جمال صفری: اندیشه راهنمای دکتر مصدق
متن سخنرانی در همایش میراث مصدق
با درود و سلام به حضار گرامی
«مادرم به سراغم آمد گفت «تو باید بدانی که وزن اشخاص در جامعه به قدر شدائدی است که در راه مردم تحمل میکنند. هر قدر دراین راه به تو بیشتر تلخ بگذرد، هر قدر قوه مقاومت تو بیشتر باشد، مردم قدر تو را بیشتر میدانند.».
« دکتر مصدق در رابطه با توصیه مادرشان زنده یاد نجم السلطنه»
در جهان امروز و با وجود پیشرفتهای بزرگ در علوم سیاسی، اندیشه راهنمای موازنه منفی مصدق هنوز گویی تازگی خاصی خودش را حفظ کرده است. این بینش، برای پویندگان راه او، هماره تداعی کننده اصل «نه مسلط و نه زیرسلطه » و هدف وسیله را توجیه نمیکند میبوده است. در نزد مصدق منش و روشی که براساس موازنه منفی تدوین شده است، یک مبارزه دائمی است. این اندیشه از یک خرد تجربی، عرفانی، انتقادی نشات گرفته است که ریشه در فرهنگ دیرپای ایرانیان دارد. مصدق به شهادت گفتارها و کردارهایش تا آخرین لحظه عمر از این اندیشه راهنما که مبتنی بر دو اصل استقلال و آزادی است عقب نکشید و خیلی هم میخواست که در عرصه جهانی، این ملت ایران باشد که الگوی این نوع اندیشه راهنما، که در همه حوزههای زندگی فردی و جمعی کاربرد دارد، معرفی شود.
مصدق همچون فردوسی، مولانا، خیام، حافظ، سعدی و میرزا قائم مقام فراهانی، امیر کبیر و گاندی…… در جهان هستی، در ممکن الوجودها ، در وادی سیاست و اجتماع به نگرش از درون به برون راه مییابد، و در نقد خود که نسبی فعال و انتقاد پذیراست و در واقع در پی آن است که راه سیاست عملی را به طریقت ژرفنای عشق و مهر و وفاداری بهعهد وصل کند. و از همین روست که راهی که مصدق پیشنهاد میکند با مشکلات و رنجها و دردهای طاقتفرسا همراه است. هر لحظهاش ابتلایی است.
بسا انسانهائی که در نیمه راه سیروسلوک، به خاطر همین مشَقات، دشواریها و ناهنجاریها، از راه وامانده و به مقصد و منزلگه مورد نظر نرسیدهاند. تصویری از این راه سخت و پر از مشکلات درسفر مرغان در «منطقالطیر» فریدالدین عطار ترسیم شده است که هر مرغ به عنوان نماد دستهی خاصی از انسانها تصویر میشود. در سختیهای راه و طی مراحل سلوک و گذشتن از واقعهها ، قنطرهها ، عقبات و وادیهای دشوار باعث میشوند مرغان یکی یکی از ادامهی راه منصرف شوند. در پایان، سی مرغ به کوه قاف می رسند و در حالتی شهودی در مییابند که سیمرغ در حقیقت خودشان و حقیقت کامله جهان در وجود خودشان متحقق است.
جمله را شرح و بیانی دیگر است
زانکه مرغان را زبانی دیگر است
دکتر مصدق در اندیشه، روش و منش این چنین بود و از «جمله معدود نخبگانی بود که با تکیه بر دانش اکتسابی و بینش ذاتی و نفس مطمئنۀ خود، بدون پشت کردن به سنتهای خردگرایانه تاریخی ایران و با شناخت دقیق تاریکیها و روشناییهای آن، با ثمرات و همچنین با آفات تمدن عصر روشنگرائی اروپا هم مخصوصا در آنجاهائی که این فرهنگ در چهره جذاب مدنیت و مدرنیته به ابزار و وسایل نفوذ و دخالت مبلغان دروغین تمدن به سلطهگران و استعمارگران بیرحم ملتهای بیدفاع تبدیل میشود، شناختی ژرف و عمیق داشت.»
به عبارت دیگر، این اندیشهگری از مرحله ذهنی و زبانی، به سطح معرفت حضوری و شهودی میرسد. خرد و عقل آزادی است که به دل می اندیشد و از تنگناهای مصلحتبینی، منفعتجوئی و انانیت گذشته است. تحول و دگرگونی در این اندیشه موازنه عدمی از راه فضیلت، عشق و محبت صورت میگیرد؛ یعنی نوع تحولی که در بنیاد هستی جریان دارد و همین ویژگی است که آن را در معرض نوشدگی دائمی قرار میدهد. این یک دگرگونی فهم و اندیشه عادی نیست، بلکه بدنبال خودش و بسرعت دگرگونی در سایر ابعاد وجودی انسان را رقم میزند. در این تفکر، عمل به حقوق خویش و رعایت حقوق انسانها و دیگر موجودات یک امر طبیعی هست. فعال و خلاق کردن عقل در استعدادهایش، هم آدمى را بر ذاتى هستى بودن آزادى ، عارف میکند و هم معناى اینهمانى با هستى رابر او آشکار و هویدا مىگرداند.
دکتر محمد مصدق در محضر امیرنظام ، که از ادیبان خوشنام و فرهنگدوست زمان خود به شمار میرفت و از دوستان نزدیک میرزا هدایت وزیر دفتر(پدر دکتر مصدق) بود، رشد یافته است. پدر وی درسال 1269 خورشیدی به تهران آمد و چون وزیر دفتر ناخوش بود، پسرش محمد را به دیدن امیرنظام و احوالپرسی و خوشآمدگویی فرستاد. مصدق درکتاب خاطرات و تالمات خود مینویسد: «بین رجال عهد ناصری حسنعلی خان گروسی امیر نظام مردی بود صاحب اراده و بهنام که چند سال در تبریز پیشکاری ولیعهد را داشت … امیر نظام از این نظر که اجرای دستور دولت در تبریز راجع به امتیاز دخانیات در صلاح مملکت نبود، از کار کناره گرفت و در اواسط سال ۱۲۶۹ به طهران آمد. پدرم که از دوستان قدیم او بود بواسطه ناخوشی و کسالت نتوانست از او دیدن کند و مرا که آنوقت در حدود نه سال داشتم، نزد او فرستاد. خاطرم است که امیر در حیاط نشسته بود و از واردین پذیرایی میکرد و بعد از اینکه از حال پدرم سئوال نمود، کتاب حافظی را از صندوقدار خود خواست که آورد و برای من فالی گرفت که این غزل در آمد :
ای دل آن به که خراب از می گلگون باشی بی زر و گنج به صد حشمت قارون باشی
در مقامی که صدارت به فقیـران بخشنـد چشم دارم که به جاه از همه افزون باشی …
در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن شرط اول قدم آن است که مجنون باشی
من از اول تا به آخر آن را خواندم، سپس لای کتاب کاغذی گذارد و آن را با عکسی از خود که زیر آن اسم مرا نوشت و امضا کرد، به من یادگار داد و گفت این غزل را برای آقا هم بخوان».
اثرات «غزل لسان الغیب گویی تا واپسین دم حیات راهگشا و توانبخش حیات دکتر مصدق بود. آن سان که همه «خطر»ها را پذیرفت و « قدم» از طریق «منزل لیلی» ( خدمت به ملت و وطن) بیرون نگذاشت.» غزل شماره 458
به بیان دیگر، مصدق گویی از همان دوران نوجوانیاش با این اندیشه راهنما در آمیخته بود و بلکه در همه ابعاد وجودیاش رسوخ کرده بود. این وضعیت به او یک ذهنیت مرکب حصولی-حضوری داده بود که در عین حال که حامل گوهرهای خرد گذشته ایرانی میبوده، در همین لحظه کنونی میزیسته است و از همین حال بسوی آینده و فراسوی آن مینگریسته است. این همان خویشنگری و روشنگری واقعی است که محصولش در حکمت عملی فردی میشود اخلاقگرایی و فسادناپذیری و پاکدستی بینظیر، و در عالم سیاست جمعی میشود آزادیخواهی، استقلالطلبی، شجاعت مدنی، عدالتگستری و ایستادگی و سازشناپذیری در رابطه با نقض حقوق شهروندی و حقوق و منافع ملی. عشق پاک و بیشائبه او به مام وطن ، و به مادر بزرگوارش و همنوعان و همه بشریت در مجموع حاصل یک چنین نگرش ژرفی به هستی بود که به سادگی او را به ورای دنیای قال و سیاست روز میکشاند. در حقیقت اندیشه راهنمای موازنه عدمی تنها یک لفظ و کلمه برایش نبود؛ یک سبک زندگی بود.
در این سالهای اخیر انتشار اسناد آن دوران از سوی امریکا و انگلستان، که در باره دوران نهضت ملی کردن صنعت نفت را توضیح میدهند، فرصتی برای جامعه ملی فراهم کرده است تا در آیینه آن رفتار مصدق را، بعنوان انسان سیاسی-ایرانی مدرن و بمثابه نماینده ملت در سختترین دوران، بسنجد. بر پایه همین اسناد بود که اینجانب در همفکری و همراهی زنده یاد ابوالحسن بنیصدر توفیق یافتیم کتاب «نهضت ملی ایران و دشمنانش به روایت اسناد» را تدوین کنیم. اسناد این کتاب خواننده را از شدت دقت و وسواس مصدق در محک زدن پیشنهادهایی که امریکا و انگلستان در باره اداره صنعت نفت به او میکردند، بر مبنای دو اصل استقلال و آزادی، و حقوق و منافع ملی همچون مؤلفان آن کتاب، غرق شگفتی میکند. غرور شجاعت و ایستادگی او بعنوان انسان مستقل و آزاد، دل و دیدهاش دگرگون میشود.
کوتاه آنکه در زندگی مصدق ، تسلیم نیست، و هیچ تحقیر و شکستی نیست؛ چرا که او میداند بر سر حق ایستادن، ولو زورپرستان عامل کودتا با توسل به قدرت بیگانه علیه او اقدام کنند –که کردند– زمان و مکان را در می نوردد و بلکه در کل هستی انعکاس دارد و چراغی است که هرگز خاموش نمیشود، زیرا نورش درونی است. این نور الهامبخش انساندوستی ، وطندوستی ، آزادیخواهی ، استقلالطلبی و عدالتخواهی است که بدست نسل بعدی خواهد رسید و او میتواند مبارزه را ادامه دهد. از این روست که گفت:
«چه زنده باشم و چه نباشم امیدوارم و بلکه یقین دارم که این اتش خاموش نخواهد شد و مردان بیدار کشور این مبارزهی ملی را آنقدر دنبال میکنند تا به نتیجه برسد . اگر قرار باشد در خانهی خود ازادی عمل نداشته باشیم و بیگانگان بر ما مسلط باشند و رشتهای بر گردن ما بگذارند و ما را به هر سوی که میخواهند بکشند، مرگ بر چنین زندگی ترجیح دارد و مسلم است که ملت ایران با ان سوابق درخشان تاریخی و خدماتی که به فرهنگ و تمدن جهان کرده است ، هرگز زیر بار این ننگ نمیرود. امروز مبارزهی بزرگی را ملت شروع کرده است که هیچ کس از ابهت ان غافل نیست ، البته در این گونه جنبشهای اجتماعی باید در مقابل هر گونه محرومیت ایستادگی کرد و در برابر ان اماده بود، هیچ مبارزهای هر قدر کوچک و ناچیز باشد به آسانی به نتیجه نمیرسد . تا رنج نبریم، گنج میسرنمیشود. در این راه نیز سعی ناکرده به جایی نتوان رسید.
( بخشی از نطق دکتر مصدق در مجلس شورای در بیستم تیر ماه هزار و سیصد و سی)
پاینده ایران
جمال صفری
19 آگوست 2023 برابر با 28 مرداد 1402
توضیح:
- متن تحریر شده سخنرانی تحت عنوان « اندیشه راهنما دکتر مصدق » درهمایش “میراث محمد مصدق برای ایران امروز”، در تاریخ شنبه ۲۸ مرداد (۱۹ اوت) ساعت ۲۰:۳۰ الی ۲۳:۳۰ به وقت تهران که در تالار کلاب هاوس مرکز پژوهش های حقوندی ایراد شد.
بیشتر از رسانههای ملیِ همگانی بهمثابه شاخه چهارم دولت ❊سایت شخصی علی صدارت❊ کشف کنید
Subscribe to get the latest posts sent to your email.