علی صدارت – به مناسبت سپری شدن بیش چهل روز از درگذشت آقای بنیصدر، مطالبی را در اختیار مخاطبین گرامی این تارنما قرار میدهیم.
یادآوری روش و منش خادمان به ایران و ایرانیان، برای اینکه جوانان (که نیروی محرکهای توانا برای ساختن سرنوشتهای خوب و خوبتر هستند) الگوهای مردمسالاری در وطن خود را بشناسند، ضروری است. برای غنای وژدان تاریخی، ما مردم باید قهرمانان وطن خود را بشناسیم، و برای غنای وژدان اخلاقی، آنها را قدر بداریم. ولی این به هیچوجه به آن معنا نیست که از آنها بت بسازیم ولی در عین ستایش آنها، پندار اسیری در ید قدرت داشته باشیم و در گفتار و نوشتار و کردار روزمره خود، درست عکس روش و منش آنها عمل کنیم. اگر به امیرکبیر، و مصدق، و…، و به بنیصدر به عنوان نمادهای استقامت در حقوقمداری و استقلال و آزادی و حقوندی و… مینگریم، لازم است در امور روزانه خود، در رابطه با دیگری و دیگران، در رابطه با طبیعت، و حتی در رابطه با خویش، از خود بپرسیم اگر این انسانهای شریف امروز بجای من بودند، چه میکردند و چه نمیکردند؟ مصدق یک موجود ماورا طبیعتی که من و شما داریم نبود، چرا نباید بگوییم که:
مصدق هم انسانی بود مثل شما و من! و امیرکبیر هم همینطور، و…، و بنیصدر هم همینطور!
نمیتوانیم در امور معمولی روزانه، روش و منشی را از خود نشان دهیم که همان است که حاکمان بر ایران انجام داده و میدهند، و در تعجب باشیم که چرا این رژیم هنوز بر سر کار است و دامنه فجایع در وطن و در منطقه و در دنیا، هر روز گستردهتر میگردد! رژیم استبدادی، برای ادامه بقایی خود و برای حفظ نظام، نیازی حیاتی دارد که من و شما، ما مردم را از جنس خود بگرداند. هرچه تعداد بیشتری از ما مردم، از تحمیل این دگردیسی، سر باز بزنیم، به همان نسبت عمر رژیم کوتاهتر خواهد شد. صرف نظر از این مهم، و اینکه این رژیم چه زمانی برود یا نرود، «زندگی» در حالتی از جنس رژیم، مردگی و گذران عمر در جهنمی خودساخته است. مقاومت و سرپیچی از همجنس رژیم شدن، و در دوستی و مهر زیستن (دوستی و مهر به دیگری و دیگران، دوستی و مهر به طبیعت، و دوستی و مهر به خویش) در بهشت زندگی کردن است، که گفت:
از درون تو بود تیره جهان چون دوزخ — دل اگر تیره نباشد، همه دنیاست بهشت!
گزارش تصویری جلسه بزرگداشت زنده یاد ابوالحسن بنی صدر به همراه پیامها و سخنرانیها:
جلسه بزرگداشت زنده یاد ابوالحسن بنی صدر در تاریخ ۲۹ آبانماه ۱۴۰۰ برابر با ۲۰ نوامبر ۲۰۲۱ توسط خانواده محترم و یاران و همراهان ایشان در شهر پاریس برگزار گردید. مدیریت این جلسه که با حضور تعداد زیادی از هموطنان برگزار گردید با خانم ژاله وفا بود. در این جلسه تعدادی از هموطنان و نیز خارجیان سخنرانی کرده (در مجموع ۱۵سخنرانی) و برخی نیز پیام خود را به مناسبت بزرگداشت آن زنده یاد ارسال داشتند (در مجموع ۱۲ پیام) که پخش گردید.
ناگفته نماند که بسیاری از هموطنان که در طول زندگی سیاسی و فکری آقای بنی صدر به نحوی با ایشان در ارتباط بودند و در باره نقش ایشان درحیات سیاسی -اجتماعی- فرهنکی ایران سخن داشتند، مایل به صحبت و ارسال پیام برای این جلسه بودند ولی با توجه به محدودیت وقت بناچار و متاسفانه تنها تعداد محدودی سخنرانی و پیام از طیفها و نحله های مختلف فکری در این جلسه قابل اجرا بود. در این جلسه ۲ فیلم مصاحبه با آقای بنی صدر نیزدر مجموع بمدت ۱۶ دقیقه پخش شد.
فیلم کامل برنامه با تمامی سخنرانی ها و پیامها بهمراه دو فیلم کوتاه از آقای بنی صدر را در لینک زیر می توانید مشاهده کنید:
9- سخنرانی آقای دکتر حمید احمدی، از فرماندهان نظامی در دوران ریاست جمهوری و فرماندهی کل قوا آقای ابوالحسن بنی صدر، استاد تاریخ نظامی و از پایه گذاران دانشکده فرماندهی و ستاد نیروی دریایی و موسس انجمن مطالعات تاریخ شفاهی در سال ۲۰۰۰ و تدوین گر کتاب خاطرات آقای ابوالحسن بنی صدر تحت نام “درس تجربه“
16- سخنرانی آقای جرج لنخ Georg Lennkhسفیرکبیر و مشاور بین المللی آقای برونو کرایسکی صدر اعظم اتریش در زمان انقلاب ایران . آقای کرایسکی در مورد گروگانگیری در سفارت آمریکا و جنگ ایران و عراق از طریق سفیر کبیر خود آقای جورج لنخ وساطت می کرد.
18- پیام چند تن از دانشجویان درون ایران در مورد نظرگاهشان در زمینه افکار آقای بنی صدر . جهت رعایت امنیت این دانشجویان عزیز تنها صدای آنها پخش شد و نامشان ذکر نگردید .
با تأسفی بی پایان و قلبی آکنده از اندوه، به اطلاع ملت شرافتمند ایران و تمامی رهروان و تلاشگران خط استقلال و آزادی می رسانیم که آقای ابوالحسن بنی صدر، رئیس جمهوری منتخب مردم ایران پس از انقلاب بهمن ماه ۱۳۵۷، که هم با دفاع از آزادی ها در مقابل استبداد و ستمگری جدید بنام دین ایستاد، و هم بدنبال حمله عراق بعنوان فرمانده کل قوا از تمامیت ارضی ایران پاسداری نمود، در تاریخ ۱۷ مهرماه ۱۴۰۰ برابر با ۹ اکتبر ۲۰۲۱، پس از مدتی طولانی مبارزه با بیماری در بیمارستان سالپتریه (Hôpital de la Salpêtrière) شهر پاریس به رحمت ایزدی پیوست.
در سال ۱۳۶۰، او پیشنهاد حفظ مقام و عناوین از سوی خمینی را نپذیرفت. از اینرو، حزب جمهوری اسلامی و خمینی، کودتای خرداد ۶۰ را با حذف بنی صدر به انجام رساندند و دهۀ سیاه ۶۰ را آغاز کردند. اما او دفاع از حقوق شهروندی و ملی را، در تبعیدی دیگر، پیشه کرد و تا آخر عمر، بدان ادامه داد. از آنجا که معتقد بود لازمه حقوقمند شدن جامعه و پایان دادن به استبداد دینی، دادن تعریفی از دین بمثابۀ بیان آزادی است، تلاش مستمری نیز در این راه انجام داد.
راه این مرد بزرگ، که با روشنگری و اندیشه پروری، از آغاز دوران دانشجویی بیش از هفت دهه با عزت و سربلندی برای استقلال و آزادی و عدالت و رشد و همبستگی ملی تلاش مستمر کرد، استوار باد و یادش گرامی.
همسر: عذرا حسینی؛ فرزندان: فیروزه، زهرا و علی بنی صدر؛ خواهران و برادران، خویشان، دوستان و همراهان
***
شرح زندگی ابوالحسن بنی صدر
ابوالحسن بنی صدر در ۲ فروردین ۱۳۱۲ (۲۲ مارس ۱۹۳۳) در باغچه، از توابع همدان به دنیا آمد. پدر او آیت الله سید نصرالله بنی صدر و مادر او اشرفی فاتح بودند. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را، بخشی در دبستان ها و دبیرستان های همدان و بخشی دیگر را در دبستان دری و دبیرستان علمیه تهران به انجام رساند.
در دانشگاه تهران در رشته های حقوق اسلامی و اقتصاد تحصیل کرد. از سال ۱۳۳۸ تا ۱۳۴۲ در مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی در جامعه شناسی شهری به تحقیق پرداخت. تحقیقات این دوره گروه مطالعات شهری، به زبان های فارسی و فرانسه و بعضاً انگلیسی منتشر شده اند.
او مبارزه سیاسی را از دوره دبیرستان آغاز کرد. آن زمان، حزب توده در محیط های دانش آموزی و دانشجویی بسیار فعال بود. هنوز نهضت ملی شدن نفت آغاز نشده بود و بحث های ایدئولوژیک، بیشترین بخش فعالیت سیاسی را در این محیط ها تشکیل می دادند و در آن سال ها بود که وی با دیالکتیک و قوانین اش آشنا شد.
سال های آخر دبیرستان را می گذراند که موج جنبش ملی کردن صنعت نفت به رهبری مصدق برخاست. نخست در خانواده و آنگاه در جریان این جنبش بود که بنی صدر با استقلال و آزادی انس گرفت و تا آخر عمر، این دو اصل همچنان محور کارهای علمی و مبارزۀ او بودند. بخش مهمی از زندگی خود را صرف روشن کردن معانی این دو اصل کرده و همۀ عمر را برای تحقق این دو اصل کوشید.
از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بر ضد نهضت ملی ایران و حکومت مصدق، تا انقلاب ایران و سرنگونی رژیم پهلوی، در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، گروه های سیاسی در بند بازی “تقدم ها” بودند: پنج گرایش عمده، هر یک اصلی را مقدم می شمردند: لیبرال ها تقدم را به آزادی می دادند، ناسیونالیست ها تقدم را به استقلال می دادند، مارکسیست ها تقدم را به انقلاب اجتماعی و تصرف قدرت از سوی حزب نمایندۀ طبقه کارگر می دادند، طرفداران “استبداد صالحه دینی” تقدم را به “اسلام” می دادند، و رژیم پهلوی تقدم را به “تجدد” می داد.
بدین قرار، کوشش اساسی باید در این کار می شد که جامعۀ ایرانی و جامعه هایی چون آن را از جنگ ویرانگر “تقدم ها”– که به مدت نیم قرن، توان جامعۀ ما را به ویرانگری سمت داده بود-، آزاد شوند. او موفق شد، بر اصل موازنۀ عدمی، تعاریف درخور و خالی از تناقض از استقلال و آزادی و رشد بیابد و به این مهم پی برد که دینی که در بیان قدرت از خود بیگانه می شود، به ظاهر “قرائت های مختلف” پیدا می کند، اما به واقع یک “قرائت” در اشکال گوناگون است، چرا که همه یک بیان، بیان قدرت هستند. پس بر آن شد که اسلام را، به مثابۀ بیان آزادی، بازیابد. این کوشش به یافتن اسلامِ بیان آزادی و استقلال و رشد، انجامید و این نوع بیان از اسلام بود که در انقلاب ایران نخستین انقلابی شد که تمامی یک ملت توانست در آن شرکت کند و گل را بر گلوله پیروز گرداند. ایشان همواره پس از انقلاب، بی وقفه به کار تحقیق و شفاف کردن بیان آزادی، همت گماشتند.
در ۷ شهریور ۱۳۴۰، با خانم عذرا حسینی ازدواج کرد. این زوج، سه فرزند دارند، به نام هایِ فیروزه بنی صدر، فارغ التحصیل در رشتۀ پزشکی؛ زهرا بنی صدر، تحصیل کرده در علوم سیاسی؛ و علی بنی صدر، مهندس مکانیک.
١آذر ۱۳۴۲ (۲۲ نوامبر۱۹۶۳) در پی گسترش سرکوب ها، او به فرانسه رفت و به تحصیل و تحقیق در رشته های اقتصاد، جامعه شناسی، اسلام، و فلسفه ادامه داد. حاصل تحصیل و تحقیق او در مقاله ها و کتاب های مختلف به زبان های انگلیسی، ایتالیایی، عربی، فارسی، فرانسه و …، منتشر شده اند.
در فرانسه در ملاقات با ژان پل سارتر، از او درخواست کرد که کمیته ای برای دفاع از حقوق بشر بوجود آورد. در آن کمیته که بعدها به کمیتۀ سارتر معروف شد، شخصیت های بزرگ روشنفکری فرانسه حضور داشتند و از حقوق همۀ زندانیان سیاسی با هر مرامی، دفاع می کردند.
با پیروزی انقلاب ایران، همراه با خمینی به ایران بازگشت. وی در برابر کسانی که می خواستند هم از آغاز، خشونت در کار آورند و گروه های سیاسی را از میان بردارند، مقاومت کرد و بحث آزاد را پیشنهاد کرد. هدفِ بحث آزادی که او پیشنهاد می کرد، از میان برداشتن خشونت به مثابۀ وسیلۀ رقابت بر سر قدرت، میان گروه های سیاسی و جریان آزاد اندیشه ها بود. خمینی با پیشنهاد او موافقت کرد و او را برای ادارۀ بحث های آزاد و شرکت در آنها برگزید. وی از باورمندان به ایدئولوژی های گوناگون خواست، به بحث آزاد بنشینند. سنت بحث آزاد بدین سان پا گرفت. افسوس که آزادی، هدف تمایل های سیاسی نبود و قدرت، هدف آنها بود، لذا آن فرصت را برای آموختن و آموزاندن فرهنگ آزادی، مغتنم نشمردند.
در بهار ۱۳۵۸، عضو شورای انقلاب شد. تا گروگانگیری، دو نوبت پیشنهاد عضویت در حکومت مهندس بازرگان را رد کرد. بعد از گروگانگیری، مهندس بازرگان استعفا کرد. احمد خمینی از سوی پدر خود به بنی صدر تلفن کرد و از او خواست هیئت وزیران خود را تشکیل دهد. او نپذیرفت. یکی به علت مداخله روزمرۀ خمینی در امور حکومت، و دیگری به خاطر اینکه مخالف بود که به ضرب گروگانگیری، حکومتی ناچار از استعفا شود و بدین سان، رابطه با قدرت خارجی، محور سیاست داخلی بگردد. او به جد، از مهندس بازرگان خواست از استعفا خودداری کند. در آن روزها، بهشتی و موسوی اردبیلی و باهنر به قم رفته بودند تا خمینی را از نخست وزیر کردن بنی صدر منصرف کنند.
به هر رو، یک هفته پس از گفتگو با “دانشجویان خط امام” و خمینی، وی وزارت دارایی و سرپرستی وزارت خارجه را به این شرط پذیرفت که گروگانگیری، با رفتن شاه از آمریکا، بلادرنگ پایان پذیرد. زمانی که آقای خمینی موافقت خود با حضور او در شورای امنیت سازمان ملل را به مخالفت برگرداند، از سرپرستی وزارت خارجه استعفا کرد.
در ۱۳۵۸، از سوی مردم استان تهران با اکثریت بسیار بالا به عضویت مجلس خبرگان انتخاب شد. با وجود اکثریت بزرگی که جانبدار ولایت فقیه شدند، او که با ولایت فقیه مخالف بود به اتفاق اقلیت کوچکی، توانستند مانع از آن شوند که در قانون اساسی اول انقلاب به فقیه، اختیارات اجرایی داده شود. در انتخابات ریاست جمهوری، خمینی با نامزد شدن او مخالفت کرد و شب پیش از روز رأی گیری، به شورای انقلاب پیام داد که مدرسین قم می گویند، بهتر است بنی صدر به سود حسن حبیبی کنار برود. او نپذیرفت و گفت: “این انتخابات باید یک امر را روشن کند که آیا این ملت اندیشۀ راهنمای انقلاب ایران را شناخته و برای تحقق اصول راهنمای آن، آزادی و استقلال و رشد و بازیافتن اسلامی به مثابۀ بیان آزادی و استقلال و رشد، انقلاب کرده است، و یا به عکس، این مردم نادانند و با چشم و گوش بسته از روحانیان پیروی کرده و خواستار استقرار “استبداد صالحه” روحانیان اند؟!
در ۵ بهمن ۱۳۵۸، انتخابات ریاست جمهوری، با شرکت ۱۲۸ نامزد انجام گرفت و او با بدست آوردن بیش از ۷۶ درصد کل آرا، به ریاست جمهوری انتخاب شد. در آن انتخابات، حسن حبیبی، نامزد کسانی که بعدها خود را “مکتبی” خواندند، کمتر از ۴ درصد رأی آورد. و مسلم شد مردم ایران بر اصول راهنمای انقلاب، وجدان جمعی دارند و با استبداد صالحه موافق نیستند.
بعد از انتخابات، گرایش های جانبدار استبداد، گرد هم آمدند. با درسی که از تجربۀ انتخابات ریاست جمهوری گرفته بودند، به تهدید و تحدید آزادی ها شتاب و شدت بخشیدند. انتخابات مجلس اول را چنان انجام دادند که تنها یک سوم دارندگان حق رأی در آن شرکت کردند. آن انتخابات را به تقلب ها نیز آلودند. آنگاه، محیط مجلس را، محیط تهدید و ارعاب کردند و اکثریت دلخواه خود را ساختند. پیش از انتخابات، خمینی در پاسخ رهبران حزب جمهوری اسلامی گفته بود: “شما سعی کنید مجلس را در دست بگیرید” و آن حزب با بستن دانشگاه ها و خشونت در کار آوردن و با کمک مستقیم آقای خمینی، مجلس را در دست گرفت. در حقیقت، از آغاز، مجلس، آلت فعل او و دستیاران او در استقرار استبداد شد.
در دوران ریاست جمهوری، عراق به ایران حمله کرد و اگر دفاع جانانۀ بنی صدر که روز و شب را در جبهه می گذراند، نبود، عراق خوزستان را به راحتی تصرف می کرد. او با روحیه دادن به ارتشی که روحانیون حاکم از بین برده بودند، توانست طوری عمل کند که عراق در خرداد ماه ۱۳۶۰، تن به صلح با پرداختن غرامت داده بود. اما هجوم عراق به ایران در شهریور ۱۳۵۹ به جانبداران استبداد فرصت دلخواهشان را داد: در خفا با ریگان و بوش معامله کردند و با جلوگیری از حل مشکل گروگان ها، پیش از انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در نوامبر ۱۹۸۰، سبب روی کار آمدن ریگان شدند.
همزمان، در ایران، نقشۀ کودتای خزنده را بر ضد رئیس جمهوری به اجرا گذاشتند. آن کودتا را، با کارگردانی شخص خمینی، در دو هفتۀ آخر خرداد ۱۳۶۰ به انجام بردند. در پاسخ به پیشنهاد مراجعه به آرای عمومی که بنی صدر بر وفق قانون اساسی داد، خمینی در ۶ خرداد ۱۳۶۰ گفت: “تمام ملت موافقت کند، من مخالفت می کنم”، و در ۲۵ خرداد ۱۳۶۰، گفت: “اگر ۳۵ میلیون بگویند بله، من می گویم نه!”. آن، با وجود هشداری بود که مهرماه سال ۵۹ در کارنامه، بنی صدر به او داده بود: “استبداد کار را به جایی می رساند که مستبد می گوید، تمام ملت بگوید بله، من می گویم نه”
در پی کودتا، که به استقرار استبداد سیاه در سال ۶۰ و گرفتن جان هزاران مبارز سیاسی و ادامۀ جنگ تحت عنوان “برکت” انجامید، بنی صدر و دوستان او که برایشان مسلم بود کودتا، حاصل معاملۀ پنهانی با دستگاه ریگان- بوش است، به شور نشستند و چاره را آمدن به صحنۀ اصلی مبارزه دیدند: او هدف های آن کودتا را در بیانیۀ ۲۲ خرداد ۱۳۶۰، یک به یک به اطلاع ایرانیان و جهانیان رساند. با توجه به این واقعیت که از هدف های سازش پنهانی، ادامۀ جنگ با عراق بود، بنی صدر و دوستانش به این نتیجه رسیدند که صحنۀ اصلی مبارزه، در بیرون ایران، در جایی است که بتوان روابط پنهانی را برملا کرد و تا ممکن است مانع تحقق هدف های کودتا شد. از این رو، در مرداد ۱۳۶۰، به هنگام ورود به فرانسه، بنی صدر گفت: “به صحنۀ اصلی مبارزه آمده ایم. زیرا انتگریسم سلطه گر ریگانیسم و تاچریسم، انتگریسم زیر سلطۀ خمینیسم را بوجود آورده است پس به غرب آمده ایم تا که سازش روابط ارگانیک خمینیسم و ریگانیسم را از پرده بیرون اندازیم. این کوشش ادامه یافت و به از پرده بیرون افتادن اکتبر سورپرایز و ایران گیت، انجامید.
از آنجا که مسلم بود هدف استبدادیان از میان برداشتن بدیل مردم سالار و بستن “مدار بد و بدتر” با زور پرستان رقیب بود، بنی صدر برای آنکه آن مدار پدید نیاید، میثاقی بر سه اصل استقلال و آزادی و عدم هژمونی نوشت و بر اساس آن، شورای ملی مقاومت تشکیل شد. یعنی تجربۀ انقلاب ایران، به سرنوشت دو تجربۀ انقلاب مشروطیت و ملی کردن صنعت نفت گرفتار نخواهد شد، زیرا این تجربه تا رسیدن به نتیجه رها نخواهد شد. یعنی در برابر رژیم کودتا، نه یک بدیل (آلترناتیو) قدرت مدار، که بدیلی مردم سالار، وفادار به اندیشۀ راهنمای انقلاب ایران، قد برمی افرازد. یعنی دیگر به رژیم کودتا امکان داده نمی شود، مخالف خویش را خود انتخاب کند و مردم را در مدار بستۀ بد و بدتر، از جنبش برای بازیافتن آزادی، بازدارد. حاصل این کوشش این است که امروز، در دنیای اسلامی، ایران تنها کشوری است که بدیل مردم سالار دارد و استبدادیان اعتراف می کنند که بدیل اصلی حاضر در صحنه، “جریان سوم” است.
شرکت آقای بنی صدر در کنگرۀ امریکا که به قصد افشای روابط پنهانی ریگان و خمینی رخ داد، پردۀ سانسور و پنهانکاری آن زد و بند کثیف با امریکا را درید، یعنی هم ماهیت دو روی خمینی و همدستان وطن فروش اش بر همگان آشکار شد، و هم پردۀ ریا و سانسور دولت ریگان را از هم درید. به نحوی که سه نفر از مشاورین ریگان بعد از افشاگری آقای بنی صدر، استعفا دادند، و ریگان در دادگاه شرکت نکرد و بهانۀ وی این بود که حافظه اش را از دست داده است! کتب بسیاری در این باره نوشته شد. نه نظام ولایت فقیه، و نه دولت ریگان، نتوانستند بر روی آن زد و بند خیانتکارانه، پردۀ دروغ و ابهام و ریا بکشند.
آقای بنی صدر همچنین در دادگاه میکونوس در آلمان، بر ضد تروریسم دولتی نظام ولایت فقیه و به نفع حقوق انسان و تمامی افرادی از اپوزیسیون که توسط این نظام به شهادت رسیدند، شهادت داد و با وجود تهدیدات بسیار خود و خانواده اش در ایران، چارت تشکیلاتی سازمان ترور رژیم را با همت یارانش در داخل کشور افشا کرد و بدینوسیله باعث شد که نظام ولایت فقیه و سرانش، به تروریسم دولتی محکوم گردند و تمامی کشورهای اروپایی سفرای خود را از این نظام فرا خواندند و نظام ولایت فقیه در انزوا قرار گرفت و مجبور شد بساط سازمان ترور خود را از کشورهای اروپایی تا دیر مدت برچیند.
به همان ترتیب که ملاتاریا به استبداد فراگیر متمایل می شد، خیانت به ایران و فساد و جنایت، سه عرصه اصلی عمل این استبداد می گشت. مبارزه با این سه، پیروزی ها ببار آورده است. حکم دادگاه میکونوس (مبارزه با جنایت و تروریسم) و احکام دادگاه هایی که در پی فاش شدن روابط پنهانی دولت های انگلیس و اتریش و سوئد و فرانسه و ایتالیا و اسپانیا و پرتغال با ملاتاریا برپا شده اند (مبارزه با خیانت و فساد) مؤثرترین این پیروزی ها بوده اند.
بعد از کودتای سال ۶۰، نشریه انقلاب اسلامی در ایران، به مدیر مسئولیتی آقای بنی صدر، که پر تیراژ ترین نشریۀ آن دهه شده بود، توقیف گردید. پس از مهاجرت آقای بنی صدر به خارج، نشریه انقلاب اسلامی در هجرت، دنبالۀ افشاگری ها را پی گرفت و با کمک نویسندگان خود، محل و مأمن ای برای دفاع از حقوق بشر، با هر مرام و مسلک و جنسیتی گردید؛ زمانی که بسیاری از گروه های سیاسی، هنوز خود را موظف به دفاع از حقوق انسان، صرف نظر از مرام سیاسی انسان ها، نمی دانستند.
این نشریه تا شماره ۸۵۰ در تاریخ آوریل ۲۰۱۴ بصورت چاپی، بی وقفه منتشر می شد و سرمقاله ها به قلم آقای بنی صدر انتشار می یافت و از آن تاریخ تاکنون، تبدیل به پورتال و سایت انقلاب اسلامی در هجرت شده است. وضعیت سنجی، هر هفته، در حکم سرمقاله، اغلب به قلم آقای بنی صدر که به بررسی و وضعیت سنجی اوضاع وطن و جهان، می پردازد، نگارش یافته اند.
آقای بنی صدر در عمر پر عزت و پر کار خود (حتی در آخرین روزهای عمر خود نیز در کار نگارش کتاب خشونت زدایی بودند)، به کار های بس مهمی مبادرت ورزیدند. اما ایشان، خود، نگارش کتاب حقوق پنجگانه و قانون اساسی برای آینده ایران و جهان، که بر مبنای حقوق پنجگانه نگاشته شده است را حاصل عمر خود لقب داده و در نگارش آن همکاری صمیمانه ای با دوستان و یاران دیرین خود داشت. یادگاری شیرین و پر محتوا که در این گنبد دوار از وی به یادگار مانده و خواهد ماند.
امید که هموطنان عزیز، کوشش بی دریغ ایشان را برای بازیافت آزادی و استقلال وطن و حقوندی مردم ایران و جهان پاس بدارند. آرمان وی همواره این بوده و هست که مردم با فرهنگ ایران، تنها با همت خود و تنها با تکیه بر توانایی خود و رهنمودهای عاشقان وطن و رهروان راه استقلال و آزادی وطن، خود را از اهریمن استبداد و فقر و جهل برهانند و شاهد آزادی را در آغوش کشیده و استقلال همه جانبۀ وطن را باز یافته و حفاظت کرده و خود شهروندان حقوندی گردند که با عزت و افتخار در محیط زیستی سالم و ایرانی آباد و آزاد و مستقل، زندگی در خور و سرشار از عزت و سربلندی و دانش و عدالت و داد را پیش بگیرند.
…نمیتوانم هیچ فردی را به یاد بیاورم که به اندازه بنیصدر، مورد ترور شخصیت و تخریب قرار گرفته باشد…
–
…یکی از ویژگیهای بارز بنیصدر، به شهادت همه کسانی که او را میشناختند، این بود که هیچوقت از پرکاری و پرمحصولی و تلاش برای احقاق حقوق، بدون هیچ تبعیضی، از پا ننشست. مکرر میگفت:
ساحل افتاده گفت: گرچه بسی زیستم، — هیچ نه معلوم شد، آه که من چیستم؟
موج ز خود رفتهئی، تیز خرامید و گفت: — هستم اگر میروم! گر نروم نیستم!
گر نروم نیستم. اگر بخواهم حدس بزنم در لحظات آخر عمر، در خلوت خود، با خویش چه میگفت، این قسمت از این شعر به ذهنم خطور میکند. «…گر نروم، نیستم!» این را گفت و رفت، ولی در واقع این را گفت و هست! موجود، با وجود، وحدت بیشتری یافت…
و به خاطر عشق به هموطنان کرد و عرب و بلوچ و ترک و همه دیگر اقوام، و برای مثال برای عشق به هموطنان کرد که خمینی و صدام قصد کشتار جمعی آنها را داشتند و او را مزاحم و بلکه ممانع جنایتهای خود یافتند،
و به خاطر خشونتزادیی و از جمله سر خم نکردن در مقابل گروگانگیرانی که خشونتگستری میکردند و بنیصدر به ارتشیان دستور داد پوتینها (در آذربایجان و نه در کردستان) را از پا درنیاورند تا وقتی که مردم گروگان گرفته شده را رها سازند (کیهان و اطلاعات پنجشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۵۹)
و به خاطر عشق به حق آزادی دین و عقیده و دفاع از حقوق هموطنان بهایی و سایر ادایان و مذاهب،
و به خاطر عشق به بانوان هموطن ایرانی که به علت مخالفت با حجاب اجباری برای زنان با خمینی و شرکا میجنگید و آزادی و استقلال بانوان را پیشنیازی برای آزادی و استقلال و آزادی وطن میدانست،
و به خاطر…
و به خاطر عشق… زنده است. عشق و عاشقی، انسان را جوان و زنده نگه میدارد! عاشقتر شدن، انسان را باز هم زندهتر و جوانتر میگرداند!