علی صدارت ترور قاسم سلیمانی و تدبیرات لازم توسط شما، من، ما و هرکدام از همه ما مردم.
چهار دهه است که رژیم ولایت فقیه در جنگ است، انواع و اقسام جنگها. ولی آن اصلیترین جنگ، جنگ رژیم حاکم بر ایران است با خود مردم ایران، برای ادامه سلطهاش بر ملت ایران. در این میدان، آن مهمترین جنگ، جنگ روانی است.
سیاست جنگی رژیم در جنگ روانی بر علیه مردم ایران، دقیقا همان رفتاری است که بازجویان و شکنجهگران، با زندانیان سیاسی میکنند. یک حداقل لازمی از مردم ایران، تا این زمان، نتوانستهاند در این جنگ پیروز شوند. در نتیجه، به همان آسیب روانشناسی بعضی زندانیان سیاسی شکسته شده مبتلا شدهاند, در نتیجه ولایت مطلقه، هنوز بر میهن ما سلطه دارد. http://alisedarat.com/1392/10/26/1138/
آن آسیب روانشناسی بعضی از زندانیان شکسته شده، که آنها را به ابزاری در دست بازجو تبدیل میکند، همان آسیب روانشانسی بعضی از مردم ایران (در جامعه مدنی، و نیز در جامعه سیاسی) است که آنها را به ابزاری در دست رژیم تبدیل کرده است.
اگر بخاطر شکست مردم در جنگ روانی نبود، رژیم نمیتوانست به فسادها و خیانتها و تجاوزها و جنایتهای خود، تا به امروز ادامه دهد و مردم را در حد نظارهگرانی منفعل، کنترل کند. مردمی که تحمل اینهمه انواع خشونتهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، و فرهنگی، کار روزانهشان شده است، و تازه رژیم از مردم طلبکار هم هست (در زمان نوشیدن «جام زهر» پایان جنگ عراق، یکی از این طلبکاران گفته بود«…ملت، به دولت خیانت کرده…») http://alisedarat.com/1392/10/26/1626/
هدف این جنگ روانی، تولید رضایتی اجباری در دل و جان و روان مردم است. بدین ترتیب است که انفعال در جامعه، اپیدمیک میگردد.
ولی همین انفعال هم در کنترل رژیم بوده است.
مثلا بدین معنا که بعضی مردم با شعار «…سیاست، پدر و مادر ندارد…» چهار سال «اصلا وارد سیاست نمیشوند» ولی بعد از چهار سال که باز موقع رایگیری میشود، دوباره عدهای از مردم، با ترسیدن و با ترساندن همدیگر از بدتر، «سیاسی» میشوند، منتها سیاستهای رژیم را اعمال میکنند و با رفتن به حوزههای رایگیری، از دست «بدتر»، به «بد» پناه میبرند، و با دست خود، به این رژیم سفاک، مشروعیت میدهند.
مثال دیگر، راهپیماییها و تظاهرات رژیم (مثلا عزاداری آقای سلیمانی و سینهزنیهای خیابانی و…)، است که این روزها شاهد شرکت عدهای در آنها هستیم.
مثال بعدی، تویت زدن و پست اینستاگرام و فیس بوک و تلگرام گذاشتن و… و مقاله نوشتن و سخنرانی و مصاحبه کردن است، با این زمینه فکری که روی به قدرت، و پشت به ملت دارد. در این روی به قدرت داشتن، جایگاههایی به ظاهر متضاد دیده میشود. بسیاری در مدح، و بسیاری در قدح آقای سلیمانی گفتهاند و نوشتهاند. ولی در واقع اینها همه بازی خوردن توسط اتاق جنگ روانی رژیم، و تبدیل شدن به اسلحهای در دست رژیم است، که مغز افکار عمومی را نشانه گرفته. جایگاه آنکه به پشتیبانی آقای ترامپ میاید که به زعم خود با رژیم مبارزه کرده باشد، در ظاهر (و فقط در ظاهر) به نظر میرسد که متضاد آن شخصی است که به پشتیبانی آقایان سلیمانی و خامنهای برخواسته است، حتی اگر آن شخص با تمام وجود و از ته دل با کلیت این رژیم هم مخالف باشد. ولی در باطن، این دو جایگاه، هر دو، با قبول لزوم خشونت و ترور، از مردم دور، و به هر دوی این قدرتمداران نزدیک شدهاند. کسانی که در هر کدام از این دو طیف فعال هستند، در واقع نه تنها در جنگ روانی از رژیم شکست خوردهاند، بلکه حتی خود را به اسلحهای در دست رژیم، برای سرکوب مردم و ادامه حیات رژیم، مبدل کردهاند.
برای اینکه بتوانیم از این وضعیت فاجعهامیز امروز خارج شویم، و سرنوشتهای خوب و خوبتری را رقم بزنیم، باید این جنگ را شناسایی کنیم، تا حداقل لازمی از ما مردم (در جامعه مدنی، و نیز در جامعه سیاسی) به کمک یکدیگر، در جبهههای مختلف این جنگ، پیروز شویم تا بتوانیم در کمال خشونتزدایی، از این وضع گذار کنیم، و خودمان را از زندانهای خودساختهٌ بدها و بدترها، رها کنیم و در ساختن سرنوشت خوب و خوبتر، مشارکت کنیم…. هر کدام از ما به سهم خود، و به سلیقه خود، و به نوبه خود.
روز جمعه ۱۳ دی ماه ۱۳۹۸ نقطهٌ عطفی برای ایران، در رابطه با امریکا، اسرائیل، عربستان سعودی و سایر کشورهای منطقه، و بلکه در رابطه با دنیا است. نقطهٌ عطفی برای ایرانیان (در جامعه مدنی، و نیز در جامعه سیاسی) که بیش از پیش، به جنگ روانی رژیم توجه کنیم، و به کمک همدیگر بشتابیم و در این میدان جنگ، پشت به پشت یکدیگر دهیم.
در این مصاف، اول کار اینکه، ناخواسته، خودمان به ابزار دست قدرت، تبدیل نشویم که از خود ما به عنوان اسلحهای برعلیه مردم، و به نفع قدرت استفاده شود.
دوم اینکه به هموطنانی که، نادانسته و یا دانسته، روی به قدرت کردهاند وپشت به ملت کردهاند را به سعه صدر، به دوری از قدرت، و به دوستی با خودشان و با مردم دعوت کنیم، و اگر لازم است، در بحثهایی آزاد و دوستانه، قواعد جنگ روانی را مورد بحث قرار دهیم، که باز هم این رژیم نتواند با بوجود آوردن بحران دیگری، مردم را در زندان بد و بدتر و بدتر و… محبوس کند، و با تحمیل انواع ترسها و اضطرابها در مردم، به حیات منحوس خود ادامه دهد.
در این چهار دههای که از عمر این رژیم اصلاحناپذیر میگذرد، هر وقت تعرضها و تهدیدهای خارجی زیاد شده، بعضی از مردم، به رغم نارضایتی و حتی مخالفتشان با رژیم، به طرق و اشکال مختلف به پشتیبانی از رژیم برخواستهاند، و از سوی دیگر بسیاری از مردم در لاک خود فرو رفتهاند و منفعلتر شدهاند، و آن عدهای هم که نتوانستهاند دم از اعتراض فرو ببندند، و دلیل آن تعرضها و تهدیدها را، به درستی، خودِ رژیم معرفی کردهاند، توسط عناصر مسخ شدهٌ قوای سرکوب، ساکت شدهاند. علیرغم این، در سالهای اخیر، تعداد هرچه بیشتری از مردم، در هر موقعیتی که مییابند، به دامنه و طول و عرض اعتراضات خود اضافه کردهاند.
باز دوباره، با تجاوز امریکا به حق حیات یک انسان، یک ایرانی، تهدید خارجی به تعرض و تجاوزهای بیشتر، افزون گشته. اگر ما با اعتماد به نفس فردی، و با اعتماد به نفس ملی، با پشت کردن به قدرت (قدرتهای خارجی، و قدرتهای داخلی) و با خشونتزدایی، و با امتناع از با دست خود مشروعیت دادن به رژیم، این بحران را مدیریت نکنیم، رژیم بهانه خوبی را به دست خواهد آورد برای سرکوب بیشتر مردم، جهت ادامه حیات خود. رژیم برای ادامه بقای خود، نیاز دارد که به افکار عمومی، نشان دهد که از مردم مشروعیت دارد، و این مشروعیت دروغین را با حضور مردم در تجمعات و تظاهرات دولتی، و از همه مهمتر، در میزان مشارکت مردم در «انتخابات» به نمایش میگذارد.
لازم است که هرکدام از ما از خود بپرسیم در این ماجرا، تکلیف ما مردم (در جامعه مدنی و در جامعه سیاسی) چیست؟ آیا ما به افکار عمومی دنیا، و به افکار عمومی در ایران (بخصوص به پرسنل قوای سرکوب در بخشها لشکری و امنیتی–اطلاعاتی، و حتی پرسنل مشتغل در بخشهای کشوری در این رژیم، و حتی به خودمان) ثابت خواهیم کرد که ما از جنس این رژیم نیستیم و یا دیگر نمیخواهیم باشیم؟ و یا باز بعضی از ایرانیان، علیرغم مخالفتهای عمیق خود با این رژیم، به شکلها و از راههای مختلف، دانسته و یا نادانسته، با دست خودمان به رژیم ولایت مطلقه مشروعیت خواهند داد؟
مشروعیت دادن به رژیم، فقط به شرکت در نماز جمعهها و سینهزنی در تجمعات دولتی، دعوت از مردم به شرکت در «انتخابات» برای «اصلاح» آن از درون و یا به بهانه دفاع از «اصول»، منحصر نمیشود. آنان که به عنوان «اپوزیسیون»، برای نابود کردن قدرت داخلی، به قدرتهای خارجی مراجعه میکنند (نه فقط برای قشونکشی، بلکه حتی در حد گرفتن پول و امکانات رسانهای و نامه نوشتنها و…) آنها هم با دست خود، به رژیم ولایت مطلقه، مشروعیت نداشته را ارزانی میکنند، چرا که به دلهای ایرانیان این دلهره را اضطراب میاندازند که «اگر اینها بروند آنها میآیند». عجیب است که عدهای هنوز نفهمیدهاند که استقلال چه جایگاه رفیعی در فرهنگ جامعه ایرانی دارد، و مراجعه به قدرتهای خارجی در چه قرارگاه شنیعی در قلب و روح ایرانیان قرار دارد. این عده، معنی شعار باشعور مردم ایران را درک نکردهاند که گفتند «اصلاحطلب! اصولگرا!… دیگه تمومه ماجرا» و اینکه این شعار، منحصر به اصلاحطلب و اصولگرای داخلی نمیشود. بلکه آنان که به اصل «قدرت» معتقد هستند (منتها با کلاه شرعیِ «قدرت خوب» در مقابل «قدرت بد» !) از قماش همان اصولگرایان داخلی، و آنان که این کلاه شرعی را بر سر خود و دیگران میگذارند، باید لااقل با خودشان بیپرده بیاندیشند و ببینند که در واقع با قدرت و زور خشونت و استبداد و… مشکلی ندارند، فقط طالب اصلاحاتی در «قدرت بد» هستند و جایگزینی آن با «قدرت خوب» هستند!
هدف، وسیله و روش را توجیه نمیکند!
وسیله و روش، هدف را واضح و روشن و شفاف، مینمایاند!
ابتدا به دانستهها و به حدسیات و شایعات بپردازیم.
اول بعضی دانستهها:
بعضی از آنچه که بر اساس خبرهای رسانههای دولتی و غیردولتی دنیا میدانیم، از این قرارند:
- ساعت اولیه بامداد جمعه ۱۳ دی ماه ۱۳۹۸، شاهد حمله پهباد امریکایی که از پایگاه هوایی امریکا در قطر بلند شده بود، و اصابت موشکها و تیراندازی به دو خودرو در نزدیکی فرودگاه بغداد بود.
- سفارت ایران در عراق، تعداد کشته شدهها را ۱۰نفر اعلام کرد. تا این زمان اسامی اعلام شده عبارتند از: قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس سپاه، ابومهدی المهندس، نایب رئیس حشد شعبی عراق، محمدرضا جابری، مدیر تشریفات حشد شعبی در فرودگاه، حسن عبدالهادی، حشد شعبی، محمد الشیبانی، حشد شعبی، حیدر علی، حشد شعبی.
- قبل از این ترور و تجاوز، خامنهای و شرکا که به علت تظاهرات و اعتراضات مردمی، در موضع دفاعی قرار داشتند، با این عمل تروریستی دولتی، در جنگ روانی با ایرانیان و مردم منطقه، دوباره دست بالا را پیدا کردند، و اکنون در موضع تعرضی و تهاجمی و طلبکاری و… قرار گرفتهاند.
- در حالیکه یکپنجم نفت جهان، باید از تنگه هرمز عبور کند تا به بازارهای جهانی برسد، در بازارهای نفتی، قیمت برنت حدود ۳ دلار بالا رفت و به نزدیک ۷۰دلار رسید.
- قیمت بازار سهام پایین آمد، البته قیمت سهام بعضی شرکتهای نفتی و کارخانههایی که تولیداتی مربوط به جنگ و اسلحه و امنیت و… دارند، بالا رفت.
- نرخ دلار در ایران، حدود ۴۰۰–۴۵۰تومان بالا رفت.
- ترامپ و شرکا، به خاطر خطر عزل از ریاست جمهوری، در وضعیتی متزلزل هستند، ولی از زمانی که خبر ترور ارتش امریکا در بغداد منتشر شد، نه تنها رسانههای دست راستی و حامی ترامپ، بلکه رسانههایی که ۲۴ساعته به ترامپ میتاختند و خبرهای روند عزل وی را منتشر میکردند هم، پوشش عمده شبکههای خود را از عزل ترامپ به این بحران، و شروع جنگ با کشور ایران، در خاک کشوری ثالث منحصر کردهاند.
- ماموران امنیتی–اطلاعاتی کهنهکار امریکا، طی نامه سرگشادهای به ترامپ، زنگ خطر بهانه شروع جنگ جهانی سوم را به صدا درآوردند و عمل تروریستی فرمانده کل قوای امریکا را شبیه به تروری که در سال ۱۹۱۴ بهانه شروع جنگ جهانی اول شد، دانستند. https://consortiumnews.com/2020/01/03/vips-memo-doubling-down-into-yet-another-march-of-folly-this-time-on-iran/
- بنجامین نتانیاهو نه تنها برای حیات سیاسی خود، بلکه برای منحرف کردن روند قضایی و به زندان رفتن به خاطر فسادهای خود و خانوادهاش، نیاز دارد به افکار عمومی دنیا، بخصوص مردم اسرائیل و امریکا، بقبولاند که فلسفه وجودی وی، یعنی دفع خطر پاک کردن اسرائیل از صحنه گیتی توسط ایران، بیش از هر زمان نیازی حیاتی برای مردم اسرائیل، و غرب بخصوص امریکا، است.
- جنگ روانی، مهمترین جنگی است که قدرتها برای به قدرت رسیدن و در قدرت ماندن و پیشبرد اهداف و منویات خود، به آن نیاز حیاتی دارند و بر علیه مردم، مردم کشور خود و نیز مردم کشورهای دیگر، براه انداخته و مدیریت میکنند.
- بنا به اقرار مهرههای خود این رژیم، قدرتمداران حاکم بر میهن ما، در اقلیت محض هستند. (آقای قالیباف در بیانیه تبلیغاتی ۲۶فروردین۱۳۹۶ گفت: «آقایِ روحانی از بهتر شدنِ وضعیتِ اقتصادی میگویند، اما اگر ایشان پای خود را از درون اتاق شان بیرون بگذارند و میانِ مردم بروند، از واقعیتهای ملموسِ دَرونِ جامعه، تصویر دقیقتری پیدا میکنند و برایشان روشن میشود که تنها ۴درصدِ جامعه از وضعِ موجود رضایت دارند». بنا بر جنبش خودجوش۱۳۹۶ و ۱۳۹۸، چه بسا که امروز همان ۴درصد را هم نداشته باشد.)
- بدون پیروزی در جنگ روانی، این رژیم امکان نداشت بتواند علیرغم از همان ابتدا اقلیت مطلق بودن (بنا به اعتراف آقای محمد بهشتی در نامه مورخ خود به آقای خمینی بتاریخ ۲۲اسفند۱۳۵۹) به مدت چهار دهه بر اریکه قدرت تکیه بزند. http://alisedarat.com/1394/11/02/3020/
- موفقیت این رژیم در جنگ روانی به حدی بوده است که حتی بعضی مخالفان خود را، به اسلحه جنگ روانی به نفع رژیم بدل کرده است. در این جنگ روانی، قدرت مستبد به مردم باید ثابت کند که گرچه وضعیتشان بد است، ولی اگر آنها نباشند که مردم را از خطرات «دشمنها» محافظت کنند، وضعیتشان از این هم بدتر خواهد شد. تا جایی که کسی در مرثیه آقای سلیمانی بگوید: «شخصیتى که سدٌى سترگ در برابر خون آشامان داعش برآورد و مرزهاى کشور ما را از نکبت حضور آنان ایمن داشت.» غافل از اینکه به دلیل این رژیم مستبد بدون پایگاه مردمی است که خطرات متعدد، ایران را تهدید میکنند. اینجا این مثال مصداق پیدا میکند که اتشی بر خانه ما و بر خانه همسایگان ما افتاده است، و شخصی پیدا شود که ما را از آتش محافظت و آتش را دفع کند، و بعد ما برویم و ببینیم که در واقع، همان شخص از کسانی بوده است که در ابتدا آن آتش را روشن کرده است، و الان هم با آنکه خاموش کردن آتش، به راحتی و به سرعت، کاملا امکانپذیر است، از اینکه آتش کاملا خاموش بشود جلوگیری میکند…، و لاینقطع به یاد شما میآورد که اگر من نبودم تو در لهیب آتش سوخته بودی…، و اگر من نباشم که تو را از شر شرارههای آتش محافظت کنم، بزودی خود و عزیزانت دود و خاکستر خواهید شد…، و همیشه هم تو را در تاریکی اطلاعاتی در مورد آتش و آتشسوزی نگه میدارد…، و اگر هر سوالی بکنی، سیلی محکمی به بناگوشت روانه میکند…، و…
- هر یک روزی که این رژیم بیشتر بر سریر قدرت باشد، خطرهای بیشتری ایران و ایرانیان را تهدید میکند، و هر روز خطر سوریهای شدن ایران بیشتر میشود.
- روش موفق این رژیم برای ادامه سلطهٌ چهل سالهاش بر جامعه، این بوده است که انواع و اقسام بحرانها بسازد و به بهانه آنها مردم را سرکوب کند.
- خامنهای و شرکا، خطر سقوط را توسط «مستضعفان»، نزدیک و نزدیکتر میبینند، به حدی که نایب امام زمان که خطش به خط خدا وصل است، مجبور شد دروغ جدیدی را به قرآن نسبت بدهد و طبقات فرودست و محروم جامعه را از مقام «مستضعفی» عزل، و قوای سرکوب را به این مقام منصوب کند و در نطق خود به آنها بگوید که «مستضعف» واقعی، در واقع خود شما هستید، که در نتیجه «امامان روی زمین» هستید. امام هم که البته از دید ایشان، یعنی تجاوزگر و سرکوبگر و قاتل و فاسد و جنایتکار و…..
- آقای خامنهای در مجلس ترحیم سعید امامی شرکت کرد و وی را «سعید جون» خطاب کرد. بعدها معلوم شد که خود جناب ایشان فتوای دستگیری و شکنجه «سعید جون» و به قتل رساندن وی، البته به دلیل واجبی، را صادر کرده است.
- آقایان خامنهای، و روحانی و بعضی دیگر از سران رژیم، در مجلس ترحیم آقای سلیمانی، در منزل وی حاضر شدند. هنوز نمیدانیم که وی را «قاسم جون» خطاب کردهاند، یا نه!
دوم بعضی حدسیات و شایعات:
بعضی از آنچه که نمیدانیم ولی در رسانههای گروهی و مردمی، به صورت حدسیات و شایعات، از آنها ذکری شده است:
- امکان همکاری مهرههایی از درون رژیم با امریکا (نه فقط جاسوسان با جیره و مواجب، بلکه همچنین شامل نوکران بیجیره و مواجب.)
- امکان فراهم آوردن اطلاعات لازم برای این ترور، با همکاری ردههای بالای امنیتی–اطلاعاتی–نظامی و از درون رژیم. (یادمان باشد که بنا بر خاطرات رابرت مک فارلین مشاور امنیت ملی رئیس جمهور امریکا، آقایان رفسنجانی و خامنهای، از طریق دیوید کیمچی افسر ارشد موساد، به حکومت ریگان پیام داده بودند که در برابر حمایت آمریکا حاضر هستند خمینی را زهر کش کنند.)
- امکان راحتتر شدن جانشنی آقای مجتبی خامنهای، در مقام پدر با حذف «شخص دوم مملکت»
در اینکه قدرت و استبداد، استعدادکش است، حرفی نیست. ولی آن استعدادهایی که پشت به ملت، و روی به قدرت میکنند، در هر مکان و موقعی از پرسنل کشوری و لشکری که باشند، و یا در هر مکان و موقعی در «اپوزیسیون» که باشند و با هدر دادن استعدادهای مقالهنویسی و سخنوری خویش، خود را فدای شعار «حفظ قدرت، از اوجب واجبات است» میکنند، و در واقع خود را منتر قدرتمداران بیمایهای کردهاند. از جمله این قدرتمداران بیمایه، همین آقای خامنهای، روضهخوانی که بعد از مرگ آقای خمینی، در مجلس خبرگان، خود در بارهٌ خودش گفت: «…به حال آن ملتی که من در مقام رهبری آنها باشم باید گریست…»
https://www.youtube.com/watch?v=WlnJ7ijJUMQ
در این روزهای خطیر، کسانی به هر شکلی و به هر اندازهای در پیشبرد شعار «حفظ نظام از اوجب واجبات است» با آقای خامنهای همصدا شده اند باید با خود خلوت کنند و بیاندیشند.
چرا استعدادهایی که در مقامهای نظامی–انتظامی هستند، خود را در کنار ملت، و پشت به قدرتها قرار نمیدهند که شرف و شعف دفاع از ایران و ایرانیان را نصیب خود کنند، و در انواع جنگهای فیزیکی، همراه و همرزم با خواهران و برادران خود باشند؟
چرا استعدادهایی که در مقامهای اطلاعاتی–امنیتی هستند، خود را در کنار ملت، و پشت به قدرتها قرار نمیدهند که شرف و شعف دفاع از ایران و ایرانیان را نصیب خود کنند، و در انواع جنگهای روانی، همراه و همرزم با خواهران و برادران خود باشند؟
مرگ هیچ انسانی، خوشحالکننده نیست. خشونت هیچگاه خوشحالکننده نیست. بیاد بیاوریم جشن و شادیهایی که بعضی در کشته شدن هویداها و نصیریها و… در اول انقلاب کردند، و سرنوشتی که امروز داریم را هم ببینیم. بیاد بیاوریم که فقط همین دو نفر، چقدر میتوانستند با افشای اسرار و اطلاعاتی که در اختیار داشتند، برای ایرانی آزاد و مستقل، برای پیشگیری از ادامه حیات ساختار ولایت مطلقه پهلوی، و تغییر اسم دادن آن به ولایت مطلقه فقیه، بکار بیایند.
خوشحالی واقعی از خشونت، مربوط به قدرتها است، قدرتهای داخلی و خارجی، دولتی و غیردولتی است. قدرتهایی که امروز همه وضعیت خود را متزلزل میبینند و برای رسیدن به قدرت، و یا ماندن در قدرت، به ایجاد بحران و خشونت نیازمند هستند. مخاطب واقعی ترامپ و خامنهای در تهدیدهایی که روانهٌ دیگری میکنند، یکدیگر نیستند، بلکه مردم و افکار عمومی هستند. آقای خمینی در سخنرانی به مناسبت انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی و کشته شدن بهشتی و شرکا گفت: «…بکشید ما را، ملت ما قویتر میشود (بخوانید بکشید آنهایی را که ممکن است موی دماغ من و قدرت من شوند! دولت ما قویتر و سرکوبگر و جنایتکارتر میشود!)…»
جنبشهای خودجوش مردم، در سراسر دنیا، و در لبنان و عراق و ایران، ادامه پیدا کردهاند، و کام قدرتها را تلخ نمودهاند.
ترس قدرتها همه، از این است که مردم کشورهایشان و یا مردم منطقه و کشورهای دیگر، منقلب شوند و از این انفعال مرگباری که مورد پسند قدرتها است، دست بردارند و در میدان ساختن سرنوشتهای خوب و خوبتر، حاضر باشند.
ترامپ و شرکا از انتخاب نشدن در دور دوم و حتی از عزل شدن قبل از پایان دور اول ریاستش، نتانیاهو و شرکا از پروندههای فساد خود و خانواده و به زندان رفتن، شاه و ولیعهد و شرکا در عربستان، و نیز خامنهای و شرکا در ایران، از نارضایتیهای مردم و انقلاب، مضطرب و نگران هستند. همه اینها به اشکال مختلف، مردم را از منقلب شدن و از انفعال در آمدن و انقلاب کردن، میترسانند. و هر جا که این ترس کمی کمتر میشود، این قدرتها مجبورند بحران جدیدی را به مردم تحمیل کنند، ولی همیشه مجبور بودهاند این بحرانهای جدید را، با درجه بالاتری از خشونت به مردم تحمیل کنند. واقعیت این است که، آنکه به درستی باید از منقلب شدن و از انفعال در آمدن و انقلاب کردن مردم بترسد، خود این قدرتها هستند.
خشونتهایی را در ایران، به شکل بحرانها کوچک و فراوان، و نیز سه بحران بزرگ شاهد بودهایم که سرنوشت ما این که امروز شاهد آن هستیم، شده است.
بحران اول، گروگانگیری بود که بر اساس اسناد افشا شده (جدیدترین آنها در نشریه نیویورک تایمز، بتاریخ ۲۹دسامبر۲۰۱۹)، طراحی آن در امریکا، و اجرای آن به عنوان یک طرح انقلابی در ایران بود. تصاویری که در مقاله افشاگرانه نیویورک تایمز از آن زمان منتشر شده، بسیار عبرتآموز هستند. تصاویر خوشحالی بعضی از ایرانیان در موقع گروگانگیری در خیابانهای نزدیک سفارت امریکا در تهران، و نیز تصاویر خوشحالی بعضی امریکائیان در واشنگتن در موقع آزاد شدن گروگانها. باید پرسید که ریگان و بوش و کیسنجر و راکفلر و…. و از طرف دیگر خمینی و رفسنجانی و خامنهای و موسوی خوینیها و…. و سایر کسانی که در این خیانت بزرگ به مردم ایران و مردم امریکا، و بلکه به مردم دنیا دست داشتند، با چه تحقیر و تمسخری به این مردم میاندیشیدند و مینگرنیستند. گروگانها در روز تحلیف رونالد ریگان، ۲۰ ژانویه ۱۹۸۱، آزاد شدند و چند روز بعد از رفتن کارتر، مشاور حقوقی کاخ سفید از راکفلر خواست درباره این که توافق بر سر آزادی گروگانها چه تاثیری بر بانک چیس داشته است توضیح بدهد. راکفلر به او گفت: «خیلی خوب بوده است. خیلی بهتر از چیزی که ترسش را داشتیم!»
لینک مقاله نیویورک تایمز در مورد افشای اسناد جدید گروگانگیری:
بحران دوم، بحران نپذیرفتن درخواست صلح از طرف صدام، در خرداد۱۳۶۰ و ادامه جنگ برای ۸سال بود. بحرانی که با حضور رئیس جمهور بنیصدر امکانپذیر نبود و بناچار، بر علیه او در خرداد۱۳۶۰ کودتا کردند. نتیجه این بحران در واقع، نه نوشیدن جام زهر توسط آقای خمینیدر پایان جنگ، و بلکه نوشاندن جامهای زهر به مدت هشت سال به مردم ایران بود. آنچه در خلوت جنگافروزان که صدام را به تجاوز به وطن تشویق کردند، و یا از پایان جنگ در همان ماههای اول، جلوگیری کردند گذشت، واقعا چه تحقیر و تمسخری را به همراه داشت، وقتی که به بعضی ایرانیان که از حمله صدام به ایران و یا از کودتای خرداد۱۳۶۰ خوشحال بودند، و یا شعارهای «حالا که رهبرت مصدق شده، رای ما رو پس بده!» و یا «…راه بیت المقدس از کربلا و بغداد است…» و یا «…جنگ! جنگ! تا رفع فتنه از دنیا…» سر میدادند، مینگریستند.
از این سه بحران کلان، این آخری، بحران هستهای، که کمکم اثر مناسب آن برای رژیم، کمرنگتر شده است و آقای خامنهای خود را ملزم به نوشیدن جام زهر میبیند، ولی وی موقعیت و نیز جرات آقای خمینی را ندارد، و مرتب تقصیر سیاستهای ابلهانه خود را به گردن این و آن میاندازد، و جام زهر را به اطرافیان خود در سه قوه برای نوشیدن تعارف مینماید! جالب خواهد بود که بدانیم که دستاندرکاران ساختن و پرداختن این بحران، وقتی که بعضی از «روشنفکران» در نوشتهها و گفتههای خود، و بعضی از مردم در خیابانها، شعار «انرژی هستهای حق مسلم ماست» را تکرار میکردند، و مذاکرهکنندگان تسلیمنامه وین «برجام» (که خودشان بدتر از ترکمنچای توصیف کردهاند) را به مقام مصدق زمانه میرسانند، در مورد این گروه از جامعه سیاسی و مدنی، با چه تمسخر و تحقیری مینگرند.
حال باید دید که کسانی که در اتاق فکر جنگ روانی رژیم، بر علیه مردم، سیاستگذاری میکنند و میخواهند از قتل آقای سلیمانی، حداکثر استفاده تبلیغاتی را بکنند، چطور به محاسن کسانی که نادانسته، اضطرابهای ساخته و پرداخته امنیتی–اطلاعاتیها را در جامعه منتشر میکنند، میخندند! که «…بیا و ببین که ترامپ در مورد قاسمی چه گفت…»، و «…خامنهای درست میگفت که اگر با داعش در عراق و سوریه نجنگیم، باید در همدان و کرمانشاه با آنها بجنگیم!،،،» و «…درسته که این رژیم بد هست، ولی اگر نباشد، ایران سوریهای میشود.. و داعش میاید و…» و «… شخصیتى که سدٌى سترگ در برابر خون آشامان داعش برآورد و مرزهاى کشور ما را از نکبت حضور آنان ایمن داشت…»
در جنبش خودجوش ۱۳۹۸، از شعارهای باشعور مردم یکی این بود: «پشت به قدرت، روی به ملت» در هر سهٌ این سه بحران کلان، که بدون بهانهٌ آنها رژیم ولایت مطلقه نمیتوانست به مدت چهار دهه، با افزایش دائمی خشونتها و سرکوبها، دوام بیاورد، یک حداقل لازمی از مردم، پشت به قدرت، و روی به ملت نکردند، و میخواستند توسط وسیلهٌ خشونت و قدرت، به هدفِ صلح و مردمسالاری برسند.
هدف، وسیله و روش را توجیه نمیکند!
وسیله و روش، هدف را واضح و روشن و شفاف، مینمایاند!
واقعیت این است که در در بحران اول، بحران گروگانگیری، آن کارمندان سفارت امریکا در تهران نبودند که به گروگان گرفته شدند، بلکه این مردم ایران بودند (و هنوز هم هستند!) که توسط امریکا و رژیم ولایت مطلقه، به گروگان گرفته شدهاند.
در بحران دوم، واقعیت این است که قبول نکردن پیشنهاد صلح صدام در خرداد.۱۳۶۰ و ادامه آن به مدت هشت سال، فاجعهای بس جبران ناپذیر بود، و نه آنطور که ماموران جنگ روانی رژیم، از دهان خمینی به جامعه منتقل کردند که «…جنگ، نعمت است…»
در بحران سوم، واقعیت این است که به دلیل «برجام» این قدرتها نبودند که در مقابل ایران زانو زدند، بلکه این مردم ایران بودند که توسط مسئولین این قرارداد، در مقابل قدرتها زانوزده شدند و تحقیر شدند و وقتی هم که برای اعتراض به ۳برابر شدن قیمت بنزین به خیابانها آمدند، بر اساس گفته وزیر کشور فقط به سر و صورت آنها تیراندازی نشده، بلکه گاهی هم به پا شلیک شده است!
آن قدرتهای داخلی و خارجی که این تزویرها و تزویرهای فراوان دیگری را برای ایجاد بحران و بیثباتی در دنیا مدیریت میکنند، نیازی حیاتی به این کار دارند و به آنها، حرجی نیست!
ولی داستان ما مردم چیست!؟ آیا باز هم مردم و جامعه مدنی، و جامعه سیاسی، به قدرت روی میکنند و به حقوق مردم، پشت؟
آیا باز هم پشت به ملت و روی به قدرت خارجی میکنیم؟
آیا با عریضه و نامه فرستادن به چاه جمکرانِ کاخ سفید امریکا و سایر قدرتهای خارجی، ممکن است این انتظار را داشته باشیم که برای خود سرنوشت بهتری را رقم بزنیم؟ جواب منفی است! چرا که کسانی که این نامهها را مینویسند، و یا آنها که از اینگونه نامهنگاریهای پشتیبانی میکنند، با عدم اعتماد به نفس فردی و عدم اعتماد به نفس ملی، روی به قدرت و پشت به ملت دارند. خود و بقیه ملت ایران را بیعرضه و علیل میدانند و محتاج دریوزگی و تکدی از قدرتهای خارجی.
آیا باز هم پشت به ملت و روی به قدرت داخلی میکنیم؟
آیا باز هم به اشکال مختلف (شرکت در «انتخابات«… شرکت در راهپیماییهای رژیم و نماز جمعهها و …)، با دست خود به این رژیم مشروعیت میدهیم که استعدادهای ما را در داخل و خارج از ایران نابود کند؟
روی کردن به ملت، نمیتواند با خشونتگستری و تجاوز به حقوق، همراه باشد.
آیا آنها که با شنیدن خبر ترور قاسم سلیمانی (که صد البته در جنگافروزی و خشونتگستری در منطقه، و فراهم کردن سرنوشت بدی که امروز داریم، نقش فراوانی داشت) به جشن و پایکوبی برخاستهاند، با نوشتن مقاله و مطالب در شبکهبندیهای اجتماعی و….، به رسیدن به هدف صلح و مردمسالاری کمکی کردهاند؟ چواب منفی است، چرا که کسانی که روش و وسیله خشونت و قتل و ترور و آدمکشی را، برای رسیدن به هدف صلح و مردمسالاری لازم میدانند، نه تنها هیچوقت به آن هدف نمیرسند، بلکه خود در افزایش درجه خشونت در ایران و در منطقه و در دنیا کمک کردهاند.
❊❊❊❊❊❊❊❊❊
پیشنهادها به جامعه سیاسی استمرارطلب، در درون و بیرون ایران:
آنها که خود و مردم را با ترس و اضطراب، در زندان بد و بدتر محبوس کردهاند، و علیرغم نارضایتی از سرنوشت موجود و مخالفت با رژیم، مصلحت را در این میبینند که:
– در خیابانها به حمایت رژیم، راهپیمایی کنند،…
- در «انتخابات» به حوزههای رایگیری بروند، و در جنبش خودجوش تحریم انتخابات، به سایر هموطنان خود نپیوندند،…
- با ترساندن مردم از بدتر، آنها تشویق به «انتخاب» بد بکنند،…
- با نوشتن مقالهها، و با انجام مصاحبهها و سخنرانیها، مردم را از حمله خارجی و جنگ داخلی بترسانند و آنها را به انفعال بکشند،…
- با ترساندن مردم از حمله خارجی، تبلیغ کنند که الان موقع مطرح کردن فسادها و جنایتهای رژیم نیست و باید همگی پشت سر قدرت داخلی، بایستیم و از کشور در مقابل قدرت خارجی دفاع کنیم. باز هم زندانی کردن در «انتخاب» بین بد و بدتر!
- سانسور این واقعیت که دفاع واقعی، و کارسازترین و موثرترین دفاع این است که در میهن، نظامی مردمسالار داشته باشیم، و با همکاری و همسازی، همگی تلاش کنیم که پیوسته مردمسالارتر و حقوندتر شویم و سرمایههای اجتماعی را، به هرچه بیشتر شدن متمایل کنیم.
- …
و به این وسیله، با دست خود، به این رژیم مشروعیت میدهند، و دانسته و یا نادانسته، ولی با میل خویش، خود را شریک جرم رژیم در تجاوزها و جنایتها و خیانتها و فسادها و… میکنند، اینها، در جنگ روانی برعلیه مردم، پشت به ملت، و روی به قدرت کردهاند، و با رژیم جنایت و فساد، همکار و همراه شدهاند.
با وسیله و روش بد، نمیتوان به هدف خوب رسید.
به بدنه اصلاحطلب و اصولگرا پیشنهاد میکنم، سران گروههای خود را مورد انتقاد و پرسش قرار دهید، اگر برگردید و روی به ملت و پشت به قدرت کنید، آنها را محق نخواهید یافت. تا دیر نشده، خود را از گناه و شرم استمرار این رژیم، برهانید. به هموطنانی که در خیابان به درستی فریاد زدند «اصلاحطلب! اصولگرا!، دیگه تمومه ماجرا!» بپیوندید.
اصلاحطلبان
نامهای که جدیدا با امضای بعضی از اصلاحطلبان منتشر شده است، از جمله میگوید:
«…ما همچنین مسؤلان کشورمان را به پرهیز از افتادن در دامی که جنگسالاران امریکایی و اسرائیلی برای ایجاد اختلال در روند طبیعی تحولات در ایران و گسترش بیثباتی و ناامنی در منطقه و فروش سلاح بیشتر پهن کردهاند، دعوت میکنیم و از آنها میخواهیم با این جنایت مصیبتبار، هوشیارانه و همهجانبه مواجه شوند و حفظ امنیت عمومی و ملی و نیز آبادانی و رفاه ملت را بر هر موضوع دیگری اولویت دهند….»
آیا واقعا این عزیزان نمیدانند که «دام جنگسالاران» فقط مختص امریکا و اسرائیل نیست و چین و روسیه و اروپا و… هم هرکدام مانند لاشخواران به جان نمیهجان میهن ما افتادهاند، و از همهٌ آنها بدتر خود این رژیم اصلاحناپذیر است که هر اصلاحی در چهارچوب این نظام، منجر به بدتر و بدتر و بدتر… شدن سرنوشت ایران و ایرانی شده است؟ کسی که خواب است را میشود بیدار کرد، ولی بیدار کردن کسی که خود را به خواب زده است، ناممکن است! آیا واقعا موقع آن نشده است که قبل از اینکه دیرتر شود، صف همرنگ جماعت شدن گروه خود را بشکنند و به قدرت پشت و به ملت روی کنند؟
اصولگرایان
تعداد ۱۵۰نفر از استادان دانشگاه، فعالان دانشجویی و یا رسانهای در طیف اصولگرا و وفاداران به نظام جمهوری اسلامی هستند و خود را « جمعی ازفعالین عرصه عدالتخواهی» میخوانند، بتاریخ چهارشنبه ۱۱دیماه۹۸ (اول ژانویه ۲۰۲۰) نامهای سرگشاده برای آقای خامنهای منتشر کردهاند که در نوع خود، بیسابقه است و آوردن نکاتی از آن بیمناسبت نیست:
این نامه به فرامین رهبری در مورد «قانونگرایی» اشاره کرده و بعد از اشاره به «بحران مهمِ ساختار حکمرانی» و اعتراف به اصلاحناپذیری رژیم میگوید: «… فارغ از تجربۀ تلخی که جامعه از مشورتناپذیری، بیتوجهی به نظرات کارشناسی و رفتارهای شبهاشرافی اعضایِ این شورا دارد (اشاره به شورایی موسوم به «شورای عالی سران سهقوه» دارند) ، صراحت بخشیدن به اتخاذ تصمیماتِ بنیانیِ مربوط به سرنوشت عموم مردم و آیندۀ جامعه، پشت درهای بسته و با افرادی بسیار محدود، بر چه استنادات قانونی مبتنی است و چه نسبتی با قانون اساسی دارد؟… بحران وقتی شدیدتر میشود که حتی چنین تغییر مهمی در روند حکمرانی به اطلاع مردم نرسیده و توضیح داده نشده که این شورا چه وظایفی دارد و حدود و ثغور اقدامات و تصمیمات آنها تا کجاست و چگونه و به کجا پاسخگوست و مردم چطور میتوانند به تصمیمات آنها نظارت و انتقاد داشته باشند؟»
در مورد نامشروع بودن دولت و تقلبی بودن مجلس مقننه میگوید: «… ما نگارندگان این نامه به روند ناقص و غیرشفاف انتخاباتها عموما و انتخابات مجلس شورای اسلامی خصوصا واقف و معترضیم. ما نگران این اتفاق خطرناکیم که مجلس شورای اسلامی عصارۀ فضائل ملت نباشد و نیروهای دلسوز، مردمدار، اندیشمند، مستقل و با هویتهایِ متنوع سیاسی که دغدغۀ اعتلای کشور را دارند، به روشهای گوناگون سرخورده و امکانی برای حضور در آن نداشته باشند؛ اما همین مجلس پر اشکال را یکی از معدود راههایِ زنده نگهداشتنِ نقش مردم در اداره حکومت میدانیم…» ادامه میدهد: «… دلهره و پرسش اساسی ما اینجاست که انتقال تصمیمگیریهای اساسی به شورای سران سهقوه، که نه فقط محدود به تصمیم دربارۀ بنزین، که حتی کلیات بودجۀ ۹۸ و ۹۹ نیز در آن شورا شکل گرفته است*، آیا بیمعنا کردن جایگاه مجلس شورای اسلامی نیست؟… جایگاهی که پیش از این با گسترش سلطه و حاکمیت نهادهایی چون شورای عالی امنیت ملی و مجمع تشخیص مصلحت نظام (که در یکیدو سال اخیر ارادهها و اقدامات علنی بسیاری برای ورود به عرصۀ قانونگذاری، بر خلاف قانون اساسی، و تبدیل ضمنی آن به مجلس سنا در پی داشته است)، شکننده و بحرانزده شده بود… در چنین شرایطی که مجلس دچار آن است، فارغ از نیت و چگونگی ورود نمایندگان مجلس پس از اعمال تصمیم دربارۀ بنزین و تهیۀ طرح دو فوریتی لغو آن، آیا پیام حضرتعالی مبنی بر نهی از ورود به این موضوع و منتفی کردن ارادۀ نمایندگان، شائبۀ تعلیق مجلس را ایجاد نمیکند؟ آیا این شکل مواجهه با نمایندگان مردم که پیش از این نیز بعنوان نمونه در تصویب 20 دقیقهای برجام سابقه داشته است، انگیزهها را برای حضور پای صندوقهای رای سست نمیکند؟… بر اساس مشاهدات میدانی و حتی طبق گفتههای رسانهای مقامات امنیتی با سایتهای منتسب به سپاه، گسترۀ اعتراضات آبان ۹۸، این بار بسیار گستردهتر از اعتراضات دی ماه ۹۶ و موارد مشابه بوده است…. جز این است که مردم ایران بدلیل انباشتِ تحقیرها، نادیده گرفته شدنِ حقوق انسانی، بیعدالتی، تنگ شدن محدودۀ آزادیهای اجتماعی و سیاسی، تبعیض و وجود قلیلی دارا و کثیری ندار، لبریز از بغضهای فروخوردهای شدهاند که در هر بزنگاهی این بغضها سرریز کرده و احیاناً تبدیل به اعمال برخی خشونتها از سوی مردم میشود؟ در این بستر، به نظر میرسد یکی کردن تمام معترضین با «اشرار» و عنوان «اغتشاش» نهادن بر این اعتراضات مردمی، نادقیق بوده و از سویی باعث بیمبالاتی بیشتر نهادهای مسئول امنیت نسبت به حقوق انسانی معترضین و از سوی دیگر موجب اشتعال خشم عمومی میگردد…»
«…مهم این است که در نبود رسانهها و احزاب مردمی و فقدان سازمانهای مردمنهاد و جدا از این که تاکنون بستر طبیعی تحقق اعتراضات مردمی نسبت به سیاستهای کشور فراهم نشده است، در سالهای اخیر عموم اعتراضات مسالمتآمیزِ مردمی و دانشجویی با جمعیتهای محدود در محیطهای بسته چون دانشگاه و کارخانه نیز توسط حاکمیت سرکوب شده و با هر تجمعی اعم از تجمعات کارگران و معلمان و دانشجویان و … برخوردها و بازداشتهای خشن امنیتی و انتظامی صورت گرفته و احکام غیرمعقول و نامتناسب قضایی داده شده است که محکومیتهای عجیب و غریب اخیر کارگران هفتتپه، آخرین شاهد بر این مدعاست. با این اوصاف و در حالیکه «هیچگونه» بستر مدنی برای اعتراضات مردمی توسط حاکمیت مهیا نگردیده، نباید از اعمال برخی خشونتها توسط مردم، تعجب نمود…» یعنی هنوز نمیداند و یا نمیخواهد اعتراف کند که خشونتها، اکثرا از عناصر رژیم بودند.، و ادامه میدهد: «… حاکمیت در اعتراضات آبان ماه با نحوه برخوردش با معترضان تصویری که از خود برای جهانیان به نمایش گذاشت، این است: ما حکومتی هستیم که اجازۀ هیچگونه نقد جدی به هیچ رسانه غیرحاکمیتی نمیدهیم و مردم اجازه ابراز هیچگونه اعتراضی در هیچ موضوعی و در هیچ زمان و مکانی ندارند، و اگر این مردم معترض به خیابانها آمده و اعتراض بعضا خشمآلود خود را بروز دهند، باید منتظر گلولههای ما باشند!…»
اگر هم آقای احمدینژاد را از «اصولگرایان» بدانیم که به زعم خود مقابل آقای خامنهای ایستاد، اعرافاتی چنین صریح و مکتوب در نامه سرگشاده به «مقام معظم» حاکی از آن است که پایههای آن مقام را موریانه خورده است، و از عظمت آن «معظم» چیزی جز تصویری در صدا و سیما و سایر وسایل مغزشویی رژیم، باقی نمانده است. بسیاری از نکات این نامه، به خود آقای احمدینژاد باز میگردد. وی، خود از مقصرترین افراد است برای سرنوشت بدی که امروز داریم. موضع این ۱۵۰نفر امضا کننده در مورد ایشان چیست؟ اصولگرایان امروزه صد پارهاند، ولی هیچکدام نمیدانند تعریف واقعی آن «اصول» که به آن گرایش دارند، چیست و اگر هم تعریفی داده شود، چرا از امروز به فردا آن «اصول» باید تغییر کنند؟
احمدینژادها و سایر سران «اصولگرا» را رها کنیم و به بدنه این گروه بپردازیم. این عزیزان فقط با خواندن نامه خود، نباید از گذشته خود که در آن به ملت پشت و به قدرت روی کردند، شرم و آزرم کنند و از خود بپرسند که در این وضعیت خطیری که در نامه سرگشاده مصور کردهاند، خودشان چقدر مقصر بوده و هستند، و بپرسند که چگونه باید جبران مافات کنند؟ آیا این هموطنان باز هم در جنگ روانی رژیم که تنور آن به علت کشته شدن آقای سلیمانی داغتر شده است، شکست خواهند خورد و گول تبلیغات و مغزشوییهای رژیم را میخورند و باز مردم را از بد و بدتر میترسانند و باز به انحا مختلف، و به خاطر مصلحت «اصول»، با دست خود به این رژیم مشروعیت میدهند؟
هموطنانی بودند که ما را در اوج بحرانها در قضیه جنایت میکونوس، و خیانت «برجام» ما را به سکوت خواندند و حتی برچسب ناچسب «خائن به وطن» را بر ما روا داشتند. دیدیم که بوته آزمایش زمان، آنان که روی به ملت، و پشت به قدرت دارند را، و آنکه استقلال و آزادی و سایر حقوق را به عنوان هم هدف و هم وسیله، انتخاب کردهاند و در پندار و کردار و گفتار و نوشتار خود، در آن تلاش داشتهاند را، همیشه سرفراز میکند. چرا که بعد از رای دادگاه میکونوس قتلهای سیاسی خارج از ایران متوقف شدند، و حالا که چند سال بعد از قرارداد ننگامیز وین هستیم، ثابت شد که مشکل بحران هستهای، در واقع مشکل رژیم ولایت مطلقه است با مردم ایران، و نه مشکل این رژیم با امریکا و سایر کشورها.
الان هم قدرتپرستان، الان از هر دو طرف، طرفداران آزادی و استقلال و سایر حقوق را آماج حملهها قرار دادهاند.
آقای ترامپ تهدید کرده است که ۵۲نقطه ایران، از جمله اماکن فرهنگی، را در هدف حملهها قرار داده است. دیدم که بعضی هم از این خبر ابراز خوشحالی کردهاند. اگر به امریکا برای خشونتگستری در دنیا اعتراض کنی، آنها که خود را علیل و ناتوان میبینند، و راه حل را فقط خشونت، و آنهم در دست قدرتهای خارجی میجویند، برچسب دفاع از خامنهای را برایت صادر میکنند، و تو را به مصلحتِ سکوت، میخوانند. به یاد اینها باید آورد که طالبان آثار فرهنگی افغانستان را خراب کرد، و داعش هم آثار فرهنگی عراق را. و باز بیادها باید آورد که اسناد جدید در مورد نقش امریکا در گروگانگیری، همین هفته پیش منتشر شد که بد نیست این دوستان، به اتفاق آقای ترامپ به آن نگاهی بیفکنند و بعد تهدید و خوشحالی کند که به یاد ۵۲گروگان، ۵۲نقطه ایران را هدف موشکهای خود قرار گرفتهاند.
از طرف دیگر، اگر به آقای خامنهای، (که به خاطر اعتراضات مردمی، تا همین هفته پیش در موضع دفاعی بود، و حالا به خاطر هدیه آقای ترامپ در موضع طلبکاری و تهاجمی قرار گرفته است) برای خشونتگستری در دنیا اعتراض کنی، آنها که خود را علیل و ناتوان میبینند، و راه حل را فقط خشونت، و آنهم در دست قدرتهای داخلی میجویند، برچسب دفاع از امریکا را برایت صادر میکنند، و تو را به مصلحتِ سکوت، میخوانند.
باری دیگر، هموطنی در انتقاد به مقابلهٌ من با قدرت، روش من را به مصلحتِ ایران ندانست و مرا به سکوت خواند، و با مصلحتبینی، این شعر را برایم فرستاد:
«مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش»
به این هموطن گفتم که نه تنها در جنگ روانی، از رژیم شکست خورده، بلکه با دعوت دیگران به سکوت و تحمل، به اسلحهای در دست رژیم مبدل شده است. به یاد این دوست گرامی آوردم که درست بیت بعدی شعر میگوید:
«رند عالمسوز را با مصلحتبینی چه کار؟»
و نیز:
«دور، چون با عاشقان افتد، تسلسل بایدش»
و اینکه عاشقان وطن و هموطن، با ایستادگی در اعتراضها به تجاوزها به حقوق، دور تسلسل تلاش برای پیوسته مردمسالارتر و همیشه حقوقمندتر شدن را به همدیگر پیشنهاد میکنند.
و نیز اینکه:
«کار ملک است آن که تدبیر و تأمل بایدش»
کار ملک، کار است… بیکاری و انفعال نیست!
کار ملک، تحمل و انفعال نیست، و زندانی کردن خود و دیگران در زندان «انتخاب» بدها و بدترها!
کار ملک، تأمل و اندیشیدن است برای یافتن راهی خشونتزدا برای گذار از وضع موجود!
اگر که شما و ما حسرت روزهای خوب را میخوریم، و آرزوی سرنوشت بهتری را داریم،…. هر کدام از همه ما مردم، باید به سهم خود و به نوبه خود، در ساختن سرنوشت خوب و خوبتر، فعال باشیم و یک کاری انجام دهیم، حالا حتی اگر آن کار در ظاهر به نظر کوچک بیاید.
علی صدارت
۱۵دی۱۳۹۸ برابر با ۵ژانویه۲۰۲۰
با این عنوان، مصاحبهای هم انجام شد که فایلهای تصویری و صوتی آن در لینک ذیل است:
http://alisedarat.com/1398/10/13/5539/
❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊
با جنگ روانی است که رژیم ولایت مطلقه، توانسته است ۴دهه مردم ایران را منفعل و بیعمل نگاه دارد که بتواند بر آنها سلطه داشته باشد. تا جایی که بعضی از مردم با پای خود به حوزههای رایگیری میروند و با دست خود به این رژیم مشروعیت میدهند، تا باز هم بر سر کار بماند و به تجاوزها به حقوق آنها، ادامه دهد!
و نیز با جنگ روانی است که رژیم ولایت مطلقه، توانسته و میتواند افراد یگان ویژه و سایر قوای سرکوب و قوای اطلاعاتی و امنیتی را، به مانند حیوانات وحشی، به جان هموطنانشان، خواهران و برادرانشان، بیاندازد.
همه به کمک همدیگر میتوانیم هرگونه سانسوری را از بین ببریم، و برای اینکار وسایل متعددی در اختیار شما و همهٌ ما موجود است.
جنگ واقعی ، جنگ روانی است.
❊❊❊
هموطن و همزبان عزیز، آنچه که در ذیل آورده شده است، همان مطلب فوق است که در شبکهبندهای اجتماعی مختلف، و به این منظور که کار شما عزیزان، در گسترش فرهنگ مردمسالاری، با مشارکت در مبارزه با سانسورها، آسانتر گردد.
امیدواریم که هرکدام از ما، به سهم خود و به نوبه خود، از لذت همکاری در ساختن سرنوشت خوب و خوبتر، برخوردار شویم.
❊❊❊❊❊
❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊
❊ Telegram
فایل کم حجم برای ایران، برای لطفا همرسانی در تلگرام:
–
❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊
آدرس لینک مطلب برای ابراز نظر (کامنت)، و پسندیدن (لایک) و یا نپسندیدن، و لطفا همرسانی در اینستاگرام:
https://www.instagram.com/p/B7M2_dzpJ1q/
–
https://www.instagram.com/ali.sedarat/
❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊
آدرس لینک مطلب برای ابراز نظر (کامنت)، و پسندیدن (لایک) و یا نپسندیدن، و لطفا همرسانی در صفحهٌ فیس بوک:
نوشته:
–
https://www.facebook.com/pg/Sedarat57/notes/
–
پست:
–
https://www.facebook.com/Sedarat57
- ❊ و همچنین در پروفایل فیس بوک:
https://www.facebook.com/ali.sedarat.75/posts/2425178007610029
https://www.facebook.com/ali.sedarat.75/posts/2416667171794446
–
https://www.facebook.com/ali.sedarat.75
❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊
آدرس لینک مطلب برای ابراز نظر (کامنت)، و پسندیدن (لایک) و یا نپسندیدن، و ریتوییت و لطفا همرسانی در تویتر:
–
❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊
آدرس لینک مطلب در سایت علی صدارت برای ابراز نظر (کامنت)، و پسندیدن (لایک) و یا نپسندیدن، و لطفا همرسانی:
http://alisedarat.com/1398/10/17/5553/
❊
مطالب مرتبط بیشتر در سایت در آدرس ذیل:
http://alisedarat.com/?s=%D8%B5%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D8%AA
❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊
❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊
آدرس لینک مطلب در سایت نشریه انقلاب اسلامی در هجرت برای لطفا همرسانی:
–
https://www.enghelabe-eslami.com
❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊
❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊
هر ایرانی، یک رسانهگر!
(جمله فوق، عنوان درشت صفحه اول رسانههای معتبر دنیا در جنبش۱۳۸۸ بود که با شوق، جنبش خودجوش را ترسیم میکردند)
اگر با مطالب و فایلهای نوشتاری/صوتی/تصویری که خدمتتان تقدیم میشود مخالفت عمدهای در کلیت آنها ندارید و مطلب را کمکی و قدمی، هرچند بسیار کوچک، برای یک تلاش فرهنگی و خشونتزدا جهت آزادی و استقلال میهن میدانید، در پخش و نشر آن (لااقل با به اشتراک گذاشتن در شبکهبندهای اجتماعی، و یا ارسال آن به آدرسهای ایمیل دوستان خود) ما را یاری فرمایید.
لینکهای مربوطه، برای راحتی کار شما، در بالا و نیز انتهای این صفحه آورده شده است. اگر راههای دیگری برای راحتتر شدن کار شما به نظرتان میرسد، ما را با ارسال پیشنهادهای خود، خوشحال کنید.
دموکراسی در هیچ کشوری بدون وجود فرهنگ مردمسالاری، متصور نیست. تا تغییر نکنیم، نمیتوانیم تغییر بدهیم.
بدون فعالیت و ابتکار در امور فرهنگی و رسانهآی، و بدون مشارکت در جنبش خودجوش، (و تلاش برای هرچه فراگیرتر کردن آن)، استقرار و استمرار و پیشبرد مردمسالاری در میهن ممکن نمیشود.
برای ساختن سرنوشتی بهتر، کسب قدرت و در اختیار خود گرفتن و بکار بردن قدرت، لازم نیست.
برای ساختن سرنوشتی خوب و خوبتر، من و شما و هر کدام از همه ما مردم باید کاری بکنیم، هرچقدر هم که آن کار، در ظاهر، به نظر کوچک بیاید.
’مردم‘ باید یک کاری بکنند! چه باید کرد؟
http://alisedarat.com/1397/08/06/4317/
❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊
برای دریافت خبرنامه/مطالب سایت به صورت خودکار، آدرس ایمیل خود را در قسمت مربوطه در بالای این صفحه برای ما بفرستید.
دریافت مطالب سایت به صورت خودکار توسط پادکست:
http://feeds.feedburner.com/alisedarat
❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊
بیشتر از رسانههای ملیِ همگانی بهمثابه شاخه چهارم دولت ❊سایت شخصی علی صدارت❊ کشف کنید
Subscribe to get the latest posts sent to your email.