ترجمه مصاحبه:
خبرنگار مرد: آقای خمینی و چند تن از نزدیکانش در راس حکومت ایران خواستار مرگ توهینکننده به مقدسات یعنی سلمان رشدی نویسنده هندیتبار انگلیسی، بخاطر نوشتن آخرین کتابش در مورد حضرت محمد که با قرآن مطابقت ندارد، شدند.
خبرنگار زن: به دنبال شورش در ایران و اعتراض در انگلیس نویسنده از سفر به آمریکا سر باز زد و در اروپا رهبر مذهبی شیعیان حکم آیتالله خمینی را رد میکند.
“مساله ملی در ایران” دومین خبرنگار زن بنام پاتریسیا کاست: عصر دیروز مجری تلویزیون ایران برنامه عادی را قطع کرد تا فتوای خمینی در مورد حکم اعدام سلمان رشدی را اعلام کند. بدنبال آن، گروهی از پاسداران و لباسشخصیهای طرفدار نظام جلوی سفارت انگلیس به خیابان آمادهاند و شیشههای ساختمان سفارت را شکستند، اما از تشکلهای بزرگ اول انقلاب که برای پشتیبانی از حکومت میآمدند، خبری نیست. همانطور که آقای بنیصدر میگوید بعید است که این عمل خمینی نتیجه مطلوب را در ایران و یا دیگر نقاط جهان بدهد.
بنی صدر: اول باید امر واقع را دانست. من مطمئن هستم، آقای خمینی و اطرافیانش این کتاب را نخوانده اند! چگونه می توانند کتابی را محکوم کنند که نخواندهاند؟ پس این عمل، سیاسی برای استفاده در داخل و خارج است. به دنبال شکست در جنگ ایران و عراق، خمینی که در داخل و خارج خیلی منزوی شده است، حال بر روی نیروهای متعصب و فناتیک تکیه میکند. حکمش هم کاملا خلاف اسلام بوده، چنانچه تاکنون هیچ روحانی مذهب شیعه یا سنّی آنرا تائید نکرده است.
خبرنگار مرد: آقای بنیصدر را که مشاهده کردید در فرانسه در تبعید زندگی میکند. او اولین رئیس جمهور ایران در زمان خمینی بوده است.
❊
تقابل اسلام حقوندی با ’اسلام‘ تجاوزات به حقوق، بهخصوص در تاریخ معاصر قابل تامل است. در حالی که این ازخودبیگانگی، و تبدیل الله رحمان الرحیم (اسلام مصدق و بنیصدر و…)، به الله قاِصمِ الجَّبارین (اسلام خمینی و خامنهای و…) منحصر به دین اسلام نیست، مسیحیت هم به دین تفتیش عقاید ولایت مطلقه کلیسا در قرون وسطی مبدل شد.
این ازخودبیگانگی، منحصر به عقاید دینی نمیشود و گریبان عقاید دنیوی را هم میگیرد. مارکسیسم، تبدیل به ولایت مطلقه حزب پیشرو و استالینیسم و مائوئیسم شد، و لیبرالیسم هم تبدیل به ولایت مطلقه سرمایهسالاری و ترامپیسم شد.
قدرت نیازمند دستمایه کردن اندیشه است، و این نیاز، یک نیاز وجودی است. هر عقیده دینی و دنیوی که دستمایه قدرت قرار بگیرد، از معنا تهی، و در عمل به ضد خود مبدل میگردد. در این روند، مفاهیم و معانی، بنا به نیازهای قدرت، هر روزه مفهوم و معنای جدیدی، و چه بسا برضد آنچه تا آن زمان بوده است را بهخود میگیرد! این روند و این از خودبیگانگی، بدون انفعال ما مردم غیرممکن است! و البته در این روند از خودبیگانگی، قربانیان اصلی خود آن باورها هستند، و آن هم به قیمت خشونتها و سرکوبهایی که پیوسته بد و بدتر میگردند.
بعد از کودتای خرداد ۱۳۶۰ و «یکدست شدن نظام از مکتبیها»، اسلام بیان استقلال و آزادی و حقوندی، حتی جایش را به اسلام فیضیه نداد. حتی مراجع حوزه علمیه هم وقتی خود را با رنگ روزانهی قدرت همرنگ نساختند، به سرعت حذف شدند.
سرنوشت سید محمدکاظم شریعتمداری و نقل این خبر، بازگوی مثالهایی از این موارد است: …در پی انتشار تصاویری از آیت الله العظمی شبیری زنجانی در کنار رییس دولت اصلاحات در فضای مجازی؛ شیخ محمد یزدی در نامه به شبیر زنجانی (آبان۱۳۹۷): …یادآور میشوم مقام و احترام شما در سایه احترام به نظام اسلامی حاکم، رهبری و شأن مرجعیت است، پس لازم است این احترام و شئون مرجعیت را رعایت فرموده و ترتیبی اتخاذ فرمائید این گونه مسائل دیگر تکرار نگردد…..
–
دین « اسلام» و مذهب «شیعه» در قانون اساسی تئولژیک و ضدلائیک «جمهوری اسلامی» رسمیتی در آن حد پیدا میکنند. شیعه دوازه امامی، روی دوازدهمین امام، دکانی پرمنفعت باز کرده است. وقتی که پیشبرد منویات قدرت هدف است، منفعت این دکان، پر و پیمانتر میشود. وقتی لازم شد، همین امام زمانشان را هم در پیش پای قدرت، ذبح شرعی مینمایند:
خمینی گفت: حفظ نظام، اوجب واجبات است!
آذریقمی گفت: ولی فقیه، حتی میتواند توحید را هم تعطیل کند!
خمینی گفت: ولایت حتی میتواند احکام دین را تعطیل کند!
قاسم سلیمانی گفت: حفظ نظام از حفظ وجود مقدس امام زمان واجبتر است، زیرا میتواند زمینهساز ظهور باشد!
شعبانعلی رمضانیان، رئیس سازمان بسیج هنرمندان کل کشور گفت: پاسداری و حفظ انقلاب از حفظ جان امام زمان(عج) هم واجب تر است!
رائفی پور هم گفت: حفظ نظام از جان امام زمان هم واجبتر است!
❊
در همین راستا، و به همان مناسبت، مطالبی را در مورد ارتداد و کاربرد آن، در اینجا به مخاطبان عزیز ارائه میکنیم.
…در ۲۵ خرداد ۱۳۶۰، خمینی جبهه ملی را مرتد خواند و از دیگران خواست توبه کنند. هاشمی رفسنجانی مینویسد: «جلسه هیأت رئیسه داشتیم در مورد کیفیت طرح سلب کفایت سیاسی بنیصدر. شب در دادگستری، جلسه مشورتی قوای سهگانه با سپاه و… بود که در کیفیت حرکت سیاسی و تبلیغات و دستگیری سران مخالف محارب و مسائل روز تصمیمگیری شد…
–
…در ۲۴ خرداد ۱۳۶۰، مهندس بازرگان، همسر خود را نزد همسر بنیصدر فرستاد. اطلاع داده بود که فردا، ۲۵ خرداد ۱۳۶۰، که قرار بر اجتماع در میدان فردوسی به دعوت جبهه ملی است، قرار است مجاهدین ۵۰ هزار مسلح در آن اجتماع حاضر کنند. از بنیصدر میخواست در آن اجتماع حاضر شود.
بهزاد نبوی مینویسد: اگر آن اجتماع تشکیل میشد کار ما مخالفان بنیصدر تمام بود. نزد امام رفتیم و… و خمینی، سخنان تهدیدآمیز بر زبان آورد و دین را وسیله کرد و، بدان، جبهه ملی را مرتد خواند و… و اجتماع میدان فردوسی در ۲۵ خرداد ۱۳۶۰ تشکیل نشد و بنیصدر به مخفیگاه رفت و تا خروج از ایران، با کسی دیدار نکرد…
–
…بنى صدر، این ضمیمه را بعد از اطلاع از سخنان خمینى نوشته است:
…وقتى کسى میگفت «میزان راى مردم است» بگوید اگر ملت موافقت کند، من مخالفت میکنم، قوت جمهورى را که «راى ملت» بود، ضعف و ضعف جمهورى را که تدارک کودتا بر ضد رئیس جمهورى منتخب مردم بود، قوت کرده است…
…خمینى، پیش از ۲۵ خرداد که در آن گفت: «جبهه ملى از امروز مرتد است»، در ۶ خرداد، حربه تکفیر را بلند کرد و گفت کسى که «مکتبى» را مسخره کند، زنش بر او حرام مىشود و خودش هم باید مقتول باشد! علامت آنست که آقاى خمینى رهبری مرحله پایانى کودتا را خود برعهده گرفته بود…
در آن زمان، واژه «مکتبى» به طرفداران اسلام فقاهتی اطلاق میشد.
–
خمینیِ فرانسه به یمن اسلام بیانِ آزادی و استقلال و حقوق به قدرت رسید، ولی خمینیِ ایران، بر ضد خمینی فرانسه کودتا کرد. وی در بهشت زهرا گفت: …نه تنها اب و برق شما را مجانی میکنیم، به شما معنویت میدهیم…
حال ببینید «اسلام» و «معنویت» به جایی رسیده است که آدمخواری، بله آدمخواری را توصیه میکنند! گویی برای قدرتهای خارجی که در جنگ روانی، اسلامستیزی را ترویج میکنند، پنجره بهشت باز شد، و از آنجا یک «حجت الاسلام» (حجت به معنی= برهان، بینه، دلیل، سند، مدرک) به دامان آنها فرو افتاد!
حجت الاسلام سید محمود نبویان گفت: آدمخواری اگر در راه ولایت باشد در حکم هفتاد سال عبادت است/ اسلام احکام آدمخواری را معلوم کرده.
به گزارش فارس نیوز (۱۴ شهریور ۱۳۹۶)، https://www.farcenews.com/575.htm نبویان که اخیرا خواستار اعدام کسانی شده بود که به اصل ولایت مطلقه فقیه اعتقادی ندارند، معتقد است که میتوان به روشهای دیگری چون خوردن مرتدان هم متوسل شد، همانطور که در دوران صفویه با مخالفان دین خدا انجام شده و آدمخواری اگر در راه خدا و اسلام باشد در حکم هفتاد سال عبادت است.
نبویان در گفتگو با خبرنگار فارس، قوانین کنونی در اعدام مرتدان که صرفا به کسانی محدود میشود که اعتقاد خود را به شریعت مقدس اسلام و امامان شیعه از دست میدهند را ناکافی دانسته و این جرایم را قابل تسری به عدم اعتقاد به رهبر معظم انقلاب حضرت امام خامنه ای و امام خمینی شناخته و از سعید امامی به عنوان یکی از سربازان دلیر اسلام نام برد که باید الگوی بسیجیان و نیروهای ارزشی باشد.
نبویان گفت: زمانی که تشیع دوازده امامی توسط صفویه از لبنان به ایران وارد شد، شیعیان مخالفین شاه را می خوردند. کافی بود شاه اسماعیل یا شاه عباس اشاره ای کند تا شیعیان با همان لباسهای درباری، مرتدی را که احیانا جسارتی کرده یا در اعتقاداتش خللی ایجاد شده زنده زنده بخورند و استخوانش را هم باقی نگذارند. امروز ما را چه شده که به اندازه آدمخواران شاه عباس غیرت شیعی نداریم؟ آیا این درست است که در تاریخ بگویند شیعیان امام خامنه ای به اندازه شیعیان شاه عباس غیرت و توحش دینی نداشتند؟
اسلام احکام آدمخواری را معلوم کرده و دنیا باید بفهمد که شیعه وحشی است و با کسی شوخی ندارد. چرا ما شیعیان امروزی نباید نشان دهیم که کماکان شیعه مرتضی علی هستیم؟ کافی است در یکی از همین هیئات مذهبی یکی دو تا مرتد را که از همین قشر سوسول های دانشگاه رفته و به اصطلاح تحصیل کرده هستند را بیاوریم و بعد از اینکه بسیحیان حسابی سینه زنی کردند و به خلسه مذهبی رفتند آنها را به میانشان بیاندازیم و بگوییم اگر شیعه حضرت عباس هستید اینها را بخورید. خواهید دید دوبار که اینها را خوردند، دیگر کسی جرات ارتداد نمی کند و این مرض بحمدالله از جامعه اسلامی زدوده خواهد شد.
سید محمود نبویان (متولد ۱۳۴۴ در بابل) عضو جبههٔ پایداری و دانشیار گروه فلسفهٔ مؤسسهٔ امام خمینی است. او نمایندهٔ تهران در دورهٔ نهم مجلس شورای اسلامی و عضو شورای مرکزی فراکسیون اصولگرایان مجلس بودهاست. او از شاگردان محمدتقی مصباح یزدی، احمد مجتهدی تهرانی، میرزا جواد تبریزی، حسین وحید خراسانی و محمد فاضل لنکرانی بودهاست…
–
…در ۲۵ خرداد ۱۳۶۰، خمینى در سخنرانى خود در مقابل پیشنهاد بنی صدر برای رفراندوم و در رابطه با اعتراض جبهه ملی به لایحه قصاص اعلام مىکند : اگر سى و پنج ملیون نفر بگویند بله من مىگویم نه. …آن روز مسلح نداشتیم، موفق شدیم حالا مسلح نیز داریم! …جبهه ملى مرتد است. …من حالا هم توبه را قبول مىکنم. اسلام توبه را قبول مىکند. نهضت آزادى از رادیو اعلام کند این اطلاعیه جبهه ملى کفر آمیز است…و آن آقا [منظور بنی صدر] هم بروند از ملت عذرخواهى کند.
قدرت، قدرتمدار را کر و کور میکند. خمینی خود را در آن روزهای خطیر کودتای خرداد ۱۳۶۰، در مقام خدایی میبیند و متوهمانه و مستکبرانه میگوید: «من حالا هم توبه را قبول میکنم»
ولی اگر عمر مجال بدهد، قدرتمدار از تجاوزها که به حقوق کرده است، پشیمان میشود.
محمدرضا پهلوی که در ۱۸ مرداد ۱۳۴۹ گفت: «…اسلام مترقیترین و کاملترین ادیان است، و ما را از هر مکتب دیگی بینیاز میکند…» از اسلام فقاهتی و حوزوی و فیضیه، بسیار بهرهمند بود. فقها و مراجعی چون خمینی و کاشانی و… در کودتای مرداد ۱۳۳۲ نقش موثری داشتند. اینها در انقلاب ۱۳۵۷، به همراه پهلوی، از اسلام بیان آزادی و استقلال و حقوندی، شکست خوردند. محمدرضا پهلوی در نطق تاریخی و بسیار مهم خود در آستانه انقلاب، و قبل از خروج از کشور گفت:
…در فضای باز سیاسی، که از دو سال پیش به تدریج ایجاد میشد، شما ملت ایران علیه ظلم و فساد بپا خواستید.
انقلاب ملت ایران، نمیتواند مورد تایید من به عنوان پادشاه ایران، و به عنوان یک فرد ایرانی، نباشد.
موج اعتصابها نیز که بسیاری از انها بر حق بوده، اخیرا تغییر ماهیت و جهت یافت و تا چرخهای اقتصاد مملکت و زندگی روزمره مردم، فلج شود.
…بهنام جلوگیری از آشوب و هرج و مرج این امکان وجود دارد که اشتباهات گذشته و فشار اختناق تکرار شود…
…من بهنام پادشاه شما که سوگند خوردهام که تمامیت ارضی مملکت، وحدت ملی و مذهب شیعه اثنیعشری را حفظ کنم، بار دیگر در برابر ملّت ایران سوگند خود را تکرار میکنم و متعهد میشوم که خطاهای گذشته هرگز تکرار نشود، بلکه خطاها از هر جهت نیز جبران گردد. متعهد میشوم که پس از برقراری نظم و آرامش در اسرع وقت یک دولت ملی برای آزادیهای اساسی و انجام انتخابات آزاد، تعیین شود تا قانون اساسی که خونبهای انقلاب مشروطیت است بهصورت کامل به مرحله اجرا در آید،
من نیز پیام انقلاب شما ملت ایران را شنیدم!
محمدرضا پهلوی در روزهای آخر عمر خود، باری دیگر به برخی از اشتباهات خود اقرار کرد، و با دیده پراشک یادی از مرگ و اینکه با یک تکه پارچه از این دنیا خواهد رفت را کرد.
رضاخان پهلوی هم قهر کرد و به رودهن رفت.
خمینی در حصری که رفسنجانی و خامنهای و احمد خمینی و شرکا او را محصور کرده بودند، حتی موفق به استعفا نشد (اطرافیانش، بهخصوص رفسنجانی مانع شدند) وی برای بازگشت بنیصدر، افراد مورد اطمیان خود را در سه نوبت نزد وی به فرانسه فرستاد.
مائو هم بنا به گفته سیدنی ریتنبرگ (Sidney Rittenberg) در مصاحبه ژانویه ۲۰۱۳ با فایننشیال تایمز، سخت از کارهای «انقلابی» خود پشیمان بوده.
استالین هم میخواست از قدرت استعفا بدهد و اطرافیانش نگذاشتند. زیرا که «حفظ نظام، اوجب واجبات است» چه بسا که آن اطرافیان از استالین متنفر هم بودند. خشونت استالین در حوزه خصوصی و خانواده وی هم موجود بوده، و او روزی به زنش سیلی زد! زنش در اثر خودکشی مرد و بعد از آن استالین به حلقه بزرگان شوروی تصمیم خود را اعلام کرد، ولی آنها (از جمله مولوتوف و بقیه) او را از این کار منصرف کردند.
❊
در دین اسلام، نوزایشی که دین مسیحیت قرون وسطی را منقلب کرد (انقلاب مسیحی) را شاهد نبودیم، تا اینکه در بهار ایران، با انقلاب اسلامی، یعنی با انقلاب در اسلام، خمینی و خامنهای و شرکا توانستند چهره واقعی خود و باورهای خود را، به عناوین چون «اسلام فیضیه» و یا «اسلام حوزوی» و یا «اسلام فقاهتی» به قضاوت افکار عمومی بگذارند.
علیرغم وجود ایدئولژیهای متعدد در بهار انقلاب، اسلام بیان استقلال و آزادی و حقوندی که اندیشه راهنمای انقلاب ایران بود توانست انقلاب را به ثمر برساند. اطمینان دارم که آن دسته از مخاطبان این قلم که در جنگ روانی قدرتها علیه مردم شکست خوردهاند، به علت سانسورهای گسترده و عظیم، این عرایض من را برنمیتابند. چه بسا که به علت خودسانسورهای گسترده و عظیم، خواندن این نوشته را به انتها نرسانند. در این جنگ روانی، همان روشهایی را که شکنجهگران و بازجوها برای شکستن و منفعل کردن زندانیان سیاسی بهکار میبرند را، برای مردم در خارج زندانها بکار میبرند. از روشهای بسیار مرسوم در این جنگ، این است که، با خشونت و خشونتگستری، باور و عقیده افراد (چه در زندانهای سیاسی و چه در خارج زندانها) را غلط، و پلید، و کثیف، و… بباورانند. دیگر اینکه تلاش میکنند، با تخریب ترور شخصیت، هر خادمی را خائن؛ و با دروغ و تزویر، هر خائنی را خادم بنمایانند.
–
با اندیشه، نمیتوان جنگید. اندیشه را میتوان نقد کرد.
با اندیشه، نمیتوان جنگید، چه اندیشه سلمان رشدی و شاری ابدو و…، و چه اندیشه خمینی، و خامنهای، و بنلادن، و الظواهری، و البغدادی، و پهلوی، و رجوی، و…
اندیشه را میتوان نقد کرد. با نقد، و با نقدِ نقد… در مناظرههای دوستانه و بحثهای آزاد، انواع و اقسام خشونتها بیمحل میشوند و اسلحه در دست سرکوبگران و خشونتگستران، بیاثر میگردد.
–
تاریخ تولید و انتشار: ۲۱ مرداد ۱۴۰۱ برابر با ۱۲ آگوست ۲۰۲۲ جمعه
https://alisedarat.com/contact-us/
❊
Ayatollah Khomeini Never Read Salman Rushdie’s Book
newyorker.com <https://www.newyorker.com/news/daily-comment/ayatollah-khomeini-never-read-salman-rushdies-book
Robin Wright
————————-
Ayatollah Ruhollah Khomeini never read Salman Rushdie’s book “The Satanic Verses” his son Ahmed told me in Tehran, in the early nineteen-nineties. The Iranian leader’s murderous 1989 fatwa against the British American writer <https://www.newyorker.com/news/daily-comment/salman-rushdie-and-the-power-of-words> was a political move to exploit the erupting fury in Pakistan, India, and beyond over a fictional dream sequence involving the Prophet Muhammad. The book’s passages, which portrayed human weaknesses and undermined the Prophet’s credibility as a messenger of God, were blasphemous to some Muslims.
❊
وَقَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتَابِ أَنْ إِذَا سَمِعْتُمْ آیَاتِ اللَّهِ یُکْفَرُ بِهَا وَیُسْتَهْزَأُ بِهَا فَلَا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّىٰ یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ ۚ إِنَّکُمْ إِذًا مِثْلُهُمْ ۗ إِنَّ اللَّهَ جَامِعُ الْمُنَافِقِینَ وَالْکَافِرِینَ فِی جَهَنَّمَ جَمِیعًا
(نساء:۱۴۰، و همانا خداوند در کتاب الهی این حکم را بر شما فرستاد که اگر شنیدید که آیات خدا مورد کفر و استهزا قرار می گیرد با آنان همنشینی مکنید تا در موضوعی دیگر داخل شوند.)
❊
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
قُلْ یَا أَیُّهَا الْکَافِرُونَ ﴿۱﴾
بگو اى کافران (۱)
لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ ﴿۲﴾
آنچه مى پرستید نمى پرستم (۲)
وَلَا أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ ﴿۳﴾
و آنچه مى پرستم شما نمى پرستید (۳)
وَلَا أَنَا عَابِدٌ مَا عَبَدْتُمْ ﴿۴﴾
و نه آنچه پرستیدید من مى پرستم (۴)
وَلَا أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ ﴿۵﴾
و نه آنچه مى پرستم شما مى پرستید (۵)
لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ ﴿۶﴾
دین شما براى خودتان و دین من براى خودم (۶)
❊❊❊
❊❊❊
❊❊❊
ترور سلمان رشدی ۷۵ ساله با ضربات چاقو در نیویورک/ سلمان رشدی همچنان در بین حیات و شهادت
❊ ماخذ:
وی در ادامه حمله به سلمان رشدی را «بزدلانه» و «نفرت انگیز» توصیف کرد.
❊
از کتاب: «انسان، حق، قضاوت و حقوق انسان در قرﺁن»
صفحات ۸۱ تا ۹۲
نوشته : ابوالحسن بنی صدر
تاریخ اولین انتشار: اسفند ماه ۱۳۶۲
تاریخ دومین انتشار :خرداد ماه ۱۳۶۸
تاریخ سومین انتشار: آبان ماه ۱۳۸۳
۱/۳ – جرم عقیده:
اینکه کسى مىتواند، دینى غیر اسلام داشته باشد و یا دینى نداشته باشد، مورد مخالفت کسى نیست. قرآن به دفعات بر این امر تصریح کرده است: در دین اکراه نیست و… (۸۸):
قل یاایها الکافرون * لااعبد ما تعبدون * ولا انتم عبدون ما اعبد * و لا انا عابد ما عبدتم * و لا انتم عبدون مآاعبد * لکم دینکم ولى دین
« بگو ای کافران آنچه را شما عبادت مىکنید، من عبادت نمىکنم و آنچه را من عبادت مىکنم، شما عبادت نمىکنید. و من آنچه را شما عبادت مى کردید عبادت نمىکنم و آنچه را من عبادت مىکنم، شما عبادت نمىکنید. بنابراین دین شما براى شما و دین من براى من.»
قرآن به مسلمانان دستور مىدهد وقتى براى جهاد بیرون مىروید با کسانى که اظهار اسلام مىکنند، نجنگید (۸۹) و بر جان و مال کسانى که از در سازش در مىآیند، حقى ندارید (۹۰) و به پیامبر دستور مىدهد که بر آزار کافران و منافقان بردبار باش (۹۱) و به مسلمانان مىگوید با غیر مسلمانانى که به آنها نجنگیدهاند، مىتوانند دوست بشوند (۹۲):
لاینهکم الله عن الذین لم یقاتلوکم فى الدین و لم یخرجو کم من دیارکم ان تبر و هم و تقسطوآ الیهم ان الله یحب المقسطین
«خدا شما را از دوستى و قسط در حق آنانکه با شما در دین جنگ نمى کنند و شما را از شهر و دیار خویش بیرون نمىکنند، باز نمىدارد. چرا که خدا قسط کنندگان را دوست مىدارد.»
با وجود این تصریحات، باید ببینیم، ترک اسلام جرم است و مجازات دارد یا خیر؟ شرک و کفر بزرگترین گناهانند. اما دادگاه رسیدگى به آن، دادگاه عدل الهى در معاد است. خدا چند نوبت به پیامبر مىگوید، کار کافران و مشرکان و منافقان را بخود او واگذارد (۹۳) چرا بزرگترین گناهان جرم تلقى نشده و قابل محاکمه نیست؟ به این دلیل که اولاً تفتیش عقاید رایج مىشود و بدان، جامعه سراسر فاسد و تباه مىگردد. تجربههاى مداوم و مستمر از قدیمىترین زمانها تا دوران ما، همه براینند که هر زمان نوع عقیده موضوع قضاوت قرار مىگیرد، نتیجه معکوس ببار مىآورد و بجاى داد، ستم کامل برقرار مىکند. ثانیاً عقیده و تحول آن، امرى نیست که قاضى، با دانش و امکانات آدمیان، بتواند در حیطه تشخیص آورد. علم و عدل خدایى مىخواهد.
از اینرو در ۲۴ آیه قرآن که از مسلمان شدن و از اسلام بیرون رفتن سخن رفته است، هیچگاه مجازاتى براى مرتد، حتى در صورت تکرار ارتداد معین نگشته است (۹۴):
مجازات ارتداد در تاریخ سه دین
درباره پیدایش مجازات ارتداد در دینهاى یهود و مسیحیت و اسلام، مطالعههاى چندى انجام گرفتهاند. اما اساس کار را بر قرآن مىگذاریم و به مناسبت، از این مطالعهها در روشنتر کردن امر، استفاده مىکنیم: قرآن، چند نوبت، از ارتداد قوم موسى سخن بمیان آورده ا ست. بخصوص در سوره بقره آیههاى ۴۰ تا ۹۷٫ قوم موسى، پس از غیبت موسى، گوساله پرست مىشوند. وقتى موسى باز مىگردد و این قوم توبه مىکنند، خدا توبه را مىپذیرد و آنها را مىبخشد (۹۵):
ثم عفونا عنکم من بعد ذلک لعلکم تشکرون
« آنگاه شما را از آن گناه بخشیدیم. باشد که سپاسگزار شوید.»
در آیه ۵۴ همین سوره به یاد مىآورد که موسى بقوم خود گفت (۹۶):
و اذ قال موسى لقومه یا قوم انکم ظلمتم انفسکم باتخاذ کم العجل فتوبوا الى بارئکم فاقتلوا انفسکم خیر لکم عند بارئکم فتاب علیکم انه هو التواب الرحیم
« و یاد آرید وقتى موسى به قوم خود گفت: اى قوم همانا با روى نهادن به پرستش گوساله، به خود ستم کردید. پس به نزد خدا توبه کنید. نفسهای یکدیگر را بکشید. این عمل، نزد خدا، براى شما نیکوتر است. پس توبه شما را پذیرفت. همانا او بسیار توبهپذیر مهربان است.»
مىماند که خدا نخست مىبخشد و بعد پیامبرش به قوم مىگوید یکدیگر را بکشید؟ با این تناقض چه باید کرد؟ بجاست، به یک امر واقع مستمر بپردازم و محکى را بدست بدهم : بتدریج که قدرتهاى استبدادى جایگزین جامعه توحیدى مدینه مىشدند، آیههاى قرآنى را بر وفق نیازهاى قدرت تفسیر مىکردند. قدرت استبدادى فلسفه را بمدد مىگرفت تا اصول دین را از معانى قرآنى تهى کند. با اینکار، ربط معانى آیات قرآن با اصلهاى راهنما بریده مىشد. بناگزیر معانى آیهها ضد و نقیض مىشدند. براى پوشاندن این تناقضها، هر مفسرى، هر «صاحب فتوائى» به شیوهاى متوسل مىشد و مىشود. بدینخاطر بود که با وجود تصریحهاى مکرر قرآن که از زبانش بدون اعوجاج است، روشن و آسان است، قرآن کتاب معما گشت و ماند.
وقتى به این امر واقع مستمر، پى بردم که تعاریف اصول دین را در قرآن پى جستم. در پرتو آنها، زبان قرآن را روشن یافتم و متوجه این واقعیت شدم که اگر به آیهاى معنائى داده شود که با این اصول ناسازگار باشد، با آیههاى بسیار دیگر در تناقض قرار مىگیرد. بدینسان محک را پیدا کردم و اینک در اختیار خواننده مىگذارم: شرط درستى معنى هر آیه اینست که تناقض و یا تناقضها بر نیانگیزد. کتاب حاضر شاهد درستى این روش و کارآئى این محک است: در تهیه این کتاب به تمامى سورههاى قرآن مراجعه کردهام. به بیش از ۵۰۰ آیه، استناد کردهام، معانى آیهها نه تنها کمتر تناقضى پیدا نکردهاند، بلکه، در رابطه با یکدیگر موضوعات مورد بحث را از روشنى تمام برخوردار کردهاند.
با توجه به این توضیح پاسخ پرسش این مىشود که: نفس خویش را بکشید، یعنى در توبه استقامت بجوئید. با این معنى، تناقض با آیه پیش رفع مىشود. تناقضهاى بسیار دیگر (با اصل در دین اکراه نیست، با اصل مسئولیت انسان که با اختیار و آزادى ملازمه دارد و…) نیز بوجود نمىآیند. دانشمندى چون گلدزیهر، به آراء مفسران مراجعه کرده و به این نتیجه رسیده است (۹۷) که در کلمه “اقتلوا” اگر دو نقطه را در زیر قرار بدهیم، “اقیلو” مىشود و معناى آیه مىشود که در توبه استوارى بجوئید.ولی نفسهای خود را بکشید خود به معنای توبه رسا است و آقاى طالقانى احتمال مىدهد (۹۸) که:
«این دستور شأنى و آزمایشى بوده یعنى توبه چنین گناهى کشتن نفس شرک زا است یا آماده شدن و تن دادن به خودکشى موجب پذیرش توبه آنان گشت.»
بخصوص که در آیه ۵۹ همین سوره مىگوید ستمگران معناى قول خدا را برگرداندند و در آیه ۷۹ مىگوید که تورات را به دست نوشتهاند و بجاى تورات اصلى قرار دادهاند. در مناسبتهاى دیگر نیز ارتداد و پشت کردن قوم موسى را به موسى خاطرنشان مىکند و هیچگاه نمىگوید مجازات ارتداد را مرگ قرار دادهایم. با اینهمه فرض مىکنیم که معناى آیه بر این مجازات سخت صراحت دارد، و چون شرط پذیرفته شدن توبه « یکدیگر را کشتن » بوده، تناقض نیز میان دو آیه بوجود نمىآورد. ببینیم این جرم و مجازات آن از دینى به دین دیگر، چگونه تحول کرده است:
بنا بر تورات، موسى موافقان دعوت خود را به کشتن کسانى گمارد که به گوساله پرستى روآورده بودند. و جاى جاى مجازات ارتداد و دشنام و کفر بخدا را اعدام ذکر کرده است (۹۹):
«به بنى اسراییل بگو: هر کس که یهوه را دشنام دهد گناهکار است و آنکس که به نام خدا دشنام دهد به مرگ، مجازات خواهد شد: تمام جماعت او را سنگسار خواهند کرد. بیگانه یا بومى، اگر به نام مقدس ناسزا یا کفر بگوید، به مرگ محکوم مىشود.»
و باز:
«اگر پیامبرى و یا رؤیا بافى، تو را به خدایانى غیر از یهوه خواند… او را بکشید. زیرا عصیان بخدا را تبلیغ کرده است… اگر برادر تو، پسر مادر تو، یا پسر تو، یا دختر تو، یا همسر تو، که بر سینه تو مىآرامد، یا دوست تو که با او چون یک روح در دو تنید، در خفا، تو را به پرستش خدایان دیگر خواند،… تسلیم نمىشوى. گناه آنها را مخفى نمىدارى، آنها را به مجازات مرگ مىرسانى. نخست تو و سپس تمام مردم او را سنگسار مىکنید تا بمیرد… اگر ساکنان یک شهر روى به پرستش خدایان دیگر آوردند، تحقیق کن اگر صحت داشت، تمام مردم شهر را از دم تیغ بگذران. حتی حیوانها را نیز از دم تیغ بگذران. هر چه دارند گرد بیاور و آتش بزن و شهر را نیز….»
و اما در قرآن، در سوره مائده، داستان حواریون را با عیسى (ع) مىآورد: آنها مائده آسمانى مىخواهند و عیسى (ع) آن را از خدا طلب مىکند. پاسخ این است (۱۰۰):
قال الله انى منزلها علیکم فمن یکفر بعد منکم فانى اعذبه عذاباً لا اعذبه احداً من العالمین
«خدا گفت: این مائده را براى شما مىفرستم. پس از آن، از شما، هر کس کافر شود، او را به چنان عذابى معذب کنم که کس را نکرده باشم.»
بدینسان هیچگونه مجازاتى معین نمىکند و بر مسیح و حواریون مقرر نمىدارد که مرتد را خود مجازات کنند.
در انجیل، حکم تورات، جاى خود را به ضرورت دورى کردن از مرتد، ترک کردن او و تهدیدش که خدا او را مجازات خواهد کرد مىسپارد (۱۰۱):
«یهودیان به عیسى (ع) ناسزا مىگویند، اما او به هیچ مجازاتى تهدیدشان نمىکند.»
– کسانى که به کافری باز مىگردند و به انواع فسادها روى مىآورند، در خور مجازات از سوى خدا هستند که مرگ است. اما قضاوت را خدا مىکند.
– با منافقان و منحرفان از دین و با بت پرستان مطلقاً نباید رابطه داشت…
– با بى دینان و با نااستواران در دین، دوستى نباید کرد…
– مسیح به سن پل اختیار مىدهد که هر کس را از او اطاعت نمىکند، بتواند مجازات کند.
– مرتدان پیدا خواهند شد، خدا آنها را گمراه خواهد ساخت تا دروغهاى خود را راست بپندارند و سرانجام گرفتار قضاوت خدا شوند.
– قضاوت خداوند درباره مرتدان سخت و بى گذشت است. کسى قانون موسى را نقض کند با شهادت دو یا سه نفر، بدون ترحم کشته مىشود.
مجازات کسانى که فرزند خدا را لگدکوب مىکنند و خونى را که تقدیس شده بود، نجس مىشمارند و به روح القدس توهین مىکنند، سختتر نیست؟ زیرا ما کسى را که گفت «انتقام پس دادن حق است. منم که عوض پس مىدهم» و یا « خدا مردم را داورى خواهد کرد »، مىشناسیم و مىدانیم چه وحشتناک است بدست خداى زنده افتادن.
-… زمانى خواهد رسید که مردمان از دین، باز مىگردند و به انواع فسادها روى مىآورند، به اولیاء دین ناسزا مىگویند و تباه مىشوند. این پاداش فساد آنها است.
با وجود این، در مسیحیت نیز ارتداد جرم مىشود. انواع پیدا مىکند و مجازات ارتداد، اعدام معین مىگردد. توبه «مرتد ملى» یعنى کسى که در مسیحیت بدنیا مىآید، بخشوده شدنى نمىشود:
کلیسا نخست با مجازات اعدام مخالف بود (۱۰۲). اما بتدریج که قدرت مىگرفت و به قدرت خود مىیافت، قدرت در نظرش توانایى و حق ستاندن حیات جلوه مىکرد: عمل بر خلاف اراده کلیسا و رعایت نکردن قانون کلیسا و توهین به کلیسا، ارتداد بشمار مىآمدند و مجازات مرگ پیدا مىکردند (۱۰۳) در « مجلس خبرگانى » که بسال ۳۸۱ میلادى تشکیل شد، پیروزى کلیساى روم مسلم گشت. از آن پس، کلیسا ارتداد را جرم قابل مجازات شناخت. حداقل مجازات را جریمه مالى و حداکثر آن را مصادره اموال و اعدام قرار داد (۱۰۴).
بدینسان، کلیسا از همان قاعده پیروى کرد که تمامى فرعونیتها، تمامى استبدادهایى که بنام عقیده بوجود مىآیند از آن پیروى مىکنند: بنام دفاع از وحدت دینى و وحدت جامعه مسیحى و بنام کاتولیسم که بمعناى جهان را به باور مسیحیت درآوردن است، گریز از اطاعت کلیسا و… را ارتداد تلقى و مجازات مىکرد. نظریه تجسم در پى بحث هایى که در قرنهاى ۴ و ۵ میلادى بر مىانگیخت، به کرسى مىنشست (۱۰۵) و بدیهى است که مخالفت با کلیسا مخالفت با خدا مىشد.
بدینقرار از ۳۰۰ سال پیش از بعثت پیامبر اسلام، کلیسا تحول خود را در جهت مرکز قدرتى جهانى شدن، شروع کرده بود. به سخن دیگر گرداگرد کانون پیدایش اسلام، دینها وسیله کار استبدادهاى فراگیر بودند. اسلام توانست راه و روشى جز راه و روش مبارزه با استبداد فراگیر باشد. زیرا از جهات دیگر گذشته، از لحاظ جامعیت « ایدئولوژى » استبداد فراگیر، نمىتوانست با آن دینها رقابت کند. در واقع، در تمامى استبدادهاى فراگیر، جرم عقیده بزرگترین و عمومىترین جرمها تلقى مىشود. در تمامى این استبدادها تفتیش عقیده « قانونى » مىشود و دستگاه تفتیش عقیده برقرار مىگردد. پس یک محک از محکها ارزیابى و شناخت اسلام، چگونگى برخوردش با مسئله ارتداد است. اگر اسلام روش مبارزه با انواع استبدادها، بخصوص استبداد فراگیر باشد، باید ارتداد را از فهرست جرائم قابل تعقیب و مجازات بیرون برده باشد:
۱- در سوره بقره، در قسمت آخر آیه ۲۱۷، فرماید: (۱۰۶)
و من یرتد منکم عن دینه فیمت و هو کافر فاولئک حبطت اعمالهم فى الدنیا و الاخره …
« و هر کس از شما، از دین برگردد و در حالى بمیرد که کافر است، اعمالش در دنیا و آخرت تباه مىگردد…»
۲- در سوره ممتحنه، قسمت دوم آیه ۱۰ فرماید: (۱۰۷) اگر زنان از اسلام به کفر بازگشتند از کفار مهر و نفقه مطالبه کنید. حکم خدا اینست.
بدیهى است که اگر ارتداد جرم و مجازات آن اعدام بود، قرآن بنا را بر زندگى مرتد بعد از ارتداد نمىگذاشت.
و براى اینکه جاى چون و چرا باقى نگذارد، نه تنها ارتداد را جرم قابل تعقیب نمىشمارد و برایش مجازات معین نمىکند، بلکه تکرار آن را نیز جرم قابل تعقیب نمىشمارد (۱۰۸):
و ان الذین آمنوا ثم کفروا ثم آمنوا ثم کفروا ثم ازداد واکفراً لم یکن الله لیغفر لهم و لا لیهدیهم سبیلا
« و همانا کسانى که ایمان مىآورند و سپس کافر مىشوند. باز ایمان مىآورند و از نو کافر مىشوند و سپس بر کفر خود مىافزایند، خدا نمىبخشدشان و به راهى هدایتشان نمىکند.»
در سوره مائده، آیه ۵۴، به پیامبران و مؤمنان دلگرمى مىدهد که نگران روى برگرداندن اشخاص از اسلام نباشند. به آنها وعده مىدهد قومى دیگر به اسلام خواهند گروید و به یارى اسلام برخواهند خاست.
بدینخاطر که اشرافیت قریش، مسلمانان را بزور شکنجه به ارتداد وادار مىکردند، در سوره نحل، آیه ۱۰۶، مقرر فرمود که ارتداد به زبان نیست به دل است. اما چه کسى مىتواند از حال دل آگاه شود؟ هیچکس. قرآن براى اینکه راه را بر تفتیش عقیده ببندد، نه تنها تجسس و جاسوسى و غیبت و… را حرام مىکند، بلکه خطاب به پیامبر مىفرماید: (۱۰۹)
ولو نشاء لاءریناکهم فلعرفتهم بسیما هم فى لحن القول و الله یعلم اعمالکم
« و اگر مىخواستیم بر شما مىنمایاندمیشان تا از لحنشان به آنچه در دل دارند، بى ببرید. و خدا به اعمال شما، همه آگاه است.»
هنوز لازم مىبیند تصریح و تأکید را بیشتر کند: (۱۱۰)
لست علیهم بمصیطر * الا من تولى و کفر فیعذبه الله العذاب الاکبر * ان الینا ایبهم * ثم علینا حسابهم*
« تو مسلط و توانا بر آنها نیستى. جز این نیست که هر کس روى بگرداند و کافر بشود خدا او را به بزرگترین عذاب معذب مىکند. بدیهى است که بازگشت آنها بسوى ما است و آنگاه {رسیدگى به حساب اعمالشان} با ما است.
تنها جزایى که قرآن براى مرتدان معین مىکند، اینست (۱۱۱):
اولئک جز آئهم ان علیهم لعنه الله و الملائکه و الناس اجمعین
« جزاء اینان، لعنت خدا و فرشتگان و تمامى مردمان است.»
و بدیهى است اگر مرتد توبه کند، خدا توبه او را مىپذیرد (۱۱۲):
على ربکم این یرحمکم و ان عدتم عدنا و جعلنا جهنم للکافرین حصیراً
« بسا خدا بر شما باز رحمت آورد. و اگر به عصیان باز گشتید، به عقوبت شما باز مىگردیم. جهنم را زندان کافران ساختیم»
تنها در دادگاه عدل الهى و آنهم در رستاخیز، به اعمال آنها که باز نمىگردند، رسیدگى خواهد شد (۱۱۳):
یوم تبیض وجوه و تسود وجوه فاما الذین اسودت وجوههم اکفرتم بعد ایمانکم فذوقوا العذاب بما کنتم تکفرون
« و روزى که روى هائى سپید و روى هائى سیاه مىشوند. اما آنها که رویشان سیاه مىشود، کسانى هستند که بعد از ایمان کافر مىشوند. به آنها گفته مىشود: بچشید عذاب را که از کفر خود دارید».
با وجود این ، حاج سید ابوالقاسم خوئی در « البیان فی تفسیر القرﺁن » (۱۱۴) ﺁیه های ۸۸ تا ۹۰ سوره نساء را دلیل بر حکم قتل مرتد گرفته است. حال ﺁنکه ﺁیه ها در حق کسانی است که اسلام پذیرفته بودند و در مکه ، به کافران ، در جنگ با مسلمانان ، یاری می رساندند و صراحت دارند بر اینکه ، اگر ﺁنها به راه صلح با مسلمانان ﺁمدند، مسلمانان را اختیاری بر ﺁنها نیست. به سخن دیگر، موضوع حکم نه ارتداد که دشمنی است :
در ﺁیه ۸۸ کسانی را که موضوع حکم شده اند معرفی می کند و از مسلمانها می پرسد چرا در باره این جماعت، دو دسته شده اید :
فما لکم فی المنافقین فئتین و الله ارکسهم بما کسبوا اتریدون أن تهدوا من اضل الله و من یضلل الله فلن تجد له سبیلا
« چرا در باره منافقان دو دسته شده اید ؟ و حال ﺁنکه خداوند ﺁنها را بخاطر ﺁنچه کرده اند، رانده ( بنا بر المیزان طباطبائی گمراه کرده) است. ﺁیا شما می خواهید کسی را که خداوند گمراه کرده است هدایت کنید؟ و کسی که خدا او را گمراه کند، راهی برای او نخواهی یافت. »
بدین قرار ، سخن از کسانی است که خود را مسلمان می خوانند و با دشمنان مسلمانان همکاری می کنند. در ﺁیه های ۸۹ و ۹۰، روشی را معین می کند که می باید با ﺁنها بکار برد :
ودوا لو تکفرون کما کفروا فتکونون سوﺁءً فلا تتخذوا منهم اولیاء حتی یهاجرو فی سبیل الله . فان تولو ا فخذوهم و اقتلوهم حیث وجدتموهم و لا تتخذوا منهم ولیا و لا نصیرا * الا الذین یصلون الی قوم بینکم و بینهم میثاق او جاؤکم حصرت صدورهم أن یقاتلوا قومهم و لو شاء الله لسلطهم علیکم فلقاتلوکم . فان اعتزلوکم فلم یقاتلوکم و القو ا الیکم السلم فما جعل الله لکم علیهم سبیلاً
« ﺁنها همی خواهند که شما همانند ﺁنان کفر ﺁورید و همگی یکسان شوید. پس ﺁنها را ولی خویش نگردانید تا که در راه خدا هجرت گزینند. اگر به شما پشت کردند و به دشمنان پیوستند (تولو پیروی کردن و تولو عنه روی بر گرداندن از معنی می دهد در اینجا بسا پشت کردن به مسلمانان و روی ﺁوردن به دشمنان ﺁنان، هر دو مراد باشد. ) پس هرجا یافتیدشان دستگیرشان کنید و بکشیدشان و از ﺁنها ولی و یاور مگیرید * مگر کسانی از ﺁنها که به قومی روی می ﺁورند که میان شما و ﺁنها میثاق بسته شده است و یا نزد شما ﺁیند در حالی که سینه هاشان از جنگ کردن با شما یا قوم خویش تنگ است ( رویه بی طرفی اتخاذ می کنند و نه با شما و نه با دشمنان شما نمی جنگند. ) و اگر خدا می خواست هر ﺁینه ﺁنها را بر شما مسلط می کرد پس با شما سخت می جنگیدند . اگر ﺁنان از جنگ با شما پرهیز کردند (رویه بی طرفی اتخاذ کردند ) و با شما به راه سلم و صلح ﺁمدند، پس خداوند ، به شما اختیار بر ﺁنها را نمی دهد . »
بدین قرار، اگر برغم باز گشت از دین، به راه سلم و صلح با مسلمانان ﺁیند، مسلمانان بر ﺁنها اختیار ندارند. خوئی خود نیز تصریح می کند (صفحه ۳۳۸ البیان ) « در قرﺁن، ﺁیه ای که دلالت بر قتل مرتدان علی الاطلاق کند، وجود ندارد ».
از احکام قرﺁنی که مسلمانان از یاد بردند و سلطه گران را بر خود مسلط کردند، بسا مهمترینشان این حکم است. بنا بر منطق صوری، می تواند از معانی سه ﺁیه و ﺁیه های پیش از ﺁن غفلت کرد و « القوا الیکم السلم » را اسلام ﺁوردن معنی کرد . ناگزیر « تولوا» هم کافر شدن معنی پیدا می کند. بنا بر این، نه همکاری با دشمن سلطه گر که ترک دین ، موضوع حکم می شود. چنان می شود که « مسلمانان » همکاری با دشمن سلطه گر را ترک دین نمی دانند ، جرم نیز نمی دانند و خائن ترین هاشان ، افتخار نیز می کنند.
بهر رو، در صورتی که « سلم » را اسلام ﺁوردن ( دانستنی است که طباطبائی در المیزان و محمد حمید الله و … سلم و صلح معنی کرده اند ) معنی کنیم ، نه تنها ﺁیه با تمامی ﺁیه هائی که ارتداد را جرم قابل مجازات نخوانده اند، تناقض پیدا می کند ، بلکه با ﺁیه های ۸۸ تا ۹۰ همین سوره نیز تناقض پیدا می کند. زیرا الف – دو دسته شدن مسلمانان بر سر همکاری منافقان با دشمنانشان بوده است . اگر ﺁنها را مرتد می دانستند که بر سر رفتار با ﺁنها، دو دسته نمی شدند. . و ب – در ﺁیه ۸۹، « تولو » کافر شدن معنی نمی دهد زیرا خداوند خود خاطر نشان می کند که گمراه شده اند. پس معنی ندارد بفرماید : پس اگر کافر شدند ! و ج – اما سلم بمعنای مسلمان شدن با خود ﺁیه نیز تناقض پیدا می کند. زیرا اگر مسلمان می شدند همانند دیگران می گشتند و « پس اگر با شما رویه بی طرفی اتخاذ کردند و با شما نجنگیدند »، بی محل می شد.
مىماند ناسزا به خدا و پیامبر و اولیاء دین. در ناسزا، روش همان در گذشتن به بزرگوارى است (۱۱۵). به استناد این آیه بود که على ( ع)در باره زنى که به او ناسزا گفته بود، فرمود، پاسخ ناسزا یک ناسزا است، آن را هم من نمىدهم. با اینهمه یک سوره قرآن به ابولهب و همسرش که مظهر ناسزاگویان به پیامبر بودند، اختصاص یافته است :(۱۱۶)
تبت یدا ابى لهب و تب * ما اغنى عنه ماله و ما کسب * سیصلى ناراً ذات لهب * و امرته حماله الحطب * فى جیدها حبل من مسد *
« بریده باد دست ابولهب. مال او و آنچه بدست مىآورد بکار او نمىآید. زود باشد که به دوزخ در آتشى شعله ور درافتد. و همسرش آتش بیار جهنم باشد در حالیکه طنابى از لیف خرما بگردن دارد.»
چرا ناسزا گفتن را جرم قرار نداد؟ زیرا خدا حق است. پیامبر و اولیاء او مظاهر حق هستند و آنکس که به آنها ناسزا مىگوید، این ناسزا به خود او باز مىگردد. ناسزا خود شهادتی مىشود بر حقانیت حق. اگر جانبدار حق بر حق بیشتر پابفشرد، ناسزا خود سبب مىشود که توجه عمومى به حق فزونتر بگردد. چنین بود که ابولهب خود از عوامل گسترش پیام حق شد. بدینسان راه حل یکى استوارى بر حق و دیگرى دورى از ناسزاگوئى و ناسزاگوها است تا جامعه از این بیمارى بیاساید.