دوش دیوانه شدم، عشق مرا دید و بگفت: آمدم! نعره مزن! جامه مدر! هیچ مگو!
گفتم: ای عشق من از چیز دگر میترسم گفت آن چیز دگر نیست، دگر هیچ مگو!
من به گوش تو سخنهای نهان خواهم گفت سر بجنبان که بلی، جز که به سر، هیچ مگو!
*
در فضای خفقان و سرکوب و سانسور رژیم ولایت مطلقه، و با سیاستهائی که دستگاه پروپاگندا و جنگ روانیِ رژیم و بعضی “اپوزیسیون” اتخاذ کردهاند که منجر به ایجاد انواع خودسانسوریها در برخی هموطنان شده است، استفاده از هر روزنهای برای تنفس فکر و اندیشه را مغتنم دانسته و آنرا نوعی کنش، در جنبشی خودجوش میدانیم. جنبشی خودانگیخته که هرچه فراگیرتر گردد، افق فعالیت برای خشونتزدائی و حقوقمندی، بازتر میشود. تلاش داریم در این افق، طلوع خورشید مردمسالاری را ببینیم و غروبش را نه!
برای استقرار و استمرار مردمسالاری، حداقل فعالیت و وظیفۀ هر شهروندی این است که در سیر آزاد و مستقل اندیشه و خبر و نظر و دانش و هنر و… تلاش کند، هر چقدر هم که این تلاش، در ظاهر، کوچک به نظر بیاید. مجموعۀ این تلاشهای به ظاهر کوچک است که منجر به تبلور فرهنگسازی میگردد، فرهنگِ مردمسالاری، فرهنگِ عشق به تلاش در پیوسته مردمسالارتر و حقوقمندتر شدن.
حق اطلاعیابی و حق اطلاعرسانی، از حقوق بشر هستند. با احقاق حق اطلاعیابی و احقاق حق اطلاعرسانی، هر کسی میتواند یک فعال حقوق بشر باشد، هر کسی به سهم خود، و به نوبه خود!
با استفاده از رسانههای شخصی و شبکهبندیهای اجتماعی، هر کسی میتواند یک رسنهگر فعال باشد، یک شهروندخبرنگار باشد، هر کسی به سهم خود، و به نوبه خود!
در تاریخ معاصر ایران و جهان، شرایط هیچگاه به اندازۀ امروزه روز، آماده برای برپائی دموکراسی پویا در ایران نبوده است. شرایطی که فقط با اندکی تلاش، میتوان مردمسالاری را در میهن برقرار نمود و آن را به نقطهای برگشتناپذیر رساند.
جفای بیتفاوتی و بیغمی و انفعال را خود به خویش نمینبخشیم، که مطمئنا نسلهای بعد به ما نخواهند بخشید. برای دیدن رنگ عشق و صفا و محبت و شادی و امید، یعنی عالمی دیگر از این سرنوشتی که سلطهسالاران برای ما رقم زدهاند، لازم است که از نو آدمی دیگر بسازیم و این نوسازی را باید اول از خویش شروع کنیم: “عالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی….”
ولی برای ساختن عالمی دیگر و آدمی نو، گرچه از او برکت، ولی از ما هم کمی، و فقط کمی، حرکت! باید به سهم خود، ره مردمسالاری را در نوردیم، هر چقدر این کنش در ظاهر، کوچک به نظر بیاید. باید به سهم خود، و با آتش عشق به وطن و هموطن…. با آتش عشق به دهکدۀ دنیا و انسان، خشونتسالاری را به آتش کشید و جهان سلطهسالاری و زورسالاری را سوزاند، هر چقدر این کنش در ظاهر، کوچک به نظر بیاید. به هیچ وجه نباید جفای بیغمی و خامی را بر خود روا داشت:
“ره روی باید! جهان سوزی! نه خامی، بیغمی….”
***
نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد
نمیخواهم بدانم کوزهگر، از خاک اندامم چه خواهد ساخت
ولی آنقدر مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد
گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش
و او یکریز و پی در پی
دم گرم خودش را در گلویم سخت بفشارد
و خواب خفتگان خفته را آشفته سازد….. بدین سان بشکند دائم سکوت مرگبارم را!
❊❊❊
مطالب جمعآوری شده در همه رسانههای ما، الزاما با نظرات ما مطابقت ندارند.
The views expressed in all of our media, may or may not reflect our views.
***
با عقاید شما موافقم بسیار عالیست هرکسی هر گوشه ای سهمی را ایفا نماید رو به جلو با توکل به خدا حرکت خواهیم کرد .
چون تا اندازه ای هموطننان خودم را میشناسم تا رهبری بهر شکلی جلو نیاید کسی حرکتی نخواهد کرد.هم اکنون یکی از مشگلاتی که خواسته یا نا خواسته وجود دارد خود شاهزاده است .خود او از طرفی نمیخواهد رهبری را یپذیرد و هرکس دیگری هم جای او بود چنین میکرد ولی از طرف دیگر بصراحت نمیگوید من دیگر نیستم ومرا فراموش کنید. نا گفته نماند این فقط منحصر بما نیست ودر بیشتر جهان هم اگر تاریخ تغییر رژیم آنها را بنگرید وجود یک رهبر را خواهید دید.اگرایت اله خمینی نبود انقلابی هم صورت نمیگرفت.
هموطن عزیز، آقای محمدرضا … گرامی
با سلام و با آرزوی سلامتی
با سپاس فراوان از ارسال نظراتتان.
نظرات شما در راستای گفتگوهایی با برخی دیگر از هموطنان بود که با پاسخها، یکجا در ذیل مکتوب میگردد.
فرمودید:
بدون داشتن رهبر شانس براندازی بسیار پائین است و در صورت براندازی نیز اعتشاش و هرج ومرج کشور را به نابودی خواهد کشاند
میپرسم:
بنا به چه علت و دلایلی، انقدر قاطعانه میفرمایید : «… اعتشاش و هرج ومرج کشور را به نابودی خواهد کشاند…» این پیش بینی قطعی و بدون تردید شما که میفرمایید «خواهد کشاند» مستند به چه استدلالی است؟ البته دلیل این گونه ترسیدن و ترساندن را به جز در شکست خوردن در جنگ روانی دستگاه امنیتی-اطلاعاتی رژیم، علیه مردم ایران، نمیتوان جست.
–
فرمودید:
بدون داشتن رهبر شانس براندازی بسیار پائین است
عارضم:
ایرانیان، با توجه به عملکرد آقای خمینی، تجربه خوبی از «رهبر» ندارند.
به شما عرض میکنم که در چندین سال گذشته، بسیاری از هموطنان، حتی کسانی که به طور مستقیم و غیرمستقیم در کودتای خرداد ۱۳۶۰ دخالت داشتند، به اشکال مختلف، مستقیم و غیرمستقیم به آقای بنیصدر، برای «رهبر» شدن مراجعه میکنند! در یک نوبت که خود من پیامآور بودم، جواب ایشان این بود: «…من نه مردم ایران را گوسفند میدانم، و نه خود را گوسفندچران!…» که با توجه به نحوه تفکر آقای بنیصدر و باور و سابقه عملکرد وی در موازنه عدمی و نفی قدرت، که از مطالب منتشر شده توسط ایشان در چند دهه گذشته
(https://www.enghelabe-eslami.com/banisadr/mosahebeh.html و نیز https://banisadr.org) به وضوح پیدا است، پاسخهایی با این گونه فحوا، کاملا قابل انتظار است.
برای آنچه که مورد نظر این دسته از هموطنان، و نیز شما دوست گرامی است شاید ‘سخنگو’ عنوان بهتری باشد. در این صورت، کسی که بتواند نقشی که نلسون مندلا در افریقای جنوبی پیدا کرد را در ایران ایفا کند، میتواند از دغدغهها و نگرانیهایی که در مورد گذار از ولایت مطلقه موجود است، بکاهد. بدون تردید، خود رژیم و سایر قدرتها، با جنگ روانی که علیه مردم مدیریت میکنند، برای جلوگیری از براندازی رژیم ولایت مطلقه و روی کار آمدن یک نظام مردمسالار با ثبات در ایران، این ترس و دغدغهها را، خود در بخشهای اطلاعاتی-امنیتی، تولید میکنند و در جامعه سرایت میدهند و به آن دامن میزنند.
مساله دیگری که باعث اضطراب بوده است، رسیدگی به دوران گذار است، که در آن دوران چه اتفاقاتی ممکن است واقع شوند. برای این مساله، توجه شما هموطن گرامی را به این مقاله جلب میکنم: https://alisedarat.com/1398/05/26/5108/
–
فرمودید:
چون تا اندازه ای هموطنان خودم را میشناسم تا رهبری بهر شکلی جلو نیاید کسی حرکتی نخواهد کرد.
عارضم:
تصور من این نیست که هموطنان ما در جامعه مدنی ایران، در آن درجه از ناپختگی سیاسی باشند که پذیرای «رهبری به هر شکل» باشند. وجود این بینش شاید بیشتر در بعضی از هموطنان ما در جامعه سیاسی صحت داشته باشد، که از اعتماد به نفس فردی و اعتماد به نفس ملی بسیار پایینی برخوردار هستند و، در انفعال، منتظر نشستهاند که رهبری به هر شکلی جلو بیاید تا کسی حرکتی بکند!
شکل کلی این نحوه تفکر را در کسانی که به قدرتها، و به خصوص به امریکا و هر امامزادهای که در ضریح کاخ سفید باشد، دخیل میبندند، و یا به امام زمان عریضه مینویسند و در چاه جمکران میاندازند، و یا از عربستان پول و امکانات رسانهای و… میگیرند، میبـیـنـیم. بن مایه تفکر و تعقل این دسته از «اپوزیسیون»، یکی است، و کاملا حاکی از خوار و خفیف دانستن خود و سایر ایرانیان است. به این دلیل بوده و خواهد بود که ایرانیان این توهین را نپزیرفتهاند و به این دسته از «اپوزیسیون» رویکردی نداشته و نخواهند داشت، حتی اگر در جوار شبکه ایران اینترنشنال و من و تو و…، هزار رسانهٌ آنچنانی دیگر هم براه بیندازند!
همانطور که همه شاهد بودهایم، متاسفانه این دسته از «اپوزیسیون» همیشه از امکانات رسانهای فراوانی برخوردار بودهاند. ولی درست برعکس، هموطنانی که از اعتماد به نفس فردی و اعتماد به نفس ملی بالایی برخوردار هستند، و سابقهٌ آنها در چند دهه گذشته این واقعیت افتخارآمیز را ثابت کرده است، همیشه با سانسورهای عظیمی از چندین جهت مواجه بودهاند.
در این جنگ روانی قدرتها علیه ملت، بسیاری از هموطنان در پیچاپیچ تفتیش و ممیزی و سکوت و همرنگی، در سیاهچاله خفقان و سانسور و خودسانسوری، یا به انفعال و تسلیم و اسارت نشستهاند، و یا به خشونت و تخریب دیگران و یا حتی خودتخریبی، برخاستهاند. این دسته از هموطنان، چند دهه است که به این شکل، امروز را فردا میکنند، و بدین ترتیب، در افزودن به خطراتی که حیات ملی ما را تهدید میکند، ناخواسته و نادانسته، مسئول هستند.
علت مخاطرهآمیز بودن وضعیت امروز ما، و مسئولیت آن، همه و فقط به گردن پوتین و ترامپ و خامنهای و خمینی و… نیست. هر کدام از ما، در سرنوشتی که برای امروز خود ساختهایم، نقشی داشتهایم، هر کدام از ما به سهم خود و به نوبه خود. برای ساختن سرنوشتهای خوب و خوبتر، هر کدام از ما،باید کاری انجام دهیم، هر کدام از ما به سهم خود و به نوبه خود.
تو نگو همه به جنگند و ز صلح من چه آید؟
تو یکی نهای هزاری، تو چراغ خود برافروز!…
…هر کدام از ما به سهم خود و به نوبه خود…
با شرایط فاجعهبار امروز، بخشودنی نیست که کسانی «…منتظر نشستهاند که رهبری به هر شکلی جلو بیاید…»
–
فرمودید:
هم اکنون یکی از مشگلاتی که خواسته یا نا خواسته وجود دارد خود شاهزاده است.
عارضم:
اگر منظورتان آقای رضا پهلوی است، با شما در این مورد کاملا موافقم. در این سالها، ایشان با عملکرد خویش، خود را به یکی از عوامل اصلی بقای رژیم مبدل کرده است. این رژیم، با بکار گرفتن دستگاه جنگ روانی عظیمی که در اختیار دارد، با تزویر و به دروغ، به مردم باورانده است که: «…اگر من بروم، به جای من اینها میآیند و بر شما حاکم خواهند شد!!!!…»
قدرتهای خارجی، از جمله با جنگ روانی، تلاش فراوان کردهاند که انواع اپوزیسیون وابسته را به مردم ایران تحمیل کنند. گرچه در ظاهر فرقه رجوی نوع دیگری از این «اپوزیسیون» وابسته است، و در ماهیت همان است.
خندهدار اینجا است که که چه پولهای مفتی در اختیار عربستان و اسرائیل و امریکا و… است، که به چنین افراد و گروههایی (البته از بیکسی!) که منفور ایرانیان هستند، دل بستهاند! بدون شک عدهای از شهروندان عربستان و اسرائیل و امریکا و… در این بازار، برای شخص خودشان دکانی باز کردهاند، و در این گونه دلالیهای پول و اسلحه و امکانات، رقمهای بزرگی را به جیب خودشان میریزند، و اصلا به اینکه در ایران چه کسی حاکم باشد، کمترین اهمیتی نمیدهند!
تلاش قدرتها در جنگ روانی این بوده است که خط استقلال و آزادی را کاملا سانسور کنند و بر ضد آنها در افکار عمومی، خودسانسوری ایجاد کنند. تلاش شده است به مردم این دروغ باورانده شود که برای حاکمیت بر ایران، فقط دو مورد موجود است، یا همین رژیم است، و یا این اپوزیسیون وابسته که من برای شما ساخته و پرداختهام! یعنی باز هم زندانی کردن خود در زندان «انتخاب بین بد و بدتر»! یعنی باز هم همان تجربه شکست خورده و تلخ اصلاحطلبی و زندانی کردن خود در زندان «انتخاب بین بد و بدتر» در زمان «انتخابات» برای مقام ریاست جمهوری و یا مجلس!
–
در مورد ایشان فرمودید:
خود او از طرفی نمیخواهد رهبری را یپذیرد و هرکس دیگری هم جای او بود چنین میکرد ولی از طرف دیگر بصراحت نمیگوید من دیگر نیستم و مرا فراموش کنید.
عارضم:
رهبری در استقلال و آزادی، زحمت دارد و کار و فعالیت میخواهد. صرف نظر از اینکه یک حداقلی از مایه نیز لازم است، سابقه آقای پهلوی ثابت کرده است که ایشان هیچ وقت اهل زحمت و کار و فعالیت نبوده است. حتی در یک مصاحبه که از ایشان پرسیدند شغل شما چیست، پاسخ داد که مادرش هزینه زندگی وی را میپردازد و به ایشان کمک مالی میکند! خوب است پرسیده شود که ایشان، بدون «ژن خوب» پدر و پدربزرگش، و بدون کمک مالی از مادرش، و نیز «بعضی از ما بهتران» به او میرسد، از خود چه دارد؟ و بدون حرفهایی که برای سخنرانیها و مصاحبههای مهندسی شده، در دهان او میگذارند، از خودش برای ایران چه برنامههـایی برای اسـتـقـلال و آزادی و دموکراسی در وطن ما دارد؟
بله درست میفرمایید، خود او خوب میداند، (و از همه بهتر میداند!) که در ایران بعد از رژیم ولایت مطلقه فقیه، (حتی صرف نظر از اینکه این رژیم چگونه برود!) محال ممکن است که برای او و امثال او هیچ گونه جایگاهی برای او متصور شد! فعلا، تا این رژیم بر اریکه قدرت تکیه زده است، ایشان یک بیا و برویی دارد! و در رسانه، با زور و فشار تحمیل میشود!… فقط این صحنه را مجسم کنید که در ایران آزاد و مستقل، ایشان مجال این را پیدا کند که در مورد مسائل جدی، با ایرانیان آزاده و مستقل، به بحث آزاد بنشیند! بدون اینکه افراد دیگری سخنرانیهای او را برایش تهیه کنند.
در این زمان، ایرانیانی هستند که به علت عصبانیت از رژیم ولایت فقیه، ایشان را به جایگاهی رساندهاند که خود او هم باورش نمیشود، و لابد با ناباوری از خود میپرسد که …آخه چرا و به چه دلیل!!!… بعضی از این ایرانیان، فرقهای درست کردهاند و به پرستش شخصیت وی مشغول هستند. بسیار دیدهام که به آنها الغابی چون: شاهاللهی…، و پهلویاللهی…، و… دادهاند، و آنها را در کنار فرقه رجوی، و رجویاللهیها نشاندهاند.
–
فرمودید:
نا گفته نماند این فقط منحصر بما نیست ودر بیشتر جهان هم اگر تاریخ تغییر رژیم آنها را بنگرید وجود یک رهبر را خواهید دید. اگرایت اله خمینی نبود انقلابی هم صورت نمیگرفت.
عارضم:
آقای خمینی را آیتالله (=نشانه خداوند) نمیدانم.
در بهار ایران، پویایی های داخلی و ملی و منطقهای و جهانی، باعث انقلاب ایران شد. آقای خمینی تا قبل از خزان شدن بهار ایران، دنبالهرو مردم این بود. او صرفا در زمان مناسب، در مکان مناسب قرار گرفت. یادمان باشد که، با ادامه اصرار برخی از انقلابیون، وی حاضر شد که ریسک «سنگ روی یخ» شدن را بپذیرد و بالاخره اولین اعلامیه را چهلم شهدای تبریز صادر کرد!
آقای خمینی، با باور به اصالت قدرت، خود را به وسیلهای در دست قدرتها کرد که انقلاب، به ضد آن تبدیل شود. اینکه وی گروگان گرفتن اعضای سفارت امریکا را «انقلاب دوم، و انقلابی بزرگتر از انقلاب اول» خواند، فقط یک شاهد این مدعا است. «بهار عرب» و سایر جنبشهای خودجوش ملهم از انقلاب ایران، نه چند دهه بعد، بلکه همان موقع میرفت که به وقوع بپیوندد. امروز در خود کشورهای غربی هم شاهد اعتراضات سلطهبران در آن جوامع، و اعتراضاتشان به سلطهگران هستیم. جنبشهای ۹۹درصدیها در سقوط بازار سهام در سالهای ۲۰۰۸-۲۰۰۹، تظاهرات جلیقهزردها در فرانسه، اعتراض به خشونت قوای سرکوب انتظامی، در امریکا و سایر نقاط دنیا، پایین کشیدن و تخریب مجسمههای افرادی که خشونتگستری را به شکل بردهداری، و جنگهای داخلی، و بیثباتیسازی کشورهای دارای نفت و سایر نیروهای محرکه، و استعمارگستری، و اعتراضات به تجاوزها به طبیعت و آلودهسازی محیط زیست، و… و بسیاری دیگر از این شواهد، به وضوح منقلب شدن مردم را در دنیا حکایت دارد، انقلاب سلطهبران، در عصیان به انواع خشونتهای سیاسی، و اقتصادی، و فرهنگی، و اجتماعی ، و… که سلطهگران در سراسر دنیا به اشکال و درجات متفاوت اعمال میکنند.
در مورد انقلاب ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، قدرتها، به درستی، این خطر را احساس کردند و در صدد رفع این خطر برآمدند. برانگیختن صدام به حمله به ایران (از جمله بعضی از «ایرانیانی» که برای اینکار حتی نزد صدام به عراق رفتند)، و ادامه جنگ به مدت هشت سال (طولانیترین جنگ کلاسیک قرن بیستم!) فقط یکی از چندین سیاست در خشونتگستری و بیثبات کردن ایران بعد از انقلاب بود. فقط چند ماه بعد از شروع تجاوزش به ایران، صدام شکست مفتضح را نزدیک دیده و صلح را پذیرفته بود، ولی قدرتهای داخلی و خارجی، با بیثبات کردن ایران، کودتای خرداد ۱۳۶۰ را به ایران تحمیل کردند. احتمالا اگر این کودتا، فقط یکی دو هفته به تاخیر میافتاد، و تقاضای صلح از طرف صدام، از سوی ایران رسما پذیرفته میشد، بهار عرب و موج انقلابهای مردمی در منطقه، و در تمام دنیا به راه میافتد، و امروز شاهد دنیای دیگری میبودیم. یادمان باشد وقتی کشورهای عربی منطقه، که بعد از آتش بس و پذیرفتن قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت سازمان ملل، پولهایی که به صدام برای تجاوز به ایران داده بودند را مطالبه کردند، صدام به اعتراض برخاست که «…من موجهای انقلاب ایران را از کشور شما برگرداندم… حالا از من پرداخت بدهیها را مطالبه میکنید!…»
دنیا، دنیای دیگری شده است. شهروندان دهکده کوچک جهان، نبود افق روشنی برای آینده را میبینند و به اشکال مختلف، در زمانها و در مکانهای مختلف، در اعتراضات مختلف شرکت میکنند. در ایران هم، رژیم بیش از پیش متزلزل است، بحران کووید۱۹ و قرنطینههای لازم، آتش را، آتشی پرشرارتر از گذشته را، دوباره به زیر خاکستر برد!
–
گوی توفیق و کرامت، در میان افکندهاند…
از آقای پهلوی که ناامیدم، ولی امیدوارم که کسانی که به ایشان و سایر وابستگان دل بستهاند، حداقل به وقایع و واقعیتهای چهار دهه گذشته نگاهی بیاندازند، و فعالانه به سایر هموطنان خود، در هرچه فراگیرتر کردن جنبش خودجوش استقرار و استمرار و پیشبرد مردمسالاری، بپیوندند. هر یک روزی که این رژیم در سریر قدرت بماند، خطر سوریهای شدن ایران بیشتر میشود.
با سپاس فراوان
مصاحبه اخیر آقای پهلوی:
مجری ؛ توجیه برای جنگ ، آیا آنها باید دخالت نظامی کنند ؟
رضا پهلوی ؛ “ من فکر نمی کنم کسی بوضوح بدنبال درگیری نظامی باشد بعنوان اولین گزینه ، ولی برای اجتناب از درگیری نظامی باید مطمئن شویم که در واقع به راه حل دیگری کمک میشود تا بتواند به فروپاشی رژیم بیانجامد با ترکیبی از فشار داخلی بعلاوه فشار خارجی در نهایت رژیم بدون متوسل شدن به درگیری نظامی سقوط کند ، ولی اگر در حال حاضر اهرم فشار مناسب برای وادار کردن رژیم به فروپاشی وجود نداشته باشد ، خوب البته در آن حالت انتخاب گزینه های دیگری اجتناب ناپذیر میشوند “