برگرفته از مصاحبه با رادیو عصر جدید به تاریخ جمعه 18 نوامبر 2016 برابر با 28 آبان 1395
این نگرش را از زاویه مسائل مربوطه به ایران و ایرانیان و منطقه، و بر اساس دادههای در دسترس در این زمان، میشکافم.
به اهمیت خودانگیختگی تاکید میکنم، و اهمیت استقلال و آزادی را به مثابه حقوق ذاتی بشر در این رابطه گوشزد میکنم.
در مقایسه با کشورهای منطقه، هنوز در ایران استقلال از مقامی رفیع برخوردار است و در نتیجه، به همان اندازه که “سوریهای” شدن برای سوریه و لیبی و بعضی دیگر از کشورهای منطقه آسان بود، به همان اندازه این سرنوشت برای ایران بعید است، مگر اینکه عمر این رژیم خشونتگستر، طولانیتر شود و در نتیجه، قبح خشونت در مغز و قلب مردم ایران، کمرنگتر شود.
با رسیدن اشخاصی چون بوش و حالا ترامپ به مقام اول انتخابی امریکا، آیندۀ محتوم این کشور را در آینۀ انگلیس کنونی میتوان دید. زمانی در قلمرو بریتانیا و مستعمرات این کشور به عنوان ابرقدرت سلطهگر در دنیا، “آفتاب غروب نمیکرد” و به راحتی به بعضی ایرانیان تلقین شده بود که “انگلیس تا صد سال دیگر هم کابینه حکومتها را در ایران مشخص کرده است” ولی در حال حاضر آثار آن سیاست و درایت مفروض دولت انگلیس را در عملکرد دولتمردان این کشور میبینیم که در عمل منجر به خودکشی سیاسی آقای کامرون نخستوزیر سابق بریتانیا گردید و در رفراندمی که چند ماه پیش برگزار شد، انگلیس از اتحادیه اروپا خارج شد. شواهد و قراین انقباض امریکا به مثابه ابرقدرت، با ریاست جمهوری آقای ترامپ، نمایانتر گردید. با انتخاب فردی چون ترامپ، این رئیس جمهور منتخب در سامانۀ امریکا، بزک از چهره و دوزک از جبۀ سرمایهداری، در مادرشهر سرمایهداری، برداشته شد.
در این نگرش، مختصرا فقط به چند نکته هم اشاره میکنم:
1- مختصر نکاتی چند در مورد وضعیت کنونی امریکا:
الف- بنمایۀ تفکر و تعقل مردم امریکا، به درجات مختلف، به هرچه اصیلتر بودن زور و قدرت و نمادهای مختلف آن متمایل است. در بسیاری از پندارها، منافع، مکانی والاتر از حقوق دارند. در روابط، رابطههای شخص با خویش، و با دیگران، و با طبیعت، براساس منافع است و اینکه چطور میشود به هر وسیله و با هر قیمتی، به منفعتی هرچه بیشتر، با سرعتی هرچه بیشتر دست یافت. طبیعتاً منفعت، در مقابل ضرر قرار دارد، و در روابطی از اینگونه، دروغ “منافع مشترک” به سادگی و به وضوح هویدا میگردد.
ب- ارتش: بودجه ارتش امریکا، بیشترین خرج را روی دست ملت خود میگذارد و طی چندین سال گذشته حدوداً برابر مجموعۀ 10-12 کشور رتبهدار بعدی در دنیا بوده است. در پیمان اتلانتیک شمالی، ناتو، امریکا بیش از دو برابر مجموع بقیۀ 27 عضو این پیمان، بودجۀ ناتو را تامین میکند. برج این خرج، بدون تجاوز به حقوق مردم چهار گوشۀ نقاط دنیا ممکن نیست. ولی دیدیم که این ارتش، کارآیی تبلیغ شده را ندارد. حمله به افغانستان برای حذف استبداد طالبان و استقرار دموکراسی و پایان خشونت در افغانستان، با شکست روبرو شد. در این زمان، امریکا با طالبان در حال مذاکره است و خشونت با ابعادی وسیع در دنیا انتشار یافته است. در نتیجه این شکستهای نظامی بود که امریکا تصمیم گرفت در سوریه، تجربۀ قشونکشی عراق و افغانستان را تکرار نکند. نظامیان امریکا هم از قاعدۀ در پی منافع بیشتری بودن، مستثنا نیستند. جنگ را انسان انجام میدهد، نه اسلحه و توپ و تانک. در این نتیجه، شعارها تبلیغاتی ترامپ، نمیتواند با واقعیت نزدیکی داشته باشد. گرچه یک ناعاقل، ممکن است سنگی را در چاهی بیفکند که هزار عاقل نتوانند آنرا بیرون بیاورند، ولی امیدواریم که مشاورین کشوری و لشکری ترامپ، وی را از عواقب وخیم تسری بیشتر از این خشونت در دنیا، برحذر دارند.
ج- در وجه اقتصاد کلان، ملت و دولت امریکا بدهکارترین ملتها و دولتها هستند. پیشخور کردن زمان آینده برای منفعت در زمان حال، روشی متداول است. در سقوط اقتصادی سالهای 2008-2009، کشورهایی که کمترین بدهیها، و بیشترین اضافه بودجهها را داشتند، کمترین صدمات را دیدند. براساس قانون اساسی بعضی از کشورهای اروپای شمالی، حکومت مجاز نیست که کسر بودجه داشته باشد. در این زمان میبینیم که همان سازوکارها که منجر به آن سقوط اقتصادی گردیدند، دوباره در سیاستهای پولی و اقتصادی امروز امریکا پررنگتر گشتهاند. در آن سالها، بعضی متفکرین امریکایی، این جرات را پیدا کرده بودند که بر علیه ولایت مطلقه، یعنی سرمایه، ابراز نظر نمایند، و از سوسیالیسم به عنوان نظامی برتر قلم و سخن برانند. جنبش ” نود و نه درصدیها” مربوط به همان زمانها است. ولی امروز دوباره، حرف از به غیر از کاپیتالیزم زدن گناه محسوب میشود. یکی از دلایل شکست برنی ساندرز در این انتخابات، برچسب سوسیالیست خوردن وی بود. گرچه آن سوسیالیسم با سوسیالیسمی که مثلا در اروپا شاهدیم، فاصلهای بعید دارند ولی اگر ساندرز در سال 2008 کاندیدای ریاست جمهوری میشد، شانس بیشتری برای انتخاب شدن میداشت. ولی حالا ترامپ، سیاستهای اقتصادی نئولیبرالیسمی لگامگسیخته و وحشی را در سر دارد.
د- در وجه اقتصاد خرد، ثروتمندان، ثروتمندتر، و فقیران، فقیرتر شدهاند و تعداد بیشتر و بیشتری از طبقۀ متوسط به طبقۀ فقیر هبوط کرده است. احساس مردم امریکا این است که به آنها خیانت شده است. مردم از نقش پول (به مثابه نمادی از نمادهای زور) و فساد در سیاست متنفر هستند. آقای اوباما که قول اصلی تبلیغات انتخاباتی خود را بر مبنای “تغییر” و “امید” به مردم امریکا ارائه کرد، به اجرا کمتر از یک سوم وعدههای خود توانا گردید. از جمله به این دلیل که وعدههای انتخاباتی خانم کلینتون امتداد سیاستهای گذشته تلقی شد، بیشتر طبقۀ کارگر به ترامپ رای دادند.
ه- احزاب مطرح در امریکا (جمهوریخواه و دموکرات) هر دو منفور هستند. از برنی ساندرز، کاندیدای ریاست جمهوری با بیشترین رای بعد از خانم کلینتون، منقول است که در این انتخابات، این ترامپ نبود که پیروز شد و بلکه این حزب دموکرات بود که شکست خورد. تصور من این است که اگر حزب جمهوریخواه، سر به آستان ترامپ نمیسایید و ترامپ آنطور که تهدید کرد، به طور مستقل کاندیدا میشد، باز هم برندۀ این انتخابات میگشت (و چه بسا با رای بیشتر) و وضعیت حزب جمهوریخواه، از ید هم بدتر میشد. ولی به نظر من، این هر دو حزب و نیز نخبههای سیاسی امریکا و بده بستانها و رانتدهیها و رانتخواریها و لابیگریها و…. بودند که شکست خوردند و رای برنده را در این سامانۀ انتخاباتی امریکا، فردی آورد که هیچوقت در عمرش، متصدی هیچ پست و مقام دولتی نبوده است و حدود نیمی از رای دهندگان امیدوارند که همانطور که وی در مدیریت امور اقتصادی خویش موفق بوده، در مدیریت امور کشور هم موفق بشود. به عبارتی دیگر مردم میخواهند، شخصی در خارج از این حلقۀ موجود نخبههای سیاسی امریکا بیاید و در امور اصلاحاتی را انجام دهد. ولی در واقع این ولایت مطلقۀ سرمایه است که نخبههای سیاسی امروزۀ امریکا را آنی کرده است که هستند و همان ولایت مطلقه سرمایه است که ترامپ را، اینی کرده است که هست. از این منظر، این اصلاحطلبان، چیزی به جز استمرارطلبان وضعیت موجود نیستند و با انتخاب ترامپ، که بعضی این را “انتخاب” بین بد و بدتر خواندند و آنرا رای دادن نه به یک فرد و بلکه به طرف مقابل یک فرد توجیه کردند، به بدتر از هر دوی آنها خواهد انجامید. در واقع، این رایدادن، خیزشی برای برونرفت از وضع موجود و رهایی از یوغ ولایت مطلقۀ سرمایه نبود بلکه برای تعویض مهرهای در این سامانه، با مهرهای دیگر بود. حکومت ترامپ، قطعا به سرخوردگی بیشتر کسانی که مکان پندارشان، از حیطۀ قدرت خارج نیست، خواهد انجامید. این سرنوشت بد، منحصر به آمریکاییان نمیشود، بلکه آن دسته از هموطنان که برای رهایی از شر نظام ولایت مطلقۀ فقیه چشم آز به قدرت خارجی از این نوع دوختهاند نیز خواهد شد.
و- رسانهها: رسانههای گروهی، از ارکان اصلی استمرار ولایت مطلقه زور و سرمایه در غرب هستند. سیاست مدیریتی هر شبکۀ رسانهای این است که به همان سوال پاسخ داده شود: چطور میشود به هر وسیله و با هر قیمتی، به منفعتی هرچه بیشتر، با سرعتی هرچه بیشتر دست یافت. در مقایسه با خانم کلینتون، آقای ترامپ بودجۀ مختصری را به خریدن وقت تبلیغاتی در رسانهها تخصیص داده بود ولی پوشش رسانهای دریافت شده توسط ترامپ، بسیار وسیعتر از کلینتون بود. از جمله به این دلیل که ترامپ با بازیگریها و صحنهگردانیهای مردمفریبانه، تعداد تماشاچیان بیشتری را به خود جلب میکرد و در نتیجه شبکههای رسانهای، زمانهای تبلیغاتی را میتوانستند به چند برابر قیمتهای متداول به شرکتهای تجارتی به فروش برسانند. و در نتیجه برای کسب درآمدهای بیشتر، به سخنرانیها و مصاحبهها و سایر برنامههای انتخاباتی ترامپ، پوشش رسانهای بیشتری میدادند. ولی اکثر آنها فکر نمیکردند که ترامپ واقعا برنده شود و این سیاست آنها به پیروزی ترامپ کمک کند.
در این زمان اصحاب رسانههای گروهی، به وضوح اعتراف میکنند که در تحلیلها و در پیشبینیهای خود، اشتباه کرده بودند. از 238 نشریه چاپی با اسم رسم، 229 نشریه به پشتیبانی کلینتون و فقط 9 نشریه به پشتیبانی ترامپ پرداخته بودند. بسیار از آنها حتی نمیتوانستند تصور برنده شدن ترامپ را به مخیلۀ خود راه دهند. گفته شد که مجلۀ نیوز ویک، تصویر روی جلد شمارۀ روز بعد از انتخابات خود را با عکسی کلینتون به عنوان برندۀ انتخابات از زیر چاپ درآورده بود که با دریافت نتیجۀ انتخابات، آنرا منتشر نکردند. امروزه بسیاری از مردم امریکا به رسانههای گروهی این کشور، اعتمادی ندارند و در نتیجه تحلیلهای سیاسی بر علیه ترامپ، برد چندانی نداشت.
نقش شبکههای مردمی، در انتشار خبر و اندیشه در امریکا، مهم و جالب است. در آماری ذکر شد که 62% مردم امریکا، اخبار را از شبکهبندیهای اجتماعی، به خصوص فیس بوک، دریافت میکنند. از کاربران فیس بوک، برای دریافت خبر و نظر، فقط 15% نشریات چاپی و فقط 23% به رادیو و تلویزیون رجوع میکنند.
2- مختصر نکاتی چند در مورد ترامپ:
برای هموطنانی که در ایتالیا زندگی میکنند و یا با برلوسکونی نخستوزیر سابق آن کشور آشنایی دارند، همان بس که بگوییم که وی گفته است ترامپ مشابه من است!
برای هموطنانی که با فعالیتهای تبلیغاتی فرقه رجوی آشنایی دارند و میدانند که آنها مشروعیت خود را از فاسدترین چهرههای دستراستی امریکا تکدی میکنند و با پرداخت پولهای هنگفت، آنها را برای سخنرانی، به نشستهای خود دعوت میکنند، همان بس که بگوییم که رودی جولیانی (شهردار اسبق نیویورک) نوت گینگریچ (ریاست اسبق کنگرۀ امریکا) و جان بولتون (نمایندۀ اسبق امریکا در سازمان ملل در دوران بوش) از مهرههای اصلی اطرافیان ترامپ هستند. این هر سه از مشتریان پر و پا قرص ولخرجیهای پولهای بادآوردۀ گروهی هستند که آیندۀ ایران و ایرانی را فدای به قدرت رسیدن، و آنهم به هر قیمتی، میکنند.
بیشتر از رسانههای ملیِ همگانی بهمثابه شاخه چهارم دولت ❊سایت شخصی علی صدارت❊ کشف کنید
Subscribe to get the latest posts sent to your email.