انقلاب

صدارت- نقش من و تو در کاهش قدرت خامنه‌ای! سهم من و تو در افول ابرقدرت امریکا!

چرخ ار نگردد گرد دل، از بیخ و اصلش بر کنم!—گردون اگر دونی کند، گردون گردان بشکنم!
گر پاسبان گوید که هی! بر وی بریزم جام می—دربان اگر دستم کشد، من دست دربان بشکنم!
– 
تلاش برای هرچه فراگیرتر کردن جنبش خودجوش، برای براندازی مستبد، و برای براندازی این رژیم اصلاح ناپذیر، و برای گذار از ساختار استبدادی، و برای استقرار و استمرار مردمسالاری، هر کدام از ما به سهم خود و به نوبه خود.
من و تو، فقط باید به خودم، به خودت، یادآوری کنم٫ یاداوری کنی، که من و تو هم در این وضعیتی که امروز داریم مسئول هستیم. به همین ترتیب٫ من و تو هم در ساختن سرنوشت آینده خود مسئول هستیم. تصمیم با ما است که با عملکرد امروزمان، چه فردایی را بسازیم. این دختر دلیر ایران، یک تنه و تنها، تصمیم خود را گرفته و مطابق با آن الان دارد قدمی عملی برمیدارد. وی بدون ترس از دژخیمان که او را در محاصره گرفته‌اند، با مقاومت در مقابل زور، و با نافرمانی مدنی، کلیت این رژیم را نفی میکند. این دختر جوان شجاع، با خشونتزدایی، اسلحه را در دست سرکوبگران بی اثر کرده است. این فرزند دلیر ایران، به سهم خود و به نوبه خود، زمان رسیدن به سقوط فیزیکی رژیم را کوتاهتر کرده است.
https://www.instagram.com/reel/DGLTewOufg_/
تو مگو همه به جنگند و ز صلح من چه آید؟-
تو یکی نه ای، هزاری، تو چراغ خود برافروز!

که یکی چراغ روشن، ز هزار مرده بهتر!
که به است یک قد خوش، ز هزار قامت کور!

اگر آتش است یارت، تو برو در او همی سوز،
به شب فراق سوزان، تو چو شمع باش تا روز

تو مخالفت همی کش، تو موافقت همی کن،
چو اباس تو درانند، تو لباس وصل میدوز!

و مگو همه به جنگند و ز صلح من چه آید؟
تو یکی نه ای، هزاری، تو چراغ خود برافروز!
تو یکی نه ای، هزاری، تو چراغ خود برافروز!
تو یکی نه ای، هزاری، تو چراغ خود برافروز!

صدارت- نقش من و تو در کاهش قدرت خامنه‌ای! سهم من و تو در افول ابرقدرت امریکا! بیشتر بخوانید »

دلخواسته: آیا انقلاب بهمن شکست خورد؟! حتی اگر اینگونه باشد چگونه از  تجربه آن بیاموزیم؟

هر جنبشی همیشه در بستر اجتماعی – تاریخی خود است که انجام می شود.  زمانی که جنبش اجتماعی در چنین بستری انجام و تکرار می شود، صرف انجام آن می گوید که جنبشهای قبلی  بعد از تجربه دوران مرجع خود، دچار سکته شده اند. این سکته، در مورد ایران، نتیجه سه کودتا ست.  یعنی کودتای  3 اسفند 1299 و کودتا 28 مرداد 1332 و کودتای 30 خرداد 1360 ( این آخری به روایت به سرقت رفته انقلاب ایران تبدیل شده است.  از جمله به این دلیل که کودتا چیان هنوز بر تخت قدرت قرار دارند.)

البته پیروزی این کودتاها بیش از هر چیز مرهون گسست در میان آزادیخواهان، رقابتهای فردی و بخصوص نقض اصل استقلال و در نتیجه به خدمت قدرتهای خارجی در آمدن است.

دیگر اینکه و از آنجا که استبداد سیاسی – مذهبی حکم کوه یخی را دارد که بدنه آن جامعه ای می باشد که در طول تاریخ و به علت زندگی در زیر یوغ مستبد، بسیار از نرمها و ارزشهایی که استبداد تاریخی را درونی  خود کرده است.  به سخن دیگر، مستبد و جامعه اینهمانی جسته با استبداد، (بخش مهمی از جامعه) در رابطه ای اورگانیک استمرار استبداد تاریخی را ممکن کرده اند.  بنا بر این تا زمانی  که این سیستم ارزشی، حداقل در بخش مهمی از جامعه تغییر نکند و نرمها و ارزشهای حقوق محور ( حقوق انسان، حقوق شهروندی، حقوق ملی، حقوق طبیعت و حقوق جامعه به عنوان عضوی از جامعه بشری.) در جامعه ملی ورود نکند و رفتار ها/attitude تبدیل به اخلاق/behaviour یعنی متحول شدن «رفتار» به «عمل» نشود حتی اگر فردا هم رژیم سرنگون شود، از کوه یخ  استبداد تاریخی دوباره نوک یخ دیگری را  از زیر آب برو خواهد آورد.

بنا بر این در مبارزه برای به نتیجه رساندن جنبشهای بیش از 130 ساله ایرانیان برای استقرار جمهوری شهروندان ایران، کوشش مستمر برای مردمسالار کردن فرهنگ جامعه و برقراری رابطه حقوق محورِ انسان با خود و جامعه و طبیعت،  امری لازم و حیاتی است.  چنین کوششی نیاز به فرهنگ نقد دارد.  چنین کوششی تفاوت «خود زنی» و «نقد» اشتباهات را نیک می داند ومی داند که از طریق نقد اشتباهات انجام شده در انقلابها و جنبشهای سه گانه ایرانیان، می توان آنها را به تجربه تبدیل و در مبارزه از آن به عنوان توشه راه استفاده کرد.  جمهوری شهروندان ایران در وطن مستقل و آزاد، اینگونه است که واقعیت خواهد یافت.

دلخواسته: آیا انقلاب بهمن شکست خورد؟! حتی اگر اینگونه باشد چگونه از  تجربه آن بیاموزیم؟ بیشتر بخوانید »

صادقی بروجنی: چرا انقلاب ۱۳۵۷ شد؟ چرا مردم انقلاب کردند؟

…«دموکراتیزه‌ شدن» تولید و انتشار و باز نشر اخبار و اطلاعات که می‌توانست امکانی برای شفافیت و آزادی شود، در سایه‌یِ انگیزه‌هایِ سیاسیِ ریز و درشت تبدیل به موانع عینی و ذهنی شده که با بمباران مخاطب توسط اخبار ناواقعی و تحلیل‌های سطحی تلاش دارد هرگونه تفکر انتقادی و نگرش تاریخی را از او سلب کند و این پیام هولناک را به او بدهد که «واقعیت همان چیزی است که من به تو می‌گویم و فراتر از این نمایش مضحکِ تقلبی هیچ حقیقت دیگری وجود ندارد»…
…داستان انقلاب ایران، قصه‌ی پرغصه‌ای است؛ مردمی که در اندیشه‌یِ روزهای بهتر، کاخ سلطنتی ۲۵۰۰ ساله را ویران کردند، اما از سُرورِ این پیروزی چیزی نگذشته بود که سپاهِ سیاهی از اعماق تاریخ، سربرآورد. این سیاهی، نافیِ قیام علیه تیرگی‌‌های گذشته نیست، بلکه عزمی دوباره می‌‌طلبد و کاری کارِستان برای نیل به صبحی روشن. عزمی که لازمه‌‌اش کنش و مبارزه‌یِ جمعی، فکری و عملی است، نه پناه بردن به گذشته‌‌های تاریخی و میدان دادن به کسانی که میراث‌‌خوار استبدادی چند هزار ساله‌‌اند.

صادقی بروجنی: چرا انقلاب ۱۳۵۷ شد؟ چرا مردم انقلاب کردند؟ بیشتر بخوانید »

انصاری دزفولی: انقلاب ۵۷ به روایت شاهنشاه آریامهر!

چهل و شش سال از وقوع انقلاب سال ۱۳۵۷ و سرنگونی سلطنت محمدرضا شاه می گذرد. از آن زمان تا به امروز صدها مقاله، ده ها جلد کتاب و مصاحبه ها و گفتگوهای فراوانی درباره چرائی انقلاب ۵۷ نوشته و گفته شده است. آنچه مسلم است افرادی که در انقلاب شرکت داشته و یا خاطره روشنی از انقلاب ۵۷ دارند درصد کوچکی نسبت به کل جمعیت امروزین ایران را تشکیل می دهند. خطاب این نوشته بیشتر نسل جوان و نوجوان و نسل های آینده می باشد.
قصد این نوشتار تحلیل و تبیین علل و چرایی انقلاب ۵۷ توسط نگارنده که خود ناظر و شاهد پروسه انقلاب ۱۳۵۷ بوده است نیست و نمی باشد. بلکه تلاش بر این است که چرائی رخداد انقلاب و فروپاشی رژیم شاهنشاه آریامهر را از زبان و نگاه شخص محمدرضا شاه پهلوی و دولتمردان رژیم سلطنتی او روایت نمایم. نگاهی بیندازیم به درون آن رژیم و ببینیم در درون آن رژیم چه ها گذشت و چه اتفاقاتی افتاد که حاصل اش سرنگونی نظام سلطنتی پهلوی شد. یعنی پدیده انقلاب را از درون خود رژیم شاه جستجو کنیم. بسیاری بجای اینکه از درون پدیده موضوع را مورد بررسی و کنکاش قرار دهند پیگیر انواع و اقسام تئوری های توطئه می باشند. یا در توهم توطئه دست های پنهانی بیگانگان و نشست گوادلوپ و طرح حقوق بشر جیمی کارتر یا تحریکات بی بی سی و غیره بسر می برند. بعضی کار را بدانجا رسانده اند که ملت ایران را مورد توهین و ناسزا قرار می دهند که بله مردم ناسپاس و نمک نشناس بودند و قدر خاندان ایرانساز پهلوی را نمی دانستند. یا انقلاب نتیجه جهل، نادانی، شکم سیری مردم مردم آن زمان بود. این افراد بجای اینکه یقه ظالم را بگیرند به ملتی توهین می کنند که بر علیه ظلم و ستم و اختناق و احقاق حقوق خود به پا خواسته بودند. بدین جهت آنان شکست و فروپاشی رژیم را بر دوش دیگران می گذارند. اما علت اصلی حادثه را باید در درون پدیده (رژیم گذشته) جستجو کرد. شکست رژیم شاه حاصل توطئه و فتنه گری دیگران نبود که محصول انسداد سیاسی و خودکامگی و اشتباهاتی بود که خود شاهنشاه آریامهر در پیام ۱۲ دقیقه اش از آنها نام می برد. خود شاه در پیامش می گوید من تعهد میدهم و قول می دهم که دیگر ظلم و ستم نکنم و قانون اساسی مشروطه را زیر پا نگذارم و در اسرع وقت یک “دولت ملی” تشکیل شود برای برقراری “آزادی‌های اساسی”. «متعهد می‌شوم که پس از برقراری نظم و آرامش، در اسرع وقت یک دولت ملی برای برقراری آزادی‌های اساسی و اجرای انتخابات آزاد تعیین شود تا قانون اساسی، که خون‌بهای انقلاب مشروطیت است، به صورت کامل به مرحلۀ اجرا درآید.» شاه خود به اشتباهات و خطاهای خود اذعان دارد آنگاه بسیاری مردم را نادان و جاهل و نمک نشناس خاندان ایرانساز پهلوی می دانند.

انصاری دزفولی: انقلاب ۵۷ به روایت شاهنشاه آریامهر! بیشتر بخوانید »

صدارت: رهایی از انقلاب‌ستیزی، زمان رسیدن به سقوط فیزیکی رژیم را کوتاه‌تر می‌کند.

هنوز هم عده‌ای که در جنگ روانی قدرت‌ها علیه مردم شکست خورده‌اند و سانسور و خودسانسوری را پذیرفته‌اند، یک داستان مجازی را در مورد کنفرانس گوادلوپ باور دارند، و نه واقعیت حقیقی را و شرایط ایران، و منطقه، و جهان (به‌خصوص امریکا) را در آن زمان. در این رابطه توجه شما را به مطلب ذیل جلب می‌کنم (ضمن اینکه رفرانس‌های بیشتری را در انتهای این مقاله می‌اورم):

گوادلوپ، انقلاب، نشانه عجز قدرت‌ها، دلیل دیگری برای اعتماد به‌نفس فردی، و اعتماد به‌نفس ملی:

صدارت: رهایی از انقلاب‌ستیزی، زمان رسیدن به سقوط فیزیکی رژیم را کوتاه‌تر می‌کند. بیشتر بخوانید »

صدارت- منقلب شدن ایرانیان، انقلاب ۱۳۵۷، بهار ایران

انقلاب با منقلب‌تر شدن مردم یک کشور واقع می‌گردد. در این زمان، مردم ایران از زمان انقلاب بهمن ۱۳۵۷، منقلب‌تر شده‌اند، انقلابی‌تر شده‌اند.
انقلاب یک قرار ملاقات و یا برنامه‌ریزی برای تشکیل یک جلسه‌ی کاری نیست! که یک عده‌ای تصمیم بگیرند در یک زمانی، و در یک مکانی، یک امری، واقع شود!
مردمی که از شرایط موجود در کشور خود ناراضی هستند، با در‌آمیختن با افکار عمومی، با بررسی و نقد اوضاع، و با چاره‌اندیشی و پیشنهاد راه حل، برای ساختن وضعیت بهتر تلاش می‌کنند. در واقع مردم تلاش می‌کنند در ساختن سرنوشت‌های خوب و خوب‌تری، مشارکتِ بیشتری داشته باشند. مردم منقلب و منقلب‌تر می‌گردند.
انقلاب با منقلب‌تر شدن مردم یک کشور واقع می‌گردد.
قدرت‌ها (قدرت‌های داخلی و خارجی، قدرت‌های دولتی و غیردولتی، قدرت‌های غربی و شرقی)، همه‌ی قدرت‌ها خواهان ادامه‌ی قدرت‌مداری و سلطه‌گری خود بر جامعه هستند. ادامه‌ی سلطه‌گری سلطه‌گران، بدون انفعال سلطه‌بران و ادامه‌ی سلطه‌بریِ سلطه‌بران، غیر ممکن است. 
در کشوری که قدرت‌ها و حاکمان بر کشور، راه را بر هر گونه اصلاح برای بهتر شدن اوضاع موجود بسته‌اند، مردم به تدریج از ادامه‌ی انفعال، سرپیچی می‌کنند. در این صورت است که برای ادامه حیات ملی، اصلاحات بنیادین و ریشه‌ای، کم‌کم ضرورتی بیش از پیش پیدا می‌کند. در این برهه‌ی زمانی، مردم برای ادامه‌ی جیات، باز هم منقلب‌تر می‌شوند، و انقلاب به وقوع می‌پیوندند.
در صورتی که نسل انقلاب، بتواند این منقلب‌تر شدن را به نسل‌های بعدی منقلب کند، ساختار رژیم استبدادی، فضای لازم را برای بازسازی خود در شکلی دیگر، و تحمیل خود به جامعه، پیدا نمی‌کند. در غیر این صورت است که وضعیت، از دوران گذشته هم بدتر می‌شود.
در رژیم بعد از انقلاب، با ساختار استبدادی رژیم قبل از انقلاب، نسل انقلاب باید حذف شود. ولی برای ادامه‌ی حیات ملی، تلاش قدرت‌ها برای این حذف نمی‌تواند دائمی باشد، و یا موفق باشد. بدین ترتیب، با کمی وقفه، نسل جدید هم کم‌کم منقلب می‌گردد، و رژیم اصلاح‌ناپذیر جدید، برای مردم چاره‌ای جز براندازی باقی نمی‌ماند.
در چهل‌وششمین سالگرد انقلاب بزرگ ۱۳۵۷، شاهد منقلب‌تر شدن مردم ایران هستیم، و می‌بینیم که شکوفه‌های بهار انقلاب، شکوفاتر می‌شوند.

صدارت- منقلب شدن ایرانیان، انقلاب ۱۳۵۷، بهار ایران بیشتر بخوانید »

صلح با من شروع میشود-peace begins with me-آدمی دیگر بباید ساخت-تا تغییر نکنی نمیتوانی تغییر دهی-

صدارت- سرنوشت مشابهِ خامنه‌ای و نتانیاهو، در صورت ادامه‌ی روند کنونی

در آستانه‌ی انقلاب بزرگ ۱۳۵۷ هستیم. یکی از کلیدواژههایی که به صورت مستقیم و غیرمستقیم در شعارهای پرشعور و خودجوش در تظاهرات پرپژواک بود، مفهوم استقلال بود.

حق استقلال، در هر پنج دسته حقوق(حقوق بشر، و حقوق شهروندی، و حقوق ملی، و حقوق بین‌المللی، و حقوق طبیعت)، از اهمیتی ملموس برخوردار است.

مفهوم مهم دیگر، نفی خشونت، و ایجاب خشونت‌زدایی بود. با اینکه گروههایی بودند که مبارزات قهرآمیز را راه حل می‌دانستند، و گرچه اعضای آن گروهها چه بسا در آن زمان قهرمانان کشور دانسته می‌شدند، ولی این خشونت و قهر نبود که منجر به پیروزی انقلاب شد.

روشی که باعث فروپاشی «ژاندارم منطقه» و «جزیره‌ی ثبات» شد، خشونت‌زدایی بود.

نفی جنگ و خشونت در چهار دهه‌ی اخیر بیشتر از پیش ملموس است. خشونت‌پرهیزی و اهمیت خشونت‌زدایی جایگاهی مهمی در افکار عمومی یافته است. 

دود آتش خشونت‌گستری‌هایی که از یک سو از جانب قدرت‌های خارجی و قوای نیابتی آن‌ها، و از سوی دیگر از طرف قدرت داخلی بر مردم مناطق مختلف، بیش از همه به چشم ساکنان مناطق مرزی وطنمان رفته و می‌رود. در نتیجه قابل تصور و فهم است که ایرانیانی که در مناطق مرزی وطنمان ساکن هستند، بیش از سایر ایرانیان به اهمیت خشونت‌زدایی واقف باشند. 

در این دوران که خودبراندازیِ رژیم ولایت مطلقه فقیه، شتابگیرتر می‌شود، گروههای تجزیه‌طلب یا جدایی‌خواه و یا فدرالیست، که به علت فقدان پایگاه مردمی، چاره‌ای جز وابستگی و خشونت‌گستری نمی‌بینند، دست به تهدیدهایی زده‌اند تا بلکه به زور خود را به افراد و گروههایی که برای انتقال حاکمیت به مردم هستند، تحمیل کنند. 

سرنوشت افراد و حاکمان احزاب و تشکیلات وابسته به قدرت‌ها، سرنوشتی مشابه و عبرت‌آموز بوده است. سرنوشت حاکمانی که با تجاوزها به حقوق در کشورها حکمرانی می‌کنند هم همان تشابه را دارد.

خامنه‌ای و نتانیاهو، گرچه در دو سر مخالف کشمکش‌ها هستند نیز مشابهِ هم هستند.

لرزان‌تر شدن پایه‌های حکم‌رانی خامنه‌ای برای ما ایرانیان بیش از پیش نمایان می‌گردد. لرزان‌تر شدن پایه‌های حکم‌رانی نتانیاهو، از قدرت‌نمایی ترامپ نیست، بلکه از ضعف رئیس جمهور امریکا در مقابل افکار عمومی است.

صدارت- سرنوشت مشابهِ خامنه‌ای و نتانیاهو، در صورت ادامه‌ی روند کنونی بیشتر بخوانید »

جوان، پیر، سالمند، ساعت شن عمر سن

صدارت: نقش جوانان در پایان دادن به استبداد

…ولی برای قدم برداشتن در این راه سوم، این سوال مهم مطرح است که اگر هدف «پایان دادن به استبداد» که معنی آن استقرار و استمرار و پیشبرد مردمسالاری است: 
۱- کانون فعالیت‌ها و کنش‌گری‌های انفرادی چه باید باشد؟ 
۲- برای همکاری با دیگران، همکاری‌ها حول چه محوری باید باشد؟ 
پاسخ به هر دو پرسش، چیزی نیست به‌غیر از حقوق!
اگر کانون فعالیت‌ها و کنش‌گری‌های انفرادی حقوق باشد، یک دست صدا دارد، صدایی پرپژواک در ساختن سرنوشت‌های خوب و خوب‌تر.
ولی برای قدم برداشتن در این راه سوم، این سوال مهم مطرح است که اگر هدف «پایان دادن به استبداد» که معنی آن استقرار و استمرار و پیشبرد مردمسالاری است:
۱- کانون فعالیت‌ها و کنش‌گری‌های انفرادی چه باید باشد؟ 
۲- برای همکاری با دیگران، همکاری‌ها حول چه محوری باید باشد؟ 
پاسخ به هر دو پرسش، چیزی نیست به‌غیر از حقوق!
اگر کانون فعالیت‌ها و کنش‌گری‌های انفرادی حقوق باشد، یک دست صدا دارد، صدایی پرپژواک در ساختن سرنوشت‌های خوب و خوب‌تر.
اگر کانون فعالیت‌ها و کنش‌گری‌های گروهی و جمعی (هسته‌ها) حقوق باشد، با همکاری‌های سازنده، حاصل جمع تولیدات و سازندگی آن‌ها، از جمع عددی آن‌ها بسیار فراتر می‌رود، پنج به‌اضافه پنج، فقط ۱۰ نمی‌شود، می‌شود بیست، یا پنجاه، یا…!

حقوق؟ کدام حقوق؟ حقوق ذاتی، از جمله سه حق:
استقلال: تجاوز به حقِ استقلال = وابسته شدن از راه رانت رسانه‌ای، پول،…
حق اطلاع‌یابی،
حق اطلاع‌رسانی،
حق صلح و دوستی،
❊❊❊

صدارت: نقش جوانان در پایان دادن به استبداد بیشتر بخوانید »

صدارت: اسناد دولت امریکا: ماموریت ژنرال هایزر و کودتای علیه انقلاب ۱۳۵۷

انقلاب ایران، با نام «انقلاب اسلامی ایران» مشهور شد. چرا که تعهداتی که توسط خمینی به چشم و گوش و قلب و روح مردم داده شد، از انقلابی در اسلام در ایران حکایت داشت. قدرت‌ها خیلی زود متوجه شدند که با مدیریت جنگ روانی گسترده،  معنای اصلی این سه کلمه (انقلاب اسلامی ایران) باید هر چه رودتر مخدوش کنند، و هر کدام از این سه کلمه در افکار عمومی (افکار عمومی ایران، افکار عمومی منطقه، و افکار عمومی جهان)، معنای عکس آن را مجسم کند.
عامل مهم مخدوش کردن مفهوم اسلام، خود روح‌الله خمینی بود. پندار و گفتار و کردار خمینی، خواسته یا ناخواسته، دانسته و یا نادانسته، هر گونه انقلابی را در اسلام فقاهتی حوزوی، نه تنها نفی و انکار می‌کرد، بلکه با تمام قوا این نوزایش و رنسانس را تخریب می‌کرد. او به وضوح گفت: «…خیال میکنند که حالایی که مثلاً انقلاب شده، باید اسلام هم انقلاب بشود…»
کلمه‌ی دیگری که باید مخدوش می‌شد، «انقلاب» بود. از جمله اینکه با مغزشویی و جنگ روانی، در مغزها بفشارند که یراندازی رژیم ولایت مطلقه پهلوی توسط مردم ایران نبود، و بلکه «…از همان اول همه چیز کار انگلیس و کار امریکا بوده!»  و یا «تمام تصمیمات برای بردن شاه و آوردن خمینی توسط سران چهار کشور، در گوادلوپ گرفته شد!» و یا «هایزر آمد ایران و شیرازه ارتش را گسیخت!» و یا…

صدارت: اسناد دولت امریکا: ماموریت ژنرال هایزر و کودتای علیه انقلاب ۱۳۵۷ بیشتر بخوانید »

صدارت- عادی‌سازی خشونتِ وابستگی، تحمل‌پذیریِ تجاوز به حق استقلال

برای استقرار و استمرار و پیشبرد مردمسالاری، باید از عادی‌سازی خشونتِ وابستگی پرهیز کنیم، همچنین باید تحمل‌پذیریِ تجاوز به حق استقلال را به صفر متمایل سازیم.
کیفیت و کمیت خشونت‌ها در مناطق مختلف، بستگی به میزان تحمل‌پذیریِ افراد آن منطقه در رابطه با تجاوز به حق و حقوق آن‌ها دارد.
گرچه بیش از چهار دهه از عمر «سلسله‌ی روحانیت» و «دیکتاتوری ملاتاریا» می‌گذرد، ولی یکی از نکات مثبت این دوران، شناسایی افراد و گروهها، و مواضع آن‌ها در عرصه‌های مختلف بوده است. در این زمینه می‌توان به مثال‌هایی اشاره کرد:
۱- افراد و گروههایی که با اصیل دانستن قدرت، ادعا کرده‌اند با وارد کردن عامل قدرت داخلی در معادلات اعتراضات و جنبش‌های مردمی (پروژه‌ی شکست خورده‌ی ساختن بدیل وابسته به قدرت داخلی با اسم رمز اصلاح‌طلبی و یا تحول‌طلبی) ممکن است راه حلی پیدا کرد،
۲- افراد و گروههایی که با اصیل دانستن قدرت، ادعا کرده‌اند با وارد کردن عامل قدرت خارجی در معادلات اعتراضات و جنبش‌های مردمی (پروژه‌ی شکست خورده‌ی ساختن بدیل وابسته به قدرت خارجی با اسم رمز سلطنت‌طلبی و پادشاهی‌طلبی و یا مشروطه‌خواهی و تزویر ’امروز فقط اتحاد‘ و یا فدرالیسم) ممکن است راه حلی پیدا کرد،
دست این دو گروه برای مردم ایران باز شده است، و آن‌ها هرچه منزوی‌تر و مطرودتر گشته و می‌گردند!

صدارت- عادی‌سازی خشونتِ وابستگی، تحمل‌پذیریِ تجاوز به حق استقلال بیشتر بخوانید »

پیمایش به بالا