استقلال از حقوق ذاتی بشر است. عدم باورمندی، وفادار نماندن، کماهمیت دادن، پایبند نبودن به استقلال، و یا آنرا مؤَخَّر دانستن به آزادی، یا رشد و ترقی و “دروازههای تمدن بزرگ”، یا “عدالت اجتماعی”، یا دین و عقیده و مرام، یا “ایرانیت”، و یا…… همیشه ضرر و زیانهای فراوان را به همراه داشته است. مجموعهای را که در ذیل میآوریم، مثال بارزی است در تاریخ سیاسی معاصر ایران و از دلایل اصلی مبتلا شدن ایران و ایرانی به سرنوشتی که امروز پیدا کرده است.
اسناد ارتباط خمینی با آمریکا و جعلی خواندن آن توسط خامنهای
مصاحبه با آقای بنی صدر
ارتباط خمینی با امریکا، از دوران حکومت کندی و اسلامی که قربانی قدرتمداری گشت
1. شهادت زمان:
برابر اسناد سری امریکا که در یک ژوئن 2016، برابر 12 خرداد 1395، بیبیسی انتشار دادهاست، خمینی، به کندی رئیس جمهوری امریکا که در سال 1963 کشته شد، پیامی محرمانه دادهاست در باره منافع امریکا . بعد ها،هم او ، توسط دکتر یزدی، به کارتر پیام داد که اگر امریکا از حمایت از دکتر بختیار و حکومت او باز ایستد، رژیم جدید بیشتر بسود منافع امریکا خواهد بود. مضمون سند پیام محرمانه خمینی به کارتر، در زبان فارسی، در کتاب سیاست امریکا در ایران (جلد اول)، نوشته ابوالحسن بنیصدر منتشر شد. مضمون سند در کتاب گاری سیک، رئیس قسمت ایران در شورای امنیت ملی امریکا، در دوره ریاست جمهوری کارتر، منتشر شده بود. اما
2. پیام محرمانه خمینی به کندی، بلافاصله بعد از آزادی از زندان، در آبان 1342، محتوای سندی است که تا کنون، به فارسی، منتشر نشده بود. بنابرگزارش بی بی سی فارسی، در این پیام آمدهاست:
«خمینی توضیح داد که او با منافع آمریکا در ایران مخالفتی ندارد. بر عکس، او اعتقاد داشت که حضور آمریکا در ایران برای ایجاد توازن در برابر شوروی و احتمالا نفوذ بریتانیا ضرورت دارد».
بنا بر این سند، پیام حدود ۱۰ روز قبل از سفر لئونید برژنف، رهبر وقت شوروی سابق به ایران توسط یک روحانی به ظاهر غیرسیاسی به نام حاج میرزا خلیل کَمَرهای به سفارت آمریکا در تهران میرسد.
بنابر سند، «خمینی همچنین اعتقادش درباره همکاری نزدیک اسلام و سایر ادیان جهان به ویژه مسیحیت را اظهار کردهاست».
امر مهم که بسا گزارشگر بی بی سی از آن بیاطلاع است، ایناست که کمرهای امام جماعت مسجد فخرالدوله بود که آن را فخرالدوله مادر علی امینی ساخته بود. او با خانواده امینی، بخصوص علی امینی، رابطه نزدیک داشت و باتوجه به این واقعیت که کندی شاه را مجبور کرد با نخست وزیری امینی موافقت کند اما امینی نتوانست فشار روزافزون شاه را تحمل کند و استعفاء داد، پیام گرفتن از خمینی برای کندی، بعد از کشتار 15 خرداد 42 توسط شاه و نخست وزیرش، اسدالله علم – که در یادداشتهایش به خود میبالد که سرکوب جنبش را او تصدی کردهاست -، اهمیت تعیین کنندهای از لحاظ امینی میتوانستهاست داشته باشد. هیچ معلوم نیست که اگر کندی کشته نمیشد، چه تحول سیاسی میتوانست رخ دهد.
2. پیش از آن، در ماجرای کودتای 28 مرداد 1332 برضد حکومت ملی دکتر مصدق، باز دو اطلاع درباره خمینی، منتشر شدهاست:
2.1. دانشمندی که مهدی حائری بود، در خاطرات خود، توضیح میدهد خمینی جانبدار کودتا بود. او بیشتر از کاشانی، بهبهانی را روحانی سیاستمدار و کاردان میدانست. و
2.2. در گزارش سیا درباره کودتای 28 مرداد، آمدهاست که بهبهانی،( یکی از دو آیةالله تهران – نفر دوم کاشانی بود – که کودتای 28 مرداد را به موفقیت رساندند)، برعهده گرفت که از آیةالله بروجردی، مرجع تقلید وقت، فتوائی مساعد سرنگون کردن مصدق بستاند. اما بروجردی تن به صدور این فتوا نمیدهد. سیا نمیگوید چه کسی را بهبهانی نزد بروجردی فرستادهاست. یک اطلاع میگوید آن شخص خمینی بودهاست. و همین امر سبب بیزاری بیشتر بروجردی از خمینی شدهاست.
2.3. اگر دو امر بالا اطلاع هستند، قول خمینی امر واقع است. او گفت: مصدق از اسلام سیلی خورد. بدینقرار، او آگاه یا ناخودآگاه، طرز فکر خود را آشکار کرد: نه تنها با کودتای 28 مرداد 32 موافق بودهاست، بلکه آنرا سیلی خوردن مصدق از اسلام میدانستهاست.
2. واقعیتی که یکی از دو عامل مهم کودتای خرداد 60 بود و سانسور میشود:
1. پیامهای خمینی به کندی و کارتر و نظر او در باره کودتای 28 مرداد 32، جا برای تردید نمیگذارد که فکر قدرتمدار او، روی آوردن به قدرت خارجی را جایز میدانستهاست. اکتبر سورپرایز – که نخست بنیصدر آنرا فاش کرد – سازش محرمانهای است میان او و دستیارانش با دو نامزد ریاست جمهوری و معاونت آن، در انتخابات 1980 امریکا، ریگان و بوش. بنابر این سازش، گروگانهای امریکائی باید تا بعد از انتخابات ریاست جمهوری امریکا رها نمیشدند. ترس از پایان جنگ و افشای این سازش، همراه با 9 «دلیلی» که در مجلس دست نشانده، برضد بنیصدر (مخالفت او با ولایت فقیه و موافقت او با حقوق بشر و دموکراسی و…) دستآویز شدندو سه عامل تعیین کننده کودتای خرداد 1360 بودند.
2. بدینخاطر بود که بنیصدر، بهنگام ورود به فرانسه، گفت برای افشای روابط ارگانیک میان خمینیسم و ریگانیسم مهاجرت کردهاست.
3. تمایل به قدرت خارجی از رهگذر قدرت طلبی:
3.1. خمینی، در نوفل لوشاتو، از 20 اصل، 19 اصل را بمثابه اصول راهنمای بازسازی نظام اجتماعی و بنای دولت حقوقمدار، پذیرفت و از طریق وسائل ارتباط جمعی، به اطلاع مردم جهان نیز رساند. اصل عفو عمومی را موکول به رفتن به ایران و سنجش وضعیت کرد. اما به تدریج که قدرت در او متمرکز میشد، از چپ به راست متمایل شد و سرانجام خویشتن را قدرت مجسم تصور کرد. بیان او بیان قدرت گشت و
3.2. در دنیای اسلام، او بانی گرایش به قدرت کور و تقدیس کننده خشونت شد و در سرکوبگری، بکاربردن سبعانهترین خشونتها را تجویز کرد. در نتیجه،
3.3. اسلام و انقلاب و مردم ایران و وطن آنها ایران، قربانیان اول گرایش خمینی به قدرت شدند. باوجود این،
3.4. این نه قدرت که اسلام بود که اسلام ستیزان و اسلام هراسان مورد هجوم قراردادند. چرا؟ زیرا خود نیز طالب قدرتند و به راست رویآوردهاند. به این دلیل که ستیز با دین یا مرام، باتوجه به این واقعیت که دین و مرام آدمی نیستند که طرف دشمنی قرارگیرند و رابطه با آنها، رابطه نقد کننده و نقد شونده با هدف بازیافتن بیان استقلال و آزادی است، گویای زورمداری ستیز کنندهاست.
3.5. بنیصدر راست میگفت: میان خمینیسم و ریگانیسم ارتباطی آلی وجود دارد. از کودتای خرداد 60 ، افراطیگری در ایران و دیگر کشورهای اسلامی ربط مستقیم داشت با گرایش هیأت حاکم بر امریکا به راست گرایی که توسل به زور را وسیله اول سیاست خارجی امریکا میشناسد و میکند. همواره، زورمدار در موقعیت زیرسلطه است که به قدرت مسلط روی میآورد تا که بدان تکیه کند.
باتوجه با این واقعیت که در غرب و دنیای اسلام گرایش به راست و راست افراطی جانبدار بکار بردن زور و جنگ، یک گرایش همگانی است، چاره کار، بازایستادن از بکاربردن زور بر ضد دین و هر مرام و روش کردن نقد با هدف بازیافتن بیان استقلال و آزادی است. حاصل کار دین ستیزی و دین هراسی، وضعیت کنونی در کشور ما و کشورهای دیگر است. هرگاه نخواهیم خشونتها، هستی کشورهای ما را بسوزانند، باید اسلام و آنها که مرامی جز آن دارند را، به یمن نقد، بمثابه بیان استقلال و آزادی، بازیابیم و بدان عمل کنیم تا که، بدین تجربه، خودانگیختگی خویش را بازیابیم و راه رشد درپیش گیریم. وگرنه، خلاء را همچنان زور پر میکند.
پیام محرمانه آیتالله خمینی به دولت کندی
بی بی سی اسنادی را انتشار داده است که بنا بر آن، آیت الله خمینی در سال 42 ،به هنگام حصر خانگی،نامه ای خطاب به کندی رئیس جمهور وقت امریکا نوشته است .پیش ازاین نیز اطلاع و اسنادی انتشار یافته بودکه بنا بر یکی آقای خمینی به هنگام کودتای 28 مرداد جانبدار آیت الله بهبهانی بوده است . بهبهانی همراه با کاشانی،دو شخصیت مذهبی بودند که توسط آنها کودتا که در 25 مرداد شکست خورده بود توانست موفق شود و در روز 28 مرداد حکومت ملی دکتر مصدق را سرنگون کند.باز ، بنا بر اسنادی در آستانه انقلاب،آقای خمینی پیامی محرمانه به کارتر فرستاده و به اطمینان داده است و نیز پس از انقلاب، به دنبال اجرای طرح گروگانگیری افراد سفارت امریکا در تهران ،فرستادگان او در دیدارهای محرمانه فرستادگانی از سوی ریگان و بوش که رقبای کارتر در انتخابات ریاست جمهوری امریکا بودند را ملاقات و با آنها زد و بند کردند و… این اسناد گواه این امر است:
1-اطلاع یافتن از گذشته افراد و شناخت کافی از آنها نقش حیاتی دارد.باید در خصوص افرادی که در مظان کسب پست و مقامی هستند که در حاکمیت ملی و سرنوشت جامعه تاثیر گذارند اطلاع کافی کسب کرد. جامعه نباید به ناشناخته ها امکان و فرصت حضور را بدهد و
2-باور به دو اصل استقلال و آزادی و جدایی ناپذیری این دو، لازمه حاکمیت ملی و بر قراری نظام مردمسالار است.مراجعه به قدرت بیگانه و دخالت دادن آن در امور داخلی ناقض این دو اصل بنا بر این ناقض حاکمیت ملی است.
به گزارش کامبیز فتاحی در بی بی سی: در یکی از اسناد سازمان سیا حکایت شده که نیم قرن پیش یکی از علمای قم که در شمال تهران در حبس خانگی بوده، به دور از چشمان تیزبین ساواک، با دولت آمریکا تماس میگیرد.
آیتالله دربند از مراجع بزرگ آن زمان ایران نبود ولی شدیدتر از همه آنها “انقلاب سفید” شاه را می کوبید؛ برنامه اصلاحات اقتصادی – اجتماعی بحث برانگیزی که به زن ایرانی حق رأی داد و زمینهای بسیاری از فئودالها را بین رعیتها تقسیم کرد.
مخالفان شاه، اصلاحاتش را ترفندی عوامفریبانه میخواندند. آیتالله، اما، فریاد میزد که اسلام در خطر است.
او عید نوروز ۱۳۴۱ را عزای ملی اعلام کرد چون “دستگاه جابر در نظر دارد تساوی حقوق زن و مرد را تصویب و اجرا کند.”
یک سال بعد هم در خطبهای شدیداللحن که به دستگیریاش منجر شد دین و ایمان شاه را زیر سوال برد و عامل اسرائیل خطابش کرد ولی علیه حامی اصلی او، آمریکا، حرفی نزد.
اما روحانی مورد اشاره در سند سری “اسلام در ایران” سازمان سیا که کسی جز آیتالله خمینی نبود، بعد از چند ماه حبس در زندان قصر و حصر در قیطریه تهران در نیمه آبان ۱۳۴۲ بی سر و صدا به دولت جان اف کندی پیام میدهد تا حملات لفظیاش سوء تعبیر نشود زیرا او از منافع آمریکا در ایران حمایت میکند.
خلاصه پیام
گزارش سفارت آمریکا در تهران که حاوی متن کامل پیام آیت الله خمینی است هنوز در آرشیو ملی آمریکا در حالت طبقهبندی نگه داشته شده است، اما خلاصهای از پیام در سند “اسلام در ایران” آمده است.
این سند در واقع گزارش تحقیقاتی ۸۱ صفحهای سیا – مورخ مارس ۱۹۸۰ – است و در آن سوابق آیتالله خویی، آیتالله شریعتمداری و آیتالله خمینی هم آمده است.
سیا گزارش را سال ۲۰۰۵ از حالت طبقهبندی بیرون آورد ولی چند قسمت حساس از جمله پاراگراف مربوط به پیام آیتالله خمینی را سانسور کرد.
در دسامبر ۲۰۰۸ کتابخانه ریاست جمهوری جیمی کارتر نسخه دیگری از سند را به صورت دیجیتالی منتشر کرد که در آن این پاراگراف بدون سانسور آمده ولی تا به حال از دید اکثر مورخان و محققان پنهان مانده است.
بیبیسی فارسی برای نخستین بار آن را به صورت عمومی منتشر میکند.
“خمینی توضیح داد که او با منافع آمریکا در ایران مخالفتی ندارد. بر عکس، او اعتقاد داشت که حضور آمریکا در ایران برای ایجاد توازن در برابر شوروی و احتمالا نفوذ بریتانیا ضرورت دارد.”
بنا بر این سند، پیام حدود ۱۰ روز قبل از سفر لئونید برژنف، رهبر شوروی به ایران توسط یک روحانی به ظاهر غیرسیاسی به نام حاج میرزا خلیل کَمَرهای به سفارت آمریکا در تهران میرسد.
در سند آمده: “او همچنین اعتقادش درباره همکاری نزدیک اسلام و سایر ادیان جهان به ویژه مسیحیت را توضیح داد.”
تحقیقات نگارنده نشان میدهد که پیام روز ۱۵ آبان ۱۳۴۲ (۶ نوامبر۱۹۶۳) به واشنگتن میرسد- دقیقا چهار روز بعد از آن که حکومت دو سردسته بارفروشان تهران به نامهای طیب حاج رضایی و اسماعیل حاج رضایی را به جرم دست داشتن در اعتراضات ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ در پادگان حشمتیه تهران تیرباران میکند.
معلوم نیست که رئیس جمهوری دموکرات پیام آیتالله خمینی را خوانده باشد؛ کندی حدود دو هفته بعد در دالاس تگزاس ترور میشود.
“من از آن آخوندها نیستم”
آیتالله خمینی در فروردین سال ۱۳۴۳ آزاد میشود. روزنامه اطلاعات مینویسد که با حکومت سازش کرده. آیتالله خمینی اهل سازش نبود ولی بنا بر مقتضیات زمان نرمش نشان میداد.
او چند روز بعد از بازگشت به قم خبر روزنامه “کثیف” اطلاعات را تکذیب و ماجرای عقبنشینی مصلحتی را برای مردم تعریف میکند:
“آمد یک نفر از اشخاصی که میل ندارم اسمش را بیاورم، گفت آقا سیاست عبارت است از دروغ گفتن، خدعه، فریب، نیرنگ، خلاصه پدرسوختگی است و آن را شما برای ما بگذارید.”
به نظر میرسد مقام مذکور تیمسار حسن پاکروان، رئیس ساواک بوده باشد که با اعدام آیتالله خمینی مخالفت میکند و در حبس خانگی چند بار به ملاقاتش می رود. سرلشکر پاکروان دومین رئیس ساواک بود و در فروردین ۱۳۵۸ جزء اولین گروهها از مقامات بلندپایه نظام سلطنتی بود که اعدام شد.
آیتالله خمینی میافزاید: “چون موقع مقتضی نبود نخواستم با او بحثی کنم، گفتم ما از اول وارد این سیاست که شما میگویید نبودهایم.”
حالا چون موقع مقتضی شده بود، آیتالله خمینی تصریح کرد: “والله اسلام تمامش سیاست است. اسلام را بد معرفی کردهاند.”
“من از آن آخوندها نیستم که در اینجا بنشینم و تسبیح دست بگیرم. من پاپ نیستم که… به امور دیگر کاری نداشته باشم.”
با وجود این آیتالله خمینی آن روزها منزوی بود. بسیاری از مراجع شناختهتر شده آن زمان مانند آیتالله شریعتمداری در پی درگیری مجدد با حکومت نبودند.
اصلاحات شاه هم طرفدار پیدا کرده بود؛ رعیت زمین میخواست و نیمی از جمعیت کشور هم حق رأی. حمله به سپاه دانش و سپاه بهداشت هم راه موثری برای جذب هواداران تحصیلکرده مصدق یا تودهای ها در شهرها نبود.
شاید به همین علت باشد که آیتالله خمینی حساب شده حملاتش را متوجه آمریکا میکند، همان آمریکایی که با همدستی بریتانیا و ارتش و آیتالله بهبهانی و شعبان جعفری دولت محمد مصدق را سرنگون کرده ولی بیش از همه آنها مغضوب مردم ایران شده بود.
“آقا، تمام گرفتاریهای ما از آمریکاست” این حرف را آیتالله خمینی در نطق معروفش در روز چهارم آبان ۱۳۴۳ زد.
سخنرانی در منزلش برگزار میشد و پر سوز و گذار بود: “انالله و اناالیه راجعون.
… خوابم کم شده، ناراحت هستم. قلبم در فشار است.”
مجالس شورای ملی و سنا تازه تصویب کرده بودند که ایران ۲۰۰ میلیون دلار از آمریکا وام نظامی بگیرد و به مستشاران آمریکا در ارتش مصونیت قضایی اعطا کند. مخالفان آن را امتیازی ننگین و احیای کاپیتولاسیون میخواندند.
آیتالله خمینی دیر از ماجرا خبردار میشود ولی زود واکنش نشان میدهد: “ما را فروختند. استقلال ما را فروختند.”
مخاطبان گریه میکردند و لحن خطیب تندتر میشد: “آمریکا از انگلیس بدتر، انگلیس از آمریکا بدتر، شوروی از هر دو بدتر، همه از هم بدتر.”
“رئیس جمهور آمریکا بداند، بداند این معنا را که منفورترین افراد دنیاست پیش ملت ما.”
سخنرانی به دستگیری و تبعید آیتالله خمینی -اول به ترکیه و بعد به شهر نجف در عراق- منجر میشود. در نجف بود که نظریه ولایت فقیه را مطرح کرد. بر اساس آن چه در کتاب ولایت فقیه و جهاد اکبر صراحتا میگوید: “فقهای عادل باید رئیس و حاکم باشند و اجرای احکام کنند و نظام اجتماعی را مستقر گردانند.”
به نظر میرسد که آیتالله خمینی در نجف انتظار نداشت که رویای حاکم شدنش به این زودیها محقق شود چرا که در کتاب “ولایت فقیه و جهاد اکبر” به صراحت گفته که “این هدفی است که احتیاج به زمان دارد.”
او مینویسد: “خلیفه به پیرمردی که نهال گردو می کاشت گفت: پیرمرد! گردو میکاری که ۵۰ سال دیگر و بعد از مردنت ثمر میدهد؟ در جوابش گفت: دیگران کاشتند، ما خوردیم. ما بکاریم، دیگران بخورند.”
بنیانگذار جمهوری اسلامی اما برخلاف آن پیرمرد، نه فقط کاشت که در ظرف کمتر از ۱۵ سال محصول را به تعبیر خودش برداشت و خورد.
آیتالله خمینی در پاییز ۱۳۵۷ از عراق اخراج و در حومه پاریس مستقر شد. بیش از یک دهه انزوای رسانهای او در فرانسه سرانجام پایان یافت و خیلی زود به عنوان رهبر پرطرفدار ائتلافی بزرگ از مخالفان شاه شهرتی جهانی پیدا کرد.
“امام” اسلامگرایان و ملیگرایان و مارکسیستهای ایران حالا محبوبیتی اسطورهای کسب کرده بود؛ میلیونها نفر از مردم ایران یک شب به آسمان خیره شدند تا شاید چهرهاش را در قرص ماه مشاهده کنند.
آیتالله خمینی در آستانه بازگشت به ایران درباره نظریه ولایت فقیه خود حرفی نمیزد. به آنهایی هم که قدری به نیاتش مشکوک بودند و میپرسیدند آیا ما در انقلاب از زیر چکمه استبداد به زیر نعلین استبداد خواهیم رفت میگفت: “شما اگر حکومت اسلامی را ببینید خواهید دید که دیکتاتوری اصلا در اسلام وجود ندارد.”
رهبر انقلاب ایران، آمریکا را هم از وعدههای خود بی نصیب نمیگذارد. بنا بر مجموعه تازهای از اسناد دولت کارتر که پس از ۳۵ سال از حالت محرمانه خارج شده، آیتالله خمینی و دستیارانش بهشدت از تکرار سناریوی کودتای ۲۸ مرداد هراس داشتند؛ یعنی این که کاخ سفید در لحظه آخر به ارتش ایران دستور سرکوب بدهد و برنامههایشان را مختل کند.
به همین خاطر در نوفل لوشاتو یک بار دیگر خطمشی تعامل بیسرو صدا با آمریکا را در پیش گرفت؛ البته نه از طریق حاج میرزا خلیل کَمَرهای بلکه به واسطه ابراهیم یزدی؛ از اعضای نهضت آزادی که سالها در تگزاس زندگی کرده بود و زبان آمریکاییها را خوب میفهمید.
وعدههای آیتالله خمینی به دولت کارتر مفصل و مشخص بود. از جمله بنا بر یک سند مورخ ۲۹ دی ۱۳۵۷ (۱۹ ژانویه ۱۹۷۹) به واشنگتن پاسخ میدهد که جمهوری اسلامی شیرهای نفت را به روی غرب نخواهد بست؛ انقلاب را به منطقه صادر نخواهد کرد و با آمریکا رابطه دوستانه خواهد داشت.
او شخصا پیام داد: “شما خواهید دید که ما با آمریکاییها هیچ دشمنی خاصی نداریم و شما خواهید دید که جمهوری اسلامی که مبتنی بر فلسفه و قوانین اسلامی است چیزی به غیر از (حکومتی) بشردوست نخواهد بود و به آرمان صلح و آرامش تمام بشریت کمک خواهد کرد.”
بیشتر از رسانههای ملیِ همگانی بهمثابه شاخه چهارم دولت ❊سایت شخصی علی صدارت❊ کشف کنید
Subscribe to get the latest posts sent to your email.