانهها، به وسعت مطرح شدند و با انتشار وسیع نوشتهها و سخنرانیهای منفعل کننده و تکراری، در جامعه، بیمها جای امیدها را گرفتند.
بدین علت، هر ایرانی شرکت کننده در جنبش خودجوش، به درستی از خود میپرسید که آیا به خیابان آمدن، ارزش این را دارد که مهرهای از این رژیم جایگزین مهرهای دیگر شود!؟ “آیا من خود را میتوانم ببخشم که به طور غیر مستقیم برای تحقق شعار حفظ نظام از اوجب واجبات است به خیابانها بیایم و حتی در این راه توسط عناصر همین نظام دستگیر و شکنجه و کشته شوم!؟”
روشنگری در باب هدف از خیزش و ارائۀ راهحلهای برازندۀ آن هدفها، نیروی محرکۀ جامعه را؛ مردم و بخصوص جوانها را؛ به آیندۀ خود دلگرم و خلاقیت آنها را در روشهای خشونتزدا و مردمسالارانه، شکوفا میکند. شفافسازی سرمنزل جنبش، استعدادهای نیروی محرکۀ جامعه را، در همواره، هموارتر کردن راه رسیدن به آنجا برمیانگیزد.
تجربه کردن بیان ناشفاف و منفعل کنندۀ اصلاح و استحالۀ نظام ولایت مطلقۀ فقیه، در عمل برای مردم روشن کرد که حتی در صورت پیروزی “جنبش سبز” در نهایت، همان آش مسموم در همان کاسۀ کثیف در حلق مردم چپانیده خواهد شد! که گفت: “گر تو کنی بر مه تفو، بر روی تو باز آید آن!”
علی صدارت
SedaratMD (at) gmail (dot) com
برابر با سیزدهم نوامبر 2011
دوستداشتن:
دوست داشتن در حال بارگذاری...
مرتبط
بیشتر از رسانههای ملیِ همگانی بهمثابه شاخه چهارم دولت ❊سایت شخصی علی صدارت❊ کشف کنید
Subscribe to get the latest posts sent to your email.