تحولات سیاسی در ایران سیری سریع پیدا کرده است. بخصوص از خرداد 1388 بدین سو، پرده ها دریده شده اند، بدان معنی که چهرهء واقعی نظام توسط “هر ایرانی یک خبرنگار” نه تنها به افکار عمومی ایران بلکه به افکار بدنهء نیروهای نظامی و انتظامی و از آن فراتر به افکار عمومی دنیا واضح، شناسانده شده است. افکار عمومی ایرانیان خود را باز یافت، در بدنهء نیروهای انتظامی و نظامی تردیدها و استعفاها… و اعتراضها و دستگیریها… مشاهده شد و افکار عمومی دنیا حساب ایران و ایرانی را از احمدی نژادها و خامنه ای ها… از سوئی و از رفسنجانی ها و … از سوی دیگر مجزا نمود. از طرفی دیگر اعتماد به نفس توده ها، به یمن شرکت کاملا خودجوش و همگانی، بازیافته شد و بار دیگر ایرانی در پهنهء گیتی، نمونهء آزادی و آزادی خواهی و آزادگی گردید. “ایرانیزاسیون” از نیویورک در امریکا تا پادووا در ایتالیا سرمشق و رویه و تحسین شد.
شعارهای شعورمند در روز قدس، حکومت کودتا و ولی مطلقهء فقیه و دولت حامیش را مطرود، و بدیل مطلوب ِمردم را نمایان نمود. شفافیت وجدان جمعی به افکار عمومی ایران و جهان، مشخصات بدیل بایسته را اعلام نمود:
جنبش خودجوش، رفراندمی منفی بود به آرای اصلاح طلبان ِ خواستار “فشار از پائین و چانه زنی از بالا” و همه پرسی مثبتی بود به بدیلی خارج از نظام ولایت مطلقهء فقیه. ولایت جمهور مردم شرط اول ورود به میدان مبارزه گردید.
وجدان جنبش اعلام نمود که طالب اصلاحات واستحالهء رژیم از درون، دانسته یا ندانسته، انتقال قدرت را از فردی و گروهی در درون رژیم به خود و گروه خود در چهارچوب نظام ولایت مطلقهء فقیه، طالب است، و تداوم فعال مایشاع بودن قدرت و تقدیس خشونت را ضامن است. – موازنهٌ منفی در رابطه با رژیم. در تنگنای استبداد فراگیر مقوله هایی از قبیل: استحاله از درون،… اصلاحات،… حفظ نظام،… عدم ساختارشکنی،… و امثالهم، فقط چنگ و دندانهای کریه استبداد را تیزتر میکند و به ولایت مطلقهٌ سلطه پذیر از خارج و سلطه گر در داخل، در داخل و در خارج کشور مشروعیت میبخشد.
جنبش خودجوش همگانی مردم در روز بعد از اعلام نتیجهء رأی گیری، رأی اعتمادی بود که ایرانیان به خویش دادند، و اعتماد به نفس از دست رفته را باز یافتند، که ایرانی به قدرت خارجی احتیاجی ندارد که هیچ، بلکه با تکیه به ” تنها ابر قدرت دنیا” یعنی افکار عمومی جهان، به دولتهای انیرانی فشار آورده و آنها را از دخالت در امور داخلی ایران بر حذر میدارد. جنبش، نتایج واردات “دموکراسی” از خارج و مراجعه به اجنبی را در همسایگیش، آویزهء گوش و منظر نظر دارد. رژیم هرچه بیشتر کوشید کمتر توانست ننگ ارتباط با خارجی را به جنبش نسبت دهد.
این رأی اعتماد، نهیبی بود به سیاستمداران افسرده و مضطرب ِ “ملی مذهبی” که غرور ملی میهنی ِ ایرانی را جریحه دار کرده و لاینقطع ایرانی را از جنبش و به تبع آن، تجزیه شدن ایران میترساندند و او را، از روی “خیرخواهی و عاقبت اندیشی”، به توسری خوریهای مدام از نظام ولایت مطلقه فقیه، و تحمل خواری و خفت و توهین های بیشتر و مداوم میخواندند. “ایرانی از خشونت بیزار است” و “انقلاب مساوی خشونت است” صغرائی بود که به کبرای ِ “دست به ترکیب این رژیم نزنید” و “اینها بروند وضع بدتر و خشونت بیشتر میشود” رسید و دامنهء خشونتها روز افزون شد و خشونت و تخریب و خودتخریبی به تمام اجتماع و در سطح خانواده و فرد، همه گیر گردید.
رد اندیشهء دین مداری از یک سو، و ضددین مداری و دین ستیزی از سوئی دیگر، هر دو، در شعارهای جنبش تبلور پیدا کرد. جنبش خودجوش، چماق دین را برنتافت و دخالت نهاد دینی، عقیدتی، ایدئولوژیکی… در نهاد دولتی را، قبیح و مضموم اعلام نمود. جنبش از انگ “دینی” و نیز “بیدینی” خوردن نهراسید و در شعارهای خود آزادگی و آزادی را روش گزید.
رأی مردود ِ جنبش همگانی برای هرگونه انحصارطلبی…، استاندارد دوگانه…، تمامیت خواهی…، هجمونی…، در تعامل مردم در خیابانها، و سعی آنها در مشارکتهای متعادل و متکاثر،عیان گردید.
در جریان این انتخابات، گروههای زورپرست داخلی و خارجی و فرقه های حزب اللهی و رجوی اللهی و شاه اللهی… رأی نیاوردند و به دیدهء افکار عمومی ایران و دنیا مطرود و مردود شدند. این دیدهء طرد و دست رد، مرهون طلبکاری ِ به حق مردم ایران از کردار و گفتار زلال و احتراز از کدر و مبهم گویی…، تکفیر وسط بازی…، نفی شعارهای بی شعور و دنباله رو طلب…، و در نهایت شفاف نیافتن اهداف و در نتیجه حیطهء فعالیت سیاسی این گروه هاست که نتیجتا آنها در نهایت، درنهایتِ تفرقه ماندند و متفرقتر شدند و در هیچ جبههء مردمسالاری جای نگرفتند. در روند این رأی گیری، ایرانی به اشخاص و گروه هایی که آشکار و نهان در صدد انتقال قدرت از نظام ولایت مطلقهء فقیه به خود و گروه و حزب خود بوده و هستند، و به شکلی دیگر محتوای نظام ولایت زور را خواستارند، متصل رأی منفی داده و میدهد.
حداقل سی سالی است که پشت هم بدیلها سردر آورده اند و جبهه ها ساخته اند. بدیلی که سر تعظیم به قدرت دارد و گروهی نوکری قدرت خارجی را تکدی و گروهی بردگی قدرت داخلی را گدایی میکند و این وسیلهء کریه را برای رسیدن به هدفی وجیه، روا میدانند بلااستثناء و پیوسته با بی اقبالی ایرانیان مواجه شده و میشوند. در جنبش اخیر، ایرانیان فرصتی یافتند که با صدای بلند خود، دلایل بی اقبالی به آنها را واضح اعلام نمایند.
و همچنین، پیام جنبش روشن درخشید: استقلال، آزادی، جمهوری.
اندیشهء راهنمای جنبش صد سالهء ایرانیان، بخصوص در دهه های اخیر، در طرح و کنکاش مفاهیم فوق و چالش ِ تقدم و تأخر این به آن یکی، در دنیا پیشتاز بوده است. عدم سلطه گری جزءِ جدایی ناپذیر ِ عدم سلطه پذیری در تعریف استقلال گویایی پیدا کرده است. میدان مبارزهء سیاسی موفق، در استقلال تمام از قدرت داخلی و نظام ولایت فقیه و نیز در استقلال تمام از قدرت خارجی موضوعیت و موجودیت مییابد و گروههایی که بدنبال هرگونه کمک… و مشروعیت… از قدرت خارجی هستند، در این میدان، مکانی و جایی نمیجویند. ایرانیان آزاده، آزادی را در فطرت آدمی میبینند. به دین ِ بیان آزادی آری!، و به دینی که خدایش در “بیچارگی خشونت” ناچیز میشود، نه! میگویند. آزادی در عدم اصالت قدرت معنای برازنده را میجوید. این آزادی در جایی محدود نمیشود، حد آزادی یکی، آزادی ِ یکی دیگر نیست. آزادی ِ یکی، از آزادی ِ یکی دیگر نمیکاهد بلکه بدان میافزاید. بر اساس موازنهء عدمی باور به آزادی فطری، مجموع یکی با یکی دیگر را از دو بسیار بیشتر میکند. آزادی و آزادگی نه تنها هدف، بلکه وسیله و روش و منش است.
در هر مقطع زمانی، هرچه تعاریف آزادی و استقلال شفافتر عنوان گشته و همسنگی و عدم تقدم و تأخر آنها زلالتر بیان شده، جنبش موفقیت بیشتری کسب کرده و بدیلهایی که با این تعابیر همخوانی پیدا کرده اند، واَعمال سیاسی را از طریق ایرانیان و با کمک و اشتراک مردم اعمال کرده اند، در تشکیل جبهه موفقتر شده اند. هر چه وفای جبهه به این آرمانها پایدارتر، و هر اندازه اشتراک مردم پویاتر، جبهه موفقتر.
تا این زمان جنبش ِ خود جوش و مستقل و همگانی وآزاده، رهبری و ابتکار عمل را خود در دست داشته و “رهبران” و چهره های سیاسی، دنباله رو ِ مردم (همانطور که آقای کروبی در نامهء اخیر خود به آقای نوری همدانی به این مهم مجددا اذعان داشته است)، و نظام، جملگی، واکنش بوده است. این جنبش مشخصات بدیل را در گفتمان عمومی که از خود بروز داده است، تعریف نموده. جنبش معنای پویائی را در خود نهفته دارد و جهت موفقیت به استقرار و (به همان اندازه اهمیت، اگر نه مهمتر) استمرار ولایت مردم، موجودیت جبهه ای از عناصر بدیل با باورها و مشخصات فوق را طلب میکند. این جبهه باید مستمر به خود گوشزد کند که ولایتی بر مردم ندارد و فقط در مقام یک نظردهنده عمل میکند و برای مردم حق مخالفت کامل را کاملا قائل است. حکمی را نمیراند، نظری را میپرورد. با مردم است و نه بر مردم. با توجه به شعارها و گفتمان جمعی، سخنگوی مردم است نه سخنران آنها.
برای استمرار اهداف جنبش در نظامی مردمسالار و حقوقمند به حقوق مبسوط و تعریف شده بر اساس بیان آزادی، پایه های قانون اساسی بایسته، با روش تبادل نظر و بحث آزاد، از هم اکنون میبایستی ریخته شود. تجربهء 1357 از این باب نیز آموزنده است که در شلوغی تغییر و تحول، مجال بحث آزاد کمتر میسر میشود. انتقامهای زنجیره ای، پرستش خشونت را جانشین خشونت زدائی و عطوفت و عفو و عشق و مودت میکند.
مباحثات آزاد در میان گروههای مختلف در باب مفاهیم پایه ای ِ مورد نیاز استقرار و استمرار نظام ولایت جمهور مردم، در زمان حال است که مجال شفافسازی لازم را داراست و شرکت همگان را میطلبد. با احترام به حق اختلاف و تلاش در احقاق این حق، تکثرطلبی جبهه، نمایندهء بازتابی از عدهء عدیدتری از ایرانیان در شرکت در این جبهه است. وسواس در رد تمامیت خواهی و انحصارطلبی و پافشاری بر عدم هجمونی، پشتیبانی جنبش را از جبهه دائمی میکند. مبارزه با سلطه پذیری و سلطه گری تمرین پیوسته ای را بایسته است که جنبش و جبهه را در راستای تشکیل نظامی مردمسالار سوق میدهد.
برای اسقرار و استمرار آزادی، رشد و استقلال در وطنمان، لازم است که هر فردی با هر تفکر و باوری و هر گروهی با هر رسم و اسمی که به تعاریف و روشهای فوق وفادار و باورمند است در این جبهه، محلی برای فعالیت بجوید. مقولات فوق توسط جلسات سخنرانی و بحث آزاد…، سمینارها و کنفرانسها…، مقالات و مصاحبات…، و حتی گفتگوهای دو به دویی و خصوصی ِ دوستان، شفاف و شفافتر میشوند. به یمن این ابتلا و شفاف سازی است که زورسالار از مردمسالار تمیز مییابد. هرچه حیطه کنش و منش سیاسی در اصالت قدرت، چه قدرت داخلی و چه قدرت خارجی، تنگتر میشود، تنوع الوان زورسالاران ِ فرصت طلب، فراختر میگردد و این جز به شفافیت طلبی مردم رنگ نمیبازد. با طلبکاری، شفافیت را طلبیدن است که هویت اعضای حزب باد برملا میگردد. عناصر بدیل در داخل و در خارج از ایران، ابتدا در گروههای کوچکتر (حتی گروههای چند نفره) شروع به کار کرده ارتباطات را با افراد و گروههای دیگر پیوسته وسیعتر میکنند. تواناتر شدن در کارهای جمعی، مودت و همکاری، افزایش میل ترکیبی، تمرینی واجب و دائمی ، برای استقرار و استمرار ِ آزادی، میطلبد.
بدین ترتیب، جنبش عمومی خودجوش مردم ایران، مردم ایران را اینگونه فرا میخواند:
بدیلهای این رژیم را با تشکبل هسته ها و گروهها برای مباحثاتی از قبیل تعریف و شفاف سازی مفاهیمی چون: آزادی…؛ رشد…؛ استقلال…؛ سامانهء اقتصادی ِ متناسب با این تعاریف…؛ جدائی بنیاد دینی و عقیدتی از بنیاد دولتی…؛ نظام مردمسالار ِ حقوق مدار ِ مورد نظر وخواص آن…؛ مواد حقوق بشر…؛ سیاست خارجی ِ خارج از روابط قوا…؛ خشونت زدائی و عفو عمومی…؛ شاخه های دولت، قضا… تقنین… واجرا…؛ رسانه های جمعی… و شاخهء چهارم دولت…؛ انتخابات… نوع آنها… زمان بندی آنها…؛ مهیا نمودن شرایط ولوازم قانونی عزل رژیم ولایت فقیه وگرفتن مشروعیتهای قانونی از آن… و فراهم آوردن مشروعیتهای قانونی (ملی و بین المللی) دولت ولایت مردم…؛ در جریان و به تبع سیقل دادن این مفاهیم، تفکر در قانون اساسی ِ ضامن استمرار حاکمیت مردم متبلور میگردد. گرچه در فوق به تفصیل رفت، مبانی باوری ِ این جبهه استقلال (از جمله به معنای عدم حرکت و عمل از طریق رژیم ولایت فقیه و نیز قدرتهای خارجی)و آزادی (از جمله به معنی حاکمیت و ولایت مردم) میباشد.
اتحاد در یک جبهه در نتیجهء شکل گیری هسته ای مرکزی برای سخنگوئی و هماهنگی جنبش مردمی و نه برای ولایت و حاکمیت بر مردم، و تصدی امور دوران انتقال حاکمیت از ولایت فقیه به ولایت مردم.
بیاد هموطنان خود باشیم که همه روز در تنهائی و سیاهی سیاهچالها، مورد حبس و شکنجه و تجاوز سیهدلان رژیم هستند، و بیاد خود بیاوریم که هرکدام از ما، به راحتی میتوانیم در همان وضعیت باشیم.
به امید آزادی، رشد و استقلال در میهن
علی صدارت
SedaratMD ( at ) gmail ( dot ) com
یکشنبه 26 مهر ماه 1388
2009-10-18
بیشتر از رسانههای ملیِ همگانی بهمثابه شاخه چهارم دولت ❊سایت شخصی علی صدارت❊ کشف کنید
Subscribe to get the latest posts sent to your email.
بازتاب: علی صدارت | علی صدارت : رفراندم درباره سلطنتطلبی و سلطنتطلبان و سایر زورمداران در هامبورگ انجام شد