برگرفته از پرسشها و پاسخهایی که با شرکتکنندگان در جلسۀ سخنرانی علی صدارت در تاریخ نهم خرداد 1394 برابر با 30 می 2015 در دانشگاه هامبورگ، و بعد از آن جلسه، با دیگران مطرح شدند:
1- شما همیشه و مکررا خشونت را نفی کردهاید و مشخصا “خشونتزدایی” را مطرح میکنید. نظرتان راجع به خشونتی که رژیم بر علیه ایرانیان اعمال میکند چیست و باید چگونه برخورد نمود؟
من خشونت را نفی پیوسته نفی کردهام و همیشه نفی خواهم کرد. خشونتپرهیزی خوب است و عمدۀ سخنان من در این باره در باب “خشونتزدایی” است. یعنی روشی که اسلحه را در دست سرکوبگر، بیاثر و خنثی نماید. نفی خشونت مساوی نفی دفاع از خود و دیگران نیست. و یا آن طور که در بعضی ادیان تبلیغ میشود که اگر به یک طرف صورت سیلی زد، طرف دیگر را هم بیاوریم جلو که یک سیلی دیگری بزند را من قبول ندارم، چرا که در آن صورت مثلا اگر رژیم ولایت فقیه یکی از فرزندانم را گرفت و کشت من آیا باید فرزند دیگرم را هم خودم تقدیم جلاد کنم که بکشد؟!
دفاع بسیار هم پسندیده است. ولی بیاد بیاوریم که در دهۀ 1360، که در واقع اوج آن از کودتای خرداد 1360 شروع شد، خشونت یک سیر تسلسل و یک سیکل معیوبی شد بین بعضی گروهها و نظام، و دیدیم که برنده چه طرفی شد و از آن به بعد هم به بهانه “دشمن” این خشونتها ادامه دارند و در نهایت، دست بالا را همیشه رژیم داشته است.
نقلی از داستانی واقعی میکنم که، یکی بیماری که از یکی از سرکوبگران بود در مطب طبیب، از کمبودهای دارو و… شکایت داشت، آن پزشک به طعنه گفت که برای شما که کبودی نیست! آن سرکوبگر ضمن شکایت از اینکه “ما مجبوریم!!!!!” . یا ما مامور و معذوریم!!!!!” گفت که در خیابانها واقعا چه میگذرد و به این صریحا اعتراف کرد که در خیابانها، ما 100 نفر و آنها 1000 نفریم و با چوب و چماق به آنها حمله میکنیم، ولی اگر پنج نفر آنها فرار نکنند و به سمت ما بیایند، همۀ ما (من هم اولیش!!!) چماقها را میاندازیم و فرار میکنیم!
خشونتهایی که بر علیه مردم انجام میشود شما در نظر بگیرید، به شما عرض میکنم که خشونتهایی که بر علیه ماموران سرکوب در پادگانها و دورههای آموزشی اعمال میشود، بسیار زیادتر از آن است. رژیم باید این ماموران را از آدمیت و انسانیت خود به دور نگاه بدارد تا که آنها بتوانند هموطنان خود را در خیابانها سرکوب کنند. با ابتکار روشهای خشونتزدا، این امکان زیاد است که آنها به دامن مردم باز گردند، ولی با وارد شدن در بازی خشونت و عکسالعمل و خشونت بیشتر، مغزشویی ماموران سرکوب عمل میکند و میزان خشونت از سوی رژیم بیشتر میشود.
در بهار عرب، در کشوری مثل تونس، مردم و هستههای مردمی به خشونتزدایی بیشتر از خشونتگستری تمایل نشان دادند و نتیجۀ آن را هم که تا به امروز میبینیم، و اگر در این راه ادامه دهند، سرمشقی برای سایر کشورهای منطقه خواند ماند.
سرنوشت بقیۀ کشورهای منطقه را هم که میبینیم. مثال سوریه را هم باید در ذهن بیاوریم که با رجوع بعضی از مردم مخالف رژیم اسد به قدرتهای خارجی و گروههای خشونتپرست و خشونتگستر، بهانه به دست قوای بشار اسد افتاده است که سرکوبها را به ابعادی هولناک برسانند و در این زمان میبینیم که بعد از چهار سال کار به کجا رسیده است. بنابراین قبل از اینکه وارد روشهای تخریبی بشویم، باید از خود سوال کنیم که مایلیم در خشونت تا به کجا پیش برویم. برای اینکه وقتی وارد سیر تسلسل خشونت شدید، دیگر این شما نیستید که نحوه و میزان خشونت را تعیین میکنید، تازه اگر خود شما و عزیزانتان قربانی آن خشونتها نشوند. بیاد بیاوریم که یکی از افرادی که با رژیم بشار اسد در جنگ بود، بعد از به قتل رساندن یکی از مامورین سرکوب، سینۀ وی را شکافت و قلب او را از سینه بیرون آورد و جلوی دوربین شروع به گاز زدن و خوردن آن کرد!!! (جای اندیشیدن دارد که این فیلم را سرکردگان سرکوبگران رژیم اسد، و چه بسا رژیم ولایت فقیه، در چند پادگان به چند نفر و برای چند بار نشان دادهاند و در شستشوی مغزی آنها چه دروغهای اغراقآمیز دیگری را به آن اضافه کردهاند و باز جای اندیشیدن دارد که عکسها و فیلمهای مامورین سرکوبی که در جنبش 1388 به دست مردم دستگیر و خلع سلاح شدهاند و بعد مردان و زنان دلیر ایرانی از آنها در مقابل جوانان عصبانی و هیجانزده محافظت میکنند و به آنها پناه میدهند، تا چه حد از دید مامورین سرکوب سانسور و مخفی میگردد)
بعد از اینکه وارد روشهای خشن و خشونتگستر شدی، دیگر میزانش دست تو نیست و اگر بخواهی تجدید نظر کنی و از خشونت دست برداری، بدون هیچ گونه تردیدی و قطعا تو را حذف خواهند کرد و چه بسا که به دست هر دو طرف تخاصم حذف خواهی شد. چون این هر دو، برای بقای خود نیاز به خشونت دارند، و چیزی که مزاحم کار هر دو طرف است، مردم و هستهها و نیروهای مردمی خشونتزدا هستند.
گفتمان و شعار جنبش هم در اینکه به مامورین سرکوب و گروههای خشونتگستر و قدرتهای خارجی و داخلی چه پیغامی را در بر داشته باشد، بسیار مهم است. وقتی که مثل جنبش 1388 شعار مردم “حق من کو” نباشد و به جای آن شعار “رای من کو” باشد، زورمداران خیالشان راحت است که مردم از این نظام نمیخواهند عبور کنند و فقط میخواهند مثلا یکی بجای کس دیگری رئیس جمهور شود و در واقع مردم هنوز خیال خام تحول و اصلاح رژیم را در سر دارند، برای خشونت و سرکوب جریتر و وحشیتر میشوند و با سرکوب بسیار خشن تعداد کمی از مردم (مانند آنچه در کهریزک کردند) درس عبرتی برای سایر مردم میگردند. ماموران سرکوب هم میبینند که مردم خواهان براندازی این رژیم نیستند، و این رژیم بنا به خواست مردم برای ابقا و تحول و اصلاح آن، ماندنی است. پس اگر مردم را سرکوب نکنند، توسط مافوق و فرماندهان خود مورد خشونت قرار خواهند گرفت.
روش پیشنهادی من این است که در حقوقمداری، با ابتکار روشهای خشونتزدا را بنا به زمان و مکان خلق کنیم. من نمیگویم خشونتگریزی و یا حتی خشونتپرهیزی، بلکه عرض میکنم خشونتزدایی. یعنی ببینیم چگونه میتوانیم روشهایی را ابتکار کنیم که اسلحه در دست سرکوبگر، بیاثر شود و یا حتی بهتر از آن، اسلحۀ در دست سرکوبگر توسط همان سرکوبگران، به وسیلهای برای خشونتزدایی بیشتر و برای سرنگونی این رژیم تحولناپذیر و غیرقابل اصلاح، تبدیل گردد، یعنی همانطوری که در انقلاب 1357 عمل شد و گلهای در دست مردم، گلولههای بیشمار در دست ماموران سرکوب شاه را بیاثر کرد.
هرچه تعداد بیشتری از مردم در روشهای خشونتزدا مشارکت کنند، احتمال تکرار خشونتهایی از نوع کهریزک کمتر و کمتر میشود و در عین حال، سرعت گذار از این نظام، سریعتر و سریعتر میگردد. و این خود عامل بسیار مهمی میشود که با دست خود، سرنوشت سوریه را نصیب ایران نکنیم.
هرچه تعداد بیشتری از مردم در خشونتزدایی، تمرین و ممارست کنند، زودتر به نظامی مردمسالار خواهیم رسید و زودتر در وطنمان مردمسالاری را به نقطهای غیرقابل بازگشت خواهیم رساند.
2- بسیاری از مردم به مشکلات کشور که سخنرانان در این جلسه ذکر کردند، آگاه هستند ولی راه حل چیست؟ هرکدام از ما باید چکاری انجام بدهیم؟
خوشحالم که جمع حاضر، همانطور که شما فرمودید، مشکلات را میداند، و خوشحالم که به دنبال راه حل هستید. این پرسش، در موقعیتهای مختلف، بسیار مطرح میشود:
چه باید کرد؟ چگونه باید از شر رژیم ولایت مطلقه آزاد شد؟ راه حل چیست؟
اگر منظور شما از راه حل این است که ما بگوئیم به چپ، چپ! و شما هم به چپ بپیچید، و فردا بگوئیم به راست، راست! و شما هم مطیعانه به راست بروید!….. این را از من و بقیۀ سخنرانان این جلسه نخواهید شنید. اگر نظر مرا میخواهید، نه از من و نه از این جمع و نه از هر کس دیگری دنبال دستورات و دستورالعملها نباشید، چرا که با این روش، و با این انتظار، باز دوباره یک عدهای را بر سر خود حاکم خواهید کرد. در جایی من گفتم که ما جامعۀ شهروندان میخواهیم، یک کسی گفت که خیر! ما جامعۀ گوسفندان میخواهیم!! نباید به دنبال این برویم که عدهای پیدا کنیم که ما را، و جامعه را بخواهند مدیریت جزء بکنند.
بهتر است که یک کلیاتی را به عنوان اصول و مفاهیم مردمسالاری و حقوقمندی بیابیم و پیوسته آنها را در فعالیتهای روزانۀ خود تمرین کنیم سپس با اشاعۀ آن اصول و مفاهیم بپردازیم و بدین ترتیب، هر کدام از ما و همۀ ما مردم و هستههای مردمی و جامعه و کل ملت، با کمک همدیگر، با اعتماد به نفس فردی و اعتماد به نفس ملی، پیوسته تمرین هرچه حقوقمدارتر شدن و هرچه مردمسالارتر شدن بمانیم.
البته در جای خود در مورد جزئیات هم گفتهام، برای مثال:
نقش من در استقرار و استمرار مردمسالاری
ضرورتی تاریخی و حیاتی جهت استقرار و استمرار مردمسالاری، تشکیل جبههای حقوقمدار و لائیک متشکل از هستههای مردمسالار-بخش اول
ضرورتی تاریخی و حیاتی جهت استقرار و استمرار مردمسالاری، تشکیل جبههای حقوقمدار و لائیک متشکل از هستههای مردمسالار. بخش دوم
علی صدارت : ضرورتی تاریخی و حیاتی جهت استقرار و استمرار مردمسالاری، تشکیل جبههای حقوقمدار و لائیک متشکل از هستههای مردمسالار-بخش سوم
مردم و هستهها، و نظام اقتصادی
مردم و هستهها، و خشونتزدائی
نهادینه کردن فرهنگ مردمسالاری با تشکیل هسته های خودجوش
فعالیت خودجوش، هستههای حقوقمند
نقش و اهمیت رسانههای همگانی به مثابه شاخۀ چهارم دولت جهت برپایی و پویایی مردمسالاری
منظورم از “هستهها” این است که چند نفر، مثلا 2 یا 10 یا 7… نفر که علم و دانش و فن و سن و مکان و نظرات و عقاید و هنرها و امکانات و…… و سلیقههای همگون دارند، در کمال امنیت دور هم جمع شوند و فکرهایشان را روی هم بگذارند و در ایجاد و اجرای ابتکارات مختلف برای گذار از رژیم ولایت مطلقه، و برپایی و پیشبرد و پویایی مردمسالاری در وطن فعال بشوند. این خودش میشود یک روش زندگی! یک روش زندگی شهروندانه! و نه گوسفندانه! یعنی آنطور که زورپرستان و زورمداران از ما میخواهند. آن وقت دیگر فرقی نمیکند که آن بالا چه کسی نشسته باشد! میخواهد آن بالا خمینی باشد و یا مصدق! اگر خمینی باشد بساطش را مجبور میشود جمع کند و برود! و اگر مصدق باشد، صدها برابر کودتای 28 مرداد هم نمیتواند حکومتش را ساقط کند. مردمسالاری یک شیئ نیست که کسی از خارج به ایران وارد کند! این میزان و اندازۀ مردمسالار بودن و مستقل و خودانگیخته بودن و آزاد و آزاده بودن و حقوقمدار بودن ما مردم و هستههای مردمی و ما ملت است که میزان مردمسالار بودن یک دولت را تعیین میکند.
برای گذاری خشونتزدا از رژیم ولایت مطلقه، و برای برپایی و پیشبرد و پویایی مردمسالاری، به تعداد این 70-80 میلیون نفری که ما هستیم، میشود ابتکار و خلاقیت کرد. اینکه میگویند انسان خلیفۀ خداوند در روی زمین است، از جمله به همین معنا است که ما میتوانیم سرنوشت خویش را خود خلق کنیم، فقط باید اعتماد به نفس داشته باشیم و فقط به حرف زدن بسنده نکنیم و اهل حرکت و قدم برداشتن در راه استقلال و آزادی باشیم، رهرو باشیم و واقعا “مرد ره” باشیم که عطار در مختارنامه میگوید:
گر مرد رهی میان خون باید رفت—از پای فتاده سرنگون باید رفت
تو پای به راه در نه و هیچ مپرس—خود راه بگویدت که چون باید رفت!
کمترین کاری که میتوان کرد این است که به هر طریقی، صدای زندانیان سیاسی با هر عقیده و نظر را که دستشان از همه جا کوتاه است بشویم. و یا اصلا خود را جای آن زندانی سیاسی که در سلول انفرادی است و شکنجهگر مشغول کابل به پای او زدن است، فرض کنیم. یک لحظه چشمهایمان را ببندیم و تجسم کنیم که ما الان همان زندانی سیاسی هستیم. و آنوقت از خود بپرسیم که من در آن حالت از مردمی که در آن طرف دیوار باند زندانها هستند چه انتظاری ممکن بود داشته باشم؟ و با این تجسم و تعقل، استعداد ابتکار و خلاقیت خود را برای مهندسی کردن سرنوشت بهتری برای خود و عزیزان خود و سایر هموطنان خود به جنبش و خروش در بیاوریم. لازم نیست منتظر بشویم که کسی از راه برسد و که از او راه حلهای عملی را بپرسیم….. :
تو پای به راه در نه و هیچ مپرس—خود راه بگویدت که چون باید رفت!
اگر وارد بازی قدرت و وارد موازنۀ قوا نشویم، انجام هر کاری بهتر است از انفعال و بیغمی. با اندیشۀ استقلال و آزادی و با تمرین در هرچه بیشتر حقوقمدارتر شدن، راههای ساده و عملی و بسیار انجامشدنی و موثر خودشان جلوی پای آدم سبز میشوند و پا گذاشتن در این راه، خودش به ما و هستههای ما نشان میدهد که قدمهای بعدی، کدامها هستند.
از خلیفۀ خدا و خداوند صحبت کردم که مرا میرساند به سوال بعدی:
3- بسیاری از مشکلات ما از “اسلام” سرچشمه میگیرد. چند نفر از دوستان ما که از این جلسه آگاه شدند، به محض اینکه دیدند جلسه از اسلام هم ممکن است باشد از حضور در جلسه خودداری نمودند و گفتند که ما نمیآییم! شما هم از “انقلاب اسلامی” میگویید ولی در عین حال خود شما در مورد لائیسیته فراوان گفته و نوشتهاید. خمینی و لاجوردی هم به اسم “خدا” تمام آن جنایات را انجام دادند. آیا به نظر شما وقت آن نرسیده که از “اسلام” و به طور کلی از “خدا” عبور کنیم؟ (دقیقۀ 5:37)
آن خدایی که من میشناسم قدرت مطلق نیست و من ضعف مطلق نیستم. این خدا، خدای خمینی و خدای لاجوردی است!
آن خدایی که من میشناسم یک نامتعین هست در رابطه با من به عنوان یک موجود نسبی و فعال. حالا شما دوست ندارید بگویید الله و یا خدا، بگویید اهورامزدا و یا بگویید طبیعت و یا بیگ بنگ!
پرسیده شد که “چه باید کرد؟” خوب این هم یک پیشنهاد دیگر! به عرایض من برسید و من را سانسور نکنید و به دور خود دیوار بلند خودسانسوری نکشید و فقط همین یک واقعیت را منتشر کنید که: بابا! واقعا یک عدهای هم هستند که اسلام را جور دیگهای میبینند و همیشه هم برای بحث آزاد اعلام آمادگی کردهاند و نه از خشونت و خشونتپروری، که از خشونتزدایی و از استقلال و آزادی صحبت میکنند! فقط همین یک قلم کار را انجام بدهیم، میزان خشونت را در ایران و چه بسا در منطقه و حتی در دنیا کاهش خواهیم داد! دست برداریم از اسلامستیزی! دست برداریم از تقلید کورکورانه از رژیم ولایت مطلقه در عدم تحمل دگراندیشان! نکند که بعضی از همین “اپوزیسیون” اسلامستیز، اگر دستشان برسد، در سرکوب دگراندیشان، دست لاجوردی و خلخالی را هم از پشت خواهند بست!
زورمداران در غرب خودشان به این نتیجه رسیدهاند که اسلامستیزی، در گسترش خشونتها در دنیا، نقش اول را داشته است، ولی متاسفانه بعضی از مردم منطقه، و از جمله برخی ایرانیان، (شاید به خاطر عکسالعمل در مقابل جنایتها و خشونتها و ویرانیهای این رژیم “جمهوری” “اسلامی” که نه جمهوری است و نه اسلامی است) نتوانستهاند حتی قسمتی از این مهم را در پندار و کردار و گفتار و نوشتار خود بگنجانند. در همین فوریۀ 2015، در کمیتۀ نیروهای مسلح کنگرۀ امریکا، که رییس کمیته آقای مککین (از دستراستیترین امریکاییها) چند نفر دیگر از همین قماش بودند از جمله آقای برژینکسی، که از معماران اصلی “اسلام” به مثابه بیان خشونت است (و فیلم او را در حال تشویق کردن “سربازان خداوند” و افراطیان جنگطلب “مسلمان” برای خشونتها در سایت من میتوانید ببینید) میگویند “نگویید جهادیست” و الفاظی که اسلام را با خشونت مقارن میکند، مثل اسلامیست و یا تروریست اسلامی و یا… را بکار نبرید، زیرا که جز رادیکالتر شدن فناتیکهای خاورمیانه و همهمکانی شدن خشونت، نتیجۀ دیگری نداشته است. چون کنترل دیگر حتی از دست خود سازندگان خشونتهای فجیع به اسم “اسلام” خارج شده است. هزینۀ جنایات 11 سپتامبر 2001 چیزی بیش از 200-300 هزار دلار نبود، ولی توانست میلیاردها دلار ضرر وارد کند که هنوز هم آن ضررها و مخارج ادامه دارند.
در مورد موازنۀ عدمی گفتم و در مقابل آن، موازنۀ وجودی. بعضی از “اپوزیسیون” که به “لائیسیته” هم گویا معتقدند میگویند که اگر این یک و نیم میلیارد مسلمان را اگر بریزم در آب دریا، قضیۀ خشونت در دنیا حل میشود!!!!
این لائیسیته نیست این چماقِ لائیسیته است!
لائیسیته این است از دید من:
اینکه هر فردی مختار باشد که به طور هرچه خودانگیختهتر، عقیده و دین را بدون هیچ اکراهی اتخاذ کند؛ و اینکه هر فردی مختار باشد که به طور هرچه خودانگیختهتر، نوع آن عقیده و دین را بدون هیچ اکراهی، خودش انتخاب کند؛ این خودانگیختگی است که لائیسیته را در سطح افراد و هستههای مردمی و به تبع آن در سطح جامعه و ملت به طور عملی متبلور میکند. این تبلور، با اشراف به حقوق ذاتی بشر، و بر اساس این حقوق (از جمله استقلال و آزادی) استوار است. یک چنین جامعه و ملتی به این ترتیب، یک قانون اساسی تدوین میکند که مملو از حقوق و خالی از مرام باشد و بدین ترتیب مردم به طور مداوم، لائیسیته را هرچه بیشتر به دولت تحمیل میکنند که نهاد دولت نسبت به نهادهای دینی و عقیدتی، پیوسته بیطرفتر بگردد، و قلمرو خصوصی از تجاوز قلمرو عمومی، پیوسته به میزان بیشتری مصون بماند.
الان چند در صد مردم ایران خود را مسلمان میدانند، و آن دوست شما که میخواست با شما به این جلسه بیاید ولی وقتی شنید، در اینجا “اسلامیها” هستند میخواهد با آن ایرانیان، در مقام دگراندیشی، چکار کند؟ فردا ادارۀ کش.ر را بدهند دست آن فرد، آنوقت ایشان در آن مقام میخواهد چگونه عمل کند؟
4- پس “انقلاب اسلامی” که شما میگویید برای چیست و به چه معنا است؟!
انقلاب اسلامی به معنای انقلاب در اسلام! اگر لازم باشد هزارها بار دیگر هم این را تکرار خواهیم کرد:
انقلاب اسلامی به معنای انقلاب در اسلام!
شما که با انقلاب در اسلام، با انقلاب اسلام مشکل دارید، آیا با انقلاب مسیحی هم مشکل دارید؟ شد آقا! در قرون وسطی، انقلاب مسیحی شد. آن موقع انقلاب مسیحی شد و حالا هم انقلاب اسلامی شده. آن موقع انقلاب مسیحی شد و ولایت مطلقۀ کلیسا به این مسیحیتی که امروز میبینیم تبدیل شد حالا هم انقلاب اسلامی شده. آن موقع انقلاب مسیحی شد و صنعت چاپ آمد و به عنوان یک ابزار بسیار موثر در دست روشنفکران آن زمان، یک سرعت و شتابی به آن انقلاب مسیحی داد، الان هم انقلاب اسلامی شده و صنعت انفورماتیک و کامپیوتر و اینترنت و…. آمده و امیدوارم که روشنفکران عصر ما، به جای شرکت در خشونتگستری و عدم تحمل دگراندیشان و به جای اسلامستیزی و سانسور و خودسانسوری، از این صنعت، با خشونتزدایی و با اشاعۀ پلورالیسم، بتوانند به کمک اسلامباوران به مثابه بیان استقلال و آزادی و خشونتزدایی بیایند تا با همیاری با همدیگر اسلحه را در دست سرکوبگران، ابتدا بیاثر کنیم و سپس همان را در کمال خشونتزدایی، برای گذار از رژیم تحولناپذیر و اصلاحناشدنی ولایت مطلقه بکار بریم و هرکدام از تک تک ما نقشی هر چقدر هم به ظاهر کوچک در برپایی و پیشبرد و پویایی مردمسالاری و حقوقمندی در میهن ایفا کنیم. انقلاب مسیحی که در چند سده عملی شد، در ایران انقلاب اسلامی در چند دهه عملی شده! آیا بعد از فروپاشی این رژیم و از بین رفتن زوری که پشت این معممین هست، آیا آخوند در ایران دیگر هرگز میتواند جایگاهی که قبل از انقلاب اسلامی داشته را داشته باشد!؟ انقلاب شد در اسلام! انقلاب شد در اسلام به عنوان بیان استقلال و آزادی. شما با این انقلاب اسلامی مشکلی دارید؟ فکر نمیکنم داشته باشید! امیدوارم که نداشته باشید!
5- مطالب فراوانی در این جلسه مطرح شد، ولی به نظر شما چه رهنمودی و یا دستاوردی از این جلسه میتوان داشت؟ (دقیقۀ 9:18)
سوغاتی که از این جلسه میتواند داشته باشید، از جمله، این است که:
با خودانگیختگی، که آدم دستش را بگذارد روی زانوی خودش و بلند بشه! با خودانگیختگی و نه با ورود در توازن قوای داخلی و خارجی، و در استقلال و آزادی، و با ترویج اعتماد به نفس فردی و با پیشبرد اعتماد به نفس ملی، هرکدام از ما، یعنی من… یعنی شما… و یعنی تک تک همۀ ما، به تنهایی و یا بهتر از آن به کمک چند نفر، در هستههای مردمی، فعال بشویم و در کمال خشونتزدایی خلاقیت و نیروی ابتکار خود را بکار بیاندازیم و برای خود و برای عزیزان خود سرنوشت بهتری را رقم بزنیم.
گفتم بدون هرگونه چشمداشتی به قدرتهای داخلی و خارجی که آنها بیایند و کمکی بکنند تا از شر رژیم ولایت فقیه خلاص شویم.
کمک گرفتن از قدرت خارجی که به قول معروف پنبهاش زده شده! قدرتهای غربی و اسرائیل قبل از اینکه به فکر تجزیۀ عراق و سوریه باشند، خیال خام تکه و پاره کردن مام وطن ما را در سر میپروراندند. گناه بودن و تابو بودنِ و زشت بودن و غیرقابل قبول بودن دست گدایی دراز کردن به سمت اجنبی، در فرهنگ ما است. خانم هیلاری کلینتون در یک جلسۀ زنده سوال و جواب حاضر بود و در جواب یک “ایرانی” که از وی خواست که مثل عراق و افغانستان و لیبی، به کشور ایران هم حمله کنند و ما را از شر ولایت مطلقۀ فقیه نجات بدهند، خانم کلینتون در جوابی فیالبداهه گفت که آخه شما از ما نخواستهاید که به کشور شما حمله کنیم! این از آنچه مربوط میشود به رفتن بعضی از “ایرانیان” به گدایی از قدرت خارجی. در آنچه هم که مربوط میشود به خود قدرت خارجی و زوری که بعضی ایرانیان فکر میکنند خارجیها دارند هم که هرچه مخفی و ناشفاف بود، در دهههای اخیر عریان در مقابل دیدگان جهانیان است. ناتوانی بزرگترین ارتش دنیا که بودجۀ نظامیاش از مجموع ده کشور دیگری که در دنیا بیشترین بودجههای نظامی را دارند هم بیشتر است، چگونه در افعانستان و عراق و حالا در لیبی و سوریه وامانده است!
برای اینکه جواب آن دوست گرامی را هم در بارۀ چه باید کرد داده باشم، اگر اصالت استقلال و آزادی را میپذیریم، اگر خشونتزدایی را پذیرا هستیم، این عقیده را این نظر را اشاعه بدهیم و پخش بکنیم! همین را مورد بررسی و بحث قرار بدهیم و اگر هم به آن باور ندارید، همین را به چالش بکشید در بحثهای آزاد.
با کمال میل، همۀ ما حاضر هستیم در جلسات بحث آزاد شرکت کنیم!
6- شما همیشه گفتهاید که باید همۀ “انتخابات” را تحریم کرد و نباید در هیچکدام از “رایگیری”هایی که این رژیم ترتیب میدهد شرکت کرد. ولی اگر مردم نمیرفتند و در رایگیری سال 1388 شرکت نمیکردند، جنبش سبز به چه وسیلهای میتوانست امکان بوجود آمدن را پیدا کند؟ (دقیقۀ 10:54)
“جنبش سبز” یک حرکت کاملا خودانگیخته بود. که به نظر شما اگر به خاطر شرکت مردم در “انتخابات” نبود، اصلا چنین جنبشی بوجود نمیآمد. و عزاداری مردم برای آقای مرتضی پاشایی را چه میگویید؟ و چگونه توجیح میکنید؟ تودههای انبوه مردم به خیابانها آمدند که رژیم مات و مبهوت و وحشتزده شد. خود مردم و جامعه سیاسی هم انتظار یک چنین حرکت خودجوشی را نداشتند، که کاملا خودجوش و بدون دستور از بالا و یا از حزب و تشکیلات و هر قدرت داخلی و بدون دخالت هیچ قدرت خارجی، مردم (که چه بسا بسیاری از آنها حتی آن مرحوم را تا آن موقع اصلا نمیشناختند) به طور خودانگیخته و خودجوش به خیابانها ریختند که به خود و به رژیم و به دنیا نشان بدهند که ما زندهایم!!! از بین رفتن این رژیم فقط به یک جرقه نیاز دارد که این آتشفشان زیر خاکستر، به فوران در بیاید!
در “جنبش سبز” مردم که برای فرار از بدتر، با روانشناسی زندانی سیاسی شکسته شده (برای توضیح بیشتر به این مقاله: تحلیل روانشناختی بخشی از جامعه ایرانیان (۱) و نیز این مقاله: تحلیل روانشناختی بخشی از جامعه ایرانیان (2) مراجعه بفرمایید)، به بد روی آوردند و رفتند در حوزههای رایگیری، که بین بد و بدتر یکی را “انتخاب” کنند و از ترس “بدتر” به “بد” به اصطلاح “رای” دادند. ولی خود این حرکت از ابتدا پراشکال بود! شما که میدانید که بیشتر مردمی که رفتند و با شرکت خود در “انتخابات” به این رژیم مشروعیت دادند، به “دوران طلایی امام” و یا به “اجرای بدون تنازل قانون اساسی” اعتقادی نداشتند. آقای ولی مطلقه هم که مردم را میترساند که اگر به خاطر اسلام نه، به خاطر ایران بروید و در رایگیری” شرکت کنید، بعد از استفاده ابزاری نمودن از مردم وحشتزده ایران، همان کسی را که از قبل میخواست از صندوقهای رای بیرون آورد و به مردم تحمیل کرد.
اشکال دیگر آن جنبش خودجوش، گفتمان آن بود. (برای توضیح بیشتر میتوانید به این مقالهها رجوع بفرمایید: بهار عرب، بهار دنیا، و دوباره بزودی بهار ایران) بدین ترتیب که میگفت “رای من کجاست” در صورتیکه اگر میگفت “حق من کجاست” و در این عصیان به تجاوزها به حقوق خویش، پایمردی میکرد، به طور قطع و یقین امروز که من و شما اینجا هستیم، نه از تاک نشان میماند و نه از تاکنشان!
از بین رفتن این رژیم فقط به یک جرقه نیاز دارد که این آتشفشان زیر خاکستر، به فوران در بیاید! به نظر من، ما توانا هستیم که این جرقه را به انبار باروتی که این رژیم تک پایۀ متزلزل باشد بیاندازیم. ولی در عین حالی که برای ابتکار و تصدی آن جرقه داریم تلاش میکنیم، باید به هوش باشیم که اگر این جرقه هر آن ایجاد شد، کاملا آماده باشیم که در میدان تعیین سرنوشت خود حاضر بمانیم و هر کدام از ما و همۀ تک تک ما، بتوانیم در این افتخار عظیم، شریک باشیم که طومار ولایت مطلقه را یک بار برای همیشه در وطنمان ببندیم و هر کدام به سهم خود در ساختن میهن خود سهیم شویم و به اندازۀ خود در برپایی و پیشبرد و پویایی مردمسالاری و حقوقمداری در کشور عزیزمان نقشی ایفا کنیم، حالا هر چقدر هم آن نقش در ظاهر کوچک به نظر برسد.
توجه!
شما میتوانید سخنرانی را در لینک ذیل بیابید:
alisedarat.com/1394/09/08/2924/
بیشتر از رسانههای ملیِ همگانی بهمثابه شاخه چهارم دولت ❊سایت شخصی علی صدارت❊ کشف کنید
Subscribe to get the latest posts sent to your email.