گرچه در بحثهای قبلی به این مطالب پرداختهام، ولی در جلسه امروز از زاویهی دیگری به آن میپردازم:
۱- در باب حقوق، تمدن بشری پذیرفته که حقوق بشر وجود دارد و دروغ نیست.
اگر منظور این باشد که در غزه و در ایران و… احقاق حقوق بشر رعایت نمیشوند، و به حقوق تجاوز میشود، با شما موافق هستم.
۲- در مورد آرزوهایی که میتوان در مورد ایران و منطقه داشته باشیم، «ای کاش»ها کاملا بهجا و متاسفانه بسیار فراوان هستند. قلم پرسشگرِ انساندوست، از مهر به انسانها (در این مثال کودکان فلسطینی) آکنده است چرا که میگوید: «کاش آنچه از جیب من ایرانی می رفت برای تو [کودک فلسطینی] سقف و امنیت می شد» میداند که نظام فاسد و خشونتگستر حاکم بر ایران، کمترین ارزشی برای جان کودکان ایران قائل نیست، چه برسد به کودکان فلسطینی.
ولی با اعلام این «ای کاش»ها، ضروری است راهکاری هم اندیشید. در این چارهجویی، لازم میبینم که از خود شروع کنم و این سوال را مطرح میکنم که: «من به سهم خود و به نوبه خود چه کاری میتوانم انجام دهم؟ هر چقدر هم که آن کار در ظاهر به نظر کوچک بیاید» این دید، انسان پرسشگر را کاملا به یک دنیای دیگر میبرد که زندگی در آن، با وجود تمام فجایع و تجاوزات به حقوق، یک زندگی بسیار لذت بخش است:
چو در دست است رودی خوش، بزن مطرب سرودی خوش—که دست افشان غزل خوانیم و پا کوبان سر اندازیم
زدن سرودِ خوشِ کمک به انسانها، شور شعف یک زندگی بسیار لذتبخش را به انسان ارزانی میکند. در این نوع زندگی، برای ساختن سرنوشتهای خوب و خوبتر، هر کسی به سهم خود و به نوبه خود، دست افشان غزل میخواند، غزل عشق و بشردوستی، و پا کوبان سر میاندازد.