نهضت ملی ایران و دشمنانش به روایت اسناد

نهضت ملی ایران و دشمنانش 

 به روایت اسناد

ابوالحسن بنی صدر  جمال صفری

طرح روی جلد : مهدی اسماعیلو 

انتشارات : انقلاب اسلامی

فهرست

مدخل : 7

1 نفی یا فراموش کردن گذشته تسلیم شدن به تقدیر سلطه گر

 است : 26

خاطرات غلامرضا پهلوی : 26

بيل کلينتون رئیس جمهور ایالات متحده امریکا آمريکا سالهای (2000- 1992): آمریکا ، حکومت دکتر مصدق را که براساس دمکراسی پارلمانی توسط مردم ايران برگزيده شده بود سرنگون کرد : 42

2 –  زمینه چینی انگلستان و در بار پهلوی برای به نخست وزیری رساندن سید ضیاء : خط سید ضیاء و خط مصدق رویارو : 44

  شاه راه حل را کودتا  بر ضد حکومت مصدق می داند : 52

3 – شاه بدون اجازه امریکا حاضر به اقدام نیست و از امریکا می خواهد کاری کند که دادگاه لاهه ایران را محکوم کند: 54

  شاه از سفیر امریکا می خواهد امریکا کاری کند که دادگاه لاهه بر ضد ایران رأی صادر کند. 55

  زمینه ناگزیر کردن مصدق به استعفاء و قیام 30 تیر اینسان، آماده 

شد: 62

به نظر ایدن، وزیر خارجه وقت انگلستان، مصدق کسی نیست که کنار برود : 64

4 – انگلستان قوام را نامزد جانشینی مصدق می کند اما با قیام سی تیر چاره ﺁن می شود که مشکل نفت بر پایه پیشنهاد مصدق حل شود  66

  مصدق به سیاست امریکا و نقشش درروی آوردن به قوام ورفتارش در قبال حکومت نهضت ملی ایران اعتراض می کند: 75

  مخالفت کاشانی با مصدق، به انگلستان و امریکا امید جدیدی

 می دهد : 98 

5 – سیاست مصدق موفق بود و امریکا آماده شده بود مستقل از انگلستان عمل کند : 107 

اثر آگاهی از اختلاف داخلی و مراجعه به قدرت خارجی برای رسیدن به قدرت، برتغییر محتوای پیشنهاد مشترک امریکا و انگلستان : 107 

6 – سیاست انگلستان شکست خورده است و امریکا می باید برای خرید نفت از حکومت مصدق اقدام کند : 136

  وزارت دفاع امریکا  اصرار می ورزد وزارت خارجه بپذیرد که انگلستان شکست خورده است و خود به تنهائی، وارد عمل شود و مشکل نفت را با حکومت مصدق حل کند : 144

7 – حکومت ترومن در حل مشکل نفت شتاب می کند اما حکومت چرچیل، وقت می گذراند تا حکومت به جمهوریخواهان برسد : 162 

8 –  پیشنهاد بانک بین المللی جز سه خواست انگلستان را در برنداشت و قابل قبول نبودند. در عوض پیشنهادهای مصدق پذیرفتنی بودند : 179 

9 – حکومت چرچیل در انتظار تشکیل حکومت ﺁیزنهاور : 204 

10 – اثرگذاری برحکومت ﺁیزنهاور از راه برانگیختن عوامل انگلستان بر ضد حکومت مصدق! : 230 

11 – شاه و وزیردربارش، محرمانه ترین امر دولت را به سفیر امریکا گزارش میکنند و باتفاق، مقدمات توطئه 9 اسفند را فراهم 

می کنند. : 249 

12 – شرکت هندرسن سفیر امریکا  در اجرای نقشه قتل مصدق ؟.: 275 

13 – در پی توطئه 9 اسفند، امریکا به این نتیجه می رسد که مصدق بر 

کار میماند و امریکا میباید سیاستی مستقل از انگلستان در پیش بگیرد: 310 

14 – هندرسن سفیر امریکا، باتفاق پهلویها و جدا شدگان از نهضت ملی ایران، جو را ﺁماده کودتا بر ضد حکومت نهضت ملی می کنند.: 313 

15 – هندرسن همکار دربار، در پی جانشین تراشی برای مصدق می شود و وزارت خارجه امریکا را ﺁماده کودتا می کند.: 334 

16 – باقتل افشارطوس و خریدن نمایندگان، کودتای نا موفق دومی انجام می شود.: 358

17 – شاه از چرچیل ضمانت می ستاند که در پی کودتا بر حکومت مصدق،   شاه مقتدر بگردد !.: 380 

18 – نقشه ﺁژاکس به اجرا در می ﺁید.: 407 

19 – اگر محاصره اقتصادی به نتیجه رسیده بود، نیاز به کودتا نبود.: 431

تبلیغ گسترده بقصد القای این دروغ که ملی کردن نفت اقتصاد ایران را گرفتار ورشکستگی  کرد: 436    

اقتصاد بدون نفت یاخروج از مدار بسته سلطه گر زیر سلطه : 439

  داخلی کردن بودجه ای که خارجی شده بود : 443 

سطح قیمتها در دوران نهضت ملی ایران: 450 

  اما تراز بازرگانی خارجی کشور بدون نفت : 451 

20 – امریکا شکست کودتا را قطعی می داند، اما کاشانی و بهبهانی در تدارک  کودتای 28 مرداد هستند.: 455

21 – نقش متضاد رهبری حزب توده از 25 تا 28 مرداد32.: 480 

22 – کودتای 28 مرداد پوشالی بود اما موفق شد . چرا ؟.: 507

23 –  نقش روسیه « شوروی » در کودتای 28 مرداد.: 523

ﺁمر کودتا، ﺁیزنهاور  در باره شخصیت مصدق گفته است : 547 

24 – رابطه هندرسن ( ﺁمر )، با شاه و زاهدی (مأمور ).: 551 

شاه و زاهدی، نقش دو دست نشانده  را به خود می دهند که از یکدیگر نزد سفیر شکایت می کنند و از او « رهنمود » می گیرند ! : 552 

– « شاه» ایران  از امریکا و انگلستان می خواهد وظیفه ارتش ایران را معین کنند !: 559 

25 – هندرسن به شاه و زاهدی : نخست با انگلستان رابطه برقرار کنید و ﺁنگاه قرارداد نفت را امضاء کنید!.: 569 

   سفیر امریکا از شاه و زاهدی می خواهد : نخست با انگلستان رابطه برقرار کنید و سپس انتخابات مجلس را انجام دهید و بی فوت وقت، قرارداد نفت را امضاء کنید ! : 571 

کشماکش بر سر سهم از نفت ایران، میان انگلیس و امریکا : 575 

26 – شاه اجازه می خواهد به واشنگتن برود. به سه شرط موافقت می شود: تصویب قرارداد کنسرسیوم و…: 584 

27- تقلا های شاه برای گرفتن اجازه برکنارکردن زاهدی از امریکا ادامه می یابند.: 589

28- این بار شاه از نیکسون معاون رئیس جمهوری امریکا می خواهد، امریکا و انگلیس وظایف ارتش ایران را معین کنند واین دو قدرت وظایف ﺁن را معین می کنند و شاه را محو ر می شناسند.: 594 

29- شاه به سه شرط اجازه می یابد به امریکا برود و قرارداد معروف بهامینی پیچامضاء می شود. : 603

30 –   ضمیمه ها. : 609

سندی سری، گویای تسلط مصدق و حکومت او بر اوضاع کشور و توانائی مالی حکومت او و جدی نبودن خطر حزب توده : 609 

پوزش خواهى خانم آلبرايت، وزير خارجه امريكا در حكومت 

كلينتون : 619

فهرست اعلام 632

مدخل و حاصل سخن تاریخی که می خوانید :

    تاریخی که در دسترس مطالعه دارید، یکسره از زبان اسناد است .  توضیح ها  نیز یا سندها و یا قولهای کسانی هستند که خود در نهضت ملی  ایران، در مقام موافق یا مخالف نقش داشته اند . این تاریخ نه تنها اصل ها و اندیشه های راهنما و نیز گفتارها و کردارهای کسانی را،  از زبان اسناد، گزارش می کنند ، بلکه به نسل هایی  که از پی یکدیگر می ﺁیند، می ﺁموزد  اصل و اندیشه  راهنمای ﺁزادی ،گفتار و کرداری خالی از تناقض و ترجمان حق را ایجاب می کنند و اصل راهنمای بیان قدرت، پندار و گفتار و کردار زورمدارانه را القاء می کنند . به این نسلها می ﺁموزند چسان قدرت باوری مجازها را جایگزین واقعیتها و حق ستیزی را جانشین حق مداری می کند.  برای مثال،

     بنا بر بیان ﺁزادی،  واقعیت ترجمان حق است . و بنا بر همین بیان،  هر واقعیت خالی از حق و حقیقت،  ساختهِ مجازی است که قدرت است . بنا بر بیان قدرت ، واقعیت ساختهِ قدرت  با حقیقت و با ﺁرمانی که گزینش حق باشد، حقی که برای تحقق ﺁن باید کوشید،  دوگانه است . از این رو است که بردگان قدرت خطای اصلی مصدق را ندیدن دوگانگی واقعیت و حقیقت، و نیز،  واقعیت و ﺁرمان می دانستند و می دانند . می گفتند و  می گویند : مصدق درپی حقیقت و ﺁرمان شد و از واقعیت غفلت کرد . 

    و ما که به مطالعه اسناد پرداختیم، برﺁن بودیم پاسخهای این پرسشهای مهم را بیابیم :

کدام یک از دو واقعیت، یکی فرﺁورده حق و دیگری فرﺁورده قدرت ملاک گزینش روش سیاسی  از سوی رهبری نهضت ملی ایران بوده است ؟

ﺁیا احقاق حق ملی (منابع نفت ملی شده) امکان داشته است و یا نه ؟

ﺁیا امکانهای در اختیار برای احقاق حق کافی بوده اند و یا مصدق، بی توجه به امکانها، کاری را تصدی کرده است که ناشدنی بوده است؟

بر فرض که امکانها نبودند و مردم ایران و رهبری نهضت ﺁنها توانائی ایجاد ﺁنها را نیز نمی داشتند، می باید روی به نهضت ملی ایران می ﺁوردند ولو پیشاپیش می دانستند نهضتشان به شکست می انجامید یا خیر؟

سندها پاسخهای شفاف و دقیق به این پرسشها می دهند . از این رو، این تاریخ درس رشد به نسلهای ایرانی است که از پی هم می ﺁیند.

اسناد می گویند مصدق دو واقعیت، یکی ساخته قدرت سلطه گر و دیگری ترجمان حقوق ملی ایران، دومی را گزیده است و هیچگاه تن به زندانی شدن در مدار بسته مسلط (انگلستان و امریکا و روسیه) و زیر سلطه   (ایران) نداده است. در ﺁنچه به شخص او مربوط می شود نیز، واکنش واقعیتهای فرﺁورده قدرت پرستی نگشته است : به این عنوان که ناسزاها به او، تجاوز به کرامت و شخصیت او هستند ، وارد مدار بسته زور شنیدن و زور گفتن نگشته است . حتی قدغن کرده است مبادا روزنامه ای را به خاطر ناسزا به او توقیف کنند . در دیدارها با سفیر امریکا، بخاطر ناسزاها یی که سیا « تولید » می کرد و در مطبوعات امریکا و در مطبوعات دست نشانده ایران درج می شدند، اعتراض به جای خود، اشاره به این کار ننگ ﺁور نیز نکرده است . در برابر، بر احقاق حقوق ملی ایرانیان، بیشتر و بیشتر پای فشرده است . می دانسته است که قلمرو مبارزه حیاتی او، حقوق ملی ایران هستند . زیرا می دانسته است ترک این قلمرو، بخاطر برابر نشاندن حق و حقیقت (کرامت و شخصیت او بعنوان یک انسان) و واقعیت (ناسزاها)، امضای چشم پوشی از کرامت و شخصیت است . تهدید به مداخله نظامی نیز او را بر ﺁن نداشته است دست به تهدید متقابل بزند و به تحریک و تحریک متقابل ، بحرانی مصنوعی بسازد  چنانکه احقاق حق ملی ایرانیان قربانی شود .  بدین قرار، از ﺁموزشی پیروی کرده است که ره ﺁورد بیان ﺁزادی است : صاحب حق نه با واقعیتی که قدرت بقصد منصرف کردنش از هدف که احقاق حق است که با واقعیتی فرﺁورده حق ، در این مورد، ملی کردن صنعت نفت به قصد پایان بخشیدن به سلطه سلطه گران بر ایران ،  سر و کار دارد .  پس نباید خود را زندانی واقعیتی کند که قدرت سلطه گر می سازد . هرگاه این درس در انقلاب ایران بکار رفته بود، نه گروگانگیری ( = زندانی شدن در مدار بسته ای که سلطه گر ساخت ) و نه محاصره اقتصادی و نه جنگ روی می دادند و نه استبداد در ایران باز سازی می شد ( 1 ) . از این رو است که فرمود : هرگاه بر لغو گذر کردی از ﺁن در گذر ( قرﺁن، سوره  فرقان ، ﺁیه 72 ). می گویند : مصدق ﺁرمان خواه بود  و واقع بین نبود . اگر واقع بین بود، می دانست ایران نمی تواند با قدرتهای جهان در افتد. می باید منافع ﺁنها را در ایران می پذیرفت و با ﺁنها کنار می ﺁمد تا کار به کودتای 28 مرداد و بازگشت استبداد نکشد . نخست بنگریم کدام واقعیتها را از دید عقل ها پنهان و با کدام مجازها جانشینشان می کنند و سپس یادﺁور شویم که بنا بر اسناد، تحقق هدف ( = ﺁرمان = احقاق حقوق ملی و استقلال )، با امکانهای در دسترس مصدق میسر بود :

1 –  بنابر ادعا، منافع امریکا و انگلستان در ایران، نفت و گازی است که متعلق به مردم ایران، نسل بعد از نسل است. به سخن دیگر،  منابع نفت که حقی از حقوق ملی ایرانیان هستند را  سلطه گر منافع خود می شمارد! 

   حق ملی از خود هستی دارد . اما وقتی این نفت « نفع  » امریکا خوانده می شود، واقعیتی ساخته قدرت سلطه گر است . تا سلطهِ سلطه گر برجاست این « واقعیت » نیز برجا است .  اما  قدرت سلطه گر تنها حاصل زوری نیست که بکار می برد، بلکه بخش بزرگ ﺁن، حاصل تن دادن به حقارت تسلیم شدن به زور  و چشم پوشیدن از حق خویش است  .  چرا که  نفت وقتی نفع امریکا و انگلیس می شود که ایرانیان از حق ملی خود چشم بپوشند، تسلیم به حکم سلطه گر را سرنوشت خویش باور کنند و حق ملی خود را نفع امریکا و انگلستان و روسیه بشناسند . جنبش ملی مردم ایران سرباز زدن از تسلیم به تقدیری بود که سلطه گر برایش رقم می زد .

2 –  واقعیت دوم این که تا اقلیت صاحب امتیاز، برای سلطه استبدادی بر جامعه خود و بردن و خوردن حقوق مردم، قدرت خارجی را شریک خویش نمی گرداند، واقعیت  جعلی ، یعنی نفع امریکا و انگلستان ،  وجود نمی یافت . اسناد،  به صریح ترین و روشن ترین بیان، این واقعیت را باز می گویند .  اسناد می گویند اگر صاحب امتیازان وابسته به انگلستان و امریکا و حزب توده وابسته به « روسیه شوروی » به سراغ سلطه گران نمی رفتند و داوطلب خدمتگزاری به ﺁنها نمی شدند، نفت ایران ملی می شد و ایران مستقل و ﺁزاد می گشت و مردم ایران دولتی، بر پایه های حقوق ملی و حقوق انسان، می یافتند.  این واقعیت و نقش ﺁن را ندیدن و 28 مرداد را حاصل ﺁرمان خواهی مصدق جلوه دادن، قلب بس ناشیانه واقعیت است .

    طرفه این که  « اگر » ترجمان واقعیت را با « اگر» بیانگر مجاز خود ساخته جانشین می کنند : اگر 30 تیر نبود  و قوام برکار می ماند، مسئله نفت را حل می کرد و کار به کودتای 28 مرداد نمی کشید! ﺁیا قوام السلطنه مستقل از اقلیت صاحب امتیاز بود ؟ بیرون از ﺁن اقلیت، تکیه گاهی در جامعه داشت ؟ قیام مردم در 30 تیر می گوید : او تکیه گاه مردمی نداشت . اسناد منتشره نیز می گویند امریکا و انگلستان بر این امید بودند که او طومار نهضت ملی ایران را بر می چیند و مشکل نفت را در محدوده منافع ﺁنها حل می کند .  بدین قرار،  درس بزرگ دوم نهضت ملی ایرانیان و عملکرد رهبری ﺁن اینست :  هرگاه ملتی نخواهد تجربه ها را در نیمه رها کند و هرگاه می خواست تجربه نهضت ملی ایران را پی بگیرد، می باید  اقلیتی را بی نقش می گرداند که وقتی هم سلطه گر چاره خود را تسلیم شدن به حق زیر سلطه استقلال جوی می دهد،  او را از این کار باز می دارد و در خدمت به او، به مردم و کشور خویش،  خیانت می کند . بدین قرار، ﺁن  « اگر » که محقق در خور این عنوان می باید بجوید و جامعه را از وجودش ﺁگاه کند، « اگر اقلیت خدمتگزار بیگانه نبودند و یا جنبش ملی بجد به خنثی کردن ﺁن می پرداخت، نهضت ملی ایران پیروز می شد »  است .  هنوز، برای این که ایران استقلال و ایرانیان ﺁزادی بجویند، می باید در پی تحقق ولایت جمهور مردم و بی نقش شدن هر گروه قدرتمداری شد که از راه تن دادن به خفت بیگاری برای بیگانه، به مردم خود خیانت می کند . واقع بینی ،  وقتی ترجمان حق است ،  تسلیم بیماری شدن نیست. تشخیص بیماری و درمان ﺁنست .

3 –  واقعیت سومی که از دید عقول می پوشانند اینست : 30 تیر پیروزی بزرگی بود که اگر رهبران نهضت ملی از ﺁن درس گرفته بودند،  می توانستند از 28 مرداد پیشگیری کنند : بدیل دست نشانده را قیام مردم نا ممکن کرد . حال اگر رهبران نهضت ملی جلوگیری از تجدید بنای بدیل دست نشانده را وظیفه خود می شمردند، بدیلی که امریکا و انگلستان را دعوت به کودتا کند، پدید نمی ﺁمد. مصدق با درایت این واقعیت را دریافت و « خاطرات و تألمات » او این خطا را خاطر نشان می کند . در حقیقت، پیش از ﺁنکه شاه به سفیر امریکا پیشنهاد کودتا کند و بر سر زاهدی بعنوان جانشین مصدق توافق کنند، کسانی از رهبران نهضت ملی زاهدی را نامزد جانشینی مصدق کرده بودند . مصدق می نویسد:

( خاطرات و تألمات مصدق صفحه 217 ) :

      « نمایندگان جبهه ملی که این گروه از نمایندگان را می توان از نظر فکر و عقیده به دو دسته تقسیم کرد :

الف نمایندگانی که به ﺁزادی و استقلال مملکت ایمان داشتند و هیچ چیز ﺁنها را  از عقیده و ایمان خود منحرف ننمود و تا ﺁخرین لحظه در عقیده خود باقی ماندند .

ب نمایندگانی که ﺁزادی و استقلال را وسیله پیشرفت اغراض و مقام قرارداده و از همان ماه های اول تشکیل دولت این جانب، سرلشگر زاهدی، وزیر کشور را نامزد نخست وزیری کردند . من بعد از غائله 23 تیر از ﺁن مطلع شدم و از عدم توجه و کم فکری بعضی از همکارانم بسیار تعجب کردم . چون که جبهه ملی در مجلس اکثریت نداشت که سر لشگر با رأی جبهه ملی در مجلس نخست وزیر بشود و تابع نظرات جبهه ملی باشد . از این هم که بگذریم، سیاست خارجی چطور موافقت می کرد که باز شخص دیگری متصدی کار شود که نهضت ملی ایران را به ضرر ﺁن سیاست رهبری کند ؟ » ( خط کشی زیر جمله ها از ما است )

     بدین قرار، هرگاه این دسته از « نمایندگان » می دانستند  برگزیده اقلیت صاحب امتیاز و دست یار قدرت خارجی، « چوب دست » ﺁنها نمی شود و خود در ایجاد ﺁن ﺁلترناتیو شرکت نمی کردند و هرگاه رهبری نهضت ملی نسبت به تشکیل این ﺁلترناتیو لاقید نمی ماند و از راه سازمان دادن مردم و برانگیختنشان به برعهده گرفتن مسئولیت خویش در شرکت در رهبری،  اقلیت دستیار بیگانه را بی نقش می کرد، حتی اگر در روزهای 20 تا 30 مرداد،  مردم را در مبارزه با کودتاگران  شرکت می داد، بنا بر اسناد، کودتا شکست می خورد . بهتر است بگوئیم کودتای شکست خورده در 25 و 26 مرداد، در 28 مرداد،  موفق نمی شد .  اسناد  می گویند : ضعف بزرگ رهبری نهضت ملی ایران این ضعف بوده است .  ضعف دیگری این ضعف را تشدید می کرده است که، در جای خود، به ﺁن می پردازیم .

      امروز نیز درس تجربه 30 تیر را می باید بکار برد و با تمام توان کوشید و نگذاشت امریکا ﺁلترناتیو بسازد و با رژیم حاکم مدار بسته بوجود ﺁورد . فردا و فرداها نیز چنین باید کرد .

4 –  واقعیت  چهارم که قدرت پرستان  با  مجاز ( = واقعیت خود ساخته ) جانشین می کنند، اینست : بر فرض که مصدق می باید  واقع بین می بود و واقع بینی یعنی حل مسئله نفت با قبول « منافع امریکا و انگلیس در ایران »،  تشخیص « منافع امریکا و انگلستان » با خود ﺁنها بود یا با مصدق ؟  ﺁیا ﺁنها به مصدق اجازه می دادند به جای ﺁنها منافع  ﺁنها را تعریف و میزانش را معین کند؟ قرار داد کنسرسیوم می گوید که پاسخ این پرسش نه است .  ﺁنها از مصدق می خواستند نقش شاه و زاهدی را برایشان بازی کند . چنانکه قرار داد کنسرسیوم را به دست  شاه و زاهدی دادند و گفتند بدون یک کلمه کاستن و افزودن می باید تصویب شود . زاهدی ناگزیر شد قرار داد کنسرسیوم را به مجلس ببرد و قرار داد بدون یک کلمه تغییر، تصویب شد .  و نیز،  پیش از ملی شدن صنعت نفت و زمامداری مصدق  نیز، قرار داد الحاقی را به حکومت ساعد تحمیل کرده بودند . وقتی کمیسیون نفت تشکیل شد و قرارداد الحاقی در معرض رد قرار گرفت، حکومت رزم ﺁراء قرارداد را از مجلس پس گرفت و گفته شد رزم ﺁراء  قرارداد 50 50  را در جیب داشته است . برابر اسناد، در حکومت مصدق نیز، در قلمرو نفت، دو قدرت امریکا و انگلستان مصمم بودند با ایران قراردادی را امضاء نکنند که در مقایسه با قراردادهای نفتی با کشورهای نفت خیز، امتیاز بیشتری را عاید ایران کند . گفته اند ﺁخرین پیشنهاد در باره غرامت را مصدق می باید می پذیرفت . اما اسناد محرمانه ای که اینک انتشار یافته اند، حاکی از ﺁنند که مصدق پذیرفت و انگلستان دبه کرد . مصدق هم به سفیر امریکا برای چندمین بار گفت : انگلیسها بهانه جوئی می کنند. نمی خواهند با حکومت من مسئله نفت را حل کنند و در تدارک اسباب بر کناری من از سمت نخست وزیری اند .  بنا بر اسناد ( از سندهای 281 ببعد )، امریکا که نخست دبه درآوردن انگلستان را غیر قابل قبول می دانست، به پیشنهادی تن داد که،  بنا بر ﺁن، ایران می باید بابت مدت باقی مانده قرارداد تحمیلی 1933 نیز غرامت می پرداخت . این پیشنهاد در 15 ژانویه تسلیم مصدق شد . همزمان با تشکیل جبهه انگلیس امریکا، در ایران، دربار دست بکار شد . علاء، وزیردربار شاه، به سراغ هندرسن، سفیر امریکا در تهران رفت تا در باره جانشین مصدق گفتگو کند. در 9 اسفند، توطئه قتل مصدق به اجرا گذاشته شد . در « خاطرات و تألمات »، مصدق نقش هندرسون را در توطئه قتل خویش شرح می کند . 

   اما این واقعیتها  تنها واقعیت هائی نیستند  که می پوشانند :

5-  جهان در تحول بود و بسیار بودند کشورهائی که ملی کردن صنعت نفت را توسط مردم ایران، فرصتی می شمردند برای بیرون رفتن از سلطه شرکتهای نفت . در اسناد، مکرر  به این واقعیت تصریح شده است : هرگاه راه حلی برای نفت پیدا نشود،  مصدق می تواند نفت ایران را بفروشد .  بنا بر این: 

6 – برفرض که شاه به نمایندگی اقلیت صاحب امتیاز به ایدن پیام نمی داد مسئله نفت را با مصدق حل نکنید صبر کنید او را برکنار کنیم  و مسئله نفت را بسود شما حل کنیم( خاطرات ایدن )، شرائط و اسباب پیروزی نهضت ملی ایران وجود داشتند . الا این که، در  ﺁن روز، برای امریکا و انگلستان، مهمتر از نفت، جلوگیری از استقرار مردم سالاری در ایران بود . زیرا ﺁن مردم سالاری را سبب تزلزل و بلکه سقوط رژیمهای منطقه و به خطر افتادن « منافع خود » می دانستند . در این ضدیت با استقرار مردم سالاری، روسیه ﺁن روز پشتیبان ﺁنها بود .  با وجود این، اندیشه ای که راهنمای ایران به  بیرون رفتن از روابطِ  مسلط زیر سلطه باشد و ﺁگاهی مردم کشور از حقوق ملی خویش می توانند  مردم را بمثابه نیروی تعیین کننده سرنوشت کشور، وارد عمل کنند . چنانکه  چند نوبت نیز مردم وارد عمل شدند .  

   اما، در ﺁن ایام، از سوئی، حزب توده جانبدار دیکتاتوری پرولتاریا از نوع استالینی ﺁن بود . اقلیت صاحب امتیاز در پی تجدید دیکتاتوری رضا خان بود . کاشانی در بند نخوت و مجاز، می گفت : اگر چوب را به جای مصدق بگذارد همان کار را  می کند که مصدق می کند . و از سوی دیگر، بیان ﺁزادی و استقلال بر اصل موازنه عدمی اندیشه راهنمائی می توانست بگردد که مردم را  بمثابه صاحبان سرنوشت خویش وارد صحنه کند . اما چه شد که در روزهای کودتا، مردم در صحنه نبودند و وابسته های به قدرت خارجی صحنه سیاسی کشور را از ﺁن خود کردند ؟  پرسشی که پاسخ می طلبد این پرسش است .  و  رهبران نهضت ملی و مصدق و حکومت او را در رابطه با این واقعیت ها می باید نقد کرد . بدون تردید بر مصدق و همکاران او در رهبری نهضت ملی ایران، در رابطه با این واقعیتها نقد جدی وارد است . اما سانسور کردن واقعیتها و،  به دروغ،  ﺁرمان ( = هدف مطلوب که استقلال و ﺁزادی بود ) را از واقعیت ترجمان حقوق جدا کردن و مصدق را ﺁرمان خواه خواندن، جعل تاریخ و فریب نسل امروز است . نقد نفی نیست، تشخیص کاستی ها بقصد پی گرفتن  تجربه از راه جبران کاستی ها  و به نتیجه رساندن تجربه است . 

  انسان و جامعه انسانی بدون ﺁرمان وجود ندارند :

1 انسان و جامعه انسانی بدون ﺁرمان وجود ندارند . زیرا بدون هدف، عمل ناممکن می شود . برای ﺁنکه انسانی بتواند  اقدام به عملی را موضوع اندیشیدن و تصمیم کند، می باید هدف و بسا هدفهای دور و نزدیک را مشخص کند . ﺁنگاه وسیله و یا وسیله های رسیدن به هدف را  معین کند و سرانجام تصمیم به عمل بگیرد .  بدین قرار، دوگانه انگاشتن، چه رسد به مقابل نشاندن واقعیت و ﺁرمان، بیرون رفتن از عرصه واقعیتها به قلمرو مجاز است .  ﺁیا می باید در شگفت شد از سخن کسانی که خویشتن را مجاز نشین کرده اند و میان واقعیت گرائی با ﺁرمان خواهی رابطه تضاد بر قرار می کنند ؟ نه .  چرا که دروغ سازی بدون پوشاندن واقعیت با مجاز ممکن نیست؟ .  و دروغ سازان نادانسته واقعیتی را که می خواهند قلب کنند، شفاف تر در معرض دید همگان قرار می دهند :

2 – « واقعیت گراها »ی بدون ﺁرمان وجود ندارند .  ﺁنها ﺁرمانی دارند که نمی خواهند بر دیگران ﺁشکار شود . ﺁرمان ﺁنها قدرت است . برای مثال، می گویند: قوام السلطنه  واقعیت و عمل گرا بود . اما عمل بدون هدف به تصور نیز نمی ﺁید چه رسد که موضوع تصمیم و عزم و اجرا شود . حاصل زندگی این شخص، حتی کارنامه های او، گزارش بس شفافی از قدرتی است که او و همانندهایش ﺁرمان خویش کرده بودند و کرده اند .  چنان که، در دوران نهضت ملی ، هدف مشخصی که رها کردن ایران از  سلطه بیگانه و استبداد زیر سلطه بود، به تمامی فعالیتها جهت می داد . اما همانطور که مصدق به درست خاطر نشان می کند، شرکت کنندگان در رهبری نهضت ملی ایران، هم ﺁرمان نبودند : ﺁنها که قدرت را هدف ( = ﺁرمان ) خود کرده بودند،  ملت را بمثابه واقعیت دارای وجدان جمعی، انکار می کردند  و در پی ﺁرمانی مجازی ( = قدرت ) به سراغ سلطه گر می رفتند تا حامی ﺁنها در براندازی حکومت ملی مصدق شود .

3 و نیز، بدون هدف، عقل با واقعیت رابطه برقرار نمی کند . این هدف است که انسان را با واقعیت در رابطه قرار می دهد . حتی وقتی بنا بر شناخت واقعیت می شود، برای مثال، انسان می خواهد یک واقعیت را همان سان که هست بشناسد، هدف که شناسائی است می باید  وجود داشته باشد تا استعداد دانشجوئی انسان بکار افتد :  بدون تشخیص هدف، عقل با واقعیت رابطه بر قرار نمی کند. بدین قرار، ﺁرمان از واقعیت جدا کردنی نیست . الا این که عقل ﺁزاد با واقعیتی رابطه برقرار می کند که فرﺁورده حق است و عقل قدرتمدار با واقعیتی رابطه برقرار می کند که محصول قدرت است . اولی استقلال و ﺁزادی را هدف می کند و دومی وابستگی و استبداد را : 

4 – بدین قرار، دو نوع رابطه با واقعیت بر قرار می شود : رابطه با واقعیت وقتی قدرت هدف است و رابطه با واقعیت وقتی استقلال و ﺁزادی هدف می شود . وقتی استقلال و ﺁزادی هدف می شود، دروغ و مجاز بی محل می شود و عقل واقعیت را همان سان که هست می بیند. زیرا با واقعیت رابطه مستقیم برقرار می کند . اما وقتی قدرت هدف می شود، عقل واقعیت را ﺁن سان که بکار قدرت می ﺁید، می بیند . زیرا از رهگذر قدرت با واقعیت رابطه برقرار می کند . و از ﺁنجا که بدون دروغ و مجاز، قدرت  وجود نمی جوید و بخش بزرگی از وجودش نیز مجازی است، وقتی قدرت هدف می شود، واقع بینی نیز غیر ممکن می شود . از این رو بود و هست که رفتارهای شاه سابق، خمینی، هیتلر، استالین، موسولینی وو اینک گردانندگان رژیم مافیاهای نظامی مالی هر روز بیشتر از روز پیش، ترجمان واقعیت گریزی بوده اند و هستند . در تاریخ نویسی قدرت پرستان نیز که تأمل کنیم می بینیم، واقعیتهایی که سانسور می کنند را با مجازها جانشین می سازند . تا نه تنها واقعیت گریزی قدرت مدارها را بپوشانند، بلکه به ﺁنها لقب واقع بین نیز بدهند .  

   بدین قرار، مصدق بدین خاطر که استقلال ایران و استقلال و ﺁزادی انسان ایرانی و غیر ایرانی را ﺁرمان خویش کرده بود، واقع بین بود . تجربه نهضت ملی ایران می گوید : همه ﺁنها که قدرت را هدف کرده بودند و از راه قدرت خارجی می خواستند به هدف خود برسند، از واقعیت ها می گریختند .  از جمله از این دو واقعیت :

 ملت ایران که به حسابش نمی ﺁوردند و نمی ﺁورند، واقعیتی است که باید تغییر کند تا تغییر دهد . از فضای بسته ضد فرهنگ قدرت ( = زور ) ﺁزاد شود، ولایت را از ﺁن خود کند تا سلطه قدرت بیگانه و استبداد همزاد ﺁن ناممکن شود .  با اینهمه، مردم ﺁن روز ایران که نهضت کردند، می توانستند در رهبری نهضت ملی تا پیروزی شرکت کنند . سندها کمبودها را  گزارش می کنند :

  اسناد گزارش روشنی هستند از نگرش به زمان ، از دو دیدگاه ، یکی دیدگاه استقلال و ﺁزادی و دیگری دیدگاه استبداد و سلطه گری یا سلطه پذیری :

     از دیدگاه استقلال و ﺁزادی، زمان حاضر در بردارِ گذشته و باردار ﺁینده است . از دیدگاه استبدادیان ، بخصوص وقتی زیر سلطه قدرتی بیگانه اند، گذشته و یا دست کم بخشی از گذشته بد است و باید فراموش و یا نفی شود. ﺁینده نیز ،  زمان حال جامعه دیگری است و یا در مرام راهنما ، توصیف شده است :

1 تمامی قدرتهای استبدادی و همه قدرتهای سلطه گر اگر نه همه گذشته دست کم بخشی از ﺁن را نفی می کنند و برﺁن می شوند، به زور، جامعه تحت سلطه  ﺁن را فراموش کند و یا ﺁن را بد بداند و نفی کند . 

    از این رو، پهلوی ها و فراماسونها ، که در کودتای 28 مرداد 1332 نقش مهمی را بازی کردند،  ایران دوران ساسانی را ، دورن ﺁرمانی می گرداندند و می گردانند . ﺁنان  14 قرن دوران اسلامی را گذشتهِ بدی که باید نفی شود، تبلیغ می کردند و همچنان تبلیغ می کنند . این طور می باوراندند و هنوز می باورانند که هرگاه ایرانیان ابتکار را بر خود ممنوع کنند و فرهنگ غرب را ، بی دخل و تصرف بپذیرند ، « عظمت دوران ساسانی » را باز خواهند یافت . 

     و نیز،  از این رو، ﺁقای خمینی . دوران پهلوی ها و بسا تمامی گذشته ایرانیان را بدی می دانست که می باید نفی می شدند. اما ﺁیا ﺁینده ای را در تصور داشت ؟ در دوران انقلاب ، دوران پیامبر ( ص ) و علی ( ع ) را ﺁرمان می کرد . اما چون خویشتن را محور قدرت یافت، یادی از ﺁن دوران نیز نکرد مگر برای این که بگوید دولت او  بکاری موفق شده است که  دولتهایﺁن دو بدان  موفق نشدند !  پیامبر ( ص )  گذشته را نفی نمی کرد و پیامبری خود را دنباله پیامبریهای پیشین می دانست، اما ﺁقای خمینی جنبشهای پیش از انقلاب 1357 ایرانیان را نفی می کرد. 

       و در جامعه های دیگر نیز، به نسبتی که قدرت فراگیر شده است، گذشته نفی و ﺁینده مبهم گشته اند.  چنین بودند دوران استالین و جانشینان او در روسیه و دوران مائو در چین و دوران ﺁتاتورک در ترکیه و

        چرا هر قدرت بهمان نسبت که فراگیر می شود ضد تمامی و یا بخشی از گذشته می شود و ﺁینده را حاصل نقد و سرمایه کردن گذشته، از رهگذر  دو جریان ﺁزاد اندیشه ها و اطلاع ها ، نمی خواهد ؟ زیرا نیک می داند که چنین ﺁینده ای نیاز به انسانهای مستقل و ﺁزاد دارد تا که به اندیشه و کار جمعی رشد کنند . پس می داند ﺁزادی و استقلال نافی قدرت و سلطه گری و سلطه پذیری هستند . و باز ، می داند تا عقل ها از گذشته، ﺁن سان که جریان یافته است ، خالی نشوند، حال و ﺁینده را بمثابه بستر تعقل و ابتکار و عمل مستقل و ﺁزاد از دست نمی دهند . فرعون کجا خدائی می جست اگر عقول مصریان از گذشته واقعی خالی و از گذشته جعلی پر نمی گشت ؟ همه ﺁنها را که قدرت پرستان اسطوره کرده اند  و می کنند، اسطوره نمی شدند هرگاه عقلهای تک تک مردمان و عقل جمعی ﺁنها از گذشته واقعی خالی و از گذشته جعلی پر نمی شدند و اسیر زمان و دنیائی مجازی  نمی گشتند و قدرت را معجزه گر باور نمی کردند . 

3 – این عیب همگانی ایرانیان که تجربه را در نیمه رها کردن است ، خود گزارشگر زیست در استبداد است . در حقیقت، تجربه در نیمه رها می شود زیرا از زمان روبرو شدن با مشکل، گذشته ، یعنی ﺁنچه انجام گرفته بدی می شود که می باید نفیش کرد .  اسناد می گویند سلطه گرانی که نقشه کودتا را طرح و اجرا کردند،  از جمله، بدین عیب همگانی ایرانیان امیدوار و نقشه خود را بر پایه ﺁن ریخته بوده اند : بعد از سقوط حکومت مصدق، مردم نهضت خویش را فراموش می کنند .  در واقع نیز، بعد از کودتا، نهضت ملی ایران هم توسط رژیم شاه نفی شد و هم توسط  گروه بزرگی از همکاران مصدق و هم مردمی که در ﺁن شرکت فعال جسته بودند، بمثابه تجربه ای شکست خورده،  رها شد .  این تنها مصدق بود که خود جنبش مشروطیت را فراموش نکرده بود و نهضت ملی ایران را دنباله ﺁن می شمرد و « امیدوار بود ، بلکه یقین داشت که مردم ایران نهضت ملی را ﺁنقدر ادامه می دهند تا به نتیجه برسد » . 

         در پندار و گفتار و کردار شخصیتهای سیاسی ایران از مشروطیت تا انقلاب بهمن 1357 که تأمل کنیم،  واقعیتی را به چشم عقل می بینیم که بس شگفتی ﺁور می یابیم : حیات مصدق زمانی بهم پیوسته است .  راست راهی را  تشکیل می دهد که در یک جهت جریان داشته است.  در عوض، « شخصیت » های سیاسی که بندگی قدرت را کرده اند، حیاتشان زمان بهم پیوسته ای نیست . خط سیر های بریده و نا همسو است .  ﺁنها مظاهر ایران زیر سلطه و محروم از رشد و مصدق مظهر ایران استقلال و ﺁزادی جوی و رشد طلب است . 

       با توجه به این واقعیت که در کار جاعلان تاریخ می نگریم ، می بینیم ﺁلتهای فعل سلطه گران نیک می دانند هرگاه نسل امروز ایران نخواهد گذشته را نفی کند و بخصوص نخواهد تجربه یک قرن را رها کند و کار را از سر گیرد و بخواهد تسلیم تقدیر قدرت سلطه گر شود، می باید گذشته را نفی کند . اما از دو گذشته کدام را  او باید نفی کند ؟  پاسخ تاریخ سازان اینست : جنبش مشروطیت را ، جنبش ملی کردن صنعت نفت را، جنبش همگانی 1357 را . چرا ؟ زیرا  مردم و رهبران این جنبشها واقعیت گرا نبوده اند . لذا، نسلهای امروز و فردا،  بعنوان الگو، نه مصدق که قوام ، که شاه ، که زاهدی ، که کاشانی کهرا باید برگزینند ! 

       اما بیان ﺁزادی را که اندیشه راهنما کنیم و بدانیم که تا وقتی عقلهای خود را ﺁزاد نکنیم و استعداد ابتکار و خلق را بکار نگیریم ، اسب سرکش تقدیر را رام نمی کنیم و سازنده تقدیر خویش نمی گردیم ، در می یابیم که الف تجربه را می باید ادامه داد و به نتیجه رساند و بدین کار از عیب همگانی ﺁسود . ب   هیچ بخش از گذشته را  ، نه گذشته ای را که جنبشها را در بر می گیرد و نه گذشته ای که تاریخ کودتا و استبدادها است، نمی توان و نمی باید نفی کرد . هر دو بخش این گذشته را می باید  نقد کرد و کوشش تاریخی برای بازیافت استقلال و ﺁزادی و رشد در استقلال و ﺁزادی و بر میزان عدالت اجتماعی را به نتیجه رساند .  ﺁن درس که اسناد می ﺁموزند این درس است : در رفع عیب همگانی که تجربه را در نیمه رها کردن است ، می باید کوشید و به رفع این عیب است که قدرت پرستی از میان بر می خیزد. زمان، نه حال های بریده بریده که بستر پیوسته اندیشه و کار در استقلال و ﺁزادی می گردد .     

بنا بر اسناد، مقامهای انگلیسی و نیز امریکائی بر این باور  بودند که  مصدق بدون وجود امکان های ضرور دست به ملی کردن صنعت نفت زده است و حکومت او با فشار مالی از پا در می ﺁید و ایرانیان نهضت خویش را به دست فراموشی می سپرند . اما ﺁیا برفرض که امکانها  در اختیار نمی بودند، نهضت ملی ایران بجا بود یا خیر؟ : 

      کودتا بهترین دلیل بر این که کمبود امکانهای مالی حکومت مصدق را از پا در نیاورد. کودتا شد برای این که مصدق موفق شد امکانها را ایجاد کند . از درسهای سخت گران قدر نهضت ملی ایران یکی اینست که فقدان امکانها مجوز تن دادن به سلطه بیگانه نیست .  زیرا رشد از راه ایجاد امکانها میسر می شود . وقتی مصدق نخست وزیری را پذیرفت، بودجه دولت دست کم 30 درصد کسر داشت . در بخشی وابسته به درﺁمدهای خارجی بود . ملی کردن صنعت نفت سبب شد که هزینه های شرکت ملی نفت نیز بر دوش دولت افتد . با وجود این، هرگاه بنا بر رعایت حقوق ملی می شد، ایران با کمبود امکانهای مادی نیز روبرو نمی شد . اما نه تنها شرکت سابق نفت مطالبات ایران را نپرداخت بلکه حکومت انگلستان مانع از فروش نفت ایران شد و کشور ما را تحت فشار مالی نیز قرار داد . روسیه « شوروی » نیز نه مطالبات ایران را پرداخت و نه حاضر شد از ایران نفت بخرد .  با وجود این،  مصدق برنامه اقتصاد بدون نفت را به اجرا گذاشت : محور اقتصاد را که رابطه با غرب و مصرف می گشت، تغییر داد و تولید را محور اقتصاد کشور کرد . بودجه دولت را که وابسته به درﺁمدهای نفت و حقوق گمرکی و مساعده ستانی از شرکت سابق نفت بود، ملی کرد .  نتیجه ﺁن شد که بنا بر دو سند از سندها، گزارشگر وضعیت اقتصادی ایران در روزهای پیش از انقلاب، از راه اقتصاد نمی شد حکومت مصدق را بر انداخت و جنبش ملی مردم ایران را فرو نشاند .  بسا اگر از روز نخست،  طرح « اقتصاد بدون نفت »  به اجرا گذاشته می شد، پیش از ﺁن که جبهه ملی ایران دچار پراکندگی شود و اقلیت صاحب امتیاز دستیار امریکا و انگلستان در کودتا بر ضد نهضت ملی ایران شوند ، نهضت ملی به هدف خویش دست می یافت . نه تنها ایران اقتصادی مستقل و رشد یاب می یافت، بلکه غرب ناگزیر می شد تن به خرید نفت ایران بدهد . چنانکه سند ها می گویند : نمی توان برای مدتی طولانی مانع از فروش نفت ایران شد . پیش از ایران نیز،  مکزیک نفت خود را ملی کرده بود و سرانجام شرکتهای نفتی ناگزیر از خرید نفت ﺁن کشور شده بودند .

        اما کودتای 28 مرداد می گوید  امکانهای سیاسی در اختیار نبودند . سندها نیز می گویند زمان به زمان از این امکانها کاسته می شدند .  در حقیقت، نه تنها قدرت طلبان وابسته به بیگانه  خویشتن را از خفت بیگانه گرائی نمی ﺁسودند و به نهضت ملی نمی پیوستند ، بلکه از رهبری نهضت ملی ایران بود که کسانی جدا می شدند و به بیگانه گرایان ملحق می شدند . به قول مصدق، ﺁن دسته از همکاران و همقدمان او که بخاطر قدرت طلبی در نهضت ملی ایران شرکت کرده بودند،  در بیگانه گرائی و دشمنی با حکومت نهضت ملی پیشتاز نیز می شدند . 

       با وجود این،  امر مهمی در تاریخ ایران روی داد : در تاریخ ایران، جنبشهای ملی فراوان رخ داده اند . پیش از نهضت ملی کردن صنعت نفت، جنبش تحریم تنباکو و انقلاب مشروطیت رخ داده بودند .  اما این اول بار  بود که مردم همه روز در نهضت ملی نقش پیدا می کردند . مصدق موفق شد مردم را در صحنه نگاه دارد  و به  یمن حضور ﺁنها  در صحنه سیاسی کشور،  دولتی که در وابستگی به قدرت مسلط ساخت گرفته بود، تحت مهار ﺁورد .  اسناد می گویند : هرگاه در 28 مرداد نیز مردم به صحنه در می ﺁمدند، کودتا به شکست می انجامید . اما چرا این امکان بکار نرفت ؟  همانطور که در این تاریخ می خوانید، توجیه این بوده است که گرچه کودتا را می شد در هم شکست اما بعد از ﺁن، دولتی می ماند بدون امکان مالی ضرور برای مقابله با تحریکهای امریکا و انگلیس و روس  و با وجود حزب توده از سوئی و ارتش نا منسجم از سوی دیگر و برانگیختن ایلها به عصیان و  بنا بر این، شایسته این بود که به مردم کشور نقشی در ناکام کردن کودتا داده نمی شد و ﺁنچه باید می شد، بدون خون ریزی می شد . دست کم کشور تحویل روسیه نمی گشت . 

       ﺁیا این استدلال صحیح بوده است؟ اسناد پاسخ منفی به این پرسش می دهند . در حقیقت، رهبری نهضت ملی نمی دانست که دست دشمن خالی است و چاره خود را در این می بیند که کار نفت را با حکومت مصدق تمام کند . با توجه به این واقعیت که برخاستن مردم به جنبش همگانی و  حضور مداومشان در صحنه سیاسی ایران، ره ﺁورد تجربه نهضت ملی ایران بود و  انقلابی را میسر کرد که در ﺁن گل بر گلوله پیروز شد و همین حضور  مداوم کار رهبری قدرت طلب را به جائی رساند که بگوید : 35 میلیون بگویند بله من می گویم نه، دست ﺁورد نهضت ملی ایران بسی بزرگ است .  با توجه به این امر که، این بار، بیرون کردن مردم از صحنه سیاسی کشور بسی دشوار تر شد ( روی ﺁوردن گروههای زورمدار به خشونت و گروگانگیری و  محاصره اقتصادی  و جنگ و بکار انداختن ماشین اعدام  و بحران سازیهای مداوم در ایران و انیران )، باطل کننده سحر استبداد یافته شده است :  حاکمان مستبد همچنان، در وحشت از جنبش همگانی مردم، صبح را به شب و شب را به صبح می ﺁورند . در حقیقت، چنین جنبشی است که ایران را بطور برگشت ناپذیر در راست راه رشد در استقلال و ﺁزادی و بر میزان عدالت اجتماعی قرار می دهد .  فراگیر شدن فرهنگ ﺁزادی حضور مداوم مردم کشور را در صحنه سیاسی میسر می کند و این حضور ضامن استقرار و استمرار مردم سالاری پیشرفته ای می شود که به یمن شرکت مردم در رهبری امور خویش، از فساد مصون می ماند .  اینست  ﺁرمان مصدق و همه ﺁنها که پیش و پس از او، راست راه استقلال و ﺁزادی را در پیش گرفتند و می گیرند .  این ﺁرمان در حال تحقق است .

1 در 13 ﺁبان 1358 ، « دانشجویان پیرو خط امام » سفارت امریکا را اشغال کردند و کارکنان ﺁن را به گروگان گرفتند . در این باره رجوع کنید به « سیاست امریکا در ایران ، کتاب دوم در گروگانگیری ، نوشته ِ ابوالحسن بنی صدر . و نیز مراجعه کنید به ترجمه ترجمه کتاب  Trick or Treason , The October Surpirse Mystery   از روبرت پاری و نیز به  « تحقیقها و یافته های جدید پیرامون « اکتبر سورپرایز » و « ایران گیت » از روبرت پاری ، هر دو ترجمهِ ابوالحسن بنی صدر و « گروگانگیری و جانشینان انقلاب » از احمد جعفری . 

کتاب  به شکل پی دی اف:

[pdfjs-viewer url=”https://alisedarat.com/wp-content/uploads/images/post/2023/08/2009-12-31-نهضت-ملی-ایران-و-دشمنانش-به-روایت-اسناد-ketabe_Mosadegh.pdf” attachment_id=”11708″ viewer_width=100% viewer_height=800px fullscreen=true download=true print=true]

[pdf-embedder url=”https://alisedarat.com/wp-content/uploads/images/post/2023/08/2009-12-31-نهضت-ملی-ایران-و-دشمنانش-به-روایت-اسناد-ketabe_Mosadegh.pdf” title=”2009-12-31 نهضت ملی ایران و دشمنانش به روایت اسناد ketabe_Mosadegh”]

کتاب به شکل مایکروسافت وورد:

نهضت ملی ایران و دشمنانش به روایت اسناد

کتاب به صورت مک پیجز:

نهضت ملی ایران و دشمنانش به روایت اسناد

کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ هیلاری کلینتون- پشیمان از کودتا و ساقط کردن هواپیما


بیشتر از رسانه‌های ملیِ همگانی به‌مثابه شاخه‌ چهارم دولت ❊سایت شخصی علی صدارت❊ کشف کنید

Subscribe to get the latest posts sent to your email.

3 دیدگاه دربارهٔ «نهضت ملی ایران و دشمنانش به روایت اسناد»

  1. بازتاب: اوئن (اوون)-اعتراف Owen وزیر خارجه بریتانیا به نقش بریتانیا در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ | علی صدارت

  2. بازتاب: روزولت: اعتراف مامور CIA و مجری عملیات آژاکس در تهران در مورد کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ | علی صدارت

  3. بازتاب: یزدانی: اعتراف ها و عذرخواهی های سه رئیس جمهور و دو وزیر امریکا از کودتای ١٣٣٢ در ایران توسط امریکا، فیلم‌ها همراه با زیرنویس فارسی | علی صدا

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

پیمایش به بالا

بیشتر از رسانه‌های ملیِ همگانی به‌مثابه شاخه‌ چهارم دولت ❊سایت شخصی علی صدارت❊ کشف کنید

برای ادامه خواندن و دسترسی به آرشیو کامل، اکنون مشترک شوید.

ادامه مطلب