از آقای لیمبرت که یکی از دیپلماتهای امریکایی بودند که درماجرای تسخیر سفارت امریکا درتهران درسال ۱۳۵۸ به گروگان گرفته شدند هم چنین آقای ابراهیم اصغرزاده از دانشجویان پیرو خط امام و طراح تسخیر سفارت امریکا درسال ۵۸ که حاضر شدند دراین گفت و گوی رو در رو شرکت کنند بسیارمتشکریم . درابتدا از دو طرف می خواهیم خاطراتشان از یکدیگر در آن ۴۴۴ روز را بیان کنند و با ما درمیان بگذارند . با آقای اصغر زاده شروع می کنیم.
شما چه تصویر یا خاطره ای از آقای جان لیمبرت در دوران تسخیر سفارت دارید؟
اصغرزاده: آقای لیمبرت جزو بخشی از کارمندان بود که نمی شد اطلاق جاسوسی برای ایشان داشت، آقای لیمبرت چهره ای فرهنگی بود که دربخش دیپلماتها طبقه بندی می شد. من البته درآن مدت رابطه ی شخصی با آقای لیمبیرت نداشتم و خاطره ی خاصی از ایشان ندارم. به خاطر دارم که در آن زمان روی یک سری افراد حساسیت ویژه بود . منظورم کارمندان ایستگاه سیا و پنتاگون درتهران است. بقیه بخشهای سفارت مانند بخش کنسولی – که آقای لیمبرت هم جزو آنان محسوب می شد – کمتر زیر ذره بین دانشجویان بودند. بعد از پایان گروگان گیری بود که من با ابعاد شخصیتی آقای لیمبرت آشنا شدم.
آقای اصغر زاده! آقای لیمبرت یک تفاوت با دیگر گروگان ها داشت و آن این که به زبان فارسی مسلط بود. این وجه تمایز تفاوتی میان ایشان و سایر گروگان برای شما ایجاد نمی کرد؟
اصغرزاده: متأسفانه مورد خاصی را به یاد ندارم. اما به خاطر دارم که درمیان بچه ها مشهور بود که آقای لیمبرت به زبان و ادبیات فارسی مسلط است و با حافظ و اشعار او آشنایی کامل دارد. اما این که آیا اتفاق خاصی میان من و ایشان افتاده باشد چیزی به خاطر ندارم.
آقای لیمبرت ! شما چطور؟ آیا تصویر یا خاطره ای از آقای اصغرزاده به عنوان یکی از دانشجویانی که شما را به گروگان گرفته بودند ، در ذهن دارید؟
لیمبرت: نزدیک به ۳۵ سال از جریان گروگان گیری گذشته است. ممکن است برخی چیزها اتفاق افتاده باشد اما از یاد رفته باشد. با این حال من هم مثل آقای اصغرزاده خاطرات مشخصی از ایشان ندارم . با یک تفاوت و آن این که در دوران گروگان گیری چشمانم بسته بود. خبر ندارم که آیا این آقای اصغرزاده بود که لوله ی هفت تیر را در روز اشغال سفارت بر شقیقه من گذاشت و تهدیدم کرد؟ یا آیا ایشان جزو کسانی بود که بعد از چندماه جوخههای اعدام نمایشی راه انداخت و درساعت دو نیمه شب صحنه ی اعدام نمایشی را برای من اجرا کرد یا نه؟ چون چشمم بسته بود فرصت نداشتم که ببینم ایشان این کارها را کرد یا دیگر دانشجویان.
اصغرزاده: آقای لیمبرت اشاره کردند که بعد از ۳۵ سال برخی چیزها از یادشان رفته . فکر می کنم ایشان نوع برخورد دانشجویان را فراموش کرده اند. دانشجویان اصلا اسلحه نداشتند و این ها به صحنه های هالیوودی شبیه
است که در فیلم آرگوهم استفاده شده بود . شاید این خاطرات آقای لیمبرت را آن فیلم برای شان ایجاد کرده باشد نه واقعیت ها. من درک می کنم که آقای لیمبرت از دست دانشجویان آزرده خاطر باشد و به ایشان حق هم می دهم اما واقعیت این است که دانشجویان طبق دستورالعمل رسمی که داشتند نباید از اسلحه استفاده می کردند . و اگر مورد خاصی وجود داشته بدون مجوز شورای مرکزی و گروه اداره کننده ی اشغال سفارت بوده است. در مورد تماس با گروگان ها ، واحدی مسئول اداره جابجایی آن ها بود دستورالعملی داشت که مطابق آن، موظف به خوش رفتاری با گروگان ها بود و مراقبت از سلامت آن ها . آن ها حتی باید مراقب می بودند که گروگان ها به خاطر نقشه ی فرار به خودشان آسیبی نزنند یا مبادا خودکشی کنند. البته این گروه نگهبانی هم زیر نظر من نبود.
آقای اصغرزاده می گویند رفتارها و مراقبتهای انجام شده برای حفاظت از جان دیپلماتها بوده است؟ آقای لیمبرت! آیا شما شاهد قوانین سفت و سختی درجهت مراقبت بودید یا چیزی متفاوت از آن که بشود اسمش را بدرفتاری گذاشت؟
لیمبرت: من همیشه به دانشجویان گوشزد می کنم که مراقب باشند میان امر واقع و آن چیزی که دلشان میخواهد واقعیت باشد، تفاوت قائل شوند. مثلا آقای اصغرزاده از خوش رفتاری سخن میگوید و من از این حرف خنده ام می گیرد که گذاشتن اسلحه بر سر گروگانها درجلوی سفارت یا اجرای اعدام نمایشی یا این که مرا نه ماه در انفرادی نگه داشتند ، آیا خوش رفتاری است؟ شاید آقای اصغرزاده می خواهد که خودش را بهخاطر رفتاری که با ما داشته راضی و تبرئه کند و این مسئله دیگری است اما با واقعیت نسبتی ندارد.
آقای لیمبرت! درایران انقلاب شده بود و بعد از این انقلاب بسیاری از کسانی که سیاستگذاران رژیم سابق بودند به امریکا پناهنده شده بودند. از طرف دیگر امریکاییها پذیرفته بودند که شاه سابق برای درمان وارد کشورشان بشود. آیا به نظر شما این رفتار این حق را برای دانشجویان ایجاد نمی کرد که از دست امریکا و سیاستش در قبال ایران عصبانی باشند؟
لیمبرت: معلوم است که ان روزها جو خاصی در تهران وجود داشت. هیجان و هرج و مرج انقلابی بر ایران حاکم بود و علاوه براین از کسی پنهان نبود که نظام جدید ایران با امریکا رابطه ی خوبی ندارد. وضعیت داخل ایران به دلیل هیجان ناشی از انقلاب یا ناامنی و هرج و مرج همراه بود و برخی در داخل ایران دنبال بهانه ای بودند تا به هم ریختگی اوضاع را نه به دلیل مشکلات مدیریتی خودشان بلکه به دلیل وجود یک دشمن بزرگ خارجی توصیف کنند. به این شکل که اگر کردستان مشکلی وجود داشت به دلیل دخالتهای امریکا می دیدند. ولی ناراضی بودن ایرانیها از امریکاییها یا سوء تفاهمهایی که درباره ی عملکرد امریکا داشتند هیچگاه رفتار آقای اصغرزاده و دوستانش را توجیه نمی کند.
آقای اصغرزاده نظر شما چیست ؟ آیا به نظرتان واکنش شما و دوستانتان واکنشی طبیعی به رفتار آمریکایی ها بود؟
اصغرزاده: من به آقای لیمبرت بهخاطرسختیهایی که درآن چهارده ماه کشیدند حق میدهم اما آقای لیمبرت هم باید به ما حق بدهد که از رفتار امریکاییها عصبانی و گله مند باشیم. من نمیگویم که ما باید همه کاسه کوزهها را سر سفارت امریکا می شکستیم. با این حال از اول انقلاب ایرانیها خیلی خویشتن داری نشان دادند. من ادامه پیدا کردن گروگان گیری به مدت ۴۴۴ روز را تایید نمیکنم و هیچ حرکتی مشابه اتفاقی که در سیزدهم آبان ۵۸ افتاد هم تایید نم کنم.
با این حال درنظربگیرید که این اتفاق در دوره ی جنگ سرد رخ داد. دورانی که امریکا از بسیاری از کودتاهای نظامی درامریکای لاتین و آسیا حمایت می کرد. امریکا پشت سرهرکودتای نظامی حضور داشت و فضای عمومی بسیاری کشورها حتی خود امریکا و کشورهای اروپای غربی ضد امریکایی بود. تا قبل از تسخیر سفارت امریکا توسط ما، چهل تا پنجاه مرتبه سفارت های کشورهای غربی و از همه بیش تر امریکا مورد تهاجم دانشجویان قرار گرفته بود که بعضی از این تهاجم ها مسلحانه بود. بنابراین اعتراض دانشجویی به امریکا یک اتفاق غیرطبیعی نبود.
در داخل امریکا جنبش دانشجویی این کشور در برابر دخالت نظامی امریکا در ویتنام ایستاد. من نمی دانم آقای لیمبرت دراین جنبش حضور داشته یا خیر، اما آقای کلینتون مثلا دراین جنبش ضد جنگ حضور داشت. اینها همه نشان می دهد که دولت و سیاستهای امریکا مداخله جویانه بوده است . دانشجویان به سراغ سفارت یک کشور بی طرف نرفته بودند، بلکه به سراغ کشوری رفته بودند که برایران اثرگذار بود. کارتر با شعار حقوق بشر روی کارآمد اما بیش ترین حمایت را از شاه ایران به عمل آورد. بعد از هفدهم شهریور و کشتار مردم تهران، کارتر از شاه حمایت کرد. او پیشتر درسفر شب ژانویه نیز از شاه حمایت کرده بود. سیزدهم آبان یک سال قبل از تسخیر سفارت امریکا وقتی در دانشگاه تهران درگیری شد و دانش آموزان کشته شدند، باز هم کارتر از شاه حمایت کرد.
این همه حمایت ازحکومتی مثل حکومت شاه با شعار دفاع ازحقوق بشر چه تناسبی داشت؟ درداخل خاک امریکا ساواک ایران بیشترین تعقیب را علیه دانشجویان مخالف شاه انجام می داد و امریکاییها حرفی نمی زدند. من اگر بخواهم از این حرفها بزنم مثنوی هفتاد من کاغذ خواهد شد و گوش همه از تکراراین دخالتها و سیاستهای امریکا علیه ایران پراست. نمی خواهم بگویم که حکومت امریکا درتهران یک رژیم ایدئولوژیک یک دست بوده است. اگر درسفارت امریکا درتهران به جای شصت هفتاد کارمند که بخشی از آنها کارمند ایستگاه سیا و پنتاگون بودند. هفتاد نفر مثل جان لیمبرت حضور داشتند دانشجویان به فکر تسخیر سفارت نمی افتادند.
لیمبرت: آقای اصغر زاده تعارف می کند.
اصغرزاده: اینطورنیست! سفارت امریکا تا قبل ازبیست و هشتم مرداد ۱۳۳۲ درایران مورد احترام بود. علتش هم نقش مثبتی بود که امریکاییها درخروج نیروهای شوروی از ایران و نجات آذربایجان بازی کرده بودند. اما بعد از بیست و هشتم مرداد و نقش امریکا دراین کودتا، همواره روی سفارت امریکا حساسیت وجود داشت. سفارتی که به دلیل همکاریهای نظامی ایران و امریکا عملا به پادگان ژنرالها و مستشاران نظامی امریکایی بدل شده بود.
در واقع در سفارت امریکا، تصمیم گیراصلی درخصوص ایران نه بخش سیاسی بلکه بخش نظامی بود. دراسناد سفارت که منتشر شده، گزارشهای خود آقای لیمبرت وجود دارد که با واقع بینی از اوضاع ایران تنظیم شده است اما گوش شنوایی در واشنگتن پیدا نکرده است. گزارشها به واشنگتن نوشته بودند که اگرامریکا شاه را بپذیرد تأمین امنیت دیپلماتهای امریکایی درتهران سخت خواهد شد.
حرف من این است که اگر افرادی با دیدگاههای آقای لیمبرت درسفارت حضور داشتند اوضاع به آن شکل نمی شد. الان آقای لیمبرت از کلیت امریکا دفاع می کند به رغم انتقاداتی که به دولتش دارد، من هم از کلیت نظام جمهوری اسلامی به رغم انتقاداتی که ممکن است داشته باشیم دفاع می کنم.
آقای لیمبرت اما حاضرنیست جمهوری خواهان را زیرسوال ببرد و بپذیرد که راکفلر و کیسینجر بودند که این بلا را سرامریکا درآوردند. اگر رابطه ایران و امریکا به هم نمی ریخت و نیروی اسلامگرای میانه رو درایران باقی می ماند، ای بسا آینده ی خاورمیانه چیزی جز وضعیت فعلی بود. آقای لیمبرت الآن باید گواهی بدهند که دولت جمهوری خواه امریکا بعد از پانزدهم سپتامبر، درزمانیکه بهترین موقعیت برای بهبود رابطه اش با ایران را دراختیار داشت با حضور مشاورانی چون جان بولتون و پل وولفوویتز و رامسفلد و دیک چنی بازی را به سمتی برد که انگارحکومت شیعه در منطقه ی خاورمیانه عامل اصلی مشکلات است. درحالی که این گونه نبود و نیست .
همین تفکر امریکاییها بود که در دوران جنگ سرد برای ایستادن در برابر اتحاد شوروی سلفی گری را در منطقه تقویت کرد که امروز نتایج آن دیده می شود.
آقای اصغرزاده معتقد است، اگر همه دیپلماتها مثل لیمبرت بودند و درامور داخلی ایران دخالت نمی کردند تسخیر سفارت رخ نمی داد. آقای لیمبرت! آیا شما این حرف و سخن را قبول ندارید؟
لیمبرت: والا، حرف آقای اصغرزاده از آن حرفهای تاریخی است که نمیتوان آن را ثابت کرد .آقای اصغرزاده خیلی از امریکا گله دارند و به نظرم فایده ای ندارد که حالا بنشینیم بعد از ۳۵ سال مثل یک زن و شوهر از همدیگر گلهگذاری کنیم. این کار بی فایده است و نتیجه ای در بر ندارد. من بهعنوان یک شهروند امریکا با تمام سیاستهای دولت فعلی یا گذشته ی امریکا موافق نبوده و نیستم. من برای شما بگویم که تا قبل از انقلاب حاضر نشدم برای خدمت دیپلماتیک به تهران بیایم. وزارت خارجه به دلیل تسلط من به زبان فارسی این پیشنهاد را به من می داد اما من به دلیل مخالفتم با سیاستهای امریکا در نزدیکی بیش از حد با شاه – که به اعتقاد من به منافع ملی امریکا ضربه می رساند – پیشنهاد حضور در تهران را نمی پذیرفتم.
اساس سیاست امریکا درایران دوران شاه، سالم نبود. بعد از انقلاب اوضاع تغییر کرده بود. بنابراین من درک می کنم که آقای اصغرزاده و همکلاسیهایش نسبت به سیاستهای امریکا با توجه به سابقه ی طولانی نزدیکی امریکا به رژیم سابق ایران نگرانی داشتند. ایران ۳۵ سال قبل مشکلات زیادی داشت. اما مسئله این است که آیا آقای اصغرزاده و دوستانش تصور می کردند با گرفتن سفارت امریکا و گروگان نگه داشتن دهها امریکایی، مسائل ایران حل خواهد شد؟ ما دیدیم که نه تنها این گونه نشد بلکه اوضاع به هم ریخته تر هم شد. با این کار وضع بهتر نشد و صد برابر بدتر شد و عوارض منفی اش تا امروز هم باقی مانده است.
آقای لیمبرت یکی از بدگمانی ها نسبت به عملکرد سفارت امریکا در تهران دخالت در سیاست داخلی و انجام کارهای خلاف آمد دیپلماتیک در سفارت امریکا در تهران بود. آیا این را شما می پذیرید که سفارتخانه تان درتهران فراتر از وظایف قابل قبولش، روابطی می گرفت یا کنترل های اطلاعاتی انجام می داد؟
لیمبرت: یکی از مسئولیتهای هرسفارتخانهای جمع آوری اطلاعات از آن کشوراست. سفارت امریکا درتهران یا سفارتهای کشور شما ایران درکشورهای مختلف قطعا بخشهای اطلاعاتی نیز دارد که کار ویژههای مشخصی دارند. مشکل آنجا بود که آقای اصغرزاده و هم کلاسیهایشان می گفتند قصد امریکا از جمع آوری اطلاعات، براندازی حکومت جمهوری اسلامی بوده است. این مسئله با حقیقت نسبتی نداشت. مأموریت من و همکارانم پس از انقلاب به دلایل مختلفی ازجمله جنگ سرد و رقابت با شوروی، تلاش برای یافتن راهی جهت برقراری ارتباط مناسب با دستگاه جدید انقلابی بود. ایران چه قبل و چه بعد از انقلاب برای امریکا اهمیت استراتژیک داشت زیرا تولید کننده ی بزرگ نفت بود. دیپلماتهای امریکایی دستور داشتند که اگر امکان برقراری روابط دوستانه و صمیمی با دستگاه انقلابی کم است، لااقل به دنبال این باشند که حکومت جدید ایران و امریکا بتوانند بر سرمنافع مشترکشان گفتوگو کنند.
اصغرزاده: من فکر میکنم جان وارد مرحله خوبی شده است، به نظرمن پاسخ به این سوال که«آیا سفارت امریکا درتهران در ۳۵ سال قبل کارهای خلاف عرف دیپلماتیک انجام میداده یا خیر؟» را باید به تاریخ نویسان سپرد که اکنون به کمک همین اسنادی که ما منتشر کرده ایم میتوانند قضاوت کنند که امریکا درآن دوره درایران چه می کرده است؟ مسئولیت این موضوع به عهده ی لیمبرت نیست زیرا او یک دیپلمات دربخش کنسولی بوده که به وظایفش عمل می کرده و اگر مسئولیتی برکسی مترتب باشد، دولت امریکا مسئول است. امریکا اشتباهاتی کرده است که امروز درخصوص فعالیتهای اطلاعات این کشورشبهههای بیشتری هم مطرح شده است. افشاگریهای اسنودن و سایت ویکی لیکس نشان داده است که دولت امریکا شنودهای گسترده ای انجام داده است و این موضوع حساسیت بالایی درافکارعمومی جهان درست کرده است. این حساسیت جهانی درآن دوره دانشجویان وجود داشت و ما تلاش کردیم از طریق انتشار اسناد به دنیا ثابت کنیم که حساسیت ما بی جا نبوده است.
آیا شما در سفارت امریکا به ابزارهایی که نشان دهد سفارت سفارت روش هایی خلاف عرف دیپلماتیک برای جمع آوری اطلاعات داشته برخورد کردید؟
اصغرزاده: ما ۳۵ سال است که داریم این موضوع را فریاد می زنیم که بله! این دستگاهها وجود داشته است. با این حال ما الآن داریم یک بازخوانی انجام می دهیم و برطبق آن می گوییم که سفارت امریکا از بخشهای مختلفی تشکیل شده بود که بخشهایی از آن وظایف معمول دیپلماتیک خود را انجام می داده اند اما برخی بخشهای دیگراینگونه عمل نمی کرده اند. ما نه می توانیم فراموش کنیم که امریکا درامور داخلی ایران دخالت می کرده است و نه امریکاییها میتوانند بطورکامل بحران ۴۴۴ روز را فراموش کنند. حل شدن این موضوع ازطریق چشم پوشی بر واقعیات امکان پذیر نخواهد بود. کاری که من و آقای لیمبرت در ایران و امریکا میتوانیم بکنیم بازخوانی این واقعه از لحاظ تاریخی است. من بهعنوان طراح اشغال سفارت به بازخوانی و خودانتقادی دراین خصوص پرداخته ام و معتقدم دانشجویان باید بعد از ۴۸ ساعت سفارت را ترک می کردند نه این که بعد از چهارده ماه کار به جایی برسد که مقامات ایران به انحای مختلف به دنبال حل موضوع گروگان گیری باشند وماجرا لاینحل شده باشد.
آقای اصغرزاده چه شد که شما چهارده ماه در سفارت ماندید؟
اصغرزاده: دانشجویان چنین قصدی نداشتند دانشجویان از یک مرحله ای به بعد دیگر در ماجرای سفارت نقشی نداشتند.
چه کسی نقش داشت؟
اصغرزاده: تصمیم گیری درخصوص سفارت و گروگانها به عهده ی حکومت و بهطورمشخص امام خمینی قرارگرفت. امام خمینی رهبرانقلاب از قضیه ی تسخیر سفارت برای ایجاد وحدت ملی و متحد کردن همه ی گروهها استفاده کردند، مملکت از آشفتگی عبور کرد اما باید بگویم که دانشجویان نقش تصمیم گیر را در مورد گروگان ها نداشتند.
این طور که شما می گویید دانشجویان از جایی به بعد کاره ای نبودند؟
اصغرزاده: بله ما خودمان هم داخل سفارت تبدیل به گروگان شده بودیم. ما دانشجویانی بودیم که انقلاب را دوست داشتیم و نمی خواستیم انقلاب ضربه بخورد. امریکا شاه را به کشور خود برده بود و می گفت نیات من بشردوستانه است.این موضوع به هیچ عنوان ازطرف ما قابل باور نبود. تحلیل ما این بود که دربدترین حالت، شاه برای طرحریزی یک کودتای نظامی به امریکا رفته بود ودربهترین حالت امریکایی ها میخواهند با این کار مردم به ایران توهین کنند. دانشجویان دراولین اطلاعیه ی خود تصریح کردند که امریکا یا شاه را تحویل دهد و یا ازامریکا اخراج کند. من به ضرس قاطع به شما می گویم اگرامریکا درهمان روزهای اول شاه را از امریکا خارج کرده بود گروگان گیری به پایان میرسید.اما بحران به قدری پیچیده شد که به رغم مرگش، ماجرا حل نشد. به نظرمن جمهوری خواهان امریکا مخالف حل سریع بحران بودند و می خواستند از این طریق انتخابات را ببرند. جمهوری خواهان میدانستند که ایرانیها دوست دارند کارتر به دلیل رویارویی با مردم ایران درانتخابات کشورش شکست بخورد. بنابراین همه تلاش خود را کردند که بحران طولانی تر شود.
آقای لیمبرت! آقای اصغرزاده به دونکته اشاره کردند. اول اینکه گفتند ما هم بعد از دو سه روز اول گروگان سیاستمداران درایران بودیم. نظرشما چیست ؟ نکته ی دیگر آنکه گفتند شما و همکارانتان در سفارت امریکا به نوعی گروگان سیاستهای رقبای جمهوریخواه کارتر بودید. و آنها تلاش کردند تا گروگان گیری ادامه یابد و کارتر شکست بخورد.
لیمبرت: البته این فرضیه درمورد تلاش جمهوری خواهان برای طولانی شدن گروگان گیری وجود دارد و بحث پیرامون آن هم زیاد شده است. آقای گری سیک مشاور کارتر هم کتابی درمورد به نام اکتبر سورپرایز نوشته است. ولی من تاکنون مدارک متقنی دراثبات این فرضیه نیافته ام. معلوم بود که جیمی کارتر قربانی ماجرای سفارت شد. ایرانیها ما را تا آخرین لحظات روی کار بودن کارتر نگه داشتند، چرا حاضر نبودند ما را به کارتر تحویل بدهند؟ چرا ما را به رونالدریگان تحویل دادند؟ آیا این پروسه به دلیل توطئه بوده است؟ من مدرکی دراین باره ندارم. اما درمورد بخش دیگر سوالتان هم بگویم که تحلیل ما درسفارت درساعت اول این بود که حرکت دانشجویان مانند حرکتهای دانشجویی در دهه ی ۱۹۷۰ است.
دراین دهه اشغال سفارت یا دفتر دانشگاه امر بدیعی نبود. ما تصور می کردیم که این دانشجویان هم به همین شکل عمل خواهند کرد و پس از مدت کوتاهی سفارت ر ترک می کنند. البته ما نگران خونریزی نیز بودیم. ممکن بود ازطرف محافظان سفارت و دانشجویان تیراندازی صورت بگیرد و یکی ازطرفین کشته شود و بحران جدی تر شود. با اینحال چنان که دیدید اشغال سفارت امریکا درتهران تبدیل به یک تئاتر بینالمللی و یک سریال چندین قسمتی شد. با این حال من به خاطر دارم که در دوران اسارتم درتهران یکی ازهمکلاسیهای آقای اصغرزاده نکته ی مهمی به من گفت: شاید دوماهی ازاشغال سفارت به خاطر بود و شاه نیز امریکا را ترک کرده بود. آن فرد به من گفت:«اشغال سفارت بهخاطر شاه نیست و یا بهدلیل مسئله ی شخصی میان ما و شما نیست. ما کار مهم تری داریم.» پرسیدم: «کار شما چیست؟» گفت: «کار ما خرد کردن گروه میانه رو است که درصف انقلابیون هستند و باید ازصف انقلاب تصفیه شوند.» این اتفاق واقعا هم رخ داد و افشاگریهای دانشجویان همین هدف را دنبال می کرد. من الآن هشتاد جلد افشاگریهای دانشجویان را دارم. آن زمان دانشجویان با هیاهوی فراوان این اسناد را منتشر می کردند که بیایید ببینید امریکا فلان کرده و بهمان کرده! اتفاقا یک از مدارک سفارت توسط آقای ادوارد اسنودن افشا شده است که گزارش من از تهران است. وقتی بعد از ۳۵ سال این گزارش را خواندم متوجه شدم که تحلیل درستی بوده است. من کاری ندارم که اشغال سفارت درابتدا با چه هدفی صورت گرفت اما به وضوح مشخص است که این ماجرا به تدریج به یک مسئله برای کشمکش داخلی درانقلاب ایران نیز تبدیل شد و ربطی به ما یا به شاه نداشت.
اصغرزاده: من فکر میکنم که این حرفها که ما به دنبال حذف میانه روها بودیم، تحلیل آقای لیمبرت است نه خیر و واقعیت. من بهعنوان طراح تسخیرسفارت به شما میگویم که هدف از اشغال سفارت اعتراض به سفر شاه به امریکا بود و این مسئله در بیانیهها و تحلیلهای ما منعکس است بدون مسئله ی پذیرفتن شاه درامریکا دلیلی برای حمله به سفارت وجود نداشت. قبلا که سفارت توسط گروههای دیگری مورد تعرض قرارگرفته بود. مقامات ایرانی اجازه ی ادامه ی اشغال را نداده و ماجرا را فیصله داده بودند. حتی الان عده ای مدعی هستند که درساعات اولیه ی اقدام دانشجویان، امام خمینی با کار ما مخالف بوده است. پس این حرف که حمله به سفارت برای حذف میانه روهای انقلاب بوده حرف صحیحی نیست. اما این که آیا کسانی از این موضوع برای چنین هدفی استفاده کردند – بهخصوص بعد از استعفای دولت موقت – بحث دیگری است.
آیا شما قبل از تسخیر سفارت پیش بینی نمی کردید که این اتفاق موجب استعفای دولت موقت خواهد شد؟
اصغرزاده: ما چنین پیش بینی ای درتحلیلهایمان داشتیم اما قصدمان ضربه زدن به دولت موقت نبود. دولت موقت به اشکال خیلی ساده تری می توانست ساقط شود کافی بود. نیروهای انقلابی مخالف دولت اعلان یک راهپیمایی بزرگ علیه دولت موقت را بکنند با توان بسیجی که آن روز داشتند میتوانستند میلیونها نفر را علیه دولت به خیابان بیاورند و دولت را ساقط کنند.
آقای لیمبرت! دولت موقت هم زمان با تسخیر سفارت امریکا استعفا داد و کنار رفت. اگر فرض کنیم که هدف دانشجویان دانشجویان صرفا حذف آقای بازرگان و دولتش بوده پس ماجرا نباید ۴۴۴ روز ادامه پیدا می کرد؟
لیمبرت : این سوال خوبی است! شاید عده ای دراین میان موج سواری کردند. اما باید از آقای اصغرزاده بپرسیم که چرا درآن دوره مقامات ایرانی و نه دانشجویان مسئول حفظ امنیت سفارتخانه بودند. آنها درقبال جان ما مسئول بودند. این سوال هنوز برای من بی جواب است که چرا مقامات ایرانی مسئله را حل نکردند؟ آن ها میتوانستند دراعتراض به سیاستهای امریکا ظرف ۴۸ ساعت از ما بخواهند سفارت را تعطیل و از ایران خارج شویم. این موضوع یک عرف جهانی است که شاید از زمان ساسانی و هخامنشی هم محترم بوده چه برسد به قرن بیستم! چرا آنها که درایتشان بیش تراز دانشجویان بیست و چند ساله بود از این روش استفاده نکردند؟
اصغرزاده: من حرف لیمبرت را رد نمی کنم اما معتقدم هر دو سو درتحلیلمان باید نگاهی به داخل نیز داشته باشیم. این که چرا گروگان گیری به بحرانی ۴۴۴ روزه تبدیل شد یک ایراد است. این که چرا ما دانشجویان میان دیپلماتها و کارمندان ایستگاه سیا تفکیک قائل نشدیم ایراد ماست. امریکاییها نیز باید به نقش سیاستهایشان در شکل گیری و ادامه ی این بحران معترف باشند. نمی توان گفت که دلیل متقنی وجود ندارد و بحث را بست. دراسناد سفارت هست که آقای سولیوان به وزارت خارجه ی امریکا نوشته که ورود شاه به امریکا موجب به خطرافتادن امنیت سفارت درتهران خواهد بود. یا مواردی است که به امریکا گزارش می دهند که باید تحولات داخل ایران به رسمیت شناخته شود. بنابراین باید بپذیریم که دولت امریکا نیز با دستپاچگی دراین موضوع عمل کرد و حتی اسیر توطئههای داخلی خودش شد. شاهد من برای این اتفاق به خیلی بعدتر باز می گردد. آقای خاتمی رئیس جمهورایران درمصاحبه با کریستین امانپور با گروگانهای امریکایی ابراز همدردی کرد. ایشان ازاولین رؤسای جمهور بود که حادثه یازدهم سپتامبر را محکوم کرد. در برابراین سیاستهای مسالمت جویانه ایران، آقای بوش و تیم او چه کردند؟ آن زمان که دیگر شوروی و جنگ سرد در کار نبود. آقای بوش ایران را محورشرارت اعلام کرد.معلوم بود که این سیاست امریکا به بهبود روابط داعش شده اند. این گروهها کجا نسبتی با ایران داشته و دارند که بوش ایران را هم ردیف آنها قرار داد؟ چه کسی مسئول این خطای بزرگ جرج بوش است؟ خطای آقای بوش به رشد رادیکالیسم کمک کرد.
آقای لیمبرت! شما اشاره کردید که هیچ مدرکی در مورد دخالت لابیهای امریکایی برای تداوم گروگان گیری وجود ندارد. بگذارید یک سؤال تکمیلی و مشابه بپرسم. شما از سفارت امریکا در تهران به وزارت خارجه امریکا گزارش داده بودید که ورود شاه به امریکا امنیت سفارت و اتباع امریکایی را تهدید خواهد کرد. چرا دولت امریکا از کنار این هشدارها گذشت؟ برخیها شاید مبتنی بر تئوری توطئه تحلیل کرده اند که چه بسا برخی لابی های امریکایی به دنبال این بودند که شما در تهران گیر بیفتید تا منافع آنها برای بلوکه کردن پولهای ایران دربانک منهتن و جاهایی دیگر تأمین شود. به نظر خودتان چرا دولت امریکا درقبال سرنوشت شما درتهران به نوعی غیرمسئولانه رفتار کرد؟ واقعا چه پاسخی برای این سؤال بی جواب دراین ۳۵ سال که از تسخیر سفارت امریکا می گذرد پیدا کرده اید؟
لیمبرت: اتفاقا دانشجویانم که الآن نهایتا بیست ساله هستند همین سوال را از من دارند که چرا دولت امریکا شما را از تهران خارج نکرد؟ چرا تعداد کارمندان سفارت را کاهش نداد؟ چنانکه اشاره کردید در تابستان سال ۵۸ ازآقای بروس لینگن کاردار سفارت امریکا درتهران سوال شده بود که نظرش درمورد پذیرش شاه درامریکا چیست ؟ آقای لینگن به مرکز پاسخ داده بود که این حرکت ممکن است به اتفاقات زیرمنجر شود: سقوط دولت موقت، برباد رفتن امید برقراری روابط دوستانه میان ایرانی انقلابی و امریکا، و دست آخر درخطرافتادن امنیت کارکنان سفارت امریکا درتهران، تمام پیش بینیهای آقای لینگن درست از کار درآمد. دولت امریکا به رغم نظر سفارتش درتهران عمل کرد. البته باید بگویم که اشغال سفارت به آن شکل قابل تصور نبود. من پاسخی که به نظر خودم می رسد این است که ایران به مدت دویست سال زمین رقابت روسیه و بریتانیا و پس از آن زمین رقابت شوروی وامریکا بود. بعد ازانقلاب سیاستمداران امریکا که هم چنان درقالب جنگ سرد فکر می کردند، نمی خواستند میدان را به نفع شوروی درایران خالی کنند. بهخصوص آقای برژینسکی چنین اعتقادی داشت. اگر امریکا خودش سفارت را تعطیل میکرد و از ایران می رفت قافیه را در یک مبارزه ی سی ساله از آغاز جنگ سرد و بحران آذربایجان تا آن روز در برابر شوروی باخته بود و پذیرش این موضوع در واشنگتن سخت بود.
اصغرزاده : من هم صحبتهای آقای لیمبرت را تأیید می کنم. فضای جنگ سرد خودش را به امریکا دیکته می کرد. درآن زمان کشورها به دو بلوک شرق وغرب تقسیم می شدند. دراین میان کشورهای غیر متعهد کم تر دیده می شدند. امریکا دشمن اصلی خود را شوروی می دانست و برعکس. دراین فضای دوقطبی مخالفتهای ایران انقلابی با سیاستهای امریکا نیز درهمین چارچوب باید تحلیل شود. همان طور که لیمبرت گفت، سفارت امریکا درتهران به درستی تشخیص داده بود که پذیرش شاه درامریکا درداخل ایران خیلی فراتر از اقدام بشر دوستانه تعبیر خواهد شد. تحلیل سفارت نشان می دهد که اقدام دانشجویان غیرطبیعی نبوده است. من به شما قول می دهم که اگر ما به سفارت حمله نمی کردیم در روزهای بعد گروه خشنتری ممکن بود به سفارت حمله کند و این حمله تبعات جبران ناپذیری داشته باشد. زیرا فضای داخل ایران از پذیرفتن شاه خیلی تند شده بود.
آقای لیمبرت! آیا قبول دارید که اگر تسخیر سفارت توسط دانشجویان پیرو خط امام صورت نمی گرفت. ممکن بود اتفاقات تندتری درقبال کارمندان سفارت انجام بگیرد؟
لیمبرت: البته این مسئله امکان داشت. اما خدا نکند که آقای اصغرزاده بخواهد با این حرفها بر سر من وهمکاران سابقم منت بگذارد! خدا نکند که میخواهد بگوید کارخوبی کرده با هم کلاسیهایش ما را به گروگان گرفته از ترس این که مبادا بلای بدتری سرما بیاید.
اصغرزاده: به نظرمن واکنش در ایران به پذیرفتن شاه درامریکا محتمل بود. کارتر نمی خواست شاه را بپذیرد و در برابراین موضوع مقاومت می کرد. وقتی شاه درمکزیک بود و برامریکاییها اثبات شد که مریض است، مشاوران کارتر به او فشار آوردند که ورود شاه به امریکا را بپذیرد. کارتر درنهایت نظر مشاورانش را پذیرفت اما درخاطراتش نوشته که به مشاورانش گفته اگر با ورود شاه سفارتمان در تهران را اشغال کردند و کارمندان را به گروگان گرفتند ، به من چه نصیحتی خواهید داد؟
یعنی شما هم قبول دارید که اگر امریکایی ها شاه را راه نمی دادند تسخیر سفارت شاید رخ نمی داد؟
لیمبرت: ببینید این هم اگر تاریخی است که قابل اثبات نیست. تهران روزهای داغی را درسال ۵۸ پشت سر میگذاشت. توجه کنید که درسال اول انقلاب ایران گروههای متشکل و فعالی وجود داشتند. فعالیت آن ها در دانشگاه و سایر دستگاه ها زیاد بود. گروه های چپ مرتبا بر طبل مخالفت با امریکا می کوفتند.
اصغرزاده: حرف لیمبرت درمورد جدی بودن تحرکات چپها را قبول دارم اما جناح راست هم درایران به امریکا یک نگاه فرهنگی منفی داشت. راست ایران معتقد بود که برهنگی هالیوود وکالاهای فرهنگی امریکا ضداسلامی است. از این لحاظ راست درایران همیشه با امریکا مسئله داشت. گاهی این مخالفت از چپ تندتر بود. با این حال من به نمایندگی از دانشجویان پیروخط امام می گویم که اگر شاه به امریکا نمی رفت اقدامی برای تسخیر سفارت صورت نمی گرفت.
لیمبرت : گروه شما این عمل را نمی کرد اما وضعیت بهصورت آتش زیرخاکستر بود. مسئله ی پذیرفتن شاه هم اگر نبود در ماههای بعد بهانه ی دیگری مستمسک حمله به سفارت قرار می گرفت.
اصغرزاده: درست است. این فضا که بعد از شاه حالا نوبت امریکاست درایران وجود داشت و قابل انکار نیست.
آقای لیمبرت شما بعد از ۳۵ سال که از تسخیر سفارت می گذرد از آقای اصغرزاده که گروگان گیر بوده اند چه توقعی دارید؟
لیمبرت: من توقعی ندارم. آقای اصغرزاده دنبال زندگی خودش رفته است. من خودم جوان بوده ام . آدم در دوره ی جوانی کارهای زیادی می کند که ممکن است به جز دوره ی جوانی در زمان دیگری انجام ندهد. اما حالا بعد از ۳۵ سال آدم نباید خودش را گول بزند و بگوید به به چه کارهای خوبی درجوانی کرده ام. آدم باید اشتباهات خود را بپذیرد و اگر اقدامی احساساتی انجام داده باید بپذیرد.
آقای اصغرزاده آیا می پذیرید که جوانی کرده اید؟؟
اصغرزاده جریانات آن سالها گذشته و بخشی از تاریخ شده است. لیمبرت خودش هم معترض سیاستهای دولت امریکا درآن زمان بوده است. من هم از نیروهایی که از تسخیرسفارت درآن زمان سوء استفاده کردند یا الآن ازاین اتفاق به نفع خودشان سوءاستفاده میکنند دفاع نمی کنم. من معتقدم اشغال سفارت باید توسط محققان تاریخی مورد کندوکاو قراربگیرد. انتظارمن ازآقای لیمبرت و تمام کسانیکه درآن کشور به دنبال منافع امریکا هستند این است که درک صحیحی از سایر ملتها و خواستههایشان به مردم امریکا منتقل کنند. بنیادگرایی همانطور که درخاورمیانه محکوم است، درامریکا هم باید محکوم باشد. این نگاه که امریکا رسالتی جهانی دارد باید عوض شود نگاه امریکا به جهان در دوره ی جنگ سرد که پس از آن توسط نئومحافظه کاران ادامه یافت باید عوض شود؛ نگاهی که یک اندیشه پروتستان رادیکال و تند در پشت خود دارد. مسائل خاورمیانه ازجمله رابطه اسرائیل و امریکا یک نیروی محرک برای اعتراض مسلمانان و نفرت آنان از امریکاست. حکومتهای فرسوده و وابسته به امریکا مانند عربستان و کسانی که نگاه شیفتهوار به امریکا را درخاورمیانه تبلیغ می کنند موجب می شوند که از سوی دیگر نگاه نفرت بار به امریکا ایجاد شود. این نفرت باعث ایجاد انگیزه مبارزه با امریکا درکشورهای خاورمیانه شده است. اگر در دوره بحران ۴۴۴ روزه تصمیم سازان اصلی در امریکا کسانی به جز برژینسکی و کیسینجر و راکفلر بودند.
اوضاع به گونه دیگر بود. امروزهم اگر سیاست مدارانی که به فرهنگ و حقوق ملتهای دیگر احترام می گذارند. درامریکا راس کار باشند امکان حل مسائل امریکا و خاورمیانه وجود خواهد داشت. البته جامعه امریکا هم چنان رگههایی از نگاه رسالت گونه و نگاه از بالا را دارد. مردم ایران زمانی با امریکا به مشکل برخورد کردند که این کشور با دخالت درامورداخلی ما دولت مصدق را ساقط کرد. قبل از آن مردم ایران نگاه منفی به امریکا نداشتند. مدل امریکا درایران مدل دموکراتیکی شناخته می شد. اما بعد از کودتای بیست و هشتم مرداد بعد از کودتا علیه آلنده درشیلی و بعد ازحوادث جنگ ویتنام این نگاه درکشورهای درگیر بهوجود آمد که امریکاییها به دیگر ملل نگاه از بالا دارند. این نگاه باید تغییر کند. اگراین نگاه عوض شود جریانهای رادیکال درخاورمیانه قابل کنترل خواهد بود. الآن همه رادیکالها در خاورمیانه برموج حمایت کورکورانه ی امریکا از اسرائیل سوار هستند و جایی برای میانه روها وجود ندارد. من قبول دارم اشغال سفارت به میانه روها در ایران ضربه زد.
اکنون معتقدم که نباید پرچم امریکا را آتش زد. درست است که من درجوانی این پرچم را به آتش کشیده ام اما پرچم امریکا یک نماد است که برای امریکایی ها دارای احترام است. وسیله مقدسی است که یک ملت جنازه سربازانش را درآن می پوشاند. شعار«مرگ برامریکا» دیگر دوره ی خود را طی کرده و باید تغییر کند. امااستراتژی امریکا درقبال خاورمیانه هم باید بازخوانی هم باید بازخوانی شود. داعش علاوه بر تهدید، حاوی یک فرصت است. الآن همه به این نتیجه رسیده اند که جلوی رادیکالیسم داعشی را بگیرند. این مسئله یک فرصت است.
لیمبرت: شاعر میگوید «آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟» من به حرفهای امروزآقای اصغرزاده هیج حرفی برای اضافه کردن ندارم اما فقط می گویم کاش ۳۵ سال قبل این حرفها را می زدند.
اصغرزاده : ۳۵سال قبل بدوبیراههایی که شما به میانه روها درایران می گفتید خیلی ضرر زد. کارهای امریکاییها درآن زمان قابل دفاع نبود. شما از بدترین رژیمهای دنیا دفاع میکردید، ما ۳۵ سال گروگان گروگان گیری شدیم اما ۲۵ سال قبل از آن را گروگان کودتایی بودیم که دولت شما علیه مصدق انجام داد. اگر دولت مصدق ادامه پیدا می کرد، جامعه مدنی ایران تقویت می شد. خواهش می کنم که آقای لیمبرت نگذارد من حرف هایی بزنم که استدلال های قوی برای آن دارم. رفتارشما خیلی موثر بود. در واکنش ما به شما که درقالب تسخیر سفارت رخ داد. این اتفاق تحت تأثیر سیاستهای غلط امریکا بوده است.
آقای لیمبرت! آیا مقامات امریکایی توانسته اند با پدیده ی تسخیر سفارت به مثابه یک پدیده ی تاریخی مانند نقش امریکاییها درکودتای بیست وهشتم مرداد در ایران برخورد کنند؟
لیمبرت: پیش بینی من این بود که بعد از پنج یا شش سال از مسئله گروگان گیری روابط از این واقعه عبور خواهد کرد. یعنی ایران و امریکا خواهند پذیرفت که اگر دوست هم نشوند می توانند براساس منافع مشترک به مذاکره بنشینند؛ مثلا درافغانستان و خلیج فارس، این پیش بینی من غلط از کار درآمد حالا بعد از سه دهه نشانه های بهبودی را مشاهده می کنیم. من از تمامی اقدامات دولتم دفاع نمی کنم. من هم مثل آقای اصغرزاده و همکلاسیهایشان به مقداری مسئولم. نباید قانون را با عملیات اشغال سفارت زیر پا می گذاشتند و افراطی عمل کردند.
نباید می گفتند ما توجهی به عرف بین الملل نداریم و قانونش را زیر پا می گذاریم. این رفتار به بی قانونی دامن زد. کاری که آقای اصغرزاده و همکلاسیهایشان کردند غول بی قانونی را از شیشه درآورد. مشکلی که در سالهای اخیر به سراغ خود آقای اصغرزاده و همکارانش هم آمد و من بی تعارف از آقای اصغرزاده می خواهم مسئولیت این مسئله را بپذیرند. من دوست ندارم در مورد رابطه ایران و امریکا پیش بینی کنم. چون هرزمان راجع به این موضوع پیش بینی کرده ام غلط از کار درآمده است. مخالفان مذاکره ی ایران و امریکا درهردو حزب دموکرات و جمهوریخواه حضور دارند. با اینحال آقای اوباما مسئولیت خودشان در رهبری سیاست خارجی را بهخوبی تشخیص داده است. آقای اوباما و تیمش درقبال مذاکره با ایران جدی هستند. رئیس جمهور امریکا درسخنرانی ژانویه گذشته درکنگره به صراحت اعلام کرد. اگر در دوران مذاکرات تحریمهایی علیه ایران وضع شود توسط رئیس جمهور وتو خواهد شد. این حرف نشان از قاطعیت اوباما درقبال مذاکره با ایران است. دولت امریکا مصمم است فرصت مذاکره با ایران را از دست ندهد. متأسفانه در سالهای گذشته فرصتهای طلایی برای حل مشکل ایران و امریکا از دست رفت و اینبار باید از این فرصت تاریخی نهایت استفاده را برد.
اصغرزاده: من از جمله ی آخر آقای لیمبرت وام می گیرم. ایران بعد از مواضع خانم الیزابت درمورد کودتای بیست و هشتم مرداد فرصت برقراری رابطه با امریکا را از دست داد. من جزو کسانی بودم که به رئیس جمهورخاتمی اصرار داشتم این فرصت تاریخی را از دست ندهد. الآن هم جزو کسانی هستم که از آقای روحانی تقاضا دارم که فرصت ایجاد شده را جدی بگیرند. ما باید بفهمیم که امریکا یکپارچه نیست و در داخل این کشورمانند ایران جناحهای مختلفی وجود دارند و باید صدایی درآمریکا تقویت شود که طرفدار صلح و مذاکره باشد. معتقدم که شرایط آینده ی منطقه خاورمیانه باعث خواهد شد که ایران و امریکا بههم نزدیک شوند. یک زمانی ما کافه رابه هم زدیم و ازمعادلات منطقه خارج شدیم. ما الآن به کافه برگشتهایم و سهممان درمنطقه را میخواهیم. سهم ایران درمنطقه روشن است و به نفع امریکاست که این سهم ببیند. من هم نمی خواهم پیش بینی کنم اما امیدوارم شرایط به گونه ای باشد که به هیچ وجه رادیکالیسم و تندروی و افراط دوباره بازنگردد. بنیادگرایی خطر جدی برای تمام تمدن هاست. من دیدگاه آقای هانتینگتون در مورد شکاف تمدن ها را قبول ندارم. داعش گسلی خونین میان شرق و غرب نیست. این مسائل درد مشترک تمدن اسلامی و مسیحی است. اماتصمیم سازیهای غلط باعث سوءاستفاده گروه های رادیکال از احساسات مردم می شود. آنها ازطریق موج سواری، می خواهند احساسات مردم را مدیریت کنند و باید جلوی این موج سواری توسط افراطیها را گرفت. همه درایران اعتقاد دارند که باید منافع ملی محور تصمیم سازیها باشد. ما امروز میگوییم که ضرورتا نباید دشمن دائمی و دوست دائمی درجهان داشت. این منافع ملی ماست که تعیین میکند چه کشوری درچه زمانی دوست یا دشمن ماست. از این رو آقای اوباما و دولتش باید این فرصت طلایی را بفهمند.
و در پایان اگر هرکدام از دو طرف سخنی دارند می شنویم.
اصغرزاده: از این گفتوگو خیلی خوشحال شدم. گفتوگو و مذاکره میتواند رفع کننده خیلی سوءتفاهمها باشد. آقای لیمبرت با همسرایرانیشان درشیراز زندگی می کردند. من هم همسرم شیرازی است و با طبع شیرازیها آشنایم. البته نمیدانم آقای لیمبرت می داند که همسرمن جزو دانشجویان اشغال کننده ی سفارت بود و ما همان جا با هم آشنا شدیم.
لیمبرت: عجب! این طور بود؟
اصغرزاده: بله!
لیمبرت: پس بالاخره حضور شما دراشغال سفارت ما یک نتیجه مثبت داشت. البته ان شاءالله که داشته.
- باز نشر از سهام نیوز
بیشتر از رسانههای ملیِ همگانی بهمثابه شاخه چهارم دولت ❊سایت شخصی علی صدارت❊ کشف کنید
Subscribe to get the latest posts sent to your email.