صدارت – سلمان رشدی، تجاوز به حق حیات «مرتد»، تروریسم محکوم است.

مصاحبه را به صورت صوتی در اینجا بشنوید:
مصاحبه در کانال یوتیوب ایران مصاحبه:
[youtube_sc url=”https://www.youtube.com/watch?v=n7TI1r-kSpY”]
https://www.youtube.com/watch?v=n7TI1r-kSpY

ترجمه مصاحبه:

خبرنگار مرد: آقای خمینی و چند تن از نزدیکانش در راس حکومت ایران خواستار مرگ توهین‌کننده به مقدسات یعنی سلمان رشدی نویسنده هندی‌تبار انگلیسی،‌ بخاطر نوشتن آخرین کتابش در مورد حضرت محمد که با قرآن مطابقت ندارد، شدند.

خبرنگار زن: به دنبال شورش در ایران و اعتراض در انگلیس نویسنده از سفر به آمریکا سر باز زد و در اروپا رهبر مذهبی‌ شیعیان حکم آیت‌الله خمینی را رد می‌کند. 

“مساله ملی‌ در ایران” دومین خبرنگار زن بنام پاتریسیا کاست: عصر دیروز مجری تلویزیون ایران برنامه عادی را قطع کرد تا فتوای خمینی در مورد حکم اعدام سلمان رشدی را اعلام کند. بدنبال آن، گروهی از پاسداران و لباس‌شخصی‌‌های طرفدار نظام جلوی سفارت انگلیس به خیابان آماده‌اند و شیشه‌های ساختمان سفارت را شکستند، اما از تشکل‌های بزرگ اول انقلاب که برای پشتیبانی‌ از حکومت می‌آمدند، خبری نیست. همانطور که آقای بنی‌صدر می‌گوید بعید است که این عمل خمینی نتیجه مطلوب را در ایران و یا دیگر نقاط جهان بدهد.

بنی صدر: اول باید امر واقع را دانست. من مطمئن هستم، آقای خمینی و اطرافیانش این کتاب را نخوانده اند! چگونه می توانند کتابی را محکوم کنند که نخوانده‌اند؟ پس این عمل، سیاسی‌ برای استفاده در داخل و خارج است. به دنبال شکست در جنگ ایران و عراق، خمینی که در داخل و خارج خیلی‌ منزوی شده است، حال بر روی نیروهای متعصب و فناتیک تکیه می‌کند. حکمش هم کاملا خلاف اسلام بوده، چنانچه تاکنون هیچ روحانی مذهب شیعه یا سنّی آنرا تائید نکرده است.

خبرنگار مرد: آقای بنی‌صدر را که مشاهده کردید در فرانسه در تبعید زندگی‌ می‌کند. او اولین رئیس جمهور ایران در زمان خمینی بوده است.

تقابل اسلام حق‌وندی با ’اسلام‘ تجاوزات به حقوق، به‌خصوص در تاریخ معاصر قابل تامل است. در حالی که این ازخودبیگانگی، و تبدیل الله رحمان الرحیم (اسلام مصدق و بنی‌صدر و…)، به الله قاِصمِ الجَّبارین (اسلام خمینی و خامنه‌ای و…) منحصر به دین اسلام نیست، مسیحیت هم به دین تفتیش عقاید ولایت مطلقه کلیسا در قرون وسطی مبدل شد. 

این ازخودبیگانگی، منحصر به عقاید دینی نمی‌شود و گریبان عقاید دنیوی را هم می‌گیرد. مارکسیسم، تبدیل به ولایت مطلقه حزب پیشرو و استالینیسم و مائوئیسم شد، و لیبرالیسم هم تبدیل به ولایت مطلقه سرمایه‌سالاری و ترامپیسم شد. 

قدرت نیازمند دست‌مایه کردن اندیشه است، و این نیاز، یک نیاز وجودی است. هر عقیده دینی و دنیوی که دست‌مایه قدرت قرار بگیرد، از معنا تهی، و در عمل به ضد خود مبدل می‌گردد. در این روند، مفاهیم و معانی، بنا به نیازهای قدرت، هر روزه مفهوم و معنای جدیدی، و چه بسا برضد آن‌چه تا آن زمان بوده است را به‌خود می‌گیرد! این روند و این از خودبیگانگی، بدون انفعال ما مردم غیرممکن است! و البته در این روند از خودبیگانگی، قربانیان اصلی خود آن باورها هستند، و آن هم به قیمت خشونت‌ها و سرکوب‌هایی که پیوسته بد و بدتر می‌گردند.

بعد از کودتای خرداد ۱۳۶۰ و «یک‌دست شدن نظام از مکتبی‌ها»، اسلام بیان استقلال و آزادی و حق‌وندی، حتی جایش را به اسلام فیضیه نداد. حتی مراجع حوزه علمیه هم وقتی خود را با رنگ روزانه‌ی قدرت هم‌رنگ نساختند، به سرعت حذف شدند. 

سرنوشت سید محمدکاظم شریعت‌مداری و نقل این خبر، بازگوی مثال‌هایی از این موارد است: …در پی انتشار تصاویری از آیت الله العظمی شبیری زنجانی در کنار رییس دولت اصلاحات در فضای مجازی؛ شیخ محمد یزدی در نامه به شبیر زنجانی (آبان۱۳۹۷): …یادآور می‌شوم مقام و احترام شما در سایه احترام به نظام اسلامی حاکم، رهبری و شأن مرجعیت است، پس لازم است این احترام و شئون مرجعیت را رعایت فرموده و ترتیبی اتخاذ فرمائید این گونه مسائل دیگر تکرار نگردد…..

دین « اسلام» و مذهب «شیعه» در قانون اساسی تئولژیک و ضدلائیک «جمهوری اسلامی» رسمیتی در آن حد پیدا می‌کنند. شیعه دوازه امامی، روی دوازدهمین امام، دکانی پرمنفعت باز کرده است. وقتی که پیش‌برد منویات قدرت هدف است، منفعت این دکان، پر و پیمان‌تر می‌شود. وقتی لازم شد، همین امام زمانشان را هم در پیش پای قدرت، ذبح شرعی می‌نمایند: 

خمینی گفت: حفظ نظام، اوجب واجبات است!

آذری‌قمی گفت: ولی فقیه، حتی می‌تواند توحید را هم تعطیل کند!

خمینی گفت: ولایت حتی می‌تواند احکام دین را تعطیل کند!

قاسم سلیمانی گفت: حفظ نظام از حفظ وجود مقدس امام زمان واجب‌تر است، زیرا می‌تواند زمینه‌ساز ظهور باشد!

شعبانعلی رمضانیان، رئیس سازمان بسیج هنرمندان کل کشور گفت: پاسداری و حفظ انقلاب از حفظ جان امام زمان(عج) هم واجب تر است! 

 رائفی پور هم گفت: حفظ نظام از جان امام زمان هم واجبتر است!

 

در همین راستا، و به همان مناسبت، مطالبی را در مورد ارتداد و کاربرد آن، در اینجا به مخاطبان عزیز ارائه می‌کنیم.

…در ۲۵ خرداد ۱۳۶۰، خمینی جبهه ملی را مرتد خواند و از دیگران خواست توبه کنند. هاشمی رفسنجانی می‌نویسد: «جلسه هیأت رئیسه داشتیم در مورد کیفیت طرح سلب کفایت سیاسی بنی‌صدر. شب در دادگستری، جلسه مشورتی قوای سه‌گانه با سپاه و… بود که در کیفیت حرکت سیاسی و تبلیغات و دستگیری سران مخالف محارب و مسائل روز تصمیم‌گیری شد…

…در ۲۴ خرداد ۱۳۶۰، مهندس بازرگان، همسر خود را نزد همسر بنی‌صدر فرستاد. اطلاع داده بود که فردا، ۲۵ خرداد ۱۳۶۰، که قرار بر اجتماع در میدان فردوسی به دعوت جبهه ملی است، قرار است مجاهدین ۵۰ هزار مسلح در آن اجتماع حاضر کنند. از بنی‌صدر می‌خواست در آن اجتماع حاضر شود.

    بهزاد نبوی می‌نویسد: اگر آن اجتماع تشکیل می‌شد کار ما مخالفان بنی‌صدر تمام بود. نزد امام رفتیم و… و خمینی، سخنان تهدید‌آمیز بر زبان آورد و دین را وسیله کرد و، بدان، جبهه ملی را مرتد خواند و… و اجتماع میدان فردوسی در ۲۵ خرداد ۱۳۶۰ تشکیل نشد و بنی‌صدر به مخفی‌گاه رفت و تا خروج از ایران، با کسی دیدار نکرد…

…بنى صدر، این ضمیمه را بعد از اطلاع از سخنان خمینى نوشته است:

…وقتى کسى می‌گفت «میزان راى مردم است» بگوید اگر ملت موافقت کند، من مخالفت می‌کنم، قوت جمهورى را که «راى ملت» بود، ضعف و ضعف جمهورى را که تدارک کودتا بر ضد رئیس جمهورى منتخب مردم بود، قوت کرده است…

…خمینى، پیش از ۲۵ خرداد که در آن گفت: «جبهه ملى از امروز مرتد است»، در ۶ خرداد، حربه تکفیر را بلند کرد و گفت کسى که «مکتبى» را مسخره کند، زنش بر او حرام مىشود و خودش هم باید مقتول باشد! علامت آنست که آقاى خمینى رهبری مرحله پایانى کودتا را خود برعهده گرفته بود…

در آن زمان، واژه «مکتبى» به طرفداران اسلام فقاهتی اطلاق می‌شد.

خمینیِ فرانسه به یمن اسلام بیانِ آزادی و استقلال و حقوق به قدرت رسید، ولی خمینیِ ایران، بر ضد خمینی فرانسه کودتا کرد. وی در بهشت زهرا گفت: …نه تنها اب و برق شما را مجانی میکنیم، به شما معنویت میدهیم…

حال ببینید «اسلام» و «معنویت» به جایی رسیده است که آدمخواری، بله آدمخواری را توصیه می‌کنند! گویی برای قدرت‌های خارجی که در جنگ روانی، اسلام‌ستیزی را ترویج می‌کنند، پنجره بهشت باز شد، و از آن‌جا یک «حجت الاسلام» (حجت به معنی= برهان، بینه، دلیل، سند، مدرک) به دامان آنها فرو افتاد! 

حجت الاسلام سید محمود نبویان گفت: آدمخواری اگر در راه ولایت باشد در حکم هفتاد سال عبادت است/ اسلام احکام آدمخواری را معلوم کرده. 

به گزارش فارس نیوز (۱۴ شهریور ۱۳۹۶)،  https://www.farcenews.com/575.htm    نبویان که اخیرا خواستار اعدام کسانی شده بود که به اصل ولایت مطلقه فقیه اعتقادی ندارند، معتقد است که می‌توان به روشهای دیگری چون خوردن مرتدان هم متوسل شد، همانطور که در دوران صفویه با مخالفان دین خدا انجام شده و آدمخواری اگر در راه خدا و اسلام باشد در حکم هفتاد سال عبادت است.

نبویان در گفتگو با خبرنگار فارس، قوانین کنونی در اعدام مرتدان که صرفا به کسانی محدود می‌شود که اعتقاد خود را به شریعت مقدس اسلام و امامان شیعه از دست می‌دهند را ناکافی دانسته و این جرایم را قابل تسری به عدم اعتقاد به رهبر معظم انقلاب حضرت امام خامنه ای و امام خمینی شناخته و از سعید امامی به عنوان یکی از سربازان دلیر اسلام نام برد که باید الگوی بسیجیان و نیروهای ارزشی باشد.

نبویان گفت: زمانی که تشیع دوازده امامی توسط صفویه از لبنان به ایران وارد شد، شیعیان مخالفین شاه را می خوردند. کافی بود شاه اسماعیل یا شاه عباس اشاره ای کند تا شیعیان با همان لباس‌های درباری، مرتدی را که احیانا جسارتی کرده یا در اعتقاداتش خللی ایجاد شده زنده زنده بخورند و استخوانش را هم باقی نگذارند. امروز ما را چه شده که به اندازه آدمخواران شاه عباس غیرت شیعی نداریم؟ آیا این درست است که در تاریخ بگویند شیعیان امام خامنه ای به اندازه شیعیان شاه عباس غیرت و توحش دینی نداشتند؟

اسلام احکام آدمخواری را معلوم کرده و دنیا باید بفهمد که شیعه وحشی است و با کسی شوخی ندارد. چرا ما شیعیان امروزی نباید نشان دهیم که کماکان شیعه مرتضی علی هستیم؟ کافی است در یکی از همین هیئات مذهبی یکی دو تا مرتد را که از همین قشر سوسول های دانشگاه رفته و به اصطلاح تحصیل کرده هستند را بیاوریم و بعد از اینکه بسیحیان حسابی سینه زنی کردند و به خلسه مذهبی رفتند آنها را به میانشان بیاندازیم و بگوییم اگر شیعه حضرت عباس هستید اینها را بخورید. خواهید دید دوبار که اینها را خوردند، دیگر کسی جرات ارتداد نمی کند و این مرض بحمدالله از جامعه اسلامی زدوده خواهد شد.

سید محمود نبویان (متولد ۱۳۴۴ در بابل) عضو جبههٔ پایداری و دانشیار گروه فلسفهٔ مؤسسهٔ امام خمینی است. او نمایندهٔ تهران در دورهٔ نهم مجلس شورای اسلامی و عضو شورای مرکزی فراکسیون اصول‌گرایان مجلس بوده‌است. او از شاگردان محمدتقی مصباح یزدی، احمد مجتهدی تهرانی، میرزا جواد تبریزی، حسین وحید خراسانی و محمد فاضل لنکرانی بوده‌است…

 …در ۲۵ خرداد ۱۳۶۰، خمينى در سخنرانى خود در مقابل پیشنهاد بنی صدر برای رفراندوم و در رابطه با اعتراض جبهه ملی به لایحه قصاص اعلام مىكند : اگر سى و پنج مليون نفر بگويند بله من مىگويم نه. …آن روز مسلح نداشتيم، موفق شديم حالا مسلح نيز داريم! …جبهه ملى مرتد است. …من حالا هم توبه را قبول مىكنم. اسلام توبه را قبول مىكند. نهضت آزادى از راديو اعلام كند اين اطلاعيه جبهه ملى كفر آميز است…و آن آقا [منظور بنی صدر] هم بروند از ملت عذرخواهى كند.

قدرت، قدرت‌مدار را کر و کور می‌کند. خمینی خود را در آن روزهای خطیر کودتای خرداد ۱۳۶۰، در مقام خدایی می‌بیند و متوهمانه و مستکبرانه  می‌گوید: «من حالا هم توبه را قبول می‌كنم»

ولی اگر عمر مجال بدهد، قدرت‌مدار از تجاوزها که به حقوق کرده است، پشیمان می‌شود. 

محمدرضا پهلوی که در ۱۸ مرداد ۱۳۴۹ گفت: «…اسلام مترقی‌ترین و کامل‌ترین ادیان است، و ما را از هر مکتب دیگی بی‌نیاز می‌کند…» از اسلام فقاهتی و حوزوی و فیضیه، بسیار بهره‌مند بود. فقها و مراجعی چون خمینی و کاشانی و… در کودتای مرداد ۱۳۳۲ نقش موثری داشتند. این‌ها در انقلاب ۱۳۵۷، به همراه پهلوی، از اسلام بیان آزادی و استقلال و حق‌وندی، شکست خوردند. محمدرضا پهلوی در نطق تاریخی و بسیار مهم خود در آستانه انقلاب، و قبل از خروج از کشور گفت: 

…در فضای باز سیاسی، که از دو سال پیش به تدریج ایجاد می‌شد، شما ملت ایران علیه ظلم و فساد بپا خواستید.

انقلاب ملت ایران، نمی‌تواند مورد تایید من به عنوان پادشاه ایران، و به عنوان یک فرد ایرانی، نباشد.

موج اعتصابها نیز که بسیاری از انها بر حق بوده، اخیرا تغییر ماهیت و جهت یافت و تا چرخهای اقتصاد مملکت و زندگی روزمره مردم، فلج شود.

…به‌نام جلوگیری از آشوب و هرج و مرج این امکان وجود دارد که اشتباهات گذشته و فشار اختناق تکرار شود…

…من به‌نام پادشاه شما که سوگند خورده‌ام که تمامیت ارضی مملکت، وحدت ملی و مذهب شیعه اثنی‌عشری را حفظ کنم، بار دیگر در برابر ملّت ایران سوگند خود را تکرار می‌کنم و متعهد می‌شوم که خطاهای گذشته هرگز تکرار نشود، بلکه خطاها از هر جهت نیز جبران گردد. متعهد می‌شوم که پس از برقراری نظم و آرامش در اسرع وقت یک دولت ملی برای آزادی‌های اساسی و انجام انتخابات آزاد، تعیین شود تا قانون اساسی که خون‌بهای انقلاب مشروطیت است به‌صورت کامل به مرحله اجرا در آید،

من نیز پیام انقلاب شما ملت ایران را شنیدم!

محمدرضا پهلوی در روزهای آخر عمر خود، باری دیگر به برخی از اشتباهات خود اقرار کرد، و با دیده پراشک یادی از مرگ و اینکه با یک تکه پارچه از این دنیا خواهد رفت را کرد. 

رضاخان پهلوی هم قهر کرد و به رودهن رفت. 

خمینی در حصری که رفسنجانی و خامنه‌ای و احمد خمینی و شرکا او را محصور کرده بودند، حتی موفق به استعفا نشد (اطرافیانش، به‌خصوص رفسنجانی مانع شدند)  وی برای بازگشت بنی‌صدر، افراد مورد اطمیان خود را در سه نوبت نزد وی به فرانسه فرستاد. 

مائو هم بنا به گفته سیدنی ریتنبرگ (Sidney Rittenberg) در مصاحبه ژانویه ۲۰۱۳ با فایننشیال تایمز، سخت از کارهای «انقلابی» خود پشیمان بوده.

استالین هم می‌خواست از قدرت استعفا بدهد و اطرافیانش نگذاشتند. زیرا که «حفظ نظام، اوجب واجبات است» چه بسا که آن اطرافیان از استالین متنفر هم بودند. خشونت استالین در حوزه خصوصی و خانواده وی هم موجود بوده، و او روزی به زنش سیلی زد! زنش در اثر خودکشی مرد و بعد از آن  استالین به حلقه بزرگان شوروی تصمیم خود  را اعلام کرد، ولی آنها (از جمله مولوتوف و بقیه) او را از این کار منصرف کردند.

در دین اسلام، نوزایشی که دین مسیحیت قرون وسطی را منقلب کرد (انقلاب مسیحی) را شاهد نبودیم، تا اینکه در بهار ایران، با انقلاب اسلامی، یعنی با انقلاب در اسلام، خمینی و خامنه‌ای و شرکا توانستند چهره واقعی خود و باورهای خود را، به عناوین چون «اسلام فیضیه» و یا «اسلام حوزوی» و یا «اسلام فقاهتی» به قضاوت افکار عمومی بگذارند. 

علی‌رغم وجود ایدئولژی‌های متعدد در بهار انقلاب، اسلام بیان استقلال و آزادی و حق‌وندی که اندیشه راهنمای انقلاب ایران بود توانست انقلاب را به ثمر برساند. اطمینان دارم که آن دسته از مخاطبان این قلم که در جنگ روانی قدرت‌ها علیه مردم شکست خورده‌اند، به علت سانسورهای گسترده و عظیم، این عرایض من را برنمی‌تابند. چه بسا که به علت خودسانسورهای گسترده و عظیم، خواندن این نوشته را به انتها نرسانند. در این جنگ روانی، همان روش‌هایی را که شکنجه‌گران و بازجوها برای شکستن و منفعل کردن زندانیان سیاسی به‌کار می‌برند را، برای مردم در خارج زندان‌ها بکار می‌برند. از روش‌های بسیار مرسوم در این جنگ، این است که، با خشونت و خشونت‌گستری، باور و عقیده افراد (چه در زندانهای سیاسی و چه در خارج زندان‌ها) را غلط، و پلید، و کثیف، و… بباورانند. دیگر اینکه تلاش می‌کنند، با تخریب ترور شخصیت، هر خادمی را خائن؛ و با دروغ و تزویر، هر خائنی را خادم بنمایانند.

با اندیشه، نمی‌توان جنگید. اندیشه را می‌توان نقد کرد.

با اندیشه، نمی‌توان جنگید، چه اندیشه سلمان رشدی و شاری ابدو و…، و چه اندیشه خمینی، و خامنه‌ای، و بن‌لادن، و الظواهری، و البغدادی، و پهلوی، و رجوی، و…

اندیشه را می‌توان نقد کرد. با نقد، و با نقدِ نقد… در  مناظرههای دوستانه و بحث‌های آزاد، انواع و اقسام خشونت‌ها بی‌محل می‌شوند و اسلحه در دست سرکوب‌گران و خشونت‌گستران، بی‌اثر می‌گردد.

علی صدارت

تاریخ تولید و انتشار: ۲۱ مرداد ۱۴۰۱ برابر با  ۱۲ آگوست ۲۰۲۲ جمعه 

http://alisedarat.com/contact-us/ 

و نیز رجوع شود به:

  Ayatollah Khomeini Never Read Salman Rushdie’s Book

newyorker.com <https://www.newyorker.com/news/daily-comment/ayatollah-khomeini-never-read-salman-rushdies-book

Robin Wright

————————-

Ayatollah Ruhollah Khomeini never read Salman Rushdie’s book “The Satanic Verses” his son Ahmed told me in Tehran, in the early nineteen-nineties. The Iranian leader’s murderous 1989 fatwa against the British American writer <https://www.newyorker.com/news/daily-comment/salman-rushdie-and-the-power-of-words> was a political move to exploit the erupting fury in Pakistan, India, and beyond over a fictional dream sequence involving the Prophet Muhammad. The book’s passages, which portrayed human weaknesses and undermined the Prophet’s credibility as a messenger of God, were blasphemous to some Muslims.

وَقَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتَابِ أَنْ إِذَا سَمِعْتُمْ آيَاتِ اللَّهِ يُكْفَرُ بِهَا وَيُسْتَهْزَأُ بِهَا فَلَا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّىٰ يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ ۚ إِنَّكُمْ إِذًا مِثْلُهُمْ ۗ إِنَّ اللَّهَ جَامِعُ الْمُنَافِقِينَ وَالْكَافِرِينَ فِي جَهَنَّمَ جَمِيعًا

(نساء:۱۴۰، و همانا خداوند در کتاب الهی این حکم را بر شما فرستاد که اگر شنیدید که آیات خدا مورد کفر و استهزا قرار می گیرد با آنان همنشینی مکنید تا در موضوعی دیگر داخل شوند.)

https://qurantv.ir/content/11555?fbclid=IwAR3IOYTsazhlSc3WE7R-kA7uhowIxtLWADulSk5El4G4OnIZT5qhl1Pgfuo

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

به نام خداوند رحمتگر مهربان

قُلْ يَا أَيُّهَا الْكَافِرُونَ ﴿۱﴾

بگو اى كافران (۱)

لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ ﴿۲﴾

آنچه مى پرستيد نمى پرستم (۲)

وَلَا أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ ﴿۳﴾

و آنچه مى پرستم شما نمى پرستيد (۳)

وَلَا أَنَا عَابِدٌ مَا عَبَدْتُمْ ﴿۴﴾

و نه آنچه پرستيديد من مى پرستم (۴)

وَلَا أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ ﴿۵﴾

و نه آنچه مى پرستم شما مى پرستيد (۵)

لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ ﴿۶﴾

دين شما براى خودتان و دين من براى خودم (۶)

❊❊❊

❊❊❊

❊❊❊

ترور سلمان رشدی ۷۵ ساله با ضربات چاقو در نیویورک/ سلمان رشدی همچنان در بین حیات و شهادت

❊   ماخذ:

سلمان رشدی، نویسنده بریتانیایی هندی‌تبار در جریان یک مراسم در شهر نیویورک آمریکا با چاقو مورد حمله قرار گرفت.
روح‌ الله موسوی خمینی، بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران در سال ۱۳۶۷ و در پی انتشار کتاب آیات شیطانی حکم ارتداد و مهدورالدوم بودن وی را صادر کرده بود.
سلمان رشدی روز جمعه قرار بود در انستیتوی چاتاکوئا در غرب ایالت نیویورک سخنرانی کند. بنا به گزارش‌ ها، او بر روی صحنه محل سخنرانی با چاقو مورد حمله قرار گرفت.
طبق گزارش‌ های اولیه، سلمان رشدی، ۷۵ ساله به دنبال این حمله بر روی زمین افتاد. گروهی از افراد پس از این حادثه برای کمک به سلمان رشدی به دور او جمع شدند و پاهای او را بالا بردند تا خون به مغز وی برسد.
از شدت جراحت سلمان رشدی و حال جسمی او پس از این حمله هنوز گزارش چندانی منتشر نشده است. پلیس نیویورک اعلام کرده که سلمان رشدی از ناحیه گردن چاقو خورده و با آمبولانس هوایی به بیمارستان منتقل شده است. به گفته پلیس وضعیت جسمی سلمان رشدی پس از این حمله «نامشخص» است.
بنا به اعلام پلیس، فرد مظنون به حمله به سلمان رشدی بازداشت شده است. خبرنگار آسوشتیدپرس که شاهد حمله به سلمان رشدی بود، گفته است که مرد مهاجم بر روی صحنه محل سخنرانی به سوی این نویسنده هجوم برد و ۱۰ تا ۱۵ بار به او مشت یا چاقو زد. شاهدان عینی گفته‌ اند که این حمله حدود ۲۰ ثانیه طول کشید.
یک شاهد عینی دیگر به آسوشیتدپرس گفت که سلمان رشدی «بین ۶ تا ۸ بار» با چاقو مورد حمله قرار گرفت.
سلمان رشدی از چند سال پیش تاکنون در نیویورک ساکن شده بود.
بنياد پانزده خرداد در ایران بیش از ٣ میلیون دلار برای قتل سلمان رشدی جایزه تعیین کرده بود.
فرماندار نیویورک: سلمان رشدی زنده است
کتی هوکول، فرماندار نیویورک می‌ گوید، سلمان رشدی زنده است و به بیمارستان منتقل شده است.
فرماندار نیویورک از سلمان رشدی به عنوان فردی «بی‌ باک» ستایش کرد. کتی هوکول همچنین اعلام کرد که یک افسر پلیس ایالت نیویورک موفق به نجات جان سلمان رشدی شده است.
کتی هوکول گفت که هویت فرد مهاجم به سلمان رشدی متعاقباً اعلام خواهد شد.
بوریس جانسون می‌ گوید، از حمله به سلمان رشدی «منقلب» شده است:
بوریس جانسون، نخست‌ وزیر بریتانیا روز جمعه در صفحۀ توئیتر خود نوشت که از حمله به سلمان رشدی «منقلب» شده است.
نخست‌ وزیر بریتانیا افزود که سلمان رشدی در حال «دفاع از حقی بود که ما هرگز نباید از دفاع از آن دست برداریم.»
واکنش رهبر اکثریت دموکرات در مجلس سنای آمریکا:
چاک شومر، رهبر اکثریت دموکرات در مجلس سنای آمریکا روز جمعه در واکنش به حمله به سلمان رشدی این اقدام را «حمله به آزادی و فکر» توصیف کرد. چاک شومر یکی از دو نماینده ایالت نیویورک در مجلس سنای آمریکا است.
رهبر اکثریت دموکرات در مجلس سنای آمریکا ضمن آرزوی بهبودی و سلامتی برای سلمان رشدی ابراز امیدواری کرد که عامل حمله به او مجبور به «پاسخگویی» بابت اقدامش شود و «عدالت» در مورد او اجرا شود.
رئیس مجلس ملی فرانسه: سلمان رشدی مردی آزاده و متفکری متعهد است:
یائل برون پیوه، رئیس مجلس ملی فرانسه در واکنش به حمله به سلمان رشدی از او به عنوان «مردی آزاده و متفکری متعهد» یاد کرد.

وی در ادامه حمله به سلمان رشدی را «بزدلانه» و «نفرت‌ انگیز» توصیف کرد.

از کتاب: «انسان، حق، قضاوت و حقوق انسان در قرﺁن»

صفحات ۸۱ تا ۹۲

نوشته : ابوالحسن بنی صدر

تاریخ اولین انتشار: اسفند ماه 1362

تاریخ دومین انتشار :خرداد ماه 1368

تاریخ سومین انتشار: آبان ماه 1383

 1/3 –  جرم عقيده:

       اينكه كسى مى‏تواند، دينى غير اسلام داشته باشد و يا دينى نداشته باشد، مورد مخالفت كسى نيست. قرآن به دفعات بر اين امر تصريح كرده است: در دين اكراه نيست و… (88):

      قل ياايها الكافرون * لااعبد ما تعبدون * ولا انتم عبدون ما اعبد * و لا انا عابد ما عبدتم * و لا انتم عبدون مآاعبد * لكم دينكم ولى دين

       « بگو اي كافران آنچه را شما عبادت مى‏كنيد، من عبادت نمى‏كنم و آنچه را من عبادت مى‏كنم، شما عبادت نمى‏كنيد. و من آنچه را شما عبادت مى كرديد عبادت نمى‏كنم و آنچه را من عبادت مى‏كنم، شما عبادت نمى‏كنيد. بنابراين دين شما براى شما و دين من براى من.»

       قرآن به مسلمانان دستور مى‏دهد وقتى براى جهاد بيرون مى‏رويد با كسانى كه اظهار اسلام مى‏كنند، نجنگيد (89) و بر جان و مال كسانى كه از در سازش در مى‏آيند، حقى نداريد (90) و به پيامبر دستور مى‏دهد كه بر آزار كافران و منافقان بردبار باش (91) و به مسلمانان مى‏گويد با غير مسلمانانى كه به آنها نجنگيده‏اند، مى‏توانند دوست بشوند (92):

       لاينهكم الله عن الذين لم يقاتلوكم فى الدين و لم يخرجو كم من دياركم ان تبر و هم و تقسطوآ اليهم ان الله يحب المقسطين

       «خدا شما را از دوستى و قسط در حق آنانكه با شما در دين جنگ نمى كنند و شما را از شهر و ديار خويش بيرون نمى‏كنند، باز نمى‏دارد. چرا كه خدا قسط كنندگان را دوست مى‏دارد.»

       با وجود اين تصريحات، بايد ببينيم، ترك اسلام جرم است و مجازات دارد يا خير؟ شرك و كفر بزرگترين گناهانند. اما دادگاه رسيدگى به آن، دادگاه عدل الهى در معاد است. خدا چند نوبت به پيامبر مى‏گويد، كار كافران و مشركان و منافقان را بخود او واگذارد (93) چرا بزرگترين گناهان جرم تلقى نشده و قابل محاكمه نيست؟ به اين دليل كه اولاً تفتيش عقايد رايج مى‏شود و بدان، جامعه سراسر فاسد و تباه مى‏گردد. تجربه‏هاى مداوم و مستمر از قديمى‏ترين زمانها تا دوران ما، همه براينند كه هر زمان نوع عقيده موضوع قضاوت قرار مى‏گيرد، نتيجه معكوس ببار مى‏آورد و بجاى داد، ستم كامل برقرار مى‏كند. ثانياً عقيده و تحول آن، امرى نيست كه قاضى، با دانش و امكانات آدميان، بتواند در حيطه تشخيص آورد. علم و عدل خدايى مى‏خواهد.

    از اينرو در 24 آيه قرآن كه از مسلمان شدن و از اسلام بيرون رفتن سخن رفته است، هيچگاه مجازاتى براى مرتد، حتى در صورت تكرار ارتداد معين نگشته است (94):

 

 مجازات ارتداد در تاريخ سه دين

       درباره پيدايش مجازات ارتداد در دينهاى يهود و مسيحيت و اسلام، مطالعه‏هاى چندى انجام گرفته‏اند. اما اساس كار را بر قرآن مى‏گذاريم و به مناسبت، از اين مطالعه‏ها در روشن‏تر كردن امر، استفاده مى‏كنيم: قرآن، چند نوبت، از ارتداد قوم موسى سخن بميان آورده ا ست. بخصوص در سوره بقره آيه‏هاى 40 تا 97. قوم موسى، پس از غيبت موسى، گوساله پرست مى‏شوند. وقتى موسى باز مى‏گردد و اين قوم توبه مى‏كنند، خدا توبه را مى‏پذيرد و آنها را مى‏بخشد (95):

       ثم عفونا عنكم من بعد ذلك لعلكم تشكرون

      « آنگاه شما را از آن گناه بخشيديم. باشد كه سپاسگزار شويد.»

     در آيه 54 همين سوره به ياد مى‏آورد كه موسى بقوم خود گفت (96):

      و اذ قال موسى لقومه يا قوم انكم ظلمتم انفسكم باتخاذ كم العجل فتوبوا الى بارئكم فاقتلوا انفسكم خير لكم عند بارئكم فتاب عليكم انه هو التواب الرحيم

       « و ياد آريد وقتى موسى به قوم خود گفت: اى قوم همانا با روى نهادن به پرستش گوساله، به خود ستم كرديد. پس به نزد خدا توبه كنيد. نفسهای يكديگر را بكشيد. اين عمل، نزد خدا، براى شما نيكوتر است. پس توبه شما را پذيرفت. همانا او بسيار توبه‏پذير مهربان است.»

      مى‏ماند كه خدا نخست مى‏بخشد و بعد پيامبرش به قوم مى‏گويد يكديگر را بكشيد؟ با اين تناقض چه بايد كرد؟ بجاست، به يك امر واقع مستمر بپردازم و محكى را بدست بدهم : بتدريج كه قدرتهاى استبدادى جايگزين جامعه توحيدى مدينه مى‏شدند، آيه‏هاى قرآنى را بر وفق نيازهاى قدرت تفسير مى‏كردند. قدرت استبدادى فلسفه را بمدد مى‏گرفت تا اصول دين را از معانى قرآنى تهى كند. با اينكار، ربط معانى آيات قرآن با اصل‏هاى راهنما بريده مى‏شد. بناگزير معانى آيه‏ها ضد و نقيض مى‏شدند. براى پوشاندن اين تناقض‏ها، هر مفسرى، هر «صاحب فتوائى» به شيوه‏اى متوسل مى‏شد  و مى‏شود. بدينخاطر بود كه با وجود تصريح‏هاى مكرر قرآن كه از زبانش بدون اعوجاج است، روشن و آسان است، قرآن كتاب معما گشت و ماند.

      وقتى به اين امر واقع مستمر، پى بردم كه تعاريف اصول دين را در قرآن پى جستم. در پرتو آنها، زبان قرآن را روشن يافتم و متوجه اين واقعيت شدم كه اگر به آيه‏اى معنائى داده شود كه با اين اصول ناسازگار باشد، با آيه‏هاى بسيار ديگر در تناقض قرار مى‏گيرد. بدينسان محك را پيدا كردم و اينك در اختيار خواننده مى‏گذارم: شرط درستى معنى هر آيه اينست كه تناقض و يا تناقض‏ها بر نيانگيزد. كتاب حاضر شاهد درستى اين روش و كارآئى اين محك است: در تهيه اين كتاب به تمامى سوره‏هاى قرآن مراجعه كرده‏ام. به بيش از 500 آيه، استناد كرده‏ام، معانى آيه‏ها نه تنها كمتر تناقضى پيدا نكرده‏اند، بلكه، در رابطه با يكديگر موضوعات مورد بحث را از روشنى تمام برخوردار كرده‏اند.

     با توجه به اين توضيح پاسخ پرسش اين مى‏شود كه: نفس خويش را بكشيد، يعنى در توبه استقامت بجوئيد. با اين معنى، تناقض با آيه پيش رفع مى‏شود. تناقض‏هاى بسيار ديگر (با اصل در دين اكراه نيست، با اصل مسئوليت انسان كه با اختيار و آزادى ملازمه دارد و…) نيز بوجود نمى‏آيند. دانشمندى چون گلدزيهر، به آراء مفسران مراجعه كرده و به اين نتيجه رسيده است (97) كه در كلمه “اقتلوا” اگر دو نقطه را در زير قرار بدهيم، “اقيلو” مى‏شود و معناى آيه مى‏شود كه در توبه استوارى بجوئيد.ولی نفسهای خود را بکشید خود به معنای توبه رسا است  و آقاى طالقانى احتمال مى‏دهد (98) كه: 

  «اين دستور شأنى و آزمايشى بوده يعنى توبه چنين گناهى كشتن نفس شرك زا است  يا آماده شدن و تن دادن به خودكشى موجب پذيرش توبه آنان گشت.»

      بخصوص كه در آيه 59 همين سوره مى‏گويد ستمگران معناى قول خدا را برگرداندند و در آيه 79 مى‏گويد كه تورات را به دست نوشته‏اند و بجاى تورات اصلى قرار داده‏اند. در مناسبتهاى ديگر نيز ارتداد و پشت كردن قوم موسى را به موسى خاطرنشان مى‏كند و هيچگاه نمى‏گويد مجازات ارتداد را مرگ قرار داده‏ايم. با اينهمه فرض مى‏كنيم كه معناى آيه بر اين مجازات سخت صراحت دارد، و چون شرط پذيرفته شدن توبه « يكديگر را كشتن » بوده، تناقض نيز ميان دو آيه بوجود نمى‏آورد. ببينيم اين جرم و مجازات آن از دينى به دين ديگر، چگونه تحول كرده است:

     بنا بر تورات، موسى موافقان دعوت خود را به كشتن كسانى گمارد كه به گوساله پرستى روآورده بودند. و جاى جاى مجازات ارتداد و دشنام و كفر بخدا را اعدام ذكر كرده است (99):

  «به بنى اسراييل بگو: هر كس كه يهوه را دشنام دهد گناهكار است و آنكس كه به نام خدا دشنام دهد به مرگ، مجازات خواهد شد: تمام جماعت او را سنگسار خواهند كرد. بيگانه يا بومى، اگر به نام مقدس ناسزا يا كفر بگويد، به مرگ محكوم مى‏شود.»

  و باز:

      «اگر پيامبرى و يا رؤيا بافى، تو را به خدايانى غير از يهوه خواند… او را بكشيد. زيرا عصيان بخدا را تبليغ كرده است… اگر برادر تو، پسر مادر تو، يا پسر تو، يا دختر تو، يا همسر تو، كه بر سينه تو مى‏آرامد، يا دوست تو كه با او چون يك روح در دو تنيد، در خفا، تو را به پرستش خدايان ديگر خواند،… تسليم نمى‏شوى. گناه آنها را مخفى نمى‏دارى، آنها را به مجازات مرگ مى‏رسانى. نخست تو و سپس تمام مردم او را سنگسار مى‏كنيد تا بميرد… اگر ساكنان يك شهر روى به پرستش خدايان ديگر آوردند، تحقيق كن اگر صحت داشت، تمام مردم شهر را از دم تيغ بگذران. حتی حيوانها را نيز از دم تيغ بگذران. هر چه دارند گرد بياور و آتش بزن و شهر را نيز….»

     و اما در قرآن، در سوره مائده، داستان حواريون را با عيسى (ع) مى‏آورد: آنها مائده آسمانى مى‏خواهند و عيسى (ع) آن را از خدا طلب مى‏كند. پاسخ اين است (100):

       قال الله انى منزلها عليكم فمن يكفر بعد منكم فانى اعذبه عذاباً لا اعذبه احداً من العالمين

       «خدا گفت: اين مائده را براى شما مى‏فرستم. پس از آن، از شما، هر كس كافر شود، او را به چنان عذابى معذب كنم كه كس را نكرده باشم.»

       بدينسان هيچگونه مجازاتى معين نمى‏كند و بر مسيح و حواريون مقرر نمى‏دارد كه مرتد را خود مجازات كنند.

 در انجيل، حكم تورات، جاى خود را به ضرورت دورى كردن از مرتد، ترك كردن او و تهديدش كه خدا او را مجازات خواهد كرد مى‏سپارد (101):

     «يهوديان به عيسى (ع) ناسزا مى‏گويند، اما او به هيچ مجازاتى تهديدشان نمى‏كند.»

 – كسانى كه به کافری باز مى‏گردند و به انواع فسادها روى مى‏آورند، در خور مجازات از سوى خدا هستند كه مرگ است. اما قضاوت را خدا مى‏كند.

 – با منافقان و منحرفان از دين و با بت پرستان مطلقاً نبايد رابطه داشت…

 – با بى دينان و با نااستواران در دين، دوستى نبايد كرد…

 – مسيح به سن پل اختيار مى‏دهد كه هر كس را از او اطاعت نمى‏كند، بتواند مجازات كند.

 – مرتدان پيدا خواهند شد، خدا آنها را گمراه خواهد ساخت تا دروغهاى خود را راست بپندارند و سرانجام گرفتار قضاوت خدا شوند.

 – قضاوت خداوند درباره مرتدان سخت و بى گذشت است. كسى قانون موسى را نقض كند با شهادت دو يا سه نفر، بدون ترحم كشته مى‏شود.

 مجازات كسانى كه فرزند خدا را لگدكوب مى‏كنند و خونى را كه تقديس شده بود، نجس مى‏شمارند و به روح القدس توهين مى‏كنند، سخت‏تر نيست؟ زيرا ما كسى را كه گفت «انتقام پس دادن حق است. منم كه عوض پس مى‏دهم» و يا « خدا مردم را داورى خواهد كرد »، مى‏شناسيم و مى‏دانيم چه وحشتناك است بدست خداى زنده افتادن.

 -… زمانى خواهد رسيد كه مردمان از دين، باز مى‏گردند و به انواع فسادها روى مى‏آورند، به اولياء دين ناسزا مى‏گويند و تباه مى‏شوند. اين پاداش فساد آنها است.

      با وجود اين، در مسيحيت نيز ارتداد جرم مى‏شود. انواع پيدا مى‏كند و مجازات ارتداد، اعدام معين مى‏گردد. توبه «مرتد ملى» يعنى كسى كه در مسيحيت بدنيا مى‏آيد، بخشوده شدنى نمى‏شود:

     كليسا نخست با مجازات اعدام مخالف بود (102). اما بتدريج كه قدرت مى‏گرفت و به قدرت خود مى‏يافت، قدرت در نظرش توانايى و حق ستاندن حيات جلوه مى‏كرد: عمل بر خلاف اراده كليسا و رعايت نكردن قانون كليسا و توهين به كليسا، ارتداد بشمار مى‏آمدند و مجازات مرگ پيدا مى‏كردند (103) در « مجلس خبرگانى » كه بسال 381 ميلادى تشكيل شد، پيروزى كليساى روم مسلم گشت. از آن پس، كليسا ارتداد را جرم قابل مجازات شناخت. حداقل مجازات را جريمه مالى و حداكثر آن را مصادره اموال و اعدام قرار داد (104).

      بدينسان، كليسا از همان قاعده پيروى كرد كه تمامى فرعونيتها، تمامى استبدادهايى كه بنام عقيده بوجود مى‏آيند از آن پيروى مى‏كنند: بنام دفاع از وحدت دينى و وحدت جامعه مسيحى و بنام كاتوليسم كه بمعناى جهان را به باور مسيحيت درآوردن است، گريز از اطاعت كليسا و… را ارتداد تلقى و مجازات مى‏كرد. نظريه تجسم در پى بحث هايى كه در قرنهاى 4 و 5 ميلادى بر مى‏انگيخت، به كرسى مى‏نشست (105) و بديهى است كه مخالفت با كليسا مخالفت با خدا مى‏شد.

    بدينقرار از 300 سال پيش از بعثت پيامبر اسلام، كليسا تحول خود را در جهت مركز قدرتى جهانى شدن، شروع كرده بود. به سخن ديگر گرداگرد كانون پيدايش اسلام، دين‏ها وسيله كار استبدادهاى فراگير بودند. اسلام توانست راه و روشى جز راه و روش مبارزه با استبداد فراگير باشد. زيرا از جهات ديگر گذشته، از لحاظ جامعيت « ايدئولوژى » استبداد فراگير، نمى‏توانست با آن دينها رقابت كند. در واقع، در تمامى استبدادهاى فراگير، جرم عقيده بزرگترين و عمومى‏ترين جرم‏ها تلقى مى‏شود. در تمامى اين استبدادها تفتيش عقيده « قانونى » مى‏شود و دستگاه تفتيش عقيده برقرار مى‏گردد. پس يك محك از محك‏ها ارزيابى و شناخت اسلام، چگونگى برخوردش با مسئله ارتداد است. اگر اسلام روش مبارزه با انواع استبدادها، بخصوص استبداد فراگير باشد، بايد ارتداد را از فهرست جرائم قابل تعقيب و مجازات بيرون برده باشد:

 1- در سوره بقره، در قسمت آخر آيه 217، فرمايد: (106)

      و من يرتد منكم عن دينه فيمت و هو كافر فاولئك حبطت اعمالهم فى الدنيا و الاخرة …

       « و هر كس از شما، از دين برگردد و در حالى بميرد كه كافر است، اعمالش در دنيا و آخرت تباه مى‏گردد…»

  2- در سوره ممتحنه، قسمت دوم آيه 10 فرمايد: (107) اگر زنان از اسلام به كفر بازگشتند از كفار مهر و نفقه مطالبه كنيد. حكم خدا اينست.

 بديهى است كه اگر ارتداد جرم و مجازات آن اعدام بود، قرآن بنا را بر زندگى مرتد بعد از ارتداد نمى‏گذاشت.

      و براى اينكه جاى چون و چرا باقى نگذارد، نه تنها ارتداد را جرم قابل تعقيب نمى‏شمارد و برايش مجازات معين نمى‏كند، بلكه تكرار آن را نيز جرم قابل تعقيب نمى‏شمارد (108):

      و ان الذين آمنوا  ثم كفروا ثم آمنوا ثم كفروا ثم ازداد واكفراً لم يكن الله ليغفر لهم و لا ليهديهم سبيلا

      « و همانا كسانى كه ايمان مى‏آورند و سپس كافر مى‏شوند. باز ايمان مى‏آورند و از نو كافر مى‏شوند و سپس بر كفر خود مى‏افزايند، خدا نمى‏بخشدشان و به راهى هدايتشان نمى‏كند.»

      در سوره مائده، آيه 54، به پيامبران و مؤمنان دلگرمى مى‏دهد كه نگران روى برگرداندن اشخاص از اسلام نباشند. به آنها وعده مى‏دهد قومى ديگر به اسلام خواهند گرويد و به يارى اسلام برخواهند خاست.

     بدينخاطر كه اشرافيت قريش، مسلمانان را بزور شكنجه به ارتداد وادار مى‏كردند، در سوره نحل، آيه 106، مقرر فرمود كه ارتداد به زبان نيست به دل است. اما چه كسى مى‏تواند از حال دل آگاه شود؟ هيچكس. قرآن براى اينكه راه را بر تفتيش عقيده ببندد، نه تنها تجسس و جاسوسى و غيبت و… را حرام مى‏كند، بلكه خطاب به پيامبر مى‏فرمايد: (109)

  ولو نشاء لاءريناكهم فلعرفتهم بسيما هم فى لحن القول و الله يعلم اعمالكم

      « و اگر مى‏خواستيم بر شما مى‏نماياندميشان تا از لحنشان به آنچه در دل دارند، بى ببريد. و خدا به اعمال شما، همه آگاه است.»

       هنوز لازم مى‏بيند تصريح و تأكيد را بيشتر كند: (110)

       لست عليهم بمصيطر * الا من تولى و كفر فيعذبه الله العذاب الاكبر * ان الينا ايبهم * ثم علينا حسابهم*

       « تو مسلط و توانا بر آنها نيستى. جز اين نيست كه هر كس روى بگرداند و كافر بشود خدا او را به بزرگترين عذاب معذب مى‏كند. بديهى است كه بازگشت آنها بسوى ما است و آنگاه {رسيدگى به حساب اعمالشان} با ما است.

       تنها جزايى كه قرآن براى مرتدان معين مى‏كند، اينست (111):

  اولئك جز آئهم ان عليهم لعنة الله و الملائكة و الناس اجمعين

       « جزاء اينان، لعنت خدا و فرشتگان و تمامى مردمان است.» 

       و بديهى است اگر مرتد توبه كند، خدا توبه او را مى‏پذيرد (112):

      على ربكم اين يرحمكم و ان عدتم عدنا و جعلنا جهنم للكافرين حصيراً

       « بسا خدا بر شما باز رحمت آورد. و اگر به عصيان باز گشتيد، به عقوبت شما باز مى‏گرديم. جهنم را زندان كافران ساختيم»

       تنها در دادگاه عدل الهى و آنهم در رستاخيز، به اعمال آنها كه باز نمى‏گردند، رسيدگى خواهد شد (113):

      يوم تبيض وجوه و تسود وجوه فاما الذين اسودت وجوههم اكفرتم بعد ايمانكم فذوقوا العذاب بما كنتم تكفرون

        « و روزى كه روى هائى سپيد و روى هائى سياه مى‏شوند. اما آنها كه رويشان سياه مى‏شود، كسانى هستند كه بعد از ايمان كافر مى‏شوند. به آنها گفته مى‏شود: بچشيد عذاب را كه از كفر خود داريد».

         با وجود اين ، حاج سيد ابوالقاسم خوئی در « البيان فی تفسير القرﺁن »  (114) ﺁيه های 88 تا 90 سوره نساء را  دليل بر  حکم قتل مرتد گرفته است. حال ﺁنکه ﺁيه ها  در حق کسانی است که اسلام پذيرفته بودند و در مکه ، به کافران ، در جنگ با مسلمانان ، ياری می رساندند و صراحت دارند بر اينکه ، اگر ﺁنها  به راه صلح با مسلمانان ﺁمدند، مسلمانان را اختياری بر ﺁنها نيست. به سخن ديگر،  موضوع حکم نه ارتداد که دشمنی است   :

         در ﺁيه 88 کسانی را که موضوع حکم شده اند معرفی می کند و از مسلمانها می پرسد چرا در باره اين جماعت، دو دسته شده ايد :

        فما لکم فی المنافقين فئتين و الله ارکسهم بما کسبوا اتريدون أن تهدوا من اضل الله و من يضلل الله فلن تجد له سبيلا

         « چرا  در باره منافقان دو دسته شده ايد ؟  و حال ﺁنکه خداوند ﺁنها را بخاطر ﺁنچه کرده اند، رانده ( بنا بر الميزان طباطبائی گمراه کرده)  است. ﺁيا شما می خواهيد کسی را که خداوند گمراه کرده است هدايت کنيد؟ و کسی که خدا او را گمراه کند، راهی برای او نخواهی يافت. »

       بدين قرار ، سخن از کسانی است که خود را مسلمان می خوانند و با دشمنان مسلمانان همکاری می کنند. در ﺁيه های 89 و 90، روشی را معين می کند که می بايد با ﺁنها بکار برد :  

          ودوا لو تکفرون کما کفروا فتکونون سوﺁءً  فلا تتخذوا منهم اولياء حتی يهاجرو فی سبيل الله . فان تولو ا فخذوهم و اقتلوهم حيث وجدتموهم و لا تتخذوا منهم وليا و لا نصيرا * الا الذين يصلون الی قوم بينکم و بينهم ميثاق او جاؤکم حصرت صدورهم أن يقاتلوا قومهم و لو شاء الله لسلطهم عليکم فلقاتلوکم . فان اعتزلوکم فلم يقاتلوکم و القو ا اليکم السلم فما جعل الله لکم عليهم سبيلاً

        « ﺁنها همی خواهند که شما همانند ﺁنان کفر ﺁوريد و همگی يکسان شويد. پس ﺁنها را ولی خويش نگردانيد تا که در راه خدا هجرت گزينند. اگر به شما پشت کردند و به دشمنان پيوستند (تولو  پيروی کردن و تولو عنه روی بر گرداندن از معنی می دهد  در اينجا بسا پشت کردن به مسلمانان و روی ﺁوردن به دشمنان ﺁنان، هر دو مراد  باشد. ) پس هرجا يافتيدشان  دستگيرشان کنيد و بکشيدشان  و  از ﺁنها  ولی و ياور مگيريد * مگر کسانی از ﺁنها که به قومی روی می ﺁورند که ميان شما و ﺁنها ميثاق بسته شده است  و يا نزد شما ﺁيند  در حالی که سينه هاشان از جنگ  کردن با شما يا قوم خويش تنگ است ( رويه بی طرفی اتخاذ می کنند و  نه با شما و نه با دشمنان شما نمی جنگند. )  و اگر خدا می خواست هر ﺁينه ﺁنها را بر شما مسلط می کرد  پس با شما سخت می جنگيدند . اگر ﺁنان از جنگ با شما پرهيز کردند (رويه بی طرفی اتخاذ کردند )  و با شما به راه سلم و صلح ﺁمدند، پس خداوند  ، به شما  اختيار بر ﺁنها را نمی دهد . »

       بدين قرار، اگر برغم باز گشت از دين، به راه  سلم و صلح با مسلمانان ﺁيند، مسلمانان بر ﺁنها اختيار ندارند. خوئی خود نيز تصريح می کند (صفحه 338 البيان )   « در قرﺁن، ﺁيه ای که دلالت بر قتل مرتدان علی الاطلاق کند، وجود ندارد ».

       از احکام قرﺁنی که مسلمانان از ياد بردند و سلطه گران را بر خود مسلط کردند، بسا مهمترينشان اين حکم است. بنا بر منطق صوری، می تواند از  معانی سه ﺁيه و ﺁيه های پيش از ﺁن غفلت کرد و « القوا اليکم السلم » را اسلام ﺁوردن معنی کرد . ناگزير  « تولوا» هم کافر شدن معنی پيدا می کند. بنا بر اين، نه همکاری با دشمن سلطه گر که ترک دين ، موضوع حکم می شود. چنان می شود که « مسلمانان » همکاری با دشمن سلطه گر را ترک دين نمی دانند ، جرم نيز نمی دانند و خائن ترين هاشان ، افتخار نيز می کنند.

      بهر رو،  در صورتی که « سلم » را اسلام ﺁوردن ( دانستنی است که طباطبائی در الميزان و محمد حميد الله و … سلم و صلح معنی کرده اند )  معنی کنيم ، نه تنها  ﺁيه با تمامی ﺁيه هائی که ارتداد را  جرم قابل مجازات نخوانده اند، تناقض پيدا می کند ، بلکه با ﺁيه های 88 تا 90 همين سوره نيز تناقض پيدا می کند. زيرا الف –  دو دسته شدن مسلمانان بر سر همکاری منافقان با دشمنانشان بوده است . اگر ﺁنها را مرتد می دانستند که بر سر رفتار با ﺁنها، دو دسته نمی شدند. . و ب – در ﺁيه 89،  « تولو » کافر شدن معنی نمی دهد زيرا خداوند خود خاطر نشان می کند که گمراه شده اند. پس معنی ندارد  بفرمايد : پس اگر کافر شدند ! و ج – اما سلم بمعنای مسلمان شدن با خود ﺁيه نيز تناقض پيدا می کند. زيرا اگر مسلمان می شدند همانند ديگران می گشتند و « پس اگر با شما رويه بی طرفی اتخاذ کردند و با شما نجنگيدند »، بی محل  می شد.  

      مى‏ماند ناسزا به خدا و پيامبر و اولياء دين. در ناسزا، روش همان در گذشتن به بزرگوارى است (115). به استناد اين آيه بود كه على ( ع)در باره زنى كه به او ناسزا گفته بود، فرمود، پاسخ ناسزا يك ناسزا است، آن را هم من نمى‏دهم. با اينهمه يك سوره قرآن به ابولهب و همسرش كه مظهر ناسزاگويان به پيامبر بودند، اختصاص يافته است :(116)

      تبت يدا ابى لهب و تب * ما اغنى عنه ماله و ما كسب * سيصلى ناراً ذات لهب * و امرته حمالة الحطب * فى جيدها حبل من مسد *

     « بريده باد دست ابولهب. مال او و آنچه بدست مى‏آورد بكار او نمى‏آيد. زود باشد كه به دوزخ در آتشى شعله ور درافتد. و همسرش آتش بيار جهنم باشد در حاليكه طنابى از ليف خرما بگردن دارد.»

       چرا ناسزا گفتن را جرم قرار نداد؟ زيرا خدا حق است. پيامبر و اولياء او مظاهر حق هستند و آنكس كه به آنها ناسزا مى‏گويد، اين ناسزا به خود او باز مى‏گردد. ناسزا خود شهادتی مى‏شود بر حقانيت حق. اگر جانبدار حق بر حق بيشتر پابفشرد، ناسزا خود سبب مى‏شود كه توجه عمومى به حق فزونتر بگردد. چنين بود كه ابولهب خود از عوامل گسترش پيام حق شد. بدينسان راه حل يكى استوارى بر حق و ديگرى دورى از ناسزاگوئى و ناسزاگوها است تا جامعه از اين بيمارى بياسايد.


بیشتر از رسانه‌های ملیِ همگانی به‌مثابه شاخه‌ چهارم دولت ❊سایت شخصی علی صدارت❊ کشف کنید

Subscribe to get the latest posts sent to your email.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

بیشتر از رسانه‌های ملیِ همگانی به‌مثابه شاخه‌ چهارم دولت ❊سایت شخصی علی صدارت❊ کشف کنید

برای ادامه خواندن و دسترسی به آرشیو کامل، اکنون مشترک شوید.

ادامه مطلب

پیمایش به بالا