درس‌هايی که تفاهم‌نامه لوزان نگرفت

df23g41df2آيا آنها که می‌گويند ديپلماسی زبان مصلحت است، مرادشان از مصلحت همين مصلحت است؟ آيا مردم ايران از صدها ميليارد دلار هزينه‌های انجام شده درباره پروژه هسته‌ای کردن کشور و يا به قول خودشان پيوستن به باشگاه هسته‌ای جهان، کمترين اطلاعی دارند؟ آيا مردم اطلاع دارند که به موجب اين توافقنامه، همين هزينه‌های انجام شده در ساخت و تجهيز نيروگاه‌های اتمی ‌تا چه اندازه راکد و بلااستفاده و سرانجام پس از سررسيد تعهدات ۱۰ و ۱۵ و ۲۵ ساله فرسوده و از چرخه توليد و تکنيک خارج خواهند شد؟

دو صلحنامه حديبيه و صلح امام حسن پيش روی ماست. اشاره من به اين دو صلحنامه يکی بخاطر درس‌هايی است که می‌توان از آنها گرفت و دوم سخن گفتن و پاسخ گفتن به مدعيات همانهايی است که خود را به نمايندگی از پيامبر و ائمه بر صدارت امور کشور نشانده‌اند. آن دو صلحنامه حاوی درس‌هايی هستند که تماماً بر پايه اثبات حقوق واقعی انسان تنظيم شدند. شباهت سازی اين دو صلحنامه با توافق‌نامه يا تفاهم‌نامه لوزان تنها از حيث مقايسه ميان زبان و کردار حقيقت، با آن چيزی است که زبان و کردار مصلحت ناميده می‌شود. خوب است توجه خوانندگان را به اجمال نسبت به اين دو زبان و کردار جلب کنم:

زبان حق، زبان مصلحت

گفته می‌شود ديپلماسی و يا سياست‌ورزی زبان حقيقت نيست، زبان مصلحت است. با اين وجود، دو معنا در باب انديشه مصلحت وجود دارد. اگر مصلحت و مصلحت‌ها روش اجرای حقيقت باشند، ديپلماسی يا سياست‌ورزی، روش تحقق حقوق و آزادی‌های اساسی يک جامعه می‌گردند. در اين روش، آگاهی و اطلاع‌رسانی و اطلاع از مذاکرات، و اطلاع از هزينه‌ها و فايده‌های يک عمليات سياسی و اقتصادی، بخشی از حقوق مسلم جامعه خواهد بود؟ در اين معنا هيچ تعارضی ميان حقيقت با مصلحت وجود ندارد. مصلحت‌ها جستجوی راهها و روش‌هايی است که در گيرودار نظام اجرايی و بورکراسی، مانع تحقق حقوق انسان می‌شوند. اما آيا آنها که می‌گويند ديپلماسی زبان مصلحت است، مرادشان از مصلحت همين مصلحت است؟ آيا مردم ايران از صدها ميليارد دلار هزينه‌های انجام شده درباره پروژه هسته‌ای کردن کشور و يا به قول خودشان پيوستن به باشگاه هسته‌ای جهان، کمترين اطلاعی دارند؟ آيا مردم اطلاع دارند که به موجب اين توافقنامه، همين هزينه‌های انجام شده در ساخت و تجهيز نيروگاه‌های اتمی ‌تا چه اندازه راکد و بلااستفاده و سرانجام پس از سررسيد تعهدات ۱۰ و ۱۵ و ۲۵ ساله فرسوده و از چرخه توليد و تکنيک خارج خواهند شد؟ معلوم است که مراد آنهايی که می‌گويند زبان ديپلماسی زبان مصلحت است، بيان اين حقايق نيست. پس لاجرم مرادشان از مصلحت، گفتن دروغ و کردن دورغ و وانمود کردن راست بجای دروغ است. مرادشان از مصلحت، مقابل نشاندن منفعت گروهی در برابر حقوق جامعه است. حقوق جامعه چيست؟ حقوق جامعه آگاهی و اطلاع از سرنوشت خود، مشارکت در سرنوشت خود، و سرانجام اطلاع از سود و زيانی است که سرمايه های اجتماعی و اقتصادی بر سرنوشت او رقم می‌زنند. به عبارتی، وقتی مصلحت را بيرون از حقيقت می‌نشانند مرادی جز پوشاندن لباس حق به تن دروغ و باطل در سر ندارند. و الا، وقتی وزير خارجه کشورمان به راحتی دروغ می‌گويد و يا حقايق را کتمان می‌کند و يا با لفاظی و پراکنده گويی، کوشش دارد تا مخاطب خود را در اغتشاش و سردرگمی، به سردرگمی سره از ناسره بکشاند، به او لقب امير کبير نمی‌دادند. يک مثال ساده می‌زنم، به غير از اينکه آمريکائيان می‌گويند، توافقنامه از توقف تحريم‌ها ياد نکرده، بلکه از تعليق تحريم‌ها ياد کرده است، و مضاف بر آن تنها از تعليق آن قسم تحريم‌هايی ياد کرده که در رابطه با مسئله هسته‌ای ايران وضع شده‌اند، جناب وزير هيچ اشاره‌ای به اين حقيقت نکرده که همواره در رابطه قوی و ضعيف، مرجع تفسير طرف قوی است. به غير از اين، او تقدم و تاخر تعهدات ايران با تعهدات امريکا و غرب را وارونه گزارش می‌کند. توافقنامه می‌گويد و يه صراحت می‌گويد، به ميزانی که ايران به تعهدات خود عمل کرد، تحريم‌ها برداشته می‌شوند، اما وزير محترم با هدف دست بالاگرفتن خود و نتيجه مذاکرات، همواره وارونه اين تعهد را بر زبان می‌آورد. يا در تمام گفته‌ها و گفتگوهای خود چنان وانمود می‌کند که گويی اين هيئت ۵+۱ بود که از فرط افلاس و بيچارگی و با التماس و درخواست‌های مکرر به دنبال دولت ايران و تيم مذاکره کننده دويده بودند، که به چيزی دست پيدا کند. اين دروغ‌ها و دهها دروغ ديگر، گزارش می‌دهد که بخشی از تحليلگران، روشنفکران و سياست‌ورزان، اساسا هيچ اعتنايی و حساسيتی درباره زبان حقيقت و زبان مصلحت به ترتيبی که شرح دادم ندارند. اعتنايی به موضوع درستی و راستی، اعتنايی به موضوع اعتماد، اعتنايی به موضوع مشارکت مردم در دانستن حقايق و در اظهارنظر درباره سرنوشت خود، ندارند.

حاصل آنکه، زبانی که به زبان مصلحت معتقد است و سياست را جز بيان قدرت و سلطه نمی‌شناسد، بجای گفتمان حق و باطل، به گفتمان سود و زيان و يا گفتمان فايده و هزينه روی می‌آورد. اين گفتمان در عالم ديپلماسی و “عقلانيت معطوف به هدف” ممکن است درست باشد، اما نويسنده از ديد آنهايی سخن می‌گويد که به “عقلانيت ارزشمدار” معتقدند و ۳۵ سال کشور را درگير ارزش‌های ذهنی خود گردانده‌اند. “عقلانيت ارزشمدار” هم آنچنانکه ماکس وبر می‌گويد، در جای خود درست است، اما نويسنده فعلا داوری خود را درباره هر دو اين عقلانيت کنار می‌نهد، تنها اشاره‌ای به پيامدهايی دارد که طرفداران عقلانيت ارزشمدار در بزنگاه خطر منافع، ناگهان به عقلانيت صوری يا عقلانيت ابزاری روی می‌آورند، و پاره‌ای از تحليلگران و روشنفکران بدون اعتنا به اين تناقض‌ها و هزينه‌های از دست رفته، دچار هيجان تحسين می‌شوند. در زبانی که زبان مصلحت است، مهم نيست که چه چيز حق است و چه چيز باطل است، آنچه مهم است محاسبه “هزينه و فايده” است. با اين وجود، آنچه که به زبان حقيقت مربوط می‌شود، تنها محاسبه “هزينه و فايده” نيست که مشکل آفرين است، مشکل از جايی آغاز می‌شود که اثر هزينه و فايده نه در مقياس کل جامعه و نه در مقياس کليت بشر، و نه در مقياس هزينه و فايده‌های کل، بلکه تنها در مقياس منافع آنی و موقتی گروه‌بندی‌های حاکم و يا گروه‌بندی‌هايی که در کمين قدرت نشسته‌اند، محاسبه می‌شود. آفت زبان مصلحت و عقلانيت ابزاری از همين جاست که آغاز می‌شود. نمونه اين نوع عقلانيت را می‌توان در همين تفاهم‌نامه اخير و واکنش بعضی از روشنفکران مشاهده کرد. بجای محاسبه سود و زيان در مقياس‌هايی که اشاره کردم، تنها به آن قسم سود و زيانی توجه می‌شود، که در حال حاضر دولت نميه اصلاحات و نيمه اصول‌گرايی را از مخمصه تحريم رها کرده است. در هر روی نقد اين ديدگاه‌ها را در جاهای ديگر آورده‌ام، اما چون در اين جا با زبان آنهايی سخن می‌گويم که به نيابت از دين و پيامبر و حقيقت محمدی بر صدارت و وزارت تکيه زده‌اند، اشاره به درس‌هايی که از صلح حديبيه و صلح امام حسن می‌توان گرفت، برای همه آنها که دل در گرو حقيقت دارند، خالی از فايده نيست.

درس‌هايی از صلح حديبيه و صلح امام حسن

پيش از توضيح اجمالی در باره اين دو صلحنامه مقدمتا عرض کنم که در گفتمانی که از نظر اين نوشتار گفتمان حقوقی ناميده می‌شود، اين پرسش به ميان است که آيا می‌توان با ناحق از در صلح و سازش در آمد؟ اگر می‌توان، آيا صلح و سازش با ناحق به منزله مخلوط کردن يا آميختن حق و ناحق نيست؟ يعنی طرفی که خود را حق می‌شناسد می‌تواند با پاره‌ای از ناحق‌هايی که طرف ناحق می‌گويد، از در سازش و صلح در بيايد؟ معاهدات و صلحنامه‌های حضرت پيامبر (ص) و امام حسن (ع) هر دو بر اساس راهبرد حقوقی و حق مدارانه تنظيم شده‌اند. آن دو حضرت تحت هيچ شرايطی و هيچ مصلحتی تسليم ناحق نشدند و ايستادگی بر بيان حق را تا آخر پيش بردند.

بنا به شهادت تاريخ، هر دو عهدنامه توسط آن دو حضرت و به قلم خودشان نوشته شدند. در صلحنامه حديبيه متن پيام را پيامبر (ص) قرائت می‌کرد و حضرت علی می‌نوشت و سهل بن عمرو نماينده قريش بر مکتوبات نظارت می‌کرد، چنانچه نماينده قريش در دو جا با خواسته پيامبر مخالفت کرد. يک جا وقتی که آن پيامبر متن‌نامه را با بسم الله الرحمن الرحيم آغاز کرد و دوم آنجا که پيامبر خود را رسول خدا خطاب کرد. مخالفت‌های سهل بن عمرو حق شمرده شد و پيامبر آن را در متن‌نامه لحاظ کرد. و در صلحنامه امام حسن نيز از قول طبری و ابن اثير نقل می‌شود که، معاويه ورقه‌ای سفيد و مهر شده را نزد امام حسن فرستاد و از او خواست با اختيار خود، او هر شرطی را می‌خواهد در آن بنويسد.

مفاد آن دو عهد‌نامه همه بر اساس حق تنظيم شدند. در عهدنامه حديبيه مواردی چون، اعطاء آزادی عمل به مسلمانان در مکه از سوی حاکمان قريش تا احترام متقابل به جان و مال يکديگر، و اجرای مناسک حج در آن سال به دليل شرايط بحرانی بودن و احتمال خون‌ريزی و تا آمدن آنها در سال بعد بدون هرگون سلاح که تحريک کننده است. بالاخره حکم برگرداندن هر پناهنده‌ای از قريش به مسلمانان و تا عدم برگرداندن هر پناهنده‌ای از مسلمانان به قريش، از جمله مفادی بودند بر اساس حق تنظيم شدند. در اين فقره آخر، پيامبر نيک می‌دانست که مسلمانی که به بيگانه پناهنده می‌شود، ديگر نيازی به اسلام او نيست و او می‌تواند آزادانه بر عقيده‌ای ديگر و در سرزمين ديگر زندگی کند.

در عهدنامه امام حسن نيز که بدست خود او تنظيم شده بود، جای جای آن بيان حق و آزادی رعايت شده بود. اين عهدنامه ايجاد محدوديت در بيان حق نبود، بلکه لگام زدن و ايجاد محدوديت برای حکومت ناحق بود. هيچ جا در آن نيامده است که آن حضرت و ياران او بايد به قوانين ناحق معاويه تسليم شوند، بلکه به عمد سراسر آن محدود کردن حکومت به قواعد آزادی بود.

جالب است که در همان عهد‌نامه، از حکومت معاويه در خواست شد که او به کتاب خدا و سنت پيامبر و سيره خلفای پيشين عمل کند. توجه داشته باشيد، نظر نويسنده اصلا دفاع يا رد حکومت دينی نيست، بلکه نکته با اهميت اين است که امام حسن به منزله نماينده اپوزسيون در آن ايام بود، که خط و نشان برای حکومت می‌کشيد و نه برعکس. چنانچه در مفاد ديگر اين پيمان معاويه متعهد می‌شود که حکومت را به آن حضرت در مقام اپوزسيون انتقال دهد. ساير مفاد، همه بر اساس بيان حق و آزادی تنظيم شدند، از محدود کردن معاويه به ناسزاگويی و تا رعايت حقوق قوم بنی‌هاشم به منزله قوم اقليتی که در آن زمان مورد اجحاف و ستم قرار می‌گرفتند، تا اين حقيقت مهم که ، مردم در هر گوشه از زمين خدا بايد در امان باشند و حکومت حق تبعيض و تعرض به افراد به حيث نژاد و مال آنان نداشته باشد و نيز معاويه بايد لغزش‌های آنان را ناديده و هيچکس را بر خطای گذشته‌اش مؤاخذه نکند.

نادرسی تفاهم‌نامه لوزان

آنچه که از تفاهم‌نامه لوزان بيرون آمد:

  • ۱- محتوای تفاهم‌نامه توسط قدرتهای خارجی يعنی همانها که در جبهه باطل بودند۰، نگارش و در اختيار وزير و هيئت همراه گذاشته شد.
  • ۲- ايران در مقابل شش قدرت بزرگ دنيا در موازنه قوا و کاملا نابرابر قرار داشت. ايران در شرايط ضعف کامل وارد مذاکره با هيئت اروپايی/آمريکايی شد. زيرا :
    • ۲-۱ خزانه دولت خالی شده است. وزير نفت به صراحت گفت که حقوق کارمندان را نمی‌توانيم پرداخت کنيم.
      ۲-۲ به موجب تحريم‌ها پولی برای چرخاندن زندگی مردم وجود نداشت
    • ۲-۳ تمام هم و غم تيم مذاکره کننده لغو تحريم‌ها بود. تحريم‌ها کشتی دولت را بطور کامل به گل نشانده بود. در منطقه پارس جنوبی که نويسنده مشغول کار است، راه‌اندازی پالايشگاه‌ها تا آن حد با مشکل مواجه است که بسيار اسفبار است.
    • ۲-۴ نقطه قوت دولت و تيم مذاکره کننده کجا بود؟ اينکه به موجب تحريم‌ها پای ميز مذاکره نرفته‌ايم، برای فريب دادن مريدان مخاطب، دروغ اثربخشی است. اما همانها نمی‌پرسند که اگر تحريم‌ها ‌بی‌اثر بود پس برای چی پای ميز مذاکره رفتيد؟ چه می‌خواستيد بگيريد که گرفتيد؟ اگر مذاکره برای دفع تهديدهای ناشی از جنگ بود، فريب خورده نمی‌پرسد که بنا بود جنگ ‌بی‌اثر باشد و آمريکا و اسرائيل جرأت جنگ کردن نداشته باشند؟
  • ۳- در موازنه‌ای که موازنه قواست، ميز مذاکره جز با هدف تسليم کردن ضعيف در برابر قوی هيچ امر ديگری متصور نيست. راه‌حل اين بود که از همان ابتدا ايران وارد اين موازنه نشود. جلوتر به اين بحث بازمی‌گردم.
  • ۴- در موازنه‌ای که موازنه قواست، زبان و ادبيات مبهم و نگارش سراسر ابهام‌آميز متن‌های توافق، مهمترين ابزار تسليم کردن بيش از بيش طرف ضعيف خواهد بود. طرف قوی همواره استفاده از ابهام را فضای خالی برای کامل کردن تسلط خود می‌بيند. روشن است که متن تفاهم‌نامه و يا توافق‌نامه لوزان به زبان انگليسی نوشته شده است نه فارسی. پس از هر لحاظ مرجع تفسير متن، طرف قوی است. خاصه آنکه ريش و قيچی هم تحريم‌ها و هم بازرسی‌ها دست آنهاست.
  • ۵- توافق‌نامه لوزان يا تفاهم‌نامه لوزان نقض آشکار استقلال ايران است. بنا به استقلال، هيچ احدی از خارج از کشور و هيج دولتی و هيچ قدرتی حق بازرسی و ورود و دخل و تصرف به آنچه که به حقوق ملی مردم ما مربوط می‌شود، را ندارد. روشن بگويم، يک قدرت خارجی غلط کرده است که چنين حق تصرفی را برای خود قائل شود.
  • ۶- در جای ديگر توضيح داده‌ام که مداخله فيفا در فوتبال ايران و مداخله در تعين اساسنامه فوتبال، مداخله آشکار در نقض استقلال ايران است. توضيح دادم، به چه حقی فيفا حق داشت و يا حق دارد که در فوتبال ايران و در اساسنامه فوتبال مداخله کند؟ اما واقع اين است که فيفا حق داشت و دستکم برای خود حق قائل بود که در فوتبال ايران و در نحوه سازماندهی باشگاه‌ها مداخله کند. زيرا فدراسيون فوتبال ايران و بيشتر از آن دستگاه‌های سياسی کشور از حقوق واقعی مردم ايران و ورزشکاران ايرانی غفلت کرده بودند. آنها نبايد ورزش را آلت دست سياست می‌گرداندند. ورزش بايد مستقل باشد، و شأن خود را در استقلال حرمت بگذارد. اين آن حقوقی است که مردم ايران و ورزشکاران از آن غفلت کرده بودند و دولتيان از اين غفلت در سلطه خود سود جستند. خطای فدراسيون و دستگاه‌های سياسی در نقض استقلال ورزش، فضای خالی برای نقض استقلال ايران را تدارک ديد.
  • ۷- واقعيتی که در ورزش موجب نقض استقلال ايران گرديد، صد چندان بيشتر از آن در برنامه هسته‌ای ايران واقعيت پيدا کرد. برنامه هسته‌ای از همان آغاز حق نبود و در زمره حقوق مردم ايران شمرده نمی‌شد. اگر حق بود به چه اجازه‌ای دولت از حقوق مردم خود کوتاه آمده است؟ و اگر حق نبود، پس به چه حقی صدها ميليارد دلار پای اين برنامه هزينه‌سازی شده است؟ حاصل آنکه، سررشته دراز ناحقی‌ها که از همان آغاز در اين کشور کليد خورده شد، نقض استقلال ايران را تدارک ديد. اين آن فضای خالی است که امکان حضور متجاوزان به حقوق و استقلال کشور را فراهم کرد.
  • ۸- آنها که از اين توافق و يا تفاهم به اين دليل نگران هستند که چرا دولت به سياق گذشته به هو و جنجال نپرداخت، و ميز مذاکره را بهم نزد، هيچ تعهدی در خود نمی‌بينند که يکبار برای هميشه از خود بپرسند که شاخ و شانه کشيدن و سينه سپر کردن برای آمريکا و اروپا، با کيسه مردم هنر نيست، عين ‌‌‌بی‌هنری و ‌‌بی‌مسئوليتی است.
  • ۹- با اين وجود بجز آنچه که به نقض استقلال ايران مربوط می‌شود، نويسنده مانند ساير مردم ايران از اين توافق بسيار خشنود است. اينکه بگوئيم چون اقتصاد ما اقتصاد رانتی است ووو هيچ اتفاقی نمی‌افتد، به عنوان کسی که ساليان دراز انقباض و انبساط بودجه دولت را در زندگی خود و مردم خود از نزديک لمس کرده است، چنين اعتقادی ندارد. مصيبت تحريم‌ها و سوء استفاده‌ها از بحران سياست خارجی در آن حد بود که از همان آغاز دولت يازدهم معتقد بودم که اگر دولت همين يک کار را به پايان رساند بايد خشنود شد.
  • ۱۰- با وجود همه ناملايمات، دولت می‌توانست بجای دروغ گفتن، با آشکار کردن حقيقت، و ناحق شماردن آنچه که ناحق بود، و نقد روش‌های گذشته، توافق و يا تفاهم حاصل شده را بسود جريان اصلاحات کشور و تقويت اصلاحات مورد بهره‌برداری قرار دهد. اما حقيقت اين است که بيان قدرت و مصلحت نه تنها بيانی نيست که به حقوق جامعه تسليم شود، بلکه بيانی نيست که به حقوق مسلم خويش نيز عمل کند. تسليم‌نامه‌ها از همين روست که يکی پس از ديگری رخ می‌دهند.

احمد فعال



بیشتر از رسانه‌های ملیِ همگانی به‌مثابه شاخه‌ چهارم دولت ❊سایت شخصی علی صدارت❊ کشف کنید

Subscribe to get the latest posts sent to your email.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

پیمایش به بالا

بیشتر از رسانه‌های ملیِ همگانی به‌مثابه شاخه‌ چهارم دولت ❊سایت شخصی علی صدارت❊ کشف کنید

برای ادامه خواندن و دسترسی به آرشیو کامل، اکنون مشترک شوید.

ادامه مطلب