گفتگوی آقای ابوالحسن بنیصدر و علی صدارت – آنچه خود داشت، ز بیگانه تمنا میکرد. شیوه زندگی امریکایی: رویا، یا کابوس
❊
تاریخ تولید: ۲۸ مهر ۱۳۹۹ برابر با ۱۹ اکتبر ۲۰۲۰ دوشنبه
❊
مطلب را به شکل صوتی، در همینجا بشنوید:
❊
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد—وان چه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است—طلب از گمشدگان لب دریا میکرد
مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش—کو به تأییدِ نظر، حل معما میکرد
دیدمش خرم و خندان، قدح باده به دست—و اندر آن آینه صد گونه تماشا میکرد
گفتم این جام جهان بین، به تو کی داد حکیم؟—گفت آن روز که این گنبد مینا میکرد
بی دلی در همه احوال خدا با او بود—او نمیدیدش و از دور خدا را میکرد
این همه شعبده خویش که میکرد این جا—سامری پیش عصا و ید بیضا میکرد
گفت آن یار کز او گشت سر دار بلند—جرمش این بود که اسرار هویدا میکرد
فیض روح القدس ار باز مدد فرماید—دیگران هم بکنند آن چه مسیحا میکرد
گفتمش سلسله زلف بتان از پی چیست—گفت حافظ گلهای از دل شیدا میکرد
❊
مصاحبه لوموند با جیمز کنت گالبرایت (James K. GALBRAITH) رئيس هيئت مديره انجمن اقتصاددانان متحد براي کاهش تسليحات نظامي، مدير پروژه کاوش در مورد بي عدالتي در دانشگاه تگزاس و استاد دانشگاه هاي تگزاس و محقق در انستيتوي اقتصاد Levy
…شما در آخرین اثر تان، « نابرابری »، عوامل و ساختار نابرابری های اقتصادی و اجتماعی را مشخص می کنید. آنچه که همه باید بدانند. آیا بویژه بحران کووید١٩ در این زمینه روشنگر نیست ؟
جیمز کنت گالبرایت : این بحران بزرگتر، عمیقتر و برآورد آن در مقایسه با نابرابری اقتصادی مشکل تر است. این بحران شکنندگی مدل نئو لیبرال و فرجام نا خوشایند دیدگاه فردگرایی را برجسته کرد. پاسخ موثر به بحران کووید ١٩، حد اقل در سطح ملی، به روحیه ای مشترک و سازمان اجتماعی شایسته نیاز دارد. دقیقاً در کشورهایی است که این دو ویژگی را حفظ کرده اند – به خصوص چین ، کره ، ویتنام ، نیوزلند ، همچنین در اروپا ، آلمان ، وشاید کشورهای شمال اروپا وهمینطور یونان با وجود همه مشکلات، مبارزه باهمه گیری موفقیت آمیزو با تلفات نسبتا نا چیز انجام گرفت. بر عکس، دقیقاً در کشورهایی که بیشتر تحت تأثیر اقتصادی ریاضتی نئولیبرال قرار دارند – ایتالیا ، اسپانیا و فرانسه – و در پایتخت های نئولیبرال انگلستان و ایالات متحده که همه گیری خارج از هر نوع کنترل، بیشترین آسیب را وارد کرد. آمریکا در این مورد در رده نخست قرار دارد، زیرا فاقد سرویس بهداشتی ملی است ودولت فدرال بطور کامل زیر سلطه پست ترین چپاولگران می باشد.
«همه گیری فقط از طریق اقدامات اجتماعی مشترک قابل کنترل است»
مشاهده می کنیم که تقریبا همه جا، دولتها طرح های نجات شرکتهای بزرگ یا کوچک را به اجرا گذاشته اند. اقدامات مقامات دولتی در مورد آسیب پذیرترین و فقیرترین بخشهای جامعه چگونه باید باشد ؟
جیمز کنت گالبرایت : من این پرسش را بشکلی برعکس مطرح می کنم: چگونه حاشیه نشین ترین ، فقیرترین ، بی سرپرست ترین و تهی دست ترین قشرهای مردم می توانند اقتدار خود را بر مقامات دولتی تحمیل کنند ؟ این همان چیزی است که در این بحران مورد نیاز است. زیرا فقط از طریق کنش های اجتماعی مشترک، همه گیری می تواند کنترل شود، و تنها از طریق بسیج همه مردم، امکان اقدام مشترک اجتماعی وجود دارد. فراتر از این ، زندگی اجتماعی و اقتصادی کنونی باید دوباره سازماندهی شود ، و اولویت مناسبی در مورد خدمات بهداشتی، غذائی، آب، برق و دیگر خدمات پایه ای، نظم اجتماعی و همچنین سازماندهی مجدد سیاست اقتصادی بر پایه های محکم و ماندگار، اختصاص داده شود. در ایالات متحده، تنها کاری که میتوان با مقامات دولتی فعلی در سطح فدرال انجام داد، جایگزینی آنها در اسرع وقت توسط مقامات رسمی کارآمد و صادق است. چنین افرادی در این کشور در سطح ایالتی و شهرداری ها و همچنین در جوامع محلی به طور کلی وجود دارند، بنابراین وضعیت در دراز مدت کاملاً ناامید کننده نیست. اما در حال حاضر و برای آینده نزدیک بسیار ناامیدکننده است و بسادگی می تواند بجای بهتر شدن بدتر شود، مگر اینکه بسیجی سیاسی واقعی از نوع توصیف شده وجود داشته باشد.
جیمز کنت گالبرایت : پدر من بارها و بارها میگفت، کسانی که از امتیازات برخوردار هستند، خطرنابودی کامل خویش را بر خطر از دست دادن کوچکترین مزیت هایشان ترجیح میدهند. این ذهنیت هنوز در بین ما بشدت باقیست. اما این واقعیت نیز وجود دارد که نیروهای اقتصادی و گروههای فشاری که شما توصیف می کنید توسط افرادی هدایت می شوند که دیدی اغراق آمیز نسبت به زیرکی و اهمیت خود دارند. آنها قادر به درک میزان چالش ها و تحولات پیش رو نیستند. بنابراین با وحشت وهراس به پناهگاه نه چندان دور خویش میخزند. تاریخ آنها را نخواهد بخشید. منهم چنین قصدی ندارم.
❊
در کتاب: «رویای شیوه زندگی امریکایی» آقای ژاک آتالی، اقتصاددان و مشاور اقتصادی فرانسوا میتران، رئیس جمهوری اسبق فرانسه معتقد است که رویای زندگی امریکایی، حتی برای امریکاییان، به کابوسی مبدل شده است!
«…اما امروز، بیداری از رؤیای شیوه زندگی امریکایی، به بیداری از خواب وحشت میماند: مدت 40 سال است که سطح زندگی اغلب شهروندان امریکا و خارجیانی که در امریکا زندگی میکنند، بالا نرفته است. حال آنکه سطح درآمد ثروتمندان بیشتر از دو برابر شده است. برای بسیاری از گروهبندیهای اجتماعی، از جمله سفیدها، امید به زندگی در کاهش است. حدود 30 میلیون نفر به مصرف مواد مخدر، از جمله، 10 میلیون به مرگبارترینها معتادند. بیمههای اجتماعی عملاً وجود ندارند. شمار فقیران افزایش یافته و سر به 40 میلیون نفر میزند. وضعیت محیط زیست فاجعه بار است؛ خانههای ثروتمندترینها واقع در مناطق شیک کالیفرنیا را آتش سوزیها که قابل مهار نیستند، ویران کردهاند. بیشتر از 30 میلیون امریکایی قابل اخراج از منازل مسکونی هستند زیرا توانایی پرداخت اجاره بها و یا وام خود را ندارند. نظام مالی که بظاهر در پیشرفت است، بطورکامل بر سازوکارهای سوداگری شکننده قراردارد. 63 شهر از 75 شهر که بزرگترین شهرهای امریکا هستند، دیگر حتی نمیتوانند بهره وامهای خود را بپردازند. بدهیهای کارگاههای امریکا بالغ بر سه چهارم تولید ناخالص داخلی امریکا است. قرضه خانوادهها 15000 میلیارد دلار است و قرضه دولت تا بدانجا افزایش یافته که به تصور نمیآید. 31000 پل (یک سوم پلهای امریکا) نیازمند تعمیر هستند و 46000 پل دیگر در معرض فروریختن هستند. نظام آموزش و پرورش گرفتار چنان فاجعهای است که بهترین دانشگاهها به انحصار دانشجویان خارجی درآمده و 45 میلیون از امریکاییانی که وارد این دانشگاهها شدهاند، زیر بار وامها نمیتوانند کمر راست کنند. 15 درصد جمعیت بیکارند و بیشتر از 25 درصد جوانانی که از آسیا یا افریقا آمدهاند، بیکارند. مجلس نمایندگان و مجلس سنا نتوانستند بر سر برنامه حمایت اجتماعی توافق کنند. امری که سبب میشود دهها میلیون نفر دیگر بر جمعیت فقیران افزوده گردد. ارزشهای جامعه امریکایی نیز دیگر مورد اعتناء نیستند: فرقهگرایی و جماعت گرایی و نژادگرایی جامعه امریکایی را به گروهبندیها نفی کننده یکدیگر بدل کرده است. سیاه با سفید و مرد با زن و دموکرات و جمهوریخواه بکار نفی یکدیگرند. نظریههای هرچه افراطیتر در باره توطئهگری سخت به رواج هستند؛ فرقهها که در فریفتارترین فضاهای مجازی، چون QAnon (گروهای راست افراطی حامی ترامپ که در فضای مجازی، ترامپ را رئیس جمهوری تبلیغ میکند که در کار ریشهکن کردن فساد نظام است) پدید آمدهاند، دارند واقعیت پیدا میکنند. اینان قرائت دیگری از دنیا را تبلیغ میکنند و رویهای کاملاً ضد دموکراتیک در پیش گرفتهاند و خواهان پامال کردن دشمنان داخلی و خارجی هستند که خود میتراشند. یک سوم امریکاییانی که در دهه 1980 بدنیا آمدهاند، فکر میکنند زندگی در دموکراسی اساسی است و بقیه آمادهاند که از دموکراسی بخاطر دفاع از حق حمل اسلحه و تن ندادن به قواعد حداقل زندگی جمعی، بگذرند…»
❊
لینک مطلب در شبکهبندیهای اجتماعی، برای: عضو شدن و دنبال کردن و مشترک شدن، رایدادن، ابراز نظر، پسندیدن، پیاده کردن،و همرسانی:
❊
❊ یوتیوب :
❊
❊ واتساپ:
https://chat.whatsapp.com/IT11IqMZ44v9L62gPRghhu
❊
❊ اینستاگرام :
https://www.instagram.com/p/CGsIX9zJsDS/
❊
❊ تلگرام :
❊
❊ فیسبوک :
https://m.facebook.com/story.php?story_fbid=3334913943251865&id=549157828494171
https://m.facebook.com/story.php?story_fbid=3134363443358145&id=100003535598241
❊
❊ تویتر :
https://twitter.com/sedaratmd/status/1319646072076181504
❊
❊ میدیوم :
❊
http://alisedarat.com/1399/08/02/6815/
❊
وضعیت سنجی سیصد و بیست و هفتم: بیداری از رؤیای «شیوه زندگی امریکایی» و ترامپیسم و ساختار جهانی قدرت:
مقاله اول را ژاک آتالی، مشاور اقتصادی میتران، رئیس جمهوری اسبق فرانسه نوشته و در 8 اکتبر 2020 انتشار داده است:
❋ پایان رؤیای شیوه زندگی امریکایی:
« بمدت دو قرن، رؤیای شیوه زندگی امریکایی، اشخاص را از سراسر جهان، بخصوص از اروپا، به امریکا جذب میکرد. اینان براین باور بودند که در امریکا، آزادی سیاسی وجود دارد، دانشگاههایی وجود دارند که در هیچ جای جهان وجود ندارند. امکان کار و کارفرمایی وجود دارد که در هیچ کشور دیگری نظیر ندارد. آنها که در جستجوی ثروت به آرﮊانتین و برزیل و ونزوئلا و یا سرزمینهای جدید میرفتند، کسانی شمرده میشدند که بر خطا بودند.
اما امروز، بیداری از رؤیای شیوه زندگی امریکایی، به بیداری از خواب وحشت میماند: مدت 40 سال است که سطح زندگی اغلب شهروندان امریکا و خارجیانی که در امریکا زندگی میکنند، بالا نرفته است. حال آنکه سطح درآمد ثروتمندان بیشتر از دو برابر شده است. برای بسیاری از گروهبندیهای اجتماعی، از جمله سفیدها، امید به زندگی در کاهش است. حدود 30 میلیون نفر به مصرف مواد مخدر، از جمله، 10 میلیون به مرگبارترینها معتادند. بیمههای اجتماعی عملاً وجود ندارند. شمار فقیران افزایش یافته و سر به 40 میلیون نفر میزند. وضعیت محیط زیست فاجعه بار است؛ خانههای ثروتمندترینها واقع در مناطق شیک کالیفرنیا را آتش سوزیها که قابل مهار نیستند، ویران کردهاند. بیشتر از 30 میلیون امریکایی قابل اخراج از منازل مسکونی هستند زیرا توانایی پرداخت اجاره بها و یا وام خود را ندارند. نظام مالی که بظاهر در پیشرفت است، بطورکامل بر سازوکارهای سوداگری شکننده قراردارد. 63 شهر از 75 شهر که بزرگترین شهرهای امریکا هستند، دیگر حتی نمیتوانند بهره وامهای خود را بپردازند. بدهیهای کارگاههای امریکا بالغ بر سه چهارم تولید ناخالص داخلی امریکا است. قرضه خانوادهها 15000 میلیارد دلار است و قرضه دولت تا بدانجا افزایش یافته که به تصور نمیآید. 31000 پل (یک سوم پلهای امریکا) نیازمند تعمیر هستند و 46000 پل دیگر در معرض فروریختن هستند. نظام آموزش و پرورش گرفتار چنان فاجعهای است که بهترین دانشگاهها به انحصار دانشجویان خارجی درآمده و 45 میلیون از امریکاییانی که وارد این دانشگاهها شدهاند، زیر بار وامها نمیتوانند کمر راست کنند. 15 درصد جمعیت بیکارند و بیشتر از 25 درصد جوانانی که از آسیا یا افریقا آمدهاند، بیکارند. مجلس نمایندگان و مجلس سنا نتوانستند بر سر برنامه حمایت اجتماعی توافق کنند. امری که سبب میشود دهها میلیون نفر دیگر بر جمعیت فقیران افزوده گردد. ارزشهای جامعه امریکایی نیز دیگر مورد اعتناء نیستند: فرقهگرایی و جماعت گرایی و نژادگرایی جامعه امریکایی را به گروهبندیها نفی کننده یکدیگر بدل کرده است. سیاه با سفید و مرد با زن و دموکرات و جمهوریخواه بکار نفی یکدیگرند. نظریههای هرچه افراطیتر در باره توطئهگری سخت به رواج هستند؛ فرقهها که در فریفتارترین فضاهای مجازی، چون QAnon (گروهای راست افراطی حامی ترامپ که در فضای مجازی، ترامپ را رئیس جمهوری تبلیغ میکند که در کار ریشهکن کردن فساد نظام است) پدید آمدهاند، دارند واقعیت پیدا میکنند. اینان قرائت دیگری از دنیا را تبلیغ میکنند و رویهای کاملاً ضد دموکراتیک در پیش گرفتهاند و خواهان پامال کردن دشمنان داخلی و خارجی هستند که خود میتراشند. یک سوم امریکاییانی که در دهه 1980 بدنیا آمدهاند، فکر میکنند زندگی در دموکراسی اساسی است و بقیه آمادهاند که از دموکراسی بخاطر دفاع از حق حمل اسلحه و تن ندادن به قواعد حداقل زندگی جمعی، بگذرند.
رئیس جمهوری آینده امریکا هرکس باشد، این احتمال که امور به سرعت سامان بپذیرند، ضعیف است. میدانیم که هرگاه ترامپ انتخاب شود، بسود ثروتمندترینها عمل خواهد کرد و امریکارا با بحران حاد هویت روبرو خواهد کرد. اما بایدن، هراندازه او احترام برانگیز هم که باشد، نه کارمایه و نه وسائل سیاسی لازم را برای انجام اصلاحات عظیم و ضرور دارد.
پیش از آنکه یک نسل جدید برای تغییر برخیزد و ملتی را بزایاند که با اصول راهنمای پدران بنیادگذار امریکا بخواند، که همه ما بدان نیاز داریم، دموکراسی امریکا در ایام تاریکی خواهد زیست. همانطور که امروزه مشاهده میشود، انگلیسها ملیت یکی از کشورهای اروپایی را تحصیل میکنند و آرﮊانتینیها ملیت پدرو مادر بزرگهای خود را به یاد میآورند و بسا روزی شاهد امواج مهاجرت از امریکا به اروپا بگردیم. موجهای مهاجرت ایدهها و سرمایهها و انسانها.
لذا، اروپا باید خود را آماده کند: طرح یک قاره برخوردار از دموکراسی، برخوردار از عدالت اجتماعی، برخوردار از محیط زیست سالم، مدافع آزادیها در همه جای جهان و برخوردار از اسباب نیرومندی. هرگاه اروپا در این کار شود، بطور جدی میتوان از “رؤیای زندگی اروپایی” سخن گفت.»
پیش از انقلاب ایران، در جریان انقلاب و از آن پس تا امروز، در کتاب استقلال و آزادی، در فصل شناسایی پویاییهای نظام سلطهگر – زیرسلطه، بنیصدر فراگرد انحطاط ابرقدرتی که امریکا است و ابرقدرتی که روسیه بود را مطالعه کرده و بطور مداوم خاطرنشان کرده است که انقلاب ایران به مردم ایران و مردم کشورهای دیگر جهان این امکان را داده است که خویشتن را از نظام سلطهگر -زیرسلطه خارج کنند. اما استقرار استبداد ولایت مطلقه فقیه به هرقیمت، کارها که باید انجام میشدند (اجرای اصول راهنمای انقلاب ایران) را ناممکن و کارها که زمان انحطاط و انحلال ابرقدرت را به تأخیر میانداختند (گروگانگیری و جنگ و بازسازی استبداد و بازسازی اقتصاد مصرف و رانت محور و بحرانها که اینک جنگهای ده گانه شدهاند)، درپیش گرفته شدند:
❋ برای اینکه نسل جدیدی در امریکا برخیزد، نسلهای جدید در همه جامعههای در موضع زیرسلطه باید به جنبش درآیند:
باز آنجا که زور از فساد جداییناپذیر است، برای اینکه قدرت سلطهگر، سلطهگری از دست دهد، باید که زور و فسادزدایی را رویه کرد. به ترتیبی که سلطهگر عرصه زور و فسادگستری نیابد؛ بنابراین، نتواند نیروهای محرکه را با زور و فساد ترکیب کند و بکار برد. به سخن دیگر، استقلال بمعنای نه مسلط و نه زیرسلطه و آزادی بمعنای بکارانداختن ترکیب نیروهای محرکه با حقوق، در رشد انسان و آبادانی طبیعت، را باید روش زندگی فردی و جمعی کرد. استقلال و آزادی متحقق میشوند به رهایی از پویاییهای نظام سلطهگر – زیر سلطه، از 22 پویایی، آشناترینها به ذهنها را فهرست میکنیم:
1. پویایی اقتصاد رانت و مصرف محور که باید با پویایی اقتصاد تولید محور در خدمت رشد انسان و آبادانی طبیعت جانشین کرد؛
2. جانشین کردن پویایی صدور و تخریب نیروهای محرکه با پویایی بکارانداختن آنها در رشد انسان و آبادانی طبیعت؛
3. پویایی متلاشی شدن پیوندهای اجتماعی و سامانه اقتصادی که سرمایهها، از جمله، سرمایه اجتماعی را از میان میبرد و «فرد جبار» و فرقههای قدرتمدار و فسادگستر را پدید میآورد. این پویایی را با پویایی توحید اجتماعی به یمن تنظیم رابطهها با حقوق باید جانشین کرد؛
4. پویایی نابرابریها که توان خلاقه جامعه را به تحلیل میبرد و جانشین کردن آن با پویایی گذار دائمی از نابرابری به برابری؛
5. پوبایی تبعیضهای جنسی و سنی و قومی و ملی و دینی و… که باید با پویایی تبعیضزدایی جانشین کرد؛
6. پویایی خشونت و فساد و آسیبهای اجتماعی که باید با خشونت و فساد و آسیبزدایی جانشین کرد.
7. پویایی مرگ که باید با پویایی زندگی جانشین کرد.
رهاشدن از این پویاییها و پویاییهای دیگر، نیازمند جانشین کردن بیان قدرت با بیان استقلال و آزادی بمثابه اندیشه راهنما است. چرا که وقتی اندیشه راهنما بیان قدرت است، انسان از حقوق ذاتی حیات خویش غافل میماند و همانند ترامپ میگوید (18 اکتبر 2020): «
حقوق یا زور را تصویب و تجویز کند. اگر فکر راهنما بیان قدرت بود، ترکیب با زور را تصویب و تجویز میکند و البته رهایی از پویاییهای نظام سلطهگر – زیر سلطه، ناممکن میشود و جامعه سلطهگر (امریکا) نیز گرفتار پویایی مرگ میشود اگر نسل جدید پویایی زندگی را جانشین آن نکند. بدینقرار، اندیشه راهنما باید بیان استقلال و آزادی باشد تا ترکیب نیروهای محرکه را با حق، تصویب و تجویز کند و راهنمای انسان باشد در بکارانداختن این ترکیب در رشد او و آبادانی طبیعت.قدم اول وجدان به حقوق و قدم دوم بازکردن در فکر راهنما به روی حقوق و، درجا، عمل به حقوق و تظیم رابطهها با حقوق و قدم سوم نقد اندیشه راهنما با هدف بازیافت بیان استقلال و آزادی، سه قدمی هستند که انسانهای این عصر باید بردارند.
انحلال ابرقدرت روسی و اینک انحطاط و انحلال ابرقدرت امریکایی، این واقعیت را در برابر چشمانی قرار میدهد که قدرت آنها را کور نکرده باشد:با دین و نیز مرام ستیزی، بدان خاطر که راه را بر نقدکردن و نقد پذیرفتن میبندد، دین و مرام از میان نمیرود، بلکه سبب میشود آن و یا این از داشتههای ناسازگار با قدرت، خالی و از توجیهگرهای قدرت پر شوند. ترامپیسم در امریکا و کلیسای ارتودکس در روسیه و ولایت مطلقه فقیه در ایران و القاعده و داعش در اغلب کشورها، از جمله، فرآورده دین ستیزی هستند. نسلهایی که بخواهند به جنبش در آیند، باید که دین و مرام ستیزی را با گشودن دَرِ دینها و مرامهای خود به روی حقوق پنجگانه و خرافه و غیر عقلانیزدایی جانشین کنند و بدین کار، انسانهای تنها را از جباریت و جامعههای خود را از بینالملل ارتجاع برهانند.
❊
بیشتر از رسانههای ملیِ همگانی بهمثابه شاخه چهارم دولت ❊سایت شخصی علی صدارت❊ کشف کنید
Subscribe to get the latest posts sent to your email.