جمال صفری: نگرشِ انتقادیِ ابوالحسن بنی صدر به هستی
درود به هموطنان و دوستان عزیز
ای برادر تو همان اندیشهای — مابقی خود استخوان و ریشهای
(مولانا)
اصل راهنما، سیر تحول اندیشه زندهیاد بنی صدر به پدیدهها و گزارهها، جبرها در جهانبینی و روش و منش او موازنه منفی است که در کتب «موازنهها، نقد تضاد و تناقض در منطق صوری، تضاد و توحید، عقل آزاد، و حقوق پنجگانه مورد سنجش و ارزیابی نقد اهل اندیشه و قلم قرار خواهد گرفت!
از نظر بنی صدر ، در جهان هستی «کلیه پدیدههای طبیعی، و همه امور عادی واقع اجتمـاعی، مجموعـههـایی پویـا از اجـزاء و عناصری هستند كه در این مجموعههای در حركت همساز میشوند و به یک هویت میرسند . اجزاء تركیبپذیر -در شرایط مساعد- هر یك با هویـت خـاص خـود در مجموعـه جدیـدی بـه یـك هویـت جدیـدی میرسند. بدینسان در حركت تركیب، عناصر تركیبپذیر از مبداء توحید حركت میكنند (هر كدام هویـت واحد و ویژه خود را دارند) و در مجموعه حاصل قانون حركت به كمال نظام هستی و دستیابی به نظام كامل است هیچ پدیدهای نیست كه درجه ادغام اجزایش نسبت بهیكدیگر صـد، یـا بـه تعبیـر درسـت مطلـق باشـد. از اینروست كه هم در طبیعت و هم در جامعه، مجموعههای طبیعی و اجتماعی، پدیدهها و امرهـای واقـع هـم دارای اجزاء مشترك یعنی اجزایی هستند كه در همه آنها وجود دارند و هم نسبی و فعال هستند یعنی قابلیـت تركیب- و پدیده بر وفق فطرت و بنا بر طبیعت خویش مجموعهای دارای یك هویت زنده و حركت بسوی كمال این هویت است. پدیده در صورتی گرفتار تعدد هویت میگردد و به یـك یـا چنـد هویت تجزیه میشود كه در اجزاء سازنده، خود با پدیدههای دیگر تركیبهایی بدهد و بـدان تركیـبهـا هویت یگانه خویش را از دست بدهد و به مجموعههایی تجزیه گردد كه با یكدیگر متفاوتند. مـثلاً هـر جامعـهای بر وفق فطرت و بنا بر طبیعت خود دارای هویت یگانه است. و اگر دو یا چند هویت پیدا كرد و در جهـت تعدد هویتها (شكلبندیها طبقات و اقشار و… ) سیری را پیش گرفت علـت تنهـا در خـود و در درون جامعـه نیست بعلت مجموعه ای از عوامل خودی و بیگانه است . بهناچار در تحلیلها پای طبیعت و جامعههای دیگر را نیز باید نه بهعنوان شرائط بلكه بهعنوان اجزائی بهمیان آورد كه با اجزاء جامعه مورد بررسی نسبتهایی تركیب میشوند و از این راه آنرا از خودش بیگانه میسازند و دچار تعدد هویت میكنند.
از نظر بنی صدر، بنا بر اصل موازنه منفی یا عدمی «میان انسان با انسان، و انسان با طبیعت (مکان و زمان)، و انسان با خودش و تاریخ و جامعه، و انسان با خدا موازنه زور و قدرت برقرار نباشد». آن بیان آزادى كه با رهبرى آزاد و مستقل سازگارند، كه با فعالیتهاى آزاد با استعدادهاى انس، ابتكار و خلق، علم و فن، هنر و فرهنگ، همخوانی و اینهمانی دارند، و مجموعهاى از آن اصل و بیان در فعالیتهاى آزادشان، انسان آزاد با عشق یگانگى مىجوید. و در این موازنه جایی برای هیچگونه تقابلی کاهنده و مخرب نیست.»
در این موازنه چون تقابل کاهنده وجود ندارد، منتجه قوا همواره از نیروهایی که با یکدیگر توحید میجویند بزرگتر است و اگر موازنه کاملاً عدمی باشد منتجه قوا به بینهایت میل میکند. در واقع بنی صدر بر عکس فلاسفه کلاسیک ایرانی که با آسمان سیر و صیرورت میکردند، او به ممکنالوجودها و پدیدهها در تعینها و نامتعینها با دید کنشی نقادانه به تاریخ، انسان، طبیعت و جبرها، سلوکها، هنجارها و ناهنجارهای اجتماعی و بر مناسبات میان منها، ماها، گروهها، طبَقات، بنیادها و جامعهها و… نَظر میاندازد و مُرٍجحات اندیشه و ذهنیت آزادیخواهی، استقلالطلبی و عدالتخواهیاش مُحرکه و باعث آن است. در نتیجه و مشخصا در ورای همۀ این مفاهیم، گزارهها، رمزها و رازهای حصولی و حضوری به مناسبات و تناسبات، ناهنجاریها و جبرهای اجتماعی نظر میانداخت..»
از نظر بنی صدر، «وقتى استعداد انس و عشق، به استخدام قدرت در مىآید، مجموعهاى دیگر پدید مىآید. این مجموعه که اصل راهنمایش موازنۀ وجودی است از خواستها و میلها و هوسهاى سازگار با قدرت (=زور) هستند و اثر آن از خود بیگانه شدن استعداد انس، فعالیتهاى استعدادهاى دیگر را فعالیتهاى ویرانگر مىگرداند. اما چون فضاى باز و جامعه باز به به فضاهاى بسته و جامعه بسته بدل مىشوند، محبوبها دیگر، همین جا و هم اكنون مىتوانند خواهشها و هوسها را برآورند. بناگزیر، باید محبوب یا محبوبهاى جدید یافت و به تدریج، عشق و معشوقهاى مجازى در دنیاى ذهنى(مجازى) را جانشین كرد».
از نظر بنی صدر ، «تفاوت بنیادی روشها بر اساس موازنه وجودی با روشها بر پایه موازنه عدمی در آنست که جذب و حذف متضمن تخریب است. از آنجا که جدول حذف یا تضادی که حل آن به حذف یکی از ضدین (و یا بخشی از یکی از ضدین) بدون تجزیه برای حذف عناصر غیرقابل جذب، واقعیت پیدا نمیکند، پویایی موازنه وجودی، پویایی تخریب است.
توضیح آنکه در هر موازنه مازاد، مازادی است که از راه مهر و غلبه بوجود آمده است. این مازاد تا جایی که بتواند بر خود از راه تجزیه نیروهای دیگر و باز از راه مقابله تخریبی میافزاید. در جریان افزودن بر خود و کاستن از دیگران، خود نیز بتدریج از درون و برون بوسیلۀ نیروهای دیگر دچار تجزیه و ویرانی میگردد. بدین طریق است که تاریخ جهان گزارشگر جنگهای تخریبی است و نیروهای تخریبی هر زمان بزرگتر شده و چنین قدرت تخریبی، مدار زندگانی اجتماعی بشر میگردد. انسان و کمال او از یاد میرود و قدرت تخریبی و کمالش هدف عمومی همه فعالیتها میگردد.»
از نظربنی صدر، در “نقد تضاد و تناقض در منطق صوری” به “اصل تناقض در دیالکتیک” اشاره میکند و مینویسد: «اما از “اصل عدم تناقض درمنطق صوری” ارسطوئی غفلت نشده است. هر دو منطق ، بر اصل حاکمیت -ذهن بر عین- گرچه اصحاب دیالکتیک مدعی جستن روش شناخت واقعیت، آنسان که هست، شدهاند و به کار انواع دستکاریها در واقعیت و بسا جانشین کردن ﺁن با فرﺁردههای ذهن میآیند. چرا که هر دو، بر اصل ثنویت تکمحوری ساخته شدهاند. بنابراین در روشی که بر این اصل ساخته میشود:
الف – آدمی هرگز نمیتواند واقعیت را همانسان که هست بشناسد، و
ب – حتی وقتی واقعیت و «ماده» را محور میکند ، این محور ترجمان حاکمیت مطلق ذهنیت بر عینیت میشود. چرا که وقتی ماده و عین را محور فعال میشمارد و عقل را منفعل و کار ﺁن را پذیرفتن «واقعیت همان سان که هست» میانگارد، این حکم را عقل او بر اصل ثنویت تکمحوری (= واقعیت، محور فعال؛ و عقل، محور فعلپذیر) صادر میکند و در واقع ، چنین رابطهای میان عقل و واقعیت برقرار نمیشود. از اینرو، بر اصل ثنویت تکمحوری، محال است واقعیت خارجی، بی کم و کاست در عقل «بازبتابد» . چرا که:
2 – با مداربستهای که از دو محور، یکی فعال و یکی فعلپذیر بوجود میآید، بخش بزرگ واقعیت در بیرون آن قرار میگیرد و به چشم عقل نمیآید.
ب – عقلی که به خود نقش فعل پذیر میدهد ، نزدیک به تمام استعدادهای خویش را میباید از فعالیت ممنوع کند و لاجرم،
ج – از شناسائی، ناتوان و ناگزیر میشود از پیش، قالب ذهنی بسازد و واقعیت را در آن قالب بریزد .
“بازتاب واقعیت در عقل” جز واقعیت را به قالب ذهنی درآوردن نمیشود. اصلهای راهنما و هدفها و روشهای دو عقل، یکی عقل آزاد و دیگری عقل قدرتمدار، در [کتاب] عقل آزاد مطالعه شدهاند. اما منطق صوری، روش ریختن واقعیت به قالبی است که فیلسوف «علم الیقین» میپندارد. این منطق بر اصل ثنویت تکمحوری ساخته شده است و نه تنها به ذهن تقدم و حاکمیت مطلق میدهد بلکه چون محور فعال را عقل میگرداند، به او امکان میدهد، هر دستکاری خواست در واقعیت و معنی بکند و بسا ساختهی خویش را جانشین کند و یا عدم را بهجای وجود بنشاند.»
به تعبیر مولانا «حاصل عمرم سه سخن بیش نیست / خام بُدَم، پخته شدم، سوختم»
در واپسین زندگیش در این جهان هستی سیر تحول فرایاز اندیشه ابوالحسن بنی صدر که در زمانها و مکانها و وادیهای مختلف و متفاوت با استعانت از خرد انتقادی و اندیشهی تجربی در نقد، سنجش و ارزیابی به خود، انسان، جامعه، تاریخ و انتقادپذیریش در اندیشه و عمل با نقصها و کاستیهایش که لازمۀ رشد و تحول او بود که درکتاب ماندگار حقوق پنجگانهاش که اصول این حقوق و عمل به آنها، برای همه انسانها و شهروندان جامعه جهانی پیشنهاد کرده است، زیرا حاصل اندیشه و عمل او درخدمت به انسانیت، مام وطن که نگران حال و آینده این نسل و نسل ها بود. بدینسان به تعبیر او:«گستره خرافهها، کمبودها، فقرها، خشونتها، مخدرها، آلودگی محیط زیست، نابسامانیها و آسیبهای اجتماعی و کیش قدرتپرستی که دین جهانیان میشود، اعلانهای خطر هستند به انسانها که دارند از موجودهای فرهنگساز به موجودهای ضدفرهنگ ساز بدل میشوند. زمان به زمان، اختیار خویش را بیشتر از دست میدهند و کمتر دلیل فرآوردهها را در خود فرآوردهها مییابند. به سخن روشنتر، رابطه نیاز طبیعی با فرآورده یا خدمتی که مصرف میشود، کمتر میگردد. بسا سهم فرآوردهها و خدمتهای ویرانگری که انسانها مصرف میکنند، بیشتر نیز میشود.»
ازنظربنی صدر، درحقوق پنجگانه اینگونه حقوق ذاتی و حیات انسان را تعریف میکند که:
« حیات[انسان] قائم به وجود حقوق و عمل به آنها است و این حقوق از حیات [انسان] جدائیناپذیر هستند و مانع از آن میشوند که فعالیتهای حیاتی انسان محدود و مقید بگردند، تقدم دارند بر نوع باور و بر هر وضعیت و موقعیتی که انسان در آن قرار بگیرد. بنابراین، بنام دین و بنام مصلحت دولت و به موجب حکم دادگاه این حقوق سلب نمیشوند. تکلیف بیرون از حقوق ذاتی و حیات[ انسان] حکم زور است. چرا که تکلیف، عمل به حق باید باشد. بنابراین، وضع تکلیفی که سالب حق بگردد، ممنوع است و عمل به تکلیفی که حقی از حقوق نباشد، نمیتواند موضوع قانونگذاری بگردد.
بنابراین که حقوق ذاتی حیات [انسان] هستی شمول هستند، همه حیاتمندها از حقوقی برخوردارند که حیاتشان قائم به عمل به آنها است. طبیعت نیز از همین حقوق برخوردار است.
در ادامه آن میافزاید: «استقلال و آزادی ترجمانِ موازنه عدمی است همانطور که ضد فرهنگِ قدرت بیانگر ثنویت است. به سخن دیگر، در فرهنگ استقلال و آزادی، عناصر واجد زور وجود ندارند. این ویژگی فرهنگ استقلال و آزادی با شاخصهای زیر قابل اندازهگیری است:
فرهنگ استقلال و آزادی فرهنگ زندگی در نو به نو شدن است. زیرا هر ابتکاری میل به کمال دارد و به ابتکار یا ابتکارهای جدید ره میبرد. از اینرو، فرهنگ استقلال و آزادی مجموعه ابداعها و ابتکارها و خلقهای جدید است و دربرگیرنده حاصل نقد شده مجموعه ابداعها و ابتکارها و آفرینندگیهای پیشین را.
در فرهنگ استقلال و آزادی گذار از اختلاف به اشتراک است. هر کس و هرگروه به واسطه رابطهای که با دیگری برقرار میکند، از دوستی تا رقابت و از رقابت تا تضاد، به خود هویت میبخشد. فرو رفتن رابطهها و زندگیها در تاریکی، ناشی از بیشتر شدن رابطههای قوا و کمتر شدن رابطههای حق با حق در زندگی است. این رابطههای تقابل کاهنده و حذف به عامل مهم اغتشاش هویت در جامعههای امروز تبدیل شدهاند. چون رابطههای قوا در تغییر هستند، هویتهای ناشی از آنها، ناگزیر زمان به زمان،مبهمتر و مشوشتر میشوند.
هویت جستن از راه ابتکار و ابداع و خلق و این اصل که «من حقوقمند و کرامتمندم چون همه انسانها حقوقمند و کرامتمند هستند و چون همه هستیمندان، حقوقمند و کرامتمندند»، برخاسته از وجدان به استقلال و آزادی و دیگرحقوق خویش است. اما اینگونه هویتجوییها که من آنم که غیر از دیگریام، دشمن دیگریام، مسلط بردیگریام، زیرسلطه دیگریام و… برخاسته از ضدفرهنگ قدرتند. در جهان امروز، بیش از پیش، انسانها، گروههای اجتماعی و جامعهها، به خود در رابطه با دیگری، گروه دیگری، جامعه دیگری، هویت میدهند. ناسیونالیسم سلطهگر، و همه آن بیانهای دینیای که هویتجوئی از رهگذر بیگانگی جستن با دیگری را توجیه و بسا واجب میکنند و آن دسته از سنتها و عرف و عادتها که کارکردشان تولید حصارهای بلند بر گرداگرد هویت آدمی و زندانی شدن او در گذشته است کار را به جایی کشاندهاند که در جامعهها، راههای دوستی و غنا جستن متقابل فرهنگها از یکدیگر یا بسته شدهاند و یا تنگ و صعبالعبور گشتهاند.»
زندهیاد ابوالحسن بنی صدر پله، پله در هستیمندی خود، در وحدت با هویتهای و کثرتها و ممکنالوجودها بر اساس اصول راهنمایی به استقلال و آزادی که ترجمانِ موازنه عدمی یا منفی است اعتقاد ژرف داشت. از اینرو، عقل و خرد و دلش با «هستی هوشمند» در پندار، گفتار، و کردار، اینهمانی میداد .
جان کلام اینکه، بدون شک آثار مکتوب، مقالات و سخنرانیهای ابوالحسن بنی صدر اولین رئیس جمهور منتخب تاریخ ایران به لحاظ کمیت و کیفیت اهمیت خاص دارند، لزوم احاطۀ نقادانه محققین و مورخین بر آثار و ادبیات او به نسل حال و آینده کمک شایانی در روشنگری یاران و پویندگان «راه آزادی و استقلال و عدالت»در رشد و توسعه جامعه ملی میکند.
عشق و علاقه ابوالحسن بنی صدر به انسانیت و ایران، و صلابت، استقامت، استمرار و وفا بهعهد او در امر مبارزه در راه آزادی و استقلال ایران همچون میرزا قائم مقام فراهانی، میرزا تقی خان امیرکبیر و دکترمحمد مصدق و یاران و پویندگان راه مصدق همانند دکترحسین فاطمی ، محمود نریمان، پروانه و داریوش فروهر در ذهنیت و حافظه تاریخی ایرانیان ماندگار و فراموش نشدنی است.
یادش گرامی باد
پاینده ایران
جمال صفری
27 خرداد 1402 برابر 17 یونی 2023
.
توضیح: متن سخنرانی من در رابطه همایش «میراث بنی صدر برای ایران امروز» به ابتکار “اتاق گفتمان حقوندی” در” کلاپ هاوس” در 27 خرداد 1404
❊
❊
❊
❊
❊
بیشتر از رسانههای ملیِ همگانی بهمثابه شاخه چهارم دولت ❊سایت شخصی علی صدارت❊ کشف کنید
Subscribe to get the latest posts sent to your email.