علی صدارت: با گذشت فقط چند هفته از شروع جنبش خودجوش، شاهد افزایش پیوستن مردم به دهه هشتادیها هستیم.
چرا جنبش خودانگیختهٌ اخیر، با افراد مسنتر شروع نشد؟
چرا هنوز تعداد افراد دهه هشتاد بیشتر از دهه هفتاد، و آن بیشتر از دهه ۱۳۶۰ است، که در نتیجه اعتراضات و تظاهرات را در اکثرا در افراد دهههای جوانتر و در دانشجویان میبینیم و هنوز شاهد اعتصابات گستردهتر و براندازانه در دهههای مسنتر نیستیم؟
بررسی چه واقعیتهایی میتواند بر کمیت و کیفیت اعتراضات و تظاهرات دانشآموزان و دانشجویان بیافزاید؟
با بررسی این واقعیتها، ایرانیان، بهخصوص دهه هشتادیها، چگونه میتوانند شرایط را برای پیوستن افراد بیشتری از دهههای مسنتر خود فراهم آورند؟
–
دهه هشتادیها، جنبش خودجوشی را آغاز و مدیریت کردهاند که بیش از همه، گردانندگان رژیم را مبهوت و غافلگیر کرده است. آنچه میپنداشتند این بود که با مغزشوئی عظیمی که رژیم، از کودکستان و دبستان، علیه این فرزندان جوان وطن ما براه انداخته بود، آهنگ «سلام فرمانده» وِردِ زبان آنها خواهد شد و با بودجه هنگفتی که برای گشودن و پیشبرد این جبهه از جنگ روانی مصرف گردیده، بقای رژیم تا چهار دهه دیگر هم ضمانت شده است! زهی خیال باطل!!
دهه هشتادیها، در عمر خود هرچه دیدهاند، غم وعزاداریهای دولتی، و خشونتها و بکن نکنهای رژیم بوده است. در خانه و خانواده هم، بیشتر مواقع شاهد ترسیدن و ترساندن بزرگترها بودهاند.
ولی اکنون، و علیرغم تمام اینها، هموطنان جوان ما، از آغاز تا امروز، به صورت کاملا خودجوش، کنترل اوضاع را در دست داشتهاند. در این روزهایی که شاهد هرچه فراگیرتر شدن جنبش خودجوش هستیم، اصلا به نظر نمیرسد که نسل قبل و بزرگترهای خانواده، هر روز صبح فرزندان خود را برای اعتراضات و تظاهرات راهی خیابانها میکنند. چه بسا که به نصیحت بزرگترها مبنی بر در خانه ماندن، و در اعتراضات و تظاهرات شرکت نکردن، اصلا گوش نمیدهند.
–
نسل قبل و بزرگترهای خانوادهها را در چند برهه میتوان مطالعه نمود:
ایرانیانی که در سالهای دهه ۱۳۵۰ و در بهار انقلاب در سنی عقلرس بودند، نسلی هستند که شور و شعف منقلب شدن و خودانگیختگی و انقلاب را تجربه کردند. این نسل از ایرانیان، برای قدرتها (قدرتهای داخلی و خارجی، دولتی و غیردولتی، غربی و شرقی) نسلی بس خطرناک بود، و باید از میان برداشته میشد. موجهای انسانهای منقلب شده، انقلاب رهاییبخش از یوغ ولایت مطلقه پهلوی را به جهانیان عرضه کردند. مردم تحت سلطه در کشورهای دنیا، با چشمان تحسینانگیز فروپاشی «جزیره ثبات منطقه» را شاهد بودند.
قدرتهای داخلی:
قدرتهای دولتیِ داخلی که خود میدانستند که کاملا از جنس رژیم قبلی هستند، انقلاب و انقلابیون را خطر بزرگی برای خود میدیدند. خمینی و شرکا برای بقای خود، مجبور بودند انقلاب را از محتوی تهی، و به ضد آن مبدل کنند و به افکار عمومی تزریق کنند. بدین ترتیب خمینی، ضدانقلابیترین ضدانقلابیون شد، و در راس آنها قرار گرفت. این ضدانقلابیون، با شعارهای توخالی و خشونتبار صدور انقلاب به تمام دنیا، در برگرداندن موجهای انقلاب ایران، با صدام همدست شدند!
قدرتهای غیردولتی داخلی در آن ایام، از جمله رانتخواران رژیم ولایت مطلقه پهلوی که بسیاری از آنها به سرعت چهره عوض کردند، نمیتوانستند انقلابی را در ساختار قدرت و اقتصاد بیمار، و در نتیجه از بین رفتن منافع خود، تحمل کنند. نسل انقلاب برای آنها خطرناک و مضر بود.
قدرتهای خارجی:
قدرتهای دولتیِ خارجی در غرب و شرق، و نیز سرسپردگان آنها در منطقه، علیه منافع هنگفت خود، خطرهای عظیمی را احساس کردند. حتی یکی از قدرتهای دولتی خارجی را در تمام دنیا نمیتوان یافت که انقلاب ایران و انقلابیون ایران، برایش یک خطر وجودی جدی نباشد.
صدام حسین به رهبران کشورهای منطقه میگفت که من موجهای انقلاب را از کشورهای شما برگرداندهام! و تا آخر عمر خود، از آنها طلبکار بود. بسیاری از ایرانیان آن نسل، در جنگی که نزدیک به هشت سال طول کشید، یا بهطور فیزیکی (شهادت و یا زخمی و معلول شدن) حذف شدند، و یا بهلحاظ صدمات روحی-روانی جنگ، از گردونه خارج شدند.
قدرتهای غیردولتیِ خارجی (مانند شرکتهای فراملی و چندملیتی اسلحه، و نفت و گاز و انرژی، و دارو و مواد مخدر، و…)، بدون شک نمیتوانستند در رابطه با انقلابی که رژیم ولایت مطلقه پهلوی که حامی منافع آنها در منطقه بود را برانداخت، و در رابطه با انقلابیونی که بهطور خودجوش این انقلاب را مدیریت کرده بودند، هراسان نشوند و در جهت از بین بردن آنها، تمام تلاش خود را نکنند.
–
بدین ترتیب، قدرتها (قدرتهای داخلی و خارجی، دولتی و غیردولتی، غربی و شرقی) دانسته و یا نادانسته، خواسته و یا ناخواسته، با سازش و ستیز در خفا و یا در علن، عملا با همکاریهای گسترده، دو امر مهم را در دستور کار خود قرار دادند و به عنوان آمران و عاملان، آن را اجرائی کردند:
۱- حذف فیزیکی و روانی آن نسل.
۲- حذف مفهوم واقعی انقلاب و منقلب شدن، جایگزین کردن آن مفهوم مثبت و نیکو، با مفاهیم منفی و پلید («انقلاب یعنی خشونت و جنگ و خونریزی و…»)
جنبشهای اخیر، کم کم توانستهاند معانی جعلی را از مفهوم انقلاب بزدایند. دهه هشتادیها بهتر از دهههای قبل دریافتهاند که این رژیم هم مانند رژیم سابق، امکان هر گونه اصلاحاتی را از بین برده است.
–
دهه شصتیها
دهه شصتیها هم شاهد فاجعه ملی جنایتها علیه بشریت در آن دهه بودند، که اوج آن در تابستان ۱۳۶۷ بود. آنها هم کم و بیش همان سرنوشت ایرانیان مسنتر از خود را داشتند.
–
دهه هفتادیها
دهه هفتادیها اما، شاهد فسادها و بیکفایتیها و بیلیاقتیها و ویژهخواریهای گستردهتر رژیم بودند. چرا که مزاحمان ضدانقلابیون، حذف شده بودند و بخور و ببرهای «سفره انقلاب» اشکارا چهره خود را هویدا کردند. گرچه رژیم در این دهه دیگر قادر ساختن و پرداختن جنایتکارانی چون لاجوردی و خلخالی و گیلانی و… نبود، ولی هنوز قدرت این را داشت که مهرههایی چون سعید امامی و شرکا را بسازد. از جمله به این دلیل و نیز به علت افزایش کمیت و کفیت رسانههای شخصی و شبکهبندیهای اجتماعی، در این دهه، جنگ روانی رژیم اثرات سوء کمتری را در روح و روان ایرانیان این دهه گذاشت.
–
دهه هشتادیها
دهه هشتادیها جراحت و قرحه ایرانیان دهههای قبلی خود را در روح و روان خویش ندارند. قدرت رژیم حتی از ساختن سعید مرتضویها و احمدرضا رادانها هم معلول شده است. حداکثر پاتکی که توانسته ارائه دهد از نوع تهدیدهای مردم در شهرک اکباتان بوده است. دهه هشتادیها نمیترسند، و این شجاعت و دلیری آنها، اضطراب و دلهره هموطنان دهههای قبل را هم پیوسته کمتر کرده، و زخمهای روحی-روانی آنها را مرهم نموده است.
کمیت دهه هشتادیها، به علت سیاستها غلط رژیم برای افزایش جمعیت، بیش از آمار دهههای قبلی است. به لحاظ کمی، رژیم برای مقابله با دهه هشتادیها، کم آورده است. شمار افراد قوای ضدشورش و یگان ویژه و پاسدار و بسیجی و… بسیار کمتر عده دهه هشتادیها است. این سرکوبگران، به علت اضافهکاریهای مستمر، تحلیلرفته و به لحاظ جسمی خسته هستند. با توجه به استفاده فراوان و گسترده از رسانههای شخصی و شبکهبندیهای اجتماعی، و رویکرد قابل توجه افکار عمومی به جنبش خودجوش، به لحاظ روحی هم خسته و شکسته هستند.
کیفیت دهه هشتادیها، به لحاظ آشنایی با رسانههای شخصی و شبکهبندیهای اجتماعی، و بهکارگیری آنها، بسیار مطلوبتر از دهههای پیش بوده است. ساختن اینترانت ملی و شبکهبندیهای اجتماعی دولتی، و وقفه در اینترنت و سایر تمهیدات برای سانسور، در مغزشویی دهه هشتادیها و به انفعال کشیدن آنها، بسیار کماثرتر بوده است.
دهه هشتادیها به خوبی میدانند که هر یک روزی که این رژیم بیشتر بر قدرت سوار باشد، حیات ملی ما بیشتر به مخاطره میافتد، و خطر سوریهای شدن و اوکراینی شدن ایران بیشتر میشود.
هرچه میگذرد، دهه هشتادیها باانگیزهتر میشوند. این باانگیزگی، کم کم به دهه هفتادیها هم سرایت کرده است و بهتدریج به دهه شصتیها هم رسیده است. از دلایل مهم این باانگیزهتر شدن و باانگیزهتر کردن، از جمله این است که جنبش، از ابتدا تا اکنون، بیشتر به حقوق، و اعتراض به تجاوزات به حقوق، و تلاش برای احقاق حقوق پرداخته است. «بیا بیرون هموطن، حقت را فریاد بزن»
در نقطه مخالف، قوای سرکوب قرار گرفتهآند، که هرچه میگذرد بیانگیزهتر میشوند. توصیفهای کنایهآمیز و بلکه تحقیرآمیز مردم، مانند: ساندیسخوار، و بیشرف و… گویایی رسایی دارد، و علیرغم تلاش فرماندهان، موجب بیانگیزهتر شدن و بیانگیزهتر کردن بدنه قوای سرکوب شده است.
–
با روانکاوی مختصری که در این کوتاهنویسی در مورد دهههای مختلف، از انقلاب تا به امروز آورده شد، برخی دلایل انفعال ایرانیان دهههای قبل، و برخی دلایل فعال بودن ایرانیان دهههای جدیدتر را سنجیدیم.
جنگ روانی مادر همه جنگها است، از جمله جنگهای خیابانی که امروزه شاهد آنها هستیم است. در عین حال، جنگ روانی تنها جنگی است که ما مردم (صرف نظر از اینکه متعلق به کدام دهه هستیم) در آن توانایی دفاع پیروزمندانه از خود را دارا هستیم.
اندیشه در این زمینه و به بحث گذاشتن آنها در هستههای مردمی، از جمله راههای موثر برای هرچه فراگیرتر کردن جنبش خودجوش سرنگونی رژیم، و مدیریت دوران گذار است.
علی صدارت
http://alisedarat.com/contact-us
❊
❊
بیشتر از رسانههای ملیِ همگانی بهمثابه شاخه چهارم دولت ❊سایت شخصی علی صدارت❊ کشف کنید
Subscribe to get the latest posts sent to your email.