علی صدارت: راکفلر و شرکا باعث شدند که طرح گروگانگیری کارمندان سفارت امریکا در ایران، اجرایی شود، و سپس با معاملات پنهانی خمینی و شرکا با ریگان و شرکا، علیرغم توافق روسای جمهور ایران و امریکا، گروگانها آزاد نشوند، و در نتیجه کارتر مبارزات انتخاباتی را به ریگان ببازد.
افتضاحی که «اکتبر سورپرایز» نام گرفت و رسواییهای «ایرانگیت»ها را به دنبال داشت.
هر روز، مدارک و اسناد بیشتری در باره این فضاحت و فساد افشا میشوند، که نشانگر روابط آلی قدرتپرستان و زورمداران، در کشورهای سلطهگر از یک سو، و کشورهای سلطهبر از سویی دیگر، همچون ظروف مرتبطه، به عنوان روشی تکرار شونده برای به قدرت رسیدن، و در قدرت ماندن است.
بر همگی ما مردم است که، هر کدام به سهم خود و به نوبه خود و به سلیقه خود، به این همه تجاوزات به حقوق خود، عصیان کنیم و با روشهای خشونتزدا، و با درآمیختن با افکار عمومی منطقه، و افکار عمومی دنیا، برای ساختن سرنوشتهای خوب و خوبتر، در صحنه حاضر باشیم.
❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊
یادآوری جملهای به یاد ماندنی که آقای بنیصدر در اولین مصاحبه خود، بعد از مهاجرت از ایران به کشور فرانسه در جواب خبرنگاری که از وی پرسید: «…برای چه از کشور خارج شدید؟…» این بود که: «…من برای افشای روابط ارگانیک میان خمینیسم و ریگانیسم از کشور خارج شده ام…»
منظور از «خمینیسم» و «ریگانیسم»، صرف فقط این دو فرد خمینی و ریگان نیستند، بلکه روابط کشورهای سلطهگر و کشورهای سلطهبر است و اینکه قدرتها در هر دو قسمت ماجرا، به همدیگر نیازی حیاتی دارند. تکرار و تکرار و باز تکرار اینگونه بازیهای کثیف با جان و سرنوشت میلیونها نفر است که همیشه با مکانیسمهای مشابه، وضعیت اسفناک دنیای امروز را، و بخصوص کشور ما ببار آورده است. با آگاهی از تاریخ، آنطور که واقعا اتفاق افتاده است، و شناخت این مکانیسمها است که وژدان تاریخی مردم، غنا مییابد. با غنای وژدان عمومی مردم و با در میدان ساختن سرنوشت خود ماندن است که میتوان برای خود و نسلهای بعدی، سرنوشتهای خوب و خوبتری را رغم بزنیم.
اگر آقای بنیصدر تنها کسی نباشد، او قطعا کسی است که بیشترین تحقیقات و افشاگریهای مستند را در باره اولین بحران بعد از انقلاب ۱۳۵۷، اختیار افکار عمومی ایران، و دنیا گذاشته است.
رابرت پاری امریکایی هم رسانهگر محققی بود که افشاگریهای فراوانی را در این زمینه ارائه داده بود، و در ۲۷ژانویه۲۰۱۷ فوت کرد. او به لحاظ حرفهای خود قربانی این افشاگریها شد ولی تا آخر عمر خود، دست از کار نکشید. بعضی از کارهای تحقیقاتی وی در مورد اکتبر سورپرایز، ایرانگیت، و گروگانگیری کارمندان سفارت امریکا در تهران را میتوانید در لیک ذیل بیابید:
و نیز:
https://consortiumnews.com/archive/xfile.html
افشاگری آقای بنیصدر، مدتها قبل از انتشار اسرار و اسناد راکفلر در نیویورک تایمز:
با تشکر از کانال یوتیوب «ایران مصاحبه» (Iran Mosahebe) که فیلم را در لینک ذیل میتوانید ببینید:
https://www.youtube.com/watch?v=XvLX5fYddUs&feature=em-uploademail
❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊
و نیز میتوانید در اینجا ملاحظه بفرمایید:
فایل صوتی را همینجا بشنوید:
❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊
گزارش ویژه «نیویورک تایمز» از نقش راکفلر صاحب چیس منهتان بانک در گروگانگیری برای بالا کشیدن پولهای ایران
نشریه انقلاب اسلامی در هجرت: آنچه از مدارک سپرده شده به دانشگاه بیل، که نیویورک تایمز در 29 دسامبر 2019 برابر 8 دی 1398 انتشار دادهاست، تصدیق واقعیتهایی است که در طول چهل سال، در ایران (دو جلد کتاب در باره گروگانگیری نوشته ابوالحسن بنیصدر) و در امریکا (کتابهای اینترلوک نوشنه مارک هولبرت و اکتبر سورپرایز نوشته باربارا هونگر و اکتبر سورپرایز نوشته گاری سیک و کتاب کلک یا خیانت و نیز پرشمار مقالههای تحقیقی نوشته روبرت پاری)، انتشار یافتهاند. به یمن این تحقیقها، طرح گروگانگیری شامل بردن شاه به امریکا و، به دست آویز آن، اجرای طرح گروگانگیری در ایران، در پوشش یک «طرح انقلابی» و نیز مانعتراشیها برای حل نشدن «مسئله گروگانها» و معامله پنهانی بر سرگروگانها از پرده بیرون افتاد. ماجرا از مراجعه اشرف پهلوی به راکفلر آغاز نمیشود، بلکه از تقلای راکفلر در مقام صاحب چیس مانهاتان بانک و مشاور او کیسینجر، برای تحمیل رژیم وابسته به غرب، در پی انقلاب شروع میشود (موضوع تحقیقهای مارک هولبرت و روبرت پاری). در متن منتشره توسط نیویورک تایمز، به آن طرح تصریح میشود.
نکات درخور توجه در گزارش نیویورک تایمز:
1. کیسینجر گفتهاست: عناصر غرب گرا در کنار باقیمانده های ارتش، بناپارتیسیم (استبدادی که ناپلئون بناپارت، بعد از انقلاب کبیر فرانسه، در این کشور برقرارکرد)، را در ایران ایجاد خواهند کرد. کسینجر میگوید تنها اظهار نظر کرده و طرحی برای اجرا ارائه نکردهاست. راست نمیگوید. زیرا دو طرح وجود داشتند:
● طرحی که «راهحل بختیار» نام گرفت و گزارش نیویورک تایمز در باره تقلای راکفلر برای بازسازی استبداد، در واقع، اجرای آن طرح برغم شکست آن در 22 بهمن 1357 است. اسناد دیگر حکایت از آن دارند که این راه حل همچنان در دستور کار بودهاست. در اجرای این طرح، از بدترین خیانت به کشور که برانگیختن صدام به حمله به ایران است، نیز مضایقه نشدهاست.
● طرحی که سلیوان، واپسین سفیر امریکا در ایران از آن سخن گفته است و توافقی نیز با مهندس بازرگان و موسوی اردبیلی به نمایندگی از سوی خمینی، انجام دادهاست: اتحاد ارتش و روحانیت برای ایجاد یک رژیم باثبات در ایران. بهنگام کشته شدن بهشتی، سلیوان، نوشت: رژیمی طرفدار غرب تحت ریاست بهشتی، میتوانست متحقق بگردد.
● در عمل، طرح محرمانهای اجرا شد که دکتر یزدی، در خاطرات خود، آن را بازشناسانده است: استبدادی که شکل ولایت مطلقه فقیه بخود گرفت. در نقل از گزارش نیویورک تایمز – رسانههای داخل کشور دو قسمت از گزارش را که یکی از آنها مربوط به نقش خمینی در فرستادن ریگان به کاخ سفید و حاکم شدن بر ایران است را سانسور کردهاند.
2. در گزارش، آمده است که راکفلر، از سال 1962 با شاه ارتباط پیدا کرده و با او در ویلایش در سوئیس دیدار میکردهاست. و سندی از اسناد سری امریکا حاکی است که شاه به راکفلر پیشنهاد کرده بود نفت ایران را امریکا بخرد و در مخازن خالی شده نفت امریکا ذخیره کند! غیرتی به ارباب بیشتر از غیرت خود ارباب
3. برخلاف مدعای بیبیسی فارسی در 9 دی 1398، در متن گزارش نیویورک تایمز، کلمهای در باره مخالفت شاه سابق با تیراندازی به روی مردم نیست. در عوض، واقعیت و حقیقتی هست که بنیصدر چند نوبت از آن سخن گفتهاست: فرماندهان ارتش ایران نپذیرفتند تحت فرمان یک ﮊنرال امریکایی با مردم خود بجنگند (از جمله در سخنرانی ایشان در جهلمین سالگرد انقلاب 1357 در فوریه 2019 در پاریس؛ فیلم آنرا می توانید در پائین متن ملاحظه کنید). این واقعیت که بدستور شاه، به روی مردم در جنبش، تیراندازی شدهاست و شماری از ایرانیان شهید و زخمی شدهاند، خود تکذیب دروغسازیهای کتبی و شفاهی است در باره مخالفت او با بستن مردم به گلوله است.
در عوض، سندها یی وجوددارند حاکی از تقاضای حمایت کتبی از امریکا برای مقابله به مردم ایران و همین تقاضای حمایت را او از انگلستان و دیگر کشورهای اروپایی نیز بعمل آوردهاست. او برای جنگ با مردم در جنبش، تقاضای تحویل اسلحه و تجهیزات دیگر را نیز کردهاست.
4. حکومت ریگان از راکفلر میپرسد: آیا قرارداد بر سر گروگانها بسود چیس مانهاتان بانک بودهاست؟ و راکفلر پاسخ داده است بهتر از آن شد که انتظار می رفت. بدینسان، هزینه سنگین معامله پنهانی بر سرگروگانها با ریگان – بوش (اکبر سورپرایز)، با هدف بازسازی استبداد را مردم ایران پرداختند.
5. با توجه به این واقعیت که بردن شاه به امریکا، بخشی از طرح گروگانگیری بوده و هنوز پس از چهار دهه مردم ایران گرفتار پیآمدهای اجرای آن طرح هستند، گزارش محل تردید در مسئولیت راکفلر و کیسینجر و شاه سابق و خانواده او، در آنچه بر مردم ایران رفتهاست، باقی نمیگذارد. بازسازی استبداد یکی از پیآمدهای آن خیانت بزرگ است.
«راکفلر» چگونه دولت کارتر را فریب داد، شاه را به نیویورک برد، و رابطه ایران و آمریکا را دگرگون کرد؟.
عصر یک روز پاییزی در ۴۰ سال پیش، یک جت «گالف استریم ۲» کهنه در پایگاه «لادردیل» فلوریدا فرود آمد که حامل یک مسافر مهم، اما بیمار بود که تقریبا هیچ کس انتظارش را نداشت.
در داخل هواپیما، یک مامور سیاسی حزب جمهوری خواهان، تعدادی از افسران نظامی ایران، چهار سگ بدبو و پرتحرک و محمدرضا پهلوی، شاه ایران که اخیرا خلع شده بود، حضور داشتند.
بهنگام فرود آمدن جت، تنها کسی که منتظر شاه مخلوع ایران بود، مدیر ارشد بانک «چیس منهتن» بود که نه تنها برای موافقت کاخ سفید با ورود محمدرضا پهلوی به آمریکا لابیگری کرده، بلکه ترتیبی داده بود که ویزای همراهان او نیز داده شوند. او، برای فرزندان و خانواده شاه سابق نیز، دنبال یک اقامتگاه و مدارس خصوصی گشته، و کمک کرده بود تا هواپیمای مذکور او را به آمریکا بیاورد.
فردا صبح، «جوزف رید جونیور»، رئیس ستاد بانک چیس منهتن به دیوید راکفلر، رئیس بانک، در یک جلسه جشن مانند، خبر داد که «عقاب به زمین نشسته است.»
دو هفته بعد، تعدادی از دانشجویان ایرانی در واکنش به ورود شاه به آمریکا، سفارت خانه این کشور در تهران را تصرف کرده و بیش از ۵۰ آمریکایی را برای مدت ۴۴۴ روز گروگان گرفتند.
شاه، نزدیکترین متحد امریکا در خلیج فارس، از تهران در ژانویه 1979، بدنبال جنبش مردم علیه 38 سال حکومت با دستان آهنی، فرار کرد. لیبرال ها، چپی ها و محافظه کاران مذهبی علیه او متحد شده بودند. اعتصاب ها و تظاهرات تهران را فلج کرده بود و نیروهای امنیتی کنترل را از دست داده بودند. شاه پیش از این هم از آمریکا درخواست پناهندگی کرده بود اما رئیس جمهور جیمی کارتر که امیدوار بود روابط با حکومت تازه در ایران را تقویت کند و نگران امنیت سفارتخانه آمریکا در تهران بود، ۱۰ ماه اول از پذیرش او خودداری کرده بود. حتی در همین زمان هم، کاخ سفید برخلاف میلش، تنها برای انجام امور درمانی اجازه ورود به شاه را داد.
اکنون اسناد دفتر راکفلر که به تازگی فاش شده اند، با جزئیات زیادی نشان می دهد چگونه چیس منهتن بانک و رئیسش در پشت صحنه برای متقاعد کردن حکومت کارتر با دادن اجازه ورود شاه به امریکا، یکی از مهمترین مشتریان سود ده بانک، تلاش میکردند.
برای کارتر، برای ایالات متحد امریکا و خاورمیانه، این تصمیم خطرناکی بود.
بحران گروگانگیری آیت الله خمینی را قادر کرد تا حکومت دینی خود را مستحکم کند، چهل سال بر خورد بین واشنگتن و تهران که هنوز منطقه را آشفته کرده است ایجاد کند و به رونالد ریگان کمک کند تا کاخ سفید را در دست بگیرد. برای برنامه ریزان سیاسی آمریکا،ایران، مثلی شد از خطرات سیاسی وقتی که دوست قدرتمند سقوط می کند.
گرچه آقای کارتر در آن زمان علنا از کمپین فشار شاکی بود اما داستان کامل پشت صحنه که در اسناد منتشر شده اخیر آمده است، هرگز گفته نشده است.
تیم راکفلر اسم این کارزار را «طرح عقاب» گذشته بود که اشاره به شاه داشت. او از شبکه افراد قدرتمندی که نفوذی عمیق در کاخ سفید داشتند برای بسیج سیاستمداران ارشد و قدیمی استفاده کرد.
این گروه شامل هنری کیسینجر، وزیر خارجه پیشین و رئیس هیئت مشاوره بانک چیس؛ جان مک کلوی، کمیسیونر سابق آلمان اشغالی پس از جنگ جهانی دوم و مشاور هشت رئیس جمهور و همچنین رئیس آینده چیس؛ آرکیبالد روزولت، از مدیران چیس، مامور سابق سیا و پسرعموی کرمیت روزولت، مامور سیا و هماهنگ کننده کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ برای حفظ شاه؛ و ریچارد هلمز، رئیس سابق سیا و سفیر سابق آمریکا در ایران میشد.
چارلز فرانسیس، از فعالان قدیمی روابط عمومی که در آن زمان برای «چیس» کار میکرد، این اسناد را در اختیار تایمز قرار داده است. او میگوید: «کارو زارهای امروزی شرکت در مقایسه با این عملیات، بچه بازی هستند. این عملیات آرام، آرام، و کاملا نامرئی بود.»
این اسناد به درخواست آقای رید، مدیر عملیات، به دانشگاه «ییل» اهدا شده بودند، اما او خواسته بود به علت حساسیت موضوع برای رئیسش، تا زمان مرگ راکفلر (در سال 2017 و در سن 101 سالگی)، فاش نشوند.
برخی اطلاعات این اسناد ممکن است موجب شرمساری دیگران هم بشود. در حالی که جنگ طلبان معمولا از کارتر به خاطر نگرانی بیش از حد نسبت به مسائل حقوق بشری و در نتیجه از دست رفتن حکومت شاه انتقاد میکنند، اسناد منتشر شده نشان میدهند که فرستاده ویژه رئیس جمهور (ﮊنرال هایزر) به ایران، به ژنرالهای ارتش این کشور تأکید کرده بود تا جایی که لازم است برای سرکوب انقلاب از نیروی مرگبار استفاده کنند و درباره این که چگونه با پیروزی نظامی، شاه را در قدرت نگه دارند، توصیه کرده بود. سخنگوی کارتر به درخواست ما در این باره پاسخ نداد. سخنگوی کارتر در آن زمان بحران قابل دسترس نبود.
پس از گروگانگیری، دولت کارتر به طرز نا امیدی تلاش کرد تا گروگانها را آزاد کند و در 24 آوریل 1380، ماموریت نجات، بطور فاجعه آمیز شکست می خورد. سقوط یک هلیکوپتر در بیابان، باعث مرگ 8 مامور امریکائی می شود که مقامات ایرانی اجساد آنها را با خوشحالی به نمایش گذاشتند.
گروگان گیری دیپلماتهای آمریکایی به شکست کارتر در انتخابات منجر شد و تیم راکفلر این جمهوری خواه ثابت قدم که نسبت به سیاست خارجی سازشکارانه کارتر بدبین بود، از نزدیک با ستاد انتخاباتی رونالد ریگان همکاری میکرد تا در تلاش آنها برای پیشگیری و دلسرد کردن آنچه بعنوان اکتبر سورپرایز نام برده می شود، یعنی آزادی گروگانها پیش از برگزاری انتخابات کمک کند.
تیم چیس به ریگان کمک کرد تا شایعاتی را درباره احتمال پرداخت پول در ازای آزادی گروگانها منتشر کنند. مقامات حکومت کارتر این تبلیغات را مانعی بر سر مذاکرات برای آزادی گروگانها خواندند.
رید در نامهای به خانواده اش نوشته است من برای این که هرگونه تلاشی از سوی مقامات حکومت کارتر برای «اکتبر سورپرایز» (تلاش حکومت کارتر برای آزادی گروگانها قبل از انتخابات ریاست جمهوری در ماه اکتبر) با شکست مواجه شود، همه کار کردم. او بعدا در حکومت ریگان سفیر آمریکا در مسکو شد.
راکفلر بعدا به طور شخصی با رونالد ریگان که قرار بود سر کار بیاید لابی کرد تا مطمئن شود سیاستهای او در قبال ایران، منافع مالی بانک را به خطر نمیاندازد. اسناد نشان میدهند که راکفلر امیدوار به رژیم سابق بود.
اسناد تازه نشان میدهند که در آغاز خیزش ایرانیها، کیسینجر به راکفلر توصیه کرده بود که نتیجه احتمالی اوضاع این است که «نوعی ضدانقلاب بناپارتیستی شکل بگیرد که عناصر غربگرا را در کنار باقیماندههای ارتش جمع کند.»
کیسینجر اخیرا در ایمیلی قبول کرد که پیشبینی او بازتاب تفکر او در آن زمان و «یک قضاوت بوده است، نه یک طرح پیشنهادی برای سیاست گذاری.»
با این وجود، راکفلر ظاهرا تا مدتها پس از فرار شاه برای نوعی بازگشت رژیم سابق تلاش کرد.
تا دسامبر ۱۹۸۰ راکفلر به طور شخصی از حکومت ریگان که قرار بود سر کار بیاید خواسته بود تا در صورت آزاد نشدن گروگان ها، به جای «چانه زنی به شیوه فرش فروشها»، با انجام یک عملیات نظامی ایران را تنبیه کند و به این ترتیب موجب شکلگیری یک حرکت ضدانقلابی بشود. پیشنهاد او اشغال سه جزیره تحت کنترل ایران در خلیج فارس بود.
راکفلر در دیدار با تیم انتقالی حکومت ریگان تأکید کرده بود: «محتملترین نتیجه چنین وضعیتی جایگزینی تدریجی حکومت متعصب شیعی با یک حکومت نظامی یا ترکیبی از رهبران دموکراتیک غیرنظامی و نظامیان خواهد بود.»
راکفلر که وارث داراییهای نفتی خانوادهاش بود، به طور شخصی بسیاری از مقامات کاخ سفید از جمله کارتر را میشناخت. او همچنین شاه را از سال ۱۹۶۲ (۱۳۴۱) میشناخت و با او در نیویورک، تهران و سنت موریتز سوئیس، دیدار می کرد.
در دهه ۱۹۷۰ که تهران با درآمدهای نفتی سرشار مواجه شد، چیس یک صندوق مشترک با بانک دولتی ایران ایجاد کرد و از ارائه مشاوره به شرکت ملی نفت، درآمد هنگفتی کسب کرد.
در ۱۹۷۹ این بانک بیش از ۱.۷ میلیارد دلار (معادل ۵.۸ میلیارد دلار امروز) برای پروژههای عمومی ایران قرض داده بود. ترازنامه چیس شامل بیش از ۳۶۰ میلیون دلار قرض به ایران و بیش از ۵۰۰ میلیون دلار از پس اندازهای ایران میشد.
راکفلر اغلب اصرار داشت که بگوید که نگرانیش برای شاه صرفا به خاطر «وجهه و اعتبار» واشنگتن است. او در خاطراتش نوشت: «این شبیه این است که یک دوست را زمانی که بیش از همیشه به ما نیاز دارد، نادیده بگیریم.»
او همچنین نوشته بود تنها باری که از شاه دفاع کرده است، در حاشیه یک دیدار غیرمرتبط با کارتر در آوریل ۱۹۷۹ بوده است و اضافه میکند: « برای این که طرز حکومت را تحت تاثیر قرار بدهم، من هیچ کار بیشتری نکردم، نه عمومی و نه خصوصی.»
با این وجود، اسناد «پروژه عقاب» نشان میدهند که راکفلر به طور مرتب جزئیات به روز شده را درباره خطراتی که متوجه داراییهای چیس بودند، دریافت میکرد و حتی گفتگوی در حاشیه او با کارتر هم از روز پیش توسط آقایان رید، مک کلوی، و کیسینجر برنامه ریزی شده بود.
هنگام ناهار در باشگاه «نیکربوکر» در نیویورک، ژنرال رابرت هایزر، فرستاده ویژه کارتر به ایران، به اعضای گروه «پروژه عقاب» گفت که به رهبران نظامی ایران تاکید کرده است برای نگه داشتن شاه هر تعداد معترض را که لازم است بکشند.
ژنرال هایزر گفت که به ژنرالهای ایرانی گفته است اگر تیر هوایی موجب پراکنده شدن معترضان نشد، «سینه آنها را نشانه بگیرد». او اضافه میکند «من با ارتش سختگیر و پرخاشگر بودم»، اما در نهایت، ژنرال ارشد «بزدل» بود.
راکفلر خودش فرستادهای ویژه برای کمک به شاه نزد او گسیل کرده بود: «رابرت اف. آرمائو»، یک عامل جمهوری خواه و مشاور روابط عمومی که برای برادر آقای راکفلر، نلسون، که فرماندار سابق نیویورک و معاون سابق رئیس جمهور بود، کار کرده بود.
آرمائو به یکی از نزدیکترین مشاوران شاه تبدیل شد و پس از مرگ نلسون راکفلر در ابتدای سال ۱۹۷۹، برای مدت دو سال تقریبا هر روز به گروه «پروژه عقاب» در چیس گزارش میداد.
آرمائو با اشاره به کودتای آمریکایی سال 1953 و زمانی که شاه برای نخستین بار از کشور فرار کرده بود، یادآور میکند که «همه امیدوار بودند که وقایع ۱۹۵۳ تکرار شود.»
ابتدای سال ۱۹۷۹ که حکومت شاه غیرقابل دفاع به نظر میرسید، وزارت خارجه آمریکا برای کمک به انتقال پادشاه ایران به ایالات متحده، نخست دست به دامن دیوید راکفلر شد.
آقای رید در پاسخ به یک معامله گر املاک در گرینویچ ایالت کنتتیکت که دو ملک به ارزش تقریبی هر یک ۲ میلیون دلار (معادل ۷.۴ میلیون دلار امروز) پیشنهاد کرده بود، نوشت که این املاک «برای مشتری بسیار ویژه من به اندازه کافی بزرگ نیستند.»
با این وجود زمانی که شاه در مصر و مراکش اقامت داشت، یک بار تعدادی از ایرانیها در ماه فوریه برای مدتی کوتاه سفارتخانه آمریکا در تهران را تصرف کردند. در این زمان دیپلماتها هشدار دادند که پذیرش شاه میتواند به یک حمله دیگر منجر شود و کارتر هم نظرش را درباره اینکه شاه وارد آمریکا شود تغییر داد.
راکفلر از این که این خبر بد را به شاه انتقال بدهد خودداری کرد، چرا که میترسید بانک یکی از مشتریان ارزشمندش را از دست بدهد. بنا بر اسناد، او گفته بود که بخاطر موقعیت چیس مانهتان در ایران، این کار ریسک بالائی داشت.
در عوض او تلاش کرد تا اقامتگاهی را در جای دیگری پیدا کند، نخست در باهاماس و سپس در مکزیک، و همزمان با کیسینجر، مک کلوی و دیگران درباره این که چگونه کاخ سفید را متقاعد کند که به شاه اجازه ورود بدهد، برنامه ریزی میکرد.
طی یک برنامه فشرده سه روزه، کیسینجر درخواستی شخصی به زبیگنیو برژینسکی، مشاور امنیت ملی رئیس جمهور، ارائه کرد و به دنبال آن تماسی تلفنی با شخص کارتر داشت که به دیدار راکفلر و کارتر در کاخ سفید انجامید.
کیسینجر در یک سخنرانی عمومی کارتر را متهم کرد که یک متحد وفادار را مجبور کرده است که در دنیا به دنبال پناهندگی بگردد، «شبیه یک کشتی سرگردانی که به دنبال یک بندر است.» این سخنرانی بذر کمپین جمهوری خواهان با عنوان «چه کسی ایران را از دست داد» شد.
مک کلوی نامههای فراوانی به مقامات کاخ سفید مینوشت که در بیشتر آنها درباره خطر دلسرد کردن دیگر حاکمان دوست هشدار میداد.
در نهایت در ماه اکتبر آقای رید پزشک شخصی خودش را به «کوئرناواکا» در مکزیک فرستاد تا شاه را معاینه کند.
شاه سرطانی که پیشتر تشخیص داده شده بود را پنهان کرده بود. دکتر بنجامین کین، تشخیص داد که شاه نیازمند مراقبتهای درمانی پیچیدهای در هفتههای پیش رو است. او جمع بندی کرده بود که در صورت ضرورت این درمان در مکزیک دنبال شود.
اما زمانی که رید دکتر را در تماس با مقامات وزارت خارجه قرار داد، تشخیص درمانی دیگری ارائه شد: شاه «در آستانه مرگ» قرار دارد و فقط بیمارستان نیویورک میتوانست احتمالا جان او را نجات دهد. این مسئله را در همان زمان کارتر برای نیویورک تایمز مطرح کرده بود. با این مقدمه، تیم چیس تدارکات پرواز به پایگاه فرلادردیل فلوریدا را آغاز کردند.
فردای آن روز، اوژن سونزی، مسئول استقبال، گفت «وقتی به مسوول گمرک گفتم مهمترین مسافر کی است، او تقریبآ از حال رفت».
دستشویی هواپیما درست کار نمیکرد. شاه و همسرش برای پیدا کردن ویدیوکاستی برای تمام کردن یک فیلم تلاشی عبث داشتند؛ و چهار سگ آنها به همدیگر میپریدند. سگی که از نژاد «گریت دین» بود هفتهها شسته نشده بود و بوی وحشتناکی میداد.
زمانی که آقای رید در نیویورک در هواپیما با شاه ملاقات کرد، شاه بنظر می رسید که در این فکر است که بلاخره در دامن آدمهای لایق قرار گرفته است.
اما زمانی که شاه را به بیمارستان نیویورک برد، آقای رید محتاط بود. به مقامات بیمارستان گفت «من یک امریکائی بی هویت هستم».
سه روز بعد از گروگانگیری دیپلماتهای آمریکایی، بار دیگر راکفلر، کیسینجر و رید با یکدیگر دیدار کردند. گزارش ملاقات می گوید که احساس عصبانیت بالا است و هیچ چیزی مفید برای گفتن ندارند.
کاخ سفید گفت که شاه باید در سریعترین زمان ممکن آمریکا را ترک کند، اما طرح اجرای عقاب همچنان ادامه داشت.
رید بروشوری از یک زمین ۱۴۰ هکتاری در دره هادسن در نیویورک برای آرمائو ارسال کرد و نوشت «مکانی ایده آل برای نشستن عقاب.»
یک هفته بعد راکفلر شخصا در تماسی تلفنی به کارتر تأکید کرد که به وزیر خارجه دستور بدهد با شاه درباره «وضعیت کنونی» دیدار کند. کارتر این کار را نکرد و شاه خیلی زود از آمریکا خارج شده و به پاناما و سپس به مصر رفت.
تنها پس از مرگ شاه، ۹ ماه بعد از ورود او به آمریکا بود، که تیم «طرح عقاب» اهداف جدیدی پیش گرفت. یکی از این اهداف حفاظت از راکفلر در مقابل تقصیراتی بود که موجب ایجاد بحران شده بود.
19 اوت، در یک مهمانی در نزدیکی «ریور کلاب» در نیویورک که راکفلر و ۹ نفر دیگر از اعضای تیم جمع شده بودند برای نوشیدن شراب و خوردن گوشت گوساله سرخ کرده. در جریان گفتگوها درباره زندگی نامه تمجیدآمیزی که قرار بود یک استاد دانشگاه برکلی به سفارش این گروه درباره شاه بنویسد، برخی افراد هشدار دادند که گریختن از ارتباط راکفلر با تسخیر سفارت آمریکا در تهران دشوار خواهد بود.
چرا شاه پذیرفته شد؟ طبق یادداشتهای این نشست بگفته یک نفر با حرف اول دیوید راکفلر، در گزارش شام نوشته شده بود «برای مراقبت های پزشکی/ سفارش های د. ر. این ارتباط نمیتواند نادیده گرفته شود.»
کیسینجر، اما بار دیگر اطمینان خاطر داد که کنگره هرگز در جریان مبارزات انتخاباتی، تحقیق و بازرسی پیش نخواهد گرفت. او گفت: «دیوید، من فکر نمیکنم که دیگر دچار دردسر باشیم.»
گروگانها در روز تحلیف رونالد ریگان، ۲۰ ژانویه ۱۹۸۱، آزاد شدند و چند روز بعد از رفتن کارتر، مشاور حقوقی کاخ سفید از راکفلر خواست درباره این که توافق بر سر آزادی گروگانها چه تاثیری بر بانک چیس داشته است توضیح بدهد.
راکفلر به او گفت: «خیلی خوب بوده است. خیلی بهتر از چیزی که ترسش را داشتیم.»
لینک نیویورک تایمز:
https://www.nytimes.com/2019/12/29/world/middleeast/shah-iran-chase-papers.html
❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊
محمود دلخواسته: وقتی بی بی سی فارسی و رسانه های رژیم، اسناد نیویورک تایمز را جعل و سانسور می کنند
روزی بعد از خواندن تحقیقات روزنامه نیویورک تایمز که از طریق اسناد منتشر شده بانک مانهتان دیوید راکفلرو نقش او و هنری کیسینجر (و خانم اشرف پهلوی، مطابق تحقیقات پژوهشگرانی مانند رابرت پاری.) در توطئه بر علیه دولت کارتر و کوشش او در عادی کردن روابط ایران و آمریکا که به حمله به سفارت آمریکا و گروگانگیری منجر شد و به آقای خمینی امکان باز سازی استبداد را داد، دیدن تیتر خبری بی بی سی فارسی در رابطه با این اسناد:
“اسناد تاریخی تازه: “شاه با کشتن معترضان خیابانی به شدت مخالف بود” (1)
شگفت زده ام کرد و از خود سوال کردم که چگونه می شود، بی بی سی فارسی یک چنین دروغ شگفتی را تیتر خبری خود کند و چنین بی پرده به کوشش برای فریب ایرانیان دست بزند؟ و اینکه اگر این تیتر را بی بی سی انگیسی زده بود، بقول انگیسی زبانها، تا الان سرها بود که به پرواز در آمده بود ومسئولان چنین خبری که در شفافیت کامل و هدفدار دروغ گفته اند، یا اخراج شده بودند و یا به حالت تعلیق در آمده بودند؟
برای اینکه هموطنان محترم، بوضوح این جعل و دروغسازی را ببینند، عین بخشی که دروغ بر اساس آن ساخته شده است را می آورم:
سند روزنامه از قول ژنرال هایزر، نقل می کند:
<Over lunch at the Knickerbocker Club in New York, Mr. Carter’s special envoy to Tehran, Gen. Robert E. Huyser, told the Project Eagle team that he had urged Iran’s top military leaders to kill as many demonstrators as necessary to keep the shah in power.
If shooting over the heads of demonstrators failed to disperse them, “move to focusing on the chests,” General Huyser said he told the Iranian generals, according to minutes of the lunch. “I got stern and noisy with the military,” he added, but in the end, the top general was “gutless.”
ترجمه:
<هنگام ناهار در باشگاه «نیکربوکر» در نیویورک، ژنرال رابرت هایزر، فرستاده ویژه کارتر به ایران، به اعضای گروه «پروژه عقاب» گفت که به رهبران نظامی ایران تاکید کرده است برای نگهداشتن شاه هر تعداد تظاهر کننده را که لازم است بکشند. ژنرال هایزر گفت که به ژنرالهای ایرانی گفته است اگر تیر هوایی موجب پراکنده شدن تظاهر کنندگان نشد، «بر روی سینه آنها نشانه بروند.» او اضافه میکند «من با ارتش سختگیر و پرخاشگر بودم»، اما در نهایت، ژنرال ارشد “جگر” نداشت.>
بنا براین در اینجا می بینیم که این فرماندهان ایرانی که حال تحت فرمان هایزر در آمده اند می باشند که نمی پذیرند دستور کشتار را برای حفظ سلطنت شاه صادر کنند و به شاه حتی بگونه ای تلویحی نیزاشاره ای نشده است.
حال سوال این است که چگونه می شود که بی بی سی فارسی چنین جعل فاحشی را مرتکب شود و ادعای دروغین سلطنت طلبان را تکرار کند که شاه برای حفظ سلطنت خود حاضر به کشتار مردم نشد! این در حالیست که اولا، در جریان انقلاب چندین هزار نفر کشته و زخمی شدند. دیگر اینکه همانگونه که قبلا در تحقیقات خود بطور مستند نشان داده ام، شاه حاضر به کشتار وسیع تری هم بود، ولی جرئت انجام آن را بدون حمایت علنی آمریکا نداشت. به همین علت، از جیمی کارتر دست نوشته می خواست و این جیمی کارتر بود که با وجود حمایت شفاهی، حاضر نمی شد دست نوشته بدهد، چرا که با شعار حقوق بشر بر سر کار آمده بود و نوشتن چنین نامه ای برای انجام جنایتی عظیم، خودکشی سیاسی او محسوب می شد. قبل از آوردن آن سند، آوردن این سند را لازم می بینم:
در گزارش سفارت آمریکا در زمان انقلاب که بوسیله ویکیلیکس منتشر شده است می بینیم:
< بدنبال طوفانی که در 21 و 22 ژوئیه برپا شد، شاه در 22 ژوئیه (31 تیر 1357) با ژنرال فردوست و مقدم، رئیس ساواک به مشورت نشست تا ببیند چه سیاستی را در مقابله با تظاهرکنندگان در پیش بگیرد. اسلامی نیا که از نزدیکان هم فردوست و هم ژنرال مقدم میباشد، میگوید شاه خیلی پریشان و آشفته از حاصل تظاهرات مذهبیها است. بعد از جلسه با مشاوران، متزلزل همچون جیوه ،در تصمیم گیری برای برخورد با تظاهرکنندگان، شاه به اعتراض و گرفتن ایراد به ژنرال مقدم پرداخت و بالاخره دستور داد که با تظاهرکنندگان برخورد شود و به ارتش اجازه داده شود که به روی تظاهرکنندگان آتش گشوده شود. در پاسخ به یک سئوال، اسلامی نیا گفت: او مدت سه روز سعی کرده که این تصمیم را عوض و یا ملایمتر کند. ولی شاه و مشاوران اصلی او متقاعد شدهاند که کنار آمدن با رهبران مذهبی دیگر امکان پذیر نیست.> (2)
بنا بر این سند می بینیم که شاه چند هفته قبل از کشتار 17 شهریور دستور تیر اندازی به طرف مردم را صادر کرده بود.
سند دیگر راجع به زمانی است که کشتار 17 شهریور و به به قتل رساندن های متعاقب آن، مانع ایجاد تظاهرات پی در پی نشده است و نیاز به کشتار بزرگتری است:
ویلیام سلیوان، سفیر امریکا در ایران در زمان انقلاب، در کتابش «ماموریت به ایران» مینویسد:
<(دستورالعمل واشنگتن به سولیوان.) بمن گفته شد که برای دولت ایالات متحده، بقاء سیاسی شاه (برای آمریکا) با اهمیت ترین میباشد و شاه برای حفظ موقعیت خودش هر اقدام لازمی را باید به عمل آورد. اگر این به معنی استقرار دولت نظامی است، ایالات متحد تصمیم شاه را خواهد پذیرفت و حمایت کامل خود را به او خواهد داد>.
سولیوان ادامه میدهد: < بوضوح این دستور العمل بر این فرض نوشته شده بود که دولت شاه، حکومت نظامی را با تمام قدرت بر قرار کند و با استفاده از نیروی مسلح، مخالفان سیاسی را بشدت سرکوب کند.>
<…وقتی برای دیدار(اردشیر) زاهدی به خانهاش رفتم، مرا به اطاق مطالعه برد و با تبانی طلبترین لحن گفت:« برژنسکی سیاست ایران را خود در دست گرفت». برایم شرح داد که چگونه توسط برژنسکی به کاخ سفید احضار و به او گفته شده است که وضیعت ایران، رئیس جمهوری را سخت نگران ساخته است و شاه احتیاج دارد که در تصمیماتش تقویت شود. گفت که برژنسکی او را تشویق کرده است به ایران مراجعت کند و شاه را به اتخاذ تدابیر محکم برای حفظ رژیمش برانگیزد. بنابر قول او، وقتی اعتراض میکند که نمیتواند سفارت را در وآشنگتن ترک گوید، برژنسکی او را بحضور رئیس جمهوری میبرد و در حضور او میگوید، رئیس جمهوری خود سفیر ایران در واشنگتن میشود. در این وقت زاهدی احساس میکند که وظیفه مقدم وی اینست که به ایران بیاید و شاه را در مقابله با سختترین برخوردهای سیاسی یاری کند.
کمی بعد از این ملاقات، شاه مرا به کاخ خود احضار کرد و حرفهایی که زاهدی از پیش بمن گفته بود را برایم بازگفت. گفت زاهدی به او گفته است که پیامی بمن (سفیر) خواهد رسید حاکی از تأیید این اظهارات و از من پرسید چه وقت این پیام(متن نوشته) را دریافت خواهم کرد و کی او را از مضمون آن آگاه خواهم کرد؟
در این مرحله، پیامی که دریافت کرده بودم، همان بود که واشنگتن در پاسخ سئوال و کسب دستورم فرستاده بود. مضمون آن پیام را به شاه گفتم. گفتم از نظر امریکا او میتواند هر گونه تدابیری را که لازم میبیند اتخاذ کند. امریکا از تصمیم او پشتیبانی خواهد کرد. از قرار این جواب، آن نبود که شاه توقع و انتظار داشت و از من خواست تعلیمات واضح و بیابهامتری در خواست کنم. از قرار معلوم پیامی میخواست که در آن، از او خواسته شود نیروی نظامی را برای امحای انقلاب بکار برد.(3)
در واقع، در اسناد منتشره در نیویورک تایمز، این ارتش است که رو سفید بیرون می آید و فرماندهانش حاضر نیستند که تحت فرماندهی یک ژنرال آمریکایی دستور کشتار هموطنان خود را بدهند. فرماندهانی که دیده اند که ژنرال هایزر، بدون ویزا وارد کشور می شود و فرماندهی کل نیروی های مسلح که اعلیحضرت همایونی، فرماندهی آن را دارند، بدون اجازه او بر عهده می گیرد و و تنها واکنش اعلیحضرت همایونی بزرگ ارتشتاران این است که از تیمسار قره باغی می پرسد: «آيا هيچ می دانيد که آنها (آمريکایی ها) درپی انجام چه کاری هستند؟(4)
بطوری که بعدا، تیمسار ربیعی، فرمانده نیروی هوایی اظهار پشیمانی می کند که برای شاهی خدمت کرده است که: <ژنرال هویزر او را مانند یک موش مرده بیرون انداخت.> (5)
سانسور و تحریفی که رسانه های رژیم به عمل آوردند:
البته رسانه های رژیم نیز با بی بی سی در دروغ و تحریف کورس گذاشته اند. برای نمونه، سایت پارسینه، چند قسمت از مصاحبه، از جمله این بخش مهم را سانسور کرده است:
<The ensuing hostage crisis enabled Ayatollah Ruhollah Khomeini to consolidate his theocratic rule, started a four-decade conflict between Washington and Tehran that is still roiling the region and helped Ronald Reagan take the White House. To American policymakers, Iran became a parable about the political perils in the fall of a friendly strongman.>
ترجمه:
< بحران گروگانگیری آیت الله خمینی را قادر کرد تا حکومت دینی خود را مستحکم کند، چهل سال برخورد بین واشنگتن و تهران که هنوز منطقه را آشفته کرده است ایجاد کند و به رونالد ریگان کمک کند تا کاخ سفید را در دست بگیرد. برای برنامه ریزان سیاسی آمریکا، ایران ضرب المثلی شد از خطرات سیاسی وقتی که مرد قدرتمند دوست سقوط می کند.>
برای اینکه، این سانسور کامل شود، وقتی تحقیق نیویورک تایمز به <اکتبر سورپرایز> اشاره می کند، پارسینه، در پرانتزی، اکتبر سورپرایز را اینگونه “تعریف” می کند:
< رید در نامهای به خانواده اش نوشته است من برای این که هرگونه تلاشی از سوی مقامات دولت کارتر برای «سورپرایز اکتبر» (تلاش دولت کارتر برای آزادی گروگانها قبل از انتخابات ریاست جمهوری در ماه اکتبر) (6) با شکست مواجه شود، همه کاری کردم. او بعدا در دولت ریگان سفیر آمریکا در مسکو شد.>
چرا یک جریان در خارج و جریان دیگری در داخل، در رابطه ای اورگانیک با یکدیگر مرتکب چنین جعل و تحریفی شده اند؟ چندین دلیل برای آن می شود عنوان کرد، از جمله:
– برای اینکه خواننده نباید بداند که اکتبر سورپرایز، نه فقط به کوشش کارتر برای آزادی گروگانها، بلکه و بسیار مهمتر به کوشش غیر قانونی دستگاه ریگان با همکاری راکفلر، کیسینجر و اشرف پهلوی، به خمینی و رهبران حزب جمهوری اسلامی، برای جلوگیری از آزادی گروگانها در قبل از انتخابات ریاست جمهوری آمریکا راجع می شود، تا اینگونه هم شکست کارتر را ضمانت کند و هم پیروزی ریگان را.
– برای اینکه خواننده نباید بداند که بدون گروگانگیری، خمینی و حزب جمهوری اسلامی قادر به باز سازی استبداد تاریخی و این بار در لباس دین نمی شدند و انقلاب به اهداف مردم سالارانه و دموکراتیک خود در ایران آزاد و مستقل دست می یافت و اینگونه، سلطنت طلبان دیگر نمی توانستند جنایتها، خیانتها و فسادهای خود را پشت جنایتها، خیانتها و فسادهای استبداد مذهبی پنهان کنند.
– برای اینکه مردم ایران ندانند که بعد از کودتای خرداد 60، بر علیه مردمسالاری، اولین رئیس جمهور همانگونه که بعد از خروجش از ایران و در اولین مصاحبه در فرودگاه نظامی Villacoublay/ ویلا کوبله، در نزدیکی پاریس اعلام کرد که هدف خروجش از ایران، افشای روابط اورگانیک بین خمینیسم و ریگانیسم بوده است و از آن زمان از طرف ایران، تنها و تنها او بوده است که نقشی اساسی در افشای موافقت نامه خائنانه و پنهان بین دستگاه خمینی و ریگان داشته است.(7)
اینکه، رسانه های داخل ایران، به اینگونه سانسورها و تحریفها دست می زنند، قابل فهم است، چرا که در ایران رژیمی استبدادی حکومت می کند با خطوط قرمز، که اینگونه اطلاعات استراتژیک، که تمامیت رژیم را به زیر سوال می برد، از قرمزترین آن است و رد شدن از آن بهای بس سنگینی را برای عبور کننده در بر دارد. ولی بی بی سی فارسی از چنین محذوریت حادی رنج نمی برد و در قدیمی ترین دموکراسی در جهان قرار دارد. بنا بر این سوال این است که چرا بی بی سی بدون ترس از گرفتار شدن، دست به چنین جعل فاحشی می زند و کوششی این چنین آشکار در فریب مردم ایران می کند؟
بخش مهمی از پاسخ را می شود که از اسم و منابع مالی این رسانه دریافت و آن اینکه، هنگامی که دولت انگلیس در زمانی که برنامه ریاضت اقتصادی را به کشور تحمیل کرده است که در نتیجه آن هر روز عده بیشتری از مردم انگلستان را در فقر فرو می برد، با این وجود سالانه بیش از 22 میلیون پوند بودجه (8) و تا زمان حال صدها میلیون پوند را به بی بی سی فارسی اختصاص نمی دهد مگر اینکه نفعی برایش داشته باشد و آن نفع همان عمل کردن این رسانه در راستای منافع دولت انگستان است. سیاستی که در جریان کودتای 28 مرداد، به بی بی سی فارسی در این کودتا از طریق فرستادن پیام رمز، نقش می دهد و در حال حاضر، این سیاست دارای دو لبه می باشد. به بیان دیگر، طرح الف دارد و طرح ب. اولی در حمایت از اصلاح طلبان است و دومی و در صورت شکست اولی و از آنجا که نتوانسته اند آلتر ناتیو مصدقی استقلال و آزادی را در اختیار خود بگیرند، حمایت از سلطنت. به همین علت است که اولین رئیس جمهور سالهاست که این رسانه را بایکوت کرده و به درخواستهای مکرر آنها برای مصاحبه پاسخ رد می دهد، چرا که این رسانه، نه نقش رسانه در یک نظام مردم سالار را که نقش پروپاگاندا در نظامهای استبدادی را بازی می کند.
دیگر اینکه، گردانندگان این رسانه می بینند که از یک طرف ترامپ با سونامی دروغ و بهتان و تحریف می شود رئیس جمهور ابر قدرت و از طرف دیگر، بوریس جانسون از همان طریق می شود نخست وزیر کشوری که هنوز از رویای امپراطوری خود حاضر نیست بیرون بیاید و اینگونه خود را مبتلا به برگزیت کرده است. بنا براین در عصر پسا-حقیقت، میدان را باز می بینند و بخود اجازه می دهند که در میدان فریب دادن افکار عمومی و مهندسی کردن افکار عمومی تاخت بزنند.
رابرت پاری، ژورنالیست پژوهشگری که عمر خود را صرف افشای سازش خائنانه و پنهان دستگاه ریگان کرد، در سال قبل از مرگ خود به آمریکایی ها هشدار داد که دموکراسی در آمریکا سخت به خطر افتاده است و یکی از اصلی ترین علل آن انحراف ژورنالیستها از نقش خود در وفاداری به حقیقت است و به ابزاری در دست قدرت تبدیل شدن: < جریانی که از ژورنالیسم به عنوان جبهه ای استفاده می کند که در جنگ خود (با جناح مقابل) هیچ حد و مرزی را رعایت نمی کند و (حزب) دموکراتها و لیبرالها حال از همان تکنیکی استفاده می کنند که جمهوریخواهان پیش قراولان آن بودند….(در نتیجه) آمریکا در زمانی که در اوج قدرت و حتی در موقعیت تنها ابر قدرت، در حال تبدیل شدن به جمهوری موز (به معنی، رژیمی کوچک و بی ثبات) منتها با ابعاد و نتایجی بس بزرگتر در جهان.> (9)
اینجا، جای گفتن دارد که یکبار پیامی برایم فرستاد و سوال که چرا در باره اکتبر سورپرایز در ایران همه ساکت هستند. جوابی که از آن مطمئن باشم نداشتم، بنا بر این با بنی صدر تماس و سوال کردم. جواب داد که تمام آنها که در آن خیانت دست داشته اند، دارای شغل ومقامات و موقعیت هستند و البته حاضر نمی شوند آنها را فدای گفتن حقیقت کنند.
بهر حال، سوال این است که در این وضعیت وانسفا، چه باید کرد و اینکه باید تسلیم اخبار دروغین یا فیک نیوز شد و یا با آن به مقابله پرداخت؟ بخش مهمی از این پاسخ را در موفقیت فنلاند در مبارزه با فیک نیوز بدست می دهد. مبارزه ای که از جمله نتایج آن سالمترین انتخابات سالهای اخیر در غرب است که انجام و در نتیجه جوانترین نخست وزیر، خانم سانا مارین 34 ساله در این مقام قرار گرفت.
فنلاند مبارزه با فیک نیوز را بگونه ای سیستماتیک از سال 2014 شروع کرد و روشهای مختلفی را برای آن بکار گرفت. روشهایی که متناسب سن افراد بکار گرفته می شد و از کودکستان شروع می شد و به سنین بالا ختم می شد. اندیشه راهنمای فنلاند در این مبارزه این بود که دموکراسی از آن مردم است (10) و این مردم هستند که باید مسئولیت دفاع از آن را بر عهده بگیرند. در این راستا، مهمترین روش، مسئولیت پذیری و فعال شدن مردم و مسلح کردن آنها برای شناسایی فیک نیوز و مبارزه با آن، فعال کردن و بکار گیری عقل نقاد می باشد. به بیان دیگر، هر قدر در سطح جامعه، آگاهی سیاسی بالاتر و تفکر نقاد وسیع تر، توانایی فیک نیوز در فریب افکار عمومی کم و کم تر می باشد. نوع معکوس آن را در کوشش اصحاب فیک نیوز، در پایین آوردن سطح شعور و از بین بردن تفکر انتقادی می بینیم که هر قدر این سطح پایین تر باشد، فیک نیوز و مهندسی افکار عمومی راحت تر انجام می گیرد. در آمریکا، آگاهی از این وضعیت بود که سبب شد در فضای روشنفکری و هنری در آمریکا نسبت به پایین آمدن سطح تفکر انتقادی در آمریکا هشدار در پی هشدار داده شود. از جمله فیلم ایدیوکراسی/idiocracy (11) یا <حکومت حماقت> در سال 2006 که آینده ای از <مدینه فاسده> <dystopia> را نمایش می دهد که حماقت عمومی به حدی رسیده است که یک انسان با هوشی معمولی نابغه دهر به حساب می آید. بعضی منتقدین فیلم، این فیلم را فقط پیش بینی <مدینه فاسده> نمی دانند بلکه وضعیتی را توصیف می کند که آمریکا در نیمه راه آن قرار گرفته است. اگر اینگونه نبود، فردی که سطح علم و شعورش در این حد است که خود را عالم همه علوم می داند و هر روز افاضات بر افاضات می افزاید و 10 روز در سخنان بی سر و تهی گفت:
<من هرگز باد را نفهمیدم. من توربینهای بادی را خیلی زیاد میفهمم. من آنها را بهتر از هرکسی مطالعه کرده ام. میدانم که خیلی گران است. آنها را در چین و آلمان درست میکنند، اکثراً. تعداد خیلی کمی را اینجا درست میکنند. تقریباً هیچ، ولی آنها را درست میکنند، عجائب — اگر شما به این موضوع علاقه دارید، دودهای عجیب و گازها در آتمسفر متصاعد میشوند. شما میدانید که ما یک دنیا داریم، نه؟> (12) شانسی جدی در انتخاب دوباره پیدا نمی کرد. این شانس را بیش از همه فناتیکهای مسیحی از جمله خانم پائولو وایت، مشاور روحانی دونالد ترامپ می گوید که:<اگر به ترامپ بگویید نه، به خداوند نه گفته اید. وقتی من در کاخ سفید قدم می زنم، خداوند در کاخ سفید قدم می زند و…و> (13) و رسانه هایی چون فاکس نیوز که روی کیهان شریعتمداری را سفید کرده اند، رقم می زنند.
نتیجه گیری
مردمسالاری نیاز به مردمی دارد که ارزشها و نرمهای دموکراتیک در باور و روان آنها جای گرفته باشد و در میان این ارزشها، در کنار بردباری، دو <تفکر انتقادی> و حساسیت فوق العاده نسبت به <راستگویی> شخصیتها و رسانه ها، از مهمترین آنها می باشند. این حساسیت باید بحدی باشد که اگر معلوم شد که شخصیتی و رسانه ای به آنها دروغ گفته است، به بیان دیگر سعی در فریب آنها بر آمده آست، آن فرد و رسانه را بکلی تحریم کنند و دیگر به گفته ها و داده هایش باور نداشته باشند. برای خود احترام و شخصیت قائل باشند و اینگونه هیچگاه نپذیرند که به آنها دروغ گفته شود و هیچ دروغی را توجیه نکنند. اینگونه، شخصیتها و رسانه ها دیگر به خود جرئت نمی دهند که مردم را افرادی احمق فرض کرده که می شود فریبشان داد و افکارشان را “مهندسی” کرد، که بیان مودبانه ای از افسار آنها را در دست گرفتن است. سخن را با این هشدار بنی صدر در زمانی که برخورد دو جریان استبداد و آزادی به اوج خود که به کودتای خرداد 60 منجر شد، (14) نزدیک می شد، به پایان می برم:
<تا زمانی که کسانی باشند که سواری بدهند، همیشه کسانی هستند که سواری بگیرند.>
- (1)https://www.bbc.com/persian/tv-and-radio-50944181?fbclid=IwAR0S64DqDSIE67jQ1mV9NEt-Lkytmm0fb6RfRNL-lveURqenkyUGJ0nM3CM
- (2)https://www.enghelabe-eslami.com/component/content/article/21-didgagha/tarikhi/32957-2019-04-06-07-48-31.html?Itemid=0&fbclid=IwAR3cNDy85JUqnElVC5-eIV6uon4wtyHcsnVC0WzFVYFig8SZyiPM6_5xu2A
- (3)William Sullivan, Mission to Iran (New York and London: W. W. Norton, 1981). P.164-173
- (4)Mohsen Milani. The Making of Iran’s Islamic Revolution: From Monarchy to Islamic Republic (Boulder: Westview Press, 1988), p. 127
(6)
کتابهای بنی صدر در رابطه با اکتبر سورپرایز:
My Turn to Speak: Iran, the Revolution and Secret Deals with the United States
https://www.amazon.co.uk/My-Turn-Speak-Revolution-Secret/dp/0080405630
سير تحول سياست آمريكا در ايران. کتاب اول
https://banisadr.org/index.php?option=com_content&view=article&id=33:2013-03-03-08-33-36&catid=9&Itemid=141
سیر تحول سیاست آمریكا در ایران كتاب دوم آمریكا و انقلاب
https://banisadr.org/index.php?option=com_content&view=article&id=1158:2019-10-13-21-48-27&catid=9&Itemid=141
حیله يا خيانت سر اكتبر سورپرايز
https://banisadr.org/index.php?option=com_content&view=article&id=32:2013-03-03-08-29-03&catid=9&Itemid=141
تحقیقها و یافته های جدید پیرامون « اکتبر سورپرایز » و « ایران گیت »
https://banisadr.org/index.php?option=com_content&view=article&id=31:2013-03-03-08-19-07&catid=9&Itemid=141
(7) http://downloads.bbc.co.uk/aboutthebbc/insidethebbc/reports/pdf/bbc_annualreport_201718.pdf
(8) https://consortiumnews.com/2019/12/29/an-apology-and-explanation-two-years-on/
(9) https://edition.cnn.com/interactive/2019/05/europe/finland-fake-news-intl/
(10) https://www.villagevoice.com/2016/10/04/the-genius-of-idiocracy-is-that-it-makes-you-dumber-too/
(11) https://www.villagevoice.com/2016/10/04/the-genius-of-idiocracy-is-that-it-makes-you-dumber-too/
https://www.nytimes.com/2019/12/29/world/middleeast/shah-iran-chase-papers.html
The fateful decision in 1979 to admit Mohammed Reza Pahlavi prompted the seizure of the American Embassy in Tehran and helped doom the Carter presidency.
By David D. Kirkpatrick, Dec. 29, 2019
One late fall evening 40 years ago, a worn-out white Gulfstream II jet descended over Fort Lauderdale, Fla., carrying a regal but sickly passenger almost no one was expecting.
Crowded aboard were a Republican political operative, a retinue of Iranian military officers, four smelly and hyperactive dogs and Mohammed Reza Pahlavi, the newly deposed shah of Iran.
Yet as the jet touched down, the only one waiting to receive the deposed monarch was a senior executive of Chase Manhattan Bank, which had not only lobbied the White House to admit the former shah but had arranged visas for his entourage, searched out private schools and mansions for his family and helped arrange the Gulfstream to deliver him.
“The Eagle has landed,” Joseph V. Reed Jr., the chief of staff to the bank’s chairman, David Rockefeller, declared in a celebratory meeting at the bank the next morning.
Less than two weeks later, on Nov. 4, 1979, vowing revenge for the admission of the shah to the United States, revolutionary Iranian students seized the American Embassy in Tehran and then held more than 50 Americans — and Washington — hostage for 444 days.
The shah, Washington’s closest ally in the Persian Gulf, had fled Tehran in January 1979 in the face of a burgeoning uprising against his 38 years of iron-fisted rule. Liberals, leftists and religious conservatives were rallying against him. Strikes and demonstrations had shut down Tehran, and his security forces were losing control.
The shah sought refuge in America. But President Jimmy Carter, hoping to forge ties to the new government rising out of the chaos and concerned about the security of the United States Embassy in Tehran, refused him entry for the first 10 months of his exile. Even then, the White House only begrudgingly let him in for medical treatment.
Now, a newly disclosed secret history from the offices of Mr. Rockefeller shows in vivid detail how Chase Manhattan Bank and its well-connected chairman worked behind the scenes to persuade the Carter administration to admit the shah, one of the bank’s most profitable clients.
For Mr. Carter, for the United States and for the Middle East it was an incendiary decision.
The ensuing hostage crisis enabled Ayatollah Ruhollah Khomeini to consolidate his theocratic rule, started a four-decade conflict between Washington and Tehran that is still roiling the region and helped Ronald Reagan take the White House. To American policymakers, Iran became a parable about the political perils in the fall of a friendly strongman.
For Mr. Carter, for the United States and for the Middle East it was an incendiary decision.
The ensuing hostage crisis enabled Ayatollah Ruhollah Khomeini to consolidate his theocratic rule, started a four-decade conflict between Washington and Tehran that is still roiling the region and helped Ronald Reagan take the White House. To American policymakers, Iran became a parable about the political perils in the fall of a friendly strongman.
Although Mr. Carter complained publicly at the time about the pressure campaign, the full, behind-the-scenes story — laid out in the recently disclosed documents — has never been told.
Mr. Rockefeller’s team called the campaign Project Eagle, after the code name used for the shah. Exploiting clubby networks of power stretching deep into the White House, Mr. Rockefeller mobilized a phalanx of elder statesmen.
They included Henry A. Kissinger, the former secretary of state and the chairman of a Chase advisory board; John J. McCloy, the former commissioner of occupied Germany after World War II and an adviser to eight presidents as well as a future Chase chairman; a Chase executive and former C.I.A. agent, Archibald B. Roosevelt Jr., whose cousin, the C.I.A. agent Kermit Roosevelt Jr., had orchestrated a 1953 coup to keep the shah in power; and Richard M. Helms, a former director of the C.I.A. and former ambassador to Iran.
Charles Francis, a veteran of corporate public affairs who worked for Chase at the time, brought the documents to the attention of The Times.
“Today’s corporate campaigns are demolition derbies compared to this operation,” he said. “It was smooth, smooth, smooth and almost entirely invisible.”
Records of Project Eagle were donated to Yale by Mr. Reed, the campaign’s director. But he deemed the material so potentially embarrassing to his patron that Mr. Reed, who died in 2016, stipulated that the records remain sealed until Mr. Rockefeller’s death. Mr. Rockefeller died in 2017 at the age of 101.
Some of the information may embarrass others as well. Hawkish critics have often faulted Mr. Carter as worrying too much about human rights and thus failing to prop up the shah.
But the papers reveal that the president’s special envoy to Iran had actually urged the country’s generals to use as much deadly force as needed to suppress the revolt, advising them about how to carry out a military takeover to keep the shah in power.
A spokeswoman for Mr. Carter did not respond to requests for comment. A spokesman for Mr. Carter at the time of the crisis was not immediately available.
After the hostages were taken, the Carter administration worked desperately to try to free the captives, and on April 24, 1980, authorized a rescue mission that collapsed in disaster: A helicopter crash in the desert killed eight service members, whose charred bodies were gleefully exhibited by Iranian officials.
The hostage crisis doomed Mr. Carter’s presidency. And the team around Mr. Rockefeller, a lifelong Republican with a dim view of Mr. Carter’s dovish foreign policy, collaborated closely with the Reagan campaign in its efforts to pre-empt and discourage what it derisively labeled an “October surprise” — a pre-election release of the American hostages, the papers show.
The Chase team helped the Reagan campaign gather and spread rumors about possible payoffs to win the release, a propaganda effort that Carter administration officials have said impeded talks to free the captives.
“I had given my all” to thwarting any effort by the Carter officials “to pull off the long-suspected ‘October surprise,’” Mr. Reed wrote in a letter to his family after the election, apparently referring to the Chase effort to track and discourage a hostage release deal. He was later named Mr. Reagan’s ambassador to Morocco.
Mr. Rockefeller then personally lobbied the incoming administration to ensure that its Iran policies protected the bank’s financial interests.
The records indicate that Mr. Rockefeller hoped for the restoration of a version of the deposed government.
At the start of the Iranian upheaval, the papers show, Mr. Kissinger advised Mr. Rockefeller that the probable conclusion would be “a sort of Bonapartist counterrevolution that rallies the pro-Western elements together with what was left of the army.”
Mr. Kissinger, in a recent email, acknowledged that the prediction “reflects my thinking at the time” but said “it was a judgment, not a policy proposal.”
But Mr. Rockefeller evidently continued to advocate for some form of restoration long after the shah fled Tehran.
As late as December 1980, Mr. Rockefeller personally urged the incoming Reagan administration to encourage a counterrevolution by stopping “rug merchant type bargaining” for the hostages and instead taking military action to punish Iran if the hostages were not released. He suggested occupying three Iranian-controlled islands in the Persian Gulf.
“The most likely outcome of this situation is an eventual replacement of the present fanatic Shiite Muslim government, either by a military one or a combination of the military with the civilian democratic leaders,” Mr. Rockefeller argued, according to his talking points for meetings with the Reagan transition team.
An heir to his family’s oil fortune, Mr. Rockefeller styled himself a corporate statesman and personally knew many White House officials, including Mr. Carter. He had known the shah since 1962, socializing with him in New York, Tehran and St. Moritz, Switzerland.
As Tehran’s coffers swelled with oil revenues in the 1970s, Chase formed a joint venture with an Iranian state bank and earned big fees advising the national oil company.
By 1979, the bank had syndicated more than $1.7 billion in loans for Iranian public projects (the equivalent of about $5.8 billion today). The Chase balance sheet held more than $360 million in loans to Iran and more than $500 million in Iranian deposits.
Mr. Rockefeller often insisted that his concern for the shah was purely about Washington’s “prestige and credibility.” It was about “the abandonment of a friend when he needed us most,” he wrote in his memoirs.
His only advocacy for the shah, Mr. Rockefeller wrote, had been in a brief aside to Mr. Carter during an unrelated White House meeting in April 1979.
“I did nothing more, publicly or privately, to influence the administration’s thinking.”
Yet the Project Eagle papers show that Mr. Rockefeller received detailed updates on the risks to Chase’s holdings, and that even his aside to Mr. Carter in April had been planned out the previous day with Mr. Reed, Mr. McCloy and Mr. Kissinger.
Over lunch at the Knickerbocker Club in New York, Mr. Carter’s special envoy to Tehran, Gen. Robert E. Huyser, told the Project Eagle team that he had urged Iran’s top military leaders to kill as many demonstrators as necessary to keep the shah in power.
If shooting over the heads of demonstrators failed to disperse them, “move to focusing on the chests,” General Huyser said he told the Iranian generals, according to minutes of the lunch. “I got stern and noisy with the military,” he added, but in the end, the top general was “gutless.”
Mr. Rockefeller had his own special envoy to try to help the shah: Robert F. Armao, a Republican operative and public relations consultant who had worked for Mr. Rockefeller’s brother Nelson, the former governor of New York and former vice president.
Mr. Armao became one of the shah’s closest advisers, and after Nelson Rockefeller died at the start of 1979, he reported to the Project Eagle team at Chase nearly every day for more than two years.
“Everybody had the hope that there would be a repeat of the 1953 events,” Mr. Armao recalled recently, referring to the American-backed coup that restored the shah the first time he fled.
When the shah’s rule became untenable at the start of 1979, the State Department first turned to David Rockefeller for help relocating the Iranian monarch in the United States.
“Not large enough for my very special client,” Mr. Reed wrote to a Greenwich, Conn., broker who had offered two estates priced at around $2 million each — about $7.4 million today.
But while the shah tarried in Egypt and Morocco, an Iranian mob briefly seized the American Embassy in February. Diplomats warned that admitting the shah risked another assault, and Mr. Carter changed his mind about offering haven.
Mr. Rockefeller refused to deliver this bad news to the shah, afraid that it would hurt the bank by alienating a prized client.
“The risks were too high relating to the CMB position in Iran,” he responded, referring to Chase Manhattan Bank, according to the records.
Instead, Mr. Rockefeller scrambled to find accommodations elsewhere — first in the Bahamas, and then in Mexico — while strategizing with Mr. Kissinger, Mr. McCloy and others about how to persuade the White House to let in the shah.
During a three-day push in April, Mr. Kissinger made a personal appeal to the national security adviser, Zbigniew Brzezinski, and a follow-up phone call to Mr. Carter. Mr. Rockefeller buttonholed the president at the White House.
And in a speech, Mr. Kissinger publicly accused the Carter administration of forcing a loyal ally to sail the world in search of refuge, “like a flying Dutchman looking for a port of call” — the seed of what became a “who lost Iran” campaign theme for the Republicans.
Mr. McCloy flooded the White House with lengthy letters to senior officials, often arguing about the danger of demoralizing other “friendly sovereigns.” “Dear Zbig,” he addressed his old friend Mr. Brzezinski.
Finally, in October, Mr. Reed sent his personal doctor to Cuernavaca, Mexico, “to take a ‘look-see’” at the shah.
He had been hiding a cancer diagnosis. The doctor, Benjamin H. Kean, determined that the shah needed sophisticated treatment within a few weeks — in Mexico, if necessary, Dr. Kean later said he had concluded.
But when Mr. Reed put the doctor in touch with State Department officials, they came away with a different prognosis: that the shah was “at the point of death” and that only a New York hospital “was capable of possibly saving his life,” as Mr. Carter described it at the time to The Times.
With that opening, the Chase team began preparing the flight to Fort Lauderdale.
“When I told the Customs man who the principal was, he almost fainted,” the waiting executive, Eugene Swanzey, reported the next morning.
The plane’s bathroom was malfunctioning. The shah and his wife hunted in vain for a missing videocassette to finish a movie. And their four dogs — a poodle, a collie, a cocker spaniel and a Great Dane — jumped on everyone. The Great Dane “hadn’t been washed in weeks,” Mr. Swanzey said. “The aroma was just terrible.”
When Mr. Reed met the plane on its final arrival in New York, he recalled the next day, the shah seemed to be thinking, “‘At last I am getting into competent hands.’”
But as he checked the shah into New York Hospital, Mr. Reed was circumspect.
“I am the unidentified American,” he told the inquisitive staff.
Mr. Reed, Mr. Rockefeller and Mr. Kissinger met again three days after the hostages were taken.
Henry Kissinger publicly accused the Carter administration of forcing the shah, a loyal ally, to sail the world in search of refuge.
“Noted was the feeling of indignation as being high and nothing useful to say,” read the minutes.
The White House said the shah had to depart as soon as possible, but Project Eagle continued.
“The ideal place for the Eagle to land,” Mr. Reed wrote to Mr. Armao on Nov. 9, forwarding a brochure for a 350-acre Hudson Valley estate.
A week later, Mr. Rockefeller personally urged Mr. Carter in a phone call to direct the secretary of state to meet with the shah about “the current situation.” Mr. Carter did not and the shah soon departed, for Panama, then Egypt.
Only after the death of the shah, on July 27, 1980, nine months after his landing in Fort Lauderdale, did the Project Eagle team shift to new objectives. One was protecting Mr. Rockefeller from blame for the crisis.
Over roast loin of veal and vintage wine at the exclusive River Club in New York, Mr. Rockefeller and nine others on the team gathered on Aug. 19. Amid discussion of a laudatory biography of the shah by a Berkeley professor that the team had commissioned, some warned that a Rockefeller link to the embassy seizure would be hard to escape.
Why was the shah admitted? “Medical treatment/DR recommended,” one said, using Mr. Rockefeller’s initials, according to minutes of the dinner. “This association cannot be ignored.”
But Mr. Kissinger was reassuring. Congress would never hold an investigation during an election campaign.
“I don’t think we are in trouble any more, David,” Mr. Kissinger told him.
The hostages were released on Inauguration Day, Jan. 20, 1981, and a few days later Mr. Carter’s departing White House counsel called Mr.
Rockefeller to inquire about how the release deal affected Chase bank.
“Worked out very well,” Mr. Rockefeller told him, according to his records. “Far better than we had feared.”
بیشتر از رسانههای ملیِ همگانی بهمثابه شاخه چهارم دولت ❊سایت شخصی علی صدارت❊ کشف کنید
Subscribe to get the latest posts sent to your email.
بازتاب: علی صدارت | صدارت :ابهام در منشور لائیسیته، و شفافسازی آن در یک گفتگوی(۲)دوستانه، با نگاهی به مقوله قدرت.
بازتاب: صدارت : ابهام در منشور لائیسیته، و (۲) شفافسازی آن در یک گفتگوی دوستانه، با نگاهی به مقوله قدرت. - مجامع اسلامي ايرانيان
بازتاب: علی صدارت | صدارت : به مناسبت کودتای خرداد ۱۳۶۰، یکی از مهمترین عوامل موثر در سرنوشت امروز ما.
بازتاب: صدارت : کاملترین و دقیقترین مجموعه افشاگری کودتای خرداد ۱۳۶۰ تاریخنگاری آنگونه که واقع شد | علی صدارت