حکومت آمریکا (وزیر خارجه: رکس تیلرسن. رئیس جمهور: دونالد ترامپ) روز ۱۵ ماه جون 2017 (۲۵ خردادماه 1396) چندی از اسناد مربوط به روابط ایران و آمریکا در دهه ۱۹۵۰ میلادی و رویدادهای مربوط به کودتای ۲۸ مرداد 1332 علیه دولت دکتر محمد مصدق را به صورت یک کتاب منتشر کرد.
بعضی از اسناد و اطلاعات مربوط به این رویدادها قبلا و به تدریج توسط حکومتهای آمریکا و بریتانیا منتشر شده بود که مهمترین آنها اسنادی بود که در سال ۲۰۱۳ توسط سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) از طبقه بندی محرمانه خارج و در دسترس عموم قرار گرفت و بدین ترتیب هرگونه شکی را در مورد این کودتای قدرتهای خارجی بر علیه مردم ایران، از بین برد.
پیش از این بسیاری از ماموران اطلاعاتی و یا مقامات دولتی انگلیس و آمریکا،با افشاگریهای خواسته و ناخواستۀ خود، بر نکات مبهمی از رویدادهای مربوط به کودتا مقداری روشنی انداخته بودند. از جمله مادلین آلبرایت وزیر خارجه اسبق آمریکا در زمان بیل کلینتون، در سال ۲۰۰۰ به این تجاوز به استقلال و آزادی ایران، اعتراف کرد.
[pdfjs-viewer url=”http%3A%2F%2Falisedarat.com%2Fwp-content%2Fuploads%2Fimages%2Fpost%2F2017-StateDepartment1952-54v11.pdf” viewer_width=100% viewer_height=1360px fullscreen=true download=true print=true]
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
- By Bethany Allen-Ebrahimian
- June 20, 2017
- bethany.allen
- @BethanyAllenEbr
The U.S government long denied involvement in the coup.
^^^^^^^^^^^^^^^^^^
انتشار مجموعه اسناد کودتای ۲۸ مرداد ١٣٣٢ توسط وزارت امور خارجه امریکا
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
^^^^^^^^^^^^^^^^^^
یرواند آبراهامیان: کودتای ۲۸ مرداد راه بنیادگرایی مذهبی را گشود.
تاریخ درج در چهارشنبه, 22 شهریور 1396 منبع: اخبار روز مصاحبه با آرش عزیزی
بگذارید با سوالی در مورد اسناد جدید آغاز کنیم؛ لابد احساس عجیبی داشتید وقتی مدت کوتاهی بعد از اینکه کتاب جدیدتان را در مورد کودتا نوشتید، اسناد جدیدی در رابطه با آن منتشر شدند. به نظرتان این اسناد چه چیزی به تصویر ما از کودتا اضافه کردند؟ گفته بودید که میخواهید در کتابتان تغییراتی بدهید.
اسناد جدید محدود به اسنادی که وزارت خارجه امریکا در آخرین مجموعه «روابط خارجی امریکا» منتشر کرده است، نمیشوند. اسناد قابل توجهی هم از سازمان سیا منتشر شده که مقالاتی مربوط به سالهای ۱۹۴۸ تا ۱۹۷۹ هستند. اینها در واقع، یادداشتهای سازمان سیا راجع به ایران بودند.
به نظرم آنچه غافل گیرکننده بود، میزان نفوذ امریکاییها در سیاست ایران است. ما از کودتا و نقش سازمان سیا میدانستیم. آنچه قبلا متوجه نبودیم، این بود که در سیاست داخل ایران، حتی در زمان مصدق، امریکا نفوذی قابل توجه داشت؛ مثلا در انتخابات مجلس سال ۱۹۵۲ در زمان مصدق که او در آخر به خاطر دخالتهای بسیار، روند انتخابات را متوقف کرد، درک معمولی این بود که این توقف به خاطر دخالت از سوی ارتش، شاه و زمینداران بود. اما به نظر میرسد سازمان سیا هم کم دخالت نداشته است و با خرج کردن، کاری میکرده که نامزدهای خودش در مجلس انتخاب شوند.
بگذارید کمی به عقب برگردیم؛ در مقدمه کتابتان در مورد کودتا، با شوق بسیار از این میگویید که چرا کتاب جدیدی در این زمینه لازم است. به نظر میرسد خیلی وقت است مشغول پرداختن به این کودتا هستید. چه شده که این قدر به آن علاقهمند هستید؟
یک مساله این بحث همیشگی است که حتی افراد همدل با مصدق مطرح میکردند که او میتوانست به سازش برسد و اگر میرسید، نیازی به کودتا نمیبود و کل مسیر سیاست ایران متفاوت میبود. اما وقتی به مذاکرات بر سر نفت با مصدق نگاه میکنیم، میبینیم که هیچ وقت سازشی پیش روی او گذاشته نشد. ملیسازی برای مصدق همان معنایی را داشت که برای هر کسی دارد؛ کنترل واقعی صنعت نفت کشور، از جمله اکتشاف، پالایش و صادرات توسط ایرانیان. بریتانیاییها و امریکاییها در حرف، ملیسازی را میپذیرفتند اما کار که به جزییات میرسید و این که اداره این صنعت به دست چه کسی باشد، همیشه اصرار داشتند که نباید به دست ایرانیها باشد چون کل بازار بینالملی نفت به هم میریزد؛ اتفاقی که مسلما بر شرکتهای امریکایی همان قدر تاثیر میگذاشت که بر بریتانیاییها.
در واقع، میتوان گفت که دولتها و شرکتهای غربی نمایشی تبلیغاتی به راه انداخته بودند تا مدعی شوند که آنها حاضر به سازش هستند و طرف مقابل است که کوتاه نمیآید. وقتی به متن واقعی مذاکرات نگاه میکنیم -و این کار فقط زمانی ممکن شد که آرشیوهای بریتانیا و امریکا گشوده شدند- میبینیم همیشه اصرار داشتند که این صنعت را نباید به ایران سپرد.
باید به خاطر داشته باشیم که در اوایل دهه ۱۹۵۰، جوری رفتار میشد که انگار از دست رفتن کنترل آن ها بر صنعت نفت، پایان جهان متمدن بود. البته که در دهه ۱۹۷۰ همین اتفاق افتاد اما آن ۲۵ سال بعد بود و کل موقعیت جهانی تا آن زمان عوض شده بود. حتی شرکتهای نفتی هم از پس تحمل این تغییر برمیآمدند چون همچنان از فروش نفت، پول خود را در میآوردند. پس میتوان گفت مصدق با خواست ملیسازی، جلوتر از زمان خودش بود. او شکست خورد اما به نظرم بر تفکر سایر کشورها در این مورد تاثیر گذاشت. میدانیم که بسیاری از کشورهای عربی که در دهه ۱۹۷۰ خواهان ملیسازی بودند، خیلی تحت تاثیر مصدق قرار داشتند.
حتی بعضی منابع طرفدار مصدق هم میگویند که او خیلی کارآمد نبود یا توان مبارزه در دو جناح به طور همزمان را نداشت؛ به نظر شما این انتقادها موجه است؟
دو استدلال هست که مطرح میشود؛ یکی اینکه او تخصص نداشت و دیگر اینکه حاضر به استفاده از روشهای دیکتاتوری نبود. مصدق عادت به کشتن مخالفین خود را نداشت. بعضیها میگویند اگر افرادی را کشته بود، کودتا اتفاق نمیافتاد. اصلا بعد از شکست کودتای اول، بعضی از اطرافیانش میگفتند باید اینها را اعدام کنی چون مسلم است که میخواهند تو را سرنگون کنند. مصدق میگفت مگر دیوانهاید؟ کار ما آدمکشی نیست.
از نظر زیرکی سیاسی، به نظرم دلیلی که امریکا در نهایت او را سرنگون کرد، این بود که از نظر سیاسی، خیلی زیرک بود. از همان روز اولی که به قدرت رسید، مخالفانش، از جمله امریکا و شاه، میکوشیدند او را کنار بزنند و او توانست با شیوههای سیاسی مدام از آن ها جلو بزنند و این را در شماری از بحرانها مثل ماجرای ۳۰ تیر میبینیم. در واقع، او از آن ها هوشمندانهتر عمل میکرد. در اوایل دهه ۱۹۵۰، با هوشمندی از آن ها جلو زده بود. همین بود که امریکا در نهایت به این نتیجه رسید که تنها راه خلاص شدن از شر مصدق، از راههای سیاسی نیست چون در این زمینه از پس او بر نمیآیند. تنها راه، کودتای نظامی بود.
نام عملیات کودتا را «تی پی آژاکس» گذاشته بودند [«تی پی» مخفف نام حزب توده بود و «آژاکس» مایهای شوینده. منظور پاکسازی حزب توده بود]. این باعث شد خیلیها بگویند که شاید حزب توده هدف اصلی کودتا بوده و نگرانی واقعی در مورد به قدرت رسیدن کمونیستها بوده است. این نظریه چه قدر اعتبار دارد؟ به نظر شما، حزب توده هدف اصلی کودتا بود؟
نه؛ به هیچ وجه. به نظرم گفتمان آن زمان، ترس از کمونیسم بود و در نتیجه هر سیاستی باید با این مفهوم تطبیق داده میشد. آدمهایی مثل برادران «دالِس» و «کرمیت روزولت»، اگر میخواستند سر مادربزرگ خود را هم زیر آب کنند، برای مشروع جلوه دادن آن میگفتند این کار را به خاطر مبارزه با کمونیسم انجام میدهند. سوالی که من مطرح میکنم، این است که رابطه این دو کجا است؟ هیچ مدرکی دال بر خطر کمونیستها برای ایران، چه از سوی اتحاد شوروی و چه از سوی حزب توده وجود نداشت. در واقع، اسناد جدید نشان میدهند که امریکاییها اغلب در عجب بودند که چرا شوروی به ایران علاقه نشان نمیدهد. این را نشانه مشکوکی میدیدند. به حزب توده که میرسیم، بله؛ توجیه امریکاییها برای نفس استقرار سازمان سیا در ایران از سالهای 1948 و 1949 به بعد، همین حزب بود. اما به اسناد که نگاه میکنیم، حتی در اوایل سال 1950، میبینیم که اعتراف میکنند خطری از جانب حزب توده موجود نیست. حزب توده در جایگاه انجام کودتا نبود. برای چنین اقدامی آماده نمیشد و حرفی هم از آن نمیزد. در گزارشهای امریکایی ها حتی میخوانیم که تنها خطر واقعی از سوی حزب توده این است که شاید بتوانند روزی از طریق قانونی به قدرت برسند؛ که یعنی روزی بتوانند به قدری نماینده در مجلس داشته باشند که به قدرت برسند. اما این هم مثل تصور بازگشت مسیحا است؛ یعنی پروژهای خیلی طولانی مدت. در نتیجه، با اینکه روزولت مدعی بود که این «ضدکودتایی» در مقابل کودتای حزب توده بوده، نزد خودشان معترف بودند که در آن زمان خطری از سوی حزب وجود نداشت. سوالی که مطرح میشود، این است که انگیزه کودتا چه بود؟ همین است که من میگویم انگیزه، مساله نفت بود. نمیخواستند ملیسازی موفق شود و بالاخره به این نتیجه رسیده بودند که تنها راه کسب اطمینان از این قضیه، خلاص شدن از شر مصدق است.
نسلها است که چپهای ایران با این سوال مواجه بودهاند که چرا حزب توده کاری برای توقف کودتا نکرد؟ چرا حتی وارد نبرد بر سر آن هم نشد؟ بعضیها میگویند مصدق به آن ها اجازه نداد. به نظر شما چرا این کار را نکردند؟
بعضی از چهرههای حزب توده، انقلابیون خانهنشینی بودند که تصویری خیالی از قدرت خودشان داشتند و فکر میکردند میتوانند به قدرت برسند. به نظرمن، رهبران واقعگراتر مثل «اسکندری» و حتی احتمالا «کیانوری» تصویر خیلی واقعیتری داشتند. آنها محدودیتهای حزب توده را میدانستند. در واقع، عملگرا بودند و این سوال را مطرح میکردند که کارتهای ما چیست و کارتهای طرف مقابل کدام است؟ میدانستند که بخش عمده ارتش، ضد حزب توده است. میدانستند که قبایل و عشایر مانند بختیاریها، قشقاییها، بویراحمدیها و عربها مسلح هستند و با امریکا یا بریتانیا ارتباط دارند. انجام کودتا در چنین فضایی، خودکشی میبود. تنها راه مقابله، در ائتلافی بزرگ با مصدق بود؛ یعنی در قالب «جبهه متحد». آنها خواهان همین بودند. مصدق به این ائتلاف «نه» گفت. او نمیخواست جنگ داخلی راه بیفتد. یا شاید فکر میکرد میتواند اوضاع را بدون استفاده از پشتیبانی مردم کنترل کند. با چنین موضعی، من نمیفهمم حزب توده به طور واقعگرایانه در روز ۲۸ مرداد چه میتوانست بکند که نکرد. در ضمن، مصدق از مردم خواسته بود در خانه بمانند. اگر حزب توده بیرون آمده بود، این کار در مخالفت با مصدق میبود. بعضیها میگویند باید این کار را علیه خواست مصدق انجام میداد اما چنین کاری آنرا از حتی جبهه ملی هم منزوی میکرد و خواست آنها این نبود.
به نظر شما، مصدق با عدم اتحاد قویتر با کمونیستها یا هراسی که از آنها داشت، مرتکب خطایی استراتژیک شد؟
فکر نمیکنم از آن ها هراس داشت چون همیشه میگفت حزب توده را خطری برای خودش محسوب نمیکند. حتی در محاکمهاش هم همین حرف را زد. میگفت حزب توده یک تانک هم ندارد پس چه طور میتواند برای او خطر داشته باشد؟ به نظرم اعتماد به نفس داشت و فکر میکرد خیلی در ارتش پشتیبانی دارد و رییس ستاد ارتش هم خیالش را جمع کرده بود. اعتماد بیش از حدی در این مورد داشت و بعد از شکست کودتای اول، به نظرم خطای محاسباتی انجام داد. فکر میکرد اوضاع را در کف دارد. در ضمن، «هندرسون»، سفیر وقت امریکا در ایران به او کلک زد. این موضوعی است که حامیان «جبهه ملی» حاضر به پذیرش آن نیستند. همه چیز به جلسه نهایی بین هندرسون و مصدق ختم میشود. در اسناد اصلی، این جلسه به طور کلی سانسور شده است. در نسخه جدید کمی بیشتر از آن میخوانیم.
جلسه روز ۲۷ مرداد؟
بله. هندرسون در واقع تهدید کرد که امریکا دولت مصدق را به رسمیت نمیشناسد مگر اینکه او دست به اعمال قوی علیه اعتراضات خیابانی بزند. این احتمالا باعث شد مصدق از مردم بخواهد به خیابان نیایند. این جلسه آخری بین هندرسون و مصدق هنوز در لایهای از رمز و راز است چرا که حتی در نسخه آخری که کمتر سانسور شده و در اسناد جدید آمده، هندرسون خودش را سانسور کرده و از آنکه واقعا در آن جلسه چه گفته شد و چه گذشت، چیزی نگفته است.
مدت کوتاهی بعد از کودتا، مقالهای در مجلات «نیوزویک» و «تایم» منتشر شد که اطلاعات آن احتمالا از هندرسون آمده بود. آنجا از این میخوانیم که سفیر امریکا مستقیما مصدق را تهدید کرده بود که اگر دست به عمل فوری نزند، امریکا دولت او را به رسمیت نمیشناسد. این روایت در گفت و گویی که در پروژه تاریخ شفاهی دانشگاه کلمبیا با هندرسون کردهاند، تایید میشود. آنجا دارد صادقانه سخن میگوید. در اینجا باید به یاد داشت که سفرای امریکا قرار است درگیر سیاست داخلی نشوند و البته که هندرسون با این کار داشت درگیر سیاست داخلی میشد. همین است که در اسناد رسمی، خودش را سانسور میکند اما در روایتهای غیررسمی، خیلی روراستتر است.
سوالهایی هم در مورد سیاست داخلی در امریکا و بریتانیا مطرح است؛ مدت کوتاهی پیش از کودتا، دولت های هر دو کشور تغییر یافتند. به نظر شما اگر حزب «کارگر» بریتانیا و دموکراتهای امریکا بر سر قدرت مانده بودند، جلوی کودتا گرفته میشد؟
برای اینکه چنین حرفی را بپذیریم، باید قبول کنیم که حزب کارگر و دموکراتها گرایش خیلی بیشتری به پذیرش ملیسازی داشتند و در نتیجه، حاضر بودند با مصدق کنار بیایند. مجددا وقتی به اسناد نگاه میکنیم، میبینیم که حزب کارگر بریتانیا و حزب دموکرات امریکا هم همان قدر مخالف ملیسازی بودند. تفاوت آن ها در این بود که فکر میکردند میتوانند با شیوههای سیاسی از شر مصدق خلاص شوند؛ یعنی با فشار بر شاه یا با رسیدن به نفوذ کافی در مجلس. اما اگر در این راه موفق نمیشدند، در همان شش ماه آخر دولت «ترومن» میبینیم که افرادی در سازمان سیا بودند که حرف از کودتا میزدند. هندرسون هم همینطور. آنچه اغلب فراموش میشود، این است که مجریان کودتا، یعنی برادران دالس، روزولت، «ریچارد هلمز» (از مدیران وقت سازمان سیا که بعدها سفیر امریکا در ایران شد)، «دونالد ویلبر»(مامور سیا)، همه در زمان ترومن در سازمان سیا و مسوول ایران بودند. اینطور نبود که اینها در ژانویه ۱۹۵۳ آمده بودند. بعضیها از سال ۱۹۵۲ سر کار بودند. بعضیها حتی از سال ۱۹۵۱.
در دولت ترومن این افراد در حال تفکر، برنامهریزی و همکاری خیلی نزدیک با بریتانیاییها بودند. تفکر آن ها خیلی به سازمان اطلاعات مخفی بریتانیا (ام ای ۶) شباهت داشت. تنها راه حل مشکل برای آنها، خلاص شدن از شر مصدق بود. در اسناد جدید شاهد اصطکاک مداوم بین سازمان سیا و شورای امنیت ملی امریکا در مورد سند «تخمین اطلاعاتی سراسری» راجع به ایران هستیم. در نسخههای این سند، در سالهای ۱۹۵۱ و ۱۹۵۲ تحلیل خیلی معتدلی داشتیم. گفته شده بود که نظام سرجایش هست و از سوی چپ خطر چندانی در کار نیست و دلیلی برای نگرانی وجود ندارد. اما در همان زمان ترومن میبینیم که براداران دالس مدام میخواهند شورای امنیت ملی سند «تخمین اطلاعاتی» مربوط به ایران را تغییر دهد و از روزولت خواسته شود که سند را به قول خودشان، بهروز کند؛ یعنی خیلی هشداردهندهتر. میخواستند سند بگوید که دنیا دارد به هم میریزد و دارد بحران میشود و باید کاری جدی کرد. همه اینها پیش از به قدرت رسیدن «آیزنهاور» است.
در اسناد جدید از این میخوانیم که «خلیل ملکی» از امریکا پول میگرفته است گرچه شاید نمیدانسته که این پولها از امریکا میآیند.
اگر بخواهیم بگوییم نمیدانسته است، باید او را خیلی خامخیال فرض کنیم.
پس بگذارید سوال را اینطور مطرح کنم که آیا اسناد جدید ثابت میکنند که منتقدان ملکی همیشه درست میگفته اند و او همدست امریکا بوده است؟
ما میدانیم که حتی پیش از ۱۹۵۳ هم سازمان سیا به آن چیزی که «حزب تیتوییستها» مینامید، یعنی حزب «زحمتکشان»، پول میداد. حالا این پول را احتمالا از طریق «مظفر بقایی» میرساندند. اما برای خلیل ملکی خامخیالی میبود که نداند پول دارد از سازمان سیا میآید. نقش سازمان سیا حتی شرورتر از آن چیزی است که به نظر میرسد؛ مثلا تظاهرات بزرگ سال ۱۹۵۱ در زمان ورود «هاریمن» (فرستاده امریکا) به تهران را که خیلی تظاهرات خونینی شد، خودشان از طریق بقایی و حزب زحمتکشان سازمان دادند.
آیا اسناد جدید باعث شدهاند نظرتان به صورت بنیادین راجع به نیروهای سیاسی ایران در آن دوره تغییر کند؟
از نظر بنیادین که نه. بیشتر در عجب هستم که سازمان سیا چه قدر در گروهی مثل حزب زحمتکشان نفوذ داشته است. گرچه جزییات اصلی این ماجرا را در گزارش «ویلبر» دیده بودیم. این گزارش، روایتی از یکی از ماموران سازمان سیا است که در سال ۲۰۰۰ به روزنامه «نیویورک تایمز» درز کرد و منتشر شد. در این گزارش میبینیم که سازمان سیا با گروههایی همکاری میکرد که آدم انتظارش را ندارد؛ مثل «سومکا» (حزب نازیهای ایران)، حزب «آریا» (حزبی طرفدار سلطنت و بریتانیا و ضدکمونیست)، «فداییان اسلام» و غیره. اما نمیدانم واقعا بتوانم بگویم بهتزده شدهام یا نه. چون آدم کمتر از کار سازمان سیا بهتزده میشود (با خنده).
به نظرتان حالا که میدانیم ملکی از سازمان سیا پول میگرفته است، تصویر او به عنوان بدیل دموکراتیک سوسیالیستی در مقابل حزب توده خدشهدار میشود؟
روشن است که خلیل ملکی واقعا نوعی از سوسیالیسم میخواست که طرفدار شوروی نباشد. اما در مورد اینکه چه قدر دموکراتیک بود، میشود بحث کرد. او را تیتوییست میدانستند. خب، خود تیتو که آن قدرها دموکرات نبود! به نظرمن، گرایشی برای قهرمانسازی از خلیل ملکی وجود دارد چون ظاهرا او داغ رابطه با اتحاد شوروی را ندارد. البته اتحاد شوروی کم مشکل ندارد اما چون ملکی ضدشوروی بود، نمیتوان گفت قابل قبول است.
شما مدتها است روی این دوره کار میکنید. به نظرتان هنوز اسناد جدیدی هست که در آینده منتشر شوند و تاریخنگاری کودتا را تغییر دهند؟ یا این کشتی به مقصد رسیده است؟
به نظرم دیگر به اسناد جدید چندانی نمیرسیم. شاید بعضی جزییات جدید دستمان بیاید اما حتی در اسناد جدید هم آن بخشهایی که جزییات عملیاتی دارند که مثلا چه کسی دارد پول میگیرد و چه کسی در سیاست ایران نقش بازی میکند، هنوز طبقهبندی شدهاند. این اسامی هنوز مخفی هستند و به نظرم هیچوقت آنها را برملا نمیکنند؛ مثلا در گزارش ویلبر، صحبت از پیوستی است که شامل فهرست تمام سیاستمدارانی است که از سازمان سیا پول میگیرند. اما این هرگز در گزارش ویلبر نیامده است. در اسناد جدید هم نیست. اگر چنین چیزی منتشر شود، برای افرادی که در مورد سیاست ایران پژوهش میکنند، مفید خواهد بود. اما بعید میدانم هرگز چنین اتفاقی بیفتد.
اگر مصدق کودتا را شکست داده بود، ایران و جهان امروز چه طور متفاوت میبودند؟
پاسخ این سوال را نمیدانیم اما آنچه میدانیم، این است که کودتا اتفاق افتاد. کودتا جبهه ملی، حزب توده و اپوزیسیون سکولار را نابود کرد و با این کار میدانیم که راه را به روی بنیادگرایی مذهبی گشود. این را میدانیم. حالا اگر کودتا اتفاق نیفتاده بود، شاید فلان میشد و بصار میشد را نمیدانیم.
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
گزارش «قیام ملی ۲۸ مرداد» از زبان سازمان دهندگانش, محمد امینی
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
مروری بر اسناد تازه منتشر شده درباره 28 مرداد
بازی انگلیسی و امریکائی
با فدائیان اسلام و آیت الله کاشانی
ترجمه – “فروزنده فرزاد”
اخیرا وزارت خارجه ی آمریکا پس از 64 سال اسناد جدیدی را درباره ی کودتای 28 مرداد 1332 از طبقه بندی محرمانه خارج و منتشر کرد. این اسناد که شامل بیش از هزار صفحه سند است در چهار بخش دسته بندی شده است:
1) تلاش ایالات متحده برای شناختن مصدق: اسفند 1329 تا اسفند 1330
2) بحران سیاسی تیر 1330 و رویدادهای پس از آن: اسفند 1330 تا اسفند 1331
3) طراحی و اجرای عملیات تی.پی.آژاکس: اسفند تا مرداد 1332
4) پس از عملیات آژاکس: شهریور 1332 تا آذر 1333
هرچند بیشتر محتوی اسناد تازه منتشر شده پیشتر معلوم بوده اما جزییات تازه یی نیز در آنها یافت می شود، از جمله ارزیابی آمریکا از شخصیتهای سیاسی و برنامه ریزی برای کودتا. مواردی که داخل گیومه{} آمده از مترجم است.
برنامه ریزی مقدمات کودتا و تزلزل شاه
1- در سند مورخ 18 فروردین 1332 که در سفارت آمریکا در لندن تهیه شده آمده است:
“صبح روز 15 فروردین علا وزیر دربار با سفیر هندرسون دیدار کرد. او گفت به تازگی از دیداری دو روزه با شاه در اقامتگاه دریای خزر باز میگردد. وی میگوید که در طول آن دو روز همه ی توانش را در قانع کردن شاه به اقدام قاطع علیه مصدق به کاربست چه در غیر اینصورت مصدق احتمالا زمام قدرت را بدست میگیرد و شاه در عمل هیچ قدرت و اختیاری نخواهد داشت. نخست وزیر آماده است مجلس را مجبور کند گزارش هیات هشت نفره را که بنظر وی مصدق را عملا فرمانده کل قوای مسلح میکند، تصویب کند. علا همچنین به شاه گفته که سرلشکر زاهدی تنها کسی است که از توان و حمایت لازم برای جانشینی مصدق برخوردار است. زاهدی حتی موافقت کرده تا پیشاپیش استعفانامه یی بدون تاریخ به شاه بدهد تا هر وقت شاه از او ناراضی شد او را برکنار کند. افراد زیر از جمله حامیان زاهدی هستند:
کاشانی، حائری زاده و دیگر ناراضیان در جبهه ملی، رهبران سیاسی با نفوذ که با جنبش ملی ارتباطی ندارند و بسیاری از روحانیون، بازاریان، افسران ارتش و برخی دیگر.
شاه که راضی به نظر می رسیده گفته است که پس از بازگشت به تهران بطور جدی این مساله را در نظر میگیرد. علا مصر بوده که باید سریع اقدام شود. زیرا نخست وزیر برای مرعوب کردن مجلس در تدارک برگزاری تظاهراتی در 16 ام یا 17 ام فروردین است که احتمالا گروههاییاز توده ای ها با لباس مبدل و نیز افرادی که از شهرستانها آورده میشوند نیز در آن شرکت خواهند داشت.
علا در پاسخ به سوالی از سوی هندرسون گفت که کاشانی از زاهدی حمایت کرد اما او هم مثل مکی در حمایت تام و کامل تردید داشت. هر دو ترجیح میدهند در موقعیتی باشند که چنانچه تلاشهای مسالمت آمیز یا قهر آمیز برای سرنگونی مصدق ناکام ماند، بتوانند مشارکتشان را انکار کنند. علا گفت قرار است همانروز با کاشانی دیدار کند و او را قانع کند موضع قاطعانه تری بگیرد.”
2- در سندی دیگری موافقت شاه با کودتا علیه مصدق و در عین حال تزلزل او از بیم ناکامی نقشه ی کودتا مشهود است: “شاه با نامزدی زاهدی برای نخست وزیری موافق است اما شیوه ی “پارلمانی” را به جای توسل به زور برای عزل مصدق ترجیح میدهد. شاه نمیخواهد با فرمان او زاهدی نخست وزیر شود و به این ترتیب مسوولیت عزل مصدق متوجه او گردد. دلیل این نگرش شاه بیم او از انگلیسیهاست چون فکرمیکند آنها میخواهند مصدق فعلا در قدرت بماند. شاه معتقد است انگلیس دو سیاست در ایران دارد: الف) سیاست رسمی که بیش و کم با سیاست ایالات متحده همراست.
ب) سیاست پنهان و واقعی انگلیس که فعلا حمایت از مصدق است.
شاه در این گمان تحت تاثیر این واقعیت است که برخی وکلااز جمله عبدالله معظمی، جواد گنجه یی و حاج آقا رضا رفیع که در گذشته سخنگوی منافع انگلیس در ایران شمرده میشدند به او اصرار میکنند که گزارش هیات هشت نفره مجلس را بپذیرد که در صورت تصویب، حدود اختیارات شاه را بسیار محدود میکند. همچنین شاه از تکرار شکست مفتضحانه قوام هراس دارد. {اشاره به استعفای مصدق و برگماری قوام توسط شاه که به قیام سی تیر 1331 و بازگشت مصدق به قدرت انجامید. م}”
در همین سند میخوانیم که آیت الله “بروجردی، آیت الله کاشانی، آیت الله بهبهانی از رهبران برجسته ی مذهبی بر سر لزوم تقویت موضع شاه در برابر مصدق به توافق رسیده اند.”
در جلسه یی با حضور فرستاده یی از طرف شاه، سفیر آمریکا و شماری از کارکنان سفارت این کشور “فرستاده ی شاه نگرانی عمیق او را در رابطه با رویکرد دولت انگلیس درباره ی شاه مطرح میکند. ظاهرا برخی نزدیکان شاه و مدعی سخنگویی از طرف دولت انگلیس در واقع در صدد بهره برداری شخصی بوده اند. این تلاشها را دولت انگلیس باید طی تماس با شاه و دادن اطمینان خاطر به او خنثی کند.”
در همین رابطه آرتور ریچاردز، مدیر دفتر امور ایران در وزارت خارجه طی یادداشتی به تاریخ 31 اردیبهشت 1332 مینویسد: “برخی نزدیکان شاه چندین بار با هندرسون تماس گرفتند و گفتند که شاه از رویکرد انگلیس نسبت به خویش آشفته است. او در چند مقطع گفته که “انگلیس سلطنت قاجار را پایین کشید، پدرم را آوردند و بردند و من را هم بهتشخیص خودشان میتوانند نگه دارند یا بردارند. اگر آنها مایلند که من بمانم و دربار بر اساس قانون اساسی قدرت را حفظ کند باید به من اطلاع بدهند. همچنین اگر میخواهند من بروم بلافاصله باید آگاه شوم که بی سر و صدا صحنه را ترک کنم. آیا میخواهند شاه دیگری به جای من بنشانند یا سلطنت را ملغی کنند؟ آیا انگلیسها پشت سر تلاشهای اخیر برای محدود کردن اختیارات من و خدشه دار کردن اعتبار ملی و بین المللی من هستند؟ 27ام اردیبهشت ماه شاه فرستاده یی نزد هندرسون فرستاد که بگوید هندرسون نظر انگلیس را صریح و پنهانی به او اطلاع دهد.”
پیام چرچیل در این باره چنین است: “هر چند ما در امور ایران دخالت نمیکنیم خیلی متاسفیم که ببینیم شاه اختیاراتش را از دست بدهد، یا مقامش را ترک کند یا وادار به ترک آن شود. چنانکه امکان دارد آقای هندرسون این اطمینان خاطر را از جانب شخص من به شاه بدهند.”
در ادامه درباره تلاشها برای قانع کردن شاه و تزلزل او برای همراهی در کودتا علیه دکتر مصدق چنین آمده است: “زاهدی شب سی ام فروردین 1332 برای جلب حمایت شاه از او برای عزل مصدق به دیدار وی رفته است. شاه تصدیق کرده که باید “کاری” کرد و خود زاهدی کسی است که باید کار را انجام دهد. اما زاهدی باید صبر کند تا شاه احساس کند زمان برای اقدام مناسب است. شاه گفته است که تا 4 و
میخواهد که “فورا” با توجه به نگرانی مردم از ناپدید شدن سرتیپ محمود افشارطوس، رئیس شهربانی، اقدام کند. شاه به کاشانی میگوید که دو روز- نه دو هفته یا دو ماه، فقط دو روز صبر کند.
در همین حال شاهزاده علیرضا پهلوی برادر شاه هم به شاه گفت که از وضعیت کنونی خسته شده و چنانچه شاه علیه مصدق اقدام نکند خود او وارد عمل میشود. شاهزاده علیرضا به شدت در تکاپوی تحریک افسران جوان ارتشی است.”
چارچوب کلی عملیات آژاکس
3- یادداشت مورخ 16 خرداد 1332، محتوای مکالمه ی چند مقام آمریکایی ست با حضور هندرسون، سفیر آمریکا، کیم روزولت، جان والر و ژنرال کیبل، جانشین رئیس سیا برای بحث پیرامون چارچوب کلی عملیات آژاکس با هدف سرنگونی دولت دکتر مصدق و نظرخواهی از هندرسون درباره طرح اولیه کودتا. هندرسون به مواردی در طرح اولیه کودتا اشاره میکند که برخی از آنها چنین است. “آقای روزولت طرح اولیه عملیات را مرور کرد و سفیر هندرسون نظراتش را همزمان با توضیحات روزولت بیان کرد.
– درباره فرض اساسی طرح مبنی بر اینکه ]نام محرمانه[ {شاه؟} فعالانه همکاری خواهد کرد:
سفیر هندرسون قاطعانه گفت که این فرض نادرست است و نمیتوان وقتی زمان عمل میرسد به ]نام محرمانه[ {شاه؟} برای پشتیبانی لازم از ]نام محرمانه[ {زاهدی؟} اتکا کرد مگر با اعمال فشار بسیار بر ]نام محرمانه[{شاه؟}. سفیر گفت شاید لازم باشد این اعمال فشار حتی شکل تهدید ضمنی یا صریح بخود بگیرد، مبنی براینکه چنانچه ]نام محرمانه[{شاه؟} ابتکار عمل را برای برکناری]نام محرمانه[{مصدق؟} در دست نگیرد، دولت آمریکا و ]نام محرمانه[ {بریتانیا؟} یکی از برادرانش را بعنوان جایگزین]نام محرمانه[{شاه؟} در نظر میگیرند. سفیر هندرسون افزود که شواهد فراوانی از ضعف ذاتی و بی میلی ]نام محرمانه[{شاه؟} برای ایفای نقشی مقتدر در ایران داریم؛ و شاید زمان آن رسیده که به طور جدی کنار گذاشتن او را در نظر بگیریم. در همین رابطه، درباره ی شاهزاده عبدالرضا نیز، بعنوان گزینه ی ممکن برای جانشینی تاج و تخت بحث شد.
– سفیر هندرسون اظهارنگرانی کرد که بدون همکاری فعال و جدی ]نام محرمانه[ {شاه؟} یا حتی با وجود همکاری او، نمیتوان به ارتش ایران برای ایفای چنین نقش مهمی که در طرح اولیه آمده اتکا کرد. سفیر مکرر و با تاکید فراوان گفت که بهتر است به نحوی مشارکت برادران امینی هم در طرح گنجانده شود (سرتیپ محمود امینی، رئیس ژاندارمری و احتمالا در آینده رئیس ستاد ارتش؛ ابوالقاسم امینی وزیر دربار) چرا که نفر دوم روی ارتش کنترل خوبی دارد. سفیر به گزارش قبلی اش از تهران اشاره کرد که در آن نوشته بود امینی وزیر دربار چندین بار با او تماس گرفته است. و بر اساس گزارشهای اطلاعاتی، با وجود وفاداری امینی ها به ]نام محرمانه[ {شاه؟} آنها ]کمتر از یک خط محرمانه[ پذیرای حرکتی از سوی دولت آمریکا هستند. هندرسون احساس میکند که امینی ها ]نام محرمانه[ در حمایت از ]نام محرمانه[ {شاه؟} مردد بوده و اگر بلحاظ سیاسی به سودشان باشد کاملا از او میبرند.
– هیچ کمک مالی تا زمانیکه ]نام محرمانه[ {مصدق؟} در قدرت است داده نخواهد شد. سفیر هندرسون به ناهماهنگی بین برنامه ی اصل 4 و اهداف سیاسی مان برای برکناری ]نام محرمانه [{مصدق؟} اشاره کرد. او بطور مشخص به مخالفتش با کمک 3.4 میلیون دلاری اشاره کرد اما افزود که برای متوقف کردن آن دیر است چرا که احتمال جدی میرود ]نام محرمانه[ {مصدق؟} تلافی کند.
– بحث با ]نام محرمانه[ پیرامون روشهای شبه قانونی برای جانشینی نخست وزیری: سفیر هندرسون بیان داشت کهتازه اگر ]نام محرمانه[ {شاه؟} همکاری هم بکند، اصرار دارد که ]نام محرمانه[ {زاهدی؟} طی روندی قانونی جایگزین ]نام محرمانه[ {مصدق؟} شود. به طور مشخص مجلس رای به سانسور و عدم کفایت ]نام محرمانه[ {مصدق؟} بدهد و پیش از آنکه ]نام محرمانه[ {شاه؟} فرمان سلطنتی را برای نخست وزیری ]نام محرمانه[ {زاهدی؟} صادر کند، مجلس به او رای تمایل بدهد.
– پیرامون ارتباط با رهبران مذهبی: باید فداییان اسلام را تشویق کرد کهوکلای متمایل به ]نام محرمانه[ {شاه؟ بریتانیا؟} را به اقدام مستقیم علیه شان تهدید کنند. هندرسون خواست که هیچ تروری در طرح آمریکا ]نام محرمانه[ {بریتانیا؟} گنجانده نشود.”
(نقل از تلگرام راه توده)
به تلگرام پیک نت بپیوندید
https://telegram.me/pyknet @pyknet
پیک نت اول تیر
بیشتر از رسانههای ملیِ همگانی بهمثابه شاخه چهارم دولت ❊سایت شخصی علی صدارت❊ کشف کنید
Subscribe to get the latest posts sent to your email.
بازتاب: رسانههای همگانی ملی بهمثابه شاخه چهارم دولت – جلسه دوم: پروپاگندا: پاناوپتیکان/علی صدارت واژگونه/ | اشتراک eshtrak
بازتاب: صدارت- کودتای مرداد۱۳۳۲، در پی کودتای اسفند۱۲۹۹، و پیش از کودتای خرداد۱۳۶۰-تجاوز به حق استقلال | علی صدارت