به مناسبت سالگرد اعدام شهید نهضت ملی ایران دکتر سید حسین فاطمی

fatemi-jeld 11a

  یازدهمین  جلد از سری مجلدّهای «مصدق، نهضت ملی و رویدادهای تاریخ معاصر ایران» 

کار دیگری از آقای جمال صفری

            پیشگفتار

«ای نمایندگان چشم ملت ایران سیاه شد بس که ازبعضی رجال خطاکاری و خیانت دید. و ای برگزیدگان همان چشم از انتظار سفید شد از بس محاکمه رجال وطن فروش را ندید. در مملکتی که مسئولیت وزراء نمودی بی‌بود و در مملکتی که ملتش این درجه فراموش کارند از خائنین خیانت به همه سرایت مینماید. مصالح مملکت ومنافع ملت و ناموس جمعیت فدای اغراض و قربانی کیسه اشخاص میشود و مملکتی که ریسمان دزد، تعقیب میشود، ولی وزراء با وسایل زبردستانه، خود را از مجازات معاف مینمایند مشروطیت چون جسم بیروانی است که به مرور طعمه وحوش و طیور میشود مسئولیت وزراء وقتی تحقق دارد که مجلس شورای ملی اقدامات و عملیات هر وزیری را که منافی مصالح جماعت است تعقیب نماید»

«دکترمصدق- 29 شهریور 1305 در مجلس شورای ملی »

«برخی ازسیاسیون،روشنفکران، روحانیان ونظامیان و… درمنش وروش- با نگرش‌های متفاوت، به خود و به تاریخ، سیاست، جامعه و انسان – با رضا خان و…  همخوانی داشتند و همسو بودند، بهمین دلیل رضاخان را دررسیدن به قدرت و نشستن برتخت سلطنت، یاری داده وآلت فعل اهدافی شدند که بخاطر تحققش، بیگانه او را شاه کرد. متأسفانه این روش ومنش استبدادی دربنیادهای اجتماعی جامعه ایران واکثریت گروه‌های سیاسی وجود دارد. در بند منیّت خود، بطورخود محور و فرا قانونی عمل و حقوق دیگری را پایمال می‌کنند. درواقع برای اینگونه افراد، حقوق ومنافع ملی معنائی ندارد. برای شناخت وسنجش وارزیابی این گونه افراد و قوه وفعل، گفتاروکردارشان، معیارارزشهای آزمون شده ومورد قبول وجدان بیدار اجتماعی جامعۀ انسانی وملی است .انسان‌های روشنگر،آزاده و دمکرات که «وجدان نقاد جامعه درهریک از دوره‌های تاریخی هستندیا لااقل باید چنین باشند»، با احساس مسؤلیت درقبال انسان، تاریخ وجامعه، دربیداری شهروندان وغنای وجدان همگانی آنها می‌کوشند وبه جامعه هشدارمی‌دهند ازاستقلال و آزادی وعدالت اجتماعی غافل نمانندو، بنفسه، میزان سنجش عملکرد جامعه می‌شوند، میزانی که نشان می‌دهد جامعه چه اندازه استقلال، آزادی وعدالت اجتماعی ودیگر فضیلتهای والای انسانی را متحقق کرده و یا نکرده است. ایران نیازمند اینگونه الگوها است ودریغا که ازآنها بسیار کم دارد.»

خواننده گرامی!

 یازدهمین  جلد از سری مجلدّهای «مصدق، نهضت ملی و رویدادهای تاریخ معاصر ایران» ، پیش روی شما است.

 متن کتاب را دربارۀ انتخابات فرمایشی مجلس مؤسسان اول  آورده ام که :

1- انتخابات فرمایشی مجلس مؤسسان اول با حضور نظامیان بسرکردگی رضاخان سردارسپه برگزارشد.« و جالب اینجاست که با اینکه بر ‏طبق قانون، انتخابات بر عهدۀ وزارت داخله بود، برگزاری آن برعهده قشون گذاشته شد. نامه‌ها و ‏تلگرافها از مرکز برای ولایات فرستاده می‌شد و داور و تیمورتاش صحنه گردان آن شدند.‏

‏در دستورهای صادره صریحاَ و بدون رودربایستی نوشته می‌شد که انتخابات «برای اجرای اوامر‏مطاع» بوده و می‌بایستی بر طبق میل ایشان به پیش رود. آنقدر در سرعت انتخابات عجله کردند که ‏گاه پس ازپایان انتخابات تازه شخصی را از مرکزمعرّفی می‌کردند و قشون پهلوی ناچار در اندک ‏زمانی نام شخص جدید را اعلام می‌کردند! حتّی گاه شخصی به خاطر تشابه نام اشتباهی انتخاب می‌شد ‏و پس از تصمیم نام شخص مورد نظر مرکز به جای وی قرار می‌گرفت. به هرشکلی این انتخابات ‏فرمایشی و قلابی در سریع‌ترین زمان مورد نظر رضاخان برگزار شد و نمایندگان محترم کشور ‏چاپاری به سوی تهران آمدند.‏

‏ مکان برگزاری مجلس مؤسّسان تکیه ‌دولت تعیین شد. که به خاطر بزرگی مکان و سکّوهای فراوان ‏مجلس را پر عظمت‌تر نشان می‌داد. والبته بسیار با مسمّا بود. در واقع آخرین مجلس تعزیه خاندان ‏قاجار در حال اجرا بود. تعزیۀ قاجاری!»‏(1)

  2-  دراین مجلس فرمایشی مؤسسان، ازمخالفان بنام ورجل سیاسی مورد اعتماد ملّت  نظیر مدرّس، مصدّق، مشیرالدوله،مؤتمن الملک،مستوفی الممالک، بهار و.. خبری ذنبود. حسین مکّی می نویسد: «انتخابات مجلس مؤسّسان شروع گردید، درتهران وشهرستانها از طرف عُمّال سردار سپه و مأمورین شهربانی و قشون فعّالیت زیادی ابرازمی شد. کسانی حق داشتند انتخاب شوند که در ” لیست” و صورت اسامی دولت صورت داده شده بودند. این لیست را شهربانی و داور و چند نفر دیگر تهیّه کرده بودند، در تهران مأمور انتخاب اشخاص در لیست شهربانی بود ولی در شهرستانها مأمورین انتخاب افراد در صورت مزبور رؤسای قشون بودند.

در تهران که مرکز ایران بود و قاعدتاً بایستی انتخاباتش ولو به صورت ظاهرهم شده آزادباشد اعمال  نفوذ کردند واز انتخاب اشخاصی که واقعاً دارای آراء  طبیعی  بودند جدّاً جلوگیری نمودند و بهمین  لحاظ هم مشیرالدوله، مؤتمن الملک ، مستوفی الممالک ، مصدّق السلطنه، مدرّس ، تقی زاده  و غیره  که در موقع تغییر سلطنت روی موافق نشان نداده بودند انتخاب نشدند و در عوض کسانی انتخاب شدند که بطور قطع اگر انتخابات آزاد بود از بیست و چهار نفر شاید دو سه  نفر آنها انتخاب می شدند. زیرا منتخبین مجلس مؤسّسان غالباً دارای حسن شهرت و سوابق روشنی که مورد اعتماد عمومی باشند نبوده، مردم آنها را بخوبی نمی شناختند.»(2)

 3- براساس نوشتۀ سیروس غنی درکتاب «ایران، برآمدن رضاخان، برافتادن قاجار و نقش انگلیسیها» وزارت داخله آلت فعل رضاخان و نظامیان بود و او بر این نظر است که :

تشکیل هرچه زودتر مجلس مؤسسان سرلوحۀ برنامۀ رضاخان بود. می ترسید که اگرمیان مصوبۀ  اخیرمجلس و رأی مؤسسان برای جلوس او به تخت فاصلۀ زمانی زیاد باشد، مخالفان فرصت اتحاد پیدا می کنند. انتخابات مجلس مؤسسان برعهدۀ وزارت جنگ و وزارت داخله بود واینها ازهرجهت محکم کاری کردند. فقط نامزدانی را که مطمئن بودند به رضاخان رأی، یا بگوییم تاج، میدهند اجازه دادند انتخاب شوند. در پاره ای حوزه های شهرستانی هیچ انتخابی صورت نگرفت/ وزارت داخله به نامزدان اطلاع می داد که به عضویت مجلس مؤسسان برگزیده شده اند. وکلای مجلس که به خلع قاحار رأی دادند  تقریباً همه به نمایندگی  مجلس رسیدند.(3) 

    جا دارد دراینجا به این مهم اشاره کنم که براساس اسناد زیر یکی از صفات  بارز رضا خان انطباق طلبی در جهت توقعات بیگانگان بوده است:

1 – تهران – چهارشنبه 27 آبان [1304]– 18 نوامبر 1925، شماره 156

از وزیر مختارفرانسه در ایران به

جناب آقای وزیر امورخارجه – پاریس

چند روز قبل از اینکه از لندن عزیمت کنم، آقای نیکلسون که بسمت رایزن انگلستان در تهران تعیین  شده بود و پیش از آن در بخش شرق وزارت خارجه بریتانیا کار میکرد. در طی شامی که با هم  میخوردیم به من اظهار داشت:

« شما به ایران می روید، شخصی بنام رضا خان درآنجا قدرت را بدست  دارد و کارهای  مهمی انجام میدهد. ما میترسیم که مبادا او را بقتل برسانند و یا بمیرد، در آن صورت مایۀ افسوس خواهد بود چون  حیف است! …»

وزیر مختارانگلستان پس از اینکه به رضاخان دربالا رفتن از پله های قدرت کمک کرد مصمم شد  بگذارد مردی که بهنگام ورود او به ایران یک سرهنگ ساده بیش نبود تا آخرین مراحل بالا برود و به آرزوهای بی پایانش برسد. رضاخان فردا شاه مملکت و صاحب قدرت مطلق امپراطوری می گردد. در مذاکرات طولانی که بین سرپرسی لورن و رضاخان قبل ازکودتا [توضیح: تغییرسلطنت از قاجاربه پهلوی می باشد زیرااین گزارش در27آبان ماه 1304نوشته شده است] صورت گرفته شرایط انگلستان را مطرح کرده و اوظاهراً پذیرفته که این شرایط را دست کم درشکل قانون اساسی موجود رعایت نماید: جان ولیعهد درامان باشد، باطرافیانش شدت و خشونت نکند وشاهزاده ها را آزار ندهند و بعد رضاخان در ایران مدافع مملکت علیه هجوم بلشویزم باشد، برای اینکه درخاورمیانه قهرمان حراست تمدن علیه تبلیغات کمونیستی بشود، رضاخان از سرپرسی لورن نصایح ذیل را شنید: دلبستگی وتمایل براست، هماهنگی با عوامل مذهبی ولی محافظه کار دشمنان فطری دگرکونی جامعه، استقرار یک رژیم فردی، کاهش قدرت وزیران تا حد یک کارمند ساده، تشکیل شورای دولتی، تکیه بر انگلستان وهند، همکاری واشتراک مساعی فراوان میان یک ارتش ایرانی ملی پر قدرت با ستاد انگلیس در هند.

سرپرسی لورن از من پنهان نساخت خوشحال است باوضاع مبهم ایران خاتمه داده ومی بیند درآینده  طرح و برنامه هایش صورت عمل پیدا میکند و اوضاع آنطورمی شود که انگلستان میخواست باعقد  قرارداد1919باشد… سیاست انگلستان قرین موفقیت گردیده ولی درشرایط حاضر بر شانه فقط یک نفر  استوار است…این مرد کیست؟ من شماری از خصوصیات رضاخان را در گزارش قبلی بشماره 141  داده ام: یک سرباز تازه به قدرت رسیده، او ناپلئون که نیست هیچ، حتی ژنرال بولانژه هم نمی تواند  باشد! بدون اینکه محبوبیت داشته باشد بقدرت دست یافته و پیرامونش دوستانی هم که بتوانند او را کمک کنند بچشم نمی خورد. در آغاز کار و گشایش بخت هم اکنون دروضع بدی قراردارد و دیری نمی گذرد که در نخستین فرصت همۀ مملکت علیه وی برخواهد خاست…، فرض براینکه مخالفان  وحشت زده وجا خورده مدتهای مدیدخاموش بمانند. آیا دولت انگلستان اطمینان خواهد داشت که در دستهایش ییک مردجاه طلب و بلند پروازی را که دیگرنمی خواهد وعده ای بدهد و آنها نیز نمی توانند اورا تهدید نمایند چون جانشینی برایش ندارند نگهدارد؟بونزوم (4 )

در مورد سیاست بریتانیا و روسیه

 

1 – محمد قلی مجد گزارش وزارت خارجه امریکا«درموردسیاست بریتانیا وروسیه » درقبال « قدرت گرفتن رضاخان» را به شرح زیر آورده است: در ارتباط با موضع کلی بریتانیا و روسیه شایعاتی می شنویم مبنی براینکه آنها دولت یک تنه را ترجیح می دهند. معامله با پهلوی ای که هم در تئوری وهم درعمل قدرت اجرایی را در اختیار دارد بسیار آسان تر از معامله با پهلوی ای است که فقط در عمل قدرت اجرایی را دردست دارد. تا کنون «مرد قدرتمند» ایران، خاندان سلطنتی را دریک دست ومجلس رادردست دیگرش داشت… شاید انگلیسی ها متوجه شدند که شخصیت پهلوی نمی گذاشت وضعیت موجود را تا مدت نامعلومی تحمل کند و با نابودی کامل اغتشاش گران، یعنی جناح دربار، یک دولت قدرتمند یک تنه بهترین و احتمالاً تنها گزینه مناسب بود. همسویی سیاست بریتانیا و روسیه در چند هفته گذشته، هر چند مبتنی بر فرض های کاملاً متفاوتی بوده است، به تسریع و تسهیل برنامه های پهلوی کمک فراوانی کرده است. اما در ارتباط با تحولات آتی، بعید می دانم که شخصیت گستاخ پهلوی بگذارد که او نقش یک مقام اجرائی مقید به قانون را ایفا کند. نمی دانم که آیا، با توجه به بی سوادی و بصیرت محدودی که دارد، واقعاً مشکلاتی را که درآینده گریبانگیرش خواهد شد می فهمد یا خیر، زیرا دسیسه ها و جاه طلبی های مخالفانش به طور فزاینده ای معطوف به او و فقط او خواهد شد. تصمیم مجلس مؤسسان را نباید از پیش تعیین شده دانست. خیلی ها پیش بینی می کنند که این مجلس بر سر نوعی حکومت پادشاهی به اتفاق نظرخواهند رسید که ازقرار معلوم خواسته قلبی پهلوی و وفق نظر انگلیسی هاست. با این حال، ممکن است روس ها وعوامل داخلی که از نتایج حوادث اخیر ناراضی اند، برای عقیم گذاشتن نقشه دست به کارشوند.(1) درحالی که وزیرمختاربریتانیا در یادداشت مورخ 3 نوامبر 1925 خود رژیم موقت جدید را به رسمیت شناخته و رضا [خان] را با عنوان «والاحضرت اقدس، رئیس دولت» خطاب کرده بود،[ توضیح اینکه «وزیر مختار بریتانیا اجازه یافته است «موقتاً رژیمی را که با تصمیم اخیر مجلس ملی ایران روی کار آمده تا وقتی که مجلس مؤسسان تصمیم نهایی را اتخاذ کند به رسمیت بشناسد، مشروط بر اینکه این رژیم تمام معاهدات و غیره را که در حال حاضر میان بریتانیا و ایران برقرار است، به رسمیت بشناسد و به تعهدات ناشی از آنها عمل کند، و مجاز است با دولت موقت روابط تجاری برقرار سازد.» او امروز یادداشتی به این مضمون به «والاحضرت اقدس، رئیس دولت» تسلیم کرد.»] روس ها دولت موقت جدید را به رسمیت نشناختند. وزیرمختار شوروی در یادداشت مورخ 5 نوامبر 1925 خود اظهار می کند که «دولت اتحاد جماهیر شوروی پس از بررسی دقیق یادداشت مورخ 31 اکتبر 1925 وزیر خارجه ایران، ابراز امیدواری می کند که روابط آتی اتحاد جماهیر شوروی و ایران همچون گذشته مودّت آمیزباقی بماند.»(2) بونزون، وزیرمختار فرانسه در تاریخ 20 نوامبر 1925 اجازه یافت «به صورت دو فاکتو دولت موقت را که تحت ریاست والاحضرت اقدس رضاخان پهلوی تشکیل شده است، به رسمیت بشناسد مشروط بر اینکه این دولت تمام معاهدات و کنوانسیون ها و توافقاتی که میان ایران و فرانسه برقرار است محترم بشمارد، به ویژه توافقنامه باستان شناسی که در 11 اوت 1900 به امضا رسیده است.»(3) (5)

* یحیی دولت آبادی درکتاب خاطراتش« حیات یحیی»می نویسد: سردارسپه بعد ازتاجگذاری كه كارش تمام میشود ودیگر به مستوفی الممالك ها وبه مدرس ها احتیاجی ندارد با آنها بسرسنگینی رفتار میكند ومخصوصا بمدرس كه دیگرهیچ اعتنا نمیكند آنها هم تكلیف خود را میدانند و بزودی خواهید خواند كه عاقبت كارشان چه میشود.

اینك نظری بدربار پهلوی انداخته ببینیم آنجا چه میگذرد گفتم دربار پهلوی ولی سردار سپه نام خانوادگی نداشته است وخود اول سلسله است لغت پهلوی را كه نام خانواده میرزا محمود خان پهلوی بود برای نام خانوادگی خود اختیار كرده صاحب اول او را وامیدارند از آن نام استعفا بدهد و از این رو منبعد سردار سپه پهلوی و دربارش دربار اعظم پهلوی نامیده میشود و برای ریاست دربار اعظم عبد الحسین خان تیمورتاش بجنوردی خراسانی انتخاب میگردد. این شخص مكرردراین كتاب نام برده شده است. اكنون در میان اشخاص غیر نظامی نزدیكترین اشخاص است بشاه پهلوی وچون تحصیل كرده و خارج دیده و شخص كاركن و تجددخواه است برای تغییردادن اوضاع مملكت وجودش دردربار مؤثر واقع میگردد و البته همین تیمورتاش وامثال او دردوره پیش از پهلوی هم مصدر كارها بودند بی‌آنكه توانسته باشند قدمی رو باصلاحات اساسی بردارند پس اساس كار علاقمندی شخص پهلوی است بترقی دادن مملكت كه اشخاص تجددخواه میتوانند جرئت كرده بدادن تغییراتی كامیاب گردند.

تیمورتاش دربار باشكوهی برای پهلوی مرتب میكند وچون مردم تهران درروزهای آخركه درخانه شاه ودرمدرسه نظام هروقت میخواسته‌اند شاه را میدیده‌اند اكنون هم تصور میكنند میتوانند بدربار و بحضورشاه آمد وشد نمایند. تیمورتاش آب پاك بدست همه ریخته میگوید شرفیابی حضوراعلیحضرت برای همه كس ممكن نیست و برای آنها هم كه ممكن است وقت وترتیب معین دارد. تیمورتاش میخواهد با داشتن وزارت دربار نماینده مجلس شورای ملی هم باشد اما نمیتواند به اینكار رنگ قانونی بدهد كه وكلاء اگر وزیر شدند بوكالت هم باقی بمانند با وجود این برای اداره كردن مجلس زمام اكثریت مجلس را دردست گرفته هرطور دستور بدهد بهمان طوردرمجلس جاری میشود تیمورتاش مانند صدر اعظمهای قدیم درتمام كارهای دولتی در هروزارتخانه دخالت میكند و هیچگونه عزل و نصبی بی‌اجازه او واقع نمیگردد.

و بالجمله طولی نمیكشد كه تیمورتاش مرجع كل امور مملكت و واسطه میان همه با شاه واقع میگرددغیر از نظامیان و كارهای مربوط به نظام چه شاه پهلوی دركارهای نظامی مانند ایام وزارت جنگ خود دخالت تام كرده بهیچكس هیچگونه رخنه نمیدهد و اگراسم وزارت جنگ را برسر كرسی بگذارند صورتی است بی معنی وابدا اختیاری باوداده نمیشود و باید دانست كه درغیركارهای نظامی شاه پهلوی حاجتمند وجود چنین شخصی است مخصوصا درمسائل مربوط بخارجه وبالاخص بكار روس بلشویك كه از آنها اندیشه دارد و در دست داشتن شخصی را كه زبان آنها را بداند وبا چرب زبانی بتواند ایشان رابه مصلحت اغفال نماید مغتنم میشمارد و بهر صورت جای تیمورتاش دردربار پهلوی خالیست واو جای خود را میگیرد در صورتیكه معلوم نیست آیا تیمورتاش با آن تلوّن مزاج كه دارد و تجاوزاز حدی كه لازمه هرمتلون المزاج است آیا خواهد توانست خود را در مقابل شاه پهلوی طوری نگاهدارد كه تا آخردوام كند یا نه؟ و درسیاست خارجی آیا خواهد توانست روس وانگلیس هردورا راضی نگاهدارد تا بواسطه نارضائی یكطرف از جانب او و یا نارضائی هردو طرف از هردوجانب صدمه نخورد و آیا بعد ازآنكه شاه پهلوی احتیاجش از وی بر طرف شد باز او این تقرب را خواهد داشت یا نه و بالاخره با بی‌بندوباری شدید كه در كار خرج بلكه ول خرجیها زیادرویها دارد عاقبت زندگانی او چه خواهد شد خصوصا با رفیق ناقلائی كه دقیقه‌ئی دست از او برنمیدارد یعنی فیروزمیرزا نصرة الدوله مسائلی است كه آینده را باید انتظار كشید بهرصورت اكنون این شخص شخص دوم مملكت شمرده میشود و هركس باسم رئیس دولت باشد ناچار باید مطیع اوامر تیمور تاش كه حكایت كننده از امر شاه است بوده باشد.

در اینصورت پیداست عمر ریاست مستوفی الممالك كه در باطن در اثر قرارداد پنهانی روی كار آمده است و در ظاهر باصرار شاه كه حتی برای حفظ صورت باو پیغام داده شده كه اگر بر شما ناگوار است بمن تعظیم نمائید من از شما توقع تعظیم كردن ندارم بیائید ریاست وزراء را قبول نموده دولت را تشكیل بدهید بسی كوتاه خواهد بود چه نه او میتواند آلت بی‌اراده‌ئی در دست شاه و وزیر دربارش بوده باشد و نه آنها میخواهند در مقابل قدرت و اختیارات نامحدودی كه برای خود قائل هستند اراده شخص دیگری را ببینند آنهم اراده‌ئی كه نظریات اشخاص دیگری را هم درهرلباس در برداشته باشد.

مستوفی الممالك باشتباهی كه در قبول كردن این ریاست كرده است وقتی پی میبرد كه خود را در میان دو محذور می بیند یا آلت بی‌اراده شدن مانند یك سرباز در مقابل صاحب منصب خود و یا اگر بپذیرند استعفاء دادن و خارج شدن خصوصا كه بار سنگین توقعات مدرس وجمعی از همدستان او را هم بدوش گرفته و نمیتواند یك قدم هم آنها را بمقاصد خود نزدیك نماید.

مستوفی الممالك بعد از یك عمر آقائی كردن ساعتهای سختی ازعمر آخرین ریاست خود را طی میكند با اضطراب ظاهری و باطنی و بالاخره ناچار شده استعفا میدهد وكنار میرود. (6)

به بیان دیگر، اصغر شیرازی پژوهشگرتاریخ معاصر ایران دربارۀ پس از« نشستن رضاخان بركرسی سلطنت» براین نظر است که: با نشستن رضاخان بركرسی سلطنت راه برای گذار او به یك سلطان مستبد، همان طور كه مصدق پیش بینی كرده بود، بازشد. مجلس غیرقانونی مؤسسان با رأی مثبت قریب به اتفاق آراء به آنچه او می طلبید، پاسخ موافق داد. از270 نماینده این مجلس تنها سه نفر رأی ممتنع دادند. دوازده نفر نیزغایب بودند (كاتوزیان، «دولت وجامعه درایران»، 1379، ص410 ). مصالحه ای كه رضاشاه دراوائل سلطنت خود با مدرس كرد، دیری نپایید ومانع پیشرفت استبداد نگردید. مصالحه به نحوی كه مدرس می طلبید، شامل براستقلال مجلس، خاتمه حكومت نظامی و تعیین هیئت وزرا به نحو مورد قبول او بود. به پیشنهاد او هیئت دولت باید از مشروطه طلبانی چون مصدق و تقی زاده و به ریاست مستوفی الممالك تشكیل می شد. مصدق و تقی زاده این مصالحه را نپذیرفتند. مستوفی در اثر فشار مدرس پذیرفت، ولی با مشاهدۀ دخالت های مستمر رضاشاه دراوایل خرداد 1306استعفا داد. اوكه ازپذیرش این سمت سخت پشیمان شده بود، به جانشین خود، مخبرالسلطنه گفت : « قبول کار سبب شد که من تا چانه در لجن فرو بروم. شما سعی كنید تا سر در لجن فرو نروید.» [نطق های دکترمصدق» جلد اول  دفتر دوم- انتشارات مصدق– ص52] یکی ازعلل این ندامت حمله مشكوكی بود كه چند ماه پیش از آن، یعنی دراوائل آبان 1305 به جان مدرس شده و بخت مصالحه را كاسته بود. بنابراین مدرس مبارزه را دوباره آغاز كرد و هزینۀ آن را با زندگی ده سالۀ تبعیدی در خواف و كشته شدن در كاشمر به دست مأموران شهربانی پرداخت.

در فصل پیش، از روشنفكرانی كه دل از مشروطیت كنده وهواخواه حكومت مقتدر مركزی شده بودند سخن رفت، همین طورازاین كه برخی از آنها دیكتاتورهایی مانند میكادو، موسولینی یا آتاتورك را برای ایران الگویی مطلوب می پنداشتند. آنها از سرسخت ترین طرفداران رضاخان بودند، زیرا اورا شخصی می دیدند كه با این الگو مطابقت داشت. ولی برخی ازاین روشنفكران خواهان دیكتاتوری فردی نبودند، بلكه همان طوركه ابوالحسن حكیم درنامه ای به افشار در آبان 1302نوشت،آنچه مطلوب آنها بود، دیكتاتوری هیئت نخبگان بود که «حداقل از صد نفر با اراده تشكیل شده باشد» (کاتوزیان،«دولت وجامعه درایران»، 1379، ص 381 و بعد). دیدیم که افشارهم با « كنسنتراسیون» (تمرکز) قدرت مخالفت کرد. ولی آنچه درعمل انجام شد، تمركز و تراكم قدرت دردست فردی بود كه مرزی برای خودكامگی و استبداد شخصی نمی شناخت.(7)

ازاینرو، تجربه  دوران حکومت پهلوی اول و دوم و دوران چهل ساله رﮊیم ولایت فقیه معلوم می کند که رشد وتوسعه، از راه استقرار دمکراسی و برخورداری ایرانیان از حقوق شهروندی، بدون استقلال و آزادی وعدالت اجتماعی و درنتیجه، برقرارشدن حاکمیت جمهورمردم میسر نخواهد گشت. تجربه و سرنوشت تجدد خواهان دوران رضا شاه پهلوی و اصلاح طلبان و ترقی خواهان رژیم کودتای دست نشانده انگلیسی– آمریکائی محمد رضا شاه واصلاح طلبان درون رﮊیم قرون وسطی و مطلق العنان ولایت فقیه درس عبرت است. درحقیقت، بهاء دادن به اینگونه روش ها و منش های آزمون شده و تکرار تجربه شکست خورده البته پشیمانی ببار می آورد و پشیمانی درغیاب بکارگیری خرد نقاد، ایجاد یاس می کند. تا این هنگام، ما تجربه شکست خورده را تکرار کرده و پشیمان شده و باز تکرار را مکررکرده ایم، غافل ازاینکه استمراربخشیدن به تکرار و پشیمانی به مرگ در ویرانی می انجامد.  دراینجا، بویژه روی سخنم به برخی از گروهها و عناصر ایرانی است، به  پیروان « هدف وسیله را توجیه می کند» می باشد که با تمام وقاحت با کمک مادی و حمایت سیاسی کشورهای آمریکا و….با لفاظی، دائم شعار دمکراسی، سکولاریسم…. سرمی دهند. این سیاست خانمانسوز یعنی باز سازی استبداد داخلی و تولید فساد، دزدی و غارتگری بر ضد منافع و حقوق ملی است. به بیان دیگر، “همین اشخاص”و”همین آدمها” و”همین  وارثان پدران و اجداد دزد و مستبد و دست نشانده اشان “و”همین گروههای ” هرهری مسلک و بی ثبات در خدمت بیگانگان و آلت فعل سیاست آمریکا، آنهم بصورت کمدی مسخره، کاریکاتور و تکرار تراژدی گذشتگان هستند و از خود هستی ندارند، از درون خالی و در فعلیت بی شخصیت وفرومایه می باشند. جان کلام برای آنهائی که ازکژراهه وگذشته خود به سرسپردگی به سلطۀ خارجی و یا به استبداد داخلی خود پشیمان هستند اینست که  راه کار در خارج شدن از این  دور و چنبره ویرانگر و جبران آن است.

گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله ماست

آنچه البته به جایی نرسد فریاد است

و اما،  حسین سمیعی (ادیب السّلطنه) که مدّت پنج سال در خدمت درباری خود، شاهد و ناظر رفتار و پندارهای رضاشاه بوده است و خاطراتش مانند خاطرات اسدالله علم برای تاریخ معاصر ایران مهم می باشد. وی در تجربه بالینی واز نزدیک  در بارۀ برخی از خصوصیات اخلاقی رضاخان که نمونه ای از ویرانسازی است«حتی آنجا که[رفتار وکردارش ] بدون هیچ مقصود جنسی پدیدارمی شود، در کورترین لهیب ویرانسازی؟؟، نمی توان تشخیص نداد که ارضای این غریزه با میزان فوق العاده زیادت لذت خود دوستانه همراه است، زیرا که آرزوهای کهنه ی خود را برای قدرت مطلق ارضاء می کند.»(8) در زیر به نقل از کتاب خاطرات حسین سمیعی ( ادیب السلطنه) اشاره می کنم:

 نظر رضاشاه در شناختن اشخاص‌

«… پهلوی هركس را كه یكی دوبار می‌دید و محاوره‌ای می‌كرد به خوبی می‌فهمید كه بار و مایه او چیست و به اصطلاح چند مرده حلاج است.

پهلوی درانتخاب اشخاص برای كارهیچ زحمتی نداشت. زیرا اولا چنانكه گفتم اشخاص را درنظر اول و دویم و یكی دوبارملاقات خوب می‌شناخت و میزان لیاقت وكفایت او را به دست می‌آورد و می‌فهمید كه هركس برای چه كار مناسب‌تر است. ثانیا او اشخاص را به مصلحت كارانتخاب نمی‌كرد بلكه همیشه نظر به مصلحت شخص خود داشت وهركس راكه انتخاب می‌كرد برای همان منظور و مصلحت خودش بود ومبنی برسیاست روزمرّه كه به كارمی‌برد. دراین انتخاب هم نه‌چنان بودكه هركس را درخورلیاقت و شایستگی كه دارد به كاری بگمارد زیرا به كرّات دیده شد كه كارهایی را به اشخاصی رجوع می‌كرد كه هیچ مناسبت و صلاحیّت آن كار را نداشتند.

من خود به خاطردارم كه دركابینه هدایت (مخبرالسلطنه) محمودجم را به وزارت فوائدعامه منصوب ساخت وپس ازچندی كه مصالح شخصی او اقتضا كرد كریم آقا بوذرجمهری رئیس شهرداری تهران را به جای جم و جم را به ایالت خراسان مأمور كرد و درهمان روز كه این انتخاب صورت می‌گرفت در هیئت دولت حضور داشتم كه به جم گفت تو نمی‌توانی یك وزیر خوبی باشی، امّا می‌توانی والی خوبی بشوی. با چنین عقیده‌ای كه درباره جم داشت یك روز هم دیدیم همان جم را كه نمی‌توانست وزیر خوبی باشد به ریاست وزارت منصوب كرد وبه جای مرحوم فروغی هرقدرهم فكور و دانشمند و سیاستمدار بود یا جم هرچه هم بی‌كفایت و نامناسب، آلتی بیش نبودند ودر حقیقت روح و معنی كار در دست خودش بود وهرطور می‌خواست این آلتها را به كار می‌انداخت، منتها یكی بهتر و بیشتر می‌توانست آلت اجرای مقاصد او بشود و یكی كمتر.

این آلت قرار دادن اشخاص هم تا وقتی بود كه احتیاج او به وجود اشخاص باقی بود وهمین‌كه آن احتیاج تمام می‌شد دیگر با آن اشخاص كاری نداشت و آنها را یا به بهانه‌ای مورد سخط و غضب خود قرار می‌داد و یا اگر نمی‌توانست بهانه‌ای پیدا كند با بی‌اعتنایی عذرش را می‌خواست. اشخاصی كه مصدر مشاغلی بودند و تحت امر و فرمان او قرار می‌گرفتند بایستی تمام زندگانی خود را وقف اجرای امر و نهی او بكنند و از لذایذ زندگی هیچ تمتّع نبرند. حتی اگر بیمار هم می‌شدند بایستی با حال بیماری در سركار خود حاضرشوند و جان بكنند و او ابدا نمی‌خواست قبول كند كه كسی به علّت بیماری نمی‌تواند كار بكند.

چنان‌كه مرحوم فروغی در موقعی كه رئیس الوزرا بود چند روزی به سبب حمله قلبی كه داشت نتوانست به درباربیاید یا درهیئت دولت حضورپیدا كند و تقریبا یك هفته در خانه خود خوابیده و مشغول معالجه بود. یك روزدكتر معالج اوكه گویا دكترامیراعلم بود اتفاقا آن وقت افتخارملازمت دربار شاهنشاهی و طبابت مخصوص را نیزداشت برحسب معمول به دربار آمده بود و شاه در باغ قدم می‌زد.

ازدكتر پرسید فروغی چطوراست. عرض كردهنوز بهبود كامل نیافته است. شاه با لحنی مسخره‌آمیز گفت چه مرگش است كه این‌قدر طول كشیده، یا بمیرد یا بیرون بیاید و كار كند.

پهلوی به بعضی ناخوشیها از قبیل گریپ و آنژین و تب و نوبه و رماتیسم و امثال اینها اهمیّتی نمی‌داد ومی‌گفت برای این كسالتها نباید خوابید و از كار غفلت كرد. پهلوی مانند آن آهنگر كه به شاگردخودمی‌گفت «بمیرو بدم» از متصدّیان كارانتظارداشت كه درحال نزع هم ازاجرای امر و نهی او خودداری نكنند. چنان‌كه كرارا می‌گفت كه من خود غالبا با تب سی و نه درجه و چهل درجه كار می‌كنم.

غالبا اتّفاق می‌افتاد كه وزراء با حال گریپ و تب و درد سینه از ترس در هیئت وزرا حاضر می‌شدند و اگردر موقعی كه خود شاه در جلسه وزرا نشسته بود وزیری كه مبتلا بود سرفه می‌كرد اوقاتش تلخ می‌شد و متغیّر می‌گردید. گاهی هم می‌گفت «خفه شوچه خبر است». به این جهت هر وقت كسی سرفه‌اش می‌گرفت ناچار بود از جلسه بیرون برود و سرفه‌های خود را بكند و سینه خود را با آب گرم نرم نماید و تسكین دهد و برگردد.

پهلوی باهمه این سختگیریها كه داشت از تشویق و قدردانی وحق‌شناسی هم مضایقه می‌كرد و اشخاصی كه برای اوكارمی‌كردند هرقدرهم صمیمیّت وحسن‌ خدمت به خرج می‌دادند وهرچه هم خوش‌رقصی می‌كردند ومی‌خواستند زحمات خود را خوب جلوه بدهند و رضای خاطر او را جلب كنند كمتراتّفاق می‌افتاد كه از او اظهار رضایت و تشویقی ببینند و امیدوار شوند كه بحمد الله خدمات آنها منظور نظر آفتاب اثر همایونی گردیده است. در صورتی كه اگر فی الجمله لغزش یا غفلتی از یك نفر می‌دید محال بود كه صرف‌نظر كند. همه مؤاخذه بود و قهر و غضب و فحش و ناسزا، و بیچاره كسی كه خطایش قدری بزرگ بود.

بهترین شاهد برای اثبات این معنی و وصف بی‌وفایی پهلوی همان سرگذشت تیمورتاش و نصرة الدّوله و داور و سردار اسعد و دادگر است كه در درجه اول تیمورتاش و در درجه دویم و سیم نصرة الدّوله و داور و دادگر و سردار اسعد برای اجرای نظریّات و پیشرفت مقاصد او بهترین آلت بودند و عجیب‌ترین نقشها را بازی كردند و هرگونه فداكاری را در این راه مبذول داشتند. اینها همه عناصر و عوامل كشوری بودند.

اگربه عوامل وایادی لشكری او نگاه كنیم عده بی‌شماری را از امراء و سران لشكر وافسران ارشد و غیرهم رامی‌بینیم كه همه شهدای این راه گردیده و سرو جان در راه رضای پهلوی باختند كه ازآن جمله‌اند امیرلشكرعبد الله طهماسبی و امیرلشكر محمود آیرم فرمانده لشكرغرب وامیرلشكرجان محمّد فرمانده لشكر خراسان و امیرلشكر محمود انصاری امیراقتدار وسرلشكر محمّد حسین آیرم و سرتیپ محمّد درگاهی و امثال آنها.

پهلوی تا وقتی‌كه به وجود این عوامل محتاج بود و از جانبازیهای این اشخاص می‌توانست استفاده كند آنها رامحرم اسرار و [رفیق] حجره و گرمابه و گلستان قرار داده است. دست آنان را در هرچه می‌كردند بازمی‌گذاشت وهمین‌كه احتیاجش از آنها رفع می‌شد و یا دخالت آنان را در كارها بیش از آن منافی مصلحت خود می‌دانست هریك را به بهانه‌ای در عقابین خشم و غضب خود می‌انداخت و انواع بلاها را بر سر آنها می‌آورد.

 

خودپسندی و خرسندی از تملّقات و احساسات اعم از اینكه راست باشد یا دروغ‌

پهلوی بالطبیعه مردی خودخواه و مغرور و از خودراضی بود. از همان وقت كه زمام كارها را به دست گرفت این صفات كمابیش از او بروز می‌كرد و هرچه بر اختیار و اقتدارش افزوده می‌شد این اوصاف از او بیشتر ظاهر می‌گردید.

علی الخصوص كه متملّقان گزاف‌گو و بادنجان دورقاب‌چینان چرب‌زبان در اطراف او جمع شده، او را به انواع مدایح و مناقب می‌ستودند و چیزهایی در حقّ او قائل می‌شدند كه ابدا در او وجود نداشت و در این تملّقات و خوش‌آمد گوییها كار مبالغه را به جایی می‌رساندند كه گاهی او را مأمورعلنی و فرستاده خدا و «مؤید من عند الله» می‌خواندند. آن مرد عامی خودپسند هم با آنكه می‌دانست غالب این حرفها و ستایشها دروغهایی است كه مردم چاپلوس و منفعت‌جو از روی اغراض و مقاصد شخصی به هم می‌بافند و برای خوش‌آمد و ریشخند او می‌گویند و هیچ كدام اساس و حقیقت ندارد، معهذا خوشش می‌آمد و برای شنیدن این دروغها به آن متملّقان بی‌حقیقت دل می‌داد و قلوه می‌گرفت.

آنها دروغها را ساخته و پرداخته و به قالب می‌زدند و به او تحویل می‌دادند و او هم می‌شنید و باور می‌كرد. « که منم طاووس علیّین شده» و باورداشت كه حقیقه همان‌طوركه این اشخاص می‌گویند مردی فوق العاده و ماوراء الطبیعه است و كارهایی كه دراین كشوركرده است درحكم كرامت و اعجاز است و چون هیچ‌ وقت ازایران بیرون نرفته وترقیّات كشورهای جهان رابه چشم ندیده بود تصوّر می‌كرد و همین‌طور هم آن مجیز‌گویان نامرد به او خاطرنشان می‌كردند كه آنچه او كرده است در هیچ جای دنیا نظیرش را نكرده‌اند

و بر روی همین عقیده و تصوّر از مردم جز كرنش و تعظیم و ستایش و تكریم و بندگی و فداكاری و چاكری و فرمانبرداری توقّع و انتظاری نداشت و اگر اتفاقا در میان این دروغگویان و یاوه‌ سرایان یكی فی الجمله درمبالغه كوتاهی می‌كرد یا لكنتی در زبانش پیدا می‌شد یا بیانش برای اشباع و اغراق نارسا بود اوقات پهلوی تلخ می‌شد و كینه آن بنده گنهكار در سینه آن خدای قادر قهّار جای می‌گرفت.

تدبیر كار و زمینه ‌سازی‌

پهلوی درحسن تدبیرونقشه‌ كشی وزمینه‌ سازی یدی طولی ومهارتی به كمال داشت وكمتراتّفاق می‌افتاد كه درنقشه‌هایی كه می‌كشد و دوز و كلكی كه می‌چیند موفقیّت حاصل نكند. بهترین گواه همان زمینه است كه برای كودتای سیم اسفند تهیّه كرد و تدبیر و لطایفی كه بعد از كودتا برای جلب كردن افراد و طبقات و جمع كردن اسباب و وسایل پیشرفت مقصود به كار می‌بست.

اولا دیدیم كه درهمان آغاز كار و درظرف دو سه ماه شریك عمل و رفیق راه خود سیّد ضیاء الدّین را كه یگانه داعی مقام و موی دماغ او بود از میان برداشت و میدان را برای خود خالی كرد.

ثانیا یكی دو سال وقت خود را با بردن و آوردن كابینه‌های مختلف سه چهار ماهه و پنج ماهه مشغول داشت و درحقیقت آزمایشهایی از اشخاص می‌كرد و در این ضمن با تمام طبقات مردم تماس یافته و با همه متولّیان و سردسته‌ها و پاطوق‌دارها سروكاری پیدا كرده، هریك را به نحوی فریفت و هر دسته را با نیرنگی به سوی خود جلب نمود تا بالاخره بر خر آرزوی خود سوارشده و با احراز مقام ریاست وزراء زمام كارها را مستقیما ومستقلا به دست گرفت واین هنوز اوّلین مرحله‌ای بود كه به سوی منزل مقصود طیّ می‌كرد.

و چون بر همه كارها مسلط و مستولی گردید دامنه تدابیروعملیّات خود را وسعت داد وهر چندی برحسب اقتضای وقت و مصلحت كار خود یك دسته را پیش می‌كشید و یك عوامل مؤثری را به دست می‌گرفت و همین ‌كه از آن دسته و آن عوامل استفاده خود را تكمیل می‌كرد از آنها می‌برید و به دسته دیگر نزدیك می‌شد و عوامل تازه‌ای را به روی كارمی‌آورد و این خود یكی از صفات و تدبیرات برجسته او بود كه تا آخر زمامداری خود به كار می‌برد و از اشخاص تا اندازه‌ای كه می‌خواست و می‌توانست استفاده می‌كرد و پس از رفع احتیاج آنها را به هیچ می‌شمرد.

چنانكه چندی با مدرّس و حواریّون او روی هم ریخت و ظاهرا با مشورت و صوابدید آنها كار می‌كرد و پس از چندی روی از آنان برمی‌تافت و با سلیمان میرزا و سوسیالیستها بند و بست نمود و آنها را آلت اجرای مقصود قرار می‌داد. با هیچ یك از این دسته‌ها هم راست نمی‌گفت و هرچه می‌كرد همه ظاهر سازی بود كه رفته‌ رفته كار را به نفع خود تمام كند و بر گرُدن آرزو سوار شود.

مرا خود دراین زمینه‌ها قصّه‌ای است كه چون خود در بعضی ازآنها وارد بوده‌ام بی‌مناسبت نیست كه در این‌جا بعضی قسمتها را كه به خاطر دارم به نحو اجمال بیان كنم.

پهلوی پیش از آنكه به پادشاهی برسد چنانكه گفتیم برای رسیدن به مقصود نقشه‌هایی می‌كشید و زمینه‌هایی می‌ساخت و بند و بستهایی با این و آن و این دسته و آن دسته می‌كرد.

از جمله دراوایل امربا حزب سوسیالیست كه لیدرهای برجسته آن عبارت ازمیرزا محمّد صادق طباطبایی و سلیمان میرزا و حاجی میرزاعلی محمّد دولت‌آبادی و میرزا قاسم خان صورو چند تن دیگر بودند روی هم ریخت و بالاخره كابینه‌ای تحت ریاست خود تشكیل داد كه اكثریت آن با سوسیالیست‌ها بود و سلیمان میرزا و میرزا قاسم خان صور و حاجی عز الممالك اردلان و معاضد السلطنه پیرنیا جزو اعظم آن بودند و باقی هم اگر سوسیالیست نبودند متمایل به سوسیالیزم بودند. طباطبایی هم كه مهمترین لیدر این جماعت بود به سفارت كبرای ایران در آنكارا منصوب و روانه گردید.

عمر این كابینه چند ماهی طول كشید و سوسیالیست‌ها رتق و فتقی داشتند و خودنمایی‌هایی می‌كردند. ولی پس از چندی كم‌كم سیاست پهلوی عوض شد و خود را از سوسیالیست‌ها بی‌نیاز دید و مصلحت چنان اقتضا كرد كه سر خر را به طرف مدرّس و طرفداران او برگرداند.

تیمورتاش و مشارالملك در این كار دستی داشتند و او را بر ضدّ سوسیالیست‌ها برمی‌انگیختند. داور و نصرت الدّوله هم در زیر پرده انگشت‌هایی می‌رسانیدند و دامنهایی به آتش می‌زدند تا عاقبت پهلوی را واداشتند كه كابینه را عوض كند و كابینه دیگری كه سوسیالیست‌ها در آن نباشند تشكیل دهد.

من درآن وقت معاون ریاست وزرا بودم. در این‌جا بی‌مزه نیست كه چگونگی ورود خود را به معاونت ریاست وزرا بیان نمایم. چند ماه پیش از این تاریخ من حكمران تهران بودم. یك روز كه در اداره حكومتی نشسته بودم آمدند گفتند حضرت اشرف رئیس الوزرا می‌فرمایند دو ساعت و نیم بعد از ظهر به منزل من بیائید با شما كاری دارم. گفتم بگوئید اطاعت می‌كنم.

ساعت و نیم بعد از ظهر برخاسته به منزل ایشان رفتم. هوا هم گرم [بود].

همین‌كه وارد حیاط شدم رئیس الوزرا را دیدم در ضلع شرقی عمارت بیرونی خود در سایه دیوار قدم می‌زند. چشمش كه به من افتاد با سر و دست اشاره كرد كه بیا.

جلورفتم و نزدیك شدم. مختصر احوالپرسی كرد وبعد با یك قیافه عبوس ویك لحن عتاب‌آمیز ساختگی گفت فلانی من هیچ انتظار نداشتم كه توبا من مخالفت كنی وبا مخالفین من همدست شوی.

ازاین حرف او خیلی تعجّب كردم كه یعنی چه. من چه مخالفتی با این مرد داشته‌ام و با كدام مخالف او همدست شده‌ام. این اشتباه از كجا ناشی شده است.

در جواب گفتم این موضوع را بكلی تكذیب می‌كنم و هركس چنین راپرتی به حضرت اشرف داده است برخلاف حقیقت عرض كرده و من هیچ مخالفتی با شخص شما نداشته و ندارم.

گفت خیر این طور نیست. گفتم به چه دلیل. گفت به دلیل اینكه شما با درباریها مربوطید و پیش ولیعهد می‌روید (آن وقت سلطان احمد شاه در اروپا بود و محمّد حسن میرزای ولیعهد برادرش در تهران نایب السلطنه بود) و به اتّفاق قوام الدّوله از من بد می‌گوئید و سعایت می‌كنید.

من از شنیدن این سخنان كه بكلی برخلاف حقیقت و مباین با رویه من بود بی‌اختیار خنده‌ام گرفت. با نگاه تعجّب‌آمیزی پرسید چرا می‌خندی. گفتم این راپرتها كه به حضرت اشرف داده‌اند بقدری بی‌اساس و لایتچسبك است كه جز خنده جوابی ندارد. من كجا و این حرفها. من كی از قاجاریه دل خوشی داشته‌ام و چه طرفی از طرف آنها بسته‌ام، یا چه خدمتی به مملكت كرده‌اند كه حالا طرفدار آنها بشوم و بروم  بر ضدّ شما كه می‌خواهید به مملكت خدمت بكنید با آنها بسازم. خوب است به دیوان اشعار و نوشتجات من مراجعه كنید و ببینید چه چیزها در ذكرمعایب ومفاسد دوره‌های گذشته واعمال زمامداران و مخصوصا زمان محمّد علی شاه و موقع خطرناك باغ شاه و استبداد صغیر ساخته و پرداخته‌ام.

این حرفها را كه زدم یك‌دفعه لحن سخن رئیس الوزرا تغییر كرد و شروع به خندیدن نمود و با مهر و ملاطفتی تمام گفت كه من این حرفها را برای آزمایش شما زدم و شوخی می‌كردم. من شما را خوب شناخته‌ام و می‌دانم كه اهل انتریگ و فساد نیستید وبرخلاف مصلحت مملكت كاری نمی‌كنید. هیچ راپرتی هم ازجایی به من نرسیده است و حالا برای مقصود دیگری شما را خواسته‌ام كه با شما صحبت كنم.

گفتم بفرمائید.

گفت من میل دارم كه شما قدری نزدیكتربه من كمك كنید، یعنی معاون من بشوید. گفتم در صورتی كه این‌طورصلاح دیده باشید و ازمن كمكی برآید البته حاضرم. گفت بسیار خوب ازفردا صبح بیائید و مشغول كار شوید. من نیز در همان روز با حكومت تهران وداع گفتم و به مشغولیّت تازه پرداختم.

چنان‌كه معمول است جلسات هیئت وزرا هفته‌ای سه روز از دو ساعت بعد از ظهر در گلستان تشكیل می‌شد. آن وقت ناهاری هم برای هیئت دولت تهیّه می‌كردند. ولی خود رئیس الوزرا ناهار را در منزل خود می‌خورد و دو ساعت بعد از ظهر می‌آمد. هیچ وقت هم اتّفاق نیفتاد كه از دو ساعت بعد از ظهر تخلّف كند. در سرساعت حاضر می‌شد و جلسه را تشكیل می‌داد و در كارهای مملكت تصمیمات لازمه می‌گرفت و دستورهای قطعی می‌داد. در سر ساعت چهار برمی‌خاست و می‌رفت.

یك روز من در گلستان و در اطاق خود مشغول كار بودم، وزراء هم به مجلس رفته بودند. نیم ساعت بعد از ظهراز مجلس آمدند. ناهار هم حاضر بود فورا مشغول ناهار شدیم كه زودتر خود را برای موقع آمدن رئیس الوزرا آماده كنیم، زیرا رئیس الوزرا بقدری جدّی ومراقب و سخت‌گیر بود كه همه از او مثل بچه مكتبی از آخوند می‌ترسیدیم كه مبادا یك‌دفعه بیاید و ما در هیئت حاضر نباشیم.

دربین اینكه مشغول ناهار بودیم پیشخدمتی آمد به گوش من گفت حضرت اشرف شما را به فوریّت خواسته‌اند. تفصیل را به آقایان وزراء گفتم و ناهار را با عجله خوردم و سوار شده رفتم. وارد حیاط كه شدم دیدم در بغل دیوار راه می‌رود و منتظرمن است. نزدیك رفتم گفتم فرمایشی بود. گفت بلی من امروز به هیئت نخواهم آمد واین وزرا هم باید عوض شوند. خواستم شما از قول من به وزرا بگوئید فورا استعفا بدهند.

ازاین فرمایش رئیس الوزرا[ی] حكومت مشروطه و دولت پارلمانی خیلی حیرت كردم كه با اصول قانونی هیچ وفق نمی‌داد و بدون اینكه خود رئیس دولت استعفا كند به هیچ وزیری نمی‌توان گفت استعفا بده، مگر اینكه وزیری خودش بخواهد از كاركناره كند و استعفا بدهد. گفتم البته امرمبارك را اطاعت می‌كنم ولی این محذور قانونی هم درمیان هست. از این سخن من روی درهم كشید. گفت من شما را می‌گویم بروید به وزراء ازطرف من این‌طوربگوئید. شما تكلیفی جزرسانیدن پیام من ندارید. دیدم چاره‌ای نیست. تدبیری به خاطرم رسید كه لااقل سندی از او تحصیل كنم كه اگر فردا اعتراضی كردند ریش من درگیرنباشد.

گفتم اجازه می‌دهید كه عین این فرمایش حضرت اشرف را كتبا به وزرا ابلاغ كنم و چیزی بنویسم و امضاء بفرمائید. گفت بسیار خوب. هرچه صلاح می‌دانید بنویسید بدهید امضاء كنم. فورا به اطاق دفتر رفتم و به نام هریك از وزراء نامه‌ای نوشته و بردم كه امضاء كند. همه را  امضاء كرد جز یكی را كه به نام فروغی بود كه آن وقت وزیر خارجه بود. گفت فروغی باید بماند و بقیّه بروند.

نامه‌ها را بعد ازامضاء برداشته به گلستان بردم. وزرا دراطاق جلسه منتظر ورود رئیس الوزرا بودند. من دیگر پیش آنها نرفتم وخود را نشان ندادم ومرحوم عنایت الله خان سمیعی (مدبّرالدّوله) را كه آن وقت رئیس دفترریاست وزراء بود خواستم وموضوع راحالی كردم ونامه‌ها را به اودادم وگفتم فروغی ازاین میانه مستثنی است. شما قبلا فروغی را محرمانه ازاین جریان مطّلع سازید كه به بهانه‌ای از اطاق وزراء بیرون بیاید وبعد بدون اینكه كسی بداند من این‌جا هستم این پاكتها را به پیشخدمت بدهید ببرد و درجلو وزراء بگذارد. این را گفتم وفورا به اطاق دیگررفته تمدّد اعصابی كردم.

سمیعی هم فورا به دستوری كه داده بودم رفتار كرد. وزراء از این پیش‌آمد ناگهانی و بی‌مقدّمه متحیّر مانده و بالاخره چاره ندیده بودند جز اینكه دسته‌جمعی نامه‌ای نوشته استعفا كردند و برخاسته دست از پا درازتر به خانه‌های خود رفتند.

بعد از ساعتی كه من منتظر نتیجه بودم مرحوم سمیعی آمد و استعفانامه وزراء را آورد و به من داد. من هم فورا سوار شده به منزل رئیس الوزرا رفتم و نامه را دادم. خواند و خیلی خوشوقت شد كه كاری به این دشواری در ظرف یكی دو ساعت بدون هیچ اشكال انجام گرفته است. البته این تغییر و تبدیل به میل و شاید برحسب دستور مدرّس بود كه با سوسیالیست‌ها سخت مخالفت می‌كرد. زیرا از چندی به این طرف رئیس الوزرا صلاح خود را در سازش با مدرّس دیده بود و این بود كه از رفقای سوسیالیست خود دست كشید.

از همان ساعت درصدد تهیّه و تشكیل كابینه تازه برآمد و بعد از سه روز تشكیل داد. مرا هم در این كابینه داخل و پست وزارت عدلیّه را به من محوّل كرد.

تیمورتاش و سرداراسعدومشارالملك هم كه دربرهم زدن كابینه سوسیالیست‌ها. باری هم این آهو گردانی‌ها را می‌كرد و ازهمه طبقات و افراد مختلف آزمایشهای كامل می‌نمود و چون تا یك اندازه زمینه‌ها را به نفع خود آماده ساخت اندك‌اندك با دربار و مقام سلطنت درانداخت و عوامل مختلف را به كار واداشت. در طیّ این مدّت هم چند تن از بازیگران زبردست را به دام آورده و در میان معركه افكنده بود، مانند تیمورتاش ونصرت الدّوله و داور و دادگر و تدیّن وامثال آنها. بر اثراین نیرنگها روزبه ‌روز روابط او با دربار تیره‌تر گردید و سلطان احمد شاه بدبخت بالاخره مجبور شد به اروپا برود و جان خود را از این مهلكه نجات بدهد.

رفتن شاه و خالی ماندن مقام سلطنت میدان را برای جولان او باز كرد و جسته‌جسته نغمات مخالفت و تنفّر از گلوی هوچیان و تعزیه‌گردانان نسبت به شاه آغاز شد و زمزمه جمهوریّت در افواه و السنه افتاد و اجتماعات در شهر شروع و روز به‌ روز بر دسته‌های آتش‌افروز افزوده گردید و خانه شخص رئیس الوزرا مركز این اجتماعات قرار گرفت.

دسته‌دسته همه روزه بدین مركز روی آورده و از در و دیوار بالا می‌رفتند، نطقهای آتشین می‌كردند، خطابه‌های شورانگیز می‌خواندند و میتینگ‌های انقلابی می‌دادند. زبانه‌های این آتش به ایالات و ولایات نیز سرایت كرده و به توسّط عوامل و مأمورین نظامی و غیرنظامی شعله‌ور گردید و نظیر همین اجتماعات مركزی درمراكز مهمّه برپا شده و تلگرافهای بالا بلند بود كه پی‌درپی از همه‌جا به مجلس و مقامات دیگر می‌رسید و الغای سلطنت قاجاریه و اقامه جمهوریّت را مصرّا خواستار می‌شدند و كنگره این اجتماعات در خانه رئیس الوزراء محبوب وقت و رئیس جمهور آینده همه روزه منعقد بود.

ناگاه یك‌دفعه ورق برگشت و شعله‌های آتش جمهوریّت فرونشست و ازمیان آن جمال درخشان سلطنت جلوه‌گری كرد و نغمه مراجعه به آراء عمومی (رفراندم) و تأسیس مجلس مؤسّسان بلند گردید و دیری نپائید كه نمایندگان مجلس مؤسسان ازایالات و ولایات انتخاب شده و به مركز آمدند و با شركت نمایندگان مجلس شورای ملّی، مجلس مؤسّسان را تشكیل دادند و ماده قانون اساسی تغییر یافته و به تصویب مجلس مؤسّسان رسید و سلطنت ایران از سلسله قاجار به خاندان پهلوی به میمنت و مباركی انتقال یافت.

اینها بود نتیجه قوّت فكر و حسن تدبیر ونظم و سیاست پهلوی كه یك‌مرتبه به عرصه میدان سیاست قدم نهاد و در ظرف مدّت قلیلی زمینه‌ها را طوری حاضر كرد و بر مراكز حسّاس و قوای مؤثر كشور به اندازه‌ای احاطه و استیلا یافت كه بالاخره تمام بازیگران و میدان‌داران سیاسی جمع شدند و همه‌چیز را گرفتند و بستند و به دست آن پهلوان دادند وآن دیو سپید سوادكوه خاتم سلیمانی را در انگشت كرد و با كمال حشمت و نخوت بر تخت جمشید و فریدون جلوس نمود و شد آنچه شد. » (9 )[ پایان نقل قول  از خاطرات حسین سمیعی]

توضیح اینکه، اگررضاخان از زمان کودتای 1299 حمایت انگلیس را نداشت درهمان آغاز در عرصه نظامی و سیاسی امکان یکه تازی  پیدا نمی کرد و در نطفه خفه می شد.

 

فصل اول، عبدالله مستوفی در بارۀ انتخابات و جلسات مجلس مؤسسان تأکید می کند:«در همه‌جا سعی شده است كه اشخاصی انتخاب شوند كه موافقت آنها به سلطنت پهلوی مسلّم باشد و در حقیقت دولت نام هركس را می خواست از صندوق بیرون می‌كشید. معهذا عدّۀ زیادی از اشخاص از مركز ولایات انتخاب شده بودند كه عدّه ای از آنها وكلای موافق پهلوی در مجلس شورای ملّی بودند، حتّی بعضی هم كه در روز نهم آبان شایدعمداً غیبت كرده بودند، بعد از آن كه دیدند كار گذشته، به داوطلبین عضویت در مجلس مؤسسان عذر مافات خواستند»(10)

  « نمایندگان فرمایشی مجلس مؤسّسان به خوبی ازجو رعب و وحشت جلسۀ 9 آبان مجلس شورای ملی برای« تغییر سلطنت» آگاه بودند ومی دانستند که روند این مجلس غیرقانونی است. فروغی، داور، تیمورتاش، سلیمان میرزا، تدیّن، سیّد یعقوب انوار و…، حزب تجدّد و سوسیالست ها برهبری سلیمان میرزا با حمایت انگلیس و روسیه شوروی که صحنه گردان این پروسۀ جابجائی وعامل اصلی شکل گیری آن بودند.

روحانیت سنّتی ایران« که عدّه ای از علمای تهران وسایر شهرستان‌ها درمجلس مؤسّسان حضور داشتند به این روند مشروعیت داده و ستون  پایه های استبداد فراگیر رضا خان شدند. در واقع بیش از یك سوّم از نمایندگان روحانی بودند كه ازجمله سیدابوالقاسم كاشانی، آیت الله زاده شیرازی، شیخ محمّدعلی تهرانی، شیخ حسین یزدی، میرزا هاشم آشتیانی، سیدمحمّد بهبهانی، حاج امام جمعۀ خوئی، حاج آقا جمال اصفهانی، شیخ‌الاسلام ملایری، آیت‌الله زاده خراسانی، سیدعبدالوهّاب صالح، قائم‌مقام‌الملك رفیع به نمایندگی انتخاب شدند (امیر طهماسب، 1357: 27- 28؛ مكی، 1363: ج3/493- محسن پریوش”علما و انقراض قاجاریه”) . »

 در یادداشت های سلیمان بهبودی به ملاقات های آیت الله ابوالقاسم کاشانی با رضا خان دراین موقعیت حسّاس اشاره شده است.ناگفته نماندکه آیت الله سیّد محمّد بهبهانی وآیت الله ابوالقاسم کاشانی درکودتای انگلیسی – آمریکایی  28 مرداد 1332 بر ضدّ حکومت ملّی دکتر مصدّق شرکت فعّال داشتند.

حسین مکی می نویسد:  رضاخان و نظامیان به فرمان او ، نمایندگان از قبل تعیین شده را از صندوق “انتخابات”مجلس مؤسّسان اوّل درآوردند. سلیمان میرزا با مسلك « سوسیالیستی» درمنزل رضاخان« پیمان ‏نامه‏اى با سید محمد صادق  طباطبائی، مستشار الدوله صادق، سید محمد تدین، رضا افشار، علی اکبر داور، تیمورتاش، عدل الملک دادگر و سردار سپه رضا خان و… امضاء و مبادله نمود. در یکی از مواد این پیمان به این مضمون« که والاحضرت سردارسپه به انتخاب مردم مادام العمر درمقام سلطنت انتخابی قرارگرفته وپس ازآن اخد تصمیم در مورد پادشاه و جانشین قانونی او را به رأی ملت ایران واگذار می نمایند.» درجریان «انقراض قاجاریه و تفویض سلطنت به سردار سپه، با كوشش و فعّالیت سلیمان میرزا چشمگیر بود‏.» و بین آنها قرار نبود که پادشاهی را موروثی کنند، در مجلس مؤسّسان از رضا خان که زیرقول و قرارش زد، کلک خورد. سلیمان میرزا درهمین مجلس می گوید:«درتفویض حکومت به شخص آقای پهلوی کاملا موافقم زیرا الساعه شاید مدت 3 سال باشد که همه وقت خواه در مجالس خصوصی مجلس شورای ملی، خواه درمجالس علنی ازاولین مدافعین ایشان و اعمالی که ایشان برای خیرمملکت و صلاح مملکت کرده اند بنده بوده ام وهیچ جای تردید برای احدی نیست که درخیلی ازمواقع مهمه کسی که برخاسته است و دفاع کرده است ازخدماتی که شخص ایشان دربرانداختن اصول ملوک الطوایفی و ازامنیتی که در سرتاسر این مملکت تهیه کرده اند و ازمرکزیتی که درقوا داده اند و از کوبیدن سراشرار و اشخاصی که قوای مرکزی راسابقاً نمی شناختند وسایرترتیبات دیگر که همه اش در موقع خودش واضح وآشکاراست همیشه اگر مخالفی داشته اند مواقعی که در مقابل آن مخالفت صحبت کرده است درمجلس علنی یا خصوصی به شهادت رفقای مجلس اگرجلسۀ خصوصی بوده است و به شهادت ارباب جرائد و روزنامه ها در جلسات علنی بنده بوده ام در این تردید نیست.» (11)

 دراین مجلس فرمایشی بنا به اصل سی و ششم « سلطنت مشروطۀ ایران از طرف ملّت به وسیله ی مجلس مؤسّسان به شخص اعلیحضرت شاهنشاه رضاشاه پهلوی تفویض شده ودر اعقاب ذكورایشان نسلاً بعد نسل برقرارخواهد بود» تصویب شد.

در این مجلس از مخالفان بنام و رجل سیاسی مورد اعتماد ملّت نظیر مدرّس، مصدّق، مشیرالدوله، مؤتمن الملک، مستوفی الممالک، بهار و.. خبری نبود. حسین مکّی می نویسد:« انتخابات مجلس مؤسّسان شروع گردید، در تهران و شهرستانها ازطرف عُمّال سردارسپه ومأمورین شهربانی و قشون فعّالیت زیادی ابراز می شد. کسانی حق داشتند انتخاب شوند که در” لیست” و صورت اسامی دولت صورت داده شده بودند. این لیست را شهربانی و داورو چند نفر دیگرتهیّه کرده بودند، در تهران مأمورانتخاب اشخاص درلیست شهربانی بود ولی درشهرستانها مأمورین انتخاب افراد در صورت مزبور رؤسای قشونی بودند.

در تهران که مرکز ایران بود و قاعدتاً بایستی انتخاباتش ولو به صورت ظاهرهم شده آزاد باشد اعمال نفوذ کردند و از انتخاب اشخاصی که واقعاً دارای آراء  طبیعی بودند جدّاً جلوگیری نمودند و بهمین لحاظ هم مشیرالدوله، مؤتمن الملک، مستوفی الممالک، مصدّق السلطنه، مدرّس، تقی زاده وغیره که در موقع تغییرسلطنت روی موافق نشان نداده بودند انتخاب نشدند و درعوض کسانی انتخاب شدند که بطور قطع اگر انتخابات آزاد بود ازبیست و چهار نفرشاید دو سه نفر آنها انتخاب می شدند. زیرا منتخبین مجلس مؤسّسان غالباً دارای حسن شهرت و سوابق روشن که مورد اعتماد عمومی باشند نبوده، مردم آنها را بخوبی نمی شناختند.

درانتخابات تهران چیزیکه درتسریع عمل شهربانی درانتخاب افراد مورد نظرواقع گردید بی اعتنائی مردم نسبت باانتخابات مجلس مؤسسان بود چه غالب اهالی تهران چون باطناً ازسردار سپه  دل خوشی نداشته و نسبت به انقزاض هم با تنفرّ می نگریستند و میدانستند نتیجۀ انتخابات مجلس مؤسسان چه خواهد بود از شرکت درانتخابات خودداری کرده مأمورین شهربانی هم مغتنم شمرده هرکس را می خواستند پای صندوق انتخابات برده مانند ادواربعد (ازدورۀ هفتم به بعد)هر لیستی را دست آنها میدادند مجبور بودند در صندوق بیاندازند.

درولایات نیزازتهران با مردم شدیدتررفتارکرده بطورکلی کسانی بایستی انتخاب شوند که اگروکیل مجلس شورایملّی هم بودند از وکلائی باشند که طرح راجع به تغییرسلطنت را قبل از طرح درمجلس( در منزل سردارسپه) امضاء کرده باشند ویا ازکسانی باشند که قبلاً  قول رأی به سلطنت پهلوی را داده باشند.

با این کیفیت انتخابات بجریان افتاد وهمان اشخاصی را که می خواستند از صندوقها بیرون آوردند. برای اینکه خوانندگان متوجه گردند که منتخبین تهران از چه طبقه و روی چه اعمال نفوذی انتخاب شده اند کافی است اسامی آنها را در زیر نقل نمائیم و سپس اسامی نمایندگان دورۀ ششم راهم که چند ماه بعد ازآن بجریان افتاده وتاحدّی رأی دهندگان آزادی عمل داشته اندنقل نمائیم تا ازمقایسه این دو صورت خوانندگان داوری فرمایند که اگرانتخابات تهران با شهرستانها متوجّه گردند که اصولاً و بطورکلّی انتخابات مجلس مؤسسان روی چه  فشار و دسته بندی واعمال نفوذی صورت گرفته است، اینک اسامی نمایندگان مجلس مؤسسان تهران:

1- احتشام زاده 2–  علی اکبر داور3-  امین الضرب 4- آقا ضیاء نوری 5 – حاج سید ابوالقاسم  کاشانی 6– تدیّن 7– آیت الله شیرازی 8 – شیخ محمد علی تهرانی 9 – حاج رحیم قزوینی10 – ملک زاده 11 – اسلامیه 12 – ادیب السلطنه محمد 13 – حسین خان سمیعی 14– مشار الدوله 15 – نظام الدین خان16 – شیخ محمد حسین یزدی 17- میرزا هاشم آشتیانی 18– سلیمان میرزا 19– اسلامبولچی 20- جواد خان امیر همایون 21 – معتمد الممالک سلطان احمد 22 – نقیب زاده 23 – طباطبائی 24 – میرزا سید محمد بهبهانی .

اینک اسامی  وکلای  دورۀ  ششم مجلس  شورای ملّی:

1- دکتر مصدق2 – میرزا حسن خان وثوق الدوله 3 – میرزا هاشم آشتیانی – 4 – حاج سید رضا فیروز آبادی 5 – سید حسن تقی زاده 6 – سید حسن مدرس 7 – میرزا حسن خان مستوفی 8 – میرزا حسین خان  مؤتمن  الملک 9- ملک الشعرا بهار10- میرزا  سید احمد بهبهانی 11-  شیخ العراقین 12 – احتشام زاده.

اسامی نمایندگان دورۀ پنجم را هم ضمن جلسۀ نهم آبانماه ذکرنموده ایم با مقایسه این سه صورت بخوبی میتوان استنباط نمود که درانتخابات مجلس مؤسسان شهربانی و مأموریین دولتی چه دخالتها و فعّالیتهائی  نموده اند. (12) »

فصل دوم ؛ اسنادی در بارۀ فرمایشی بودن انتخاب نمایندگان برای مجلس مؤسسان اول در اینجا در اختیار خوانندگان ارجمند قرار می دهم :

سه شنبه

١٩ آبان ١٣٠٤

١٠ نوامبر ١٩٢٥

٢٣ ربیع الثانی ١٣٤٤

* افراد ممنوع الورود به مجلس مؤسسان:

وزارت جنگ با ارسال بخش نامه ای به امرای لشکر و حکام نظامی دستور داد مراقب باشند افراد ذیل برای مجلس مؤسسان انتخاب نشوند: مشیرالدوله، مؤتمن الملک، مستوفی الممالک، سیدحسن تقی زاده، حسین علایی، محمد مصدق، یحیی دولت آبادی، محمدتقی بهار، نصرت الدوله فیروز، عباس میرزا سالار لشکر، محمد ولی میرزا فرمانفرما، سیدحسن مدرس، عبدالوهاب رضوی همدانی، مصطفی بهبهانی، زعیم، حاج میرزا احمد خان اتابکی مشیرمعظم، سرکشی زاده، میرزا سید احمد بهبهانی، سیدحسن اجاق، میرزاحسین خان اسفندیاری سردارنصرت.( همان، س ١٣٠٤، پ ١٨١، صص ١٧ و ١٨.) (13)

* آغاز فعالیت وزارت جنگ برای انتخابات مجلس مؤسسان:

با این که به نظر میرسد وزارت جنگ و دیگر برنامه ریزان حوادث اخیر، پیش از این دستور هایی برای چگونگی انتخاب نمایندگان مجلس مؤسسان به عوامل ذیربط ابلاغ کرده اند، اما امروز رضا خان نخستین بخشنامه مرتبط با این موضوع را به امرای لشکر شرق، غرب، جنوب، شمال غرب، و فرمانده تیپ شمال ابلاغ کرد. «البته تا به حال دستور وزارت داخله راجع به مجلس مؤسسان که باید هر چه زودتر تشکیل گردد رسیده است. لازم است کمال سعی و کوشش را به عمل آورید که منتخبین صالح و کاملاً موافق باشند.» دراین بخشنامه آمده است که شمار نمایندگان مجلس مؤسسان دو برابر نمایندگان مجلس شورای ملی است. «اشخاصی که عجالتاً وکیل و رأی موافق داده اند [به سرنگونی سلطنت قاجار] به سمت وکالت خود برقرار و در انتخاب تتمه آنها اقدامات لازمه مرعی داشته و با اهتمام خودتان سریعاً آنها را به مرکز روانه دارید.»

1- اسناد مؤسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی، س ١٣٠٤، پ ١٨١، صص ٣٢ و ٣٣. گفتنی است وزارت داخله اقدامی تا این روز انجام نداده بود. (همان، ص ٢١؛ همان، پ ١٧٧، ص ١٨).(14)

سه شنبه

١٢ آبان ١٣٠٤

٣ نوامبر ١٩٢٥

١٦ ربیع الثانی ١٣٤٤

 

*ضرورت ورود طرفداران رضا خان به مجلس مؤسسان:

وزارت جنگ با ابلاغ بخش نامه ای به فرماندهان لشکرها برانتخاب شدن طرفداران رضاخان در مجلس مؤسسان تأکید کرد. «چون قریباً مجلس مؤسسان تشکیل و انتخابات شروع خواهد شد، قدغن فرمایید مراقبت کامل به عمل آورند تا اشخاص صالحی که طرفداراراده ملوکانه اعلیحضرت پهلوی ارواحناه فداه باشند انتخاب شوند.»( اسناد مؤسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی، س ١٣٠٤، پ ١٨١، ص ٢٨.) (15)

فصل سوم ، عبدالله مستوفی در خاطراتش در بارۀ آئین گشایش مجلس مؤسسان آورده است: برای توضیح چگونگی افتتاح این مجلس، هیچ به از این نیست، كه برنامه رسمی افتتاح آنرا بنظر خواننده عزیز برسانم. اینك عین برنامه.

آئین گشایش مجلس مؤسسان:

«چون برحسب اراده بندگان والاحضرت اقدس دامت عظمه، مجلس مؤسسان، روز یكشنبه 15 آذرماه 1304، افتتاح می‌یابد، ترتیبات ذیل، برای مراسم تشریفات روز مزبور، مقرر میگردد.

1- خط عبور.

موكب مسعود والاحضرت اقدس، دامت عظمه، از خیابان سپه، خیابان باب همایون، خیابان میدان ارك و باغ وزارت فواید عامه، بمجلس مؤسسان، نزول اجلال میفرمایند.

2- ترتیب حركت موكب مسعود.

1- روز یكشنبه 15 آذرماه، یكساعت بعد از ظهر، قوای نظامی، در معبر موكب مسعود والا، از در منزل شخصی، تا در وزارت فواید عامه، بترتیبی كه وزارت جنگ معین خواهد كرد، از دو طرف خواهند ایستاد، و گارد مخصوص و شاگردان ارشد مدارس نظام در باغ وزارت فواید عامه، كه مدخل موكب والاحضرت دامت عظمه بمجلس مؤسسان میباشد، صف خواهند كشید. موكب مسعود، بترتیب ذیل، حركت خواهند فرمود:

آژان سوار 50 نفر، امنیه 30 نفر، سوار نیزه‌دار 100 نفر.

امیر لشگر عبد اللّه خان امیر طهماسبی، امیر لشگر احمد آقا خان رئیس امنیه، سرتیپ امان اللّه میرزا رئیس اركان حرب، علی آقا خان نقدی امیر لشگر، سرتیپ مرتضی خان فرمانده لشگر مركز، امیر لشگر محمد خان، امیر لشكر خدایار خان، با بیرق سلطنتی

1- سرهنگ كریم آقا خان بوذرجمهری كفیل بلدیه رئیس نظمیه.

گارد 100 نفر-

2- سرهنگ محمد خان درگاهی رئیس نظمیه.

2- دو ساعت بعدازظهر، موكب مسعود والاحضرت اقدس دامت عظمه، بترتیب فوق، بمجلس مؤسسان حركت خواهند فرمود در موقع سوار شدن یك تیر توپ، در ورود بمیدان سپه سه تیر توپ ورود بمجلس یك تیر توپ شلیك خواهد شد.

3- ترتیب ورود موكب مسعود، و اجرای مراسم افتتاح مجلس مؤسسان.

الف- ورود موكب مسعود، بباغ وزارت فوائد عامه، در ساعت دو و بیست دقیقه بعدازظهر خواهد بود (فقط حامل بیرق سلطنتی سواره در عقب كالسكه، وارد باغ میشود.)

ب- هیئت وزراء، در جلو اطاق مخصوص خواهند بود. والاحضرت اقدس دامت عظمه، بعد از ورود بمجلس، ده دقیقه در اطاق مخصوص استراحت فرموده، ملتزمین ركاب كه دعوت بحضور در مجلس مؤسسان شده‌اند، داخل اطاق رسمی مجلس گردیده، در جای خود قرار میگیرند.

ج- مدعوین محترم، ذیلا در جائیكه برای آنها معین شده، مطابق نقشه منضمه قرار می‌گیرند.

د- مقارن دو ساعت و نیم بعدازظهر، آقای جم ورود والاحضرت اقدس دامت عظمه را باطاق مجلس اعلام نموده، و در این موقع؛ عموم حضار قیام می‌نمایند. در جلو میز مخصوص، تشریف‌فرما شده، نطق افتتاحیه را بیان خواهند فرمود، درموقع ورود والاحضرت اقدس بعمارت مجلس، بیرق مخصوص سلطنتی بالای عمارت كشیده، و در موقع نطق، چهارده تیر توپ شلیك می‌شود.

ه- بلافاصله، بعد از اتمام نطق والاحضرت اقدس دامت عظمه، مجددا باطاق مخصوص تشریف‌فرما شده، پس از قدری تأمل، بترتیبی كه تشریف آورده بودند، مراجعت فرموده هنگام حركت از مجلس، یك تیر توپ، و در موقع ورود بعمارت شخصی، یك تیر توپ دیگر شلیك می‌شود».

كفیل ریاست وزراء- فروغی- (محمد علی)

محل انعقاد این مجلس تكیه دولتی، و محل نمایندگان مؤسسان در جلو غرفه بزرگ تكیه، تعیین شده، غرفه‌ها بمدعوین اختصاص داشت، و تخت وسط جایگاه روحانیون بود، که رئیس دولت موقتی باید، در این محل، نطق گشایش را ایراد نماید. من هم از جمله مدعوین، و در یكی از غرفه‌ها بودم. همین‌كه مجلس كاملا آماده گشت، بساعت مقرر، جناب آقای محمود جم، كه دم مدخل، با جبه ترمه ایستاده بود، مانند رئیس تشریفات، با جمله والاحضرت اقدس پهلوی دامت عظمته، ورود رئیس حكومت موقتی را اعلام داشت، و تمام حاضرین قیام كردند، و ایشان از پله‌های تخت بالا آمدند. پس از تفقد از علما، رو بغرفه بزرگ، ایستاده، در حالیكه روحانیون طرفین ایشان جا گرفته بودند، نطق ذیل را ایراد نمودند.

نطق افتتاحیه:‌

«بسمه تعالی،البته آقایان محترم، ازعلل پیش‌آمدهائیكه باعث انعقاد مجلس مؤسسان گردیده است، اطلاع كامل دارند، و میدانند كه مجلس شورای ملی، كه بموجب قانون اساسی، نماینده قاطبه اهالی مملكت ایرانست، برحسب ضرورت، و برای متابعت میل و افكارملت، كه درتمام ایران ابرازواظهار شده بود، برای نیل باستقرارحكومتی كه مرام ملی را بهترتأمین نماید، سلطنت را از سلسله قاجاریه متنزع نموده، ریاست حكومت مملكت را، موقتا بعهده اینجانب محول ساخته، وانعقاد مجلس مؤسسان را برای تعیین تكلیف قطعی امرلازم و مقتضی دانست. این بود كه این جانب، حسب التكلیف، وبنا برتصمیم و تصویب مجلس شورای ملی، ملت را بتعیین وانتخاب امنای خود بجهت این مقصود مهم، دعوت كردم، و ملت نیز شما را منتخب نموده، اینك بعون اللّه و توفیقه، ادای این وظیفه را، كه معظمترین وظایف ملی و مملكتی است، برحسب رأی ملت بشما واگذار نموده، وشما را دعوت میكنم، كه صلاح و خیر مملكت را درنظر گرفته و درهرحال، خداوند را شاهد وناظراعمال خود دانسته، آنچه وجدان شما برآن حكم میكند، بموقع عمل بگذارید، وچون دراین امرحساس، طول مدت بی‌تكلیفی، برای مملكت ممكن است جلب مضرات و مفاسد نماید، مقتضی است حتی الامكان، درانجام وظیفه تسریع نمائید. درخاتمه، امیدوارم خداوند، تبارك و تعالی شما را موفق ومؤید بدارد.»

بعدا ایراد نطق، قدری با حاجی امام جمعه خوئی و آقا میرزا سید محمد بهبهانی صحبت داشته، و آقایان تا دم پله از ایشان مشایعت كرده، و ایشان از مجلس خارج شدند.

مدعوین هم نمایندگان مؤسسان را تنها گذاشته، بیرون آمدیم.

 

در مجلس مؤسسان:‌

شیخ محمد حسین مجتهد یزدی، كه مسن‌ترین قوم بود، بكرسی ریاست سنی برآمد، و مجلس را بنام خدا و توجه اولیای دین افتتاح كرد.

جوانترین نمایندگان منشی شدند. شعب را با قرعه‌كشی معین كردند. شش شعبه، چهل نفری تشكیل و مجلس برای تنفس، تعطیل شد.

بعد از تنفس، مجددا جلسه تشكیل، و آقای میرزا صادقخان صادق (مستشار الدوله) رئیس دائمی انتخاب شد و جلسه دیگر برای فردا، 16 آذر مقرر گردید.

در این جلسه آقای بیات نایب رئیس، و باقی وقت صرف انتخاب چهار نفر منشی، و*سه نفر مباشر گردید، منشی‌ها آقای میرزا شهاب كرمانی و شیروانی، و اصفهانی، و شاهرودی وصدرالتجار، و مباشرین، ارباب كیخسرو، و دستغیب، و مدیر گلستان بودند. جلسه سوم هم صرف رسیدگی باعتبار نامه‌ها، و سایر كارهای مقدماتی گردید، و مجلس مؤسسان در جلسه چهارم، وارد اصل كار شد، و در همان جلسه، مواد 36 و 37 و 38 و 40 قانون متمم قوانین اساسی را، كه راجع بسلطنت محمد علی شاه قاجار و اعقاب او بود، بطریق ذیل، اصلاح كرد.

اصل 36- سلطنت مشروطه ایران، از طرف ملت، بوسیله مجلس مؤسسان، بشخص اعلیحضرت شاهنشاه رضا شاه پهلوی تفویض شده، و در اعقاب ایشان، نسلا بعد نسل، برقرار خواهد بود.

اصل 37- ولایتعهد با پسر بزرگ پادشاه، كه مادرش ایرانی الاصل باشد، خواهد بود.

در صورتیكه پادشاه اولاد ذكورنداشته باشد، تعیین ولیعهد، برحسب پیشنهاد شاه، و تصویب مجلس شورای ملی بعمل خواهد آمد، مشروط برآنكه، آن ولیعهد از خانواده قاجار نباشد ولی در موقعیكه فرزند ذكور برای پادشاه بوجود آمد، حقا، ولایت عهد با او خواهد بود.

اصل 38- در موقع انتقال سلطنت، ولیعهد وقتی میتواند شخصا امر سلطنت را متصدی شود، كه دارای بیست سال شمسی باشد. اگر باین سن نرسیده باشد، نایب السلطنه، غیرازخانواده قاجار، ازطرف مجلس شورای ملی، برای اوانتخاب خواهد شد.

اصل 40- همینطور، شخصیكه به نیابت سلطنت منتخب میشود، نمیتواند متصدی امر شود، مگر اینكه قسم مزبور فوق را یاد نموده باشد و اصل 36 و 37 و 38 و 40 قانون اساسی را منسوخ و ملغی نمود.

بموجب نظامنامه داخلی، مجلس مؤسسان، كه قبلا تنظیم شده بود، در همین جلسه، هیئتی مركب از سی و شش نفر، بحكم قرعه از بین نمایندگان، تعیین شد كه مواد چهارگانه اصلاحی را باعلیحضرت شاهنشاه پهلوی اعلام نمایند.

جلسه پنجم مجلس مؤسسان، برای تصویب صورت جلسه قبل بود، كه در این جلسه صورت مجلس روز 21 آذر تصویب گردید، و رئیس مجلس مؤسسان، مقارن ظهر روز 22 آذر، ختم مجلس مؤسسان را اعلام داشت.

چند روز بعد، روزی برای جلوس پادشاه پهلوی تعیین شد در این روز، تمام واحدهای اداری و جنگی و ایلی و طایفه‌ای كل كشور، نمایندگانی برای این سلام جلوس، كه در طالار تخت مرمر منعقد شد، حاضر بودند. منهم دعوت شده بودم. خطبه سلام را آقای محمد حسن- خان ادیب، ادیب الدوله، خواند، ولی تاجگذاری رسمی را بروز 4 اردیبهشت 1305 موكول كردند.

این بود مقدمات و چگونگی انقراض سلطنت سلسله قاجاریه، كه از 1193 تا 1344و یكصد و پنجاه و یكسال قمری، بر كشور ایران، سلطنت كرده بودند. سجع مهر سلطان احمد شاه، آخرین شخص این سلسله شعر ذیل بود:

خواست ایزد تا كند آباد ملك از عدل و داد               خاتم شاهی، بسلطان احمد قاجار داد.(16)

 

مراسم تاجگذاری رضا شاه پهلوی بروایت اسناد وزارت خارجه آمریکا

 

فصل چهارم، اشاره به «مراسم تاجگذاری رضا شاه پهلوی» است و محمد قلی مجد با استناد به  « اسناد وزارت خارجه آمریکا»  می نویسد:

در 25 آوریل 1926 فیلیپ در تلگرام خود نوشت: «مراسم تاجگذاری شاهنشاه امروز بعد از ظهر برگزار شد. مراسم دیدار هیأت ویژه ما با شاه و اهدای تمثال [ریاست جمهور آمریکا] امروز صبح انجام شد.»(1) ژنرال هری ای. اسمیت از جمله افراد حاضر در هیأت آمریکایی بود که تمثالی از رئیس جمهور کولیج با قابی تمام طلا به شاه جدید تقدیم کرد:

مراسم تاجگذاری همانروز بعد از ظهر یعنی بیست و پنجم ماه جاری برگزار شد. مراسم در موزه کاخ گلستان انجام شد که برای این مناسبت دکوراسیون آن را تغییر داده بودند… به دلیل مشکل نور و فضا امکان عکس برداری مناسب از جشن فراهم نیامد، و فقط خبرنگاران روزنامه لندن دیلی میرور توانستند عکس های خوبی تهیه کنند، زیرا بر اساس اطلاعات واصله جایگاهی بسیار بهتر از جایگاه عکاسان آمریکایی و ایرانی به آنها داده بودند. مراسم بی نهایت جالب و پر زرق و برق بود، هر چند فضای کافی و مدیریت مناسب می توانست مراسم را بسیار مهیج تر و نمایشی تر کند. رفتار پادشاه جدید دقیقاً همان چیزی بود که از هر پادشاهی انتظار می رود. او با وقار تمام روی تخت نشسته بود و اصلاً حرکتی نمی کرد. ورود شاه وعبورش از تالار تاجگذاری از زیر یک طاق نصرت و در نهایت جلوس بر تخت با شکوه و جواهرکوب (موسوم به تخت نادری، که طبق اطلاع موثق همان «تخت طاووس» است که نادر شاه از هند به ایران آورد) باشکوه ترین رویدادی بود که در زندگی این شاه خود ساخته رقم خورد. سپس اعلیحضرت کلاه خود را که نشان پر الماس نادری بر آن بود از سر برداشت و با دستان خود «تاج پهلوی» را که به تازگی برای این مراسم ساخته و با جواهراتی با شکوه از میان جواهرات گرانقیمت قصر تزیین کرده بودند بر سر گذاشت. محمد رضا پهلوی، ولیعهد خردسال ایران نیز در لباس نظامی همانند پدرش، در سمت راست پایین تخت، با قامتی آراسته اما رقت انگیز ایستاده بود، و حتماً باید دقایق سختی را گذرانده باشد، چرا که بارها زیردست وپای ملاهای ریشو، عمامه به سر و قبا برتن که نماینده قشر دینی بودند، له شد. این روحانیون در اطراف تخت ازدحام کرده و به شیوه ای دون شأن روحانی شان وفاداری و فرمانبرداری خود را به پادشاه و ولی نعمت جدید اظهار می کردند... شاه نطقش را با صدایی محکم و متین ایراد کرد. سپس رئیس الوزرا و رییس ملاها و دیگران رو در روی تخت ایستادند و سخنرانی کردند. نمایندگان دیپلماتیک نیز بنابر تقدم معمول خود، در سمت چپ تخت مستقر بودند… درسمت راست تخت هم ملاها وولیعهد ورجال مملکت ایستاده بودند. در میان آنها چند تن ازاعضای خاندان شاه مخلوع نیز به چشم می خوردند…نمایندگان مجلس هم در سمت راست و پرسنل وزارتخانه های مختلف دولت نیز درسمت چپ مستقر شده بودند… می توان گفت که مراسم تاجگذاری رضا شاه پهلوی باخوشی، واحترام و تأیید مردم برگزار شد. کاملاً روشن است که عجالتاً ایران صاحب حاکمی پرانرژی وقدرتمند است. شاه پیش از هر چیز یک سرباز و فردی طرفدارانضباط است. درحال حاضرمحبوبیت وسلطه ای مطلق برارتش دارد. ولی هنوزهیچ نشانه ای ازاینکه شاه الهام گرمردم ایران بوده ویا وفاداری آنها را به خود جلب کرده باشد وجود ندارد.

لازم به ذکر می دانم که پیشرفت صاعقه وار او و رسیدنش به قدرتی که مردم نادان آن را فقط حقی موروثی می دانند چندان به مذاق توده های محافظه کار و محروم ایران خوش نیامده است، و در میان قشر روشنفکرتر هم که قاعدتاً باید ازاین اتفاق خرسند باشند هیچ احساسی بجز خصومت و تنفر دیده نمی شود…احتمالاً ملّاکان بزرگ و نجیب زادگان متمول ایران اصولاً با پیشرفت این کشور در مطلوب ترین مسیر ممکن مخالفند. آنها عجالتاً سکوت اختیار کرده اند، ولی به جرئت می توان گفت که با هراصلاح بنیادینی مخالفند- و یادمان نرود که قدرت قابل توجهی هم دارند. همچنین لازم می دانم اضافه کنم که امروز اکثر خارجیان مقیم تهران (علی الخصوص انگلیسی ها) نسبت به وجود روحیه وطن پرستی واقعی در میان دولتمردان ایرانی همانقدر ناباوری و تردید دارند که در گذشته داشتند.

این مسئله که شاه کنونی توانست، ظرف مدتی کمترازچهارسال، یک ویرانه را به ارتشی منظم و مؤثرتبدیل کند مرا به این گمان می اندازد که درسایراموردولت نیز به همان اندازه موفق خواهد بود… شواهد حکایت ازآن دارد که درآینده ای نزدیک ارتش نیز به تدریج در چارچوب نظام بودجه ای که هم اکنون وزارتخانه های دیگرراشامل می شود گنجانده خواهد شد. چنانچه این پیش بینی واقعیت یابد، نشانه ای از پیشرفت واقعی در ایران علامت مطمئنی خواهد بود که شاه نیز واقعاً برای تحقق این هدف می کوشد.(2) اما طولی نکشید که فیلیپ خوش بینی های خود را کنار گذاشت.(17)

* توضیح اینکه، ارتش منظم رضاشاه درهنگام جنگ دوم جهانی بیش ازچند ساعت دربرابر نیروهای اشغالگر متفقین دوام نیاورد و این ارتش با حمایت انگلیس فقط برای امنیت داخلی وسرکوب مردم ایران بوجود آمده بود.

 ◀ فصل پنجم، خلاصه نامه ای از خانم درومپس (Deromps) پزشک و دانشجوی سابق مدرسه  زبانهای شرقی به پُل بویر(Paul Boyer) که دربارۀ مراسم جشنتاجگذاری رضاخان پهلوی می باشد دراین نامه آمده است:« تاج شاهنشاهی را با دست وزیردربار بر سر نهاد. وی تاج پادشاهی برسرداشت که قلب  آنرا جواهر سازروسی آراسته بود و به یقین هزینه آن کمتر از صدهزار فرانک خرج برنداشته بود. عصای شاهنشاهی تقدیمی از استان آذربایجان بود. درکناررضا خان پهلوی، ولیعهد هشت ساله نشسته بود. وی درادامه آن آورده است :«شاه جدید ایران سوار کالسکه شد و به اتفاق تمام وزرای خود، خیابانهای چراغانی وآراسته به پرچم ایران راپیمودند. بعد ازمراسم،جواهرات تاجگذاری درسرسرای محلّ تاجگذاری در ویترینی؛ کنار تخت طاووس نادرشاه در معرض نمایش قرار گرفته بود. این مجموعه شامل تاج وعصای شاهنشاهی، شاه کنونی ایران و تاج و سلاحهای نادرشاه که تمامی را ازهند آورده بود، می باشد. این جواهرات با ذوق وسلیقۀ خاصّ، خانم لودی لورین (Lody Loraine ) همسر سفیر انگلستان، تزیین و آراسته شده و به تماشا درآمده بود. البته این مجموعه به انضمام جواهرات دیگر باعث برانگیختن سر وصدا در بین دیپلماتهای خارجی خواهد شد…..»(18)

فصل ششم، مربوط به حکومت (کابینه) محمد علی فروغی اولین رئیس الوزرای دوران سلطنت پهلوی می باشد. شایان ذکر است که «یکی از مهره‌های شطرنج سیاسی ایران دردوران مشروطیت و انقراض سلسلۀ قاجار و روی کار آوردن رضاخان پهلوی، میرزا محمدعلیخان فروغی (ذکاءالملک ) بوده است. او یکی از فراماسون‌های باهوش و تحصیلکرده و دانشمند و صاحب تألیفات در ادبیات وحکمت و فلسفه می باشد و از جمله سیاستمداران و افرادی است که همواره طرفدار سیاست انگلستان در ایران و مورد حمایت و اعتماد آنها بوده است. به همین جهت هم مقامات و مشاغل مهمّی را شاغل گردیده است.

فروغی ازبدو پیدایش رضاخان یا ازجهت هوش فطری یا از لحاظ آگاهی به سیاست انگلستان در مورد تمرکز حکومت مرکزی و ایجاد دیکتاتوری همواره او را تقویت می‏کرده و در بسیاری از بازی‌های سیاسی مبتکر و درحقیقت یکی از تعزیه گردانان اصلی او بوده است و عجیب آنکه در بدو به سلطنت رسیدن [رضاخان] پهلوی و نیز آخرین روزهای سلطنت او رئیس الوزراء بوده است.

مختارالملک که ریاست بلدیه را درکابینۀ مشیرالدوله در سال1302 داشته است به نگارنده حکایت کرد که  برای مذاکره در باب مسئله ای به ملاقات مشیرالدوله دراطاق هیئت دولت رفته بودم. فروغی هم که عضو کابینه بود درگوشه ای نشسته مشغول تحریر بود.  پس ازآنکه  کارم با رئیس الوزراء خاتمه یافت وخداحافظی کرده خواستم از اطاق خارج شوم، فروغی برخاست و بطرف من آمد،  نزدیک در خروجی  مرا مخاطب  قرارداد و اظهار داشت: خواستم مطلبی را دوستانه  با شما درمیان بگذارم. گفتم بفرمائید. فروغی گفت: شما با سردارسپه روابط دوستانه ای دارید؟ گفتم: خیر. گفت: می خواهید من واسطۀ دوستی و نزدیکی شما را با او فراهم  نمایم و با هم  دوست صمیمی باشید؟

 این بیان فروغی موجب تعجّب من شد زیرا می دانستم که سردار چوب لای چرخ  کابینه می گذارد وعلیۀ مشیرالدوله تحریک می کند[توضیح اینکه رضاخان وزیر جنگ و فروغی وزیر مالیه  کابینه مشیر الدوله بودند و دسیسه و توطئه می کردند که حکومت مشیرالدوله سقوط کند!!] وازایجاد این رابطۀ دوستی منظورش اینست که من طبق دستور سردارسپه عمل نمایم وعلیه مشیرالدوله اقدام نمایم و حال آنکه من به مشرالدوله علاقه مند بودم. به فروغی جواب سربالا دادم که معنایش این بود که فعلاً چنین ضرورتی ایجاب نمی کند.

 به محض آنکه سردار سپه نخست وزیر گردید، مرا از ریاست بلدیه برداشت. حال باید دید که مطّلعین دربارۀ اوّلین رئیس الوزرای دورۀ دیکتاتوری ایران یعنی فروغی چه نوشته و چگونه قضاوت کرده اند.» دربخش توضیحات در دسترس خوانندگان قرار می دهم ( 19)

کارپذیربودن محمد علی فروغی ( ذکاء الملک) در روایت  محسن فروغی، در مورد دلیل انتخاب فروغی به وزارت جنگ بطور واضح بیان شده است و می گوید:

« روزی که پدرم در باره‌ی استعفاء و کناره‌گیری از ریاست دولت با [ رضا ] شاه به مذاکره پرداخت، تقاضایش این بود که به وی اجازه داده شود به اتّفاق فرزندان خود به اروپا برود و چند ماهی وضع تحصیلی ما را سرپرستی کند. ولی رضاشاه با کناره ‌گیری مطلق او موافقت نکرد و پدرم معاذیری از قبیل خستگی و بیماری آورده بود، و سرانجام رضاشاه به او گفته بود کاری به تو محوّل خواهم کرد که حقوق و مزایا و امتیازات مال تو باشد ولی زحمت آن مال من. سیمای نجیب ایشان [فروغی] که مشحون از حجب و حیا بود گلگون می‌گردد و لحظه‌ای بعد رضاشاه می‌گوید: آقای ذکاءالملک، سمت شما در کابینه‌ی جدید، وزارت جنگ است. حقوق و مزایا مال شما، اداره کردن وزارتخانه با من».(20) ایشان پست وزارت جنگ را قبول کرد!

به گفتۀ مخبرالسلطنه هدایت «از این تاریخ رای رأی پهلوی است وزراء رافعی بین وزارت‌خانه و شاه. نقیر و قطمیر باید بعرض شاه برسد و آنچه امر شد اطاعت میشود.»(21)

تهران ، 6 ژانویه 1926، شماره 5

من در گزارش شماره 171 به تاریخ 21 دسامبر 1925 چگونگی تشکیل کابینه جدید را باستحضار رساندم. حسن مشارکه انتظارداشت تشکیل کابینه باو محول شود، حاضر نشد علیرغم  فشار و اصرار شاه تازه، وزارت امورخارجه را بپذیرد و پس از دوباراستعفا سرانجام، بارسوم حاضرشد کناره گیری وی را بپذیرد. اوعنوان کرده برای استراحت حداقل سه ماهی به مازندران خواهد رفت تا املاکش را سرکشی نماید کفالت وزارت امورخارجه برعهده فروغی رئیس دولت است که قبلاً وزارت امور خارجه را تصدی  می کرد.

دیشب فروغی باتفاق وزیردربارتیمورتاش و داور وزیر فواید عامه  و سرداراسعد وزیرپست وتلگراف  شام مهمان من بودند ورضایت خویش را ازاینکه ازشریک همکار مثل حسن مشار راحت شده اند پنهان نمی ساختند! حسن مشار که سالخورده است درمیان وزیران تازه و جوان احساس ناراحتی می کرد زیرا درحالیکه سالهاست شصت سالگی را پشت سرگذاشته، دیگروزیران تازه حدود چهل سال دارند. داور و تیمورتاش بدون آنکه کمونیست باشند نسبت ببلشویکها روی خوش نشان میدهند وخود را ترقی خواه می دانند…درحالیکه حسن مشارکاملاً تسلیم تمایلات بریتانیا بود وازسفارت انگلیس و سرپرسی لورن تبعیت می کرد واین مسأله ازکسی پنهان نبود. درهرمهمانی رسمی شام بهنگام صرف دسر او و وزیرمختاربریتانیا کنارهم قرارمی گرفتند وآقای هاروارد منشی امورشرقی سفارت که در کنارخانم گالی بود میدیدکه این دوگرم مذاکره ومباجثه هستند بدون اینکه اعتنایی بدیگران ومهمانان  داشته باشند.

پس از پایان گفت وشنودها چون ازسرمیزبلند می شدند، دیگر مهمانان فرصت مختصری پیدا می کردند   تا بوزیر خارجه ایران حسن مشار ادای احترام بکنند و در لحضاتی که سفارت را ترک می کرد با او  سلام علیکی بنمایند.

وزیرخارجه، ایران کارها را بکمال می شناخت و مسائل را با دقت پی می گرفت ولی تردید نیست آنچه باو از سوی سفارت انگلستان توصیه میشد در مرحلۀ تقدم قرار داشت و مابقی کارها را بدیگر   اعضای وزارت خارجه می سپرد… بونزوم (22)

تهران ، 12 ژانویه 1926، شماره 11

.. تیمورتاش چه در محافل و مجامع سیاسی و چه نزد شاه تازه، از نفوذ فوق العاده برخوردار است و این برتری روزبروز در حال افزایش می باشد. وزیردربار تا هنگامی که از اعتماد شاه  برخوردار باشد دراین سمت  باقی خواهد ماند و بهتر است گفته شود یک مُهره پابرجا و استوار است و قطعاً دولت های مقتدر پشت سرهم تشکیل خواهد شد پیش از آنکه او پُست خویش را رها نماید. تیمورتاش هرروز چندین بار شاه را ملاقات می کند درحالی که رئیس شورای وزیران و دیگر وزیران درهرهفته سه بار بیشتر وقت باریابی ندارند.

 هیچ چیزی بدون مشورت با اوصورت نمی پذیرد و نیست مطلبی که از او استمزاج نکنند. بالاخره داور، وزیرتازه فواید عامه بخت مساعد خویش را از تیمورتاش دارد وسعی می کند مانع و مشکلی جهت وی فراهم ننماید…اگر فروغی بیشتر طرفدار روسهاست، داور کاملاً در اختیارسفارت انگلستان وآماده  پذیرش پیشنهادهایی است که از سوی آنان عرضه  شود…آقای برپوئن نباید فراموش کند که در مجلس شورایملی فعلی دست کم شصت وکیل از مجموع یکصد وسی نماینده جانب بریتانیا را دارندو سرپرسی  لورن ویا دبیرشرقی  سفارت هاوارد  فعال و پرحرکت درآنها مؤثراست. این دبیر که پانزده سال پیش در ایران فعالیت دارد وهمۀ ریزه کاریهای این مملکت را میداند وهمه را می شناسد بازیگرسیاسی ماهریست، ازاین رو سعی میکند چیزی را از نظر محو نسازد شاید مجلس آینده نیز بهمین  قرار بماند.

درایران نمایندگان مجلس ظاهراً بر اثر آراء عمومی انتخاب می شوند ولی همیشه از پیش نام مردان سیاسی که درانتخابات رأی بیشتری خواهند آورد ومعیّن ومشخص است. رضا شاه پهلوی دلایل    بسیارقوی دارد برای اینکه رضا مندی وسپاس خود را نسبت به انگلیس ها بروز دهد ولی بسیارمایل  است که روسها نیز درپارلمان آینده جایی داشته باشند و در برابر شصت وکیل طرفدارانگلیس آنها  نیز  پنجاه نماینده طرفدار به مجلس بفرستند و البته حدود بیست تائی نمایندۀ مستقل هم حضور داشته باشند  که نسبت باهمیت وقایع و یا اوضاع واحوال رأی بدهند… بویزه براساس کم و زیاد بودن مبلغی که پیش   ازدادن رأی باید بجیب  بزنند…بونزوم  (23)

در فصل هفتم، قسمتی ازنطق های دکترمصدق درمجلس شورای ملی می باشد که دربارۀ:

 

اعتراض به انتخابات فرمایشی دورۀ ششم

تأثیرسیاسی و فکری مصدق به نحو گسترده تر« درمقام نمایندگی ادوارپنجم و ششم مجلس (1928 – 1924)[1307 – 1302] بیش ازهرچه برضرورت تحکیم ضوابط  پارلمانی واعادۀ حاکمیت ملی تأکید داشت. مصدق ضمن انتقادی  سخت وکوبنده از وثوق الدوله اظهار داشت:

اگر آبادی مملکت به دست ملل دیگر برای اهل مملکت مفید بود هرملتی برای رفع زحمت وجلب فایده که یکی ازاصول مهمه اقتصادی است اجنبی را به خانه‌اش دعوت می‌کرد. اگررقیب خوب بودهیچ ملتی نمی خواست بعد ازاسارت با جنگهای خونین و تلفات سنگین طوق رقیب را رها  نماید..” (24)

موضوع ایران برای ایرانیان وهمچنین ضرورت ادارۀ امورایران دردست خود ایرانیان ازجمله مضامینی بود که مصدق بارها برآن تکیه کرد، دغدغۀ اصلی مصدق همواره  حفظ  و تقویت ارزشهای دموکراتیک – یا به عبارتی گسترده تر منافع مردم به تعبیر او – بود.(25)

مصدق بیش ازهرچیز بر ضرورت انتخابات آزاد وتحکیم مبانی پارلمانی با رعایت صبورانه و مستمر  ضوابط آن تأکید داشت. وی برضد امحاء تدریجی حقوق و مشروعیت پارلمانی و ازمیان رفتن قواعد  آن با تحکیم خود کامگی پهلوی همراه شده بود اعتراض می کرد و با شهامت  فراوان خواستارآن بود  که به جای احداث کاخها، کارخانه تأسیس شود.(26) ضمناً دخالتهای ارتش درانتخابات را تقبیح می کرد.(27)

تحکیم نظام پهلوی به کناره گیری مصدق ازصحنۀ فعالیتهای سیاسی منجرشد. او از1936 [ 1315]  به بعد مجبورشد دراملاک خانوادگی خود دراحمد آباد، حدود 90 میلی غرب تهران، به صورت تبعید گوشۀ انزوا بگیرد(28)

پیش از تغییر سلطنت و انقراض سلسله قاجار، « انگلیسیها به خوبی آگاه بودند که دولت ( حکومت) رضا خان، به رغم حفظ ظاهرمشروعیت،« در واقع یک دیکتاتوری است. این امر آنان را ناراحت نمی کرد. در واقع، وزارت خارجه از مدتها پیش به تاکتیکهای  قلدر مابانه رضا خان در سرکوب  مجلس، مطبوعات، و روحانیون و« افراطیون» متکی شده بود. مجلس به ویژه خاری در چشمان آنان بود. هنگامی که در ژوئن 1921(خرداد 1300 )، پس از یک قدرت شش ساله، مجلس گشایش یافت، جرج چرچیل، که در آن زمان مسئول دایره ایران بود، شکوه کرد که مجلس، حکومت بر کشور را « به مراتب دشوارتر »کرده است و خطری برای قدرت مستشاران انگلیسی  محسوب می شود. او زمانی حتی امیدوار بود که رضا خان مجلس را به کلی « منحل کند. احتمال اینکه وزیر خارجه جدید تغییری دردیدگاه وزارت خارجه به وجود آورد، کم بود. چمبرلن به طور کلی نسبت به دیکتاتورهایی که لایق و دوست بودند نظر ناموافقی  نداشت. مثلاً، در توجیه ستایشش از موسولینی، اظهار داشت: اگر زمانی ناگزیر شوم درکشورم بین هرج مرج و دیکتاتوری یکی را انتخاب کنم، فکر می کنم طرفدار دیکتاتوری باشم.»

لورن در بدو امر در باره « طرح سلطه نظامی » رضا خان تردید داشت. حتی به او گوشزد کرد که هر « گونه سعی در دخالت در نحوه عمل و تکامل عادی نظام مشروطیت در ایران اشتباه بزرگی خواهد بود.» لیکن دیری نپائید که وزارت خارجه  به او فهماند که نگران اعمال خود سرانه رضا خان در قبال مجلس و مطبوعات نیست زیرا اقدامات غیر قانونی او در واقع مانع تحریکات ضد انگلیسی می شود. دو عامل دیگر هم سبب شد لورن بدگمانیهای خود را در باره « روشهای جاده صاف کن وار خودسرانه» رضا خان کنار بگذارد. نخست اینکه رضا خان دائماً از وعده روابط نزدیکتر با انگلیس، در صورتی که بتواند مجلس  را کاملاً مطیع خود سازد، دم می زد. حتی به لورن گفت که یکی از دلایل اصلی دخالت آشکار او در انتخابات تضمین انتخاب مجلسی مطیع است که با سیاست بهبود روابط ایران و انگلیس نظر موافق داشته باشد. لورن مایل بود فکر کند رضا خان صادقانه خواهان « تغییر جهت سیاست ایران» به خاطر منا فع خود ایران، به سوی بریتانیای کبیر،» است. بنابراین لورن امیدوار بود که با صعود رضا خان به قدرت مطلق « موانع بر سر راه شکل گیری سیاستی که  او  به آن معتقد است، رفع خواهد شد.»

 دوم اینکه، وجود یک دولتمند ضد بلشویک بر مسند قدرت در تهران، بدون توجه به سایر ویژگیهای آن، برای  سیاست کشور حائل، که  لورن از اواسط 1923 (1302) مدافع آن بود، ضرورت داشت.»(29)

بدینسان، رضاخان « پیش از به تخت نشستن بارها به فکر برانداختن قاجارها افتاده بود؛ اما آنچه وی را از این امر باز میداشت، عدم اطمینان از مواضع انگلیسیها بود، چرا که او همیشه از انگلیسیها و نقش آنان در کشور می هراسید و بر این باور بود در ایران بدون نظر آنها اقدامی انجام شدنی نیست. اما هنگامی که انگلیسیها توسط کنسول جدید خود در خرمشهر به وی اطلاع دادند که او میتواند سلسله قاجار را برانداخته و خود شاه ایران شود، برای او شرایطی را هم در نظر گرفتند که از جمله آنها میتوان به پایبند بودن به نظام پارلمانی و حفظ آنها از یک طرف و به دست گرفتن قدرت با استفاده از همین کانالهای شرعی بود.

او در تمام طول ۱۶ سال حکومت خود همه مجالس را تشکیل داد و انتخابات آنها را هم برگزار نمود. عملكرد رضاخان درانتخابات دوره پنجم به حدی مشخص بود كه سفیر انگلیس درگزارشی در سال 1305 ش می‌نویسد كه «مجلس ایران را نمی‌توان جدی گرفت. چرا كه نمایندگان آن مستقل و آزاد نیستند و انتخابات مجلس آزادانه برگزار نمی‌شود».(30)

«از مجلس ششم تا انتخابات مجلس سیزدهم که همه هردو سال یکبار انجام میگرفت در دوره سلطنت وی انجام شد. رضاشاه نهاد قانونگذاری کشور را در زیرسلطه مطلقه وقهریه خود حفظ نمود، اما آنچه مشخص است او هرگز نمیتوانست تحمل کند که مجالسی مانند دوره های چهارم و پنجم تشکیل شود.

او مجلسی میخواست که منویاتش در انتخابات دوره ششم عملا همه چیز در دست (حکومت) معرفی شده از طرف رضاشاه باشد. نظمیه به عنوان ارگان امنیتی حکومت، وظیفه داشت در برابر ورود هر فرد شناخته شده و مخالف (حکومت) بایستد و افراد مورد نظر را که از طرف مقامات بالاتر انتخاب شده بودند را به مجلس راه دهد. امری که با وجود تلاشهای گسترده اعمال نشد و برخی از چهره های مخالف یا همان وجیه المله ها به مجلس راه یافتند که بارزترین آنها سیدحسن مدرس بود. اما با این وجود برخی از افرادی که شاه جدید به آنها احترام میگذاشت نیز راهی مجلس نشدند. فردی مانند تقی زاده که اندکی بعد جان به سلامت برد و به تبعید خودخواسته در اروپا ماند و به ایران پا نگذاشت. نگرشی هم که شخص رضاشاه در مورد مجلس داشت در خطاب وی به تقی زاده کاملا مشهود است: “وی این مجلس را لایق او نمیداند و قصد دارد شغلی مناسب به او محول کند.” (31 )

تدین از طرفداران سرسخت رضاشاه ریاست انتخابات را بر عهده داشت که اعتراضات بسیاری را موجب شد و این خود منجر به انتخاب میرزاحسن خان مشیرالدوله شد. وی در دوره های قبلی نیز در این سمت کار کرده بود و توانایی انجام اداره انتخابات را داشت. مشیرالدوله که خود از نیروهای باسابقه کشور بود توانست با انجام برخی اقدامات باعث راهیابی برخی از چهره های ملی به مجلس شود. علاوه بر مصدق، هفت نفر دیگر از نمایندگان اقلیت مجلس پنجم پا به مجلس ششم گذاشتند و آخرین قدرتنمایی خود را در برابر شاه و اطرافیان او انجام دادند.» (32 )

  این نکته قابل ذکر است که  سید حسن مدرس، پس از سلطنت رضا شاه به فکر افتاد که انتخابات تهران و ولایات را تا اندازه ای از شر قزاق ها نجات بدهد و روی این اصل کوشش کرد که انجمن نظار تهران به ریاست مشیر الدوله تشکیل بشود. (33)

مخبرالسلطنه هدایت در «خاطرات و خطرات» خود به صورتی کاملا زیبا و موجز مجلس ششم را توصیف کرده است. وی که به مدت شش سال عنوان نخست وزیری ایران را برعهده داشته است، تیمورتاش را به عنوان رئیس مجلس بر میشمرد که امر و نهی هایش برای نمایندگان حکم قانون را داشته و بدون نظر و مشورت او کوچکترین کاری انجام نمیدادند. عملا تیمورتاش واسطه ای بود میان شاه و مجلس. او به عنوان وزیر دربار همانگونه که قبلا هم گفته شد نظر خود را نیز در پاره ای از موارد اعمال میکرد. او که  طرف اعتماد  شاه است واز سیاست آگاه تا آنجا که «روزی ( شاه) در هیئت فرمودند قول تیمور تاش قول من است.» (34 )

 به گفته میرزا یحیی دولت آبادی: « مجلس ششم مانند یک مؤسسه دولتی در تحت نظر وزیر دربار اداره می شود. وجود چند نفر ازاشخاص دارای رأی و فکر مستقل درآنجا بی اثر می ماند. حتی یک انتقاد مختصر هم نمی تواند بکند و جز سکوت کردن و نزد وجدان خود خجل بودن چاره ای ندارد.»

« از این تاریخ به بعد وظیفه مجلس تظاهر به رعایت کردن قوانین مشروطه است و در باطن اجرای هر چه از دربار دستور برسد. کارکنان آن به استثناء  معدودی که در انتخابات به غلط انتخاب شده اند، یعنی از فهرست نظمیه ها برگزیده گشته اند، از روی احساسات ملی خشنود هستند که نمایندگی آنها مانند میراث پدر از دوره های دیگر هم حق آنهاست و به یک شغل دولتی بیشتر شباهت دارد تا به یک نمایندگی ملی ».(35)

دکتر مصدق می گفت: «راجع به جریان انتخابات دوره ششم به رضا شاه شکایت می کند. رضا شاه تیمور تاش را خواسته و می گوید دکتر مصدق می گوید انتخابات آزاد نیست، بروید و قراری  بدهید که مردم با آسایش وکلا را انتخاب  بکنند. تیمور تاش دکتر را به دفترش  دعوت کرده و می گوید راجع به وکلایی که هنوز  انتخاب نشده اند حاضریم با شما قراری گذاشته، عده ای از کاندیدای ما و گروهی  هم کاندیدا از شما باشند. دکتر مصدق می گوید مقصد من انتخابات آزاد به دست مردم است، نه این که من و شما  گروهی  را به اسم وکیل به مجلس آورده و آزادی انتخابات را اسباب ملعبه و مضحکه قراردهیم. انتخابات آزاد آن است که مردم بدون دخالت من و شما هر که را خودشان صلاح دانستند به مجلس  بفرستند.» (36)

پس از پایان انتخابات دولت فروغی مستعفی و رضا شاه اول به سراغ دکتر مصدق رفت و به او پیشنهاد ریاست وزرایی ایران را داد. دکتر مصدق جواب رد داد. او می گفت رضا شاه رئیس الوزراء را دولت به معنی دولت حقیقی نمی خواست. نظر اواین بود که  همه ماها را وارد کارکرده  وبه اسم ما و روی شهرت ما تمام اعمال غلط را انجام داده و پس از  آن که همه را رسوای خاص و عام کرد، عذرمان را بخواهد. همین معامله را دو مرتبه با فروغی و یک مرتبه با مرحوم مستوفی کرد، ولی من هیچ سودای ریاست و پروای معارضه با رضاشاه نداشتم از این رو عطایش را به لقایش بخشیدم. سپس شاه سراغ مستوفی رفته، او هم به اصرار مدرس و سایر وکلا نخست وزیری را قبول کرد، به شرط اینکه شاه از مجلس تقاضای رأی تمایل به نخست وزیری آینده را بکند. رضا شاه هم برای آخرین دفعه از این سنت پارلمانی که از زمان ناصر الملک مرسوم  شده بود پیروی کرد. (37)

و در هنگامی که «مرحوم مستوفی الممالک  می خواست  رئیس الوزراء بشود، به منزل من آمد  و هر قدر اصرارکرد  وزارت خارجه را قبول کنم، سرباز زدم. ایشان وارد کار  شدند  و پس از مدتی که اخلاقشان با دیکتاتوری نگرفت، از کار کناره گیری کردند. چرا نظر شاه فقید این نبود که با مستوفی الممالک و امثال او همکاری کند بلکه مقصودش این بود که بجامعه بفهماند، من آن کسی هستم  که مستوفی الممالک و امثال او به من تعظیم می کنند.

مرحوم مستوفی قبول کرد وطولی نکشید که استعفا کرد وهنگامی که من در سعد آباد، باغ خانم همدم السلطنه خواهرشان رفته بودم، می دانید به من چه گفتند؟ فرمودند« به حاج مخبر السلطنه ( رئیس الوزرای بعد) گفتم من تا چانه ام به گل فرو رفت، شما مواظب باشید تا فرقتان در لجن فرو نرود». مقصود از عرایض و اطاله کلام، این است که آنهائی که سنشان وفق نمی کند، بدانند که در دوره دیکتاتوری ( رضا شاه) وزراء، نمایندگان مجلس، نه تنها از شخص شاه بلکه از رئیس شهربانی هم ملاحظه داشتند و آنچه شهربانی دستورمی داد بدون تخلف اجرا می کردند. خوب به خاطردارم که در دوره پنجم و ششم تقنینیه، هروقت که دولت لایحه ای پیشنهاد می کرد ونمایندگان نمی خواستند به آن رأی بدهند، موقع طرح آن، سرتیپ محمد خان درگاهی – رئیس نظمیه – درمجلس حاضر و حضور اوسبب می شد که نمایندگان بدون شورو بحث زیاد، لایحه را تصویب کنند.

و همچنین شرفیابی نمایندگان در روزهای دوشنبه به پیشگاه شاهنشاه، ازاین جهت مقررشده بود که در آن روزها شاهنشاه فقط اشاره ای بکنند و آن ها در مجلس لایحه دولت را تصویب کنند.

با این حال وزرا و وکلا نمی توانند به عنوان نبودن آزادی، خود را تبرئه کنند. چرا که آنها مجبورنبودند کاری را قبول کنند تا  این که نسبت به مملکت خیانت کنند.»(38)

به بیان دیگر،غلامرضا نجاتی درکتاب« مصدق سالهای مبارزه و مقاومت » جلد اول می نویسد: اعتراض مصدق در مجلس شورای ملی  در مورد انتخابات دوره ششم بدلیل فرمایشی  بودن انتخابات و دخالت دولت وسران لشکر و  نظامیان به سرکردگی رضاخان در انتخابات دراقصی نقاط کشور می باشد اما در انتخابات تهران  که تا حدودی بصورت آزاد برگزار شد و دخالت رضاخان کم تر بود.

 مصدق درجلسه 28 بهمن 1306هنگام طرح اعتبارانتخابات دوره هفتم مجلس، آزاد نبودن انتخابات را مطرح کرد. وی با قرائت 12 فقره یادداشت و تلگراف رمز ازسوی مقامات نظامی  و کشوری، فاش  کرد که دولت در انتخابات دوره ششم بطور علنی مداخله کرده و ملت ایران را از داشتن حکومت ملی محروم ساخته است. مصدق در میان همهمه  و سروصدای نمایندگان و زنگ رییس مجلس گفت: (39 )

دکتر مصدق – بنده با این اعتبار از دو نظر مخالفم اول این که اگر آزادی انتخابات جزو حقوق مجلس و مجلسیان نیست و صلاح هم این است که نباشد تصویب این اعتبار مورد ندارد انتخابات غیر آزاد مستلزم مخارجی نیست مأمورین دولتی به هر کس که مایلند می توانند اعتبار نامه داده او را به سمت نمایندگی روانه ی مجلس نمایند (همهمه نمایندگان صدای زنگ)

دکتر مصدق – اجازه بفرمایید اگر عرض کردم قضیه شرطیه است دویم این که هرگاه دخالت دولت صلاح نیست تا از عدم مداخله ی مأمورین مطمئن نباشیم این اعتبار را نمی توانیم تصویب نماییم چه عیب دارد وقتی که مطمئن شدیم آقای وزیرداخله بفرمایند اطمینان بدهند تصویب می کنیم این است که اول من عقیده خود را در آزادی انتخابات و بعد دخالت مأمورین دولتی را در انتخابات عرض می کنم تا هر طور که مقتضی است مجلس شورای ملی که ناظر اجراء قوانین و حافظ حقوق ملی است اقدام نماید در اواخر دوره ی پنجم تقنینیه هم که لایحه ی مخارج انتخابات مطرح بود بنده با آن مخالفت نمودم در موقع تنفس یکی از نمایندگان به من گفت که مخالفت شما هم بر خلاف انتظار هم بر خلاف صلاح مملکت بوده است زیرا اگر دولت ۱۳۶ نفر اشخاص تحصیل کرده و لایق مجرب به مجلس بفرستد به حال مملکت مفید تر است تا این که ملت یک اشخاص بی اطلاعی را انتخاب نماید بنده در جواب گفتم که اگر دولت ۱۳۶ نفر از بهترین اشخاص انتخاب کند صلاح مملکت نیست زیرا این قبیل نمایندگان از روی یک اصل کلی که وکیل تابع موکل است صاحب یک رأی می باشند در این صورت لیاقت یا عدم لیاقتشان اثری در امور ندارد و هرگونه مخارجی که برای انتخابات می شود ضرر فاحشی است که به کیسه ملت وارد می گردد وقتی که نمایندگان معنا ذی رأی نباشند مجلس فایده ندارد و چرخهای بطئی پارلمان باعث تأخیر امور می گردد ووقتی که حکومت ملی نیست چرا بین یک و دو کرور تومان در سال برای مخارج انتخابات و بودجه ی مجلس به مردم فقیر تحمیل شود و هم چنین چرا ملت برای کارهای بدی بدنام گردد ملت بیچاره که از انتخاب وکیل بی خبر است ملت بدبخت که از حکومت ملی محروم است سزاوار نیست که مورد ملامت هم بشود در مملکتی که مشروطه نیست اگر دولت خبطی کرد ملت می تواند تن در ندهد ولی در مملکتی که مشروطه است اگر مجلس چیزی را تصویب نمود و ملت موافقت نکرد مخالفت ملت مثل کسی است که خط و مهر خود را انکار نماید مخاطب در جواب گفت این ها به جای خود صحیح ولی خوب است که ما مطالب را نسبت به اوضاع ووضعیات این مملکت حل کنیم هرگاه دولت در انتخابات مداخله نکرد با این قانون باز سرملت بی کلاه است زیرا به قول شما نه سواد شرط انتخاب نمودن و نه ایران مثل سایر ممالک است که بعد از مشروطه مدتها انتخاباتشان دو درجه بوده است لذا متتفذین و ملاک در اشخاص بی سواد اعمال نفوذ می کنند و انتخابات را بر طبق اراده خود انجام می نمایند

حوزه های انتخابیه بلوکات هم از حوزه های انتخابیه را بر طبق اراده خود انجام می نمایند حوزه های انتخابیه بلوکات هم از حوزه های انتخابیه شهرها تفکیک و تجربه نیست که عقیده و آراء یک عده منور الفکر اهالی بلاد به واسطه مخلوط نشدن رأ ی ساکنین دهات محفوظ بماند من در جواب گفتم که هرگاه دولت به آزادی انتخابات معتقد باشد اصلاح قانون را هم خودش پیشنهاد می نماید واگر نکرد با همین قانون هم ممکن است حکومتی نسبتا ملی تشکیل داد فرض کنیم ملاک و متنفذین  شهری چهار نفر وکیل به مردم تحمیل نمایند چون نظر این اشخاص به سیاست کمتراست شاید به همین قناعت کنند که به واسطه نفوذی عده وکیل امور شخصی خود را منظم نمایند فرضا که در سیاست هم مداخله کنند وقتی که هر چهار نفر وکیل را یک نفر انتخاب کرد نمایندگان مجلس شورای ملی صاحب سی نفر موکل و باز به حکومت شوروی نزدیکتر است هیچ کس نمی تواند منکر شود که قوای فکری ما در عصر مشروطه ترقی نکرده است و کسی نمی گوید که پیشرفت ما به همان نسبتی است که معارف ترقی نموده است اگر معارف سبب قسمتی از پیشرفت ما است علت قسمت مهم به نظر من آزادی اجتماعات و مطبوعات و انتخابات است که یک وقتی داشته ایم. حکم ملت که عبارت از اجتماع اشخاص است با حکم شخص واحد یکی است همان طوری که شخص آزاد در نتیجه ی اعمال و افعال خویش صاحب تجربه می شود و هر قدر بیشتر به طور آزاد عمل کند بر تجربه و معلومات خود می افزاید.

همانطور هم آزادی انتخابات سب می شود که انتخاب کنندگان وکلاء خود را به معرض آزمایش گذارده و درک کنند که برای نمایندگی چه اشخاصی صلاحیت دارند این است نظریات من در آزادی و گمان نمی کنم که اشخاص بی غرض موافق نباشند و اما در موضوع دخالت دولت مداخله مأمورین دولتی انواع واقسام دارد در بعضی نقاط مانع شده اند که مردم به اشخاص طرف اعتماد خود رأی بدهند در محلهای دیگر امر داده اند که اشخاص ناشناس را انتخاب نمایند مأمورین همیشه دارای یک نظریه ثابتی نبوده و گاه بعد از اخذ آراء تردید رأی حاصل نموده اند لذا هیئت نظارت هم مجبور شده اند که در موقع استخراج اوراق رأی را به اسم دیگری بخوانند بالاخره در بعضی نقاط که به واسطه آگاهی و احساسات عمومی موفقیت نداشته اند انتخابات مسکوت عنه مانده وتاکنون هم که به انقضای دوره نزدیک است اهالی آن نقاط از داشتن نماینده در مجلس محرومند در حقیقت جای بسی تأسف است که هروقت که در اعتبار نامه یکی از نمایندگان اعتراض شده اکثریت مجلس از قرائن خاری مطلقا صرف نظر واز متعرض مطالبه دلایل مستقیم نموده است در صورتی که کمتر کسی است که عمل نامشروعی مرتکب شود و مدرکی دست بدهد ویا به اصطلاح دمی لای تله بگذارد و فقط چیزی که دلیل دخالت در انتخابات می شود همان عدم معروفیت وکیل در محل انتخاب و یا عدم ارتباط او با اهالی و یا ترجیح بلا مرجح می باشد ولی اتفاقا درانتخابات کلات و سرخس و دره جز(دره گز) مدارکی دست آمده که عبارت از۱۲ فقره یادداشت و تلگرافات رمز جان محمد خان امیر لشکر شرق می باشد وبا این که هیچ میل ندارم دراین مجلس حرفی بزنم که باعث کمترین رنجش یکی از همقطاران بشود خیر مملکت مرا وا می دارد که آنها را بدون ذکر نمره و تاریخ قرائت نمایم:

(۱) میرزا علی اکبر الله وردی اف با دستوراتی که در موضوع انتخابات به سلطان سید عبدالله خان رئیس ساخلو داده شده لزوما در جریان این امور به دستور مشارالیه با نهایت جدیت و کمکهای محلی به عمل آورده و منتظرم آنچه را که به وسیله مشارالیه دستور داده شده است انجام گیرد فرماندهی لشکر شرق جان محمد (شروع به همهمه بین نمایندگان زنگ رئیس)

(۲) آقای صارم الممالک در خصوص انتخابات دستور کاملی به سلطان سید عبدالله خان داده ام باید با موافقت محلی شما به فوریت این امر خاتمه یابد جان محمد نشان کره قزل (خنده حضار) (۳) آقای میرزا محمود به نشانی کره قزب که اظهار داشتید خریده اید لازم است جدیت لازمه در انتخابات قدیمی نمایید منتظر نتیجه مطلوب با قولی که داده ام هستم جان محمد مراسله را به وسیله ی حامل عودت دهند (همهمه ی نمایندگان)

حاج آقارضا رفیع– آقا این ها توهین است اعتبارنامه ی وکیل گذشته شما چرا این حرفها را می زنید؟

عمادی – این مال وقتی است که اعتبار نامه اش مطرح است

دکترمصدق – دخالت مأمورین است بنده تا مطمئن نشوم رأی نمی دهم بنده عرض می کنم مأمورین دولت دخالت کرده اند این هم مدارکش است

آقا سید یعقوب – مجلس به وکیل رأی داده است

مدرس – باشد چه اهمیتی دارد

دکتر مصدق – بنده عقیده خودم را باید در انتخابات و آزادی آن عرض کنم

دادگر – بنده استدعا می کنم ایشان صحبتشان را تمام کنند

بعضی از نمایندگان – بفرمایید

جلائی – بفرمایید برای این که عصری داد می زنند نطق آقای دکتر مصدق

دکتر مصدق – چهارم مقام منیع امارت لشکر شرق دامت عظمته محترما معروض می دارد تلگراف خصوصی توسط فرمانده محترم در جز زیارت حسب الامر مبارک برای اجراء امر مبارک اطاعت خانزاد محمود درجزی مهر تلگراف خانه درجز ۵- جناب آقای سلطان سید عبدالله خان دو فقره اخیر شما از لحاظ مبارک گذشت امر و مقرر فرمودند در صورتی که موقع نگذشته باید جدیت نمایید که معتمد السلطنه انتخاب شود و امر به مبارک هم در این خصوص تحت نمره صادر و الساعه مخابره می شود منشی زاده (همهمه ی نمایندگان – صدای زنگ)

رئیس – عجالتا بنده عقیده ام این است که چند دقیقه تنفس داده شود جمعی از نمایندگان – صحیح است در این موقع جلسه برای تنفس تعطیل و به فاصله بیست دقیقه مجددا تشکیل گردید

رئیس – آقای دکتر مصدق

دکتر مصدق –

پنجم – جناب آقای سلطان سید عبدالله خان دو فقره ی اخیر شما از لحاظ مبارک گذشت امر و مقرر فرمودند در صورتی که موقع نگذشته باید جدیت نمایید که زید انتخاب شود و امریه ی مبارک هم در این خصوص تحت نمره صادر والساعه مخابره می شود منشی زاده

(۶)سلطان سید عبدالله خان در جواب راپرت نمره ی فلان راجع به گوسفندان توقیفی در صورتی که از بیست و چهارم تعرفه می دهند هرگونه اقدام غیر مستقیم ممکن است که در موقع دادن رأی عوض اسم سهرابی بزنید رأی بدهند درجزیها هم با انتخاب زید کاملا موافق و همین تلگراف را به میرزا محمود ارائه دهد و بگویید نشانی کاغذ ی که به وسیله ی قاصد فرستاده بودی و من جواب دادم که انتخاب دبیر السلطان ضرری به امورات شما و خالصه آن حدود نمی رساند حالا لازم است که رأی دادن به دبیر السطان را موقوف داشته و بزید رأی بدهند در هر صورت می بایستی از تشبئات سهرابی جلوگیری و جدیت نمایید که زید انتخاب شود فرماندهی لشگر شرق جان محمد امریه نمره فلان زیارت اطاعت می شود خانزاد محمود درجزی.

(۷) در تعقیب امر نمره اولا کوشش نمایید که به وسیله متنفذین محل زید انتخاب شود

ثانیا از دسایس دبیرالسطان کاملا جلوگیری نموده خود از طرف من به مشارالیه ابلاغ نمایید که به مشهد حرکت نمایند.

ثالثا میرزا محمود درجزی و سایر متنفذین از طرف من ابلاغ نمایید که حتما زید می بایستی انتخاب شود و جواب از میرزا محمود گرفته مخابره نمایید

رابعا به قرار اطلاع واصله کارگزار مشغول نشست جهت انتخاب قدیمی و هم چنین رئیس تلگراف مشغول وسیله می باشد اگر ممانعتی در جریان انتخابات این اشخاص دارند فورا راپرت نمایید خامسا به قرار اطلاع هنوز ورقه تعرفه جهت سرخس و کلات نفرستاده اید فورا بفرستید به هر دو محل جهت انتخاب زید دستور لازم شده است نتیجه انتخابات را هر روزه راپرت نموده حتی المقدور سعی کنید تا اول ماه انتخابات خاتمه یافته قاشد جان محمد

(۸) سلطان سید عبدالله خان به قرار راپرتی که رئیس تلگراف درجز می دهد هیئت نظار خیال مستعفی شدن را دارند اولا از طرف من به مشار الیهم تذکر بدهید که این وقع به هیچ وجه اقتضای این گونه عملیات را ندارد و باعث تعویق امور انتخابات می باشد در هر صورت می بایستی از این قضیه جلوگیری نمود و هرچه زودتر مطابق دستور به امر انتخابات خاتمه دهید و اگر هیئت محرک دارد مراتب را فورا راپرت نمایید فرماندهی لشکر شرق جان محمد

۹- توسط رئیس ساخلو میرزا محمود با مفتاح متحدالمال راجع به اعزام سواران اسکورت در تعقیب دستورات سابق و جواب کاغذی که توسط قاصد مخصوص فرستاده بودند اینک تذکر می دهد که معتمد السلطنه می بایستی از درجز انتخاب شود به هر وسیله شده اگر دبیرالسلطان و قدیمی تشبتاتی می نمایند باید با جدیتی کامل جلوگیری نمایید و در هر صورت منتظرم که تا ششم شوال عمل انتخابات بر وفق منظور خاتمه یابد البته در این موقع از بذل هیچ گونه مساعدت مضایقه نخواهد نمود.

فرماندهی لشکر شرق جان محمد

۱۰- دو طغرا امربه مبارک تحت نمره و نمره زیارت حسب الامر آکنت را ملاقات اینک با نهایت احترام به عرض آستان مبارک می رساند ۳۶۸ استعفاء انجمن نظارت عمومیت نداشته و منحصر به رئیس هیئت بوده او نیز بر اثر تذکر به خطای خویش یوم قبل شخصا تقاضای استرداد استعفای خود را نموده انجام خدمت را تا پایان امر عهده دار شد. رئیس تلگراف بر اثر عسرت و کارگزار به اطمینان مراحم بندگان حضرت اجل نسبت به قدیمی به دوا دخیل یک رشته دسائس بوده اند فدوی آنها را ملاقات و به وخامت اعمالشان متذکر نمود مدتی است که عملیات خود را به کلی متروک داشته اند امربه نمره را بصارم الممالک ارائه، در ذیل آن اطاعت و انجام امر را متعهد شده سایر متنفذین را نیز احضار اوامر مطاعه را ابلاغ و ختم عمل را قول گرفت. اوراق تعرفه سرخس وکلات را با وجود این که هنوز حواله اعتبار به مالیه محل نرسیده دو روز قبل ارسال داشته، مستدعی است امر به صدور فوری حواله صادر فرمایید نمره …مورخه … ۱۳۰۵ امضاء فرمانده ساخلو سلطان سید عبدالله خان

(۱۱) توسط فرمانده محترم ساخلوی نظامی درجز مقام منیع بندگان امارت معظم لشکر شرق دامت عظمت تلگراف مطاع نمره …توسط فرمانده محترم ساخلو درجز زیارت حدود و طایفه که تقریبا دوهزار جمعیت می شوند سپرده چاکر است هر امری که صادر شود از جان ودل درانجامش مضایقه ندارم به شرطی که بعضی اشخاص دسیسه وآنتریک در این کار دارند می نمایند رسما هم برای فرمانده محترم درجز عریضه عرض نموده ام جلوگیری شود خانزاد محمود درجزی

(۱۲) توسط رئیس ساخلو میرزا محمود درجزی تلگراف شما ملاحظه شد به رئیس ساخلو دستور دادم که مساعدت لازمه نموده نماینده هم بفرستد چنانچه به وسیله رئیس – ساخلو تلگراف شده لازم است به هر وسیله شده در انتخابات ادامه داده وسعی کنید که معتمد السلطنه انتخاب شود فرمانده لشکر شرق جان محمد تلگراف نمره زیارت محمود درجزی ضبط شود.

سلطان سید عبدالله خان

این بود مدارک بنده راجع به مداخله در انتخابات سرخس وکلات ودرجز که به عرض رسید و هرگاه اطلاعات خود را نسبت به انتخابات بعضی از نقاط دیگر عرض کنم چون مدرکی در دست نیست در این مجلس پذیرفته نخواهد شد چنانچه از قرائت تلگرافات رمز و نمره و تاریخ اسنادی که خوانده ام خودداری شده برای این است که یک وقتی بنده معاون وزارت مالیه بودم ودرآن وزارتخانه خلف کارهایی می شد که بنده دراستتار آنها خود داری می نمودم این مطلب سبب شده بود که بعضی مرا برای عدم حفظ اسرار سرزنش نموده و دلگیر شوند من در آن وقت می توانستم به خوبی از خود دفاع کنم وازدلگیر شدن بعضی هراس ننمایم زیرا هرامری از امور مالیه مربوطه به جمع وخرج مملکتی است که در همه جا قانونا طبع و منتشر می گردد و به جای این که کاشفین خلاف را نکوهش کنند آنها را تشویق می نمایند ولی در قرائت تلگرافات رمز و تاریخ و نمره آنها مترددم چه ممکن است که از مطابقه تلگرافات رمز با کشفی که قرائت شد مفتاح رمز فرماندهی لشکر شرق بدست آمده و به این وسیله چیزهایی را کشف کنند که ازاسرار اداری محسوب شود این است که بنده سواد تلگرافات رمز را که دراین پاکت است به مقام ریاست مجلس شورای ملی می سپارم.

در این صورت جای این است که بنده از این دولت که خود را آن قدر خیرخواه به قلم می دهد و به عناوین مختلفه اصول مهمه قانون مجازات را که در تمام ممالک رعایت می نمایند نقض و برخلاف اصل عقاب بالا بیان موادی به مجلس می آورد سؤال کنم که چرا اشخاصی که به ناموس حقوق اجتماعی و آزادی ملی خیانت نموده اند تعقیب نمی نماید زیرا مداخله جان محمد خان ها در انتخابات مشمول ماده ۸۳ قانون مجازات عمومی است و عقات بلا بیان هم نیست چه قانون مجازات قبل از انتخابات تصویب شده و خود جان محمد خان در متحدالمالی که قرائت می نمایم به مواد آن استناد می نمایند نمره ۱۳۸۷۵ مورخ اول اسفند ۱۳۰۴ اینک که انتخابات دوره ششم نزدیک و به زودی شروع می شود هیچ یک از حکام و رؤسای ساخلو های نظامی و مأمورین ادارات دولتی اعم از کشوری یا لشکری وجها من الوجوه حق اعمال نظر در امور انتخابات را نداشته و اهالی در انتخابات وکیل مطلقا آزاد می باشند اگر ثابت شود حاکم رئیس ساخلوی نظامی رئیس یا مستخدمی از دوائر دولتی یا مأمورین حوزه انتخابیه محل ها در اطراف انتخابات دخالتی طرفینی دسیسه تحریک تطمیع یا اعمال نفوذی نموده و اقتدارات دولتی را در امر انتخابات ناحیه خود به کار برده باشد بر طبق ماده ۴۴ قانون انتخابات و ماده ۹۱ و۹۲ قانون مجازات عمومی مرتکب تعقیب ومجازات خواهد شد الی آخر و باز خیر مملکت مرا وا می دارد که در خاتمه عرض کنم اگر وکیل را ملت انتخاب نمود ناچار است که در منافع ملت حرف بزند ورأی بدهد ولی اگر مأمورین انتخاب نمودند معلوم نیست که نفع کدام ملت را در نظر دارند لذا هر مداخله که در انتخابات بشود یک بذریست که برای خیانت می کارند آزادی انتخابات نه تنها در مصالح مملکت است بلکه مجلس آزاد برای دولت درستکار وطن پرست بهتر و بزرگتر سنگر می باشد این هم سواد تلگرافاتی است که نمره وتاریخ همه چیزش هست و تقدیم مقام ریاست می کنم.»(40)

فهرست مندرجات:مصدق درمیان سرو صدای  چند تن ازنمایندگان مانند حاج آقا رضا رفیع، عمادی، سید یعقوب انوار، جلالی، مخبر ودرحالیکه مدرس از وی طرفداری می کرد، تگرافات و یادداشت های رمز[فوق]  را به طور مشروح  قرائت، وی درپاسخ به اظهارات وزیر کشور که از صحت  انتخابات و عملیات جان محمد خان دفاع  نمود، گفت:

« بنده خیلی معذرت می خواهم و نمی دانستم جان محمد خان از مقامات مقدسه است» (41)

2 –  کویرخوریان:

 ﺩﺭ ﺍﻭﺍﺧﺮ ﺩﻭﺭﻩ ﭘﻨﺠﻢ ﺗﻘﻨﻴﻨﻴﻪ ﺷﺎﻳﻊ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﺳﺘﻨﺎﺩ ﺑﻌﻀﯽ ﻣﺪﺍﺭک ﺷﺮﮐﺘﯽ ﺑﺮﺍی ﺍﺳﺘﺨﺮﺍﺝ ﻧﻔﺖ  کویرﺧﻮﺭﻳﺎﻥ ﺗﺸﮑﻴﻞ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺑﺮﺍی ﭘﻴﺸﺮﻓﺖ ﮐﺎﺭ، شرکت قسمتی از سهام خود را مجاناً ﺑﻪ ﺭﺿﺎ ﺷﺎﻩ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﭼﻮﻥ ﺩﮐﺘﺮ ﻣﺼﺪﻕ بصرف ﭼﻨﻴﻦ ﺷﻬﺮﺗﯽ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺴﺖ ﺍﺯ ﻭﺯﻳﺮ ﻓﻮﺍﺋﺪ ﻋﺎﻣﻪ ﻭﻗﺖ ﺩﺍﻭﺭ ﺳﺌﻮﺍﻝ ﮐﻨﺪ  ﺍﺳﺎﺱ ﻣﺬﺍﮐﺮﺍﺕ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺟﻠﺴﻪ ﭼﻬﺎﺭﻡ ﺑﻬﻤﻦ 1304 روی خواب گذارده  تا بتواند این ﻣﻮﺿﻮﻉ  مهم ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﺠﻠﺲ ﻣﻄﺮﺡ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺑﺪﻳﻦ ﻭﺳﻴﻠﻪ ﺑﺘﻮﺍﻧﺪ ﺍﻃﻼﻋﺎﺗﯽ ﺑﺪﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩ. ﻭﺯﻳﺮ ﻓﻮﺍﺋﺪ ﻋﺎﻣﻪ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﺍﻳﻨﮑﻪ ﻣﺬﺍﮐﺮﺍﺕ ﺩﺭ ﺍﻃﺮﺍﻑ ﺧﻮﺍﺏ ﻗﺎﺑﻞ ﺗﻌﺒﻴﺮ ﻧﻴﺴﺖ ﺍﺯ ﺟﻮﺍﺏ ﻃﻔﺮﻩ ﺯﺩﻩ ﻭ ﻣﺬﺍﮐﺮﺍﺕ ﺑﺪﻭﻥ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﺧﺎﺗﻤﻪ ﻳﺎﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ .ﻭ ﺑﻌﺪ ﻣﺪﺍﺭﮐﯽ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺁﻗﺎی ﺩﮐﺘﺮ ﻣﺼﺪﻕ ﺭﺳﻴﺪﻩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺟﻠﺴﻪ ﻫﻔﺘﻢ ﺑﻬﻤﻦ ﺿﻤﻦ ﻧﻄﻖ ﻣﺸﺮﻭﺡ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺍﻃﻼﻉ ﻣﺠﻠﺲ ﺭﺳﺎﻧﻴﺪﻩ ﺍﺳﺖ .ﻟﺬﺍ ﺧﻼﺻﻪ ﻣﺬﺍﮐﺮﺍﺕ ﺟﻠﺴﻪ ﭼﻬﺎﺭﻡ ﺑﻬﻤﻦ ﻣﺎﻩ ﻭ ﻣﺘﻦ ﻧﻄﻖ ﺟﻠﺴﻪ ﻫﻔﺘﻢ ﺑﻬﻤﻦ ﻣﺎﻩ ﻭ ﺟﻮﺍﺑﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﻭﺭ ﺩﺭ ﺟﻠﺴﻪ 12  ﺑﻬﻤﻦ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ در فصل هفتم به نقل از انتشارات مصدق – جلد هفتم  آورده ام

3 – شیلات بحر خزر:

شیلات بحر خزر، در اجاره لیازانوف ها (از اتباع دولت روسیه تزاری)و مدت انقضای آن در 1۹۲٥ میلادی بوده است. دولت ایران به عنوان نرسیدن مال التجاره قرارداد را نسبت به بقیه مدت فسخ نمودو بعد کار به حکمیت ارجاع شد. محمدعلی فروغی(رئیس دیوان تمیز) حکم مشترک لیازانوف ها و فسخ دولت را مخالف قانون دانسته ومدتی هم برای اینکه جبران خسارت مستأجرین بشود برمدت اجاره افزود ولی پس ازآنکه به مقام ریاست وزرائی نائل گردید دولت شوروی تقاضای امتیاز شیلاتی را نمود ومشارالیه لایحه ای راجع به این موضوع تنظیم ودرجلسه250مورخه 1۹بهمن۱۳۰٤مجلس شورای ملی پیشنهاد کرد.

4 – لایحۀ  تأسیس راه آهن:

 لایحه تأسیس راه آهن از طرف وزارت فواید عامه مطرح  در  روز سه شنبه  ۲۰ بهمن ۱۳۰۴ جلسه ۲۵۱ مجلس شورای ملی مطرح شد. این لایحه ٥ ماد ه ای ضمن تعیین خطوط تهران به محمره (خرمشهر)، تهران به بندرجز، تهران به قطور، تهران به میرجاوه، تهران به گواتر، تهران به بندرلنگه، تهران به رواندوز، تهران به آستارا به دولت اجازه میدهد که مبلغ ٢٥٠ هزار تومان از محل عواید انحصار واردات قند و چای برای تعیین نقشه ها و استخدام دو متخصص آمریکایی و آلمانی برای تأسیس ذوب آهن صرف کند. مصدق با این لایحه مخالفت نمود و گفت:

« این بنده در اینجا هم مخالف هستم که طریق مقاطعه نوشته شده و بر فرض اینکه مقاطعه بشود و این لایحه اصل مناقصه راهم در نظر بگیرد باز خیلی ناقص است و تازه بنده با مقاطعه مخالفم و بااینکه تعیین محل هم نشود مخالفم. بجهت اینکه ما درامود اقتصادی نباید تعجیل کنیم درعرف یک مثلی است که می‌گویند ازهول حلیم نباید توی دیگ افتاد. ما نباید امروز یک همچون لایحه را تصویب بکنیم و بدست دولت بدهیم بعد دولت خودش برود تمام مملکت را نقشه کشی بکند. بعد از آنکه همه مملکت را نقشه کشی کرد آنوقت بیاید یک صورتی بیاورد که کمپانیها پیشنهادشان این است و حالا کدام خط فایده دارد؟ وعیبی که در این لایحه است مسئله مناقصه است. بنده اساسا با مناقصه مخالفم. برای اینکه اگر وقتی هم دولت بخواهد یک کارهائی بطور مناقصه بکند مناقصه یک شرایطی دارد اولا باید دید در چه مملکتی سازنده خانه هست و اگر در یک شهری چند نفر هستند باید اعلان کرد و اگر در جاهای دیگر هستند باید با مجاری صحیحه به آنها اطلاع داد و اینها باید راهش را قانون معین کند و باید اعلاناتی بکنند که همه مردم بدانند که اگر یک روزی بگویند آقا چرا اعلان نکردید بگوید ما اعلان کردیم و رفتیم مذاکره هم کردیم.»

گفتگوها درباره مواد این لایحه به ویژه درباره تعداد خطوط موجب شد که ماده اول (تعیین خطوط) موقتاً کنار گذاشته شود.ماده دوم با اصلاحی که مدرس پیشنهاد داد به تصویب رسید: «دولت ممکن است پس از تهیه نقشه مقدماتی برای ساختن راه آهن ترتیبی را که نافع و به صرفه نزدیک میداند پس از تصویب مجلس شورای ملی به موقع اجرا بگذارد.» پس از تنفس، ماده اول با پیشنهاد اصلاحی سیدحسن تقی زاده تصویب گردید؛ و نیز سه ماده باقی مانده با اکثریت به تصویب رسید. مجلس در ادامه کار خود لایحه شرکت هواپیمایی یونکرس را در دستور کار خود قرار داد. این لایحه نیز به تصویب رسید (42)

در فصل هشتم، در بارۀ اعتراض و مخالفت سید حسن مدرس است که با نمایندگان فرمایشی که درانتخابات دورۀ ششم با مداخلۀ نظامی ها بعنوان نماینده تحمیل شده بودند، سخت مخالف بود. وی تصمیمی گرفت که مداخلات نظامی ها را برملا ساخته و بفهماند که درمجالس مقنّنه به تأیید نمایندگان ملّت باشند نه نمایندگان تحمیلی قشونی ها و البته نظامی ها هم که سرخود درانتخابات مداخله نکرده و به امر رضا شاه دست به این مداخلات زده بودند، بنابراین مخالفت مدرّس با اعتبارنامه های آنها مخالفت با آمرکه پهلوی بوده است تلقّی می گردید واین امربرای دیکتاتوری که حاضرنبود فقط جنبۀ تشریفاتی داشته ودرامورمداخله نداشته باشد بسیارناگواربود چون با بودن مدرّس رشید وبی باک در مجلس  نمی توانست بی مانع و رادعی اعمال زور و قلدری کند. بنابراین بفکر افتاد که بزرگترین سدّ راه دیکتاتوری خود را ازپیش پای بردارد و توطئۀ ترورمدرّس ازهمین مجرا آب می خورد. اکنون ببینیم مدرّس دربارۀ اعتبارنامه ها درمجلس چه گفته است:

در جلسۀ مجلس دورۀ ششم، مورخ 22 امرداد 1305 – خبر شعبۀ اوّل راجع به اعتبار نامۀ ملک ایرج میرزا مطرح شد و مدرّس ضمن مخالفت خود چنین بیان نمود:

1- سه مسأله است که میخواهم عرض کنم یکی اینکه بنده شاهزاده را نمیشناسم والان هم نمیتوانم تطبیق کنم آنچه که هم شنیده ام آدم خوبی است دوّم اینکه درتمام انتخابات بنده نظر به این اشکالات مرسومه ندارم که فلان جریان ده روز دیر شد یا دو روز زود شد یافلان شخص شکایت کرده وفلان کس جواب داد یا اعلان چند روز شدیا چه واینهاهرکدام به نظرمن اشکالی دارد خودم رأی نمیدهم ولی متعرّض هم نمیشوم کما اینکه بعضی ازاین رأی هائی که آقایان دادند بنده مخالفتی نکردم و رأی هم ندادم ولی بنده چه درسابق وچه درحال فقط یک اشکالاتی را به عقیدۀ خودم محلّ توجّه قرار میدهم که یا یک ضرر اساسی دارد یا یک نفع اساسی نمیگویم هم اشتباه نمیکنم خیر انسان اشتباه میکند بعضی اوقات منتقل نمی شود وحقایق برش مخفی میماند به این لحاظ با انتخاب آقای شاهزاده مخالفم وقبلا هم تذکّر میدهم که خیلی بنده تعجّب میکنم که مخبرین شعب که غالبا درمجلس هم سابقه دارند خبرها را به یک ترتیب غیرخوبی میدهند مختصروبی اشاره به اشکال وبی اشاره به جواب وحال آنکه اغلب مخبرها دردوره های سابق هم تشریف داشتند بعضی هایشان هم درعدلیه تشریف داشته اند که معاون یا وزیر بوده اند میدانند مجلس شورای ملّی به منزلۀ محکمۀ تمیز است شعبه به منزل محکمه استیناف است انجمن نظّار به منزلۀ محکمۀ ابتدائی اشکال وجوابی که درانجمن نظّار محلّی گفته میشود درشعبه باید مطرح واشاره شود وجواب داده شود دراینجا هر چه گفته میشود وجواب داده میشود ولو برسبیل اجمال باید به مجلس شورای ملّی اشاره شود لهذا بنده درشعبۀ خودمان به آقای عدل الملک که مخبر آن شعبه هستند عرض کردم که فی الجمله هم عمل شده که به اصول اشکالات وصنف اشکالات اشاره شود و اما راپرتهایی که سایرآقایان داده اند نتیجه را راپرت داده اند و دیگر اشکال و جواب را ننوشته اند چون در شعبه ده نفر یا دوازده نفر است وهفتاد نفر دیگر که در مجلس هستند نه اشکال به گوششان خورده نه جواب و با این ترتیب رأی دادن مناسبت ندارد. رجوع کنند به دوره های پیش وخبرهائی که دوره های پیش  داده میشد به اشکالات وجوابها اشاره میشود اما اینجا آن راپرت پریروزی فی الجمله اشاره به اشکالات وجواب شده بود ولی درست تکمیل نبوده بهتر این است که منبعد اگرراپرتی داده میشود به اشکالات اشاره شودکه حاضرین درمجلس درست ملتفت شوند وعقیده موافق به یا مخالفت خود را اظهارنمایند من جمله راپرت راجع به نماینده مشهد که نوعاً اشکالات نمایندگان آنجا خیلی کمتر است اما شاهزاده را بنده با انتخابش مخالفم زیرا علّت عمدۀ انتخاب شاهزاده را امیر لشگر خراسان میدانم واین اشکالات ومخالفتهائی که بنده با اعتبار نامه ها کرده ام وبعد هم خواهم کرد تمامش منتهی به یک چیزاست دوسال سه سال مملکت یک جنبۀ غیرعادی داشت عدلیه اش نظامی بود امنیه اش نظامی بود حاکمش نظامی بود امین مالیه اش هم نظامی بود ولی آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت از روز ختم مجلس مؤسّسان عدلیه، عدلیه است و امنیه، امنیه است وحاکم، حاکم است نظامی هم باید تفنگش را دست بگیرد برود درسرباز خانه از مرکز هم شروع شد وشاه مملکت هم اعلان داد امرای لشگر ومأمورین نظامی دربعضی نقطه ها یا باورشان نیامد یاعمل نکردند. از جمله انتخاب این شاهزاده ایرج میرزا است که گرچه سلمان عصراست وخیلی هم آدم خوبیست ولی علّت انتخابش جان محمّدخان است و باطل است بواسطۀ اینکه نظامی است و بنده به شما میگویم اگر هزار سال دیگر هم عمر مشروطه باشد و جان محمّد خان درمشهد نباشد شاهزاده انتخاب نمیشود سابق هم نشد علّت تامّه اش همان است. و اما من خیلی دوست میدارم که شاهزاده حاکم خراسان بشود چون خیلی خوب آدمی است ولی این مخالفتهای من مربوط به شخص نیست شخص خوب است سرجای خودش بله آقای مخبر فرمودند دیگران هم درخراسان انتخاب شده اند بله ایشان پیش هم شده بودند بعد ا ز این هم تا هستند انتخاب میشوند ملک است که  از پیش انتخاب شده است باز هم میشود اهل محل هستند، موکل دارند، رعیت دارند، التماس میکنند پول خرج میکند البته انتخاب میشوند.

رییس التجار –بنده پول خرج نکردم.

مدرس – پول مشروع را عرض میکنم بنده هم برای انتخاب پول خرج میکنم.

اقا سید یعقوب – غلط است.

مدرّس – پول مشروع غیر ازپول نامشروع است برفرض نظامیها هم اگر کردند خدا پدرشان را بیامرزد آنها بد کردند نه منتخبی که موکّل دارد منتخبی که آقای رئیس التجار وامثالش باشند موکّل داردغیر ازجان محمّد خان است اما شاهزاده غیراز جان محمد خان موکّل ندارد علیهذا هرانتخابی که این طور باشد باطل است. مملکت وضع غیر عادی وجریان غیر عادی داشت گذشت، مجلس شورای ملّی هم سعی بفرمایند تا مطالب به جریان قانونی وعادی خودش بیفتد.  شاه مملکت بعد از آنکه حاضر شد شاه مشروطه باشد یعنی امضای خالی بکند امیر لشگر نمیتواند درانتخابات دخالت بکند.  قشون باید تفنگ دست بگیرد برود توی سرباز خانه، هر وقت حاکم امری داد عمل کند. بنده از این نقطه نظر مخالفم با انتخاب شاهزاده درحالی که موافقم و از خدا میخواهم که چون آدم خوبی است حاکم خراسان بشود.»

علی اکبرداورمخبرشعبه به دفاع ازاعتبارنامه پرداخت که ازجهت اینکه به درازا می کشد از نقل آن صرف نظرمی کنم.[ توضیح اینکه گزارش جلسه چهارم دورۀ ششم مجلس شورای ملّی را بعنوان «سند»  که در بارۀ اعتبارنامه های نمایندگان است، در پایان این بخش دراختیار خوانندگان ارجمند قرار می گیرد.]

« مدرّس – دراین انتخابات هم حکومت نظامی بوده و هم انتخاب کننده نظامی بوده است. شاهزاده ایرج میرزا باز سالها در محل بوده، حاکم  بوده، معاون بوده،  لیکن ایشان فقط  به معرّفی نظامی و حکومت نظامی انتخاب شده اند و هنوز هم حاکم بهبهان نظامی است. نظامی معنیش این است که من نظامی هستم، معنیش این است که تمام کارهای ولایتی را نظامی می کند. اجتماعی بدون اجازه نباید بشود، حرف بدون اجازه نزنند و از این قبیل. مکرّر با مبادی عالیه هم درخصوص حکومت آنجا مذاکره کردم و گفتند که حکومت بهبهان را نمی شودغیر نظامی کرد و الان هم نظامی و آقای نوبخت هم به امرنظامی ها  انتخاب شده است. آقایان می خواهید رأی بدهید مختارید.»

پس ازدفاع مخبربه اعتبارنامه رأی گرفته شد وتصویب گردید. انتخابات نجف آباد ونمایندگی غلامحسین میرزا مطرح شد ومدرّس درمخالفت با آن چنین  بیان نمود.

« مدرّس – اشکالات این انتخابات هم از همان قسمی است که  عرض کرده ام و در خصوص فریدن که علم و اطّلاع دارم، لازم است بگویم که در موقع  انتخابات حکومت  نظامی  بوده است و شکایات  زیادی از همین  نقطه  شده است وعقیده  دارم که دراین نقطه  تجدید انتخاب شود.»

 به این اعتبار نامه هم رأی گرفته شد و تصویب  گردید.(43)

 فصل نهم ،بیانگر این استکه:  روز14خرداد  تیمور تاش وزیر دربار به منزل فروغی  می رود  و در بارۀ  استعفای کابینه با فروغی  مذاکراتی  بعمل می آورد و پس از یک ساعت صحبت قرار می شود که روز یکشنبه 15خرداد فروغی مستعفی شده درکابینۀ مستوفی شرکت نماید ،  فروغی که هیچ انتظارنداشت  پس از آنهمه تملّق گوئی و خدمت به این زودی کناربرود از قبول عضویت در کابینۀ بعد خود داری  می کند ولی بالاخره قرار میشود  فعلاً به او مرخصی داده شود  تا مدّتی  برای استراحت  و معالجه عازم اروپا  شود.

 روز یکشنبه 15خرداد فروغی به عمارت هیئت وزیران می رود وبه اعضای کابینه به استثنای وزیرجنگ و وزیردادگستری خبر می دهد  که فوراً در جلسۀ هیئت وزیران حاضر شوند.

پس از حضور وزراء فروغی چنین می گوید: البتّه آقایان می دانند که این صندلی ها دائمی نبوده و مقام وزارت در تغییر و تبدیل است واین قبیل پیش آمدها طبیعی  بوده و باید  یک روز  مقام خود را به آیندگان تفویض نمائیم. فعلاً ما خوشوقتیم که وظیفۀ  خود را دردورۀ مأموریت خود انجام داده و من  نیزبه نوبۀ خود از اقدامات  وزراء و همکاران خوداظهارتشکّر می کنم… من خیلی مایل  بودم که  مانند معمول اروپا این اوراق واسناد و مهر ریاست  وزراء را مستقیماً تقدیم جانشین خود بنایم ولی فعلاً به آقای جم ریاست  وزراء  تسلیم می کنم.

 وزراء استعفای کتبی خود را نوشته امضاء می کنند و از عمارت هیئت وزیران خارج می شوند. استعفای  فروغی توسّط جراید اعلام می شود.(44)

در هنگامی که مستوفی الممالک کابینۀ خود را به مجلس شورای ملی معرفی  می نماید.  آقای دکتر مصدق بعنوان اعتراض شرحی راجع به عدم تناسب افراد دولت و انتقاد از عملیات گذشته آقایان فروغی وزیر جنگ و میرزا حسنخان وثوق وزیرعدلیه تقریر و اظهارمیدارد که:

« آقا ی فروغی درموقع زمامداری خود بدون اطلاع وزرا مراسله بسفارت دولت روسیه نوشته وموافقت خود را راجع بقضاوت دعاوی اتباع آن دولت دراداره محاکمات وزارت امور خارجه اظهار ومراسله دیگری بسفارت دولت انگلیس ارسال داشته وبیست کرور دعاوی دولت را تصدیق نموده ونیز راجع به عملیات گذشته آقای وزیر عدلیه درموضوع اعطا امتیازات بخارجه از قبیل امتیاز راه آهن جلفا ومعادن طرفین خط ومعادن جنوبی بحر خزر وپذیرفتن قرارداد ۱۹۰۷ روس وانگلیس وانعقاد قرارداد معروف ایران وانگلیس درمقابل اخذ وجوه واجرا آن وحبس وتبعید اهالی وانعقاد قرارداد با بانگ شاهنشاهی درزمان وزرات مالیه اخیرایشان درخصوص اخذ مساعده از بانک باعتباروجوه قند وچای برخلاف قانون اساسی شرحی تقریر ، وآقای مدرس اظهار می‌نمودند مسائل سیاسی نظربوده وبدیهی است اشخاص دارای عقاید مختلف هستند ومادام که دراین قبیل امور محاکم صالحه رسیدگی وتقصیری برکسی متوجه نشود اورا نمی‌توان مورد تنفید قرارداد وارجع بقرارداد وامثال آن هم مادام که به تصویب مجلس شوارای ملی نرسیده باشد وجه امن الوجوه منشا اثری نبود ورسمیت نخواهد داشت.» (45)

توضیح اینکه، موضوع بیست کرور مورد تکذیب واقع نشد و این مبلغ پولهایی بوده  که انگلیسیها مقداری آنرا در موقع جنگ جهانی اول در ایران خرج کرده بودند و مقداری هم بابت قرارداد وغیره داده شد که طبق نامۀ فروغی به سفارت انگلیس ، انگلیسی ها اصل و فرع آنرا دریافت کردند!

دیگراینکه ، مصدق دربارۀ میرزا حسن وثوق الدوله اینگونه بیان داشتند:« اما نسبت به آقای وثوق‌الدوله که درصدرقوه قضائیه واقع شده اند بیمناسبت نیست عرض کنم وقتی که بنده در شیراز بودم روزی کنسول انگلیس برای امور اداری نزد من نشسته بود ازآقا سیدضیاءالدین بیانیه رسید پرسید چه نوشته گفتم که قرارداد را لغو کرده است خندید وگفت درانگلیس یک ضرب المثلی است که میگویند گربه مرده را کسی چوب نمیزند، قرارداد مرده بود و حاجت لغو کردن نبود.  بنده هم چون نمیخواستم به گربه مرده چوب بزنم میخواستم که مطلقاً آن را فراموش نمایم و فقط از فاعل و مؤسس قرارداد اطمینان حاصل نمایم که درآتیه در این خطوط نباشد لذا یکی از شبهای اخیرکه آقا رئیس الوزراء به منزل من آمدند و فرمودند که به آقای وثوق الدوله مخالفت نکنم عرض کردم به شرط این ‌که آقای وثوق‌الدوله هم در مجلس اظهارندامت فرمایند درجواب من فرمودند عقیده ایشان این است که قرارداد درصلاح مملکت بسته شده و حاضرند که درمجلس از این عقیده دفاع نمایند عرض کردم عقیده ملت ایران که خود حضرت‌عالی یکی ازافرادهستیدغیرازاین بود وخواهدهم بود بنابراین فرمایش حضرتعالی را نمیپذیرم و بازبرای این ‌که مخالفت من حمل برغرض نشود حاضر شدم که اگر آقای وثوق الدوله خجالت دارند آقای رئیس الوزراء با حضور ایشان درمجلس فرمایشاتی بفرمایند»(46)

فصل دهم و یازدهم، بعنوان سند:  بطورکامل در بارۀ حکومت ( کابینه) حسن مستوفی الممالک و اعتراض مصدق به دو وزیر کابینه فروغی و حسن وثوق الدوله و دفاع  مدرس از وزیران کابینه می باشد.

 همایون کاتوزیان می نویسد: در مقطعی مدرس به فکر افتاد که با شاه جدید سرگفتگو را باز کند. مدرس هنوز طرفداران فراوان داشت و در صحنۀ سیاست کشور وزنه ای بود. پیشتر نیز یکی – دوبار وارد معامله با رضاخان شده بود اما نتیجۀ مطلوب نگرفته بود. این بار ابتدا با فیروزمذاکره کرد، سپس با تیمورتاش وآنگاه با خودشاه. سندی ازاین گفتگوها دردست نیست، ولی لورن معتقد بود که شاه ادارۀ حکومت نظامی تهران را«زیرفشارمدرس » برچیده است. شواهد نشان می دهند که مدرس امیدوار بوده به توافقی دست پیدا کند براین مبنا که شاه ارتش و نیروهای انتظامی راداشته باشد، به علاوۀ اختیار زیادی دردستگاه اداری کشور، اما بگذارد که مجلس نقش واقعی خود را ایفا کند. این شامل نقشی برای خود مدرس هم می شد در تعیین ترکیب کابینه بر سر کابینه ای به ریاست مستوفی توافق شد. وثوق به عنوان وزیرمالیه وتقی زاده به عنوان وزیر خارجه دومقام مهم کابینه بودند ولی تقی زاده – که درآن لحظه دربرلن بود- پیشنهاد را رد کرد و برای  مأموریتی رسمی به امریکا رفت. وزارت خارجۀ انگلیس از انتخاب او خوشحال نشده بود، تا بعد که معلوم  شد بهم خورده است. گمان کرده بودند که « گویا باج سبیلی به روسها» ست. آنها علاوه بر اینکه او را طرفدار شوروی می دانستند« گذشتۀ زنندۀ»  وی را هم به خاطر می آورند.

تقی زاده گذشتۀ زننده ای داشته. ولی بار آخری که درسال 1924 / 1303به لندن آمده بود به نظرمی رسید که تبش کمی فرو کشیده است. باید دید که بازهم طرف روسها را خواهد گرفت یا نه.

شک نیست که وثوق به پیشنهاد مدرس انتخاب شده بود، اما لورن گمان می کرد که وثوق به دلیل  محبوبیت خودش انتخاب شده. بعید نیست که تقی زاده را هم مدرس توصیه یا تأیید کرده باشد، ولی معلوم نیست که واقعاً چرا پیشنهاد را رد کرد. لورن گزارش داد که شایعه است- وخود اوهم معتقد است – که دولت مستوفی عمر زیادی نخواهد داشت و جایش را به دولتی به ریاست وثوق خواهد داد. بسیار بعید بود که شاه زیر بار این برود، حتی اگر لکۀ قرارداد 1919/ 1298هم وارد محاسبات نمی شد، زیرا وثوق شخصیت مقتدری داشت. ولی احتمال دارد که مدرس ابتدا وثوق را برای ریاست وزرا (نخست وزیری) پیشنهاد کرده باشد و بعد ناچار به عقب نشینی شده  و مستوفی  را معرفی  کرده باشد.

مستوفی مایل به قبول نخست وزیری نبود و به مخبرالسلطنه گفت که براثر فشار مدرس ناچار به همکاری شده است. احتمالاً مدرس به آنها گفته که اگرچه بازی را باخته اند، نباید کاملاً ناامید شوند و از سیاست کناره بگیرند- کاری که برخی ازآنها اندکی بعد کردند. به ملک الشعرای بهارکه ازمحارم سیاسی او بود، گفته بود که باید برای احیای روابط دوستانه بکوشند و کاری کنند که شاه قدرت مطلق  پیدا نکند. بعد ها بهار نوشت:

   بعد از پادشاهی او، مدرس خود را با امری واقع شده برابر یافت؛ گفت این کار نباید بشود، ولی سستی و اهمال هموطنان کار خود را کرد. ما هم تا جایی که بشر بتواند تقلا کند سعی کردیم وحرف خود را گفتیم و کشته هم دادیم. دیگر دینی برعهده نداریم و حالا باید با دولت و شاه موافقت کرد، بلکه خوب بشود  و خدمتی کند… همین قسم هم شد. مدرس و ما، ترک  مخالفت [با رضاشاه ] کردیم.

مصدق این استدلال را قبول نداشت. پیشنهاد مستوفی را برای تصدی وزارت خارجه رد کرد و گفت با شاه نمی شود کار کرد. روشن نیست که این پیشنهاد، برای دولت موقتِ پیش ازتشکیل مجلس بوده، یا برای دولت جدید که مستوفی درسپتامبر1926 / شهریور1305 به مجلس نوپا  ششم معرفی کرد. این دولت جدید که وثوق وزیرعدلیه و فروغی وزیرجنگ آن بود، به علت حضوراین افراد درآن با مخالفت  شدید مصدق روبروشد، هرچند که نطق او بیشتر در بارۀ وثوق وقرارداد 1919 بود. درهمین مباحثه بود که مدرس ، در جوابش به مصدق، نشان داد که معامله ای کرده است:

 ما با دست اینها می خواهیم بعد ازاین مدت خدمتهای بزرگ به مملکت بکنیم. بعد از این انقلابات می ‌خواهیم به وسیله  اینها کارهای مهم انجام دهیم. آقای وثوق الدوله به درد نمی خورند، اخویشان [ قوام، که رضا خان تبعیدش کرده بود]  بنده به درد نمی خورم، برادرم و هکذا فعلل و تفعلل.

سپس گریزی زد  و از منطق سیاست تازۀ  خود در بارۀ  شاه پرده برداشت:

اگرموفق شدم خدمت به سلطان مشروطه کنم، می کنم. اگرموفق نشدم[= اگر مشروطه نمایید] به جنگی  می روم …امروز دستورما قانون اساسی است باید موافق آن عمل  کنیم… حاکم ما قانون اساسی است . هرچه قانون اساسی گفته است باید کرد.

تاوانی که مدرس پرداخت محبوبیتش بود. اکنون به راحتی میشد او را در انظار به خاطر دفاعش از وثوق ملامت کرد-  چنان که بعضی روزنامه ها کردند – والبته شاه هم بدشمنی آمد. با وجود این بیشتر بدین سبب محبوبیت خود را ازدست داد که مردم با خام اندیشی سیاسی خویش گمان می کردند برسراصول  خود سازش کرده است.  در ایران قرن بیستم سازش دربهترین حالت « همکاری با دشمن» معنی  می شد و در بدترین حالت « خیانت به دوست». ناراضیان دو راه بیشتر نداشتند: یا تسلیم بی قید وشرط و فروختن خود به طرف دیگر موقعی که شکست ناپذیر به نظر می رسید، یا تحمل شهادت اجتماعی و سیاسی وحتی جسمانی. پس جایی برای سیاست باقی نمی ماند. این نگرش ریشه درفرهنگ پیش سیاسی کهن ایران داشت، صرف نظرازشکلهای سیاسی و قانونی که جدیداً  ازاروپا اخذ شده بود. (47)

نطق دکتر مصدق در اعتراض به تصدی وزارت وثوق الدوله

* هنگام معرفی کابینه (حکومت) مستوفی الممالک ( شهریور1305 – خرداد 1306 )، دکتر مصدق با شرکت حسن وثوق ( وثوق الدوله) عاقد قرارداد 1919درکابینه، و وکالت او درمجلس مخالفت کرد و طی بیانات مشروح خود او را به عنوان یک عنصرخائن به ملت و نیز دست نشانده  بیگانه معرفی کرد و افزود:

«…احصائیه امتیازات اعطا شده به خارج در غیبت مجلس، به خوبی معلوم مینماید که فروش ثروت طبیعی ایران در زمان مشروطیت بیشتر به دلائل ماهرانه وثوق‌الدوله انجام یافته است […]آقای وثوقالدوله برای این ‌که تیرشان خطا نکند برخلاف اصل 24 قانون اساسی که میگوید «بستن عهدنامه و مقاوله ‌نامهها اعطای امتیازات (انحصار) تجارتی و صنعتی و فلاحتی وغیره اعم از این ‌که طرف داخله باشد یا خارج باید به تصویب مجلس شورای ملی برسد» قبل از تصویب مجلس قرارداد را اجرا نمودند[…]ماده 159 قانون جزای عرفی میگوید«هر یک از روسا و اعضا و اجزاء ادارات و محاکم عدلیه که برای انجام امری که از وظایف آنان بوده ولی قانوناً رسومی به جهت آن مقرر نشده وعده یا تطمیعی را پذیرفته و یا هدیه و تعارفی را قبول نماید اگرچه انجام آن برطبق حقانیت بوده باشد از حقوق ملی مرحوم میشود و به علاوه محکوم است به رد تعارفی که قبول کرده است و در مقابل هر یک تومان تعارفی که گرفته یا وعده که به او داده شده است محکوم به یک روز حبس قابل ابتیاع خواهد شد در هر حال مدت حبس او کمتر از شش روز نباید باشد» و بر طبق ماده 160 کلیه اشخاص دیگری که مرتکب این اعمال شوند از یک سال الی سه سال محکوم به حبس تأدیبی و معادل آنچه که در ماده قبل ذکر شد حبس قابل ابتیاع خواهند گردید و به علاوه بعد از اتمام مجازات حبس از پنج سال الی ده سال از حقوق مذکوره در ماده 27 که یکی از آنها عضویت مجلس شورای ملی و انجمنهای ایالتی و بلدی است محروم میشوند. آیا پولهایی که برای دادن امتیازات و قرارداد به ایشان رسیده موجب نیست که ایشان را به مجازات این مواد محکوم و از حق وکالت محروم نماید. بیمناسبت عرض کنم مرحوم ممتازالملک کسی بود که هدیه خوشتاریار، به معارف اعطا نمود و راز نهانی را آشکار کرد. آیا وثوقالدوله مشمول ماده 72 نیست که میگوید «هرگاه شخصی با دول خارجه یا مأمورین آنها داخل در اسباب چینی شود یا آنها را به خصومت یا جنگ با دولت وادار نماید یا وسایل آن را برای آنها فراهم آورد محکوم به حبس دائم در قلاع خواهد گردید حکم مزبور مجری خواهد بود ولو آنکه اسباب چینی او مؤثر واقع نشود.؟

به طور خلاصه با این ‌که آقای وثوقالدوله میدانستند اگر آبادی مملکت به دست ملل دیگر برای اهل مملکت مفید بود هر ملتی برای رفع زحمت و جلب فایده که یکی از اصول مهمه اقتصادی است اجنبی را به خانهاش دعوت میکرد و اگر رقیب خوب بود هیچ ملتی نمیخواست بعد از اسارت یا جنگهای خونین و تلفات سنگین طوق رقیب را رها نماید و با این ‌که دیدهاند اگر کسی ده خرابی را خرید و آباد کرد نسبت به مالکین سابق خوش‌بین نیست و هیچ‌وقت نمیخواهد که آنها بابی از ابواب شرایع را بخوانند و معنی غبن را بدانند بلکه میل دارند همیشه در جهل بمانند و ادعایی ننمایند برای تهیه زمینه قرارداد از هیچ عملی حتی قتلهای بدون محاکمه را و به صرف استنطاق مخفی نظمیه مضایقه نفرموده و آنچه را که ممکن بود نمود و تخم لقی در دهان بیگانگان شکستهاند اگر کسی بگوید که چون قانون جزای عرفی رسمیت ندارد….

..هر کس میداند که حکومت داشتن در یک ده خراب بهتر از اسارت در یک مملکت آباد است بنابراین هر ایرانی که دیانتمند است و هرکس که شرافتمند است تا بتواند باید روی دو اصل از وطن خود دفاع کند و خود را تسلیم هیچ قوه ننماید که یکی از آن دو اصل اسلامیت است و دیگر وطنپرستی و در مملکت ما اصل اسلامیت اقوی است زیرا یک مسلمان حقیقی تسلیم نمی‌شود مگر این ‌که حیات او قطع شود…

.. بنده نمیتوانم قبول کنم که آقای وثوقالدوله مجبور بوده زیرا ماده اول قرارداد در خصوص استقلال دولت ایران حاکی است که ایشان با یک عبارات فریب دهنده خواستهاند طبقه عوام ملت را اغفال نمایند ولی خوشبختانه زود معلوم شد که ملتی که قشون و مالیهاش دست دیگری است استقلال ندارد….

…در جواب من مستمع گفت ادله شما صحیح است خصوصاً این ‌که مسأله پول زبان مرا الکن مینماید بالاخره از مطلب قدری دور شدیم اگر بگویند که تا محاکمه نشده هر نسبتی که به آقای وثوقالدوله میدهند غیر وارد اگر اتهامی وارد نیست آن را با دلیل باید رد نمود اگر وارد است تشکیل نشدن محکمه سبب نمیشود که شخص متهم در رأس امور مهمه قرار گیرد بلکه برخلاف، اگر متهم شاغل شغلی است او را معلق و قبل از محاکمه او را حبس نماید. تا محاکمه را از آن بابت حساب نمایند. ای نمایندگان چشم ملت ایران سیاه شد بس که از بعضی رجال خطاکاری و خیانت دید. و ای برگزیدگان همان چشم از انتظار سفید شد از بس محاکمه رجال وطن فروش را ندید. در مملکتی که مسئولیت وزراء نمودی بی‌بود و در مملکتی که ملتش این درجه فراموش کارند از خائنین خیانت به همه سرایت مینماید. مصالح مملکت و منافع ملت و ناموس جمعیت فدای اغراض و قربانی کیسه اشخاص میشود و مملکتی که ریسمان دزد، تعقیب میشود، ولی وزراء با وسایل زبردستانه، خود را از مجازات معاف مینمایند مشروطیت چون جسم بیروانی است که به مرور طعمه وحوش و طیور میشود مسئولیت وزراء وقتی تحقق دارد که مجلس شورای ملی اقدامات و عملیات هر وزیری را که منافی مصالح جماعت است تعقیب نماید این دفعه سوم است و آقای وثوقالدوله به واسطه عملیاتشان از صحنه سیاست دور شده و بازپاگشا میشوند….

آنگاه مصدق خواستارمجازات وثوق الدوله  که می شود و خطاب  به رئیس الوزرا می گوید:

اشخاصی مثل ایشان مکلفند که اصل مجازات و مکافات را عملاً رعایت کنند تا این ‌که دست خائنین از کار کوتاه شده و دیگران به خدماتی که میکنند در آتیه امیدوار باشند، ولی متأسفانه عدم رعایت این اصل موجب تشویق خائنین و یأس خادمین خواهد شد خصوصاً این ‌که وضعیات امروز با دوره قرارداد طرف مناسبت نیست زیرا عناصر متنفذ مرعوب و عامه به فقر مبتلا گردیدهاند. حکومت نظامی و سانسور مطبوعات و آزاد نبودن اجتماعات که بهترین وسایل اختناق است به خود صورت عادی گرفته و وسایل فقرو تنگدستی ازهرجهت فراهم گردیده است چنانچه کسی از مرکز مملکت بخواهد به اطراف نزدیک رود باید چند روز برای اخذ جواز معطل باشد. قبل از تشکیل کابینه ومجلس که آقای رئیسالوزراء میفرمودند کار را فقط برای اجرای قانون اساسی قبول میکنند، بنده به آتیه خیلی امیدوار بودم ولی با کمال تأسف میبینم که آنچه فرمودهاند فراموش شده و متابعت شخصی مثل ایشان از این رژیم بنده را بینهایت نسبت به آتیه مأیوس مینماید. چقدر فرق است که اگر مأموری مایملک کسی را گرفت جرأت سخن نباشد تا ایام قرارداد که با آن همه لیرهها وحبسها و قتلهای بدون محاکمه و تبعید رجال وطنپرست باز در مردم رمقی بود که با قرارداد مخالفت نمایند. امروز نه تنها اوضاع داخلی طرف مناسبت نیست بلکه اوضاع بینالمللی را هم نمیتوان به آن ایام تشبیه کرد و همین جهات آقای وثوقالدوله را به فکر شکار انداخته و آقای رئیسالوزراء یا به اهمیت قضیه توجه نداشتهاند و یا این ‌که وضعیات کنونی طوری ایشان را مأیوس نموده که به دست آقای وثوقالدوله انتحار مینمایند. زیرا برای اشخاص وطنخواه مملکت کشی خودکشی است.» (48 )

مدرس در دقاع از کابینۀ میرزا حسن مستوفی الممالک در جواب مصدق که گفته بود، باید « بیشتر شخصیت و سوابق مجریان آن را در نظر» گرفت و«باید آقای رئیس الوزراء اشخاصی بیاورند که محل اطمینان باشد».

  می گوید:، اینکه ما در آینده می خواهیم بوسیله همین اشخاص خدمتهای بزرگ برای کشورمان انجام دهیم. بعد از این انقلاب وحوادث گوناگون که برسراین مملکت آمده، می خواهیم کارهای مهم صورت دهیم. اما اگر اسامی تمام رجال کشور را که در گذشته کارهائی برخلاف میل ما انجام داده اند خط بزنیم. بگوئیم وثوق الدوله به درد نمی خورد، اخوی اش ( قوام السلطنه) به درد نمی خورد، مدرس به درد نمی خورد، برادر مدرس به درد نمیخورد، پس چه کسی باقی می ماند که مملکت از وجودش استفاده کند؟»(49)

  مدرس دراینجا ازکسانی که حقوق ملت را پایمال کرده اند و با حمایت دولت فخیمه انگلیس برسر قدرت آمده اند طرفداری می کند. درچنبره سیاست توازن قوا، – که ضد سیاست موازنه عدمی است که  بدان معتقد است این واقعیت آشکار را نادیده گرفته و از آن غافل می شود که هرگاه کسی در گذشته خیانت (قرارداد 1919 وثوق الدوله وانگلیس ) بر ضد منافع ملی و حقوق ملی کشورش کرد، بر او است که این  خیانت  خود را جبران کند و پس از جبران، نیز، او را صدر نشین نمی کنند. بلکه به او اجازه می دهند مثل یک آدم عادی زندگی کند و در آن سطح اگر خدمتی از او ساخته بود، انجام دهد. اگر کشور ما همواره تحت ادارۀ آدمهای بد سابقه، زورگو و نوکر صفت بوده است، یکی به این دلیل است که بمحض تغییررابطه میان قوا، در رابطه موازنه جدید قوا، سابقه اشخاص را از یاد می بریم و می گوئیم “گذشته گذشته است و حالا قصد خدمت دارد.”، ” اینکه ما در آینده می خواهیم بوسیله همین اشخاص خدمتهای بزرگ برای کشورمان انجام دهیم.” .

 مسئلۀ  مصدّق ایستادگی بر« حقوق ملّی »  و مخالفت و افشاء کسانی که حقوق ملّی رانا دیده گرفته بودند تا درس عبرتی باشد که «رسم خیانت به وطن  اندک اندک به جوانان نیز سرایت نکند».

 

 تجربه حکومت مستوفی، یکی ازاین تجربه ها وآزمونها فراوانی است که معلوم کرد با افراد و اشخاص بد سابقه نمی شود مستبد را مهار نمود و به کشور خدمت کرد. و همچنین  بر روی کار آوردن قوام در تیر1331 که با قیام 30 تیر او ناگزیر از استعفاء شد، دلیل دیگری شد بر این واقعیت که سابقه جفا به استقلال کشورو آزادی مردم و زیر پا گذاشتن حقوق مردم، منافع و حقوق ملی ، سبب می شودکه سلطه گر به سراغ با سابقه هائی می رود که درسرکوبی وفروخواباندن جنبش ملی ایرانیان وتحمیل استبداد فراگیرسیاسی برجامعه با سیاست و منافع سلطۀ خارجی همخوانی داشته باشد.

بعد از نطق مدرس ،میرزا حسن وثوق الدوله به دفاع ازخود پرداخت  وموقعیت ایران پس ازجنگ جهانی اول و چگونگی عقد قرارداد 1919 با انگلیس را تشریح کردن و در پایان دفاعیه خود گفت :

راجع به آن یکصد و سی هزار لیره هم که آقای دکتر مصدق اشاره فرمودند، همین قدرمی توانم عرض کنم که اگر به خود ایشان چیزی ازاین بابت رسیده به بنده هم رسیده است و اگرمسلم شود چنین وجهی دریافت کرده ام، علاوه برآنکه حاضرم غرامات آن را به اضعاف (= دوبرابر)بپردازم. تمام ایرادات و اعتراضات آقای دکتر مصدق راهم برخود وارد می دانم. (توضیح) اما اینکه فرمودند بنده اخلاق عمومی مردم را خراب و احزاب سیاسی کشوررا متلاشی کرده ام، باید خدمتشان عرض کنم که وجود احزاب درهرمملکتی معلول علل وعوامل موجود نباشد، احزاب هم به وجود  نمی آید.»(50 )

 

توضیح اینکه ؛ اکنون بهتراست نظری هم به سرنوشت امضاکنندگان ایرانی قرارداد بیندازیم و ببینیم ازآن حق العملی که  برای تحمیل نظام مستشاری به ایران دریافت کرده بودند آیا سودی بردند یانه؟ همه آن پولها درطی زمان ازآنها پس گرفته شد. به این  معنی که مقامات خزانه داری انگلیس چهارصد هزارتومان رشوه پرداخت شده به رجال عاقد قرارداد را ازدرآمد نفتی ایران کسرکردند ورضا شاه هم عین این مبلغ کسرشده را از وثوق الدوله ونصرت الدوله وصارم الدوله وصول می کند.  که در متن کتاب نطق کامل وثوق الدوله ومدارک پول گرفتن وثوق الدوله، نصرت الدوله و صارم الدوله را آورده ام. «بعدها به گفته صارم الدوله، سردار سپه  معادل مبلغ مزبوررا ازصارم الدوله ونصرالدوله گرفت وبه حساب  خود دربانکهای لندن ودیعه گذارد.»(51)

فصل دوازدهم ، در بارۀ علی اکبر داور وقوانین قضائی وتشکیلات دادگستری  است  که:

در متن گزارش وزارت دادگستری حکومت ملی دکتر مصدق  به مجلس شورای ملی- سه شنبه 25 آذر 1331در انتقاد به انحرافات دادگستری گذشته  آمده است:

« عمده وعلت العلل انحراف دادگستری از سیرصحیح و منظم همانا رویه و سیره بعضی ازدولتهای وقت بود كه نمیخواستند دادگستری كشورایران سروسامان منظمی داشته باشد. چه آنكه زمامداری آن دولتهای تحمیلی وقت با اجازه و تمایل افكارعمومی نبود تا درانجام وظیفه آزاد ودراختیارخود باشند، بلكه براثریك تعهداتی در برابربیگانه و نفوذ عوامل داخلی مسند، حاكمیت را اشغال و ناگزیربودند درموقع زمامداری خویش،منویات دیگران راازبیگانه وخودی بموقع اجرابگذارند.اینگونه دولتهای اسیرتعهدات،  ناچاردرموقع زمامداری بایستی كارمندانی برسرامور حساس بگمارند تا بتوانند تعهداتی را كه كرده اند از این راه اجرا نمایند. دراین صورت پر واضح است كه كارمندان صحیح و با وجدان مطیع ومنقاد چنین حكومتی نشده و حكومت هم بحكم اجباركارمندی را كه قلاده انقیاد داشته باشد سركارخواهد آورد. تكرار اینگونه دولتها واستمرار آن رویه ناپسند بتدریج چرخ دادگستری را منحرف ساخته ودرنتیجه راه كجی را كه بمنظور نمیرسانید پیمود.» (52)

           

 

علی اکبر داور از نگاه  دکتر محمود افشار

دکترمحمود افشارمی نویسد: درسال 1919هنگامی که علی اکبرداور در ژنو و نگارنده این سطور  در لوزان دانشجو بودیم، با چند نفر از دانش آموختگان ودانشجویان مقیم لوزان ازجمله دکتر پل کتابچی خان، مهندس حسین امین، ابوالحسن حکیم«حکیمی » (برادرحکیم الملک) اسدالله بهشتی (فرزند ملک المتکلمین)، نظام الدین امامی  خوئی ( فرزند آیت الله  امام جمعه خوئی )، داود پیرنیا( پسرحسن مشیر الدوله) وغیره مجمعی داشتیم که درلوزان تشکیل میشد، ما پنج نفراول کمیته اجرائیه وسه نفرنخستین هیئت تحریریه آن را تشکیل میدادیم. چون به قصد دادن کنفرانسهائی بودیم و می خواستیم مقالاتی در دفاع ایران چاپ کنیم ترتیب آنرا دادیم و انتشارمجله ای بزبان فرانسه را پیش بینی کردیم. ما سه نفرمأمورتحریر مقالاتی شدیم. داورچون ساکن ژنو بود هنگام تشکیل جلسات به لوزان می آمد وبما ملحق میشد.

متأسفانه مجله انتشار نیافت ومجمع ما نیزبهم خورد. فقط داور و من مقاله های خود را بصورت جزوه های مستقل ودرجرائد مختلف به چاپ رسانیدیم. کتابچۀ  داور راجع به سیاست انگلیس وایران است. چون مرحوم  داوردرمکاتبات  خود با نگارنده  اشاره  به انحلال مجمع و مقالات و چاپ آنها کرده است مطلب بعضی از آن ها  نقل و برخی عیناً کلیشه و چاپ میشد تا هم بقلم او بازگفته شود وهم سبک انشاء و طرزعلامت گذاری ( پنکتواسیون) که مخصوص خودش بود  واختراع  کرده بود، نموده  شود و یادگاری از خط و ربط و سلیقه او در این کتاب ضبط گردد. بعد که به ایران آمد این رویه علامت گذاری را تدریجاً ترک کرد. دیگرآنکه نامه ها به امضای (علی اکبر) است. هنوز درایران داشتن نام خانوادگی رسم نشده بود و اوهم نداشت. وقتی درسال1920 به برلین برای دیدارمرحوم تقی زاده رفت درمراجعت گفت که چون درایران(سجل احوال) درست شده دوستان برلین (مقصودش تقی زاده ودیگران بود) برای من نام(داور) را انتخاب کردند، و اینطوراضافه کرد که: (چون درایران سابقه خدمت در(عدلیه) دادگستری داشتم ومدعی العموم بدایت بودم برفقا گفتم: نامی برای من پیدا کنید که هم کوتاه باشد وهم متناسب با تحصیل حقوق وشغل سابق من. آنها کلمه( داور) را یافتند. الحق نام بسیار خوب ومناسبی بود. خلاصه، داور مرد وطن پرست، آزادیخواه، مطلع، ترقی طلب، اصلاح جو و با شرافت و رفیق باز بود. میخواست به ایران خدمت بکند، اما متأسفانه معتقد بود که وقتی هدف انسان پاک باشد،اهمیت ندارد اگر وسائل رسیدن به هدف پاکیزه نباشد. بعد که هردو به ایران آمدیم، آبمان به یک جوی نرفت، و ازهمین لحاظ اختلاف نظرمیان ما بروزکرد و نتوانستیم همکاری سیاسی، که درسویس شالوده آنرا ریخته بودیم، بنمائیم. بطوری که نامه های او اجمالاً حکایت میکند درایام  تحصیل روابط  بسیارنزدیکی با هم داشتیم. برای اینکه مطلب را روشنترکنم: او یک سال زودتر ازمن به ایران برگشت. وقتی بطهران رسیدم اومشغول بند وبستهای معمولی و«ضروری» بود وازهیچ  وسیله پرهیزنکرد. ازجمله همبستگی با فیروزمیرزای نصرت الدوله همان کسی که، وقتی وزیرخارجه و یکی ازعاقدان قرارداد1919بود،  داوردرجرائد پاریس و ژنو علیه او مقاله می نوشت.( آن مقالات را برای من فرستاده است و بعضی را دارم) هدفش رسیدن به وکالت مجلس و وزارت بود.

روزی که بدیدن من آمده بود گفت: رفیق، چه خیال داری؟ چه می خواهی بکنی؟- گفتم: تازه آمده ام و  نمیدانم. پرسیدم نظرشما چیست؟- گفت: دو راه بیشتر نیست: یا روش ذکاء الملک فروغی را پیش  گرفت: اول معلم شد، بعد قاضی، بعد تر وکیل مجلس، و تا آخر، که راه دور و درازی می باشد. دیگر راهی که من ( داور) پیش گرفته ام: اول باید وکیل شد!…

متآسفانه با نیت پاک، برای رسیدن به هدف که خدمت بوطن وخوب بود، وسائل بد انتخاب نمود.  ضمن بحث میان ما، صاف و پوست کنده گفت: ( درصورتی که هدف خوب باشد اهمیت ندارد که وسیله خوب نباشد)- گفتم.( مشکل است که با وسائل بد بتوان به مقصد نیکو رسید، زیرا وسائل بد تعهداتی ایجاد و ایجاب می کند که ممکن است الزام آور باشد.) گویا با توجه اش به جمله معروف فرانسه بود، که مفاد آن بفارسی چنین است:(مقصد یا نتیجه کار اگر خوب باشد وسائل بد را توجیه می کند) گوئی این بیت معروف معتمدالدوله عبدالوهاب نشاط اصفهانی را هم درمد نظرداشت:

طاعت ازدست نیاید گنهی باید کرد!

دردل دوست بهرحیله رهی باید کرد!

راه سیاسی ما در طهران ازهمان اول سوا شد. دیدم که کم و بیش رویه ( ماکیاولی ) را پیش گرفته است که با آن موافق نبودم. اوهمان کس نبود که درروزگاردانشجوئی هم اندیشه بودیم. وی دیگرهمان( عین–لام– بر) نبود که درجرائد سویس و پاریس با این امضای قلمی مستعار و با عنوان تمسخر آمیز بر ضد «شاهزاده – وزیرما»مقاله مینگاشت یا بیانیه چاپ می کرد یا به «تریبون دوژنو) مصاحبه میداد و از  قرارداد انگلیس و ایران 1919و شاهزاده فیروز انتقاد می کرد….

 او دیگر همان « مرد آزاده» (علی رغم  روزنامه ای که بهمین نام می نگاشت ) نبود در ژنو ولوزان  شناخته  بودم و همکاری مینمودیم.

داوردرطهران عوض شده بود. با شاهزاده نامبرده روی هم ریخته، وکیل مجلس، وزیرتجارت، وزیردادگستری و بالاخره وزیردارائی  شده و با همین فیروز میرزای نصرت الدوله  وعبدالحسین خان تیمورتاش ( سردار معظم خراسانی ) تشکیل«شرکت مثلث سیاسی» داده بودند، که هیچکدامشان پایان خوبی نداشتند… داورکه دراینجا مورد بحث  است، درحدود پنجاه  سالگی، بعد ازکوششها و کششها  از سرناکامی  نهائی، خودکشی نمود.

داورمرد دانا و توانائی بود، می توانست بوطن خدمت بهتر و بیشتری بنماید. افسوس که با نیت وهدف خوب وسائل بد انتخاب نموده و راه خطا  پیمود که شمه ای از آن را دراین  گفتار می آورم.

منکه درهیچ واقعه ای عادت به گریه ندارم درآرامگاه اوهنگام بخاک سپردنش اشک ازچشمانم  جاری  شد. اما چون بخود باز آمدم دیگرنگریستم، و بخود گفتم: « نه بر مرده بر زنده باید گریست».

حزب بازی و حزب سازی داور و انتخابات:

با اینکه ما درسویس مذاکراتی کرده بودیم که درایران یک حزب سیاسی بسازیم که مانند احزاب سیاسی فرانسه وانگلیس وامریکا اساسی داشته و پا برجا باشد، نه (باد آورد) و موسمی ومتزلزل مانند بعضی  از حزبهای ایران، یک بارروزبا پست یک بیانیه چاپی درسه صفحه بزبان فرانسه با عنوان (بیانیه حزب ملی ایران) و به امضای(عین –لام – بر) یعنی علی اکبرداوربدستم رسید. همراه  با آن یک نسخه از روزنامه (تریبون دوژنو) محتوی مصاحبه ای که درهمین خصوص با (علی الغیاطی ) مصری، از نویسندگان روزنامه تریبون) که دوست داوربود کرده بود. گویا این حزب وجود خارجی نداشت و فقط روی کاغذ بود. در ژنو جز چند نفرمعدود دانشجوی ایرانی کسی نبود که گروهی ازآنها تشکیل چنین  حزبی داده باشند. درهرحال من از وجود آن بی خبربودم درنظرم به حزب بازی شبیه بود نه حزب سازی!با وجود این از بیانیه ومصاحبه داور سطری چند ترجمه ونقل می کنم.

دربیانیه چنین آمده است:( بعد ازپنج سال اعتراض علیه امپریالیسم، بریطانیای عظمی امروز درنظر  دارد که ایران را به امپراطوری خود ملحق نماید. قراردادی هم که تازه درطهران امضاء شده استقلال  ما را ازما میرباید. بعضی مدعیند که این قرارداد با رضایت ملت ایران است.  تصدیق دروغ است…. رئیس دولت کنونی ( وثوق الدوله) تحمیلی بریطانیاست… امروز زندان است. ( فردا دار …) در خاتمه  بیانیه می نویسد: (ما میخواهیم که قرارداد 9 اوت اجرا نشود تا پس ازاجتماع  و رضایت مجمع  ملل.)

درشماره 27سپتامبر1919(یعنی کماه بعد ازامضاء قرارداد انگلیس وایران) درتریبون ژنو، زیرعنوان ( احساسات ملی ایرانی ) بقلم علی الغیاطی مصری چنین می خوانیم:   (…مصاحبه  با بنیادگذار حزب ملی ایرانی که جدیدأ در ژنو تأسیس شده است. آقای علی اکبر( عین – لام – بر) دادستان سابق طهران چنین میگوید:

« من اظهارات شاهزاده  فیروز را راجع به قرارداد خواندم . باعث تعجب من نشد. او که با شما صحبت کرده عمل دولتی را که خود عضو آنست دفاع کرده. بسیارطبیعی است… این قرارداد برخلاف مواد  24و25 قانون اساسی ماست که باید(شاهزاده – وزیرما) بخوبی بداند»- باقی مطالب دو ستونی این مقاله و مصاحبه همان مطالب کلی است که دربیانیه ذکرشده است.

***

نه تنها من در« حزب ملی ایرانی »  داوردر ژنو شرکت و از آن اطلاع قبلی نداشتم، بلکه  از آن بیانیه  و مصاحبه هم متعجب بودم. و وقتی هم داوردرطهران ( حزب رادیکال) را تشکیل داد من با او همکاری نکردم. چون آنرا هم اساسی  نمی دانستم،  چنان که نیز می دانیم ازهم پاشیده شد.

 درهمان اواخری معاشرت ما در سوئیس احساس کردم که داوربرای زودتررسیدن بمقام(بقصد خدمت به کشور) عجله  دارد. این عجله او ضرب المثل  ایطالیائی  را بخاطرم  آورد که  می گوید:

Va piano va sano, chi va san ova lontano کی ) Chi یعنی (هرکس آرام برود، سالم میرود، هرکس سالم برود، مدت درازی میرود.)

متأسفانه، داور نه آرام رفت، نه سالم رفت، و نه مدت درازی رفت…در میان سالگی که هنگام بهره برداری از وجود لایق او بود، نومید و ناکام  ازجهان رفت.

***

 اختلاف میان ما وقتی از پرده بیرون افتاد که من از یزد، زادگاه خودم، کاندیدای وکالت شدم. دولت  در امر انتخابات دخالت نامشروع میکرد. او رابطه ونفوذ در دستگاه پیدا کرده بود. از اوخواستم که از مقامات بخواهد که در امرانتخابات یزد دخالت نکنند وآنجا را آزاد بگذارند. او صراحتاً مخالفت خود را با انتخاب من اینطور بیان نمود. اگرشما وکیل شدید با « جنت مکانی » شما چه کنیم؟! مقصودش از جنت مکانی اشاره به همان وسایل پاکیزه برای رسیدن به هدف پاک بود. با وجود این، دوستی شخصی ما تا اخرعمرغمناک او برقراربود. ولی درامورسیاسی وحزبی دیگرمطلقاً همکاری نکردیم….

***

اکنون برسرداستان اختلافی که میان داورومن دردادگستری پیش آمد، وازهمه مهمتراست وبه مجلس  شورای ملی و جرائد هم کشیده  شد، برویم.

 

اختلاف اساسی داور ومن دردادگستری وتفسیر اصل82 قانون اساسی

همچنان که بالاتر نوشتم، برای ورود به « کارسیاسی واجتماعی »، دو راه بنظرداورمیرسید: یکی  روش ذکاءالملک و دیگر رویه خودش. سرنوشت مرا، با بصیرتی که بحالم پیدا کرده بود، روش آرام و تدریجی بود در برابر رویه  تند و سریع خودش. بهمین جهت هم وقتی وزیرتجارت ( بازرگانی) شد مرا به تأسیس و بریاست مدرسه عالی تجارت ( که بعد تبدیل به دانشکده اقتصاد شد) دعوت کرد. وقتی   هم وزیر دادگستری گردید به مستشاری استیناف تجدید می نمود…

 ولی درعدلیه نیزبا هم نساختیم. من طرفدارعدم مداخله دولت در امر دادگستری بودم و او با همان عقیده (ماکیاولی ) که ( وقتی نیت وهدف پاک باشد ولی وسائل ناپاک اهمیتی ندارد) بود. دراثراین اختلاف نظر، سخت با هم برخورد کردیم . جریان قضیه ازاین قرار است:

«در شعبه‌ای که بودم دعوایی مطرح بود که نظر خاصی در آن وجود داشت. چون در من نمی‌توانستند اعمال نفوذ نمایند، تغییر من از آن شعبه به شعبۀ  دیگر به نظرشان لازم شده بود. اما چون نمی‌خواستند با تغییردادن یک قاضی به تنهایی قضیه علنی شود. مقام‌های مستشاران استیناف را میان خود آن‌ها عوض وتبدیل نمودند. همه زیربارتغییرات رفتند. کسانی مانند دکترمتین‌‌دفتری که بعدها وزیر دادگستری و نخست‌وزیرشد جزو تغییریافته‌گان بودند. متاسفانه کسی جزمن اعتراض نکرد. من علی‌رغم ابلاغی که داده بودند، به شعبۀ جدید نرفتم. داور از من رنجید. فقط به وسیلۀ دوستان مشترک کوشش کرد که مرا رام وآرام بکند. ولی مطلب به نظرمن اساسی بود، قبول ننموده وازدادگستری کناره‌گیری کردم.»

داور، برای اینکه عمل خلاف قانون اساسی خود را موجه کند و بعد هم دستش برای تغییرقضات باز باشد، اصل 82  قانون اساسی را بوسیله مجلس تفسیر کرد. بعقیده عمومی با این کار غلط بدست خود بنیاد دادگستری را که برای اصلاح آن آمده بود متزلزل ساخت. درهمان ایام و بعد مطلب مطرح  بود. برای اینکه تفصیل بیشتراز طرف خودم نداده باشم عین اصل ماده 81 وماده 82 قانون اساسی را می آورم و بعد  بعضی ازمذاکرات مجلس ومندرجات جرائد را نقل میکنم.

دو اصل راجع به غیرقابل تغییربودن قضات دادگستری بشرح زیر وجود دارد:

اصل ۸۱ – هیچ حاکم محکمه‌ی عدلیه را نمی‌توان از شغل خود موقتن یا دائماً بدون محاکمه و ثبوت تقصیر تغییر داد، مگر این‌که خودش استعفا دهد.

اصل ۸۲ – تبدیل ماموریت حاکم محکمه‌ی عدلیه ممکن نمی‌شود مگر به رضای خود او.

بعد از پافشاری در عدم قبول مقام جدید و تعرض من، داور به فکر تفسیر اصل ۸۲ که بدان مبتلا شده بود افتاد، و موفق گردید.

قانون تفسیر اصل  متمم قانون  اساسی  مصوب 26 امرداد 1310 شمسی  کمیسیون قوانین عدلیه.

ماده‌ی اول – مقصود از اصل ۸۲ متمم قانون اساسی آن است که هیچ حاکم محکمه‌ی عدلیه را نمی‌توان بدون رضای خود از شغل قضایی به شغل اداری و یا صاحب‌منصبی پارکه منتقل نمود و تبدیل محل ماموریت قضات با رعایت رتبه‌ی آنان مخالف با اصل مذکور نیست.

این تفسیر چنان است که به‌وسیله‌ی یک ماده قانون اختراعی بگویند ریسمان سفید یعنی ریسمان سیاه.!

( ماده دوم این قانون مربوط  به نقاط  بد آب  و هواست)

ماده‌ی سوم – قضاتی که با رعایت ماده‌‌ی اول این قانون محل ماموریت آن‌ها تبدیل شده و از قبول ماموریت امتناع نمایند متمرد محسوب و در محکمه‌ی انتظامی تعقیب و مطابق نظام‌نامه‌های وزارت عدلیه مجازات خواهند شد.(!!!)

عجب است که با همه استعداد برای اختراع و ابتکار، مقنن اجرای قانون  را در باره ممتنعین عطف  بماسبق نکرده است! شاید آنرا  به ( نظامنامه های وزارت عدلیه)  مذکور در ماده سوم  واگذاشته  است تا دستش به کلی بازباشد. بهر حال با این ماده  میتوانند قانون اساسی  را بازیچه  نظامنامه ها،  که حالا آئین  نامه گفته می شود، قرار دهند، زیرا آئین نامه وزارتی را حتی ازقانون عادی هم زودتر و آسانتر می توان عوض کرد( چنان که کردند) تا چه رسد به قانون اساسی!

حالا ببینیم که جریان قضیه اجمالاً از چه قرار بوده است. عماد السلطنه فاطمی که خود نیز وزیر عدلیه بوده است در جلسه 28 فروردین 1323 مجلس شورای ملی مطالبی اظهارداشت که دو شماره روزنامه اطلاعات ( شماره های  5450 و 5451 ) به نقل از بایگانی مجلس  چاپ شده است. خلاصه قسمتی از ان را عیناً می آورم:

(… قانون اساسی را کمسیون عدلیه نمی تواند تفسیر کند. اینجا یا به عقیده وزیر عدلیه برای تفسیر آورده اند یا به عقیده بنده برای تغییر قانون اساسی است… بنده هم وزیر دادگستری بودم وهم محبوس  واقع شده ام. این دادگستری بعقیده بنده اگر هم نباشد به مراتب بهتر است( نمایندگان صحیح است). …

در وزارت دادگستری معمول فعلی این است که هر موضوعی که از آفتابه دزد تجاوز کرد و رسید به دو هزار تومان به بالا فوراً یا دادستان مربوط یاحاکم محکمه فوراً تلفون می زند به وزیر که نظر مبارک چیست؟ که باید تبرئه کرد یا محکوم کرد؟. دیروز یکی از آقایان ذکر کرد که قوانین، اساسی  دارد. مثلاً همین تفسیر 82  قانون اساسی معروف است در بین وکلای دادگستری به قانون دکتر افشار در عدلیه و داور به او یک دستوری داد که فلان کار را بکن. گفت نمی کنم و حکم تغییر مأموریتش را داد. دکتر افشار گفت به موجب قانون اساس نمی توانی بکنی .»

همه روزنامه ها نطق عماد السلطنه را منتشر کردند و بعضی ازآنها مقالاتی هم پیرامون آن و مقاومت من نوشتند که بطوراختصاراز دوتای آنها سطری چند نقل می نمائیم.

ارسلان خلعتبری وکیل مجلس ودادگستری درجریده ستاره هنگامی که زنده یاد الهیار صالح وزیر دادگستری شد زیرعنوان «استقلال قضات جزو برنامه دولت است» نوشت و بخشی از آن را در اینجا می آوریم:

« آقای وزیردادگستری فعلی و دوست وهمکاری صمیمی مرحوم داور( الهیار صالح) خود از قضات معروف و شجاع بوده و بهترازهرکس می دانست سلب استقلال قاضی چه تأثیرات بدی دارد… مرحوم داور این دوست شجاع و با وجدان و وظیفه شناس را که مزاجش با حکومت زور و خلاف قانون سازش نداشت و درتهران مستنطق و قاضی تحقیق بود با سمت مدعی العموم به اصفهان فرستاد تا دیگر روحش از این سرکشیها نکند. این پافشاریها منحصربه صالح نبوده، دیگران هم  چون او بودند که تسلیم افکار وزیر نمی شدند. از جمله آقای دکترافشار معروف مدیر و صاحب مجله آینده که بعنوان  مستشاری استیناف به عدلیه به وسیله خود داور دعوت شده بود. در محکمه دکتر افشار پرونده ای مطرح بود که دکترافشار و اعضای دیگر حاضر نمی شدند نظر دیگری را فوق نظر خود قبول نمایند. یک روز بدون مقدمه حکمی بدست دکتر افشار دادند که از آن محکمه به محکمه دیگر منتقل  شود. دکتر افشار بعنوان اینکه حکم وزارتخانه برخلاف قانون اساسی است و هیچ قاضی را طبق قانون اساسی نمی توان بدون رضایت خود او تغییرداد اطاعت ازحکم نکرد. هرقدر اصرارو نصیحت کردند برمقاومت افزود تا بالاخره ناچار شدند او را دو باره به همان محکمه برگردانند ومدتی که غایب بود جزو مرخصی اومحسوب کنند.

 البته این قبیل سرکشیها از طرف قضات صالح و درستکار و شجاع مخالف با نقشه ای بود که دولت درپیش داشت وطبق آن می خواست هیچ اعتراض کننده ومخالفتی یا مانعی در مقابل نداشته باشد. …چاره را درآن دیدند که این قسمت از قانون اساسی را ازمیان بردارند که دستشان برای هر عملی  باز باشد.

 ….در صدد بر آمدند که قاضی ماشینی درست کنند که محتاج به فکر و قضاوت نباشند و حسب الامری رأی بدهند.

داورفوراً ماده واحده ای تهیه نمود و در مجلس برد. آن مجلس نیز در یک نشست، با تصویب آن تفسیر غلط چنان خرابکاری نمود که هنوز آثارش محو و پاک نشده و به این زودی هم نخواهد شد نتیجه این تغییر این شد که دست وزارت عدلیه و دولت باز و یک مانع عمده در مقابل دولت بر طرف گردید، یعنی دیگر قوه قضائیه وجود نداشت و اگر یک قاضی پیدا می شد که طبق نظر دولت یا وزیر رأی ندهد او را برمی داشتند و دیگری را به جای او می گذاشتند.

مرحوم داور تردیدی نیست که برای تشکیل عدلیه زحمات بسیار کشیده وعده ای از اشخاص درست و فهمیده و شجاع را برای تشکیل عدلیه دعوت نمود. اما افسوس که مولود خودش را به دست خودش از بین برد و همان طوری که مؤسس عدلیه بود مخرب عدلیه هم  خود او شد، زیرا از تفسیر اصل 82  قانون اساسی از قوه قضائیه سلب استقلال نمود. عدلیه درین سالهای آخر به جائی رسیده بود که به محاکم متحدالمال ( بخشنامه) شده بود که احکام تبرئه صادر نکنند و وقتی ما از قضات می پرسیدیم چرا در دوسیه هائی که هیچ دلیلی بر محکومیت وجود ندارد، رأی محکومیت می دهید می گفتند وزارت عدلیه چنین نظر دارد و اگر رأی به تبرئه بدهیم مورد مؤاخذه واقع خواهیم شد و اکنون بجائی رسیده است که اظهارش  یک ننگ بین المللی است وخوشبختی است که دیگران ( مقصودش بیگانگان) فقط مجاری آب تهران را دیدند و قدمی به داخل این کاخ عظیم سپید رنگ که داخل آن از قیر سیاهتر است نگذاردند تا بدانند از آب جویهای رو باز تهران آلوده تر، این کاخ بیدادگری است.»

عمیدی نوری مدیر جریده داد ، که او هم از نویسندگان و وکلای مبرز دادگستری میباشد، درشماره 259 ازسال دوم ( 28 شهریور 1323 ) روزنامه داد ضمن مقاله  سیاسی خود در موضوع تفسیر  اصل 82  قانون اساسی  تحت عنوان ( دادگستری زمان  داور)  خلاصه چنین  می نویسد:

«… مرحوم داور می خواست دستگاه دادگستری پس از 1306 طوری تشکیل گردد که از نفوذ روحانیون خارج شده دیکتاتوری قضائی  که تا  آن روز دست علماء و محافل روحانیون بود به دست طبقه تجدد طلب که خود در رأس آن قرار داشت سپرده شود…. تا اندازه ای عدلیه آن زمان از اشخاص برجسته وبا ایمانی  تشکیل شده بود که حیثیت  قضایی خود را حفظ کرده و از هر گونه  تأثیری خود را برکنارمی ساختند، ولی جریان کشور طوری بود که مبارزه با این رویه شروع  میشد…. بر روی  همین نظر  بود که مبارزه  بین  قضات پاکدامن  با اعمال   نفوذ  قوه مجریه شروع  گردید بنحوی که تیمورتاش و داور، سر تسلیم فرود می آوردند…چندی بعد بین خود مرحوم داور و سه  نفر از قضات صحیح العمل وزارت دادگستری اختلاف درگرفت. آقای زند، آقای دکتر افشار و همین آقای صالح وزیر دادگستری را مرحوم داوردرمواقع مختلف برخلاف رضای خود آنها  میخواست از شغل قضایی شان تغییردهد، آنها با کمال صراحت اصل 82 قانون اساسی رابه آقای وزیر با یک قیام سریع همان وکلای فرمایشی مجلس ازبین برد و تغییر و تبدیل قضات را دراختیار خود قرارداد. درحقیقت مرحوم داوربا این اقدام تمام زحمات خود را برای تشکیل عدلیه ازبین برد وازهمان موقع دستگاه دادگستری رو بخرابی رفت واینقدرخراب شد که امروزاز یک اداره ای بی قرب تر و متزلزل تراست! با این ترتیب آیا آقای صالح که خود فدائی این تجاوز قانونی شده اند تفسیراصل 82  قانون اساسی را لغونمی نمایند؟ آیا قانون الغای آن را نمی خواهند به مجلس  ببرند؟

***

چون این موضوع را فراموش کرده بودم، چند روز پیش که با آقای اللهیارصالح بودم از ایشان پرسیدم وقتی وزیردادگستری شدید دربارۀ الغاء تفسیراصل82 قانون اساسی چه اقدام  کردید؟ گفتند: برای بار اول که وزیردادگستری شدم اولین لایحه ای که به مجلس بردم نقض تفسیراصل 82  بود….اما حتی یک جلسه هم ازکمیسیون مجلس برای رسیدگی به آن تشکیل نشد. وعلت این بود که مجلسیها مخالف با این نظربودند، چه میخواستند قضات در اختیارشان باشند. درنتیجه، این تفسیرغلط تاکنون هم بحال خود باقی مانده است.(53)

مخالفت با لایحه راه آهن

 

فصل سیزدهم، چهاردهم و پانزدهم ، مربوط  به لایحه و طرح راه آهن ایران که مورد مخالفت  مصدق در مجلس شورای ملی قرار گرفت میباشد. شایان ذکر است که اکثر نخبه گان، تحصلکردگان و فعالین « راه آهن سراسری ایران» را گل سرسبد توسعه و خدمات رضا شاه می دانند!! بدون اینکه ازچگونگی طرح آن اطلاع  داشته باشند که آیا این «طرح» در خدمت منافع ایران بوده و یا تنها  بهمانگونه دکتر مصدق هشدار داد« یک طرح » در خدمت منافع  بیگانگان بوده است؟

« دراوایل بهمن ماه سال 1304 لایحه احداث خط راه آهن سرتاسری شمال به جنوب که دریای خزر را به خلیج فارس متصل می ساخت به مجلس شورای ملی ارائه شد. این لایحه که از اولین اقدامات رضاخان پس از تثبیت قدرتش به حساب می آید کاملاً منطبق با خواست و نیاز انگلستان تنظیم شده بود. دلیل بر ای مدعا اینکه:

     «… در آخرین روزهای صدارت مشیرالدوله، محموله پستی انگلیس ها بین بوشهر و شیراز مورد دستبرد راهزنان قرار گرفت. ژاندارم ها کاغذهای ریخته شده در بین راه را به تهران فرستادند. در بین آن نامه ها، نامه مفصلی از نایب السلطنه هندوستان خطاب به سفارت بریتانیا هم بوده است که به دست مشیرالدوله می افتد. این نامه حاوی نقشه کلی راجع به ایران بود که یک حکومت قوی روی کار بیاورند و قشون منظمی ایجاد کنند و راه آهن از شمال به جنوب کشیده شود.»  (مصدق و نهضت ملی ایران – نشر مرجان – ص17)

   دکتر مصدق طی نطق های مفصل خود درمجلس بطور مستند عدم ضرورت احداث چنین خط آهنی را اثبات کرده و نشان داد که علاوه بر اینکه از  نظر اقتصادی چنین خط آهنی مقرون به صرفه نیست، خیانت به مملکت است و در آخرین سخنش گفت:

     « … عجالتاً راه آهن در ایران فایده ندارد ولی اگر ترانزیت داشته باشد و حمل و نقل، ممکن است یک قسمت از ضرر راه آهن را جبران کند ولی این خطی که در نظر گرفته شده است کاملاً به ضرر مملکت است. حالا آقایان غیر از این تشخیص می دهند، مختارند، ولی من به عقیده خودم این رأی را که این خط کشیده شود و به این طرف برود خیانت و بر خلاف مصالح مملکت می دانم … »

    کوشش مصدق و اقلیت جانبدار او در این باب مثمر ثمر واقع نشد و لایحه راه آهن به تصویب مجلس رسید و با پول ملت ایران پل پیروزی متفقین بنا شد. باز در مجلس 14 آن هنگام که از مصیبت تحمیلی دوران دیکتاتوری یاد می کند می گوید:

    «… دیکتاتور با پول ما و به ضرر ما راه آهن کشید و بیست سال برای متفقین امروز ما تدارک مهمات دید …» (54)

حسین مکی می نویسد:احمدشاه با پیشنهاد انگلیسی خط راه آهن شمال و جنوب مخالف بود(55) و« نقشۀ راه آهن از بحرخزرتا به خلیج فارس در1917 به اسم «سیاست انگلیس درایران روشن شد» بوسیله یک هلندی که عضوسفارت آلمان بود درآمستردام انتشاریافت.»(56 ) «الهیارصالح » که درآن موقع بسمت مترجمی درسفارت آمریکا مشغول خدمت بود برای نگارنده حکایت کرد که من مأمور شدم با نمایندۀ کمپانی یولن برای مترجمی نزد سردارسپه که در آنموقع رئیس الوزراء بود بروم ومطالب طرفین را ترجمه نمایم. دراین ملاقات نمایندۀ کمپانی به سردارسپه گفت: چون کشورایران تقربیاًخالی ازسکنه و بیش از15میلیون جمعیت ندارد و طول خط شمال به جنوب زیاد است با کمترین مخارج می توان راههای اصلی ایران را شوسه کرد واحتیاجات ایران را کاملاً مرتفع ساخت، بعلاوه اگر چنین خطی(از شمال بجنوب) هم ساخته شود از لحاظ ترانزیت فاقد اهمیت تجارتی خواهد بود و اسباب ضرر خواهد گردید و ایران بایستی دارای خط آهنی گردد که از لحاظ ترانزیت وحمل ونقل دخل وخرجش برابر باشد و بهترین طریق راه آهن  شرق بغرب خواهد بود که آسیا را به اروپا متصل کند.

پس ازترجمۀ این مطلب سردار سپه که تا آنموقع با سکوت کامل همه را شنیده بود، ناگهان برخاست و با ناراحتی بطرف نقشۀ ایران که بدیوار اتاق نصب شده بود رفت و گفت باین آدم بگو من میخواهم از اینجا تا اینجا را( باانگشت خود نقشه را از بحر خزر تا محمره نشان داد)  به وسیله راه آهن بهم متصل کنم به او چه مربوط  که ضرر می کند یا صرفۀ ایران نیست.

نمایندۀ کمپانی یولن اندکی به سردارسپه نگاه کرد و دیگرمطلبی نگفت وخداحافطی کرده خارج شدیم.، (57) و « خواست انگلیس ها از زمان امتیاز جولیوس رویتر 1872، راه آهن از جنوب به شمال ایران بود»(58)

آن گونه که اسناد تاریخ سیاسی  موجود نشان می‌دهد،«هنوز چند سال از اختراع و پیدایش قطار و راه‌آهن در سال ۱۸۲۸م نگذشته بود که در سال ۱۸۳۱م فکر احداث خط آهن از طریق قلمرو عثمانی تا خلیج‌فارس به ذهن صاحب منصبان و دولتمردان انگلیسی رسوخ یافت. در سال‌های بعد این فکر پخته‌تر و پرورده‌تر شد و به شکل طرح‌ها و نقشه‌هایی از سوی پاره‌ای از مهندسان انگلیسی مطرح شد.

ظاهرا نخستین‌بار در سال ۱۲۶۶ق/  ۱۸۵۰م همزمان با صدارت امیرکبیر، استفن سن مهندس انگلیسی طرحی برای اتصال اروپا به هندوستان به وسیله راه‌آهن ارائه کرد. در طرح او راه‌آهن از وین آغاز می‌شد و به بغداد و خلیج‌فارس و سپس از راه مناطق جنوبی ایران (خوزستان، فارس، کرمان و بلوچستان) به سند می‌پیوست. این طرح مورد توجه دولتمردان انگلیسی قرار گرفت و به دستور لرد پالمرستون مقرر شد که سفارت‌ انگلیس در استانبول و تهران آن را بررسی کنند. کلنل شیل وزیر مختار وقت انگلیس در تهران در گزارشی که برای وزارت امور خارجه انگلیس تهیه کرد به مخالفت با آن پرداخت و آن را از نظر سیاسی و نظامی تهدیدی برای موقعیت و منافع انگلیس در منطقه و هندوستان دانست. از نظر شیل عقب‌ماندگی و ویرانی مشرق زمین، زمینه‌ساز چیرگی انگلیس بر این منطقه از جهان بوده است و خواهد بود و از آنجا که احداث راه‌آهن باعث رشد اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ایران خواهد شد، نتیجه‌ای جز تزلزل موقعیت انگلیس نخواهد داشت. به دیگر سخن منفعت  انگلیس در ضعف  و عقب ماندگی ایران  بودو احداث راه آهن با آن منافات داشت. شیل در گزارش خودبه خطر بهره‌گیری روسیه تزاری از خط آهن ایران برای تهدید هندوستان نیز اشاره می‌کند.»(59)

* توضیح اینکه با تغییر رژیم روسیه ،در زمان رضا شاه خط راه آهن شمال و جنوب درجهت منافع انگلیس کشیده شد.

دیگر اینکه « توجه فراوان دولت بریتانیا و حکومت هندوستان نسبت به احداث راه آهن درایران آن بود که آنها یکی ازباکفایت ترین مأموران خود یعنی آرنولد ویلسون را مأمورکردند که بخش اعظم فاصلۀ سالهای 1911 الی 1913 را صرف بررسی ونقشه برداری مسیرهایی نمایدکه بتوان برای کشیدن راه آهن ازخلیج فارس به درون ایران مورد استفاده قراردهد. …و رضا شاه درسال 1927  احداث نخستین خط آهن عمدۀ ایران را که ازخلیج فارس تا دریای خزر امتداد می یافت، آغاز کرد.»(60)

غلامرضا نجاتی در کتاب « مصدق سالهای مبارزه ومقاومت- جلد اول» علل مخالفت مصدق با لایحه راه آهن اینگونه شرح می دهد: برای توضیح پیرامون علل مخالفت مصدق با لایحه راه آهن، بی مناسبت نیست نخست عواملی را که باید درتهیه طرح راه آهن ایران مورد توجه قرارداد، بررسی کنیم، سپس به تشریح نظریات مصدق دراین زمینه بپردازیم:

در تهیه طرح یک راه آهن سراسری باید سه عامل استراتژیکی ( دفاع از کشور)، اقتصادی ( تراتزیت بین المللی وداد وستد بازرگانی) وارتباط وحمل و نقل داخلی در نظر گرفته شود. همیچنین دقت به عمل  آید که راه آهن سراسری ایران، شهرهای مهم کشور، به لحظ جمعیت وموقعیت اقتصادی – باستثنای  تهران- عبارت بودند از: تبریز، اصفهان، مشهد، کرما نشاه و رشت.

طرح مسیرراه آهن سراسری، هیچیک ازشهرهای بالا را به یکدیگرمربوط ومتصل نمی کرد. راه آهن  از منتهی الیه جنوب، یعنی خورموسی، در مجاورت مرزعراق، که از نظردفاعی آسیب پذیر و از جنبه  استراتژیکی نامناسب بود، شروع می شد و در منتهی الیه شمال،« بن بست» بندرگز، که به هیچ نقطه ای ارتباط نداشت، ختم میگردید. بدین ترتیب راه آهن سراسری، پاسخگوی هیچیک ازمقتضیات ترانزیت خارجی، اقتصاد داخلی، ارتباط  داخل و خارج کشور و نیزجنبۀ استراتژیکی  نبود.

طی دو قرن اخیر دروازه ها و بنادر« باز» ایران به خارج، از لحاظ  ورود و خروج کالا و مسافر، در شمال و شمال غربی شهر تبریز( برای ارتباط  راه شوسه و راه آهن به اروپا از طریق روسیه وترکیه)  و بندرانزلی ( انتهای خط  کشتی رانی بازرگانی شوروی) بودند.

به عقیده کارشناسان اقتصادی و سیاسی، هدف استراتژیکی راه آهن سراسری ایران، قطع خط عقب  نشینی و وارد آوردن ضربه به پهلوی هر ارتشی بود که از ترکستان روس و از طریق شرق و خراسان، به مرز دفاعی هندوستان حمله کند. راه آهن سراسری، با مسیر تعیین شده برای دولت انگلستان که بر دریاها تسلط داشت، کوتاهترین و مطمئن ترین راه برای اعزام نیروهای نظامی به خلیج فارس وسپس ازطریق راه آهن سراسری به جنوب شرقی بحرخزر و تمرکز در ناحیه گرگان به منظور مقابله با نیروهای شوروی بود. به عبارت دیگر انگلستان می تواسنت با استفاده از راه آهن سراسری ایران درمسیرجنوب به شمال، ظرف مدت کوتاهی عناصرنظامی خود را به گرگان برساند وازطریق قطع خط عقب نشینی نیروی متعرض به هندوستان، درمنطقه مشهد – هرات ازهندوستان دفاع کند.

                       

چه مسیری برای راه آهن سراسری مناسب بود؟:

بررسی سوابق تاریخی حاکی است که پرتقالی ها پس ازاشغال جزیره هرمز و سپس جزایر قشم و هنگام ( 913 هجری–1507میلادی)، در آن جزایر تأسیسات تجاری و دفاعی ایجاد کردند. سپس نخستین کشتی تجاری اسپانیایی با کالای تجاری ودفاعی ایجاد کردند. سپس نخستین کشتی تجاری اسپانیایی با کالای تجاری فراوان دربندر جاسک لنگر انداخت (1025هجری قمری- نوامبر1616 میلادی) چندی بعد  نماینده شرکت هند شرقی انگلیس در اصفهان به حضور شاه عباس رسید و اجازۀ تأسیس مراکز تجاری در بنادرخلیج فارس و نیز شهرهای اصفهان و شیراز را دریافت کرد. دولت صفوی نیز برای ایجاد شبکه راههای بازرگانی در ایران، منطقه بندرعباس و جزایر اطراف را در نظر گرفت. بدین ترتیب همه کشورهای اروپای غربی، این ناحیه را برای ورود و خروج کالا و مسافر انتخاب  کرده بودند.

ایجاد راه آهن سراسری درکشورپهناور و کوهستانی ایران، که فاقد جاده های شوسه و مناسب بود، آنهم بودن گرفتن وام ازخارج از آرزوهای دیرینه ملت ایران بشمارمی رفت  و دارای چنان اهمیتی بود که  هرگونه پرسش و بحث در زمینه های  فنی، اقتصادی و استرتژیکی آن به عنوان مخالفت با یک اقدام  ملی تلقی می شد؛ به همین دلیل هنگامی که دکترمصدق مخالفت خود را با لاحیه ایجاد راه آهن در  مچلس شورای ملی اظهارکرد، با طوفانی ازانتقاد روبه روشد واورا«منفی باف» ومخالف اصلاحات دانستند، با این حال مصدق باآگاهی ازچگونگی طرحی که در راستای نیازوخواست بریتانیا بود، هنگام طرح لایجه راه آهن درمجلس، با آن مخالفت کرد وبا ارائه مجلس، نظریات خود، عدم  ضرورت ، احداث چنین خط آهنی را اثبات کرد و خاطرنشان ساخت که علاوه  براینکه ازلحاظ اقتصادی مقرون  به صرفه نیست، بلکه  خیانت به مملکت است:

دکتر مصدق- بنده در موضوع راه آهن نظر خودم را به کرات در مجلس شورای ملی به عرض آقایان رسانده‌ام […]اگر خط آهنی را بر خلاف مصالح مملکت بکشند، ضررهای جبران ناپذیر دارد. راه آهن ما ممکن است دو قسم حمل و نقل داشته باشد یک حمل و نقل بین المللی [دیگری] حمل ونقل ملی، حمل و نقل ملی آن چیزهائی است که در داخلۀ مملکت صرف می‌شود؛ حمل و نقل بین المللی ما آن چیزهائی است که از ممالک خارجه بطور ترانزیت می‌آید و از ایران عبور می‌کند .[…] این خطی که امروز اجازه داده می‌شود که نقشه کشی بکنند، کاملاً بر خلاف مصالح مملکت است، زیرا خط بین المللی خطی است که اروپا را به آسیا متصل می‌کند. اروپا در این طرف واقع شده و خط آهن ما باید از این طرف شروع شود و به آن طرف برود که مال التجاره اروپا را به آسیا برساند. این راه آهن ترانزیت پیدا می‌کند، حمل و نقل بین المللی پیدا می‌کند ولی آن راه آهنی که از بندرگز حرکت کند و به محمره [خرمشهر] برود، بنده نمیدانم چه تجارتی وچه حمل ونقلی را می‌تواند داشته باشد. امروز که می‌خواهید اجازه بدهید و امروز که می‌خواهید سی میلیون پول که در دست این مردم است و در واقع هستی این ملت و مملکت است به یک راهی صرف کنید.[…] این خطی که شما می‌کشید دیناری فایده ترانزیت ندارد. برای من ثابت کنید که چه مال التجاره از اروپا می‌آید به بندرجز(بندرگز) و از بندر جز می‌رود به محمره؟ هیچوقت مال التجاره اروپا به بندرجز نمی‌آید و از بندرجز هم به محمره نمی‌رود؟ مال التجاره اروپا می‌آید به شمال غرب و از شمال غرب می‌رود به جنوب شرق ایران. این ترانزیت است جواب بنده را بدهید بعد رای بدهید…

این خطی که امروزدرنظرگرفته شده است کاملاً به ضرر مملکت است. حالا آقایان غیر از این تشخیص می‌دهند مختارند ولی من به عقیده خودم این رای را که این خط کشیده شود وبه این طرف برود خیانت و برخلاف مصالح مملکت می دانم…»

«نقل  از مذاکرات مجلس شورای ملی، جلسه 232 ، 28 فرودین 1307

سرانجام کوشش مصدق واقلیت طرفدار نظریات او در مخالفت با لایحه راه به نتیجه نرسید ومجلس  شورای ملی لایحه را تصویب کرد. سیزده سال بعد، در جریان جنگ جهانی دوم، نیروهای نظامی  بریتانیا واتحاد جماهیرشوروی به ایران حمله کردند و راه آهن سراسری را در اختیارگرفتند و مدت پنح سال، صدها هزار تن جنگ افزار از بندرشاه (بندرامام خمینی) به شوروی حمل کردند و پس ازفرسوده کردن راه آهن ایران، آنرا « پل پیروزی » نامیدند!

ساختمان راه آهن ایران بیشتر جنبه استراتژکی آنهم برای بیگانگان داشت. اسناد ومدارکی که طی  سالهای اخیر انتشار یافته، حاکی از اهمیت استراتژیکی راه آهن ایران است و نشان می دهد که تهاجم 3 شهریور1320( 25 اوت 1941) برای اخراج آلمانی ها، چیزی جز یک بهانه نبوده است و هدف اصلی متفقین در دست داشتن، یک« سرپل»مستحکم درنقطه مبداً راه آهن ایران به منظورتأمین امینت تأسیسات نفت ایران ونیز حمل جنگ افزار به مقصد شوروی بوده است و این موضوع درمذاکرات بولارد،(Bullard)سفیربریتانیا در ایران وعامری، وزیر کابینه منصور- سه هفته پیش از حمله به ایران- مورد  بحث و گفتگو قرار گرفته است.

پانزده سال پس از تصویب لایحه راه آهن سراسری، بار دیگرمصدق درجلسه 16 اسفند  1322 مجلس  شورای ملی، به عنوان نمایندۀ اول تهران، ضمن تشریح مصائب ناشی از رژیم دیکتاتوری، باردیگر  موضوع را عنوان کرد و گفت:

«…خاطر دارم سردارسپه رئیس الوزرای وقت در منزل من با حضور مرحوم مشیرالدوله و مستوفی ‌الممالک و دولت‌آبادی و مخبرالسلطنه و تقی‌زاده و علاء اظهار داشت که:

«مرا انگلیس آورد و ندانست که با کی سروکار پیدا کرد.» آن وقت نمی‌شد در این باب حرفی زد، ولی روزگار آن را تکذیب کرد و به خوبی معلوم شد، همان کسی که او را آورد، چون دیگر مفید نبود، او را برد.

دیکتاتور با پول ما و ضرر ما، راه آهن کشید و بیست سال برای متفقین امروز ما، تدارک مهمات دید ….»( بیانات مصدق درمخالفت با اعتبارنامه سید ضیاءالدین طباطبایی درمجلس شورای ملی، 16 اسفند 1323. ( به نقل  از شماره سوم مذاکرات مجلس)

سال ها بعد، پس از کودتای 28 مرداد 1332، هنگامی که مصدق دوران حبس و تحت نظارت خود را می گذرانید، محمد رضا شاه کتاب « مأموریت برای وطنم» را می نوشت. شاه  دراین کتاب  پیرامون  مخالفت مصدق با احداث راه آهن سراسری چنین گفت:

« مخالفت شدید او(مصدق) با احداث راه آهن ایران، مثال روشن این طرز تفکر اوست. به خاطردارم روزی با کمال جسارت در حضور من اظهار داشت که پدرم این خیانت را کرده است. وقتی از او دلیل  خواستم گفت: پدرمن،راه آهن سراسری را فقط برای جلب رضایت انگلیسی ها که میخواستند به روسیه حمله کنند.( محمد رضا پهلوی، مأموریت برای وطنم، تهران،بنگاه ترجمه ونشر کتاب،1341 ، فصل سوم )

پاسخ مصدق به اظهارات محمد رضا شاه بدین شرح است:

« …اما درباره راه ‌آهن: «مدت سه سال یعنی از سال 1304 تا 1306 هر وقت در باره این راه در مجلس صحبتی می‌شد یا لایحه‌ای جزء دستور قرار می‌گرفت، من با آن مخالفت کرده‌ام، زیرا خط خرمشهر ـ بندرشاه، خطی است کاملا سوق‌الجیشی( استراتژیکی ) و در یکی از جلسات حتی خود را برای هر پیشامدی حاضرکرده، گفتم هرکس به این لایحه رأی بدهد، خیانتی است که به وطن خود نموده است که این بیان در وکلای فرمایشی تأثیر ننمود، شاه فقید را هم عصبانی کرد ومجلس لایحه دولت را تصویب نمود.[…] درجلسه دوم اسفند 1305مجلس شورای ملی گفتم: برای ایجاد راه آهن  دو خط  بیشترنیست؛ آنکه ترانزیت بین المللی دارد، ما را به بهشت می برد وراهی که به منظورسوق الجیشی ساخته شود، ما را به جهنم، وعلت بدبختی های ما هم درجنگ بین المللی دوم همین راهی بود  که اعلیحضرت شاه فقید ساخته بودند…

ساختن راه آهن دراین خط هیچ دلیل نداشت جزاینکه می خواستندازآن استفاده سوق الجیشی (استراتژیکی) کنند….» (خاطرات و تألمات مصدق ، بخش سوم، صفحات 338 – 351. )  (61 )

راه آهن که به خرج ملت ایران برای دفاع ازهندوستان ساخته شد

سرهنگ مصور رحمانی در کتاب « کهنه سرباز » دربارۀ ایجاد راه آهن در زمان رضا شاه پژوهش در خورنموده است که می نویسد: درایحاد راه آهن سراسری ایران چنانکه ملاحظه خواهد شد دفاع استراتژیکی هندوستان درقبال  تعرّض احتمالی روس ها هدف اساسی بود. فکروطرح آن را انگلیس ها به رضا شاه مخلوع دادند. تمام تسهیلات مالی و بین المللی راهم در اختیار نامبرده گذاردند.(موافقت در تبدیل لیرۀ حاصل از قرارداد نفت به ارزهای مختلف، علیرغم مخالفتی که درتمام موارد دیگراز قبیل کورۀ ذوب آهن اعمال می کردند، تشویق دول اروپائی به همکاری فنی وصنعتی و بازرگانی با ایران ازمجرای سیاسی برای اجرای طرح) تاهرچه زودتر کاربه نتیجه برسد وفکرآنها ازلحاظ دفاع  استراتژیکی هندوستان راحت شود.

تبلیغات بسیارماهرانه استعماردرعین حال انجام آن طرح استعماری را به صورت عملی ساختن یکی  ازآرزوهای ملی ایرانیان وانمود کرد؛ تا همکاری صمیمانۀ ایرانیان دراجرای آن طرح جلب شود. این درواقع به سخریّه گرفتن هوش سیاسی ملت ایران بود. در همین جهت  برای اجتناب از پدیدۀ « تکرار تاریخ» و تجدید توهین بجا است ، موضوع کمی مبسوط ترمورد بحث قرارگیرد.

اتفاق، نویسنده راطی دوره های مختلف خدمتی و تحصیلی ،سه باربه بررسی سیستماتیک راه آهن  سراسری ایران کشاند، که در آن بررسی ها چگونگی راه آهن سراسری، از لحاظ  عملیات نظامی( در مقام معاونت رکن سوم ستاد کل ارتش)، آکادمیک( درسمت دانشجو و بعداً استاد دانشگاه جنگ) و اقتصاد بازرگانی ( Busines Economics ) (در سمت دانشجوی کلمبیا یونیورسیتی نیویورک) مورد بررسی بالنسبه عمیق قرار گرفت.…»(62)

در ادامه آن  به این مهم اشاره می کند: که چگونه با اغفال ملت ایران هزینه سنگین اجرای یک برنامۀ دیرین استعماری به بنیۀ ضعیف مالی ملت مظلوم ایران تحمیل شد وتبلیغات ماهرانه استعماری آنرا به صورت انجام یکی از ارزوهای دیرینه ملی ایران وانمودکرد.

 وحال آنکه  آن راه آهن به قراری که درزیر توضیح داده میشود پاسخ دهنده به هیچیک ازحوائج واقعی یک راه آهن سراسری نبود واساس آنرا خواست نظامی بیگانگان تشکیل می داد.

ساختمان راه آهن سراسری دریک کشوربه قیمت تحمل  فداکاری های سنگین مالی، فعالیّتی، زمانی و جانی( پرت شدن مهندسان وکارگزان از کوهای سخت، هلاک شدن در اثر انفجار صخره ها و ریزش تونلها، ابتلاء به بیماریهای مختلف وغیره) انجام می شود. به همین جهت کوشش فوق العاده به عمل  می آید  که از فداکاریها حداکثر استفاده  برای ملت بدست آورده  شود.

یک راه آهن سراسری باید جامع سه خاصیت استراتژیکی (برای دفاع ملت)، اقتصادی ( ترانزیت بین المللی ومعاملات بازرگانی) وارتباطی برای ملت باشد. به همین جهت با بررسی های عمیق اولیه به وسیلۀ عناصر ذی صلاح  در رشته های بالا دقت به عمل می آمد که مسیر راه آهن سراسری، شهرهای مهم کشور را که اهمیت اقتصادی دارند به دو نقطۀ انتهائی« آزاد» متصل کند. تا ارتباط بین المللی با نقاط مهم اقتصادی کشورتأمین شود.(هریک ازراه آهن های سراسری ایالات متحده امریکا و کانادا شهرهای مهم مسیرخود را به دو نقطۀ انتهای آزاد دراقیانوس اطلس واقیانوس کبیر متصل می کنند؛ و راه آهن سرتاسری روسیه، از طریق سیبری دوانتهای آزاد لنین گراد و ناخود کا را با شهرهای مسکو، گورگی،غازان، نووسی بیرسک، کراسنویارسک، ایرکوتسک، چیتا و خابارفسک به هم ارتباط می دهد.

درموقع طرح مسیرراه آهن سراسری ایران هفت شهر مهم کشور از لحاظ جمعیت و ارزش اقتصادی غیراز پایتخت عبارت بودند از تبریز، اصفهان، مشهد، همدان، رشت، شیراز و کرمانشاه.

مسیرراه آهن سراسری که برای ایران انتخاب کرده بودند به نحوعناد آمیز و بر خلاف تمام اصول اقتصادی، هیچیک از این شهرها  را به هم ارتباط  نمی داد، پس جوابگوی شرط اول نبود.

 آن مسیرعجیب که هیچیک ایرانی درانتخاب آن شرکت نداشت نه فقط هیچیک ازشهرهای مهم ایران را به هم متصل نمی کرد؛ درمنتهی الیه شمال به « بن بست» بندرگز ختم می شد که به هیچ نقطه ای در کرۀ زمین ارتباط  نداشت ( واز این جهت درتاریخ راه آهن های سراسری دنیا منحصربه فرد بود) ودرمنتهی الیه جنوب به «خورموسی» ختم میشد که به علت نزدیکی به مرزخشکی عراق از نظر دفاعی آسیب پذیر و ناچار از لحاظ استراتژی نامناسب بود. پی آن مسیر تحمیلی راه آهن سراسری از لحاظ حوائج ملت ایران به هیچیک از مقتضیات راه آهن سراسری تزایت خارجی، اقتصاد داخلی، ارتباط داخله و خارجه و استراتژی جوابگو نبود؛ و به هیچ کس وهیچ مقام ایرانی هم اجازه داده نشد در آن باب اظهارعقیده  کند.

دروازه های«باز» ایران به خارجه و بالعکس، از لحاظ ورود و خروج کالا و مسافر طی دو قرن اخیر در شمال، شهر «تبریز» (برای ارتباط بوسیلۀ شوسه و راه آهن به اروپا از طریق روسیه و ترکیه) و «بندرانزلی » ( انتهای خط  کشتی رانی بازرگانی شوروی ) بودند.

فکر سلیم درانتخاب نقطۀ مبداء یا انتهائی راه آهن سراسری ایران، درشمال ناچار متوجّه این دو نقطۀ  معروف می شد. که نقاط بالفعل«آزاد» ورود و خروج کالا و مسافر بودند و طبعاً برای کارهای ترانزیتی، که یکی از ملاحظات اهمّ انتخاب مسیر راه آهن سراسری است میبایستی مورد استفاده قرارمی گرفتند.

در مقابل چنان وضع، ملاحظۀ مسیر خارق العاده و دور از فکر که شهرهای مهم ایران را بهم مربوط  نمی کرد، ترانزیت بین المللی را که اصولاً مهمترین عامل درآمد راه آهن های سراسری است، امکان پذیر نمی کرد، انتهای جنوبیش وضع دفاعی مناسب نداشت، انتهای شمالی اش به «بن بست» بندرگز ختم می شد، بنابراین جوابگوی انتظارات و احتیاجات ملت ایران از راه آهن سراسری نمی توانست باشد، به دستورچه کس و برای چه منظوری بود»؟(63)

 به اعتقاد مصور رحمانی «هدف استراتژیکی راه آهن سراسری ایران» این بود که: « قطع خط عقب نشینی و وارد آوردن ضربه به پهلوی ارتشی بود که از ترکستان روس از طریق شرق خراسان به مرز دفاعی هندوستان حمله کند.

راه آهن سراسری با مسیرتعیین شده برای دولت انگلستان که تسلط بردریاها را دارا بود کوتاهترین و مطمئن ترین مسیر را به وجود می آورد که نیروهای خود را از راه دریا که همیشه مطلوبترین راه برای آن دولت بود، به گوشۀ شمال غرب خلیج فارس برساند و سپس درحداقل زمان آنها ازطریق راه آهن سراسری ایران به جنوب شرق بحرخزرسوق دهد، تا درمنطقۀ گرگان متمرکزشوند و با فراغت بال ازطریق دهلیز سوق الجیشی و کوتاه گرگان –  بجنورد – قوچان( که برخلاف مسیرطولانی و کم حاشیۀ کویر،گرمسار– سمنان– شاهرود، ازآب فراوان بهره منداست) درپناه کوههای رادکان وهزار  مسجد، پهلو و عقبۀ نیروهائی را که از غرب افغانستان وشرق خراسان به هندوستان تعرض می کنند، قطع کند( رجوع  به نقشه، پیوست- 1).

راه آهن و راه شوسۀ کراسنوودوسک – عشق آباد، مرو و چارجوی ، از ناحیۀ ایران فوق العاده  آسیب  پذیرند ودرپاره ای نقاط  بیش ازچند کیلومتر از مرز ایران فاصله ندارند وبه راختی  می توان حتی با توپخانه آنها را قطع کرد(7)

بریدن آنها درنقاطی مانند قزل آروات، گوگ تپه وعشق آباد، اختلال کاملی درسیستم عقبه هرارتشی  که بخواهد درآن مناطق عمل کند(و به علت طبیعت ریگزاری زمین، ناچار از اتکاء به آن خطوط  است) به وجود می آورد.

 ریگزارهای ترکستان فاقد منابع محلی هستند( حتی آب خوردن). به همین جهت راه آهن و راه شوسۀ عشق آباد – مرو، همه جا از مجاورت بلافاصله مرز ایران می گذرد تا کمابیش از چشمه سارهایی دامنۀ  کوههای مرزی ایران بهره مند شوند. نتایج وخیم قطع چنان خط آهن و شوسه برای ارتش متعرض احتیاج  به بحث  ندارد.

پس وجود راه آهن سراسری ایران که با مسیرمعیّن خود می توانست اولین عناصرنظامی انگلستان را درظرف چهل وهشت ساعت ازجنوب غربی خلیج فارس به منطقه گرگان برساند، جهت دفاع عادی از هندوستان ازطریق قطع خط عقب نشینی ارتش متعرض به هندوستان، درمنطقۀ مشهد – هرات برای دولت انگلستان به منزلۀ نعمتی بود که از لحاظ استراتژیکی اهمیّتی مافوق ارزش گذاری داشت،  بخصوص که برای ایجاد چنان راه آهن  دیناری هم نمی پرداخت!

به همین جهت بود انگلستان که برای تأسیس یک کوره ذوب آهن درایران آن همه اشکال تراشی مالی (ازطریق تبدیل نکردن لیره حق الامتیاز نفت به ارزهای دیگر) و سیاسی( منصرف ساختن دول  صنعتی ازفروش کارخانه به ایران) می کرد، برای ایجاد راه آهن نه فقط اشکالی فراهم نکرد، کمال همکاری  مالی و سیاسی را هم به عمل آورد تا خط آهن ساخته شود.

این راه آهن برای حفظ هندوستان یعنی تاج امپراطوری انگلستان، علاوه بر اینکه به انگلیس ها اجازه می داد درصورت لزوم از نیروی نظامی به بهترین وجه استفاده کنند، بعلت صرف خاصیت وجودی  خود، چنانکه اشاره شد، فکرتعرض به هندوستان را برای حریف، کاملاً تأمل آمیز می ساخت. یعنی  بدون اینکه عمل نظامی مشهودی واقع شود، انگلیس ها، از وجود آن استفاده استراتژیکی مستمر و مؤثر می کردند….»(64)

  «….قبل از ایجاد راه آهن و چه بعد از آن جنبۀ استفادۀ اقتصادی راه آهن سراسری مورد ایراد پاره ای از انتقاد کنندگان بود. پس از شروع  به کار راه آهن  برای کسی جای تردید نماند که شاخۀ شمالی راه آهن (تهران – بندرگز) از لحاظ مالی زیان بخش بود. یعنی ملت ایران ناچار بود همه ساله، از کیسۀ فقیر خود هزینۀ بکار انداختن و نگاهداری شاخه ای را بدهد که هرگز متضمن فایده نبود. همه می دانستند حمل و نقل مسافر و کالا از مازندران به تهران و بالعکس با اتومبیل و کامیون سریعتر و سهلتر ( از در فرستنده به درگیرنده ) و ارزانتر از راه آهن بود ( و هست).

 هروقت ازاین مقوله گفتگومی شد،اولیاء امورجنبۀ« نظامی» مسئله اشاره می کردند. این اشاره آنهم درزمان شاه های مخلوع، برای خاموش کردن هرصدائی کافی بود.

دو سازمان نظامی که مجاز بودند وضع راه آهن را مورد  بررسی قرار دهند عبارت بودند از رکن سوم ستاد کل ارتش ازلحاظ طرح های عملیاتی و دانشگاه جنگ از نظر اکادمیک. رکن سوم ستاد کل ارتش در تمام ارتش ها مقام صلاحیت دار برای بررسی مسیر راه آهن ها ( و راه ها) و چگونگی استفادۀ از آنها برای عملیات نظامی است. اما جالب این بود که در رکن سوم ستاد کل ارتش کوچکترین اثری ازاینکه آن رکن در بررسی مسیر راه آهن و دادن نظریه در آن باب شرکت داشته وجود ندارد.(65)

جمال صفری

فرانکفورت،  آبان ، 1397

 

 

توضیحات و مآخذ

1 – جلال فرهمند « تعزیۀ قاجار »  ماهنامه  الکترونیکی بهارستان،  شماره 103 – صفحه 3

   ** محمد ارجمند سرپرست تلگرافخانه مخصوص رضاشاه  در خاطراتش آورده است: اشخاصی  که سر جنبان و متولی  مجلس مؤسسان بودند و در آن  چند روزه بیش از همه دوندگی می کردند و آتش بیار مجلس مؤسسان بودند در درجۀ اول تیمورتاش و داور و بعد تدین بودند. اسدی هم به دنبال تیمورتاش و تدین همه جا سایه روان بود. وعجیب اینجاست که بعد ازچند سال تیمورتاش درمحبس مرد و یا کشته شد، داور خودکشی کرد،[محمد ولی ] اسدی،[ نایب التولیه آستان قدس رضوی و پدر داماد ذکاءالملک فروغی ] تیرباران شد، تدین هم چندی از کار برکنار شد. «شش سال در دربار پهلوی» خاطرات محمد ارجمند سرپرست تلگرافخانه مخصوص رضاشاه، 1311 – 1305) به اهتمام عبدالرضا(هوشنگ) مهدوی –نشر پیکان – 1385 –  صص 75 -74

2 – حسین مکی « تاریخ بیست ساله ایران» – ج 3 – ص484 )

3 – سیروس غنی« ایران، برآمدن رضا خان، برافتادن قاجار و نقش انگلیسیها»، ترجمۀ حسن کامشاد، انتشارات نیلوفر – 1378 ، ص 397

4 – محمودپورشالچی« قزاق عصر رضا شاه پهلوی»بر اساس اسناد وزارت خارجه فرانسه، انتشارات مروارید – 1384 صص 248 – 246

5- محمد قلی مجد «از قاجار به پهلوی 1309-1298 بر اساس اسناد وزارت خارجه آمریکا» ؛ مترجمین سید رضا مرزانی ،مصطفی امیری –  نشر: موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1389- .صص 400 – 399

1- گزارش اموری و ضمیمه، شماره 1237، 891.01/35، مورخ 6 نوامبر 1925.

2 – گزارش اموری، شماره 1246، 891.01/45، مورخ 21 نوامبر 1925.   

3 – گزارش اموری، شماره 1252، 891.01/47، مورخ 4 دسامبر 1925.

 6-  یحیی دولت آبادی «حیات یحیی»، ج‌4 – انتشارات عطار– 1361،صص: 392 – 389

7- اصغرشیرازی«ایرانیت،ملّیت،قومیت»نشر:مؤسسه فرهنگی هنری جهان كتاب،1395، صص 660- 659

8- نظرزیگموند فروید به نقل ازکتاب « آناتومی ویرانسازی»  نوشته  اریش فروم – ترجمۀ ا. صبوری – نشر فرهنگ – 1364 – ص 708

9 –  خاطرات حسین سمیعی (ادیب السّلطنه)» به نقل از «دفترتاریخ مجموعه اسناد ومنابع تاریخی، جلدسوم »،به كوشش ایرج افشار-  نشر:  بنیاد موقوفات دكترمحمود افشار، ۱۳۸۰ – صص 417 – 397

* حسین سمیعی ( ادیب السلطنه )  ( 1332 – ۱۲۵۳ ش ) – در کابینه های دولت موقت درمهاجرت – مشیرالدوله – سردار سپه( 1302) – مخبرالسلطنه هدایت( 1306) – سهیلی (1321 ) پست های محتلف  وزارت را بعهده داشت. « در۱۳۱۱ پس ازعزل و بازداشت تیمورتاش که عنوان وزیر دربار منسوخ گردید، به دربار رفت و عملاً وظایف وزیر دربار را انجام می‌داد و تا سال ۱۳۱۸ که جم به وزارت دربار تعیین گردید، دراین سمت باقی بود.» درسال ۱۳۲۸ درانتخابات دوره اول سنا، به سناتوری گیلان رسید و درهمین سمت در سال ۱۳۳۲ در سن ۷۹ سالگی درگذشت

10 – – عبدالله مستوفی :« شرح زندگانی من، یا، تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه»  جلد سوم،  نشر:  زوار- ۱۳۴۳. ص 668 .

11 –  حسین مکی«تاریخ بیست سالۀ ساله ایران»، «آغاز سلطنت و دیکتاتوری پهلوی» جلد 4- نشر ناشر – 1361 –  صص ‏22 – 19 – صص 527 – 526

12 – حسین مکی « تاریخ بیست ساله ایران» – جلد  3 – ص 486-484

13 – حسن فراهانی « روزشمار تاریخ معاصر ایران»، نشر: موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1385 – ص: 420

14 – پیشین ، ص 403

15- پیشین ، ص 406

16 – عبدالله مستوفی :« شرح زندگانی من، یا، تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه»  جلد سوم ،  نشر :  زوار – ۱۳۴۳. صص:673 -668

17- محمد قلی مجد «از قاجار به پهلوی 1309-1298 بر اساس اسناد وزارت خارجه آمریکا»؛ مترجمین سیدرضا مرزانی ،مصطفی امیری –  نشر: موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی،  1389، صص 412 – 410

1- تلگرام فیلیپ، شماره 28، 891.001 P15/30، مورخ 25 آوریل 1926.

1- گزارش فیلیپ و ضمائم، شماره 79، 891.001 P15/36، مورخ 5 می 1926.

18 – “مسافری به تهران”, نوشتۀ ویتا سکویل وست ، برگردان – مهوش شاهق – سایت ایرانیان.

19-  حسین مکی«تاریخ بیست سالۀ ساله ایران»، «آغاز سلطنت و دیکتاتوری پهلوی» جلد 4- نشر ناشر – 1361 –  صص ‏22 – 19

20-  ذكاءالملك فروغی و شهریور 1320 – برگرفته شده از خاطرات محسن فروغی – ماهنامه اطلاعات سیاسی – اقتصادی- شماره 290 / زمستان 1391-  ص 199

21  – مهدیقلی هدایت (مخبرالسلطنه).« خاطرات و خطرات» نشر زوار، ‏‏‏۱۳۸۸.1 – ص 370

22 – محمود پورشالچی « قزاق عصر رضا شاه پهلوی « براساس اسناد وزارت خارجه فرانسه» انتشارات مروارید- 1984 – ص 274

  23 – همانجا  – ص  276

24 – فخرالدین عظیمی « آشتی سیاست و اخلاق، ناسیونالیسم و دموکراسی: نگاهی به کارنامۀ سیاسی  دکترمحمد مصدق» به نقل ازکتاب « مصدق، نفت، ناسیونالیسم» جمیزبیل-  ویلیام راجر لویس – ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی – کاوه بیات – نشر گفتار  1372 – –  صص 80 – 79

 نگاه کنید به – مصدق سخنرانی درمجلس، سپتامبر1926 ( شهریور1305)، و به : نطقها و مکتوبات  دکتر مصدق  در دورۀ  پنجم و ششم مجلس شورای ملی ( تهران ، 1358 ) صفحات 51 – 33

25 – همانجا

26 – همانجا مصدق سخنرانی در مجلس، 4 ژانویه 1928 ( 14 دی 1306 ) همانجا، صفحات 166 – 152

27 – همانجا، مصدق سخنرانی در مجلس، 17 فوریۀ 1928 (28 بهمن1306 ) همانجا، صفحات 168 – 167

28 – پیشین

29 – هوشنگ صباحی – « سیاست انگلیس و پادشاهی رضا شاه » – ترجمه پروانه ستاری – نشر گفتار 1379 – صص 274 تا 276

30 –  پرواند آبراهامیان«ایران بین دو انقلاب. ترجمهٔ احمد گل‌محمدی، محمدابراهیم فتاحی. چاپ اول، نشر نی، ۱۳۷۷- ص 172

31 –  اعتماد ملی – 11خرداد 1388 – شماره 933

32- باقر عاقلی « داور و عدلیه« –  انتشارات علمی – 1369  – ص95

33- آئینه عبرت – خاطرات دکتر سیف پور فاطمی – بکوشش علی دهباشی – انتشارات سخن 1378  (سیف پور )- ص 561

34 – مخبرالسلطنه هدایت -خاطرات و خطرات- کتابفروشی زوار تهران – 1363 –  ص 371 ( همانجا)

35- خاطرات حیات یحیی دولت آبادی –  جلد 4 ، ص 403

36 – آئینه عبرت – خاطرات دکتر سیف پور فاطمی  ص 563

37 – همانجا – ص 562

38 – مصدق و حاکمیت ملت – محمد بسته نگار-  انتشارات قلم –  1381 –  ص 414 ،«نگاه کنید به نطق های مصدق» جلد اول، دفتر دوم- انتشارات مصدق 4 – 1348 – صص 52 – 51

39 – غلامرضا نجاتی« مصدق سالهای مبارزه و مقاومت»جلد اول،  مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، 1378 – ص25

.40-  صورت جلسۀ «مشروح مذاکرات مجلس شنبه ۲۸ بهمن ماه ۱۳۰۶ ، جلسه 212 »

41 – غلامرضا نجاتی« مصدق سالهای مبارزه و مقاومت»جلد اول، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، 1378 – ص 26 و نگاه کنید به « نطق ها ومکتوبات دکتر مصدق» – جلد 7 – انتشارات مصدق – 1349 ، صص 32 – 12

.42- ﺧﻼﺻﻪ ﻣﺬﺍﮐﺮﺍﺕ ﺟﻠﺴﻪ ﭼﻬﺎﺭﻡ ﺑﻬﻤﻦ ﻣﺎﻩ ﻋﻴﻦ ﻣﻨﺪﺭﺟﺎﺕ ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﺳﺘﺎﺭﻩ  ﺍﻳﺮﺍﻥ، ﺷﻤﺎﺭﻩ 120 )

.43-  حسین مکی « تاریخ بیست ساله ایران» ،جلد چهارم – صص 118 – 114

‏44 –همانجا – ص 105

‏45 -مذاکرات مجلس شورای ملی 39 شهریور 1305 – جلسۀ 11

46 – نطق ها و مکتوبات دکتر مصدق، انتشارات مصدق 7 ، صص 38 – 37

‏47 – دکتر محمد علی همایون کاتوزیان « دولت و جامعه  در ایران» – ترجمه حسن افشار – نشر مرکز – چاپ هشتم  1394  –  صص 329 – 328

48 – « نطق ها ومکتوبات دکتر مصدق» – جلد 7 – انتشارات مصدق –  صص 51 – 40

49- حسین مکی«تاریخ بیست سالۀ ساله ایران»، «آغاز سلطنت و دیکتاتوری پهلوی» جلد 4 – ص 174

50 –  نطق ها و مکتوبات دکتر مصدق، انتشارات مصدق 7، ص 56

51 –  خاطرات دکتر سیف پور فاطمی – آئیینه عبرت – ص  74

52 – ازمتن گزارش وزارت دادگستری حکومت ملی دکتر مصدق  به مجلس شورای ملی- سه شنبه 25 آذر 1331

 53- دکترمحمود افشار«سیاست اروپا در ایران »ترجمه سیدضیاءالدین دهشیری– انتشارات بنیاد موقوفات  دکترمحمود افشار یزدی- صص 471 -454

دو روایت از سرنجام زندگی علی اکبر داور

هان ای دل عبرت بین از دیده نظر کن هان

ایوان مدائن را آئینه عبرت دادن!

ما بارگه دادیم این رفت ستم برما

بر قصر ستمکاران تا خود چه رسد خذلان(1)

 

1 – داور در خاطرات تقی زاده

سید حسن تقی زاده درخاطراتش آورده است: بیچاره داور که ناخوش هم بود خیلی می‌ترسید. شب و روز زیر میز منقل می‌گذاشت و رسیدگی می‌کرد. رضاشاه می‌خواست برود تبریز، به داور مرتب زور می‌آورد که زودباش این کاررا صاف کن. بالاخره داورآمد، گفت که رسیدگی کردیم کاملا درست است. تا دینار آخرهمه صحیح است.

داور آدم خوش قلبی بود، گفته بود قربان خیلی زحمت‌ها کشیده شده است. [رضا شاه] ازاین حرف دیگر خوشش نیامده بود، گفته بود، خودم می‌دانم آدم امینی است ولی خوب دیگر اقتضا ندارد.

بعد گفته بود که برای فلانی باید یک کاری درخارجه پیدا بکنیم، این را داوربه من گفت. هیچ کس نمی‌دانست.حتی خود من هم نمی‌دانستم. مردم می‌گفتند، غیظش گرفته کاربه حبس وآخرهم به قتل می‌رسد.

یک شب داورآمد منزل من. اوهمه چیزرا بدون استثنا به من می‌گفت. وقتی ازدرآمد به فرنگی گفت، من «آمبراسه» هستم، یعنی خیلی خجالت می‌کشم. گفتم مگر چه شده؟ گفت، آخر من جای شما را گرفته‌ام. من خندیدم گفتم، حالا جای کسی گرفتن و آمدن و رفتن معنی ندارد. اختیار دردست خود آدم نیست.

یک روز پنج دقیقه طول می‌کشد، این را برمی‌دارند آن را می‌گذارند. اختیار با کس دیگر است. شما نیامدید جای من. گفت والله من این کار را نمی‌خواستم و از این کار می‌ترسم.

او یک وحشت غریبی داشت از مالیه. داورآدم خیلی‌خیلی عاقلی بود وبلکه اول عاقل بود، آخرش من گفتم برای چه وحشت می‌کنید، من که این قدرطلا جمع کرده‌ام. علاوه بر تهیه طلا، من خست را به جایی رسانده بودم که در ایران دیده نشده بود.

وقتی از وزارت مالیه رفتم تا آن روز علاوه بر تمام بودجه و مخارجات، معادل یک ثلث کل بودجه سالانه مملکت علیحده پول نگه داشته بودم.

گفت، فلانی من همه اینها را می‌دانم، درد من جای دیگر است، خیلی وحشت داشت. گفت خلاصه یک کلمه به شما بگویم. از شما رودروایستی داشت از من ندارد. بلای من اینه، راستش هم همین بود.[رضا شاه]  به من خلاف قاعده نمی‌توانست بگوید که مال فلان کس را بگیرید. ولی به او همه چیز می‌توانست بگوید. «داور» عقیده داشت کارها که به اینجا رسید آدم باید خودش را از بین ببرد. آخر هم همین کار را کرد.

 

خودکشی داور

خلاصه قضیه این بود که رضاشاه، دادن ارز را سخت قدغن کرده بود و می‌گفت رقم آن ولو اینکه خیلی کم و جزئی باشد باید به اطلاع او برسد.

به کسی مقداری ارز داده شد و آن مطلب به اطلاع شاه رسیده بود. امیر خسروی را صدا کرده بود که این ارز برای چه داده شده است. او که آدم خوبی هم نبود می‌گوید وزیر مالیه تجویز و تصدیق کرده است رضا شاه سخت متغیر می‌شود و به داور پرخاش می‌کند. به طور غیرعمد کلمه «پدر سوخته» از زبانش جاری می‌شود. ازاین واقعه، داور خیلی دگرگون می‌شود.

داوراز آنجا به وزارت مالیه می‌رود و رییس‌ اداره تریاک را می‌خواهد و می‌گوید به من گزارش رسیده است که تریاک‌های شما خالص نیست. او می‌گوید، همه آزمایش شده و درست است. داور می‌گوید، نه درست نیست من باید شخصا آن را بدهم به آزمایش. می‌گوید برویک قوری بیاور… به این عنوان مقدار نیم کیلو ازاو می‌گیرد ودر کیف خود جای می‌دهد. (2)

 بعد داوربه خانه می‌رود با فرزندان خود روبوسی می‌کند، به زنش می‌گوید من امشب کار زیادی دارم، کسی به اطاق من نیاید. بعد داخل اطاق شده در را می‌بندد ومقداری از تریاک را حل کرده می‌خورد. فردا صبح می‌بینند داوراز بین رفته است. رضاشاه خیلی ناراحت شد. دستور داد احترامات و تشریفات فراوان درتشییع جنازه به عمل آید. ولی همان روز گویا پشیمان شده بود. گفت این همه جمعیت برای چیست؟

جمعیت عظیمی در مراسم تشییع جنازه شرکت کرده بودند. ادیب‌السلطنه (رادسر) دستور داد مردم را متفرق کنند.(3)

2 – داوروخاطرات گلشائيان

مجید مهران درشرحی به مجلۀ آینده  می نویسد: شادروان عباسقلي گلشائيان در شماره‌هاي 1 – 4 سال شانزدهم آن مجلة گرامي تحت عنوان «گوشه‌اي از زندگاني مرحوم داور»شرحي درج نمود و وعده داده بود موضوع قحطي خراسان و خودكشي داور را در مقالة ديگري مرقوم دارد كه اجل او را مهلت نداد، و نقاب در خاك كشيد و اين قصّه ناتمام ماند.

از آنجا كه در روزهاي آخر عمر با آن مرحوم، ملاقات‌هايي داشت ويكي از دست‌پروردگان داور بود و ماجراي خودكشي اين وزير معروف را جزء به جزء مي‌دانست، در تاريخ سيزدهم بهمن 1366 به اتفاق آقاي پرويز حكيمي به ملاقات يا بهتر بگويم عيادت گلشائيان رفتيم و سخن به داستان خودكشي علي‌اكبر داور وزير دارايي رضاشاه كشيده شد و به شرح زير جريان را گفت كه يادداشت برداشتم و براي محكم‌كاري، درملاقات بعدي عيناً براي او خواندم و يكي دو جا را تذكر داد اصلاح كردم و تماماً مورد تأييد ايشان قرارگرفت. بنابراين با توجه به اهميت موضوع عين ماجرا را بنا به اظهارات آن مرحوم براي علاقه‌مندان به تاريخ معاصر ايران و آشنايي به اوضاع و احوال سياسي و تزلزل وزراي وقت رژيم گذشته ذيلاً مي‌نگارم.

مرحوم داور وقتي كه وزير دارايي شد آن عده از جواناني را كه با آنها درعدليه كار كرده بود و مورد اعتمادش بودند به وزارت دارايي منتقل كرد. مرحوم اللهيارصالح رامديركل امورمالي و من را مديركل اموراقتصادي منصوب كرد. طبق قانون انحصار تجارت چون با دولت‌هاي شوروي و آلمان بيشتر معاملات به‌صورت تهاتري (پاياپاي) بود تصميم گرفت صادرات كشور تحت نظارت دولت باشد، لهذا شركت مركزي تشكيل داد و از بازرگانان معروف نظيرعلي وكيلي دعوت به عمل آورد تا عضو هيئت‌مديرة اين شركت باشند و چون مذاكرات با شركت نفت انگليس و ايران بالاخره به تمديد قرارداد كشيده شد و درآمد قابل ملاحظه‌اي نصيب دولت ايران نگرديد،داور با شركت امريكايي سينكلر وارد مذاكره شد كه امتياز منابع نفت شمال كشور را به آنها بدهد و از رضاشاه تقاضا كرد روي نقشة ايران با مداد قرمز حوزة مناطق نفتي مذكور را شخصاً خط بكشد، بعداً به من گفت رضاشاه عادت دارد اگر سروصدايي بلند شد، بعداً حاشا كند و كاسه كوزه را سر ما بشكند، بنابراين به خط خودش سند گرفتم.

داور تا قبل از انتحار با مقامات امريكايي در وزارت امور خارجه براي اعطاي امتياز نفت مشغول مذاكره بود. انگليسي‌ها از اين موضوع بو بردند و شروع كردند به بدنام كردن داور. ازجمله يك روز خبردار شديم كه تهران نه نفت دارد و نه بنزين. در هيئت وزيران كه در حضور شاه تشكيل شده بود داور پيشنهاد مي‌كند كه تا رفع مضيقه، بنزين و نفت جيره‌بندي شود. رضاشاه سري تكان مي‌دهد و به‌طور استهزاء مي‌گويد هي دلي دل! مملكتي كه روي منابع سرشار نفت خوابيده بايد بنزين و نفت را جيره‌بندي كند و با عصبانيت دستورمي‌دهد اين نورث كرافت فلان فلان شده رئيس شركت نفت را بگوييد اين مسخر‌گي‌بازي‌ها چيست و فوراً رفع اشكال كند.

گلشائيان اضافه كرد روز بعد به دستور اوبه ديدن نورث كرافت كه در تپه‌هاي الهيه مشغول اسكي‌بازي بود رفتم اوامر شاه را ابلاغ كردم.

كرافت گفت تقصير ما چيست؟ ارتش تمام نفتكش‌ها را ممانعت كرده و سرلشكر خزاعي فرماندة لشكر جنوب هرچه كاميون است در خدمت گرفته و راه‌آهن هم قادر نيست اين همه محموله را حمل كند. ازطرف ديگر در همان سال به علت كمي برداشت محصول، خراسان گندم نداشت و مردم بدون نان مانده بودند و رضاشاه هر روز وزير دارايي را مي‌خواست و نتيجة كار را سؤال مي‌كرد و خيلي از اين بابت عصباني بود.

داور متوالياً از هشت صبح تا ده شب كار مي‌كرد و ستاد عمليات تشكيل داده بود و روي نقشة ايران بر ديوار با سنجاق‌هاي رنگارنگ مسير كاميون‌ها را تا آخرين لحظه تعيين مي‌كرد ومرتباً با رؤساي ادارات غلّه وغيره در تماس بود تا ازساير نقاط كشور كمبود گندم خراسان را جبران كند. وقتي از همكاري ارتش مأيوس گرديد و فهميد تعمّدي هست كه كاميون ندهند به دكتر محمد سجادي وزير راه متوسّل شد، اوهم آب پاكي را ريخت و گفت به علت ريزش برف سنگين در گردنة گدوك واگونها از ريل خارج شده‌اند و قادر به حمل گندم نيستند.

هنگامي كه دراطاق داور بودم و اين خبر يأس‌آور را شنيد، فوق‌العاده ناراحت شد و بر روي كاناپه دراز كشيد و با ناراحتي گفت فلاني كار من تمام است و طبيعت هم با من سرناسازگاري داردو نمي‌خواهد اين مشكل حل شود. از جانب ديگر رضاشاه را توهّم برداشته بود كه در شركت مركزي لفت‌وليس مي‌شود و پول خزانه هدر مي‌رود و معمول اين بود كه وزراي خارجه – ماليه و راه هرموقع مطلب واجبي داشته باشند بدون وقت قبلي شرفياب شوند. صبح آن روزي كه داور تصميم به خودكشي مي‌گيرد از دربار اطلاع مي‌دهند كه شاه او را احضار كرده است. وقتي داور وارد دفتر رضاشاه مي‌شود (ظاهراً رئيس بانك ملي اميرخسروي و جم نخست‌وزير هم حضورداشته‌اند) به محض آنكه سلام مي كند، شاه با تغيّر مي‌گويد سلام آقاي رئيس جمهور! منظورش اين بوده كه مأموران شهرباني به او گزارش كرده‌اند كه داور درصدد برانداختن سلطنت است و مي‌خواهد اين مقام را كسب كند و يا اينكه رضاشاه به اين ترتيب خواسته ضربة كاري را به وزير دارايي خود بزند و از قرار معلوم كلمات ركيكي نسبت به داور ادا مي‌كند، به‌طوري كه داور وقتي وارد باغ مي‌شود از شدت ناراحتي روي نيمكت مي‌نشيند، بعداً يكسر به وزارتخانه مي‌رود و فوراً سلطان حسين‌ميرزا رخشاني رئيس انحصار ترياك را مي‌خواهد و مي‌گويد نمايندگان مجلس شكايت دارند كه ترياك‌ها مرفين كافي ندارند، چند لول ترياك بياوريد تا صحّت و سقم اين شايعه در آزمايشگاه روشن شود.

مرحوم داور پس از قتل تيمورتاش و سردار اسعد و اعدام اسدي و زنداني كردن نصرت‌الدوله فيروز از دوستان قديمي خودش، حدس زده بود روزي نوبت او هم فرا خواهد رسيد، لذا دستور داده بود دكتر مهدي نامدار مقداري گرد مرفين يا كوكائين براي او تهيه كند و هميشه اين گرد را در لابلاي كمربند خود همراه داشته است و نمي‌خواست به ذلّت بميرد. همان روز به رئيس خزانه دستور مي‌دهد صورت موجودي را براي او بياورند و طبق دستور كتبي شركت مركزي را منحل مي‌كند و شرحي مي‌نويسد كه اگر علي وكيلي و بقية اعضاي هيئت‌مديرة شركت مركزي هرگونه اقدامي كرده باشند به دستور شخص او بوده و آنها بي‌گناه بوده‌اند و تمام مسئوليت را به گردن مي‌گيرد، و شرحي خطاب به رضاشاه مي‌نويسد و با ذكر ارقام قطعي معلوم مي‌دارد هيچ حيف و ميلي به عمل نيامده و طبق آماري كه رئيس كل خزانه تهيه كرده بود نه‌تنها موجودي حساب شخص شاه در بانك، بلكه دارايي دولت دست نخورده است و بي‌جهت خاطر او را مشوب كرده‌اند. اين نامه را بعدها گلشائيان [وقتي] كفيل وزارت دارايي مي شود در كشوي ميز داور پيدا مي‌كند و ازقرار معلوم وزراي قبلي جرأت نكرده بودند به عرض برسانند.

در تاريخ بهمن 1315 اول شب كه داور به خانه مي‌رود به همسر خود مي‌گويد من امشب خسته هستم و شام نمي‌خورم، شما با بچه‌ها شام بخوريد و بخوابيد. پس نامه‌اي كه براي مادر و خانم خود تهيه مي كند، و به نحوي از اين عمل خود كه از روي ناچاري انجام مي‌دهد پوزش مي‌خواهد در همان اطاق پذيرايي ترياكهايي را كه از رخشاني گرفته بود با ته قلم خودنويس خرد مي‌كند و با گرد مرفيني كه در كمربند خود داشته اول مخلوط كرده و سپس درآب حل مي‌كند و جرعه‌جرعه سر مي‌كشد، به‌طوري كه خط آنها بر ليوان آبخوري باقي مانده بود. همسر او صبح روز بعد متوجه مي‌شود چراغ سالون روشن است و وقتي وارد اطاق مي‌شود مي‌بيند داور با لباس در روي نيمكت خوابيده، عقب اللهيار صالح كه در همان نزديكي منزل داشته مي‌فرستد و دكتر لقمان‌الملك و دكتر مير و دكتر جهانشاه صالح هم مي‌آيند و هرچه كوشش مي‌كنند فايده‌اي نمي‌بخشد و به اين‌ترتيب داور جان به جان‌آفرين تسليم مي‌كند.

گلشائيان افزود وقتي كه داور در رأس ساعت هشت به وزارتخانه نيامد تعجب كردم، از حسن‌خان پيشخدمت مخصوص او پرسيدم آقا تشريف نياورده‌اند؟ حسن‌خان جواب مي‌دهد آقاي داور فوت كرده‌اند! با ناراحتي تمام به اتفاق علاء كه از طرف شاه همه‌روزه براي بازرسي كار شركت مركزي مراجعه مي‌كرد فوراً به منزل داور مي‌رود و وقتي با جنازة او مواجه مي‌شود بي‌اختيار لب به شكايت مي‌گشايد و بلند مي‌گويد اين چه مملكتي است؟ يك روز تيمورتاش و سردار اسعد را در زندان مي‌كشند، حالا هم بايد كاري كنندكه داور ازشدت استيصال دست به خودكشي بزند. در اين موقع جم نخست‌وزير دست برروي دهان گلشائيان مي‌گذارد وآهسته مي‌گويدمگرمختاري رئيس شهرباني راآن گوشه نمي‌بيني و آيا ازجانت سير شده‌اي؟ به او تكليف مي‌كند زود برو به خانه. گويا نامه‌هايي را كه داور خطاب به مادر وهمسر خود نوشته بوده رئيس شهرباني برمي‌دارد وبه دكترها دستورمي‌دهد درموقع صدور گواهي مرگ اسمي از انتحار نبرند وعلت را سكتة قلبي ذكر كنند.

روز بعد هم همكاران داور مي‌خواهند با تشريفات جنازه را از شبستان مسجد سپهسالار حمل كنند و گلشائيان هم يك سر تابوت را گرفته بود، سرتيپ اديب‌السلطنه رادسر (سرداري) معاون وقت شهرباني به عجله مي‌آيد و مي‌گويد اين لوطي‌بازي‌ها چيست؟ و به اين ترتيب به اشارة مقامات بالا تشييع جنازه يكي از وزراي معروف كه سهم بزرگي در انقراض سلسلة قاجاريه و به تخت نشاندن رضاشاه داشت موقوف مي‌گردد. ازقرار معلوم رضاشاه ميل نداشت در بين مردم شايع شود يكي از وزراي معروف او دست به خودكشي زده است.(4)

پی نوشت:

1-  این قصیده پند آموز از افضل‌الدّین بدیل‌بن علی خاقانی شروانی متخلّص به خاقانی (۵۲۰ قمری در شیروان – ۵۹۵ قمری در تبریز)  است که از جملهٔ بزرگ‌ترین قصیده‌سرایان تاریخ شعر و ادب فارسی به‌شمار می‌آید. از القاب مهم وی حسان العجم می‌باشد. آرامگاه او هم‌اکنون در شهر تبریز قرار دارد.

2- خاطرات سید حسن تقی زاده « زندگی طوفانی»به کوشش عزیزالله علی زاده ، انتشارات فردوس -، 1379 –  صص 244 – 242

3 – همان ، صص 246 – 245

 4-  مجید مهران ، نشریه آینده سال نوزدهم دی تا اسفند 1372 شماره 10 تا 12و نگاه کنید به خاطرات من از عباسقلی گلشائیان-انتشارات اینشتن – 1377 – صص 351 – 335

54 –   اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان در اروپا«مصدق و نهضت ملی ایران ،– نشر مرجان – 1357، صص 17– 16، نگاه کنیدبه « تلاش آزادی»، باستانی پاریزی- نشرعلم – 1382 – صص 283 – 282

 –  نگاه کنید به « نطق ها و مکتوبات دکتر مصدق، انتشارات مصدق 7، صص 31 و 66 و 74 و 92 و 180 و 179 و 188  و  همانجا، ص 180 و همچنین به  سیاست موازنه منفی، نوشته حسین کی استوان، جلد اول، ص 24

55- حسین مکی « تاریخ بیست ساله ایران» جلدچهارم – ص 258

56 – پیشین، ص 260

57 – پیشین ، صص 261 – 260

58 – پیشین ، ص 263

59 – داریوش رحمانیان، «مسأله راه آهن در ایران عصر قاجار»، پژوهشهای تاریخی ایران و اسلام، شماره 11، پاییز و زمستان 1391، ص93.

60 – حسین مکی « تاریخ بیست ساله ایران» جلد چهارم ، صص 265 – 264

61 – غلامرضا نجاتی« مصدق سالهای مبارزه ومقاومت»، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، 1378 – صص  31 – 26

62 – خاطرات سیاسی و نظامی سرهنگ ستاد غلامرضا مصور رحمانی « کهنه سرباز» ، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، 1366 – صص 81 -80

63 – پیشین ، صص 85 – 83

64 – پیشین ، صص  89 – 88

65 – پیشین ، صص 95 – 94

* .« موقعی که سرتیپ محمود امینی رئیس رکن سوم ستاد کل ارتش ونویسنده،  معاون آن رکن بودم، از  لحاظ طرح بسیج مطالعۀ بررسی های اولیۀ ستاد ارتش درمورد چگونگی انتخاب مسیرراه آهن وامکان استفادۀ استراتژیکی ازآن مورد نیاز واقع شد. پس ازتجسس بسیار معلوم شد کوچکترین پرونده ای ازآن  درتمام دوایر رکن وجود نداشت. ارکان دیگرستاد کل ارتش، و دفتر اختصاصی رئیس ستاد کل هم مطلقاً از داشتن و حتی شنیدن نام چنان پرونده اظهار بی اطلاعی کردند. دردفتر رئیس رکن با اشاره به گاوصندوق اسناد محرمانۀ رکن که کلید رمزش نزد رئیس رکن بود، از سرتیپ امینی پرسیدم آیا آنرا هم به دقت بازدید کرده اید؟ گفت: «بله، اندرآن صندوق جز لعنت نبود!»

منبع: خاطرات  سرهنگ ستاد غلامرضا مصور رحمانی « کهنه سرباز» ص 95

** جان فوران ارزیابی خود از راه آهن را این‌گونه می‌نویسد: »بخش عمده توسعه منابع دولتی صرف طرح های زیربنایی شد که بارزترین آنها راه آهن سراسری بود. احداث این خط آهن 850 مایلی سراسری در واقع به هدر دادن منابع بود؛ طرحی پرهزینه که پیامدهای ناگوار چندی داشت. تورم زا بود، هدف های اقتصادی چندی نداشت و از هیچ یک از شهرهای عمده کشور [جز تهران ] عبور نمی‌کرد، سطح زندگی عمومی را پایین می‌آورد چون هزینه آن از طریق مالیات قند و چای تأمین می‌شد. احداث هر مایل راه آهن 35 هزار پوند استرلینگ هزینه برمی‌داشت؛ در حالی که احداث جاده های ماشین رو با یک تا یک و نیم درصد این هزینه امکان پذیر بود.»

منبع:جان فوران «مقاومت شکننده، تاریخ تحولات اجتماعی ایران»،ترجمه احمد تدین، موسسه فرهنگی رسا، 1389 ، ص 310

❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊

اگر خواهر دکتر فاطمی نبود پیکر دکتر فاطمی را در مسگرآباد سر به نیست کرده بودند.
پریوش سطوتی همسر دکتر حسین فاطمی می گوید:« روزی که دکتر فاطمی را اعدام کردند همه داغدار بودند، دانشجویان، محصلین، همه ناراحت و عزادار بودند. در آن موقع جنازه دکتر فاطمی را نیز به ما نمی‌دادند و خواهر ایشان سلطنت خانم با زحمت زیاد توانست جنازه را بگیرد و با تاکسی جنازه ایشان را آوردند.»
بانو سلطنت فاطمی، خواهر شیر زن دکتر فاطمی در این باره می گوید:«شبی که برادرم حسین در پادگان زرهی شهید شد…ساعت ۵ صبح به من تلفن زدند، پریدم پای تلفن، یک نفر از پادگان زرهی، یکی از افسرها به من گفت برادرت را شهید کردند و الان دارند در مسگرآباد نعشش را پنهان می کنند، من سر و پای برهنه دویدم توی کوچه، یک ماشینی داشت می رفت گفت چی شده؟ گفتم اینطور…من را سوار کردند بردند مسگرآباد. وقتی رسیدم به مسگرآباد سربازان داشتند برادرم را در قبر مخفی می کردند. خودم را انداختم توی قبر با کفن غرقه به خون، برادرم را بغل کردم. برادرم را که بغل کردم دیدم که سربازها ریختند برادرم را از من بگیرند، گفتم غیر ممکن است باید مرا بکشید تا برادرم را بگیرید. رفتند از شاه اجازه گرفتند. شاه گفت نعشش را ندهید به او(خواهرش)، ببرید و هر جایی که می خواهد به خاک بسپارید.»
جنازه اش تحویل بستگانش شد به شرطی که از برگزاری هر نوع مراسمی چشم بپوشند. او را در مزار شهدای سی تیر(ابن بابویه) به خاک سپردند.
بر روی دیواره سنگ مزار دکتر فاطمی چنین نوشته شده است:
بر سر تربت ما چون گذری همت خواه
که زیارتگه رندان جهان خواهد بود
گفتگوی پریوش سطوتی با ایسنا- اسفند ۸۹
گفتگو با بانو سلطنت فاطمی(مستند در برابر طوفان)
نقل از کانال تلگرامی مصدق به روایت تاریخ و اسناد


بیشتر از رسانه‌های ملیِ همگانی به‌مثابه شاخه‌ چهارم دولت ❊سایت شخصی علی صدارت❊ کشف کنید

Subscribe to get the latest posts sent to your email.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

بیشتر از رسانه‌های ملیِ همگانی به‌مثابه شاخه‌ چهارم دولت ❊سایت شخصی علی صدارت❊ کشف کنید

برای ادامه خواندن و دسترسی به آرشیو کامل، اکنون مشترک شوید.

ادامه مطلب

پیمایش به بالا