پخش صوتی سخنرانی
میگفتند که ایرانی، بیفرهنگ است.
در حالی که مولانا در امریکا پرفروشترین میشود. تو گویی که مولانا و سعدی و…. را ما به دنیا عرضه نکردیم.
سعدی که میگوید:
بنی آدم اعضای یکدیگرند—که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار—دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بی غمی—نشاید که نامت نهند آدمی
میگفتند شیعهها، با سنیها دشمن هستند.
دیدیم که کمک به زلزلهزدهها، از مرز دین و مذهب گذشت و نه کمکدهنده و نه کمکگیرنده از دین و ایمان کسی نپرسید.
میگفتند کوردها از فارسها و فارسها از کوردها و همۀ اقوام دیگر ایرانی، متنفرند.
دیدیم که تبعیض و قومگرایی و نژادپرستی و تنفر اقوام، دروغی بیش نبود و همۀ مردم ایران، بنی آدم ایران، در عمل ثابت کردند که اعضای یک پیکرند.
میگفتند ایرانیها به فکر دیگران نیستند و هر کسی به فکر خویش است.
دیدیم که در روزهای تعطیلات، در راهها و جادههای دهات زلزلهزده و مناطق محروم، راهبندانهای کیلومتری بود و نه در جادههای شمال و سواحل دریای مازندران.
دیدیم (دیدیم و اشک شوق و عشق به دیده آوردیم) که روستاهایی که قبلا به آنها کمک رسیده بود و کمکدهندگان از آن بیخبر بودند، از پذیرفتن کمکهای بیشتر خودداری کردند و کمککنندهها را به روستاهای نیازمند راهنمایی کردند. (برگ بی برگی ترا چون برگ شد—جان باقی یافتی و مرگ شد!)
میگفتند که ایرانی ترسو و بزدل است و رژیم خشن و متهاجم.
دیدیم که مقامات با نیروهای ضدشورش به منطقه رفتند و با این حال، مردم با شجاعت بر آنها عصیان کردند و فریاد در انتقاد سر آوردند. دیدیم ترسو و بزدل، مقامات این رژیم هستند و مردم ایران، دلیر و حقخواه.
تمام این “میگفتند”ها از روی اتفاق نبوده است و در پیروی از روشی جاافتاده و تعریف شده توسط عناصر خفقان و مغزشویی متعلق به قدرت، در همه جای دنیا، امتحان خود را با موفقیت پس داده است.
بازجو و شکنجهگر برای تبدیل یک انسان فعال مخالف رژیم معترض آرامانخواه زندانی در زندانهای سیاسی، به یک موجود مفعول منفعل سر به زیر، به شکنجۀ وی میپردازد، در دل او غم و خوف و سستی میاندازد. در واقع در زندگی زندانی، بحران ایجاد میکند و با مدیریت آن بحران، به اهداف خود میرسد. شکنجههای روحی، دردی بسیار بیشتری از شکنجههای جسمی دارند و بالاخره به شکسته شدن بعضی از زندانیان، میانجامد. بعضی از این زندانیان شکسته شده، داوطلبانه به وسیلۀ دست بازجو تبدیل شدند و برخی از آن توابین، چندی هم حتی خود به شکنجه و بازجویی زندانیان دیگر پرداختند. زندانی سیاسی شکسته شده، از شر بازجوی بدتر، به بازجوی بد پناه میآورد، و در نتیجه مبدل به ابزاری در اختیار رژیم میگردد. زخمهای جسمی، به سایرین سرایت نمیکند ولی زخمها و دردهای روحی و روانی، مسری هستند و به سایر زندانیان و حتی به بقیۀ جامعه منتقل میگردند.
برای مفعول و منفعل و سر به زیر کردن جامعه، و در حقیقت برای تبدیل روانشناسی جامعه، به روانشناسی زندانی سیاسیِ شکسته شده، مشابه همان شکنجههای مرسوم در زندانهای سیاسی، توسط رژیم استبدادی و سرکوب و خفقان، در ابعاد جامعه، گسترده میشود. رژیم در واقع در زندگی اقشار مردم، بحران ایجاد میکند و با مدیریت آن بحران، به اهداف خود میرسد (شاهد سه بحران بزرگ گروگانگیری، ادامۀ جنگ، و این آخری: بحران هستهای و نیز بیشمار بحرانهای ریز و درشت دیگر مثل حجاب و تعرض به روزهنداران و کمبودهای مصنوعی و کوپن مایحتاج و…. بودهایم). باید از مردم، شادی و امن، از طرق مختلف و متعدد و با دسیسههای مغزشویی، گرفته شود، تا مستبد بتواند ملتی را به وسیلهای در دست خود، برای همکاری با ولایت مطلقه، مبدل کند. اثربخشی این شنکنجههای عمومی به جایی میرسد که مردم خود را ملزم مییابند که با توجیهات و خودسانسوریهای مختلف، آن کاری را بکنند که رژیم از آنها میخواهد، مثلا با مغزشویی جامعه و زندانی کردن مردم برای “انتخاب” بین بد و بدتر، با شرکت در “انتخابات” با دست خود به این رژیم سراسر بیکفایتی و بیلیاقتی و فساد و جنایت، مشروعیت بدهند. مردم از شر نامزد انتخاباتی بدتر، به نامزد بد پناه میآورند، و در نتیجه مبدل به ابزاری در اختیار رژیم میگردند.
سرخوردگی از نتایج بد و بدتر و بدتری که این همکاریها به دنبال دارد، خود بیشتر باعث اضطراب و افسردگی زندانی شکسته شده در زندانها، و نیز ایرانیان زندانی رژیم که در خارج زندان اوینها در ایران و پراکنده در تمام دنیا هستند، میشود.
بیشتر از رسانههای ملیِ همگانی بهمثابه شاخه چهارم دولت ❊سایت شخصی علی صدارت❊ کشف کنید
Subscribe to get the latest posts sent to your email.