گفتگوی بنی‌صدر و صدارت :سه تمایل سیاسی-عقیدتی در ایران -جلسه۱از۳

سه گرایش سیاسی-عقیدتی-فکری در ایران-جلسه۱از۳

از ایران باستان، تا دوران اسلام، و تا به تاریخ معاصر و امروز

یک سینه سخن

گفتگوی آقای بنی‌صدر و علی صدارت

چهاردهم اسفند ۱۳۹۶ برابر با پنجم مارچ ۲۰۱۸ دوشنبه

فایل صوتی را در همین‌جا بشنوید:

در هر برههٌ زمانی که مردم در میدان ساختن سرنوشت خود، فعالانه حضور داشته‌اند و میزان زور و سلطه و خشونت، در پندار و کردار و گفتار افراد، در رابطه با خود و در رابطه با یکدیگر و در رابطه با طبیعت، در این سه گرایش سیاسی و نحله عقیدتی و جریان فکری-نظری کمتر شده، ایران و ایرانیان سرنوشت خوب و خوبتری را تجربه کرده‌اند. در انقلاب ۱۳۵۷ هم چنین شد.

بیانی که مردم ایران در هر سه گرایش سیاسی و نحله عقیدتی و جریان فکری-نظری در آن به اشتراک رسیدند، از زبان آقای خمینی با مردم به عهد گذاشته شد:

طرح پیشنهادی بنی‌صدر بر پایه استقلال و آزادی و  شرکت خود مردم در رهبری جنبش که توسط خمینی اعلام شد که سه گرایش سیاسی-عقیدتی-فکری در ایران توانستند در آن اشتراک بجویند و با مردم عهد شد:

الف. بیان پاریس (توضیحات را در انتهای این صفحه بخوانید):

۱ – تمام مردم در رهبری شرکت می‌کنند.

۲ – توحید اجتماعی.

۳ – اصل بر استقلال و آزادی است.

۴ – خمینی و روحانیان نقشی در دولت نخواهند داشت.

۵ – دولت حق دخالت در رسانه‌ها را ندارد.

۶-  آزادی عقیده و احزاب.

۷ – آزادی مذهبی.

۸ – استقلال استقلال از سلطه داخلی و خارجی است.

۹ – دستگاه‌های فشار و اختناق از میان خواهند رفت.

۱۰ – نظام اجتماعی بدون سلطه و استثمار.

۱۱ – حقوق انسان جهان شمول است.

۱۲ – زنان حقوق برابر با مردان دارند و زن می‌تواند رئیس جمهو بشود.

۱۳ – اقتصادی تولید محور برپایه توحید اجتماعی، بنابراین  در خدمت انسان.

۱۴ – دانشگاه و رابطه دانشگاهیان و روحانیان.

۱۵ – استقلال دستگاه قضائی و امنیت قضائی شهروندان.

۱۶ – صلح اجتماعی و زندگی همه با همه.

۱۷ – تبعیض‌ها از میان بر می‌خیزند و اقوام ایرانی «ملت واحد» می‌شوند.

۱۸ – ایران راه رشد را در پیش می‌گیرد.

۱۹ – روش بحث آزاد است و این گونه بحث همگانی است. بنابر نقد و نقد متقابل است.

۲۰ – عفو همگانی. (که خمینی این یکی را نپذیرفت و به بعد از ورود به ایران واگذاشت)

❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊

ب: پیشنهاد بنی‌صدر برای سازماندهی که با خوانائی با بیان انقلاب، و با محور مردمی و با پندار ولایت جمهور مردم:

۱ – تشکیل شوراها در سطح روستاها و شهرها توسط توسط مردم در جنبش؛

۲ – انتخاب شوراهای مرکزی در شهرستان‌ها توسط شوراهای متعددی که در سطح شهر و نیز روستاها تشکیل می‌شدند؛

۳ – انتخاب شوراهای استانی توسط منتخبان شوراهای شهرها؛

۴ – انتخاب شورای کشوری توسط نمایندگان منتخب شوراهای استان‌ها؛

۵ – شورای کشوری، هم‌آهنگ با شوراهای استان‌ها و شهرستان‌ها، باید گذار بدون خشونت از سلطنت استبدادی به نظام جمهوری را تصدی می‌کرد. بنابراین،

۶ – نقش مجلس نمایندگان را پیدا می‌‌کرد و متصدی حکومت موقت را بر می‌گزید؛

۷ – حکومت متصدی گذار از دولت استبدادی به دولت حقوق‌مدار، با همکاری شورای کشوری، قانون اساسی جدید را تهیه می‌کند. هم او انتخابات مجلس مؤسسان را برگذار می‌کند.

۸ – پس از تصویب قانون اساسی توسط مجلس مؤسسان و، با تشکیل مجلس شورای ملی، شورای کشوری و شوراهای استانی و شهرستانی و شهری و روستائی جای خود را به شوراهائی می‌سپرند که بنابر قانون اساسی تشکیل می‌شوند.

❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊

ولی متاسفانه، افرادی که در کانون تصمیم‌گیری‌ها قرار گرفتند، سرنوشت انقلاب را به ضد آن مبدل کردند. در این زمینه، آقایان خمینی و ابراهیم یزدی، نقشی کلیدی داشتند.

طرحی که آقای ابراهیم یزدی به آقای خمینی پیشنهاد کرد که در دوران انقلاب، مخفی و سری ماند، و بالاخره در کتاب خاطرات آقای ابراهیم یزدی (‘۶۰ سال صبوری و شکوری‘) به آن اعتراف شد، از این قرار است:

از کتاب   انقلاب 

انتشار: خرداد ۱۳۹۶

نوشته آقای ابوالحسن بنیصدر – صفحهٌ  ۲۵۲ – ضمیمه ۱ –

ماخذ: کتاب شصت سال صبوری و شکوری – جلد ۳ صص ۱۲۹-۱۳۰ نوشته دکتر ابراهیم یزدی.

در هر برههٌ زمانی که مردم منفعلانه، میدان ساختن سرنوشت خود را خالی گذاشته‌اند،  و میزان زور و سلطه و خشونت، در پندار و کردار و گفتار افراد، در رابطه با خود و در رابطه با یکدیگر و در رابطه با طبیعت، در این سه گرایش سیاسی و نحله عقیدتی و جریان فکری-نظری بیشتر شده، ایرانیان خود را در زندان سرنوشت بد و بدتری محبوس کرده‌اند و وطن دوران سیاهی را تجربه کرده است. بعد از انقلاب ۱۳۵۷، با کودتای خرداد ۱۳۶۰ هم چنین شد.

❊ج: طرح ضد انقلاب بر محور «رهبر» برخوردار از ولایت مطلق:

مرحله اول – تشکیل یک گروه و یا شورای جمعی. جهت بررسی وضعیت کنونی جنبش، ایجاد روابط و بررسی و تهیه تدارکات به منظور اجرای مرحله دوم.

مرحله دوم – تأسیس و اعلام دولت موقت. تا در صورت خلع و فرار شاه و امکان در دست گرفتن قدرت سیاسی و جلوگیری از خلاء قدرت سیاسی، عمل نماید. وظیفه این دولت موقت انجام:

 ۱- رفراندم درباره تعیین تکلیف رژیم سلطنتی. ۲-اجرای انتخابات به منظور تشکیل مجلس مؤسسان برای تدوین و تصویب قانون اساسی جدید. ۳- انجام انتخابات بر اساس قانون اساسی جدید و انتقال قدرت به منتخبین جدید.

مرحله سوم – تاسیس حکومت (جمهوری) اسلامی بر اساس قانون اساسی جدید.

ماده  ۱- تعداد اعضای این شورا حداقل ۷ نفر می‌باشد.

تبصره۱- ازدیاد تعداد اعضاء شورا با نظر و رأی آقای خمینی و یا با پیشنهاد شورا و تصویب آقای خمینی خواهد بود.

تبصره ۲- حذف فرد و یا افرادی از این شورا با رأی و نظر آقای خمینی می‌باشد.

ماده  ۲- وظایف و اختیارات شورا به شرح زیر است:

الف . اجرای دستورات و تصمیمات آقای خمینی.

ب . هماهنگ کردن تمامی فعالیت‌های اسلامی و ایجاد مرکزیت سازمانی و تشکیلاتی

ج . ایجاد و تنظیم روابط خارجی

د . مطالعه، بررسی و شناسایی افراد واجد صلاحیت برای شرکت در دولت احتمالی آینده (مرحلهِدوم) و ایجاد تدارکات و آمادگی‌ها برای اجرای مرحلهِ دوم.

ماده  ۳- شورا برای چگونگی انجام وظایف خود نظامنامه‌ای را تنظیم و برای تصویب نهایی به آقای خمینی تقدیم می دارد.

ماده ۴- تشکیل این شورا و حدود وظایف و اختیاراتش توسط آقای خمینی به تمامی جناحها و دسته‌جات به تدریج و بر اساس مصلحت، به تشخیص آقای خمینی، معرفی می‌شود.

ماده ۵- هویت برخی از اعضای این شورا مخفی و برخی دیگر علنی اعلام می‌گردد.

ماده ۶- برخی از اعضای این شورا در داخل کشور و برخی دیگر در خارج از کشور خواهند بود.

ماده  ۷- مرکز عملیات این شورا حتی‌الامکان در جایی خواهد بود که خود آقای خمینی حضور دارند و ساکن هستند در صورت عدم امکان منوط به رأی شورا با تصویب آقای خمینی است.

ماده  ۸- در موارد اختلاف بین اعضای شورا و عدم امکان راه‌حل (به فلانی – آقای خمینی) رجوعمی‌شود و در صورت عدم امکان اجرای امر منوط به اکثریت آراء با تصویب آقای خمینی است.»

 (ج ۳ ص ۱۳۰-۱۲۹کتاب شصت سال صبوری و شکوری)

٭ در این طرح غایبند:

۱٫ مردم ایران که بدون اطلاع و اذن خمینی و تهیه کننده طرح به انقلاب روی آوردند. در این تشکیلات، مردم غایب مفقود‌الاثر هستند. و

۲٫ بدیهی است وقتی مردم بی‌نقش می‌شوند، «ولایت با جمهور مردم» است، نیز بلااثر و حذف می‌شود. و

۳٫ سازمان‌ها و شخصیتهای سیاسی که هرگاه مبارزه پی‌گیر آنها نبود، هرگاه آنها بمنزله بدیل وجود نداشتند، انقلاب میسر نمی‌شد، نیز غایب مفقود‌الاثر هستند. جای آنها را حزب واحد می‌گیرد.

    بنابراین، بخش دوم، توضیح دهنده بخش اول «حکومت اسلامی» است. بدین‌خاطر است که بنای بخش دوم، بر «حق شرعی» (ولایت فقیه که بنا براین بخش مطلقه) است. رأی مردم، رأی اعتماد است. همان که در فقه، «رجوع» خوانده می‌شود. اختیار مطلقی که به آقای خمینی داده می‌شود و برای نخستین بار، شورائی تشکیل می‌شود که کارش اجرای امر و نهی‌های آقای خمینی است، با صراحت تمام می‌گوید که، در خفا، قرار بر حذف «ولایت جمهور مردم» بوده‌است.

    دکتر ابراهیم یزدی، معاون نخست وزیر مأمور تهیه طرحهای انقلاب شد. و از طرحهای او، دو طرح به اجرا درآمدند که عامل استقرار ولایت مطلقه فقیه شدند و ستون فقرات آنند. این دو، باید نقش بازواننظامی و قضائی «سازماندهی» واحد را برعهده می‌گرفت. 

«سازماندهی واحد» نهضت آزادی نشد،حزب جمهوری اسلامی شد و برجا نماند. اما سپاه و دادگاه انقلاب ماندند و دو پایه از پایه‌های استبدادفقیه شدند.

(با تشکر فراوان از هم‌وطن گرامی (ف ر) که متن نوشتاری این گفتگو را به رشته تحریر درآورده و برای ما ارسال فرمودند:)

گفتگوی اقای بنی صدر وعلی صدارت (۱) سه جریان فکری در تاریخ ایران ۱۴ اسفند ۱۳۹۶

اقای بنی صدر عرض سلام دارم خدمتتون خیلی ممنون هستم که باز هم با گرفتاریهایی که دارید وقت در اختیار گذاشتید.

امروز دوشنبه ۱۴ اسفند ماه ۱۳۹۶ بنابر ۵ مارس ۲۰۱۸ و جلسه اولی هست که در مورد جریانهای فکری سیاسی عمده تاریخ معاصر ایران در خدمتتون یک گفتگویی را داریم. 

این روزها مصادف هست با روز زن که به هموطنان عزیزمون خانمها، که نوک پیکان حمله این رژیم بوده اند این روز را تبریک میگیم.  

امروزهمچنین ۱۴اسفند، مصادف هست با فوت اقای مصدق در سال ۱۳۴۵ یعنی ۵۱ سال پیش، بنظر من نمیشه گفت ۵۱ سال پیش اقای مصدق فوت کرده بنظرمن میشه گفت اقای مصدق ۱۳۵ سال پیش بدنیا امد. 

از دید من مصدق پیر نیست جوان است. از دید من مصدق مرده نیست زنده است  

این ارتباط پیدا می کنه با گفتگویی که امروزدر خدمت جنابعالی داریم در مورد این سه جریان فکری سیاسی که در تاریخ سیاسی معاصر ایران فعال بودند.

نقاط اشتراکی که اینها پیدا می کند شد بیان انقلاب ۵۷ ۱۳.  اقای خمینی بیست اصل تعهد کرد در مقابل مردم دنیا به خصوص مردم ایران که اگر بخواهم رئوسش را سریع بخوانم به جهت اینکه اینها یک نقطه اشتراکی بود برای اون سه تمایل فکری که شما بیشتر به ان خواهید پرداخت اینها هستش:

۱- تمام مردم در رهبری شرکت می کنند

۲-  توحید اجتماعی

۳- اصل بر استقلال وازادی 

۴-خمینی وروحانیت نقشی در دو لت نخواهد داشت 

۵- دولت حق دخالت در رسانه ها را ندارد

۶- ازادی عقیده واحزاب

۷- ازادی مذهبی

۸- استقلال از سلطه داخلی وخارجی

۹-دستگاههای فشار واختناق از میان خواهند رفت

۱۰- نظام اجتماعی بدون سلطه واستثمار

۱۱-حقوق انسان جهان شمول است 

۱۲-زنان حقوق برابر با مردان دارند وزن می تواند ریس جمهور بشود. این همان تعهدی است که اقای خمینی شکست ووقتی شما به حجاب اجباری اعتراض کردید گفت حالا مصلحت چیز دیگری است وشما در صورتش وجلویش گفتید که ماکیاول هستی. این نکته هم مناسبت دارد با روز جهانی زن که امروزاست.

۱۳-اقتصاد تولید محوربر پایه تولید اجتماعی ودر خدمت انسان

۱۴-دانشگاه ورابطه دانشگاهیان وروحانیون

۱۵-استقلال قضایی وامنیت قضایی شهروندان 

۱۶-صلح اجتماعی وزندگی همه با هم 

 ۱۷- تبعیضها از میان بر می خیزد واقوام ایرانی ملت واحد می شوند 

۱۸-ایران راه رشد را پیش می گیرد

۱۹-روش بحث ازاد است واینگونه بحث ها همگانی است.  بنابراین روش نقد ونقد متقابل است. 

۲۰-عفو همگانی 

این عفو همگانی را ان موقع اقای خمینی به شما گفت صبر کنیم بریم ایران ببینیم چی میشه چون اونجا ساواک هستش در شهر ودهات واین حرفها. 

متاسفانه انموقع فقط اقای خمینی نبود که چنین نظریهایی داشت، در بیشتر تشکیلات انموقع که شما راجع بهش بحث خواهید کرد، مد روز اعدام باید گرددها بود، که متاسفانه رسید به ان خشونتهایی که در ابتدا پایه گذاری شد وادامه پیدا کرد ومتاسفانه رسید به چیزی که الان رسید.

ولی خب می بینیم که همون وسایلی که رژیم داشت برای سرکوب 

داره کم کم از دست می ده وهر چه می گذرد قلمرو قدرت توسط مردم بیشتر وبیشتر تسخیر می شود. 

در رابطه با سه تمایل دینی ملی وچپ اگر موافق هستید بحثی را امروز شروع می کنیم.

خواهش می کنم بفرمایید:

بله سه تمایل دینی ملی وچپ در تاریخ ایران سه امر واقع مستمر هستند وازدیدگاه تاریخی که بنگریم لا اقل از دوره هخامنشی تا امروز تاریخمندند. 

قبلا شاهنامه را داریم که دران جامعه جمشیدی دورانی است که در ان گرسنگی نبود سیری بود سرما نبود گرما بود بیماری نبود تندرستی بود غم نبود شادی بود یاس نبود امید بود پیری نبود جوانی بود. 

جامعه ارمانی اشتراک اینها بود بطوری که رابطه سلطه گر زیر سلطه نبود، استثمار نبود همه در برابری بودند بنابراین روابط قوا نداشتند وآنچه بود شادی وجوانی وهمیشه بهاربود. 

بیان راهنما هم متناسب با این نوع جامعه بود. 

چه شد که ان جامعه به سوی از خود بیگانگی رفت؟  

از دید فردوسی در شاهنامه، نماد ملی جمشید بود ودین هم نقشش، نه مثل روحانیان قماش امروز بلکه روحانیون انروز بود که جامعه را حقوقمند نگه می داشتند طوری که رابطه ها حق با حق باشد. فضای معنوی انسان هم باز باشد.  

پس اگراینها نبودند واگر فضای باز ومعنویت نبود اون جامعه ارمانی هم تحقق پیدا نمی کرد. اگر چه روحانیون نماد تمایل دینی بودند ولی طبیعتا ان دو تمایل دیگر هم در همون اندیشه راهنما ابراز می شدن واشتراک می جستند. 

چپش هم اغناء می شد در اینکه در انجا بالادست وزیر دست نبود وهمه  در برابری زندگی می کردن و اینکه من برترم، مافوقم، من ثروتمندم این چیزها درذهنیت جامعه هم نبود.

 واینها بسیار مهمه که فردوسی وصف می کند. چرا مهمه؟ برای اینکه از خود بیگانگی از همین جا شروع شده. 

بنا به روایت شاهنامه شیطان به سراغ جمشید که نماد ملی بوده میرود وبه او می گوید تو این همه خدمت کردی به مردم همچه جامعه ای اراسته ای سامان دادی همه زندگی شاد دارن، همه جوان، همه جا بهار، خدا هم نکرده اینکاری که تو کردی پس دم از خدایی بزن تا این مردم ترا بپرستند. 

این اغاز از خود بیگانگی است به اینکه من برترم واز اینجا شروع می شود. 

پس حالا که من برترم پس اون نماد ملی جمشید هم، بعد از مدتی مقاومت در برابر این وسوسه را از دست می دهد ودعوای خدایی می کند. 

دعوی خدایی که می کند دیگر اون تمایل ملی از خود بیگانه میشود در قدرت، در رابطه قوا با جامعه، خب حالا این جامعه باید بپذیره ونمی پذیره پس شروع میکند به تمایل دینی را سرکوب کردن.  

روحانیون را می گیرد وتبعید می کند به کوه ومیگوید انجا به خدا نزدیکترید. این مال دین، 

بقیه مردم هم که در برابری می زیستند حالا با توجه به اینکه جمشید یک رابطه بس نا برابر، من خدا، شما بنده، می خواهد با انها برقرار کند توی اون جامعه هم این طبقه بندی وگروه بندی های اجتماعی شروع میکند به شکل گرفتن بر مبنای قدرت وسلسله مراتب هرمی شکلی که قدرت پدید می اورد. 

در واقع اون اکثریت بزرگ می رود تحت ستم وقرار میگرد دروضعیت اکثریت تحت بهره کشی وستم اجتماعی به جای عدالت اجتماعی که قبلا بوده. 

هان! در این وضعیت ضحاک سرو وکله اش پیدا میشود ولی دیگر اون جامعه جامعه ای نیست که استقلال براش مهم بوده،

 واون اصل موازنه عدمی هم که قبلا در روابط درون جامعه کاربرد داشته، چون همه با هم برابر بودن وروابط حقوقمند با هم می داشتند 

وهم دررابطه با انیران بیرون ایران کاربرد داشته چون این جامعه با جامعه های دیگه وارد روابط قوا نمی شده، 

حالا که اینجور شده یعنی اون موازنه عدمی جایش را داده به ثنویت تک محوری: 

یه محور جمشید که دم از خدایی می زند ویه محور جامعه که فعل پذیر است ودم از خدایی زدن را او عملا لازم دارد، پس قوای سرکوب هم پیدا شده  

نتیجه اینکه این جامعه ای نیست که مقاومت کند در برابر یورش بیگانه ودر نتیجه بیگانه می اید ومسلط میشود بر ایران و دوران ضحاکی اغاز می شود. 

ضحاک جمشید را میگیرد و به بند می کشد و دو دخترش  را به زنی می گیرد ولی اینها ازاو بار دار نمی شوند، 

که این گویایی مهم دارد چرا که زن به عنوان ناموس در ایران از بیگانه باردار نمی شود. 

این بسیار بسیار مهم است از لحاظ فرهنگ ایرانی واین مفهوم استقلال نزد ایرانیان  

این دفعه نماد ملی می شود فریدون، که او را سیمرغ بزرگ می کند یعنی از دسترس ضحاک به در میبرد ودر دماوند بزرگ می کند.  

نماد دینی دوباره از کوه بر میگردد وتبلیغ زمان جمشیدی قبل از اینکه دچار از خود بیگانگی بشود را میکند وبا نماد ملی هماهنگ است 

وتمایل چپ هم باز یافت استقلال به معنایی که موازنه عدمی که روابط درونی برابر و در روابط بیرونی نه مسلط و نه زیر سلطه برقرار می شود. 

با توجه به اینکه ضحاک دوتا مار بر دوش اوروییده بوده ومغز جوانهای ایرانی را می خوراندن به اون دو مار، اون جریان چپ به جنبش در می اید 

این است که سه تمایل متحد می شود در نمادهایی که معرف این سه تمایل است. 

دین بهی درکار می یاد کاوه پیشه وراهنگرنماد جریان چپ، درفش می افرازد و جنبش همگانی را رهبری می کند و فریدون که او را می یابند (اگر درست به حافظه مانده باشد زال اورا می یابد و می اورد به مرکز کشور واین سه جریان  با سرکوب بیگانه متجاوز دوباره ایران را ایران می کنند…مستقل 

اصلا جهان یگانه می شود وبعد فریدون تقسیم میکنه کشور را بین سه فرزند: 

توران یعنی شرق را به تور، روم را به سام وایران را به ایرج می دهد. 

خب این دو دختر که از ضحاک باردار نشده بودن حالا می شوند همسر فریدون واز او باردار میشوند که همان فرزندان پسرند که جهان میان انها تقسیم می شود

وبه این ترتیب زن نقش اول دارد در انچه که مربوط می شود به وطن به عنوان وطن اجتماعی که نماد استقلال است وباردار نمی شود از بیگانه. 

خب حالا اینکه شاهنامه میگوید این تاریخ مستمر ایران است، غیر ازاینکه اون جامعه ارمانی واقعیت خارجی نداشته وهمچنان به عنوان ارمان تو کله بوده است. 

خب این از دورانی تاریخمند است. 

در دوران هخامنشی یک جنبش چپ داریم در ایران که اینها با استفاده از غیبت کمبودیه بردیا را کشتند وانچه تاریخ رسمی می گوید بردیای دروغی به جای او نشست

این یک تصرف دولتی هست از سوی گرایش چپ که در عین حال گرایش دینی هم هست برای اینکه او از مغان بود واون ملی به معنای نه مسلط نه زیر سلطه هم هست چون بهای سنگین این قشون کشی ها را کی می داد؟ 

قشرهای فقیر جامعه، اکثریت بزرگ راضی نبود از اینکه ایران جهان گشایی کند وانچه که سهم جامعه ما می شد یه طبقه بندی بسیار سخت بود که عبور از مرزهای این طبقات عملا نزدیک به ناممکن می نمود 

همش هم به این که ما انیم که بر جهان حاکمییم. 

دومین جنبش، جنبش مزدکی است که مزدک هم یه ادم روحانی است وبنا براین فکرراهنمای اون جنبش یه بیان دینی نقد شده است از اون بیان دینی رسمی که اورا نقد کرده به یه بیان دینی جدید، گویای خواستهای قشرهای زحمتکش جامعه ایرانی به ترتیبی که اصل برابری اقتصادی و اینکه دستگاه سلطنت باید در خدمت قشرهای زحمتکش باشه و بپذیره این برابری را 

می گویند قباد هم اول پذیرفت بعد مثل اقای خمینی گفت از راه مصلحت پذیرفتم وزیرش زد وانوشیروان هم اینها را کشتار کرد. 

 

بازدوباره همون ماجرا را می بینیم که یک جریان حاکم میشه جریان ملی، ساسانیان هم خودشان از روحانیون بودند واولین سلسله دینی ایران است که دین زردشتی است، اول کارالبته تمایل چپ را هم اظهار می کردن والا کارشون پیش نمی رفت. بعد که شروع شد به قدرت شدن، مثل ماجرای جمشید از خود بیگانگی شروع شد 

اول خود اون دین را از خود بیگانه کردن کردن اونقدر از خود بیگانه کردن که خالی شد از هر چیز، ودر واقع در پایان دوره ساسانی این مردم دیگه چیزی از اون نداشتند که بگن این بیان ما را می کند 

این که مردم به اسلام گرویدند به این خاطراست. 

دین را که ازخود بیگانه کردند، خودشان نماد ملی بودند که اونهم که از خود بیگانه شد وجریان چپ که سرکوب وکشتار شدید کردند 

وچنان نظام طبقاتی بوجود اوردند که معروفه در دوران انوشیروان (یا کس دیگری) در خراسان سدی بود که این سد ترک برداشته بود. ماموری رفت اونجا را دید وبراورد کرد که هزینه اش بیشتر ازان است که گزارش شده به شاه وهزینه اش سنگین است. در برگشت مهمان مرد ثروتمندی شد در نیشاپور که در خراسان پول دار اول بود. مرد دید او مغبون است. از او چرا یی را پرسید. گفت ماجرا اینه که من رفتم اون سد را دیدم واین هزیته اش سنگینه.  

اینجا خیلی خیلی گویایی دارد. 

مرد گفت من حاضرم هزینه سد را تقبل کنم و در ازایش هم چیزی نمی خواهم ولی یه فرزند دارم که می خواهم به استخدام دربار دربیاید.  او هم به شاه گزارش می کند. شاه از وزرا جواب مرد را می خواهد. 

یکی از وزرا شاه ورجال کشور را دعوت می کنه به خانه اش واز در خونه گربه هایی همینجورشمع به دست روشنایی را در جلو تامین می کنند تا وقتی میشینند وشام می خورند و وقتی داره تمام میشه میزبان چند تا موش ول را می کنه انجا.  گربه ها که خوب تربیت شده بودن وبه اون خوبی شمع ها را نگه داشته بودن اونها ول می کنند واتاق تاریک میشه وظروف میشکنه تا دوباره روشن کنند وخلاصه صاحب خونه ازشاه عذر خواهی می کند. 

چند روز بعد شاه می پرسه جواب این ادم چه شد؟ وزیر می گوید همانشب مهمانی جواب دادم. 

میگوید به اینکه حکایت این جوان حکایت این گربه هاست که تربیت شده اند. هر چند درست، اما به وقتش که وقت امتحان میشود وباید تصدی مهمی را به همچه ادمهایی بسپاری، انوقت کافی است از ضعفشون استفاده بشود واینها در اون مقامی که هستن به جای خدمت خیانت بکنند. 

یعنی طبقاتی است، استعداد رهبری به تربیت حاصل نیست، استعدادی فطری ادمهاست، که قشر بالا از اونها تشکیل می شود.  

یعنی رهبری خاص نخبه هاست.

شاه هم نمی پذیره. حالا داستان دیگر هم هست از همین نوع که تاجری حاضر شد خراج دولت را بده برای یکسال به همین شرط که شاه اونم 

نمی پذیره 

منظور اینکه نظام طبقاتی همین قدر شدید بوده و هم فکر راهنمای متناسب با این نظام طبقاتی را داشته که همین قضیه موش است و اینکه جز طبقه اشراف بقیه را اون استعداد فطری که تصدی امور را  بشه بهشون سپرد نیست. 

این هم از خود بیگانگی اون جریان ملی ونظام طبقاتی که رنج بزرگش عاید بزرگترین بخش جامعه که دهقانان و پیشه وران وارد میشد

اینکه وقتی اسلام امد اونا مقاومت نداشتن در برابر این حرکت جدید برای اینکه فکر می کردن رها میشن از این نظام طبقاتی غیر قابل تحمل 

حالا در دوران اسلامی هم این سه گرایش همچنان با هم هست وادامه می یابد 

ولی قبل از ادامه، اینرا بگویم که این سه تمایل ویژگیهای مشترک داشته اند که امکان میداده بهم بگرایند ووجنبش راه بیندازند. 

تغییرات بزرگ مال بهم پیوستن این سه جریان است مثل روی کار امدن ساسانیان واشکانیان وقتی سلوکی ها را از ایران راندند. 

اولش استقلال است که ترجمان موازنه عدمی است که ایرانیان یافتند تا اونجایی که من یافتم. ممکنه اقوام دیگه هم یافته باشن ودر هند هم بوده باشد موازنه عدمی در درون وبیرون. 

این هم جریان ملی را گویندگی می کنه، 

هم جریان چپ را گویندگی میکنه 

و هم تمایل دینی را و هر کدام ازاین تمایلات ازخودشون بیگانه شوند با این محک میشه سنجید 

تاریخ به ما می گوید از خود بیگانگی شروعش با تمایلی است که قدرت را دست می گیرد یعنی دولت را صاحب می شود

اگر دینی باشد مثل ساسانیان هم دین را از خود بیگانه می کند و هم جریان ملی را از خود بیگانه چون میرود دنبال امپراطوری شدن 

ودر درون هم وقتی موازنه عدمی  تنظیم کننده رابطه ها نیست ثنویت تک محوری تنظیم کننده رابطه ها می شود وهرم اجتماعی درست می کنه که در راس ان شاه و نخبه ها هستند و در قاعده هم دهقانان و پیشه وران شهری 

اگرنه، جریان دینی نیست جریان ملی است که به حاکمیت می رسد 

در مورد جمشید نمی دانیم در اغاز دینی بود یا نبود فرض می کنیم که نبود وتمایل ملی بود. وقتی میشود قدرت یعنی از خود بیگانه می شود اول تمایل دینی را از خود بیگانه می کند، 

هم سرکوب می کنه هم از خود بیگانه، 

بعد سراغ تمایل چپ میرود واو را تحت روابط مسلط زیر سلطه قرار میدهد.

پس این موازنه عدمی به ما میگوید این سه تمایل در درون به اتحاد رسیدن ومستقل از بیرون مستقل از انیران 

واینکه بیان دینی هم بیان می کند برابری را واز میان برداشتن هرم اجتماعی را 

بعد اینکه این سه تمایل هم را می شناختند وبه روی هم بسته نبودند. نه تنها به این دلیل که اندیشه راهنمایشون را به دین بیان می کردن حالا یا نقد دین رسمی یا یه دین تازه مثل بعد از ساسانیان که اسلام امد. 

اینجور مثل دوران معاصر نبود که بین خودشون دیوار چین بکشنن وهمدیگیه را نتونن ببینن. 

اینها بروی هم باز بودن وهر وقت این سه تمایل با هم در می امیختند جنبش همگانی رخ می داد وشکل حرکت هم جنبش همگانی بوده در تاریخ ایران، از جنبش کاوه بگیرید تا دوران معاصر.

ساسانیان درسته که با اشکانیان جنگ هم کردند سربداران جنگ هم کردن اینا بوده، ولی در بطن جامعه خواستگاه اجتماعیشون را به یمن جنبش همگانی پیدا کردن و

اینها یا فکر راهنما از اقعیت می امد یا اگر نه فرض کنیم دینی بود که اخذ می شد دینی بود که انطباق پیدا می کرد با اون واقعیت اگر نه پذیرفته نمی شد. 

ما در دوران معاصرمتاسفانه وارونه این را داریم یعنی ایدئولوژی ها امده اند داخل ایران ولی به جای اینکه انطباق پیدا کنن با واقعیت میگن واقعیت تو بیا تو این قالب. این شده که ما به این وضعیت افتاده ایم.

مثل ایدئولوژیهایی که فراماسونها اوردن به ایران

مدرناسیون که فراماسونها اوردن به ایران 

مدرنیته که تا مغز استخوان باید فرنگی شد را کسانی مثل ملکم خان می گفتند. 

ایرانی نباید هیچ ابتکاری از خود بکند. ایرانی اصلا ابتکار ندارد اگر داشت در این ۵۰۰ ساله یه تلگراف ساخته بود (یعنی تلگراف قدیم )

تنها در ایران نبود در ترکیه هم شعار مدرنها این بود که ترکیه باید فرنگی بشه حتی در بیماری فرنگی یعنی سوزاک وسفلیس وباید اون را هم از اروپاییها بگیره 

قوانینی هم که اتاتورک وضع کرد حتی بدون واو کم وزیاد ترجمه قوانینی است که در اروپا وجود داشت. او حتی خط ترکیه را تغییر داد وفرنگی کرد واین شد که واقعیت را ریختند در قالب 

که مورد درکشور ما هم همینطور که فراماسونها می گفتن ایران باید به قالب فرنگی در بیاد.  

مورخ الدوله سپهر می گوید تمدن بلواری. 

یا چپ ایرانی هم عینا همینطور. 

حالا که چپ ایران بدبختی اش این بود که دوره استالین بود واینا راه افتادن دنبال اوو بنابراین انچه اخذ کردن اون مرام استالین بود که از خود بیگانه کامل مارکسیسم بود. وخب این انطباقی با واقعیت نداشت. 

می گفت واقعیت بیا برو توی این قالب 

حالا ما جریان ملی هم داریم که اخذ ایدئولوژی از بیرون کرده که اونها هم جریانهایی بودن مثل جریان حزب ملت ایران که اینا بعدا تعدیل کردن وانطباق پیدا کردن با واقعیت که معرف اون تمایل ملی ایران بشوند 

ولی تمایل از خود بیگانه هم وجود داشت مثل پزشکپور وتیپهای مثل او که بر ضد مصدق هم عمل کردن. 

این سه دسته از خود بیگانه شدگان بودند که رژیم پهلوی را بوجود اوردند. 

اینکه من میگویم خانواده پهلوی ول معطل است وهیچوقت به هیچ جایی نمی رسد مگر اینکه قدرت بیگانه پا به میدان بذاره به این لحاظه که از خود بیگانه های این سه تمایل تاریخی اقلیت بسیار کوچکند.  

اینا با جامعه ملی نمی تونن ارتباط برقرار کنن چون چجوری شما می خواهید ۸۰ میلیون را بریزی تو قالب 

پس باید یه قدرت خارجی بیاد همانطور که در مورد رضا خان بود روسها در درون شان انقلاب بشه دست انگلیسیها تو ایران باز بشه کودتا بکنن حامی رژیم کودتا باشند این سه جریان اصیل هم نتونن با هم متحد بشن وهمدیگر را بیابن که اونم دلایل خودش را داره که بموقعش یک به یک توضیح خواهیم داد  

چون داریم جامعه شناسی تاریخی ایران را با نسل امروز در میان بگذاریم بنابراین باید مقداری تامل داشته باشن اینها را یک به یک خواهیم رسید

که چرا این سه تمایل که مثلا درزمان مصدق در نهضت ملی این سه تمایل حضور دارن یعنی در واقع دو تمایل جدی حضور داره تمایل ملی وتمایل دینی 

الا اینکه تمایل ملی دیگه حالا به تمامه در اندیشه راهنماش دین نیست بیرون دین هم هست یه مقدارعده ایدئولوژیهایی که از غرب امده و این بخش سعی کرده اینرا منطبق کنه با واقعیت ایران  حالا سعی اش هم خیلی موفق نبوده  

مصدق به کنارکه خیلی بیشترانطباق داشته با واقعیت 

ولی شما حزب ایران را دارید وحزبهای میانه یا ملی اصلاح طلب ان دوره 

اونها مرامهاشون چقدر از واقعیت می گرفتن و چقدر متاثر بودن از مرامهای غربی اینا رابحث خواهیم کرد 

ولی بهر حال در وجه سازمانی، گرایش چپ سازمانی نداشت مگر حزب توده. 

حزب توده هم چون معرف واقعیت تاریخی نبود ویک مرامی از بیگانه امده بود و خودش هم سازمانی بود که متکی بود به قدرت خارجی نمی توانست بیان کننده ان واقعیت باشد که چپ تاریخی ایران باشند. 

وحالا یه کسانی جدا شدند مثل خلیل ملکی و اینها بودن. اول فکر شد که اینها می تونن این خلا را پر کنن ونماینده چپ تاریخی ایران باشند.  متاسفانه ادبیات اون زمان اینها را نگاه کنید می بینید نه..

ایدئولوژی همون ایدئولوژی است به واقعیت کار ندارن میگن واقعیت باید بره تو قالب: یک 

دو: اینکه اون استقلال که گفتم مشترک اون سه تا بود تو اون چپ جدا شده هم نبود 

درسته که اونها از روسها جدا شده بودن وبقول اقای حسین ملک می گفت که وقتی ما رفتیم روسیه فهمیدیم این انترناسیولیسم سوسیالیسم که میگن ناسیونالش روسهان انترش هم بقیه اند  

با این حال اسناد ومدارک موجوده اینها متاسفانه بطور کامل وابستگی به بیگانه را روش کردند

ونتیجه اینکه در واقع تمایل چپ در نهضت ملی ایران نمایندگی نداشت یا کمرنگ بود ناچیز 

اگر چه خود مصدق نماد سه تمایل بود ولی خوب سازماندهی هم باید داشته باشه اخه. 

واین سازمان را فاقد شد. 

بعد از خود بیگانگی را هم نگاه کنیم می بینیم بله اونکه معرف تمایل دینی است اقا کاشا نی است که ازتبعید که بر میگرده به ایران از امریکاییها پول می خواهد که کمونیسم را از دنیای اسلام براند و همه کاره ایران بشود  

بعد هم که از نهضت ملی ایران برید وبا کودتاچیان همراه شد بر ضد حکومت ملی. 

اون جریان چپ هم که هم جدا شده اش دو پارچه شد: 

بقایی اینا که به کلی به کودتا چیان پیوستند. 

وبقیه هم به قول معروف روز ۲۸ مرداد به جای ان که به فکر حفظ نهضت ملی باشند تقدم می دادند به مبارزه با حزب توده. 

به این ترتیب می بینید اون جریان ملی هم بقول دکتر فاطمی گفت در یه جلسه ای شرکت کرده بوده ودیررفته و مصدق می پرسه چرا اینقدر تاخیر داری او هم توضیح می دهد که در همچنین در جلسه ای بود و چنین صحبتهایی هم شد. مصدق هم گریه اش گرفته بود که من با چه کسانی با امپراطوری انگلیس می جنگم. 

این کمبودهای اساسی است که توضیح می دهد موفقیت کودتای ۲۸ مرداد و اینکه حالا می دانیم چون خیلی چیزها اومده بیرون و اسان می شد مانع از موفقیت اون کودتا شد.  

حالا ما این سه تمایل را دراون ویژگیهای ایرانیت که من تحقیق کردم الان در سایتها در اختیار است و هموطنان می تونن مراجعه کنن، اون ویژگیها این سه تمایل را بر می گیرد و این سه تمایل هم در اون ویژگیهای 

اشتراک پیدا می کنند 

اینکه مصدق می کوید من تا زنده هستم پای ایرانیت واسلامیت ایستادم این گویایی می کند از اینکه اون ویژگیهای ایرانیت با اون اسلامیتی که پایبند استقلال است واینکه جامعه ایرانی به اصطلاح با این سه تمایل نزدیک به اون جامعه ارمانی زندگی کنند 

این اون مشترکی است که حافظ ایران بوده تا امروز به ایرانیها امکان داده حیات ملی را ادامه بدن تا امروز

 

حالا در گفتگوی بعدی ما با تاریخ می اییم. حالا مقداری قبل از اسلام را گفتیم 

قبل از اسلام سه جنبش عمده داریم دو تاش را که گفتم، سومی پنجاه سال بعد در شرق ایران با همون طرز فکر مزدکی جنبش چپ راه افتاد و سرکوب شد 

بعد از اسلام هم در جنبشهایی مختلفی که روی می داد هم رگهایی از ان فکر مزدکی درش بود مثل جنبش خرم دیننان. 

حالا اینها را یک به یک در گفتگوی بعدی از دوران بعد از اسلام می اییم تا برسیم به دوران معاصر بعد به انقلاب واینکه در انقلاب این سه تمایل چگونه بهم گراییده اند. 

بعد اینکه با اقای خمینی همون امر واقع مستمر با رژیم جدید استمرار پیدا کرد که یه جریان دینی دولت را تصرف می کند و شروع می کنه به سرکوب و از خود بیگانه شدن، اینا را بعد توضیح میدیم. 

اقای صدارت: بله خیلی ممنونم 

سالها دل طلب جام جم از ما میکرد   انچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد  

این وپژه گیهای ایرانیت که شما بخوبی توضیح دادید وهمانطور که عرض کردم در دسترس هست و اون عهد و قراری که اقای خمینی در پاریس درمقابل مردم دنیا متعهد شد، می تونه بیان جنبش باشه در دوران فعلی،  

انچه خود داشت بدیلی است که بعضی از نیروهای مخالف مردمسالاری زورپرستان تبلیغ می کنن که در ایران وجود نداره اون بدیل 

وبا این نقاط مشترکی که شما فرمودید واقعا بهترین بدیل برای ایران وجود داره 

وبدیلی که در ایران هست در سوریه وجود نداشته که به این وضع مبتلا شده.   

اقای بنی صدر: بله بدیل باید که معرف این سه تمایل تاریخی ایران باشه واندیشه راهنمایش هم بیان واقعیتهای جامعه ایرانی باشه

والا به سامان نمیرسد همانطور که الان هم نرسیده

اقای صدارت: من دیدم یکی از اصلاحطلبان که زندان هم رفته در این رژیم و در ایران مونده مصاحبه دو ساعته ای کرده بود با اعتماد فکر می کنم 

ودر جابجاش ابراز پشیمانی کرده بود راجع به کودتای خرداد ۶۰ و مثلا تحمیل شدن اقای رجایی به شما به عنوان نخست وزیر 

ولی باز هم متاسفانه ادامه داده یا هنوز واقعیت را درنیافته یا اینکه دریافته و دروغ  میگه که بدیل وجود نداره،

و ایرانیان را از سرنوشت بدتری که در انتظارشون هست می ترسونه،  در صورتیکه طبق گفتگوهایی که با شما داشتیم  و بخصوص امروز و بیصبرانه منتظریم که ادامه اش را در جلسات بعد گوش کنیم ،   

این بدلیل حی و حاضرو فعال وجود داره و خیلی جالبه که علیرغم  سانسور و خود سانسوریهای بسیار وسیعی که وجود داره  ظرف چهار دهه گذشته، اقبال  نه تنها در دانشکاه و دانشگاهیان بلکه در مردم غیر از ان هم در داخل و خارج از ایران  داره بیشتر و بیشتر میشه به اون 

و بازتابش را در این جنبش دیدیم و بازتابش را حتی در اجبار نامزدهای ریاست جمهوری در اردیبهشت ۹۸ هم دیدیم (در تظاهر به باور به حقوق و دمکراسی) امیدوارم که این گفتگوها هم زمینه ای بشه برای جوان ایرانی که سرنوشت خوب وخوبتری را برای خودش رقم بزنه و از این زندان خود ساخته بد وبدتر خودشو نجات بده. 

روز شما بخیر. 

فایل در کانال یوتیوب:

https://www.youtube.com/watch?v=tcT9P06VKiY&t=3s 

https://www.youtube.com/user/ShakhehChaharom/videos 


بیشتر از رسانه‌های ملیِ همگانی به‌مثابه شاخه‌ چهارم دولت ❊سایت شخصی علی صدارت❊ کشف کنید

Subscribe to get the latest posts sent to your email.

1 دیدگاه دربارهٔ «گفتگوی بنی‌صدر و صدارت :سه تمایل سیاسی-عقیدتی در ایران -جلسه۱از۳»

  1. بازتاب: گفتگوی بنی صدر و صدارت :سه تمایل سیاسی-عقیدتی در ایران -جلسه ۱از۳ | اشتراک eshtrak

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

پیمایش به بالا

بیشتر از رسانه‌های ملیِ همگانی به‌مثابه شاخه‌ چهارم دولت ❊سایت شخصی علی صدارت❊ کشف کنید

برای ادامه خواندن و دسترسی به آرشیو کامل، اکنون مشترک شوید.

ادامه مطلب