پس از پیدایش جسد مومیائی منتسب به رضا خان، بازار دروغ و تحریف تاریخ شدت گرفت و مستبدی دست نشانده انگلیس با پرونده ای سنگین از به قتل رساندن بهترین فرزندان ایران زمین و دزدی های هنگفت تبدیل به پدر مدرنیته و خدمتگذار ایران زمین گشت. برای آگاهی نسل جوان، نمونه هائی از دوران طلائی رضا خان را می آوریم تا ملاحظه کند که روشهای استبداد یکی هستند و فرقی بین استبداد رضا خانی بدروغ مدرن و استبداد دینی وجود ندارد و فشار و آزار به زندانیان سیاسی و خانواده های آنها از آن زمان تا حال تداوم پیدا کرده اند.
سید حسن مدرس از نامدارترین و میهن دوست ترین رجال سیاسی ایران زمین بود که در دفاع از استقلال در مقابل انگلیس و روسیه و در دفاع از آزادی در مقابل رضا شاه ایستاد. پس از برگزاری انتخابات دوره هفتم مجلس شورای ملی و اعلام نتایج آن معلوم شد که سیدحسن مدرس نماینده منتقد دولت در تهران حتی یک رأی هم به نامش خوانده نشده است. وی در اعتراض به آن انتخابات در سخنرانی گفت: «اگر باور کنیم که هیچیک از مردم تهران به من رأی ندادند ولی من خودم شخصاً به پای صندوق انتخابات رفته یک رأی به خودم دادم. پس آن یک رأی که به نام مدرس بود چه شد؟» پس از این سخن، فردی از سوی رضا شاه نزد مدرس آمد و گفت:اعلیحضرت احوالپرسی نموده، گفتند چون شما از تهران انتخاب نشدهاید اجازه بدهید که کاندیدای یکی از شهرستانها شوید و دستور دهم انتخاب گردید! مدرس در پاسخ به تندی گفت که به سردار سپه بگو اگر مردی، مردم را آزاد بگذار تا ببینی من از چند شهر انتخاب میشوم والا مجلسی که به دستور تو، من نمایندهاش گردم باید درش را گل گرفت. پس از آن، رضاخان در ۱۶ مهر ۱۳۰۷ مدرس را دستگیر و به دامغان و مشهد و سپس به خواف تبعید کرد. مدرس ۷ سال در خواف توسط مأموران زیر نظر بود و در ۲۲ مهر ۱۳۱۶ از خواف به کاشمر منتقل شد و در آن محل به دستور رضا شاه، در شب ۱۰ آذر ۱۳۱۶ برابر با ۲۷ رمضان ۱۳۵۶ قمری به قتل رسید. دژخیمان نزدیک افطاریه به خانه زندان مدرس می رسند. یکی از دژخیمان در چائی سم می ریزد و اصرار می کنند که مدرس چائی را میل کند. مدرس چائی را می خورد و به دعا و نماز ادامه می دهد. دژخیمان وقتی می بینند سم در او اثر نکرد، با عمامه اش، او را خفه و دفن می کنند. و بعد می گویند که مدرس سکته کرده است. چون در آن ایام دولت اعلام می کرد که قربانیان دژخیمان رضا خان پس از سکته درگذشتند، بین مردم، این قتلها به «سکته پهلوی» معروف شد. مقبره مدرس پس از شهریور ۱۳۲۰ و خروج رضا شاه از ایران، توسط اهالی محل نام آن شهید را یافت آرامگاه وی در شهر کاشمر واقع است.
آنچه در این بخش از نظر شما می گذرد قسمتهای کوتاه از متن دستنوشته های شهید مدرس در دوران تبعید در خواف می باشد (منبع: كتاب گنجینه خواف مجموعه ای از درس ها و یادداشت های روزانه شهید سید حسن مدرس در تبعید).
یکشنبه 20 بهمن 1308
… به هر حال مامورانی که مراقب من بودند با کمال پریشان حالی در غیاب مامور مذکور به من اظهار داشتند که دستور سخت گیری نسبت به شما، به ما داده شده است. من گفتم شما به وظیفه خود رفتار کنید.
دوشنبه 21 بهمن 1308
منزل مرا که با مامورین مواقبم تقریبا یکی بود جدا کردند در سمت… دالانچه ای که تقریبآ دو ذرع در یک ذرع انداخته با پوستین نیمداری که داشتم در آنجا منزل کردم و اغلب اوقات درب آن دالانجه باز نبود. در امور زندگی هم فقط اسم نان و آبی برده می شد. بعد از این تضییق که دو روز قبل از عید نوروز بود، باز آن مامور مرا ملاقات کرد. به کنایه و اشاره مستقیمآ و توسط مامورین یک چیزهائی می فهماند و تقریبآ تقاضا می کرد به جهت علاج خلاصی، که از عهده من و بلکه هر ذی حسی خارج بود، نمی دانم مقصود چه بود. در این سفر این مامور آنچه گفت و شنید و وعده داد و گفتگو کرد، من از آنها بوی حقیقت استشمام نکردم و به نظر من اغفال و تعمیه می آمد و گویا مقصود چیز دیگری بود که برسبیل جزم نمی توانم بگویم از تلف کردن من (بود) یا گرفتاری دیگری یا هر دو، والله اعلم.
در ملاقات اخیر دو مطلب به مامور گفتم: یکی آنکه اگر مقصود تلف کردم من است چرا این رویه و تضییقات غیر مرسوم و غیر عادی را پیش گرفته اید که مرا زجرکش کنید. ممکن است اگر این ماموریت را دارید در محوطه محبس شما سه نفرید. مرا گرفته بخوابانید و این قطعه سنگی که تقریبآ بیست من است روی من بگذارید تا من تلف شوم. زیرا من که چاره ای ندارم ولی به شما می گویم حیات و ممات به اراده حق تعالی است. از این وقایع و مهالک هر کس بالخصوص من در عمرم بسیار دیده ام. این خیالات، خیالات است. دیگر اینکه معاش من را که روزی پنج قران بود، فقط دو دانه نان قرار داده اید که نیم قران است. خیلی بی مناسبت است عشر کردن؛ اگر زیادتر ممکن نیست خوب است مقرر کنید همان نیم قران را در اختیار من گذارند. شاید روزی مقتضی شد که به مصرف غیر نان برسانم. در جواب تعلل کرده گفتند می روم مشهد اصلاح کرده به مامورین اطلاع می دهم و از مبحس خارج شدند. دیگر نمی دانم چه وقت رو به مشهد رفتند. نتیجه این شد که از شب عید نوروز من در همان دالانچه با همان فرش و همان پوستین و مقرری مذکور می گذراندم.
نمی دانم حبس منفرد معنی اش این است؟ حبس معذب معنی اش این است!؟ حبس تاریک معنی اش این است!؟ حبسی که موجب تلف بشود معنی اش این است !؟….
سه شنبه 22 بهمن 1308
از زندگانی دنیا همین پسند آمد که زشت و نیک و بد و خوب در گذر باشد.
در اوایل جوزا (خرداد) شخصی از تأمینات مشهد به جای آقای عباسقلی خان وارد شدند. خیلی موجب خرسندی شد. چه عباسقلی خان هفت ماه و نیم بود که مأمور من بودند و در این مدت علاوه بر این که از عیالات و بستگان و امور زندگانی دستش کوتاه شده شب و روز از صدمات روحی و جسمی هم متألم و آثار آنها از او مشهود می شد.
حتی خودم در این اواخر روزی که برهنه شده بود تا در حوض آب تنی کند دیدم که تمام بدنش پوست گذارده (است). خداوند عالم بر طبق نیت او در مقابل این صدمات و ناملایمات اجر دنیا و آخرت عطا فرماید.
بعد از ورود مأمور جدید به من خبر دادند دستور جدیدی را که ما منتظر بودیم آورده و مصارف و معاش کما فی السابق از این تاریخ روزی پنج قران خواهد بود به اختیار شما. معلوم است که این مطلب خیلی موجب توسعه گردید ولی بعض مطالب در بوته اجمال ماند. از قبیل قرآن خواندن و کتاب خواندن و غیر هما. مثلا تقریبا یک سال است که سرم تراشیده نشده اگر چه گیسوان داشتن و بعد از شصت سال تأسی به بعض اجداد کردن مانعی ندارد و فقط خلاف عادت و معتاد امثال ماها است؛ اگر هم با این حال بمیریم و به همین کیفیت محشور شویم خودش نشانه و علامتی است.
….
25 بهمن 1308
… در حقیقت من دارای دو نفر مامور و مصاحب غیر مانوس و مبتلا به تریاک (شیره) شدم…. چند روز بعد منزل مخصوص در دالان و راهرو محبس را تدارک نموده غالبا شب و روز آنجا بودند و خیلی نادرآ به من سرکشی می کردند. در اموزات و معیشت من هم حتی آب و نان، بسا می شد که از موقع خود به تاخیر می افتاد. اگر وقتی یک چیز جزئی محل احتیاج واقع می شد مجبورآ تامل باید کرد تا یکی از این دو نفر اتفاقا از محل خود وارد صحن محبس شوند تا به او اظهار شود آن هم غالبآ بی نتیجه می ماند چون گرفتاری این دو نفر بیچاره مریض از جهت خرج و برج و وقت خیلی زیاد بود که تفصیل او مناسب اینجا نیست.
…
چهارشنبه 22 امرداد 1309
… از جمله وقایع این بود: در 25 بهمن که تقریباً 16 ماه از مدت محبوسیتم می گذرد روزی ناصر قلی خان وارد شده و بشارت دادند که مبلغ پانزده تومان که یک صدو پنجاه قران بوده باشد اعتبار داده شده است که به جهت شما لباس تهیه شود و هر چه زودتر آنها را مرتب کرده صورت آن را به امضای شما بفرستم. معلوم است کسی که شانزده ماه تقریبا به وضعیت ناگوار باشد چقدر خوش وقت می شود. چهار قطعه لباس موجود را که یک پیراهن و یک زیر جامه کرباس و یک دستمال و یک قبا که وضعیاتش غیر قابل توصیف است و مناسب انتیقه خان (عتیقه خانه) و موزه می باشد مهجور و با البسه جدیده خود را مستور کرده شکر خداوند را بجای آورده بانی را به دعای خیر یاد نمودم.
یکشنبه 27 مرداد
… در تاریخ 9 اسفند ماه ناصر قلی خان اظهار داشت مطابق مکتوب واصله، عیال شما در تهران اظهار داشته است یا نفقه به من دهند یا طلاق، و نیز اجازه داده شده است برای این مرتبه به شما لوازم تحریر جهت نوشتن وکالتنامه و غیره داده شود. گرچه روز اولی که مرا وارد «کن آباد» کردند در اول کاغذی که نوشتم اطلاع دادم که اگر خود او میل دارد او را رها کنند تا یک بنده خدا به واسطه گرفتاری من گرفتار نباشد گویا آن بیچاره اساساً میل به رهایی نداشته است و به واسطه طول سفر بیچاره تر شده (است). در هر صورت وکالتنامه برای فرزند خود آقا سید عبدالباقی فرستادم که او را رها و آسوده نماید. این است یکی از مضرات حبس و تبعید در مملکت اسلامی که از گرفتاری یک نفر مقصر یا غیر مقصر دیگری یا جمعی سیاه روزگار می شوند. مقارن این حال کسالت مهمی بغتتاً روی داد که تقریبا نه ساعت خواب شبانه روزی تخفیف شد؛ آن هم به دفعات، و خیلی اسباب تألم و تکدر شد و تقریبا یک ماه ادامه داشت و بعد بحمدالله رفع شد، ولی هر چندی یک بار برای چند روزی این اتفاق تجدید می شد و تا کنون نه سبب حدوث آن معین شده و نه موجب رفع اش تعیین گردیده (است).
در نظر دارم که اگر عمر باقی (بود) و این بیچارگی خاتمه یافت انشاءالله تعالی در آخر این قسمت از گنجینه و قبل از خاتمه، فصلی ایراد کرده و کلیه حوادث و مؤلمات (را) که در این سفر از شب اول تا ساعت آخر اتفاق افتده ذکر نمایم.
برای شناخت بیشتر مدرس، این مقاله روزنامه شرق را نیز برای خوانندگان می آوریم:
نظر کاردار آمریکا درباره مدرس: او سرسختترین دشمن حکومت کودتاست- ترسی از کسی ندارد، حتی از شخص قلدری چون رضا خان
بمناسبت 10 آذر 1316، روز قتل مدرس توسط رضا خان
«والاس موری» چهاردهمین نماینده سیاسی آمریکا در ایران بود. او در ۱۳۲۴شمسی به مقام سفیری در تهران منصوب شد و مدت مأموریتش مانند بسیاری دیگر از همکارانش در ایران از نظر زمانی محدود و کوتاه بود. همتای ایرانی او در واشنگتن حسین علاء بوده است. والاس موری در اوایل حکومت رضاخان کاردار کشورش در تهران بود. او پس از ملاقاتی که در ۱۸ مهر ۱۳۰۳ با مرحوم سید حسن مدرس رهبر جناح اقلیت مجلس شورای ملی داشت، گزارشی از این ملاقات را به وزارت امور خارجه آمریکا ارسال کرد. در این گزارش که به تاریخ ۲۴ مهر ۱۳۰۳ ارسال شده، چنین میخوانیم:
… مدرس، که یکی از روحانیون سید و مجتهد شهر میباشد، ظاهری تنومند و چشمانی نافذ دارد که در نگاه اول توجه همه را به خود جلب میکند. اگر کسی مدرس را در خیابان ببیند، به راحتی او را با یک فقیر اشتباه میگیرد. با اینکه به طور عادی، وی با بالاترین رجال مملکت در خانه خود ملاقات میکند، در خانهای محقر زندگی میکند که تمام وسایل آن بیش از هشتاد تومان ارزش ندارد. وی از لحاظ سیاسی کاملاً بر تجار بازار مسلط است و تلاشهای بیوقفه رئیسالوزراء (رضا) برای پراکنده کردن همراهان او تاکنون بیفایده بوده است. او هرگز به سوءاستفاده از جایگاه خود متهم نشده است. وی سرسختترین دشمن چیزی است که خود او آن را «حکومت کودتا» نامیده است و از زمانی که سردار سپه بر مسند ریاست وزرا تکیه زده است، رهبری جناح مخالف را بر عهده دارد. وی به عنوان یکی از برجستهترین سخنوران مجلس شناخته میشود و بدون تردید ترسی از کسی ندارد، حتی از شخص قلدری چون رئیسالوزرای فعلی (رضا). در تمام مدتی که سردار سپه برای رسیدن به قدرت تلاش میکرد، مدرس تنها کسی بود که در مواضع مختلف به چالش با او برخاست؛ و از این گذشته تنها کسی بود که جرأت میکرد او را تحقیر و استهزا کند…
موری همچنین به تشریح حوادث دو سال پیش میپردازد:
… در ۱۵ اکتبر ۱۹۲۲، مؤتمنالتجار، نماینده تبریز، طی سخنرانی در مجلس، اعمال غیرقانونی رضاخان را تقبیح کرد. روزنامه ستاره ایران این سخنرانی را در ۶ اکتبر منعکس کرد: «حقیقتاً خیلی ننگآور و باعث تأسف است که پس از ۱۷ سال مشروطیت و آن همه قربانیها که در راه آزادی داده شده مجبور شویم که در عوض اصلاحات اساسی از نقض قانون اساسی و اجرا نشدن سایر قوانین شکایت کنیم. از زمان ورود به تهران متوجه شدهام که به اساس و ارکان قانونی این مملکت حمله میشود و این در حالی است که جلسات گرانبهای مجلس تمام صرف جزئیات شده است. ترتیبات حالیه بنده را حق میدهد که نسبت به اوضاع حاضره بدبین و ظنین باشم. شاه به خارجه سفر کرده است، مجلس شورای ملی بیتفاوت به امور نشسته است و با اینکه مردم تمام امید خود را به این مجلس بستهاند، ما بدون پروا و بیخیال دست روی دست گذاشتهایم. روزی به خود میآییم و متوجه میشویم که هیچ اثری از آزادی و قانون اساسی بر جای نمانده است… نمایشاتی میشود که خیلی اسباب وحشت و پریشانی و نگرانی است. عملیات نظامی میشود که به نظر بنده ممکن است در آتیه خیلی نزدیک برای مملکت و ملت خطراتی را متوجه سازد. بدون مجوز قانونی جراید را میبندند و مدیران آنها را توقیف و شکنجه میکنند. قانون اساسی اعمال را تقسیم و هر وزیری را در کار خود مسئول کرده است. این لاقیدی در مراعات اصول قوانین اساسی است که اتصالاً در مملکت باعث تولید قیامها و نهضتها میشود. چرا خیابانی علیه دولت مرکزی قیام کرد؟ چرا وی یکی از مشهورترین قیامهای تبریز را رهبری کرد؟ وی به عنوان شهروندی تابع قانون در مقابل غدر و خیانت سران مملکتی در تهران (در زمان کابینه وثوقالدوله؛ کابینهای که توافقنامه انگلیس – ایران را به امضا رسانید) به پا خاست و بر آن بود که دولت را وادار به پیروی از قانون کند. به نظر میرسد که این قیامها سران مملکتی را از خواب گران بیرون نیاورد! وضعیت شرمآور کنونی سرآغاز قیامهای متعددی خواهد شد که در آینده سراسر این مملکت را فرا خواهد گرفت. این مملکت در جزر و مد انقلابهای متعدد دفن خواهد شد. مردمی که آزادی خود را به بهای جان خود به دست آوردهاند هرگز اجازه نخواهند داد که زیر بار استبداد بروند. بنابراین دولت میبایست حکومت نظامی را از مرکز و سایر نقاط کشور مرتفع گرداند. عواید دولتی باید از هر منبعی که باشد توسط مأمورین مالیه به خزانه دولت وارد و از آنجا مطابق تصویب مجلس به مصارف برسد. کنترل امور وزارت مالیه میبایست از تسلط وزارت جنگ خارج شود. تبریز همواره مهد آزادی بوده است. ولی اکنون به جولانگه مرتجعین تبدیل شده است. حکومت نظامی با شدت و حدّت فراوان بر این استان وضع شده است. اجتماع آزادیخواهان متفرق میشود و آزادی بر باد فنا رفته است. نسل آینده ما را تقبیح کرده و به ریش ما خواهند خندید. مملکت ما وضع غریبی به خود گرفته است که هیچ نمیتوان آن را به یکی از اشکال حکومتی دنیا تشبیه کرد. تا زمانی که پایتخت مملکت در آشوب و بینظمی غوطهور است، در سایر نقاط نیز پیشرفتی حاصل نخواهد شد.»
سپس مدرس به سخنرانی پرداخت. سخنرانی او نیز در روزنامه ستاره ایران مورخه ۶ اکتبر ۱۹۲۲ منتشر شد: «نماینده محترم معایبی را که در دولت به چشم میخورد، برشمردند. ایشان همچنین اذعان داشتند که برخی این مجلس را خوار شمرده و آن را تحقیر میکنند. اما باید بگوییم که ایشان اشتباه بزرگی را مرتکب شدهاند. هیچ یک از مجالس گذشته در چنین مدت کوتاهی، پیشرفت چندانی از خود نشان ندادند. به واسطه وجود این مجلس بود که قرارداد ۱۹۱۹ رد شد (وکلا: قرارداد لغو شد اما تحمیلاتش عملاً وجود دارد). به برکت وجود این مجلس پلیس جنوب ملغی گردید و مستشاران انگلیسی این کشور را ترک کردند. ما هیچ ترس و واهمهای از رضاخان نداریم. چرا باید در خفا صحبت کنیم؟ ما باید صراحتاً حرف خود را بزنیم. ما قدرت داریم حکومت را برکنار و آن را تغییر دهیم و شاه و هر کس دیگری را عزل کنیم. همچنین اگر بخواهیم میتوانیم رضاخان را استیضاح کرده و عزل کنیم. این کار بسیار آسانی است. وزیر جنگ را به مجلس احضار کنید، او را استیضاح و سپس از کار برکنار کنید و به او اجازه دهید به اقامتگاه خود در دماوند برود و مابقی عمر خود را به استراحت بپردازد! چرا نمایندگان مجلس چهارم این قدر بیروح و کمدل و جرأت هستند؟ قدرت مجلس قدرت برتر این مملکت است. شما نماینده ۱۵ میلیون ایرانی هستید. هیچ دلیل برای پوشاندن حقایق وجود ندارد. بسیاری از شما آقایان زمانی که محمدعلی شاه به دست ما از سلطنت برکنار شد، نماینده مجلس بودید. زمانی را به یاد آورید که سالارالدوله با سی هزار نفر آمد و ما تنها با دویست نفر دست خالی از آنها جلوگیری کردیم. هیچ کسی یارای ایستادگی در برابر مجلس را ندارد. وزیر جنگ منافعی دارد و مضاری هم دارد، اما منافعش بیش از مضارش است. اما کنار گذاشتن او نگرانی ندارد. پس از مشورت با یکدیگر قضاوت کنید! اگر با هم متحد نشوید، کوچکترین قدرتی بر شما فایق میآید. او در برابر اتحاد ما چونان مگسی است. وزیر جنگ منافعش اساسی و مضارش فرعی است، باید مضارش رفع شود!» در پایان سخنرانی وی، رئیس مجلس اظهار داشت که گفتههای مدرس در مورد تواناییهای مجلس برای تغییر شاه، برخلاف قانون اساسی است. سپس مدرس با صدایی بلند توضیح داد که: «هر شاهی را که مخالف ما باشد و برخلاف قانون اساسی عمل کند، برکنار میکنیم.»…
والاس موری در ادامه گزارش خود مینویسد:
در ۵ اکتبر ۱۹۲۲، مدرس در خطابهای به یادماندنی در مجلس به سردار سپه حمله کرد و قدرتطلبی غیرقانونی او را زیر سئوال برد و با این جملات سخنرانی خود را به پایان برد: «ما هیچ ترس و واهمهای از رضاخان نداریم. چرا باید در خفا صحبت کنیم؟ ما باید صراحتاً حرف خود را بزنیم. ما قدرت داریم حکومت را برکنار و آن را تغییر دهیم و شاه و هر کس دیگری را عزل کنیم. همچنین اگر بخواهیم، میتوانیم رضاخان را استیضاح کرده و عزل کنیم. این کار بسیار آسانی است. رضاخان در برابر اتحاد ما چونان مگسی است.»
دو روز بعد وزیر جنگ، همانند فردی شکستخورده به مجلس آمد و پس از برشمردن خدمات بسیار خود در مملکت، استعفای خود را به عنوان وزیر جنگ و فرمانده کل قوا، تقدیم مجلس کرد. با اینکه استعفای او در ۹ اکتبر پس گرفته شد، اما این مانع از آن نشد که دوباره به مجلس برود و در ۱۸اکتبر، با فروتنی در مجلس سخنرانی کند؛ و این کاملاً با منش و رفتار دیکتاتورمآبانه پیشین وی متفاوت بود. او به همه اطمینان داد که پایبندی به قانون اساسی خواسته قلبی اوست و حکومت نظامی از سراسر استانهای کشور مرتفع خواهد شد و با ورود مستشاران اقتصادی آمریکا، اداره مالیات غیرمستقیم و فوائد عامه تحت کنترل این گروه درخواهد آمد.
منبع: https://www.enghelabe-eslami.com/component/content/article/21-didgagha/tarikhi/28952-2018-05-12-09-11-49.html?Itemid=0
بیشتر از رسانههای ملیِ همگانی بهمثابه شاخه چهارم دولت ❊سایت شخصی علی صدارت❊ کشف کنید
Subscribe to get the latest posts sent to your email.