سیصد گل سرخ، یک گل نصرانی
ما را ز سر بریده می ترسانی
ما گر زسر بریده می ترسیدیم
در محفل عاشقان نمی رقصیدیم
در محفل عاشقان خوشا رقصیدن
دامن زبساط عافیت برچیدن
در دست سر بریدهٔ خود بردن
در یک یک کوچه کوچهها گردیدن
سیصد گل سرخ، یک گل نصرانی
مارا ز سر بریده می ترسانی
ما گر زسر بریده می ترسیدیم
در محفل عاشقان نمی رقصیدیم
هرجا که نگاه می کنم خونین است
از خون پرنده ای گلی رنگین است
در ماتم گل پرنده می موید و گل
از داغ دل پرنده داغ آجین است
فانوس هزار شعله اما در باد
می سوزد و سرخوش است و چین واچین است
یعنی که به اشک و مویه خود گم نکنی
از عشـق هر آنچه می رسد شیرین است
سیصد گل سرخ، یک گل نصرانی
مارا ز سر بریده می ترسانی
ما گر زسر بریده می ترسیدیم
در محفل عاشقان نمی رقصیدیم
در آتش و خون پرنده پر خواهد زد
بر بام بلند خانه پر خواهد زد
امشب که دوباره ماه بالا آمد
می آید و باد پشت در خواهد زد
یک ساقهٔ سـبـز در دلم خواهد کاشت
مهتاب بر آن شبنم تر خواهد زد
صد جنگل صبح در هوا می شکفد
خورشید به شاخهها شرر خواهد زد
سیصد گل سرخ، یک گل نصرانی
مارا ز سر بریده می ترسانی
ما گر زسر بریده می ترسیدیم
در محفل عاشقان نمی رقصیدیم….
شعر این ترانه ی زیبا رو شاعری به اسم «محمّد اصفهانی» با الهام از شعر یک ترانۀ عصر مشروطیت (تصنیف عاشقانۀ آفتاب به سر درخت ناربندان …تصنیفی که گرچه مضمونی عاشقانه دارد، امّا بدون تردید از اوضاع سیاسی عصر مشروطیت هم تأثیر پذیرفته) و با تکرار شاه بیت اون ترانۀ قدیمی بعنوان موتیف (ترجیع بند) ترانۀ جدید سروده و «هومن دپارس» برای اجرای اون توسط «داریوش اقبالی» آهنگ مناسب و شنیدنی ساخته
❊❊❊❊❊
با تشکر فراوان از هموطنی که مطلب ذیل را برای ما فرستادند، آن را عینا اینجا میآوریم:
سلام
نیمه شب است در حال گشت و گذار بودم در اینستا که یهو باعکسی برخورد کردم از کادر درمانی یک بیمارستان که پشت گان اش نوشته بود :
ما گر زِ سر بریده میترسیدیم
در محفل عاشقان نمی رقصیدیم
عجیب منقلب شدم ، حالی بس نگفتنی
من این شعر رو میشناختم
قطره اشکی هم سرازیر شد
مرحوم پدر بزرگم در تبریز این شعر را در کودکی برایم میخاند
عجب ، عجب
تاریخ چه ها که نمیکند
در تبریزِ ما ، این شعر بیش از ۱۰۰ سال در زبان هاست
اصل شعر اینگونه است:
سیصد گل سرخ؛ یک گل نصرانی…
ما را ز سر بریده میترسانی؟
ما گر ز سر بریده میترسیدیم؛ در محفل عاشقان نمی رقصیدیم
(نصرانی ، اشاره به نصران ، عیسی ناصری ، فرد مسیحی است )
شاعر مشخص نیست
اما داستان این شعرِ ۱۰۰ ساله چیست ؟
صدر مشروطیت است
تبریز شدیدا محاصره است
جنگ سختی است
فقط یک کوچه مانده تا جنبش مشروطه شکست بخورد
ستار در کوچه امیرخیز ، اخرین جبهه در حال مقاومت است
هُووارد باسکرویل معلم ۲۴ ساله مدرسه آمریکایی مموریال تبریز تحت تاثیر حق و مشروطه قرار میگیرید
و به ستار میپیوندد
کنسول آمریکا در تبریز ، از او میخواهد از صف مشروطهخواهان جدا شود، باسکرویل ضمن پسدادن پاسپورتش گفت:
تنها فرق من با این مردم، زادگاهم است، و این فرق بزرگی نیست.
هُوارد فرماندهی ۳۰۰ نفر را بعهده میگیرد و در کنار ستار در محله شنب غازان ( شام گازان ) تبریز با استبداد میجنگد
و در نهایت در راه مشروطه برای ایران بر اثر اصابت چند گلوله در سینه شهید میشود
سیصد گل سرخ ، یک گل نصرانی ….. ( هُووارد مسیحی )
ستار از همان کوچه ( امیرخیز ) پیروز میشود
تبریز و ستار مراسم تشییع باشکوهی برای این شهید آمریکایی در راه مشروطه برگزار میکنند
زنان تبریز فرشی با چهره هووارد میبافند و به دستور ستار ، نام هووارد باسکرویل بر روی اسلحه اش حک میشود و برای مادرش به آمریکا فرستاده میشود
آن شعر هم سروده میشود
مزار هُووارد هم اکنون در گورستان ارامنه تبریز است ، من همیشه میروم
حالا همان شعر ِ ۱۰۰ ساله در پشت گان ِ پرستاران و پزشکان جانفشان میهنمان است
سیصد گل سرخ ، یک گل نصرانی
مارا زِ سر بریده میترسانی ؟
ما گر ز سر بریده میترسیدیم
در محفل عاشقان نمی رقصیدیم
❊
- برای دیدن منبع اینجا را کلیک کنید.
بیشتر از رسانههای ملیِ همگانی بهمثابه شاخه چهارم دولت ❊سایت شخصی علی صدارت❊ کشف کنید
Subscribe to get the latest posts sent to your email.