علی صدارت: آقای بنیصدر، با دنبال کردن اطلاعات در رسانههای مختلف، سوالاتی که برای مردم مطرح بود را جمعآوری میکرد و جوابهای مناسب را تهیه و به آقای خمینی میداد، و وی با زبان و بیان خود به رسانهگران پاسخ میداد. آن مطالب در رسانههای دنیا، به افکار عمومی منتقل میگردید.
انقلاب ۱۳۵۷ بیانی داشت که از زبان خمینی در فرانسه جاری شد و وی آنها را طی ۱۹ اصل به مردم متعهد شد.
بهره برداری استبداد از لعن انقلاب ۵۷ و خودزنی شرکت کنندگان در آن
فیلم کامل مصاحبه در تاریخ ۲۸ فروردین ۱۳۹۸
چرا این رژیم حقایق دوران مرجع انقلاب را پنهان می کند؟: مصاحبه تلویزیون سپیده با آقای بنی صدر
بنی صدر: ۱۹ اصل بیان شده در انقلاب و وضعیت فعلی ایران، مقصر کیست؟
بنی صدر: انقلاب ایران جهان را وارد عصر جدید کرده، هیچکس نمیتواند منکر جنبه همگانی بودن جنبش مردم ایران بشود. ما انسانها هیچ وقت دنبال این نیستیم که مقصر اصلی را پیدا کنیم چون از او میترسیم. مگر مردم ایران جنبش کردند که وضعیت شان بدتر بشود؟! خیر- جنبش برای این بود که وضعیت بهتر بشود. آقای خمینی در نوفل لوشاتو، ۱۹ اصل را بیان و تکرار کرد، در جلوی مردم دنیا از طریق مصاحبه های تلوزیونی و روزنامه ها. این اصول را در معرض شناسائی مردم دنیا قرار داد. من این اصول را برای شما بازگو میکنم، به نظر شما مردم، اگر هر کدام از این اصول علت وضعیت امروز ایران شده باشد، میتوان گفت که مقصر انقلاب ایران بوده است! اگر چیزی از این اصول اجراء شده باشد و نتیجه امروز را به بار آورده است، مقصر انقلاب ایران است؟! اما اگر هیچکدام از این اصول اجرا نشده است، لطف فرموده. انقلاب را مقصر نکنید! دنبال مقصر واقعی بگردید. آن مثلث زور پرست که انقلاب را به زور مقصر میکنند، فکر میکنند که اگر انقلاب مقصر بشود، خودشان مقبولیت و مشروعیت پیدا خواهند کرد. در صورتی که وضعیت امروز ایران همان وضعیتی است که در دوره استبداد شاهی بود که بنا بر همان جبر و ویرانگری قدرت، وضعیت بد و بدتر شده است.
اصل اولی که از زبان آقای خمینی اظهار شد این بود: تمام مردم ایران در رهبری شرکت میکنند و ولایت با جمهور مردم است. می گوید: “نهضت ما قائم به شخص نیست، همه ملت رهبر هستند و بیدار شده اند. جامعه فردا، جامعه ارزیاب و منقدی خواهد بود که در آن تمام مردم در رهبری امور خویش شرکت خواهند جست”. حال از شما مردم ایران میپرسم: آیا به این اصل و حرف عمل شده است؟ آیا عمل شده است و باعث وضعیت کنونی شماست؟! خیر، درست عکس این اصل عمل شده است. همین آدمی که این حرف را زد، در خرداد ۱۳۶۰ گفت: “اگر ۳۵ میلیون بگویند آری من میگویم نه”. یعنی عکس و ضد کامل آن اصل بیان شده و نتیجه ان را میبینید.
اصل دوم: توحید اجتماعی. آقای خمینی گفته است: “همه روابط بین انسان ها چه اقتصادی و چه غیر اقتصادی، در داخل چنین جامعه ای یعنی ایران و در رابطه این جامعه با خارج تغییر میکند و روابط عوض میشود. همه امتیازات لغو میشوند. فقط تقوی و پاکی ملاک برتری است. زمامدار با پایین ترین فرد جامعه، برابر است. الان همینطور است؟ آیا به این عمل شده است؟! بعلت کمبود وقت دیگر به توضیح نخواهیم رسید تا یکی یکی از شما این سوال ها را بپرسم. شما فرض کنید که هر بار باید از خود این سوال را بپرسید.
اصل سوم: اصل بر استقلال و آزادی است. گفته است: “در جمهوری اسلامی هرگونه ستم و زورگوئی محکوم است و جای آن را استقلال و آزادی میگیرد”.
اصل چهارم: خمینی و روحانیون نقشی در دولت نخواهند داشت. در این رابطه گفته است: “مردم هستند که باید افراد کاردان ولایق و مورد اعتماد خود را انتخاب کنند و مسولیت امور را بدست آنان بسپارند. ولیکن من شخصا نمیتوانم در این تشکیلات مسئولیت خاصی را بپذیرم و در عین حال همیشه در کنار مردم ناظر بر اوضاع هستم و وظیفه شرعی خود را انجام میدهم. (همین آدم بعد گفت که من ولایت مطلقه دارم !) و علما خود حکومت نخواهند کرد (حال یک روضه خوان ولایت مطلقه دارد) آنان ناظر و هادی مجریان امور میباشند. این حکومت در همه مراتب خود متکی به آرای مردم و تحت نظارت و ارزیابی و انتقاد عمومی خواهد بود. باید اختیارات در دست مردم باشد و هر آدم عاقلی این را قبول دارد که مقدرات هر کس، باید در دست خودش باشد”. (حال مقدرات ۸۰ میلیون ایرانی در دست یک نفر است)
۵- دولت حق دخالت در رسانه ها را ندارد. گفته است: “به نظر من رادیو و تلوزیون و مطبوعات باید در خدمت ملت باشد و دولت حق نظارت بر مطبوعات را ندارند”. (حال که همه در اختیار آقای ولی امر است)
۶- آزادی عقیده و احزاب. جناحهای سیاسی در حکومت اسلامی در اظهار عقاید خود آزاد هستند. احزاب و گروه های مختلف در بیان عقاید خود آزاد هستند ولاکن خیانت را ما اجازه نمیدهیم.
۷- آزادی مذهبی. آزادی برای همه اقلیت های مذهبی، آزادی به طور کامل است. هر کس میتواند اظهار عقیده خودش را انجام بدهد و اسلام جواب همه عقاید را برعهده دارد و دولت اسلامی تمام منطق ها را با منطق جواب میدهد. -بعد معلوم شد که منطق این دولت چماق است-.
۸- استقلال. استقلال از سلطه داخلی و خارجی. ایشان گفته است “ببینید که مردم ایران چقدر برای آزادی و استقلال ارزش قائل هستند که اینگونه خون میدهند و برنامه سیاسی ما در ابتدا آزادی، دمکراسی حقیقی و استقلال به تمام معنا و رهائی از تمامی دولت های که تصرفاتی در داخل مملکت کرده اند، خواهد بود. استقلال از سلطه های خارجی و داخلی متکی به خارج. در مرحله اول هدف مستقل نمودن کشور و قطع ایادی و سلطه خارجی و داخلی متکی به خارج است و بیرون راندن استعمار گران و استثمارگران هرکه باشد و اختصاص دادن مخازن و منابع کشور به مردم رنج کشیده و در فقر و بیماری غوطه ور خورده که قرنها، خصوصاً در قرن حاضر به واسطه کجروی های رژیم ها، با همه بدبختی ها مواجه بودند و تمام مخازن و ثروت کشور را رژیم های فاسد از بین برده و در جیب خارجی ها و یا داخلی هایی که در خدمت آنها بوده اند ریخته اند. -حالا بیا و تماشا کن که می گویند امروز فقط ۱۸میلیون نفر حاشیه نشین داریم-.
۹- دستگاه های فشار و اختناق از میان خواهند رفت، گفته است: جامعه آینده ما جامعه آزادی خواهد بود و همه نهادهای فشار و اختناق و همچنین استثمار از میان خواهند رفت و ما ساواک و تمامی سازمانهای امنیتی ضد مردم را منحل خواهیم کرد. آگاهی مردم و مشارکت و نظارت همگانی آنها بر حکومت منتخب خودشان، خود بزرگترین ضمانت حفظ امنیت در جامعه می باشد. این یکی که خیلی خوب عمل شد، واواک آمد و بعد سپاه پاسداران و کمیته ها و غیره، این ستون پایه های قدرت.
۱۰- نظام اجتماعی بدون سلطه و استثمار: گفته است خداوند هرگز سلطه برای انسان مسلمان و غیر مسلمان قرار نداده است و قرآن اعلان جنگ به سلاطین و سرمایه دارها کرده است.
۱۱- حقوق انسان جهان شمول است. گفته است نهضت ایران تنها مختص ایران نبوده بلکه نهضت مستضعفین علیه مستکبرین و در جهت حمایت از تمام کسانی است که برای انسانیت و حقوق بشر احترام قائل هستند.
۱۲- زنان حقوق برابر با مردان دارند و زن میتواند رئیس جمهوری بشود. گفته است: نا برابری میان زن و مرد نیست و زنان آزادی در رای دادن و انتخاب شدن دارند و زنان در انتخاب شغل و سرنوشت و پوشش آزادند. زنان در انتخاب فعالیت و سرنوشت و پوشش خود با رعایت موازین آزادند. اسلام دست زنان را گرفته و در قبال مردان نگاه داشته است. زن و مرد همه آزادند که دانشگاه بروند، آزادند در اینکه رای بدهند و رای بگیرند. آنچه مخالف است با ملعبه بودن زن و به قول شاه زن خوب است زیبا باشد، با این مخالف است. اسلام، حقوق زنان را بیشتر از مردان ملاحظه کرده است و بالاخره زن میتواند رئیس جمهوری نیز بشود .
۱۳- اقتصاد تولید محور بر پایه توحید اجتماعی، بنا بر این در خدمت انسان. گفته است: ما خواستار یک صنعت ملی و مستقل هستیم که در اقتصاد مملکت ادغام شده و در کنار کشاورزی در خدمت مردم قرار گیرد و اگر ثروتی است که مخالف اسلام است باید مصادره بشود و بازار باید اسلامی باشد نه بازار چپاولگری و قاچاق و ما در قبال نسل آینده مسئولیت نگاهداری از مخازن نفت را داریم -که خیلی خوب به این مسئولیت عمل کردند!-. در رابطه با شرکت های بین المللی گفته است: اقتصاد کشور از سلطه بیگانه آزاد می گردد و دیگر برنامه های اقتصادی برنامه هایی نخواهند بود که هدفهای شرکت های بین المللی را در ایران به اجرا بگذارد.
۱۴- دانشگاه و رابطه دانشگاهیان و روحانیان، گفته است: لازم است طبقات محترم روحانی و دانشگاهی با هم احترام متقابل داشته باشند. جوانان روشنفکر دانشگاه ها به روحانیت و روحانیون به روشنفکران احترام بگذارند و کسانی را که جهلاً و یا از روی سوء نیت موجب دور نگاهداشتن این دو طبقه موثر هستند از خود برانند و به آنها اجازه تفرقه ندهند و مطمئن باشند که با ذم این دو قدرت بزرگ پیروزی بدست می آید و با جدائی روی آن را نخواهند دید. نقش دانشگاه در هر کشوری ساختن انسان است، مقدرات هر کشوری به دست دانشگاه و آنهایی است که از دانشگاه بیرون می آیند. بنابر این دانشگاه بزرگترین موسسه موثر در کشور بوده و بزرگترین مسئولیت ها را هم دانشگاه دارد. انصافاً این اصل هم خیلی خوب رعایت کردند!
۱۵- استقلال دستگاه قضائی و امنیت قضائی شهروندان. گفته است: قاضی باید در رئیس و فرد عادی یکسان بنگرد و حکمش درمورد همه یکسان اجرا شود. اما برای اینکه این استقلال قضائی واقعیت پیدا کند، باید اشخاص متعارف به مجازات مجرمان نپردازند. مجازات اشخاص جنایتکار و مجرم بعد از اثبات جنایت با محاکم صالحه است نه با اشخاص. -گوینده این حرف همان کسی است که بعد گفت افسران محاکمه لازم ندارند، همینکه معلوم بشود اسم و رسمشان کیست باید اعدام بشوند-. و او بارها تکرار کرد قاضی مستقل است با وجود این در تابستان سال ۶۷ به سه قاضی ماموریت داد زندانیان محکوم شده و در حال گذراندن دوران محکومیت خود را اگر بر سر مواضع خود بودند، اعدام کنند!
۱۶- صلح اجتماعی و زندگی همه با همه. گفته است: احکام اسلامی، احکامی است مسالمت آمیز و می خواهیم همه اقشار در زندگی مسالمت آمیز باشند.
۱۷- تبعیض ها از میان برمیخیزند و اقوام ایرانی ملت واحد می شوند. گفته است: همه در ایران ملت واحد هستند و ما هم خود و هم آنها را یعنی کرد و غیر کرد را ملت واحد میدانیم.
۱۸- ایران راه رشد را در پیش می گیرد. گفته است : اسلام دین ترقی است ،قرآن روش ترقی و شکوفائی انسان است. منطق اسلام، رها شدن از یوغ فرهنگ استعماری است زیرا اگر ما رشد کنیم منافعشان به خطر می افتد و معنای این رشد، رشد جوان است. نمیگذارند جوانان ما رشد فکری پیدا کنند و در اینها قوه اعتراض بوجود بیاید که نکند جلو خودشان بایستند و بازسازی و نوسازی کشور قطعاً مورد تائید و از برنامه های ما است.
۱۹- روش بحث آزاد و اینکه بحث آزاد همگانی است. گفته است: بنا بر نقد و نقد متقابل است. چون بنا بر جامعه ارزیاب و منتقد بود از دیدگاه ایشان در همان روزهای انقلاب آقای خمینی بحث آزاد را اعلام و بنی صدر را معرفی کرد تا طرفداران طرز فکرهای مختلف با او به بحث آزاد بنشینند.
این نوزده اصل را ایشان اظهار کرد. یک اصل بیستم هم بود که آن هم عفو همگانی بود و گفت نه، این را باید برویم ایران ببینیم مقتضیات چه ایجاب می کند. بعد معلوم شد مقتضیات اعدام را ایجاب می کنند. خب، حالا انصافا از این بیست مورد کدامش اجرا شد و این وضعیت در ایران به وجود آمد؟ اینها را هم که نمیتوان گفت ایشان نگفته است. اینها را جلو دنیا گفته است. خوب چرا این گونه شد؟ این آدمی که این حرفها را زده است الآن یک رژیمی به ارث گذاشته است که آخرین نمونه اش این آقای دکتر خزعلی است. ایشان را چرا گرفته اند؟ ایشان گفته است مردم، در این راهپیمایی ۲۲ بهمن شرکت نکنید. حالا او در زندان اعتصاب غذا کرده است، اعتصاب غذای خشک. آقای دادستان بجای اینکه به داد او برسد، دستور داده او را به بیمارستان نبرند. آن قضای که ایشان تعریف کرده بود همین قاضی است که الآن دارد حکومت و به اصطلاح این جور جنایت می کند؟ خوب، حالا چرا اینطور شد؟ یک عاملش روشن است، واضح است. آنوقت روزهای اول انقلاب نمیدانستیم ولی حالا میدانیم. یک طرح محرمانه ای هم وجود داشته است که آن اجرا میشده، بدون اینکه ما مردم ایران بدانیم، و آن بر مبنای ولایت مطلقه آقای خمینی بوده است. به اینکه شورای انقلاب ایجاد بشود که مطیع امر ایشان باشد. آن ستون پایه های قدرت، سپاه و غیر و ذالک هم تاسیس بشوند مجری اوامر ایشان باشند و یک حزب واحد هم بوجود بیاید که حزب جمهوری اسلامی شد که خود آقای خمینی هم آنرا منحل کرد. آن برنامه اجرا شد نتیجه اش هم شده است اینکه شده است. این یک طرف قضیه است.
انقلاب باید شفاف باشد و ابهام نداشته باشد. پس کسری انقلاب این بوده که یک ابهام تویش بوده است. آقای خمینی در خفا یک طرحی را قبول کرده است تصویب کرده و به اجرا گذاشته است. این بوده است، روابط پنهانی با آمریکایی ها گرفته شده است. بر اتحاد ارتش و روحانیت برای ایجاد یک دولت با ثبات توافق شده است. این هم بوده است مطابق اسناد سفارت آمریکا و همینطور خاطرات سالیوان آخرین سفیر آمریکا در ایران، این هم بوده است.
اما یک عامل دیگر هم بوده است. خود شما مردم، ببینید! یکی از عوامل انقلاب این است که جامعه نسبت به رژیم باید کاملاً بی اعتماد بشود که انقلاب ممکن بشود. هرچه فساد، جنایت، خیانت میبیند بگوید این کار رژیم است. دوره شاه هم اینطوری شد. همین الآن هم همینطور است کسی بمیرد میگویند رژیم کشت. جنایتی بشود میگویند رژیم کرد، خیانتی بشود میگویند ولایت مطلقه آقای خامنه ای کرد، فسادی باشد کار این رژیم است. این یک طرف مسئله، یک مسئله دیگر اعتماد به خود، این اعتماد به خود دو قسمت دارد یکی اعتماد به بدیل است، آنهایی که باید جانشین بشوند دولت استبدادی را دولت حقوقمدار بسازند. یکی مهمتر اعتماد مردم است به خودشان، اگر این اعتماد به خود نباشد این خطر هست که استبداد بازسازی بشود. خود مردم بپرسند از خودشان، آنهایی که آن زمان بودند به خود اعتماد داشتید و میگفتید رهبر فقط روح الله؟ وای اگر خمینی حکم جهادم دهد! آن ستون پایه های قدرت که ساخته میشدند بیان کننده اعتماد شما مردم به خودتان بود؟
حالا یک عامل سوم هم در نظر بگیرید. آن این است: ممکن است شما مردم ایران اعتماد کردید به آقای خمینی. بله کردید، همه ما هم کردیم، واقعا اعتماد کامل هم داشتیم. اما این اعتماد ربطی به این ندارد که اسباب قدرت در اختیار آقا بگذارید. خوب وقتی گذاشتی او ناچار عامل قدرت میشود، اگر نشود حذف میشود.خوب، شما می بایست مقابله میکردید. اقلا آنروز که این آدم میگفت اگر ۳۵ میلیون بگویند بله من میگویم نه (ضد همه حرفهایی است که در پاریس میزده!) خوب، میباید میآمدی بیرون میگفتی آقا شما چکاره ای که اگر ما بگوییم بله شما میگویی نه؟ پس به پای انقلابی که نه تنها ایران بلکه جهان را وارد دوران جدیدی کرده است، اینرا چرا مقصر میکنی؟ چرا درسهای تجربه انقلاب را از یاد می بری؟ حالا زیانهای این استبداد قدرت طلب و استبداد ساز را به پای انقلاب مینویسید؟ اقلاً تجربه هایش را بکار ببرید، که اگر بکار ببرید این تجربه به نتیجه میرسد. یکی از آن درسهای تجربه این است که تجربه را در نصفه رها نکنید. این یکی از عیبهای ما ایرانی هاست تجربه را همینکه به مشکل برخورد کرد ول میکنیم میرویم دوباره از سر میگیریم. نه، ول نکن. یک درسش این است، ادامه بده تا به نتیجه برسد. زیاد هم با نتیجه فاصله ندارد شمایید و این دستگاه ولایت مطلقه فقیه که ستون پایه ای جز این دستگاه های سرکوب ندارد. آن ساختار قدیمی قدرت دیگر توی ایران نیست. پس خیلی راحت میتوانید مانع را بردارید و ولایت جمهور مردم، آن دمکراسی که همه در اداره امور شرکت کنند را بر قرار کنید.
هنوز هم شما مردم بخواهید جنبش کنید هدف هایتان همینها میشوند که هدفهای انقلاب بوده اند. خوب به عمل در بیایید! مگر این رژیم مانع از این است که هر ایرانی شهروند مستقل و آزادی بشود؟ در قلمرو زندگیتان که میتوانید مستقل و آزاد باشید؟ در قلمرو زندگی خودتان که میتوانید خشونت زدایی بکنید؟ شما گل را به گلوله پیروز کردید. توی خانه هم نمیتوانید؟ آنجا هم حتماً باید زور باشد؟ در محل کار نمیتوانید؟ سرهم نمیتوانید کلاه نگذارید؟ بسیاری از این نابسامانیهای اجتماعی را نمیتوانید ترک کنید؟ مبارزه با مثلاً ابتلا به مواد مخدر را، شما مردم نمیتوانید خودتان تصدی کنید؟ میتوانید، میتوانید جنبش آسیب زدایی راه بیندازید. وقتی همه این کارها را کردید جامعه دیگری پیدا میکنید این رژیم هم جایش را داده است به یک دولت حقوقمدار. باید بگویید انقلاب پیروز است تا تجربه به نتیجه برسد. وقتی شما بگویید من پشیمانم – دیدم بعضی از این بیچاره های زورپرست، در آن زمان هم اینها در انقلاب نقش شان همین بود که بعد از رفتن شاه زور را وارد کار کردند ـ حالا میگویند از اینکه رژیم شاه را بردیم پشیمانیم. خوب، شما رفتی حالا دست نشانده شده ای البته پشیمانی. مستقل و آزاد نماندی که از آن انقلاب سرفراز و مفتخر باشی. شما ساختید این استبداد را حالا گردن خودتان را هم زده، پشیمان شدی. خوب، میخواستی نسازی آقا این استبداد را! چقدر هشدار داده شد در آن دوران مرجع انقلاب. خطر فاشیزم مذهبی را چند بار من یاد آور شدم؟ خوب، گوش نکردی. حالا آمدی میگویی پشیمانیم. پشیمان باش از آن زور مداری. انقلاب که ضد زورمداری بود. پس تو چرا پشیمانی؟ راهکار یک ملت بزرگ، یک ملت هوشیار، یک ملت آگاه، این نیست که نفی کند-شده، حالا انقلاب انجام گرفته است. خوب، درسها دارد، تجربه است. این تجربه یک درسهایی دارد. این درسها را بکار ببر. یک درسش را در پیام ۲۲ بهمن عرض کردم. درسهای دیگر را هم در کتاب انقلاب که بزودی منتشر خواهد شد خواهید خواند.
اگر اینبار دنبال بدیل شدید، دنبال یک بدیل شسته رفته باشید، شفاف، قابل اعتماد و اینکه محتاج بکار بردن زور نباشد. از طریق شما مردم با خود شما مردم عمل کند. خودتان بشوید بدیل خویش. این است راهکار.
شاد و پیروز باشید
مصاحبه رادیو عصر جدبد با آقای بنی صدر جمعه ۲۲ بهمن ۱۳۹۵
https://soundcloud.com/a-banisadr/banisadr-95-11-22
ایرانیها متهم هستند که مردمی هستند که تجربه را در نیمه، رها می کنند می گویند سخت شد، نشد، بد شد، نتیجه بد داد، دیگر اینرا ولش کن، یکی دیگر از سر! خب، در یک قرن سه تا انقلاب کردیم. اگر اولی را ادامه می دادیم، دومی، سومی در کار بود.
خب، حالا اگر یک تجربه را شما می خواستید به نتیجه برسانید، چه باید بکنید؟ باید موانع را بردارید. اگر خود مانع حاکم بود، می گذارد شما او را بردارید؟ نه. پس می گوید شما آنرا فراموش کن. حالا متاسفانه خودزنها هم وجود دارند، تنها رژیم نیست، تنها دو راس مثلث نیست، یک عده هم خودزن هستند. می گویند ما فریب خوردیم! این روشنفکرها هم فریب خوردند! ولا خمینی دقیق و روشن گفته بود که بنایش بر ولایت فقیه است. کتابش را هم درآورده بود. می گفت حکومت اسلامی.
جهانگیر گلزار: یا می گویند کسی نبود به ما بگوید، اگر گفته بود، ما چنین و چنان نمی کردیم
بنی صدر: خب دو چیز است. خمینی، آدم سیاسی نبود. ایشان مرجع تقلید بود. چند بار هم در نامه هایم بهش نوشتم مردم شما را مرجع تقلید قبول دارند، نه یک آدم سیاسی. خوب، مرجع تقلید نمی داند که دین، یعنی تعهد؟ الوفاء بالعهود در قرآن نیست؟ هست دیگر. اصلاً در تعریف دین، چه می گویند؟ دین چیست؟ دین یک عهدی است که شما می بندید و به آن وفا می کنید. همین. پس ایشان، یکوقت در نجف حرف می زند، درس برای طلبه می گوید، نظر فقهی است. یکوقت نه، در مقام تعهد است. میگویند آقا شما اگر این شاه رفت، ایران چگونه اداره خواهد شد؟ می گوید اینطور. اینجا دیگر صحبت فتوا نیست! چون آن جامعه یا اینرا قبول می کند و جنبش را ادامه میدهد، یا می گوید نه، من اینرا قبول ندارم. از آقای سخنگو می خواهد که آقا این حرف را تغییر بدهید. اگر نداد، یا باید این سخنگو را جانشین کند یا جنبش را رها کند. پس وقتی یک جنبشی با یک اصول راهنمایی تا هدف ادامه پیدا کرد، گوینده این اصول متعهد است، خصوص که اینبار در حضور دنیا تعهد کرده است. و اگر به این تعهد عمل نکرد، بهش می گویند خائن به تعهد است. امانتدار نیست. خوب، حالا اینکه آقای خمینی ولایت فقیه را تدریس کرده، این نظر فقهی اش بوده، بله. اینکه آنرا بصورت یک کتاب، توسط آقای فارسی در لبنان چاپ شده، بلااشکال. اینها شده است. ولی همین آقای خمینی، وقتی من به او گفتم این کتاب را شما نوشتید که خانواده پهلوی تا ابد به ایران حکومت کند؟ گفت من باب فتح باب بوده است. یک متنی هم نوشت که آن زمان در خارج از کشور منتشر شد که دعوت کرده بود از روشنفکران و حقوقدانان مسلمان که به اصطلاح یک طرحی برای قانون اساسی و اداره کشور تهیه کنند. بنابراین با این متنی که نوشت، امضا کرد و منتشر شد و سخنی که به من گفت که این فتح الباب است، و بعد آمد اینجا (در پاریس) گفت ولایت با جمهور مردم است، این تعهد است. آن فتوا را هم قبلاً نقض کرده بود وقتی آن نامه را نوشت. حالا بیایند به آن مردم بگویند نخیر، نظریه ولایت فقیه بوده و ما نخواستیم بشنویم، ما نخواستیم، مردم دنیا چی؟ آنها هم نخواستند؟ اینهمه خبرنگار، یکی از او ولایت فقیه شنید؟ ولایت جمهور مردم را شنیدند. اینکه دمکراسی ما از دمکراسی غربی پیشرفته تر میشود برای اینکه شهروندان در اداره امور خویش شرکت میکنند، را شنیدند. ولایت فقیه را در خارج کشور، کی شنید؟ کدام خبرنگار شنید؟ هیچکس! هیچکس.
بهرحال، آنکه ایشان متعهد بوده، حالا بیاید بگوید آقای خمینی به این ۱۹ اصل متعهد بوده. عفو عمومی را اظهار نکرده، به آن نمی توانیم بگوییم متعهد بوده، ولی به آن ۱۹ تا اصل که متعهد بوده است [برای اطلاع خوانندگان شرح 19 اصل را از یکی دیگر مصاحبه های آقای بنی صدر در زیر درج کرده ایم]. خوب اگر بگویند، ایشان به آنها متعهد بوده، می گویند آقای خامنه ای پس شما اینجا چه کاره هستید؟ ولایت فقیه پس نقض آن تعهد است. باطل است، غیر از اینکه اصلش هم با دین مغایر است و باطل، نقض عهد است. چرا عهد نقض کرده اید؟ پس باید اینها را مخفی کند. بخواهد بگوید حقوق بشر، یکی از آن اصول بیست گانه بوده است، می گویند کی در ایران از حقوق بشر برخوردار است؟ یکی از ۱۴ جرم من، طرفداری از حقوق بشر بود. شد جرم! کسی هم نگفت آقا، مجرم اول، آقای خمینی است که در حضور دنیا گفته ما حقوق بشر را مستقر می کنیم. حال اینکه خوب این جامعه خودش می باید به این حقوق عمل میکرد تا مستقر میشد. بلاخره ایشان تعهد سپرده بود. حالا بگوید چه؟ ایشان تعهد کرده است، همه را هم زدیم زیرش. آن مردم متوجه میشوند که این انقلاب قربانی است. آن دینی که بیان استقلال و آزادی بود و آن اسلام قربانی است. قربانی کی است؟ قدرت. مردم خودشان قربانی هستند؛ وقتی بفهمند اینطور است، دیگر بجای آنکه خود را لعن کنند که چرا انقلاب کردیم، دینشان را لعن کنند، انقلاب را لعن کنند، آن بندگان قدرت را لعن می کنند و جلوی آنها برمیخیزند، می گویند آقا، شما به این انقلاب خائن هستید. دفعه اول هم نیست، سه بار ما در یک قرن انقلاب کردیم، هر سه بار این خائنان قدرت پرست به آن انقلاب خیانت کردند و شد تجربه نیمه تمام. اگر بخواهند انقلاب نیم تمام دیگری را آغاز نکنند، و همینطور تا قیامت ادامه ندهند، و همین انقلاب را به نتیجه برسانند، می باید که بجای خودزنی که ما مردم خطا کردیم انقلاب کردیم، بجای آنکه بگویند انقلاب بد بود؛ انقلاب را ما کردیم، بد هم نبود برای اینکه ما از آن مدار بسته بیرون آمدیم، و بجای اینکه دین ستیزی بکنند، قدرت ستیزی کنند! قدرت را از زندگی خود برهانند و بجایش حقوق را بنشانند. برای اینکه این امر رخ ندهد، سانسور میشود. حالا کدام رژیم استبدادی است که سانسور وسیله اول کارش نیست؟ اصلاً سانسور نباشد، بزن و ببند و بکش و شکنجه بی اثر میشود. چون این سانسور است، آن شکنجه و داغ و درفش و اعدام هم است، از جمله برای اینکه سانسور برجا بماند. آنهایی که کشته میشوند، کی ها هستند؟ آنها که اعدام میشوند، شکنجه میشوند کی ها هستند؟ کسانی هستند که لو می دهند، جنایتها را، خیانتها را، فسادها را لو می دهند. راه کارها را پیشنهاد میکنند. پس دلیل سانسور اینست که یک رژیم استبدادی ناقض هدفهای انقلاب ایران و عامل قربانی کردن انقلاب، مردم ایران، فکر راهنمای این انقلاب، اصول راهنمای انقلاب، و سوزاندن فرصتهای رشد نسل انقلاب، نسل بعد از انقلاب. جامعه آنوقت خود روبرو آن میبیند. میفهمد که تقصیر انقلاب نبوده، پس کاستی های خودش را سعی میکند بفهمد. چه کاستی در من بود که او توانست آن استبداد را بازسازی کند. آنها را رفع میکند مانع را برمیدارد و انقلاب را به نتیجه میرساند.
در عوض وقتی مردم خودشان فعال نشدند و فعلپذیر شدند، این فرستنده های جوراجور که با پول امریکا، سعودی و اسرائیل و انگلیس ووو… راه افتادند، اینها برای آنها مرتب اطلاعات قلابی میسازند، مردم را شستشوی مغزی میدهند، و مجبورشان میکنند مرتب خود را تحقیر کنند. از درس خوانده اش امروز در ایران خودش را تحقیر میکند، من نادان بودم، خمینی من را فریب داد، انقلاب بد بود، انقلاب خشونت است تا مردم عادی. همه هم به دروغ. بخشی از آن، اندکش بگوییم آگاهانه است، بخش عمده اش مغزشویی است. برای آنکه وسیله ارتباط جمعی در اختیار ما اندک است. فرض کنید به همین ترتیب ما توضیح میدهیم، در صحبتی بمناسبت سالگرد انقلاب، یک به یک توضیح دادیم که اینجور تجربه کن، ببین، آخرسر ببین کی قربانی است؟ اگر اینرا خود شنونده تجربه کند، به دیگری هم منتقل کند، کار آسان میشود؛ جامعه در جریان قرار میگیرد و از آن تحقیر خودش را رها میکند و احساس توانایی میکند. همین احساس توانایی، رابطه اش را با رژیم تغییر میدهد. اگر مردم ایران اینرا بدانند که این احساس ناتوانی آنها است که این رژیم را اینطور هار کرده به جانشان انداخته، و این بحرانهای سخت در درون و بیرون مرزها ایجاد میکند برای آنکه مردم را اسیر نگاه بدارد. هیچ رژیم استبدادی بعد از انقلاب نیست که انقلاب و اهداف اش را سانسور نکرده باشد.
منبع:
❊
کاملترین و دقیقترین مجموعه افشاگری کودتای خرداد ۱۳۶۰ تاریخنگاری آنگونه که واقع شد
❊
بیشتر از رسانههای ملیِ همگانی بهمثابه شاخه چهارم دولت ❊سایت شخصی علی صدارت❊ کشف کنید
Subscribe to get the latest posts sent to your email.
بازتاب: صدارت: از انقلاب ۱۳۵۷ تا کودتای ۱۳۶۰- بررسی برخی عوامل تبدیل انقلاب، به ضدانقلاب | علی صدارت