نشریۀ انقلاب اسلامی در هجرت: سخنان هاشمی رفسنجانی در 28 اردیبهشت 1393، دروغهای فراوانی در بردارند و این دروغها تاریخ جعلی را جانشین تاریخ آنسان که روی دادهاست، میکنند. با تناقض زدائی تاریخ را آن سان که روی دادهاست باز مییابیم و این تاریخ، به ما میگوید راهحلهای مسائل بزرگی که رژیم ایجاد کردهاست، از جمله مسئله اتم و مسئله اقتصاد کدامها هستند. این کار را در دو قسمت میکنیم:
يکشنبه ۲۸ ارديبهشت 1۳۹۳، در دیدار گروهی از سفرای سابق ایران، هاشمی رفسنجانی در باره افتضاح ایران گیت گفتهاست:
وقتی قرار بر پذیرش آتش بس شد، تیم دیپلماسی ایران چنان میدانداری کرد که سند پیروزی سیاسی ایران در سازمان مللی تصویب شد که قدرتهایش تمایلی به این کار نداشتند (1).
وی با بیان چند برنامه دیپلماسی در طول 8 سال جنگ تحمیلی، ماجرای مک فارلین را یکی از نکات قوّت و برجسته عملکرد مسؤولین نظام دانسته و گفتهاست: با کاری منسجم و تلفیقی از شیوههای پنهان و پیدای دیپلماسی، هم نیازهای نظامی جبههها در آن مقطع حساس دفاع مقدس را تأمین کردیم و هم نگذاشتیم ابهت انقلاب اسلامی در نگاه جهانیان مخدوش شود که موجب افتخار ایران و رسوایی و بحران در آمریکا شد (2).
کسانی که بعضاً آن روزها در جریان امور دفاع مقدس و کشور نبودند، امروزه با اغراض سیاسی، تحلیلهای تخیّلی میکنند و با تحریف تاریخ در صدد برجسته کردن نقش نداشته خویش در تاریخ انقلاب و دفاع مقدس هستند. منتقدین ماجرای مک فارلین همیشه هیاهو می کردند. در آن زمان که 8 نماینده مجلس میخواستند از وزیر امور خارجه در این باره سؤال کنند و در مطبوعات اعتراض میکردند، امام(ره) در بیانیهای معروف «این تذهبون!؟» گفتند و بر آنان نهیب زدند که: حرفهایی را که شما میزنید، رادیو اسرائیل جرأت نمیکند بگوید. چون امام از اول تا آخر در جریان مسئله مک فارلین بودند و بارها در مسیر راهنماییهای موثری داشتند، مطمئن بودند که افرادی درصدد شبهه افکنیاند و با آن بیانیه آنها را به خوبی از میدان بدر کرد(3).
رفسنجانی با تأکید بر جایگاه و نقش امام (ره) در همه مراحل انقلاب گفت: شخصیتی عالم به زمان، فیلسوف بینظیر، فقیهی واقعی و افقه، باریک بین و باهوش، مومن، متفکر، عارف و متوکل علیالله، با آن سلامت نفس، انقلاب را آسیب ناپذیر کرده بود و با تدبیر بینظیر همه مسایل را مدیریت میکرد.
هاشمی رفسنجانی با بیان امتیازات و ویژگیهای تاریخی، جغرافیایی طبیعی و فرهنگی ایران، مکتب اهل بیت(ع) و مردمی پاک و مخلص را سرمایه نظام دانسته و گفتهاست: متأسفانه در بعضی از مقاطع کسانی که بویی از مبارزه و انقلاب نبرده بودند، مفسّر جمهوریت و اسلامیت نظام میشوند که به خاطر افکار تند، در داخل باعث نگرانی جوانان و زحمت کشور و در خارج باعث خوشحالی دشمنان انقلاب میشوند (4).
وی با بیان شباهت و تفاوتهای عملکرد تیم دیپلماسی ایران در سالهای پس از جنگ و پرونده هستهای گفتهاست: با منطق دیپلماسی دنیا را قانع کردیم که پس از 8 سال حمایت از ارتش بعث، در سازندگی پس از جنگ، طرحهای بزرگ ایران را فاینانس کنند و امروز نیز با همان صلابت باید برای احقاق حقوق خود تلاش کنیم (5). اکنون دنیا به منطقی و جدی بودن ایران درمذاکرات واقف شده و راه برای مغالطه و ادعای مخفی کاری ایران بسته و هدایتهای رهبری در جریان مذاکرات، کار را در تقابل با تندروها سهل کرده است (6).
هاشمی رفسنجانی در بخش دیگری از سخنان خویش با مقایسه اوضاع اقتصادی امروز کشور با سالهای پس از جنگ، گفتهاست: در آغاز سازندگی 51 درصد کسری بودجه، بیکاری خطرناک و تعطیلی کارخانهها و مراکز تولیدی و کشاورزی در استانهای درگیر در جنگ بیداد میکرد، ولی با همدلی و حمایت مردم و اتخاذ تصمیمات منطقی، رونق به تولید برگشت و بیکاری 16 درصدی به 9 درصد رسید و همه کشور تبدیل به کارگاه بازسازی و سازندگی شد و مردم به دلیل رونق تولید و کسب و کار از زندگی مناسبتری برخوردار شدند (7).
انقلاب اسلامی: دروغ گفتن ویرانگرترین خشونتها است. باوجود این، هرگاه رژیم سانسور برقرار نباشد و آزادی بیان باشد، نباید دروغگوئی را ممنوع کرد. زیرا دروغ تناقض، یا تناقضها در بردارد و با رفع تناقض یا تناقضها میتوان حقیقت را بازیافت و جامعه را از آن آگاه کرد. هاشمی رفسنجانی در دروغ اندازه نگاه نمیدارد و دروغهای بس فاحش و پرتناقض میگوید. هرگاه آزادی بیان در ایران وجود میداشت، ایرانیان در همان اول کار از حقیقت آگاه میشدند و گرفتار جنگ 8 ساله نمیماندند و نسلی نفله نمیشد و زیانی چنان عظیم به ایران وارد نمیآمد و استبداد ویرانگر ولایت مطلقه فقیه برقرار نمیشد. این بار، در قسمتی از سخنان او که نقل کردهایم، او 7 دروغ گفتهاست که میکوشیم تناقضهای آنها را رفع کنیم و حقیقت را باز یابیم:
1 – این قسمت از سخن او دروغی است واجد تناقضهای زیر:
1.1. قطعنامه 598 را 5 عضو دائمی شورای امنیت تصویب کردهبودند. رژیم خمینی این قطعنامه را پذیرفت. 3 ماه پیش از آن، ولایتی، «وزیر» خارجه وقت رژیم، به آلمان رفت و به گنشر، وزیر خارجه وقت آلمان گفت ایران قطعنامه را میپذیرد. پس قدرتهای سازمان ملل که خود قطعنامه را تهیه و به ایران و عراق تحمیل کردند، با آن موافق بودند. و
1.2. خمینی پذیرش قطعنامه را سرکشیدن جام زهر خواند. اگر رژیم او بود که قطعنامه را حتی به قدرتهای سازمان ملل تحمیل کردهبود، نه او که سران این 5 کشور میباید جام زهر را سر میکشیدند.
1.3. هرگاه خواسته باشد بگوید سازمان ملل پذیرفت عراق متجاوز به ایران بود و قرار بر این شد که سازمان ملل متحد میزان غرامت را معین کند، باز سخن او دروغ است. زیرا در متن قطعنامه متجاوز معین نمیشود. سخنی از غرامت نیز بمیان نمیآید. در بندهای 6 و 7 از دبیر کل میخواهد برای تشخیص «مسئولیت منازعه» و تشخیص خسارات وارده به دو کشور و «بررسی مسئله بازسازی» هیأت بیطرفی را معین کند.
تا امروز، نه سازمان ملل به تجاوز عراق به ایران رسمیت قطعی بخشیدهاست و نه غرامتی تعیین شده تا دیناری از آن به ایران پرداخت شود. حال اینکه، حمله عراق به کویت تجاوز شناخته شد و غرامت آن نیز معین گشت و از عراق وصول شد.
هرگاه بخواهیم سه تناقض را رفع کنیم، حقیقت همانسان که هست عیان میشود و تاریخ همانطور که واقع شدهاست، بدست میآید: قطعنامه 598 ر ا 5 عضو دائمی شورای امنیت تهیه کردند. دو رژیم آن را پذیرفتند. از آنجا که رژیم خمینی، در لحظهای که جنگ داشت با پیروزی ایران تمام شود (خرداد 1360)، آنرا ادامه داد و موقعیت و وضعیت شکست خورده قرارگرفت، ناگزیر شد قطعنامه را بپذیرد و چون قطعنامه متضمن تصدیق شکست ایران بود، خمینی پذیرفتن آنرا جام زهر شمرد و سرکشید. در قطعنامه، وعده رسیدگی به میزان غرامت داده شد – رژیم خمینی آن را 1000 میلیارد دلار برآورد کردهاست – و تا به امروز، آن وعده رسیدگی به عمل نیامدهاست.
● در پایان، متن قطعنامه 598 را عیناً از نظر خوانندگان گرامی میگذرانیم.
2 – هاشمی رفسنجانی در ساختن این دروغ، در بکاربردن منطق صوری بس زیاده روی کردهاست چراکه صورت ساخته نیز متناقض است. تناقضهای این دروغ عبارتند از:
2.1. با این واقعیت در تناقض است که جنگ، جنگی که میتوانست در خرداد 60 با پیروزی به پایان برسد ،با کودتا بمدت 8 سال ادامه یافت، به قول آلن کلارک، وزیر دفاع انگلستان در حکومت تاچر، جنگ ،در سود انگلستان و غرب، ایجاد و بمدت 8 سال ادامه یافتهاست. آیا داغ این خیانت تا ابد از پیشانی بانیان کودتا و ادامه دهندگان جنگ زدودنی است؟ بخصوص که همین هاشمی رفسنجانی، در مصاحبه با روزنامه الموقف العربی که روزنامه جمهوری اسلامی در آخر اسفند 1360 ترجمه آن را انتشار داد، گفتهاست:
«ما نمی خواهیم در سایه رژیم فعلی عراق، به هیچ توافقی با بغداد برسیم… و این سری نیست که آن را فاش کنم که صدام حسین توسط میانجیها موافقت کرد طبق مواد و شرایط قرارداد الجزایر و بدون قید و شرط، عقب نشینی کند… ولی ما این پیشنهاد را رد کردیم»
یادآور میشود که این پاسخ به روزنامه نگار تکذیب دروغ دیگری است که چند نوبت تکرار کردهاست: «هیچگاه پیشنهاد پایان جنگ و تخلیه خاک ایران به ایران داده نشد».
2.2. جنگی که 8 سال در سود انگلستان و امریکا و غرب ادامه مییابد و (بنابر سند منتشره توسط رژیم صدام)درباره هدف آن، صدام به گلاسپی، سفیر وقت امریکا در عراق، گفتهاست: ما طوفان انقلاب ایران را از کشورهای منطقه برگرداندیم. ما این جنگ را با هم شروع کردیم چرا به وعدهها عمل نمیشود؟، برای کسانی که بدانند آبرو و ابهت چیست، نه آبرو و نه ابهتی برجا گذاشت. افتضاحی ببار آورد و به صفت دوام برجا گذاشت که عاملان ادامه جنگ را هرگز رها نخواهد کرد.
2.3. خریدن اسلحه از اسرائیل و با دلالی اسرائیل اسلحه به سه برابر قیمت خریدن و چپاول ثروت عظیم متعلق به مردم کشور (در 8 سال جنگ، تنها 105 میلیارد دلار گم شد!)، انجام دو معامله پنهانی باز باپادرمیانی اسرائیل که یکی اکتبر سورپرایز و دیگری ایران گیت نام گرفتند، برای ادامه جنگی در سود امریکا و انگلستان و اسرائیل را هاشمی رفسنجانی ممانعت از مخدوش شدن ابهت انقلاب اسلامی نزد جهانیان میخواند! آیا او میداند ابهت چه معنی میدهد؟
2.4. و اگر ماجرای مک فارلین نکته قوت بودهاست، از چه رو آیةالله منتظری از قائممقامی عزل شد؟ سید مهدی هاشمی را زمانی سلطان اصفهان میخواندند و او هر کار میخواست میکرد و کسی به او نازک تر از گل نمیگفت. چرا به محض افشای «ماجرای مک فارلین» اعدام شد؟ چرا امید نجف آبادی به جرم آگاه کردن منتظری از روابط پنهانی با امریکا و آمدن هیأت مک فارلین به ایران، اعدام شد؟ چرا خمینی 8 نمایندهای را که از وزیر خارجه سئوال کردند، «پوچ» خواند؟ چرا «ماجرای مک فارلین» همچنان در سانسور است؟ بنابر گزارش رسمی کنگره، حکومت ریگان به فرزند هاشمی رفسنجانی 5 میلیون دلار پرداختهاست. رشوه ستانی برای ادامه خیانت به کشور از راه ادامه جنگ را او حفظ ابهت انقلاب اسلامی میخواند؟
2.5. رسوائی و بحران در امریکا بخاطر رابطه پنهانی با رژیم «آیةاللهها» بود. تا زمان افشای این رابطه پنهانی، «آیةالله» بمعنای خشونت گستر و دروغ زن و آدمکش و شکنجهگر و تروریست و… وارد فرهنگ لغت کشورهای غرب شده بود. از قرار، از دید هاشمی رفسنجانی، اینکه اسلام دین خشونت گستر و آیةالله چنین معانی را یافتن، ابهت است!
2.6. آنچه او «دفاع مقدس» میخواند، جز ادامه جنگ در سود امریکا و انگلیس و اسرائیل نیست. و آنچه او تأمین اسلحه میخواند هماناست که برابر گزارشهای رسمی دو مجلس امریکا، «فروش اسلحه به دو طرف به اندازهای است که جنگ ادامه پیدا کند بیآنکه یکی از دو طرف پیروز بشود» است.
2.7. قول هاشمی رفسنجانی در صورت نیز متناقض است. زیرا تنها حکومت امریکا گرفتار بحران نشد. بحران در ایران بس شدیدتر بود. بخصوص که با افشای هریک از ایران گیتها، رژیم گرفتار بحران میشد:
● بحران در جبههها که سرانجام رژیم ناگزیر شد به پایان دادن به جنگ در شکست تن دهد؛
● بحران در رهبری که به عزل منتظری از قائم مقامی و چند اعدام انجامید؛
● بحران در حکومت که سبب نوشته شدن نامه از سوی میرحسین موسوی به خمینی و استعفای او و پاسخ سخت خمینی به او شد؛
● بحران در قوه مقننه که سبب پرسش 8 «نماینده» از وزیر خارجه و پوچ شدن آنها شد. و
● بحران در قوه قضائیه که کشتار زندانیان در تابستان 67 را ببار آورد و داغ ننگی شد پاک نکردنی بر پیشانی خمینی و دستیاران ایران گیتی او.
2.8. صورت سخن هاشمی رفسنجانی نیز متناقض است. چراکه چندین ایران گیت (امریکائی و انگلیسی و اسپانیولی و پرتقالی و ایتالیائی و فرانسوی و اتریشی و آلمانی و سوئدی و اسرائیلی و…) نمیتواند مایه رسوائی یک طرف و افتخار طرف دیگر شود. بخصوص که طرف «ایرانی» فهرستی از اسامی 1000 میانه رو به طرف امریکائی بدهد و تأکید کند که ایران باید در جنگ شکست بخورد تا میانه روها بتوانند دولت را از آن خود کنند. و نیز، به ریگان پیام بدهد که در صورت حمایت امریکا از دولتشان، حاضرند حتی خمینی را نیز بکشند. در عمل، نیز چنین شد: جنگ با شکست ایران تمام شد. خمینی جام زهر را سرکشید و هنوز سالی نگذشته، مرد و فرزندش، احمد خمینی به قتل رسید.
یادآور میشود که دروغ به تعداد تناقضها که در بردارد، بزرگ است. دروغی با 8 تناقض، در شمار دروغهای بس بزرگ است. هرگاه بخواهیم 8 تناقضهای 8گانه این دروغ را رفع کنیم، تاریخ همان سان که روی دادهاست، بدست میآید:
1 – در خرداد 1360، جنگ در حال پایان بود. رژیم صدام با پیشنهاد هیأت عدم تعهد – با اصلاحاتی که شورای عالی دفاع در آن به عمل آورده بود، موافقت کردهبود. هاشمی رفسنجانی به وجود این پیشنهاد اعتراف کردهاست. قراربود هیأت عدم تعهد به تهران بیاید و پایان جنگ اعلان بگردد. به آن هیأت از دفتر رجائی، اطلاع داده شد که بخاطر فعل و انفعالهای در حال انجام فعلاً نیایند. و از آن پس نیز هرگز نیامدند. هشدار 22 خرداد بنیصدر به مردم ایران راست بود: یکی از هدفهای کودتا ادامه دادن به جنگ بود.
2- ادامه جنگ در سود انگلستان و امریکا و اسرائیل ادامه یافت و دو کشور ایران و عراق را فرسود و قوای امریکا را در خلیج فارس مستقر و به اسرائیل در منطقه موقعیتی بازهم متفوق داد و انقلاب را به مترسکی برای بازداشتن مردم منطقه از حرکت بدل کرد.
3 – خرید اسلحه از اسرائیل و با دلالی اسرائیل، اعتبار و آبروی ایران را در دنیای مسلمان ببرد و اسباب اسلام ستیزی و اسلام هراسی را پدید آورد.
4 – خمینی و دستیاران او را برآن داشت که دست به تصفیه در رژیم و کشتار خونین زندانیان و تشدید سرکوب مردم بزند. اسباب استقرار ایران گیتیها بر کرسی قدرت اینسان تدارک شد. با جعل نامه از قول خمینی، خامنهای رهبر و هاشمی رفسنجانی رئیس جمهوری شدند. از این زمان است که سپاه شروع به تصرف اقتصاد و دولت میکند. مافیاهای نظامی – مالی که در دوران جنگ شکل گرفته بودند، در دوره خامنهای/هاشمی رفسنجانی قوتی به تمام گرفتند و سرانجام با تقلب در انتخابات و به ریاست جمهوری رساندن احمدی نژاد دولت را تصرف کردند.
5 – دولت تروریست واقعیت پیدا کرد و اسلام دین خشونت گستر گشت و آیةالله بمعنای زورگو و… وارد کتابهای لغت شد.
6 – با آنکه اسلحه به اندازه ای به دو طرف میدادند که هیچ طرف پیروز نشود، اما این طرف «ایران» بود که جام زهر شکست را سر کشید.
7 – کودتای خرداد 60 ربط مستقیم با ادامه جنگ و دو افتضاح اکتبر سورپرایز و ایران گیت داشت. بحران مشروعیت رژیم که با کودتا آغاز شد، در نتیجه پایان دادن به جنگ در شکست، تشدید شد: سلب مشروعیتی ناشی از کودتای خرداد 60 قطعی شد و این رژیم نامشروع است که همچنان ادامه دارد.
8 – همانطور که نماینده ایران گیتیها به طرف امریکائی گفته بود، با مرگ خمینی «میانهروها» دولت را صاحب شدند و تا امروز، با گسترش فساد و جنایت و خیانت حکومت میکنند.
محض اطلاع نسل امروز از متن قطعنامه 598، آن را نقل میکنیم:
قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت که در تاریخ ۲۰ژوئیه ۱۹۸۷ بیان شد به شرح زیر است:
در ۲۰ ژوئیه ۱۹۸۷، با ابراز نگرانی عمیق از اینکه با وجود درخواستهایش برای آتش بس منازعه بین جمهوری اسلامی ایران و عراق، با تلفات سنگین تر انسانی و ویرانیهای بیشتر همچنان ادامه دارد، با ابراز تاسف از آغاز و ادامه این منازعه، همچنین با ابراز تاسف از بمباران مراکز کاملا مسکونی غیرنظامی، حمله به کشتیهای بی طرف و هواپیمایی مسافربری، نقض حقوق بینالمللی درباره بشر دوستی و سایر حقوق مربوط به درگیریهای مسلحانه، و به ویژه به کار بردن سلاحهای شیمیایی که بر خلاف تعهدات مذکور در پروتکل ۱۹۲۵ ژنو میباشد، با ابراز نگرانی عمیق از اینکه تشدید و گسترش بیشتر منازعه ممکن است وقوع یابد با اتخاذ تصمیم پایان دادن به کلیه عملیات نظامی بین ایران و عراق و با اعتقاد به اینکه منازعه بین ایران و عراق باید به نحو جامع، عادلانه، شرافتمندانه و پایدار حل شود، با یادآوری مجدد مقررات منشور ملل متحد، و به ویژه تعهد کلیه کشورهای عضو که اختلافات بین المللی خود را از راههای مسالمت آمیز و به گونهای که صلح و امنیت بین المللی و عدالت دچار مخاطره نگردد، حل نمایند. با احراز این که نقض صلح در مورد منازعه بین ایران و عراق وجود دارد، با اقدام بر اساس مواد ۳۹ و ۴۰ منشور ملل متحد ؛
1 – آمرانه میخواهد که ایران و عراق به عنوان نخستین گام در حل اختلاف از طریق مذاکره، آتش بس فوری را رعایت کنند، کلیه عملیات نظامی را در زمین، دریا و هوا قطع کنند و نیروها را بدون درنگ به مرزهای شناخته شده بین المللی بازگردانند.
2 – از دبیر کل درخواست میکند که گروهی از ناظران سازمان ملل را برای تایید، تحکیم و نظارت بر آتش بس و عقب نشینی اعزام دارد و همچنین درخواست میکند که دبیر کل ترتیبات لازم را با مشورت با طرفین فراهم آورد و گزارش آنرا به شورای امنیت تسلیم دارد.
3 – مصرا میخواهد که اسیران جنگی پس از قطع عملیات خصمانه، بر طبق کنوانسیون سوم ژنو، در اوت ۱۹۴۹ بدون درنگ آزاد شوند و به کشورهای خود برگردند.
4 – از ایران و عراق میخواهد که در اجرای این قطعنامه و کوششهای میانجیگری برای دستیابی به یک راه حل جامع، عادلانه و شرافتمندانه مورد قبول دو طرف، درباره کلیه مسائل مهم، بر طبق اصول مندرج منشور ملل متحد با دبیر کل همکاری کند.
5 – از کلیه کشورهای دیگر میخواهد که نهایت خویشتن داری را به عمل آورند و از هر اقدامی که ممکن است منجر به تشدید و گسترش بیشتر منازعه گردد، خودداری کنند و به این ترتیب، اجرای قعطنامه حاضر را تسهیل کنند.
6 – از دبیر کل درخواست میکند تا مشورت با ایران و عراق، مسئله ارجاع تحقیق درباره مسئولیت منازعه به هیات بیطرفی را بررسی کنند و هرچه زودتر به شورای امنیت گزارش دهد.
7- با تصدیق ابعاد عظیم خساراتی که در طول منازعه داده شده و ضرورت تلاشهای بازسازی با کمکهای مناسب بین المللی پس از خاتمه منازعه، از دبیر کل درخواست میکند که گروهی از کارشناسان را برای بررسی مسئله بازسازی تعیین و به شورای امنیت گزارش کند.
8 – همچنین از دبیر کل درخواست میکند از طریق مشورت با ایران و عراق و سایر کشورهای منطقه، راههای افزایش امنیت و ثبات منطقه را بررسی کند.
9 – از دبیر کل درخواست میکند، که شورای امنیت را در مورد اجرای این قطعنامه آگاه سازد.
10- تصمیم میگیرد که در صورت لزوم برای بررسی اقدامات دیگر به منظور تضمین اجرای این قطعنامه تشکیل جلسه دهد.
- بار نشر از سایت انقلاب اسلامی
تناقض زدائی ازتاریخی که هاشمی رفسنجانی جعل میکند و راهکارها که از حل تناقض بدست میآیند – قسمت دوم
انقلاب اسلامی: این قسمت از سخنان هاشمی رفسنجانی را که 5 دروغ دیگر در بردارند را باز میآوریم تا کار تأمل بر تناقضها و حل آنها و راهحلها که بدست میآیند، آسانتر شود:
میگوید: « کسانی که بعضاً آن روزها در جریان امور دفاع مقدس و کشور نبودند، امروزه با اغراض سیاسی، تحلیلهای تخیّلی میکنند و با تحریف تاریخ در صدد برجسته کردن نقش نداشته خویش در تاریخ انقلاب و دفاع مقدس هستند. منتقدین ماجرای مک فارلین همیشه هیاهو می کردند. در آن زمان که 8 نماینده مجلس میخواستند از وزیر امور خارجه در این باره سؤال کنند و در مطبوعات اعتراض میکردند، امام(ره) در بیانیهای معروف «این تذهبون!؟» گفتند و بر آنان نهیب زدند که: حرفهایی را که شما میزنید، رادیو اسرائیل جرأت نمیکند بگوید. چون امام از اول تا آخر در جریان مسئله مک فارلین بودند و بارها در مسیر راهنماییهای موثری داشتند، مطمئن بودند که افرادی درصدد شبهه افکنیاند و با آن بیانیه آنها را به خوبی از میدان بدر کرد(3).
رفسنجانی با تأکید بر جایگاه و نقش امام (ره) در همه مراحل انقلاب گفت: شخصیتی عالم به زمان، فیلسوف بینظیر، فقیهی واقعی و افقه، باریک بین و باهوش، مومن، متفکر، عارف و متوکل علیالله، با آن سلامت نفس، انقلاب را آسیب ناپذیر کرده بود و با تدبیر بینظیر همه مسایل را مدیریت میکرد.
هاشمی رفسنجانی با بیان امتیازات و ویژگیهای تاریخی، جغرافیایی طبیعی و فرهنگی ایران، مکتب اهل بیت(ع) و مردمی پاک و مخلص را سرمایه نظام دانسته و گفتهاست: متأسفانه در بعضی از مقاطع کسانی که بویی از مبارزه و انقلاب نبرده بودند، مفسّر جمهوریت و اسلامیت نظام میشوند که به خاطر افکار تند، در داخل باعث نگرانی جوانان و زحمت کشور و در خارج باعث خوشحالی دشمنان انقلاب میشوند (4).
وی با بیان شباهت و تفاوتهای عملکرد تیم دیپلماسی ایران در سالهای پس از جنگ و پرونده هستهای گفتهاست: با منطق دیپلماسی دنیا را قانع کردیم که پس از 8 سال حمایت از ارتش بعث، در سازندگی پس از جنگ، طرح های بزرگ ایران را فاینانس کنند و امروز نیز با همان صلابت باید برای احقاق حقوق خود تلاش کنیم (5). اکنون دنیا به منطقی و جدی بودن ایران درمذاکرات واقف شده و راه برای مغالطه و ادعای مخفی کاری ایران بسته و هدایتهای رهبری در جریان مذاکرات، کار را در تقابل با تندروها سهل کرده است (6).
هاشمی رفسنجانی در بخش دیگری از سخنان خویش با مقایسه اوضاع اقتصادی امروز کشور با سالهای پس از جنگ، گفتهاست: در آغاز سازندگی 51 درصد کسری بودجه، بیکاری خطرناک و تعطیلی کارخانهها و مراکز تولیدی و کشاورزی در استانهای درگیر در جنگ بیداد میکرد، ولی با همدلی و حمایت مردم و اتخاذ تصمیمات منطقی، رونق به تولید برگشت و بیکاری 16 درصدی به 9 درصد رسید و همه کشور تبدیل به کارگاه بازسازی و سازندگی شد و مردم به دلیل رونق تولید و کسب و کار از زندگی مناسبتری برخوردار شدند (7).
3 – 8 «نماینده» در باره آمدن هیأت مک فارلین به ایران از «وزیر» خارجه سئوال کردند. خمینی آنها را پوچ خواند و دروغی بس آشکار گفت. هاشمی رفسنجانی میگوید خمینی آنها را از میدان بدر کردهاست. این دروغ او نیز تناقضها در بردارد:
3.1. میگوید خمینی از اول تا آخر در جریان ماجرا بودهاست. بنابراین قول، خمینی دروغ گفتهاست. نه تنها خود را بیاطلاع نشان داد بلکه دستیاران خود را بیاطلاع نشان داد وقتی گفت: عدهای با پاسپورت عوضی به ایران آمده و ایران آنها را در جائی قرارداده!
و امروز، شرکت کنندگان در گفتگو با آن هیأت میگویند به تقاضای «ایران» آنها با پاسپورت ایرلندی به ایران آمدهاند. و قول امروز هاشمی رفسنجانی ناقض قول او پس از افشاد شدن ماجرا است ، وی ابتدا در نماز جمعه 14 آبان 1365 به سفر هئیت به ایران اعتراف کرد و بعد ها گفت: «اصل قضیه این بود که ما و امام خمینی (ره) نه در جریان سفر هیئت آمریکایی و نه شخص مک فارلین بودیم».
یعنی اینکه آن روز دروغ گفتهاست. بازباید پرسید: اگر ماجرای مک فارلین افتخار آمیز است و خمینی و دیگران از آن خبر داشتهاند، چرا آن روز دروغ گفتهاست؟
3.2. قول او در باره 8 «نماینده» او را لو میدهد و معلوم میکند که، امروز نیز، او همچنان قدرتمدار و ضد استقلال و آزادی انسان است، حتی وقتی «نماینده» مجلس باشد و موظف است بداند چرا رژیم چنان افتضاحی را ببارآوردهاست، این سخن ناقض موضعگیریهای او در باره آزادی است. معلوم میکند از راه نیاز به دست آویز و از رهگذر دست آویز کردن آزادی است که او از آن سخن میگوید.
اما تناقض آشکارتر تناقض این قسمت از قول او با قسمتی است که درآن، ماجرای مک فارلین را افتخار آمیز میداند. هرگاه ماجرا افتخار آمیز بود چه حاجت به مداخله خمینی و توهین چنین سخت او به 8 «نماینده» بود؟ کافی بود «وزیر» خارجه در مجلس حاضر میشد و کار «مشعشع» رژیم را توضیح میداد.
3.3. تناقض سوم قول او ایناست که «نماینده»ها، بنابر قانون اساسی، حق نظارت دارند بنابراین حق و وظیفه داشتهاند که سئوال کنند. خمینی با زدن توی دهن آنها و پوچ خواندنشان نه تنها «بر خلاف شرع» به آنها توهین کردهاست، قانون اساسی را دو بار نقض کردهاست: آن قانون به او اختیار اینگونه مداخلهها در کار مجلس را نداده بود و خود او گفته بود: مجلس بالاتر از همه است و قانون اساسی را درآنچه به حقوق نمایندگان مربوط میشود را نیز نقض کرده بود.
هرگاه در تناقض یابی، به یافتن این سه تناقض – که آشکار نیز هستند- بسنده کنیم و برآن شویم تناقضها را رفع کنیم تا بدانیم تاریخ چگونه واقع شدهاست، حاصل عبارت میشود از:
1- روابط پنهانی که افتضاح ایران گیت را ببارآورد، دنباله معامله پنهانی اول، معامله با گروه ریگان – بوش بر سر گروگانها بود که افتضاح اکتبر سورپرایز را پدیدآورد. خمینی از هردو «ماجرا» آگاه بود. اگر 4 شرطی که در ظاهر خمینی برای رهائی گروگانها معین کرد را در باطن، وزارت خارجه امریکا تعیین کرده بود، بدینخاطر بود که گفتگو با حکومت کارتر، ظاهری بود که معامله پنهانی با رقیب انتخاباتی کارتر را در انتخابات ریاست جمهوری امریکا میپوشاند.
2 – آمدن هیأت مک فارلین به ایران دنباله تعامل پنهانی دستگاه خمینی با حکومت ریگان بود و بخشی عمده از سه قوه از آن بیاطلاع بودهاند. هرگاه پرسش «نمایندگان» مطرح و «وزیر» خارجه به آن پاسخ میداد، مردم ایران هم از بزرگی افتضاح آگاه میشدند و هم در مییافتند که خمینی و دستیاران او افتضاحی بینالمللی و سخت رسوا کننده را ببارآوردهاند. بدینخاطر بود که شخص خمینی وارد عمل شد و
3 – «نمایندگان» سئوال کننده را – یکی از آنها محمد خامنهای برادر بزرگ سید علی خامنهای بود – پوچ خواند. بدون نقض از روی قرار و قاعده قانون اساسی خمینی نمیتوانست کارگردان این دو افتضاح بزرگ و کودتای خرداد 60 و ادامه جنگ 8 ساله بگردد. قصد او از اینکه مجلس را مجلس شورای اسلامی خواند جز این نبود که مجلس دست نشانده بگردد و گشت. بدینقرار، کار اول در بازسازی استبداد، در دست گرفتن مجلس از راه تقلب درانتخابات و توسط آن، کودتای خرداد 60 و بازکردن راه برای بنای استبداد ولایت مطلقه فقیه بود. ساختن این استبداد بود که کودتای خرداد 60 را ناگزیر میکرد. «نمایندگان» شرکت کننده در آن کودتا عمله استبداد فسادگستر و جنایت و خیانت پیشه بودند.
4 – هرگاه فرض کنیم مقصود هاشمی رفسنجانی از تندروهائی که در انقلاب نقشی نداشتهاند و مفسر جمهوریت و اسلامیت شدهاند، مصباح یزدی و گروه او باشد که مدعیند مردم صاحب رأی نیستند، آنها در استقرار ولایت مطلقه فقیه نقشی نداشتهاند. اما، او با ایفای نقش دستیار خمینی، در کودتا بر ضد جمهوریت، نقش اول را داشتهاست. کتاب عبور از بحران او گزارش عملکرد او در کودتای خرداد 60 و سرکوب خونین مردم ایران و ادامه جنگ و… است. در برکناری منتظری و رهبر کردن خامنهای با جعل نامه و قول خمینی، باز او نقش اول را بازی کردهاست. در «تجدید نظر» در قانون اساسی و گنجاندن ولایت مطلقه فقیه که تضادش با جمهوریت صددرصد است، باز او نقش اول را بازی کردهاست.
سخن امروز او در تناقض آشکار است با آنچه او در بیمحتوی کردن جمهوریت و استقرار ولایت مطلقه فقیه کردهاست. میگویند او گفتهاست میداند چه اشتباهی کردهاست. اگر یک روز به عمرش باقی مانده باشد، اشتباه خود را جبران خواهد کرد. بنابر قاعده، قادر به جبران خطائی که استقرار ولایت مطلقه فقیه است نمیشود زیرا به درست گفتهاند: «خود کرده را تدبیر نیست».
اگر گفتهاند خود کرده را تدبیر نیست، بدینخاطر است که رژیم مستقر ساختاری را مییابد که امکان تغییر را از عناصر آن میگیرد.هرگاه قرار باشد تغییر را عناصر داخلی نظام انجام دهند ، بایستی ، درآن، نیروئی شکل بگیرد و این نیرو دست به کودتا و یا تغییری بزند که به فروپاشی رژیم شتاب ببخشد. الا اینکه شرط موفقیت کودتا و یا تغییر بنیادی(نمونههای پرتقال و شوروی سابق) متکی کردن دولت به حاکمیت ملت است.ولی تغییرات ساختاری واقعی را نیروی جانشین و بدیلی ساخته و پرداخته خود جامعه و بیرون از نظام با استقرار نظامی حقوقمدار انجام میدهد.
5 و 7- در این قسمت از سخن دروغ او دو تناقض وجود دارند:
5.1. مشابهت توافق ژنو با پذیرفتن قطعنامه 598 آشکار است. هردو کار تسلیم بیقید و شرط است. تسلیم را پیروزی خواندن دروغی بنابراین سخنی متناقض است. درآنچه به قطعنامه 598 مربوط میشود، در قسمت اول، تناقضها را برشمردیم و با حل آنها، تاریخ را همانسان که واقع شدهاست، بازیافتیم. درباره توافق ژنو نیز افزون بر 30 مورد تسلیم بلاشرط را در انقلاب اسلامی تشریح کردهایم.
5.2. میگوید از راه دیپلماسی غرب را بر آن داشتهاست که سرمایه لازم برای باز سازی را در اختیار ایران بگذارد. نخست بدانیم که آن زمان، غرب حاضر نشد به حکومت گرباچف 30 میلیارد دلار وام بدهد و به دولت ایران گیتی وام داد. چرا؟ زیرا میخواست رژیم شوروی برود و رژیم ایران گیتیها بماند. سپس باید بدانیم که حکومت هاشمی رفسنجانی بود که ایران را زیر بار سنگینترین قرضهها برد. حکومت او بود که دستور صندوق بینالمللی پول را نیمه کاره (لیبرالیسم اقتصادی منهای «لیبرالیسم سیاسی» ) اجرا کرد و اقتصاد ایران را بطور قطع مصرف محور گرداند. در حکومت او بود که سپاه و واواک شروع به تصرف اقتصاد کشور کردند و مافیاهای بزرگ، از جمله مافیای رفسنجانیها تشکیل شد. سرطان فساد در این حکومت بود که از سر تا پای رژیم شاخه دواند.
این دو تناقض دو راه حلی جز این ندارند: استقرار ولایت مطلقه فقیه، جز با سلب کامل حق حاکمیت از مردم برقرار نمیگشت. با مرگ خمینی، جریان سلب حاکمیت از مردم شتاب گرفت. در قلمرو اقتصاد، بزرگ شدن بودجه و مداخله سپاه و واواک در اقتصاد، مردم کشور را وابستهتر از پیش به دولت گرداند. در همانحال، «دوران سازندگی» دوران وابستگی کامل اقتصاد کشور به اقتصاد مسلط غرب شد. بدیهی است قرضهها نقش تعیین کنندهای در این وابستگی بازی کرد. باز در این دوره بود که سیاست داخلی رژیم، بیش از پیش، دنباله سیاست خارجی آن گشت. روشن سخن اینکه روند از دست رفتن استقلال شتاب گرفت.
6 – میگوید حالا دیگر غرب نمیتواند بگوید در قضیه اتم، ایران پنهانکاری میکند. و هدایت رهبری تندروها را از مانع تراشی باز میدارد. اما در 30 متری عمق زمین تأسیسات اتمی ایجاد کردن در حکومت خامنهای/ هاشمی رفسنجانی آغاز گرفت. و باز، هاشمی رفسنجانی بود که گفت اگر یک کشور مسلمان بمب اتمی داشت – با اینکه پاکستان این بمب را داشت و او به پاکستان هیأت فرستاد تا بمب اتمی بخرد! – اسرائیل جرأت نمیکرد این شرارتها را بکند. دروغ او خود واقعیت را عیان میکند: قول او بر اینکه « راه برای مغالطه و ادعای مخفی کاری ایران بسته»، اعتراف است به اینکه در گذشته، یعنی در دوره خود او، راه بر ادعای مخفی کاری باز بودهاست. نیاز به این اعتراف نیز نبود زیرا رژیم آن را پذیرفته و توجیه نیز کرده بود. الااینکه تاریخ همانطور که واقع میشود باید نوشته شود تا وجدان تاریخی خالی از مواد چرکین بگردد و نسلهای امروز و فردا از تشخیص راه از بیراهه ناتوان نشوند. پس باید معلوم باشد که فعالیتهای اتمی پنهانی در دوره خامنهای/هاشمی انجام گرفته و هرگاه هدف از این فعالیتها استفاده صلح آمیز از اتم بود، نیازی به پنهانکاری نبود.
این تناقض دو راه حل دارد:
● یکی راه حلی که رژیم اینک برگزیدهاست و هاشمی رفسنجانی از آن حمایت میکند و مدعی است «رهبر» نیز هدایت کننده و مانع از کارشکنی تندروها است. این راه حل مداخله ندادن به مردم، بنابراین، تن دادن به توافقی از نوع توافق با قطعنامه 598، است. با این تفاوت که چون طرف نه عراق که قدرتهای جهان هستند، تسلیم بلاشرط تر و بس پر زیانتر برای مردم کشور است.
● دیگری راه حلی که مداخله دادن مردم است: بازگفتن حقیقت و تمام حقیقت به مردم ایران و شفاف کردن کامل فعالیتهای اتمی و جدا کردن تکنولوژی اتمی و رشد آن از تأسیسات بس پرهزینه و پر زیان، بنابراین، بیمحل کردن مداخله قدرتهای خارجی و بیموضوع کردن تحریمها. موفقیت این راهکار هرگاه سیاست اقتصادی از اساس تغییر کند و دولت به خدمت اقتصاد تولید محور درآید کامل میشود.
- باز نشر از سایت انقلاب اسلامی
بیشتر از رسانههای ملیِ همگانی بهمثابه شاخه چهارم دولت ❊سایت شخصی علی صدارت❊ کشف کنید
Subscribe to get the latest posts sent to your email.