مسببین واقعی فاجعه سینما رکس آبادان چه کسانی هستند؟

علی صدارت–  بررسی فاجعه آتش‌سوزی سینما رکس آبادان در تاریخ ۲۸ مرداد ۱۳۵۷، دینی است به شهدای آن فاجعه، بر گردن کسانی که برای استقرار و استمرار و پیشبرد مردمسالاری تلاش می‌کنند. 

برخی از مطالبی را که از فضای مجازی حذف شده بودند را باز یافته و در این فرصت، باز نشر می‌کنیم:

مسببین واقعی فاجعه سینما رکس آبادان چه کسانی هستند؟

مسببین واقعی فاجعه سینما رکس آبادان چه کسانی هستند؟ – بخش اول

  https://www.enghelabe-eslami.com/component/content/article/21-didgagha/tarikhi/2890-2013-07-19-15-46-56.html

١٣٩٢/٠٤/٢٨ – متن مفصلی که درباره فاجعه سینما رکس آبادان می‌خوانید شخصی که خود را معرفی نکرده بود، در سال 1364، بدست دکتر نصیرالسادات سلامی رسانده بود.آقای سلامی که بعد از انقلاب، اولین سفیر ایران در ایتالیا بود، در 25 خرداد 1360 در واکنش به عملکرد خمینی از مقام خود استعفا داده بود و بین ایرانیان از محبوبیت و اعتماد خاصی برخوردار بود.فرد گمنام بر روی پاکتی که متن زیر در آن بود، نوشته بود: «هرگونه که صلاح می‌دانید این واقعیات را به افکار عمومی برسانید». آقای سلامی آنرا بدست آقای بنیصدر رساند و این متن در 11 شماره نشریه انقلاب اسلامی از 12 مرداد تا 14 دی ماه 1364 درج شد. این متن واقعیتهای مهمی دربارهفاجعه سینما رکس آبادانبیان می‌کند، از اینرو دوباره در سایت درج می‌گردد.

روزنامه انقلاب اسلامی، شماره104، صفحات 8 و 9؛ از 12 تا 25 مرداد 1364 (3 تا 16 اوت 1985)

مقدمه:

در روز 28مرداد 1357، صدها نفر از هممیهنان ما در جنایت هولناکی در سینما رکس آبادان زنده زنده سوختند. 7 سال پس از این آتش سوزی، علی رغم اعدام شش نفر بعنوان مسئولین این جنایت و محکوم شدن تعداد کثیری به زندانهای طویل المدت و صدها اعلامیه و ادعانامه و اتهامات گوناگون و ضد و نقیض که هر دسته و گروه سیاسی به دیگری بعنوان عامل آن زده است، هنوز یک تحقیق بی طرفانه و جدی در مورد عاملین و مسئولیت این جنایت صورت نگرفته است. هنوز تعداد دقیق قربانیان این حادثه روشن نیست. رژیم شاه ابتدا تعداد قربانیان را 377 نفر اعلام نمود، سپس این رقم را به 430 نفر افزایش داد. مقامات گورستان آبادان صحبت از 600 نفر قربانی مینمودند و با توجه به اینکه تعدادی در این حادثه مفقود الاثر شدند و بکلی سوختند، احتمالا رقم از این نیز بیشتر بوده است.

فاجعه آدم سوزی در سینما رکس آبادان از چندین جهت قابل توجه است:

1-      حادثه و انعکاس عظیم جهانی و کشوری و منطقه ای آن تاثیر تعیین کننده ای در انقلاب ایران داشت. دولت آموزگار به علت آتش سوزی سینما رکس ساقط شد و راه را برای دولت شریف امامی باز کرد. خیزش عمومی مردم در سراسر کشور به دنبال این حادثه هولناک سرعت و وسعتی را یافت که دیگر هیچ اقدام سرکوب قادر به جلوگیری از آن نشد. ابعاد این جنایت در مناطق نفت خیز جنوب کشور، یکی از عوامل اصلی سرعت گرفتن موج اعتراض و تظاهرات و بالاخره اعتصاب عمومی نفتگران سراسر کشور گردید که یکی از موجبات اصلی سقوط رژیم شاه بود.

2-     از همان لحظه وقوع این آتش سوزی که در واقع میزان فوق العاده خسارت آن ناشی از خود اقدام جنایتکارانه ایجاد حریق و کمبودها و عدم رعایت مقررات ساختمانی سینماها و اقدامات لازم برای آتش نشانی و مقابله با آتش سوزی در اماکن عمومی بود که ابعاد عظیمی به آن داده بعنوان یک توطئه واحد از جانب موافقین و مخالفین رژیم سابق تلقی شد که هر کدام سعی نمودند از آن بعنوان حربه سیاسی جهت آلوده ساختن رقیب و تحریک افکار و احساسات عمومی علیه وی استفاده کنند. همین بهره جویی سیاسی همگانی یکی از علل اساسی جان سختی ابهامات در مورد این آتش سوزی هولناک پس از سالیان دراز میباشد. به ترتیبی که حتی امروز قلم برای بررسی علل حادثه و عوامل آن به سهولت مورد اتهام طرفداری از این یا آن، کوشش برای تبرئه این رژیم و یا آن رژیم قرار میگیرد.

3-     در هر حال این فاجعه بزرگ و بهره جویی های سیاسی از آن بصورت غده ای چرکین بر وجدان عمومی جامعه سنگینی می کند. چنانچه در سطور بعد خواهیم دید، بسیاری از جنایتهای بعدی توسط عاملین دور و نزدیک و یا دست اندرکاران سرپوش گذاردن برآن صورت گرفته است و هیچ جامعه ای بدون رهائی از این نوع عقده ها قادر به بازیابی سلامت روانی و صحت برخوردهای خود نیست. اسطوره های جعلی و فریب ها، ابهامات و دروغها، در جریان چند سال گذشته ایران فراوانند. تا هنگامی که شهامت برخورد صادقانه با آنها بوجود نیاید، استفاده طلبی های سیاسی کوتاه مدت فدای حقیقتی که در دراز مدت خود بهترین عامل دگرگونی در بستر اصلی جامعه است، نشود، نمی توان امید بهبود و پایه گذاری فردای بهتری را داشت.

 مقاله زیر که توسط یکی از هموطنان ما که از قرار از نزدیک شاهد این جریان بوده است، در این طریق روشنگری و پاکسازی اخلاقی اهمیت خود را باز مییابد. منظور ما از نشر آن تایید کامل همه جزییات آن نیست. حتی لازم دیدیم در مورد بسیاری از نکات آن همچنانکه خود نویسنده در پایان نوشته است:

«… لذا با کمک حافظه ام این مطالب را نوشته ام. البته به علت عدم دسترسی به منابع، کمبودهایی دارد که با دسترسی به روزنامه های آن زمان و برگهای بازجویی میتوان آنرا کامل کرد.»

لازم دیدیم توضیحات و تصحیحاتی را اضافه کنیم با این همه نه متن حاضر و نه یادداشتهای ما برای تبیین کامل ابعاد این فاجعه کافی نیست و این مجموعه را باید بعنوان مقدمه ای برای تحقیق بیشتر پیرامون آن تلقی نمود.

 «بنام عدالت و آزادی و بنام نامی مردم ستمدیده و مقاوم ایران»

مطالبی که در ذیل از نظر شما می گذرد برخلاف ادعاهای رژیم شاه و رژیم خمینی درباره فاجعه سینما رکس آبادان که از طریق رسانه های گروهی منتشر گردیده، بیانگر صورت واقعی این فاجعه سوزناک میباشد. اگر چه همه هموطنان ما به این حقایق واقف نیستند، اما بخشی از مردم خوزستان از کم و کیف آن آگاهند.

با تلاش بر حفظ بی طرفی و به منظور روشن ساختن هر چه بیشتر عمق و ابعاد این فاجعه، این نکته را باید تذکر داد که قصد تطهیر مزدوران ساواک و عوامل رژیم گذشته و یا نسبت دادن ناحق و برخلاف واقع به مجریان رژیم کنونی در ایران را ندارم. این گفتار فصلی است با اشک و خون و اندوه عمیق در ماتم هموطنان قربانی ما که در یک توطئه هولناک آدم سوزی سوختند. لذا وظیفه ماست که با تحقیق و ریشه یابی، قاتلان و مسببین واقعی را به مردم ایران و جهان معرفی کنیم.

سینما رکس در حالی به آتش کشیده شد که از ماه ها قبل در قسمتهایی از کشور ما اعتراضات و درگیریها علیه رژیم شاه وجود داشت. در شهرها، نیروهای انتظامی مستقر شده بودند، در مساجد و تکایا روحانیون سعی بر شوراندن مردم علیه حکومت داشتند.

]انقلاب اسلامی:

حمله به سینما ها و تخریب و آتش زدن آنها در ایران سابقه ای طولانی دارد. از گشایش اولین سالن های نمایش فیلم و تماشاخانه در ایران، موارد خرابکاری و ایجاد حریق در آنها توسط بعضی از متعصبین و قشریون مذهبی و گروههای عملیاتی و فعال وابسته به آنها بسیارند. در سالهای پس از شهریور 1320 و بویژه در دوران حکومت دکتر مصدق، چندین بار سینماهای تهران و شهرهای بزرگ مورد حمله قشریون مذهبی قرار گرفتند. در تهران، خیابانهای لاله زار و اسلامبول که در آن زمان، محل تمرکز اماکنی بود که در اغلب آنها نیز فیلمها و نمایشات مبتذل و مغایر پذیرش اخلاق عمومی بنمایش گذارده میشد، چندین بار مورد حمله گروه های وابسته به فدائیان اسلام قرار گرفت و در چند مورد آنها، شخص نواب صفوی، سردستگی مهاجمین را بعهده داشت. در سالهای پس از کودتا نیز همزمان با اوج گیری مخالفتهای مذهبی، حمله به سینماها افزایش میافت. در جریان تظاهرات خرداد 42، بسیاری از سینماها در مسیر تظاهرات کنندگان تخریب شده و به آتش کشیده شدند. در حالیکه رژیم شاه آتش زدن سینماها را به تظاهرکنندگان نسبت میداد، سخنگوی آنان آتش زدن کتابخانه را به مامورین سیاه پوش شاه نسبت میدادند که خواسته اند بدین وسیله محملی برای تبلیغات رژیم  کنند. حال آنکه حمله به سینماها را به سکوت میگذراندند (رجوع شود به کتاب نهضت امام خمینی ص 488).

در شهر قم، مسئله گشایش سینماها سالیان دراز مواجه با مخالفت روحانیون بود. در سال 1349، اولین سینمای قم در محله نوساز این شهر در ساحل غربی رودخانه، دور از حرم با نمایش فیلم خانه خدا درباره حج افتتاح گردید. گرچه نمایش این فیلم مواجه با استقبال عمومی گردید، صرف گشایش سینما مورد مخالفت قشریون مذهبی واقع شد و پس از چند ماه، بدنبال تهدیدات، تعطیل گردید. در سال 1354، این سینما مجددآ شروع بکار کرد ولی پس از چند روز به آتش کشیده شد و هرگز عاملین این آتش سوزی شناخته نشدند.

در دوران انقلاب، سینماها همراه با بانکها و مشروب فروشی و کاباره ها و بعضی رستورانها مورد حمله قرار گرفتند. با وسعت گرفتن خیزش عمومی و غلظت یافتن رنگ مذهبی آن، تعداد سینماها سوخته شده افزایش میافت تا 28 مرداد 1357 در سراسر کشور، این تعداد به 29 سینما رسید. تنها در هفته قبل از به آتش کشیده شدن سینما رکس، 6 سینما در شهرهای مختلف سوخته شده بود و 14 اقدام شروع حریق توسط مامورین آتش سوزی متوقف شده بود. گرچه مسئولیت آتش سوزی بعضی رستورانها و کاباره ها از جمله رستواران خوانسالار در تهران توسط بعضی گروه های مخفی از جمله گروه توحیدی صف بعهده گرفته شد، هیچکس مسئولیت به آتش کشیدن سینما ها را رسما به عهده نمی گرفت. دستگاه حکومتی مسئولیت آنها رابه گردن «خرابکاران و مخالفین مذهبی» میانداخت و آنان نیز گرچه بعضی اوقات عوامل ساواک را مسبب این آتش سوزیهاقلمدادمیکردند، گاه اصل آتش زدن سینماها را به عنوان «مراکز فساد تخدیر نسل» مورد تائید قرار میدادند.[

CinemarRex104 1 130719

درچنین اوضاعی در خوزستان به ویژه در آبادان که از اهمیت اقتصادی ویژه ای در رابطه با پالایشگاه و پتروشیمی برخوردار بود، هیچگونه حرکت اعتراضی و درگیری وجود نداشت. دلیل آنرا باید در کیفیت فکری و فرهنگی ساکنین این شهر جستجو نمود. ترکیب جمعیت این شهر صرفا براساس ضرورت اولیه استخدام کارکنان پالایشگاه و تاسیسات نفتی که از 60 سال پیش بوسیله کمپانیهای انگلیسی ساخته شده، بوجود آمد.

ساکنین اولیه این شهر علاوه بر تعدادی ایرانی عرب زبان که در نخلستانهای اطراف آبادان زندگی می کردند، مردمی هستند که از شهرهای مختلف ایران برای کسب و کار به آبادان کشانده شدند. پالایشگاه آبادان در گذشته دارای 70 هزار کارگر و یکی از بزرگترین پالایشگاه های جهان بود. بندر آبادان سالها مرکز بارگیری نفتکشها و تخلیه کالای کشتیهایی که از کشورهای مختلف به آنجا می آمدند، بود. بدین لحاظ ساکنین اولیه این شهر با مظاهر گوناگون فرهنگ غرب و اروپا تا حدی آشنائی دارند.

مضافا سابقه سالها جنبش های کارگری علیه شرکتهای استعماری در طول حیات این شهر تاثیرات سیاسی و فرهنگی خود را به همراه داشته است. اعتصابات و اعتراضات کارکنان پالایشگاه و پتروشیمی آبادان در هر شرایطی تاثیرات خود را بر سایر حوزه های نفتی جنوب و پالایشگاه های ایران داشته است. شرایط زندگی و امتیازات ویژه ای که این بخش از کارگران دارا بودند، تعداد باشگاه های مخصوص تفریحات کارگران و کارمندان و سینماهای موجود متعلق به صنعت نفت و بخش خصوصی در این شهر، میدانهای ورزشی و استخرهای شنا و تعداد زیادی بار و مشروب فروشی که در رژیم خمینی بسته شدند، نشاندهنده نحوه فکری و علاقه مندی و دلبستگیهای ساکنین این شهر میباشند.

بالمآل شکل اعتراض و شیوه مبارزه اهالی این شهر از درون مساجد و تکایا امکان عملی کمتری داشت. به همین علت تا قبل از اینکه سینما رکس در 28 مرداد 1357 به آتش کشیده شود، هیچگونه حرکت اعتراضی در دوره اخیر در این شهر وجود نداشت.

]انقلاب اسلامی: در خوزستان، بویژه در آبادان علاوه بر سابقه مبارزاتی در دوره ملی شدن صنایع نفت و در دوران پس از کودتای 28 مرداد و در سالهای 42 – 1339 مبارزات گسترده ای جریان داشت. سنت مبارزاتی و مخالفت با رژیم  این شهر بسیار ریشه داشت. سازمانهای سنتی ایران مانند حزب توده، جبهه ملی و احزاب وابسته به آن دارای تشکیلات قدیمی در این استان و این شهر بودند و گرچه سالیان دراز در سکوت گذرانده بودند، با اوج گیری مبارزات، این هسته های تشکیلاتی فعال شدند. گروه های مخفی مبارزاتی  مذهبی و غیر مذهبی نیز در سالهای پس  از کودتا در این شهر و استان فعالیتهایی می نمودند. در مراکز آموزشی و دانشگاهی از جمله دانشگاه جندی شاپور اهواز و موسسه عالی نفت آبادان، مبارزان و حرکات اعتراضی دانشجویی وجود داشت. در جریان مبارزات مذهبی سالهای 42 – 1341، آبادان نیز از این مبارزات برکنار نماند و در اطراف آیت الله قائمی که بعدا مغذوب حکومت اسلامی نیز قرار گرفت، مخالفت با دولت وسعت داشت. در ماه های قبل از آتش سوزی سینما رکس، محافل مذهبی در این شهر بویژه حسینیه اصفهانیها و مسجد قدس فعال بودند و سخنرانیهای مذهبی و سیاسی مخالف حکومت بویِژه در ماه رمضان سال 1357 برگذار میشد. بسیاری از روحانیون مخالف از شهرهای دیگر برای ایراد سخنرانی به آبادان اعزام می شدند، گرچه هرگز وسعت این نوع مبارزات در این شهر به اندازه قم و سایر شهرهایی که دارای حوزه های تدریس فقه بودند، نبود، نمیتوان گفت شیوه مبارزه و شکل اعتراضی در این دوره در آبادان نبوده است. البته مسلم است که فاجعه سینما رکس آبادان و انعکاس عظیم آن و اینکه افکار عمومی مسئولیت آنرا مستقیما متوجه عمال رژیم شاه میدانست، نقش بسیار موثری در گسترش موج مبارزاتی و اعتراض در آبادان و مناطق نفت خیز داشت و بالاخره منجر به اعلان حکومت نظامی در این شهر نیز شد.[

لذا این سئوال مطرح است که رژیم گذشته از ایجاد بلوا و آشوب در شهری که در آن آرامش وجود داشته، چه هدفی را دنبال میکرده است؟

پیروان خمینی آتش سوزی را به عوامل رژیم گذشته نسبت میدهند و اعتقاد دارند که این بهانه ای برای سرکوب اعتراضات مردم در این شهر بوده، در صورتیکه برای سرکوب اعتراضات می بایست در شهرهایی که حرکتهای اعتراضی وجود داشت، این قبیلدسایسعملی میشدند، نه بالعکس. اعتراضات و رو در رویی در تهران و بعضی از شهرستانها کار را به جایی رسانده بود که رژیم احتیاج به بهانه تراشی نداشت و تانکها و نیروهای انتظامی در خیابانها برای برقراری آرامش مستقر شده بودند اما در شهر آبادان، این آرامش وجود داشت. مردم با دیدن اجساد سوخته شده به خیابانها کشانده شده و به تظاهرات پرداختند.

اولین روز فاجعه سینما رکس آبادان، خبر آن توسط متولیان مساجد و دست اندرکاران جریانات آخوندی از جمله علی محمدی ها و عده ای که در متن این گفتار نامشان برای شما مشخص میگردد، در سطح شهر پراکنده شد. این کار با طرح و برنامه قبلی انجام گرفت. ابعاد فاجعه چنان دهشتناک و رعب انگیز بود که برای چند روز، همه مردم آبادان را گیج و مبهوت کرده بود. تقریبا در هر کوی و برزن و خیابان، خانواده ای قربانی داشت. شایعات پخش شده عبارت بود از اینکه

– به دستور رئیس شهربانی آبادان – تیمسار رزمی- مامورین شهربانی هنگام حادثه درب سینما را از بیرون با زنجیر قفل کرده اند.

– موادی که موجب حریق و آتش سوزی شده، دارای گاز مسموم کننده ای بوده است که تماشاچیان داخل سینما را ابتدا بی حس و سپس خفه کرده است.

– میگفتند این جنایت توسط مامورین ساواک و موساد انجام گرفته و متخصصین آن اسرائیلی بوده اند.

رژیم شاه با طرح و نقشه قبلی مبادرت به این کار کرده است و گرنه شهر آبادان با داشتنمحربترین و ورزیده ترین مامورین اطفای حریق اداره آتش نشانی پالایشگاه، چگونه حریق به موقع خاموش نگردید و تا آخرین نفر به صورت گوشت و استخوان پخته و ذغال شده در آمدند و هیچکس نتوانسته از این مهلکه جان سالم بدر ببرد؟

علی محمدی متولی مسجد اصفهانیها میگفت: «من خودم زنجیر را بر روی درب سینما دیده ام و میخواستم با ماشین بلیزر به درب آهنی سینما بکوبم تا درب باز شود اما مامورین شهربانی نگذاشتند». سئولاتی بدیگونه مطرح میشد:

– چرا لوله های آب اضطراری در پیاده روها و کوچه های اطراف سینما رکس مورد استفاده قرار نگرفت؟

– چرا سینما رکس برای این جنایت انتخاب شد؟

کسانی می گفتند در سالن سینما قوطی ها و جعبه های حاوی مواد مسموم کننده و آتش زا دیده شده است. مردم با دیدن اجساد ذغال شده، خشمگین و عصبانی بودند و به عاملین این جنایت لعن و نفرین می کردند. محشری برپا بود. ارتش وارد عمل شد. ابتدا با کمک مردم، اجساد سوخته شده را در کامیون میریختند و از محل حادثه خارج میکردند و شب هنگام، خارج از شهر، در گورهای دست جمعی، دفن می کردند. تعدادی از این اجساد که بیش 300 جسد میشد، با دخالت مردم و بستگان قربانیان که ظاهرا می خواستند اجساد را شناسائی کنند در گورستان عمومی شهر آبادان، در یک گور جمعی دفن کردند. مابقی را در مناطق دوردست خارج از شهر دفن کرده بودند.

مصاحبه تلویزیونی رئیس شهربانی و فرماندار و امام جمعه آبادان نیز نتوانست هیچ چیز را روشن کند. موج اعتراضات علیه رژیم شاه که تا آن موقع در قسمتهایی از کشور وجود داشت، در آبادان از آن بطور جدی خبری نبود. با وجود این دستگاه امنیتی رژیم شاه دیگر کابردی نداشت و در برابر فاجعه سینما رکس گیج و کلافه شده بودند.

CinemaRex104 2 130719

]انقلاب اسلامی: بلافاصله پس از آتش سوزی سینما رکس آبادان، دستگاه های تبلیغاتی رژیم شاه با اظهارات ضد و نقیض مخالفان رژیم را به ایجاد آن متهم کردند. فردای فاجعه، سرتیپ رزمی، رئیس شهربانی آبادان مدعی شد: “… آنچه مسلم است، آتش سوزی بدست خرابکاران انجام شده…” و افزود: “… چند روز قبل مقداری مواد منفجره از عده ای خرابکار که داخل کوچه های فرعی «لاین یک» قصد خرابکاری و آتش زدن مکانهای مورد نظر خود را داشتند، کشف و عاملین دستگیر شدند و همچنین ده نفر از دبیران آموزش و پرورش آبادان که دانش آموزان را تحریک به خرابکاری میکردند، شناسائی و دستگیر شدند.”

وی بلاخره متهمان را عضو گروه «مارکسیست- اسلامی» معرفی نمود. چند روز بعد، رژیم حتی مدعی شد 5 نفر از این عده به شرکت در ایجاد حریق، اعتراف کرده اند. برای تایید این اعترافات، از دولت عراق خواستار استرداد شخصی گردید که گویا عامل آتش سوزی بوده و هنگام فرار به عراق، در مرز بازداشت شده است. در کنار این ادعاها، مرتبا اظهارات ضد و نقیض از جانب مسئولین رژیم در مورد نحوه آتش سوزی و حتی تعداد مقتولین بیان میشد و در عین حال، ماشین تبلیغات حکومت از همان ابتدا، زیر نظر وزیر اطلاعات وقت، داریوش همایون، به حمله به همه مخالفین و متهم ساختن آنها، در این امر پرداخت و آنرا مقدمه «وحشت بزرگی» قلمداد کرد که شاه چند روز قبل پیش بینی آنرا کرده بود. هنوز چندین سال پس از فاجعه، اظهارات مسئولین رژیم سابق که در این مورد نظرات خود را نوشته اند، ضد و نقیض و پر از ابهام است.

شاه در کتاب خود بنام «پاسخ به تاریخ» گرچه عنوان فصل سوم را به «عزاداریهای پیاپی و جنایت آبادان» اختصاص داده است، در ملغمه ای از اظهارات بی سر و ته و بافتن ریسمان و آسمان، از ترورهای گوناگون در طی دوران حکومتش سخن می گوید و علی رغم عنوان فصل، در باره جنایت آبادان مطلبی نمی نویسد.

داریوش همایون که از جانب مخالفین بعنوان یکی از مسببین این حادثه معرفی شد و لااقل از وی بعنوان تئوریسین «سیاست وحشت بزرگ» شاه سخن می رود و تبلیغاتچی اصلی روزهای اول فاجعه سینما رکس بوده است، در کتاب خود بنام «دیروز و فردا» صفحه 65 که حدود یکسال پیش از محاکمه متهمین آتش سوزی سینما رکس نوشته است، گرچه می نویسد : «در جمهوری اسلامی دلایل زیادی بدست آمد  – از جمله در دادرسی متهمان آتش سوزی- که هواداران خمینی به فتوای خود او، سینماها را به آتش می کشیدند»، در مورد فاجعه سینما رکس می نویسد «… درباره عاملان آتش سوزی، هنوز همه چیز روشن نشده است، مقامات قضائی موضوع را با حرارت دنبال نکردند و حکومت تازه، (منظور حکومت شریف امامی است) نیز علاقه ای به موضوع نشان ندادند. شاید در رده های پایید دادگستری، کسانی نمی خواستند با روشن شدن حقیقت دامن رژیم پاک شود زیرا همه مخالفان همداستان شده بودند و آتش سوزی را به رژیم نسبت می دادند. رئیس ساواک نیز با انتشار اسنادی که از شرکت مخالفان مذهبی و احتمالا عوامل فلسطینی در این جنایت بدست آمده بود، مخالفت می ورزید و کابینه را با استدلال خود متقاعد کرد که چون مردم اعتقاد دارند مسئول آتش سوزی خود رژیم است، هرگونه کوششی برای رفع اتهام، وضع را بدتر خواهد کرد. از آنجا که آتش سوزی پیش از به حکومت رسیدن کابینه تازه، روی داده بود استدلال او به آسانی پذیرفته شد. وزیر اطلاعات و جهانگردی وقت هم که در رسیدگی به پرونده شرکت داشت، شاه را متقاعد کرده بود که چون با «آیات در حال مذاکره اند» انتشار واقعیات مربوط به آتش سوزی صلاح نیست…».

چنانچه ملاحظه می شود همه این اظهارات، جز اتهام زنی به دوست و دشمن و تصفیه حسابهای شخصی در درون رژیم سابق، بیانگر نکته روشن کننده دیگری نیست. البته از خلال آن معلوم می شود گویا در تبلیغات خود قصد بمیان کشیدن پای فلسطینیها را نیز که در اذهان بعضی «ضد سامی» های جدید جای بز بیچاره بنی اسرائیل را گرفته اند، داشته است که سقوط کابینه و مخالفت رئیس ساواک، به او مهلت نداده است.[

❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊

مسببین واقعی فاجعه سینما رکس آبادان چه کسانی هستند؟ – بخش دوم

 https://enghelabe-eslami.com/component/content/article/21-didgagha/tarikhi/2967-2013-07-22-18-44-51.html?Itemid=0

31 تیرماه 1392: متن مفصلی که درباره فاجعه سینما رکس آبادان می‌خوانید در سال 1364، توسط شخصی به دست دکتر نصیرالسادات سلامی رسیده بود. آقای سلامی که بعد از انقلاب، اولین سفیر ایران در ایتالیا بود، در 25 خرداد 1360 در واکنش به عملکرد خمینی از مقام خود استعفا داده بود و بین ایرانیان از محبوبیت و اعتماد خاصی برخوردار بود. فرد گمنام بر روی پاکتی که متن زیر در آن بود، نوشته بود: «هرگونه که صلاح می‌دانید این واقعیات را به افکار عمومی برسانید». آقای سلامی آنرا بدست آقای بنی صدر رساند و این متن در 11 شماره نشریه انقلاب اسلامی از 12 مرداد تا 14 دی ماه 1364 درج شد. این متن واقعیتهای مهمی درباره فاجعه سینما رکس آبادان بیان می‌کند، از اینرو دوباره در سایت درج می‌گردد.

برای مطالعه بخش اول، اینجا را کلیک کنید

1-     روزنامه انقلاب اسلامی، شماره 105، از 26 مرداد تا 8 شهریور 1364 (16 تا 30 اوت 1985)

با شتاب و تعجیل مرد نیمه دیوانه ای بنام عبدالرضا آشور که از مرز نشینان عرب و آبادانی بود و هر از چند گاهی به آن طرف مرز می رفت، با کمک مامورین مرزی عراق دستگیر و به عنوان عامل این آدم سوزی معرفی شد. همین امر موجب تشدید سوءظن و بدگمانی بیشتری نسبت به رژیم شاه گردید. مدیر و کارکنان سینما نیز در مظان اتهام قرار گرفته بودند. مسئولین اطفای حریق به اتهام بیمبالاتی و قصور در انجام وظیفه دستگیر و زندانی شدند.

شایعات فزونی میگرفت. اظهار نظر در پیرامون سبک کار و نوع این جنایت و تحلیل و تفسیرهائی که از طرف نیروهای مخالف محلی بعمل می آمد، صرفا بر اساس فرض و گمان بود. در صدد تشابهات و مواردی بودند که در گذشته از طرف حکومتهای دیکتاتوری و فاشیستی برای ایجاد رعب و وحشت و سرکوب مخالفین صورت گرفته است، نمونه هائی چون رایش سوم عنوان میشد. هیتلر موقعی که میخواست مخالفین خود و کمونیستها را از میدان بدر کند، دستور به آتش کشیدن رایشتاک (مجلس ملی آلمان) را داد و طی مدت کوتاهی بیش از 3000 کمونیست را به جوخه اعدام سپرد و یا از این قبیل در امریکای جنوبی، حکومتهای دست راستی میان کارگران و فعالین سندیکائی، بمب منفجر می کنند و قس علیهذا.

[ انقلاب اسلامی: از همان لحظات اول انتشار خبر آتشسوزی سینما رکس آبادان، بظن بسیار قوی و بدون تردید کلیه مخالفین رژیم شاه که سخنگو و یا نشریاتی داشته اند و اظهار نظر در این مورد نموده اند، دایر بر مسئولیت و مجرمیت قطعی این رژیم در آتشسوزی می باشد. در ایراد این اتهامات همه مخالفین، از افراطی تا میانه رو، از چپ تا راست، از مذهبی تا غیر مذهبی شریک میباشند. فرصت درج مشروح همه این موضعگیری ها نیست و لیکن توجه به قسمتهائی از برخی از آنان برای درک جو حاکم بر جامعه و افکار عمومی در آن زمان ضروری است.

نهضت رادیکال ایران در اعلامیه 30 مرداد 1357 خود در این مورد مینویسد: «… اتفاقی نیست که رئیس شهربانی آبادان کسی است که در هنگام کشتار قم، ریاست شهربانی آن شهر را داشت و پس از کشتار و با ترفیع مقام بریاست شهربانی آبادان منصوب شد. نهضت رادیکال ایران حکومت را مسئول مستقیم فاجعه ننگین آبادان و همه فجایع نظیر آن در هر جای مملکت میداند.»

جبهه ملی ایران در اعلامیه مورخ 4 شهریور 1357 خود تحت عنوان «بنام خداوند منتقم مهربان» پس از اشاره به اقدامات دولت در چند ماه قبل در مسیر ایجاد ارعاب و وحشت، می نویسد: «تسلسل این حوادث و تقارن این تبلیغات با حادثه آدمسوزی آبادان با توجه به ماهیت غیر انسانی آن، بی اختیار هر شخصی مطلع و بصیری را به یاد آتش سوزی مجلس رایشتاک آلمان میاندازد که از طرف نازیها برای استقرار قدرت خود ترتیب داده شد بود» و سپس اضافه میکند: «حریق سینما آبادان و قتل دلخراش 400 نفر از هموطنان ما اگر عمدی بوده باشد، بطور مسلم قابل انتساب به جمعیتهای مسلمان و افراد آزادی خواه و استقلال طلب ایران نمی تواند باشد».

نشریه جنبش منصوب به آقای علی اصغر حاج سید جوادی در شماره 8 فوق العاده ویژه فاجعه آبادان می نویسد: «دو روز بعد از مصاحبه پادشاه و مقایسه بین تمدن بزرگ، رژیم که محصولی جز قتل و فساد و دزدی در 25 سال اخیر نداشته است با وحشت بزرگ از طرف شاه، برنامه وحشت بزرگ با فاجعه سینما رکس آبادان و قتل 377 نفر بیگناه اجرا شد… رئیس شهربانی آبادان، کسی است که در سینما رکس آبادان را قفل کرد و 377 انسان بیگناه را برای آفریدن وحشت بزرگ که دستور آن دو روز قبل صادر شده بود، در آتش سوزاند.]

2-     روزنامه انقلاب اسلامی، شماره 106، از 9 تا 22  شهریور 1364 (31 اوت تا 13 سپتامبر 1985)

[ادامه توضیح انقلاب اسلامی از شماره قبل: شیخ تهرانی از تبعیدگاه در سقز در تاریخ 3 شهریور خطاب به مراجع در این باره نوشت: «از نظر نگارنده بنور خدایی شما پوشیده نیست که فاجعه موءلمه سینما رکس آبادان… یکی دیگر از دسیسه های شیطانی رژیم شاه در راه سرکوبی نهضت بزرگ و شکوهمند اخیر این ملت به رهبری روحانیت بیدار و بیدارکننده علیه اوست و قرائن بس فراوان وجود دارند که اینکار از پیش حساب شده و طبق نقشه شوم شاه و همکاران ساواکیش … بمورد اجرا گذارده شده است».

آقای خمینی در فردای آتش سوزی در تاریخ 17 رمضان در پیامی تحت عنوان «خدمت عموم اهالی آبادان ایدهم الله تعالی»، نوشت: «من گمان نمی کنم هیچ مسلمانی بلکه انسانی دست به چنین فاجعه وحشیانه ای بزند… قرائن نیز شهادت میدهد که دست جنایتکار دستگاه ظلم در کار باشد که نهضت اسلامی ملت را در دنیا بد منعکس کند… این مصیبت دلخراش شاه شاهکار بزرگی است تا به تبلیغات وسیع در داخل و خارج دست بزند…»

چند روز بعد در پیام به مناسبت عید فطر، باز خمینی در این مورد مینویسد :«سینمای آبادان به حسب قرائن و به تصریح مردم داغدیده آبادان بدست شاه جنایتکار و دولت به آتش کشیده شد و نزدیک به چهارصد نفر را سوزاندند تا به وحشت بزرگ موعود وسیله تبلیغاتی بر ضد نهضت مقدس ما شود و دیدید که نشد. در آینده دور یا نزدیک، فرد یا افرادی را آورده تا اقرار کنند که در این رابطه دست داشته اند. این افراد یا مامورند یا از بهترین و متدین ترین افرادی هستند که برای کشتن آنان هیچ وسیله ای را بهتر از این نمیدانند…».

دهها اعلامیه دیگر با امضای شناخته شده یا مستعار گروه های سیاسی نیز در ایام پس از آتش سوزی درباره آن با همان محتوای بالا منتشر شده که از بین آنها، اعلامیه ای به امضای «جوانان مسلمان آبادان» حاوی نکات دقیقی در مورد قرائن و شواهدی که برای ایراد اتهام بدان ها استناد می کنند، می باشد که مقایسه آن با آنچه در مورد نحوه آتش سوزی، بعدها در دادگاه گفته شد و در متن حاضر نیز آمده است، بسیار جالب توجه میباشد. از این رو ما متن کامل این اعلامیه را که عین آن در نشریه شماره 15 «کمیته برای دفاع از حقوق بشر و پیشبرد آن در ایران» در تاریخ 31 مهر 57 در پاریس نشر یافته است را برای خوانندگان درج می کنیم.]

CinemaRex106

فاجعه نامهء آبادان

مسئول قتل عام سینما رکس آبادان چه کسیست؟

– سرتیپ جلاد رزمی حادثه ای تازه آفرید-

شاه و نوچه هایش خون میریزند و کشتار می کنند…

بدنبال قتل عام 19 دی قم (توسط سرتیپ رزمی خائن، رئیس فعلی شهربانی آبادان) با بیش از دویست و سی کشته و بعد در تبریز صدها کشته توسط ارتش شاهنشاهی و گارد شهربانی و سپس ده ها کشته در یزد و جهرم توسط گارد شهربانی و دوباره هجوم ارتش شاهنشاهی به قم و خانه مراجع تقلید که ده ها کشته و زخمی بجای گذاشت و بدنبال آن، ده ها کشته در مشهد و به آتش کشیدن مدرسه نواب و کشتار طلاب بیگناه و در این هنگام حمله ددمنشانه پلیس شاه به تشیع کنندگان جنازه آیت الله آخوند ملا علی همدانی در همدان، با بجای گذاشتن ده ها کشته و بعد هجوم دژخیمانه عناصر مزدور شاه و ارتش بی اراده شاهنشاهی به اصفهان، نجف آباد و در پنجم ماه مبارک رمضان، حمله ارتش بداخل مسجد جامع نو شیراز و کشتن جمعی از مردم در حال عبادت و آتش زدن مسجد که  تمام  فرشها و اموال مسجد طعمه حریق گشته و همزمان با این جنایات، حمله های پی در پی و بیرحمانه در سراسر ایران از جمله شهرهای تهران، رفسنجان، سیرجان، اهواز، کازرون، خرم آباد، قزوین، آمل، بابل، کرمانشاه، بهبهان و… و سرانجام چنگال بخون آغشته شاه از آستین سیاه رزمی در آبادان در آمد و ملت داغدیده ایران را به عزائی تازه نشاند و رزمی، این گماشته بی اراده شاه، این بار چنگالش را در خون بیش از ششصد تن از مردم بیگناه شهر ما فرو برد…

«علت شروع آتش سوزی»:

طبق اظهار یکی از کارگران سینما (که مصاحبه او با خبرنگار از تلویزیون آبادان هم پخش گردید) که می گفت: «پائین پلکان بودم که ناگاه متوجه بوی سوختگی شدم. خود را به محل سوختگی که اول راهرو انتظار بود، رساندم. یکی از سیمهای برق جرقه زده، آتش گرفته بود. بدینخاطر خود را به کپسول آتش نشانی که در راهرو نصب شده بود، رساندم و برای خاموش کردن آتش سیم برق، سعی کردم ولی فایده ای نبخشید و آتش به جعبه تقسیم برق رسیده و باعث ترکیدن کنتور برق شده و از آنجا به آپاراتخانه و سیمهای اطراف و دیگر قسمتهای سینما رسید.»

دروغ نامه رستاخیز شماره 995 دوشنبه 30 مرداد می نویسد:«خرابکاران سطح سینما رکس را با بنزین اکتان زیاد پوشاندند و ناگهان آتش تماشاچیان را به کام خود کشید». این دروغ به چند دلیل برملا میشود:

1- تمامی اجسادی که بازدید شده از بالای تنه و غالبآ سر و جمجه سوخته شده اند، بطوریکه مدارک و کارتهای شناسائی که در جیب شلوار ها بوده، سالم مانده است و این نشان میدهد آتش از کف سینما نبوده و نیز باید توجه داشت اکثر شناسایی ها توسط کفش و شلوار مقتولین بعمل آمده است.

2- اگر چنانچه بنزین آنهم با اکتان زیاد به آن مقدار که تمام سطح سینما را بپوشاند بوده، آیا تماشاچیان متوجه بوی بنزین که تمام فضا را پر میکرده، نشده اند؟

3- آتش از قسمت بالا و سقف و اطراف سالن سینما شروع شده، بطوریکه تمام تیرآهن های سقف از شدت گرما، کج و معوج گشته اند و آتش از درون تهویه های اطراف دیوار بیرون میزده است.

4- اگر چنانچه آتش از کف سالن شروع شده بود، بایستی افرادی که موفق به فرار شده اند، از قست پا و پائین تنه سوخته شده باشند و حال آنکه بیشتر از قسمت دست و بالای تنه بوده است.

5- طبق اظهارات فرماندار آبادان (در برنامه تلویزیونی یکشنبه شب) سینما از نظر جعبه تقسیم برق و کنتورها و سایر وسایل ایمنی دیگر ناقص بوده که بارها هم از طرف مقامات تذکراتی داده شده بوده است. (که البته در همین برنامه، رزمی جلاد سعی داشت با پیش کشیدن عامل خرابکار خیالی، مسئله را منحرف کند!).

«علل تشدید آتش سوزی»

1- دکور سینما و صندلیها تمامآ از فیبر، ابر، حصیر، نی، پنبه و سقف اکوستیک ساخته شده که همین امر باعث انتقال سریع و شعله کشیدن هرچه بیشتر آتش گشته است.

 2- عدم وجود وسائل ایمنی کافی در سینما.

«علل تداوم آتش سوزی و ببار آمدن فاجعه ای اینچنین بزرگ و هولناک»:

1- سینما دارای دو درب میباشد. درب اضطراری در پشت سینما که بسته بوده است و تنها درب جلو سینما (ورودی و خروجی) پس از اطلاع از آتش سوزی توسط مقامات شهربانی به دستور رئیس شهربانی، سرتیپ رزمی، بسته می شود به این خیال که عامل فرضی را دستگیر کرده- و همچنان که بخاطر قتل عام 19 دی ماه قم از الطاف و مراهم شاهانه برخوردار شده و ترفیح درجه گرفته- به گرفتن جایزه و ارتقاء درجه نائل آید و اصلی ترین علتی که بیش از 600 تن از همشهریان بیگناه ما را طعمه شعله های آتش گردانید، این عامل می یاشد. (و به این امور، عموم مردم آبادان واقفند).

❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊

مسببین واقعی فاجعه سینما رکس آبادان چه کسانی هستند؟ – بخش سوم

cinemaRex 130725

4 مردادماه 1392: متن مفصلی که درباره فاجعه سینما رکس آبادان می‌خوانید توسط شخصی در سال 1364، بدست دکتر نصیرالسادات سلامی رسیده بود. آقای سلامی که بعد از انقلاب، اولین سفیر ایران در ایتالیا بود، در 25 خرداد 1360 در واکنش به عملکرد خمینی از مقام خود استعفا داده بود و بین ایرانیان از محبوبیت و اعتماد خاصی برخوردار بود. فرد گمنام بر روی پاکتی که متن زیر در آن بود، نوشته بود: «هرگونه که صلاح می‌دانید این واقعیات را به افکار عمومی برسانید». آقای سلامی آنرا بدست آقای بنی صدر رساند و این متن در 11 شماره نشریه انقلاب اسلامی از 12 مرداد تا 14 دی ماه 1364 درج شد. این متن واقعیتهای مهمی درباره فاجعه سینما رکس آبادان بیان می‌کند، از اینرو دوباره در سایت درج می‌گردد.

–          روزنامه انقلاب اسلامی، شماره 107، از 22 شهریور تا 5 مهر 1364 (13 تا 27 سپتامبر 1985)

ادامه (فاجعه نامه آبادان) از شماره پیش

 و از آنجا که با بسته بودن درب، هیچ راه فراری نبوده و فضا آکنده از دود و گاز غلیظ شده، مردم مظلوم ابتدا خفه و سپس سوخته و به ذغال تبدیل گشته اند. بدلیل اینکه اجسادی که بازدید شده، اکثرا دستهایشان بطرف دهان و حلق برده شده بود و اجساد سالم هم غالبا دهان و بینی شان پر از دود بوده است. همین خیال دستگیری عامل حادثه توسط رزمی خائن بود که افرادی را هم که موفق شده بودند قبل از بسته شدن درب خود را به بیرون و بالای دیوارها برسانند، توسط مامورین با تهدید به شلیک گلوله مجبورشان کرده اند دوباره بمیان شعله های آتش بازگردند. و اینک اظهارات چند تن از شهود عینی حادثه:

الف- دو جوان که باتفاق هم به سینما رفته بوده اند، هنگام فرار یکی از آنها موفق به بیرون آمدن شده و دیگری در حلقه محاصره پلیس قرار گرفته و با تهدید مامورین به درون سینما رانده شده است.

ب- طبق اظهارات دختری که به اتفاق مادرش به سینما رفته بود: «هنگامیکه متوجه آتش سوزی شدم، بی اختیار بطرف درب فرار کردم و از سینما خارج شدم و سپس متوجه مادرم شدم و خواستم برگردم که با ممانعت و بسته شدن درب توسط مامورین مواجه شدم»- همین شاهد اظهار داشت که آتش از قسمت برق سینما بوده است.

ج- تعداد معدودی که خود را به بیرون سینما رسانده و از آتش نجات یافتند توسط مامورین که سینما را محاصره کرده بودند، دستگیر و به شهربانی فرستاده شده اند. (البته چند نفری از محاصره پلیس فرار کرده و نجات یافته اند).

د- با پیچیدن دود در شهر، افرادی که نزدیک محل حادثه بوده اند، خود را به سینما رسانده خواهان کمک و حتی به درون آتش رفتن و نجات مردم بیگناه شده اند که با ضرب باطوم و تهدید پلیس به عقب رانده می شوند. یکی از همان افراد می گقت:«میخواستیم با ماشین درب سینما را بکسل کرده و از جا بکنیم ولی مامورین گفتند که دستور رئیس شهربانی است که درب باز نشود! و وقتی با اصرار ما مواجه شدند، جوابمان را با باطوم دادند!». (این خبر را عموم مردم آبادان می دانند). طبق اظهار یکی از ناظرین جوانی که میخواسته خود را از بالکن سینما مقابل اداره دارایی بزیر افکنده و نجات دهد با تهدید مامورین پلیس که اگر پائین بیایی شلیک می کنیم! به داخل سینما فرستاده شده است. (و شاید این هم بخاطر فرار نکردن همان عامل خیالی بوده که سرتیپ رزمی  مزدور خواسته دستگیر کند)

CinemaRex107 1

2- یکی دیگر از عوامل تداوم آتش سوزی، اشکال در کار آتش نشانی بوده است که: اولا درب های سینما بسته بوده و مامورین آتش نشانی نتوانسته اند برای اطفای حریق وارد سینما شوند. طبق اظهار یکی از مامورین آتش نشانی، درخواست رئیس عملیات آتش نشانی برای شکستن درب با جواب منفی روبرو شده و مامورین پلیس اظهار داشته اند که دستور از رئیس شهربانی است که درب باز نشود و لذا مامورین آتش نشانی مقدار زیادی وقت خود را صرف شکستن دیوار جنبی سینما که در خیابان امیری واقع می شود کرده اند و در همین مدت صدها تن از عزیزان بیگناه ما به زغال و خاکستر تبدیل شده اند. ثانیا: وقتی که تانکرهای آتش نشانی به محل حادثه رسیده اند، متوجه می شوند که تانکرهای آب، خالی است و آنگاه به شیرهای آتش نشانی تعبیه شده در محل مراجعه می کنند، در اثر زنگ زدگی و پوسیدگی باز نمی شده و قابل استفاده نبوده و بالاخره در فاصله نسبتا دور موفق به باز کردن شیر دیگری می شوند که به علت کمی فشار آب و دوری از محل حریق، مجبور به استفاده از پمپ برقی سیار شده که متاسفانه پمپ هم خراب بوده و روشن نشده است. بالاخره پس از رسیدن کمک از آتش نشانی خرمشهر و نیروی دریایی، آتش مهار و خاموش شد. اما چه سود؟ که پیش از 600 تن از همشهریان مان به ذغال تبدیل شده بودند. (البته توجه داریم که برادران کارگر آتش نشانی تلاش خود را کرده و فداکارانه با وسائل ناقصی که در اختیار داشتند، نهایت سعی و کوشش را کردند).

آیا مسئول اصلی فاجعه کیست؟ آیا آنچنان که بوقهای تبلیغاتی رژیم ادعا می کنند خرابکار و تروریستی در کار بوده است؟! مردم داغدیده آبادان اطلاع دارند که بارها سینماهای آبادان در سالهای قبل به علل مختلف نقائص فنی و حوادث غیر مترقبه از جمله سینماهای سهیلا، متروپل و حتی خود رکس دچار آتش سوزی شده بودند. هیچکس صدمه ای ندیده و جانی از دست نرفته است. چرا که در آن سالها، هنوز سرتیپ رزمی آدمکش و جلاد به آبادان نیامده بود تا که درها را ببندد(1) و خلق خونگرم آبادان را در سینما محبوس کرده و در شعله های آتش بسوزاند. بدین امید که عامل آتش سوزی را دستگیر کرده و از درجه سرتیپی به سرلشکری ارتقا حاصل کند و مدالی بر مدالهایش افزوده شود!!

آیا آنچنان که ورق پاره و بلندگوهای مزدور و دست نشانده رژیم جنایتکار ادعا می کنند، خرابکاری در کار  بوده؟! آیا مگر نه اینست که طبق اظهار روزی نامه رسواخیز شماره 995 تا بحال 29 سینما – این مراکز فساد و تخدیر نسل- را به آتش کشیده اند و در هیچیک قصد جان انسانی در کار نبوده و ضایعه ای ببار نیامده است (البته به استثنای دروغهای دروغ پراکنی های شاه و دار و دسته اش) و تمام آنها هنگامی آتش زده شده که سینما تعطیل و کسی درون آنها نبوده است و آیا این یاوه گویی ها و دروغ پراکنی ها جز برای آلوده کردن جنبش حق طلبانه خلق مسلمان ایران و لکه دار کردن حرکت خدائی – مردمی ملت مظلوم و رنجدیده ما میباشد؟ ولی…

ولی با آگاهی توده ها از نقشه های پلید و توطئه های خائنانه رژیم، تیرهای اهریمنانه آنها به سنگ خورده و مردم ما در پشت پرده های غلیظ و ضخیم تبلیغات بوق های تبلیغاتی، دست جنایتکار و تا مرفق بخون آلوده مزدوران باصطلاح امنیتی و انتظامی رژیم (از جمله سرتیپ رزمی جلاد) را می بینند و در نهایت مسئول تمامی رنجها و ستمها و کشتارها را شاه خائن، این جیره خوار بیگانه و مزدور پروری که عامل تربیت و پرورش و تشویق و ترفیع «رزمی» ها است، میدانند و آیا این فاجعه نمی تواند پیش درآمدی برای گفته شاه خونخوار باشد که حضرت امام خمینی در پیام هشتم رمضان به مناسبت کشتار تهران، اصفهان و شیراز به افشای آن پرداخته و فرموده اند: «گزارشات رسیده از ایران مبنی بر قتلهای مکرر در شهرهای مذهبی، اصفهان، شیراز نمونه دیگری است از جنایات بی حد شاه. گفته می شود شاه در یکی از مصاحباتش که از نشر آن جلوگیری شده، گفته است که: در صورتی که من رفتنی باشم، ایران را با خاک یکسان می سازم و می روم. جنایات اخیر نشان می دهد که او مشغول پیاده کردن نقشه خویش است. مردم مسلمان ایران تمام بدبختی های خود و کشور خود را از شاه می دانند و دست از مقاومت نخواهند کشید تا پیروز شوند و استقلال و آزادی خود را بدست بیاورند».

پدران، مادران، برادران و خواهران داغدیده با صبر و آگاهی، دست در دست هم داده و برای انتقام خون شهیدان مردم ایران و کشته شدگان فاجعه اخیر آبادان، هم پیمان شده و با هوشیاری اجازه نداده رژیم منافق و خونخوار شاه با تفرقه و ایجاد جنگ زرگری، جنبش ملت ما را کند و یا خدا ناکرده متوقف گرداند و جلادن حاکم بر وطن ما بدانند که این همه جنایت و خیانت بی جواب نخواهد ماند و بزودی دست انتقام خدا از آستین خلق بیرون خواهد آمد و گلوی ستمکاران را خواهد فشرد:

شاد باد روح عزیزان از دست رفته

مستحکم باد همبستگی خلق ما

پیروز باد جنبش حق طلبانه مردم ایران

سرنگون باد رژیم مزدور و منافق پهلوی

«جوانان مسلمان آبادان»

آخرین خبرها:

1- طبق گزارشات رسیده، رئیس آتش نشانی آبادان گزارشی از عملیات اطفای حریق سینما رکس ارائه کرده است: «حقیقت را می گویم، اگر چه به قیمت جانم تمام می شود. تا سه دقیقه پس از آتش سوزی در محل حادثه بودیم اما هر چه اصرار کردیم که درب سینما را باز کرده تا آتش را خاموش کرده و مردم را نجات دهیم، با مخالفت اکید شهربانی و سرتیپ رزمی روبرو شدیم».

2- از صبح روز دوشنبه بمناسبت آتش سوزی شنبه شب در سینما رکس، مردم داغدیده و خشمگین آبادان با برپائی تظاهرات ضد شاهی در گوشه و کنار شهر، بخصوص در روزهای دوشنبه و سه شنبه در قبرستان نو آبادان با دادن شعارهای افشاگرانه، ماهیت رژیم جلاد  عاری ازمهری را برملا ساخته و فرزند رضا خان خائن را رسوا ساختند: این شعارها فضای قبرستان نو آبادان را به لرزه درآورد: (مامور شاه خائن، رزمی باید بسوزد!) مرگ بر این حکومت یزیدی، مرگ بر این حکومت پهلوی، درود بر خمینی، زنده و جاوید باد یاد شهیدان ما! استقلال – آزادی – حکومت اسلامی.

3- در روزنامه دوشنبه 30/05/1357 اعترافات صریحی از قول جعفر سازش که پنج فرزندش را از دست داده و … مشاهده می شود، از خواندن آن غفلت نکنید.

برادران و خواهران تا آنجا که می توانند در تکثیر و توضیح یاری بنمایند بلکه مانع شوید تا خون کشته شدگان لوث نگردد.

(1- قابل خواندن نیست)

CinemaRex107 2 130727

در روز هفتم این فاجعه، جمع کثیری از مردم آبادان و بخشی از کارگران نیروگاه اتمی دارخوین که جمعا حدود ده هزار نفر می شدند، در گورستان عمومی به سینه زنی و تظاهرات پرداختند. ابتدا شعارها «فریاد از ظلم یزید» بود. مردم آبادان برای اولین بار بعد از کودتای 28 مرداد 1332 به راهپیمایی و تظاهرات پرداختند و بطرف شهر روانه شدند. در نزدیکی خیابانهای اطراف شهر منطقه «بوارده شمالی» چهار نفر از تظاهرکنندگان به ضرب گلوله مامورین شهربانی و ارتش مجروح شدند. تظاهرات پراکنده در قسمتهایی از شهر تا ساعت هشت شب ادامه داشت. صدای تیراندازی و گلوله قطع نمی شد. شعارها حادتر شده بود: «رزمی باید بسوزد»، «شاه باید بسوزد» و «مرگ بر این سلسله پهلوی».

چندین روز بعد از این حادثه، دومین آتش سوزی در آبادان حریق بزرگ بازار صفای جمشید آباد بود. دکانهای این بازار اکثرا با چوب ساخته شده بودند. در مدت کوتاهی، کلیه بازار طعمه حریق شد. کسبه و صاحبان این دکاکین که افراد کم بضاعتی بودند، امکانات و وسائل معاش خود را از دست دادند. یک سال بعد از این واقعه، رابطه این حریق با حریق سینما رکس برای مردم آبادان روشن گردید.

چند روز بعد از دومین آتش سوزی، جوانی که از خانواده فقیر بود و شغل و کار مشخصی نداشت، نزد دو تن از دوستانش، خود را یکی از عاملین آتش سوزی سینما رکس معرفی می کند، ابتدا دوستانش حرف او را باور نمی کنند. او اصرار می کند که این کار به توسط خودم و دو نفر دیگر انجام گرفته و از اینکه این همه انسان سوخته اند و از بین رفته اند، معذبم و نمی توانم عذاب وجدان را تحمل کنم. در پاسخ به او می گویند، مردم همه، این عمل را کار رژیم شاه می دانند و این کار از توان تو خارج است. اما جوان مذکور اصرار دارد که من این کار را کرده ام. در جمع رفقای او که عده ای سابقه دار و معتاد و خلاف کار بودند، موضوع زبان به زبان گشت.

❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊

 

مسببین واقعی فاجعه سینما رکس آبادان چه کسانی هستند؟ – بخش چهارم

Cinemarex-court 1

7 مردادماه 1392: متن مفصلی که درباره فاجعه سینما رکس آبادان می‌خوانید توسط شخصی در سال 1364، بدست دکتر نصیرالسادات سلامی رسیده بود. آقای سلامی که بعد از انقلاب، اولین سفیر ایران در ایتالیا بود، در 25 خرداد 1360 در واکنش به عملکرد خمینی از مقام خود استعفا داده بود و بین ایرانیان از محبوبیت و اعتماد خاصی برخوردار بود. فرد گمنام بر روی پاکتی که متن زیر در آن بود، نوشته بود: «هرگونه که صلاح می‌دانید این واقعیات را به افکار عمومی برسانید». آقای سلامی آنرا بدست آقای بنی صدر رساند و این متن در 11 شماره نشریه انقلاب اسلامی از 12 مرداد تا 14 دی ماه 1364 درج شد. این متن واقعیتهای مهمی درباره فاجعه سینما رکس آبادان بیان می‌کند، از اینرو دوباره در سایت درج می‌گردد.

روزنامه انقلاب اسلامی، شماره 108، از 5 تا 19 مهر 1364 (27  سپتامبر تا 11 اکتبر 1985)

از شماره پیش

با سقوط رژیم شاه و عدم پیگیری این قضیه که از نظر افکار عمومی مسببین اصلی، رژیم پیشین شناخته شده بود، فرد مذکور آزادانه در شهر زندگی می کرد و به اینطرف و آنطرف، رفت و آمد داشت. مادر این جوان شوهر قبلی اش را از دست داده بود و به فرد معتاد دیگری، شوهر کرده و زن و شوهر با نوشابه فروشی امر معاش میکردند. این زن جریان آتش سوزی سینما رکس را به نقل از فرزندش برای زنی که به «ننه نمکی» معروف بود و در روزهای محرم و صفر برای زنان روضه خوانی میکرد و به منبر میرفت، تعریف می کند. زن روضه خوان پیش زنان دیگر، نقش حجت الاسلام جمی را در این کار تعریف میکند. موضوع کم کم بصورت جسته و گریخته پخش می شود. اما کسی این حرفهای را جدی نمی گیرد و جریان را پیگیری نمی کند. تا اینکه چند نفر از بستگان قربانیان، موضوع را تعقیب می کنند و از دادستان آبادان (زرگر) خواهان رسیدگی به این جریان می شوند.

در سال 1359، چند روز قبل از شروع محاکمه متهمین آتش سوزی سینما رکس، «جمی» نماینده خمینی و امام جمعه آبادان طی اطلاعیه ای بمناسبت اولین سالگرد این فاجعه مینویسد: «28 مرداد سالگرد شهادت صدها تن از عزیزان ما بدست رژیم سفاک پهلوی در فاجعه آتش سوزی سینما رکس آبادان فرا می رسد. بدین مناسبت، خمینی تسلیت به بازماندگان داغدیده این شهیدان و کلیه مردم شریف آبادان، این روز را روز عزای عمومی اعلام کرد و…»

امام جمعه آبادان، حجت الاسلام جمی در خطبه های نماز جمعه، کشته شدگان سینما رکس را جز شهدا نمیداند و مسئولین جدید رژیم اسلامی با این عنوان که شاه و دستگاه امنیتی او مسبب این جنایت اند، از رسیدگی به پرونده سینما رکس طفره می روند و موضوع را مربوط به انقلاب و گذشته میدانند.

در دوره دولت موقت، رسیدگی به پرونده سینما رکس ابتدا بعهده دادسرای عمومی آبادان است که صرافی بازپرس آن میباشد که از زمان آتش سوزی، پرونده را در اختیار داشته. سپس پرونده بعلت اشکال تراشی های کمیته آبادان که مسئولین آن، اغلب از اطرافیان رشیدیان هستند و بویژه بعلت ممانعت های مسئول اطلاعات این کمیته، بنام رضا قدسی که دانشجوی شرکت نفت بوده و پس از انقلاب در کمیته، مشغول به کار شده بود(از دوستان بسیار نزدیک رشیدیان بود) پرونده به دادسرای انقلاب اسلامی آبادان که شخصی بنام زرگر دادستان آن میباشد، احاله میشود. پس از مدتی، زرگر نیز مواجه با اشکالتراشی هائی از جانب کمیته، امام جمعه و دار و دسته رشیدیان برای رسیدگی به آتش سوزی میشود و بالاخره پس از چندین ماه، بهمین مناسبت مستعفی میگردد و بلاخره پس از مدتی، پرونده به دادسرا و دادگاه ویژه با ریاست موسوی تبریزی احاله میشود. دولت موقت که مواجه با اعتراضات عمومی دائر بر تعلل در رسیدگی به فاجعه بود، در 28 مرداد 1358، اطلاعیه زیر را منتشر ساخت:

«یکسال از حمله وحشیانه عوامل سرسپرده رژیم سابق به سینما رکس آبادان و آتش سوزی و انسان سوزی سبعانه آنان میگذرد و هنوز چشم مردم آبادان و سایر مردم با احساس ایران از این جنایت هولناک اشکبار است. دولت موقت جمهوری اسلامی ضمن تاکید بر مجازات عاملان این فاجعه غم انگیز باز هم به بازماندگان و دیگر مردم آبادان تسلیت گفته و برای همه آنان از درگاه خدای بزرگ صبر و موفقیت آرزو میکند».

در همین روز در آبادان طی مراسمی چندین هزار نفر از مردم و بازماندگان مصرا از دولت خواستار میشوند که عاملین واقعه را هر چه زودتر دستگیر کنند. روزنامه انقلاب اسلامی در روز 29 مرداد 1358 بدین مناسبت می نویسد: «ما سالروز این مصیبت بزرگ را که در واقع آغاز نوینی به خیزش انقلابی خلق مسلمان ما بخشید به همه بازماندگان تسلیت می گوییم و بدین مناسبت از دولت توضیح می خواهیم که چرا هنوز نتوانسته است مسئولین این فاجعه بزرگ را به ملت معرفی کند؟ آیا این عدم توانائی یا مسامحه دولت به عاملین فاجعه سینما رکس امکان نخواهد داد فاجعه های دیگری بیافرینند؟».

مدتها پس از انقلاب، یک فرد معتاد بنام ناصر ابراهیم زاده به جرم در دست داشتن مقدار ناچیز هروئین به توسط مامورین شهربانی آبادان دستگیر و به دادسرای آبادان اعزام می شود. در دادسرا هنگام بازجوئی به بازپرس (صرافی) می گوید، من اگر مسبب آتش سوزی سینما رکس را معرفی کنم، مرا آزاد می کنید؟ بازپرس قول میدهد که اگر حرف تو حقیقت داشته باشد، تو را آزاد خواهم کرد. خانواده و بستگان شهدای سینما رکس که بعد از مدتها سرگردانی با بی تفاوتی مسئولین رژیم اسلامی مواجه می شوند، تصمیم به تحصن در اداره دارائی آبادان می گیرند. مدت سه ماه، این خانواده ها با زن و فرزند خرد و کلان در آنجا بست می نشینند. حمایت و پشتیبانی قاطبه مردم آبادان از آنها موجب تشویق و دلگرمی آنها می شود.

بازپرس (صرافی) بنا به اعتراف فرد دستگیر شده (ناصر ابراهیم زاده) دستور جلب و دستگیری “حسین تکبعلی زاده” را که بقول دوستش عامل حریق سینما رکس است، صادر می کند. “حسین تکبعلی زاده” در جریان بازپرسی نحوه ارتکاب جرم را توضیح میدهد. با اقرار و اعتراف صریح اسامی 2 نفر دیگر از همدستانش را می گوید: “فرج الله بذرکار” و “حیات”.

CinemaRexEE108

در طول تحصن خانواده های شهدای سینما رکس چند راهپیمائی و تظاهرات بزرگ از طرف مردم آبادان به حمایت از متحصنین و رسیدگی به پرونده سینما رکس و معرفی مسببین و عاملین این جنایت صورت میگیرد از جمله در 27 و 28 مرداد 1359 بمناسبت دومین سالگرد فاجعه سینما رکس، تظاهراتی در آبادان برگزار گردید. در روز 27 مرداد، گروههای چپ، همراه با عده ای از بازماندگان قربانیان در استادیوم تختی کوی کارگر آبادان با شعارهائی مانند «حمله به بازماندگان محکوم است- دادگاه فرمایشی محکوم است- عاملین واقعه سینما در پیشگاه خلق ما، افشا باید گردند- حمایت از بازمانده، نبرد با آمریکا است» اجتماع کرد و در روز 28 مرداد بدعوت “جامعه روحانیت” و “نهادهای انقلابی” آبادان، تعدادی دیگر همراه با برخی از بازماندگان با شعارهائی از قبیل «ای مادر داغدیده، پیکاری دشمن تو است- شهید سینما رکس، جای تو در قلب ما است- آمریکا، آمریکا دشمن خونخوار ماست» در شهر راهپیمائی کردند.  نکته جالب در این راهپیمائی ها و قطعنامه های آن، صرف نظر از استفاده طلبی های رایج سیاسی از این مصیبت و عواقب آن، توجه همگان به این نکته است که «حسین تکبعلی زاده متهم این فاجعه، میتواند بعنوان کلید این معما باشد».

عصر روز چهارشنبه 29 مرداد 1359 سپاه پاسداران آبادان که عملا زیر نفوذ دار و دسته رشیدیان میباشد، اقدام به جمع آوری دکه های سازمان مجاهدین خلق، پیکار، رزمندگان و سایر گروه های مخالف در سراسر شهر می نماید و دادگاه انقلاب اسلامی آبادان و خرمشهر طی اطلاعیه با استناد به این بهانه که 53 هزار مسلح مصری، اسرائیلی و اردنی در آبهای خلیج فارس جمع شده اند، فعالیت کلیه گروه های “چپ و التقاطی” را تا دستور نهائی مجلس در مورد نوع فعالیت آنها ممنوع اعلام کرد و باین ترتیب زمینه را در ابادان برای برگزاری دادگاه ساختگی دلخواه خود فراهم نمود.

“حسین تکبعلی زاده” در زندان آبادان ماوقع را برای یکی از زندانیان که به اتهام فعالیت غیر قانونی علیه رژیم به توسط پاسداران دستگیر و زندانی شده بود، تعریف می کند. زندانی مذکور، اعترافات را یادداشت می کند و بطور مرتب به بیرون میفرستد و این اعترافات به دست متحصنین میرسد. تظاهرات و افشاگری ادامه می یابد کار بجائی میکشد که رژیم جمهوری اسلامی ناگزیر به برپائی دادگاه ویژه مسببین سینما رکس می گردد. سه افسر شهربانی، صاحب، مدیر، کارکنان سینما، یک مامور ساواک و مامورین آتش نشانی آبادان مجددآ دستگیر میشوند. کار رسیدگی به پرونده فاجعه سینما رکس را به یک دادگاه ویژه محول می کنند. حجت الاسلام موسوی تبریزی بعنوان ریاست این دادگاه تعیین می شود. وی در زمان وقوع آتش سوزی در شهر آبادان بود و در مساجد به منبر می رفت.

یکی از قضات ناشناس بعنوان دادستان دادگاه منصوب می شود. قاضی مذکور برای تکمیل پرونده و تحقیق بیشتر پیرامون این جنایت پس از طی مدتی در جمع آوری ادله و براهین و استنطاق از تک تک متهمین، مبادرت به ارائه کیفرخواست علیه متهمین مینماید.

در تدارک محاکمه، دادستان ویژه فاجعه سینما رکس در تاریخ 5 مرداد 1359 طی اطلاعیه ای از مردم آبادان خواست هر گونه شکایت، شهادت  و یا مدرکی از متهمان توقیف شده و یا غایبی که اسامی آنها را منتشر ساخته بود، دارند، در اختیار دادستانی قرار دهند. نکته جالب توجه در مورد فهرست این اسامی که شامل از 25 نفر از مامورین شهربانی و ساواک، روسای ادارات و مقامات مختلفه آبادان و صاحب و مدیر سینما رکس می باشد و در پایان آن از همگان خواسته شده است هر اطلاعی در باره (دیگر ماموران آتش نشانی، سازمان آب و ساواک آبادان) را نیز دارند به دادستانی ارائه دهند و در واقع همه کارمندان این ادارات متهم شناخته شده اند. این است که هیچ نامی در آن از تکبعلی زاده که تا آن زمان اعتراف به آتش زدن سینما نموده بود و شرکای جرم او و کسانی که در ارتباط با او بوده اند، نیست.

متهمین عبارتند از حسین تکبعلی زاده، ستوان بهمنی، افسر شهربانی، سرهنگ خنافر، مدیر و صاحب سینما، یک مامور ساواک و یک سرهنگ دیگر، سه تن از کارکنان سینما. اسامی این افراد بطور کامل در روزنامه های کیهان و اطلاعات درج گردیده. برای اینکه بتوانیم این حقایق را کاملتر بکنیم، می بایست شماره های آن موقع این روزنامه ها را در دست داشته باشیم (علیرغم اینکه روزنامه های یادشده نکات اساسی ای را که به سادگی می توانست مسببین واقعی را به مردم ایران معرفی کند، بطور دقیق درج نکردند) زیرا سیر و روند دادگاه را مشخص مینماید.

علاوه بر آن مندرجات و محتویات پرونده قطور فاجعه سینما رکس اگر تاکنون از بین نرفته باشد، سند گویائی است که میتواند پرده از این راز مخوف که زشت ترین و ادبارترین جنایت تاریخ است، بردارد. گفتار را ادامه می دهم:

جلسات دادگاه در سینما تاج که ویژه کارکنان صنعت نفت است، تشکیل می گردد و بنا به خواست و اصرار مردم و خانواده قربانیان، محاکمات در حضور شاکیان انجام میگیرد و مراسم دادگاه مستقیما از شبکه تلویزیونی آبادان پخش می گردد. شرکت در جلسات دادگاه منوط به داشتن کارت دادستانی ویژه بود که برای اخذ آن به افراد، تنها یک روز وقت داده شده بود. هر کس می خواست، باید با در دست داشتن دو قطعه عکس و شناسنامه به دادستانی ویژه مراجعه می کرد.

مسئولین حکومت جدید التاسیس اسلامی ناگزیر می شوند که تنها فرد به ظاهر باقیمانده از عوامل اجرائی این آتشسوزی را که از بقیه همجرمانش کمتر با طراحان و برنامه ریزان این جنایت در ارتباط بود، بپای میز محاکمه بکشانند و در عین حال او را مجددا بفریبند که از جلسات تصمیم گیری اظهار بی اطلاعی کند و هرچه می تواند پای افرادی را که اکنون دارای مشاغلی هستند، پیش نکشد. به او می گویند ما خودمان مقصر اصلی را می شناسیم و مجازات تو سنگین نخواهد بود و تو “فرج الله” را بعنوان رابط خودت معرفی کن (زیرا فرج از مدتی مفقود الاثر شده است) و قرار بر این بود که حسین تکبعلی زاده نحوه ارتکاب جرم را بصورت مختصر کند.

حسین تکبعلی زاده میدانست که وسیله قرار گرفته ولی امید به تخفیف مجازات و وعهده هائی که به او داده بودند، داشت. به او گفته بودند که بگوید من برای اعدام شدن آماده ام و حقایق را خواهم گفت. مع الوصف علیرغم دخالتهای موسوی تبریزی در طول محاکمات در کلیه لحظات بیان مطالب از طرف حسین تکبعلی زاده، در چهارده جلسه این دادگاه، حقایق به حدی گفته شد که مردم آبادان و خانواده های قربانیان بتوانند مسببین و عاملین اصلی این جنایت هولناک را بخوبی بشناسند. به دستور رئیس دادگاه، متهمین یک به یک خود را معرفی کردند و در محضر دادگاه و در حضور خانواده قربانیان و عده ای از مردم آبادان به کلام الله مجید سوگند یاد کردند که جز بیان حقایق، مطلبی سر زبان نیاورند. دادستان دادگاه کیفر خواست چندین صفحه ای را قرائت کرد و خواهان اشد مجازات و اعدام متهمین گردید.

اولین جلسه دادگاه ویژه در تاریخ دوشنبه 2 شهریور 1358 تشکیل شد. طی دو جلسه اول دادستان ویژه کیفر خواست خود را قرائت کرد که در ضمن آن، تصریح شده بود: «آتش سوزی سینما رکس آبادان تصادفی و غیرعمدی نبوده، بلکه رژیم گذشته و عوامل سرسپرده آن و مقامات محلی وقت با تمهیدات قبلی و توطئه حساب شده، قصد لوث ساختن حرکت انقلابی مردم مسلمان و نیز با آتش زدن سینما رکس، قصد بهره برداری تبلیغاتی علیه مردم مسلمان و روحانیت مبارز را داشته اند. با وجود این بیان که همان ادعای مخالفین رژیم شاه در زمان آتش سوزی است، و مفصل آنرا در “اطلاعیه جوانان مسلمان آبادان” دیدیم، دادستان بر مبنای اعترافات تکبعلی زاده در کیفر خواست تصریح می کند: «حسین تکبعلی زاده به اتفاق سه تن دیگر بنامهای فرج، فلاح و محمد زاعی بوسیله تینر مخلوط به موات روغنی سینما را بطور کمربندی آتش می زنند و نهایتا منجر به آتش سوزی صد ها تن از مردم بیگناه شده که سه نفر اخیر نیز در آتش سوزی جان می سپارند و حسین تکبعلی زاده موفق به فرار از سینما می شود و خود را از انظار پنهان می کند.»

❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊

 

مسببین واقعی فاجعه سینما رکس آبادان چه کسانی هستند؟ – بخش پنجم

CinemaRex130802

 

12 مردادماه 1392: متن مفصلی که درباره فاجعه سینما رکس آبادان می‌خوانید توسط شخصی در سال 1364، بدست دکتر نصیرالسادات سلامی رسیده بود. آقای سلامی که بعد از انقلاب، اولین سفیر ایران در ایتالیا بود، در 25 خرداد 1360 در واکنش به عملکرد خمینی از مقام خود استعفا داده بود و بین ایرانیان از محبوبیت و اعتماد خاصی برخوردار بود. فرد گمنام بر روی پاکتی که متن زیر در آن بود، نوشته بود: «هرگونه که صلاح می‌دانید این واقعیات را به افکار عمومی برسانید». آقای سلامی آنرا بدست آقای بنی صدر رساند و این متن در 11 شماره نشریه انقلاب اسلامی از 12 مرداد تا 14 دی ماه 1364 درج شد. این متن واقعیتهای مهمی درباره فاجعه سینما رکس آبادان بیان می‌کند، از اینرو دوباره در سایت درج می‌گردد.

روزنامه انقلاب اسلامی، شماره 109، از  20 مهر تا 3 آبان 1364 (12 تا 25 اکتبر 1985)

دنباله یادداشت انقلاب اسلامی از شماره قبل

 

نامبرده در تاریخ 4/10/1357 با صدور قرار زندانی و در تاریخ 23/11/1357 از زندان خارج و متعاقب آن دستگیر می شود و در مراحل بازجویی به آتش سوزی سینما رکس اعتراف می کند. “بنابر کیفر خواست پس از تکبعلی زاده، متهمین دیگر به شرح زیر میباشند:(انقلاب اسلامی چهار شهریور 1359- شماره 337)”

2- متهم غایب ردیف 2 سرتیپ علی اصغر ودیعی، رئیس ساواک خوزستان به اتهام فساد در ارض، معاونت و شرکت در قتل.   3- متهم غایب ردیف 3، سرتیپ اخراجی شهربانی، رضا رزمی، رئیس شهربانی های قم و آبادان، متهم به شرکت فعال در آتش سوزی سینما رکس، کشتار مردم بی دفاع قم در سال 1356، قیام علیه استقلال مملکت.   4- متهم غایب ردیف 4، سرهنگ محمد علی امینی، معاون وقت شهربانی آبادان، متهم به معاونت در آتش سوزی و قتل و آزار مردم.  5- متهم ردیف 5، ستوان یکم بهمنی، افسر کلانتری مرکز در زمان وقوع آتش سوزی، به اتهام خودداری از کمک برای اطفاء حریق و ممانعت از کمک مردم.   6- متهم ردیف 6- سرهنگ اردشیر بیات، رئیس پلیس وقت آبادان.   7- سرگرد مسعود حنیفر، رئیس کلانتری بخش مرکزی آبادان.   8- سرهنگ سیاوش امینی، رئیس وقت اطلاعات شهربانی و افسر به اصطلاح ضد خرابکاری.   9 و 10- سرپاسبان فرهاد میاحمدی و فالح ادریس، ماموران اطلاعات شهربانی، به اتهام امضای صورت جلسه ساختگی.   11- ستوان احیایی، مسئول کشیک شهربانی به اتهام قصور در انجام وظیفه، مسامحه و عدم اطلاع به موقع به آتش نشانی.   12- علی نادری، مدیر و صاحب امتیاز سینما رکس.   13- حمید پایون، سرایدار و مسئول این سینما.   14- اسفندیار رمضانی، مدیر داخلی سینما.   15- عبدالحسین قربانی، رئیس پالایشگاه و نفت آبادان.   16- مهدی جبار اصل، معاون آتش نشانی.

17- نصرالله زارع، کارمند آتش نشانی.  18- محمود براتپور کارمند ارشد آتش نشانی.   19- عبدالغنی صامری، مامور آتش نشانی.   20- رجب قائمی، سرپرست گروه آتش نشانی.   21 و 22- عبدالساده عبادیان و علیرضا حاج خدابخشی، کارمندان آتش نشانی.   23- غلارضا قهرمانی، رئیس وقت سازمان دفاع غیر نظامی.   24- متهم غایب بیژن صالحی، شهردار وقت آبادان.   25- محمد زمردیان، رئیس وقت اداره فرهنگ و هنر.   26- سید جلال سعیدنیا، فرماندار وقت آبادان.   27- متهم غایب سعدی جلیل اصفهانی، عضو کمیته به اصطلاح ضد خرابکاری.   28- متهم غایب محمد حسن ناصری، معروف به عضدی، عضو کمیته به اصطلاح ضد خرابکاری.   29- نوذری، معروف به رسولی، بازجو و شکنجه گر ساواک منحله.   30- فرج الله مجتهدی، معروف به مجیدی، سر بازجو و شکنجه گر ساواک منحله.   31- سرهنگ وثوقی، بازپرس قضائی ارتش.   32- متهم غایب، جمال الدین عزیزی، رئیس سابق سازمان آب آبادان. (براساس کیفر خواست این متهمین «هر یک شرکت فعالانه و شرکت در آتش سوزی سینما رکس، اعمال شکنجه به متهمین واهی، قصور در اطفای حریق، تحریف واقعیات، تنظیم صورت جلسات ساختگی و دستگیری مردم مسلمان مبارز ایران داشته اند»)

صرفنظر از مورد تکبعلی زاده که دادستان به اعترافات او استناد کرده بود، در مورد سایر متهمین استدلال و ادله روشنی دائر برصحه اتهامات وارده بر آنها و ارتباط این اتهامات با مباشرت مستقیم در جنایت آتش سوزی سینما رکس، در کیفر خواست وجود نداشت و دادستان تنها با ذکر نمونه هایی از «نحوه مقابله رژیم با مردم مسلمان و مبارز، از جمله حمله به مسجد کرمان، حمله به مردم پاوه و آتش سوزی بانک ملی تهران، پیش از پیروزی انقلاب، جهت تحریف حرکتهای انقلابی» مدعی میشد رژیم گذشته توسط متهمین که مامورین مسئول او در آبادان بوده اند، فاجعه سینما رکس را بوجود آورده است).

بعد از پایان قرائت کیفر خواست، حجت الاسلام موسوی تبریزی، رئیس دادگاه از متهم ردیف اول – حسین تکبعلی زاده- خواست که به سئوالات دادگاه پاسخ دهد و حسین نحوه زندگی و گذشته اش و رابطه با دوستانش را که از حوصله این نوشته خارج است را بیان کرد و در ادامه گفت:

«من و فرج الله بذرکار و حیات در جلساتی که در مسجد قدس (فرح آباد سابق) با آقای محمد رشیدیان، ابولپور و عبدالله لرقبا داشتیم قرار بر این شد که به کارهایی دست بزنیم. فرج الله بیشتر از من و حیات با آنها در تماس و ارتباط بود. چند جلسه هم در «سیک لین» به منزل رشیدیان رفتیم. چون ما با رژیم شاه مخالف بودیم، باید کارهایی می کردیم. به اتفاق فرج الله بذرکار و حیات، مدتی قبل از آتش سوزی سینما رکس با مقداری بنزین سوخت هواپیما که عبدالله لرقبا برای ما تهیه کرده بود، به محل دفتر حزب رستاخیز (که از مدتها قبل، تعطیل بود) رفتیم و با شکستن پنجره دفتر حزب، بنزین را به داخل آن ریختیم و آنجا را به آتش کشیدیم. چون دفتر خالی و کسی در آن نبود و وسایل چندانی هم نداشت، حریق زود خاموش گردید و سر و صدای آنچنانی در شهر ایجاد نکرد. هیچکس متوجه ما نشد و از آنجا دور شدیم. بعد از این کار، تصمیم گرفتیم کاری بکنیم سر و صدای زیادی به همراه داشته باشد. ما میخواستیم کاری بکنیم که مردم به خیابان کشیده شوند. تا آن موقع، در آبادان، خبری از تظاهرات نبود.

در جلساتی که مجددا در مسجد قدس (فرح آباد سابق) با آقای رشیدیان (آموزگار سابق و نماینده فعلی آبادان در مجلس شورای اسلامی)، ابولپور (دانشجوی سابق دانشکده نفت و رئیس کنونی آموزش و پرورش آبادان)، عبدالله لرقبا (عضو انجمن اسلامی فرودگاه آبادان) داشتیم، قرار بر این شد که در یکی از سینماهای آبادان، حریق ایجاد کنیم. بار اول سینما سهیلا را انتخاب کردیم. بعد از ارزیابی از موقعیت آنجا، به دلایل زیر نقشه خود را عملی ننمودیم: اولا وجود دربهای اضطراری در دو طرف سالن اصلی که به آسانی راه گریز به خیابانهای اطراف داشت. ثانیآ بوفه سینما طوری قرار گرفته بود که کارکنان بوفه، قسمت جلو را میدیدند و در ضلع دیگر باجه فروش بلیط و مسئول ورود و کنترل بلیط به راحتی توقف ما را برای انجام کار میدید و در داخل سالن نمایش، در حضور تماشاچیان نیز امکان ایجاد حریق نبود، زیرا با اولین شعله آتش، همه تماشاچیان متوجه می شدند و میتوانستند از سالن به راهروها و از آنجا خود را به خارج از سینما برسانند و حریق به موقع خاموش شود و ما هم دستگیر شویم. در نتیجه بدون اینکه کاری انجام گیرد، هر یک از ما با در دست داشتن پاکتی که ظاهرا آن را به صورت مواد خوردنی و یا پسته و نوشابه در دست گرفته بودیم، در پایان فیلم از سینما خارج شدیم. بعد از این عدم موفقیت، سینما رکس را ارزیابی کرده و تصمیم گرفتیم نقشه خود را در آنجا پیاده کنیم.»

موقعیت و شکل ساختمان سینما رکس

سینما رکس در بالکن یک پاساژ بزرگ مربع شکل که دارای تعداد زیادی مغازه لوکس فروشی و فروشگاه بود، قرار داشت. از چهار طرف به کوچه و خیابان منتهی می شد و از بالا به هیچ ساختمان دیگری راه نداشت. درب اصلی سینما در خیابان شهردار باز میشد. در واقع، یکی از مغازه های پاساژ را به صورت درب اصلی ساخته بودند. گیشه فروش بلیط و متصدی کنترل بلیط و ورود در همین قسمت در پایین و طبقه همکف قرار داشت. مشتریان سینما بعد از خریدن بلیط از همینجا که دارای پلکانی بود به راهروی بالا میرفتند و وارد سالن سینما می شدند. این راهرو در بالا بصورت (L) بود و تعدادی نیمکت در آن قرار داشت. در همین ضلع که در امتداد پلکان بود، دو درب به سالن نمایش باز میشد و در ضلع دیگر که قسمت عقب سالن را تشکیل میداد، یک در نزدیک اطاق آپارات وجود داشت. هر سه درب به در راهروهایی که بصورت L بود، باز و بسته می شدند. علاوه بر درب اصلی سینما، یک در کوچک که بوسیله پلکان به کوچه و خیابان منتهی می شد، در قسمت پشت پاساژ و سینما قرار داشت و این درب اضطراری سینما بود که اغلب قفل بود و مورد استفاده قرار نمی گرفت. دیوارهای سینما اگر چه کم قطر بود اما خیلی محکم ساخته شده بود. سالن نمایش دارای چند عدد کولر آبی بزرگ بود که در بیرون نصب شده بود و بوسیله کانال کشی، هوا را خنک می کرد. بعلت گرمای فوق العاده آبادان، چند عدد کولر گازی در ضلع غربی سینما نصب شده بود که هوا را مستقیما خنک می کرد. قسمتی از بدنه و دیوار داخل سالن بوسیله چوب تزیین شده بود و در تمامی آن، جهت جلوگیری از نفوذ هوای گرم بداخل سینما یونیلیت تعبیه کرده بودند که در مواقع خاموش شدن کولرها هوا را برای مدتی خنک نگه میداشت. این سینما در مرکز شهر قرار داشت و صاحب آن در تهران زندگی می کرد.

مدیریت سینما بعهده یکی از کارمندان صنعت نفت بود که در ساعات فراقت از شغل اصلی به کارهای سینما میپرداخت و صرفآ کارش حسابرسی ذخل و خرج سینما بود و به اقرار کارمندان سینما، در روز، یکی دو ساعت بیشتر در آنجا حضور نداشت. این وضعیت مدیریت سینما و موقعیت ساختمانی آن. برگردیم به ادامه روند دادگاه و صحبت متهم ردیف اول، حسین تکبعلی زاده.

«برنامه سینما رکس، فیلم گوزنها بود. من و فرج الله بذرکار و حیات با شیشه و قوطی حاوی بنزین که هر کدام از ما آنها را در پاکت بزرگی گذاشته بودیم و از قبل عبدالله لرقبا آنرا تهیه کرده بود، روانه سینما رکس شدیم. حیات رفت و از باجه فروش بلیط برای هر سه ما بلیط خرید و ما وارد سالن سینما شدیم و هر کدام رو صندلی نشستیم. هنوز نیمی از سانس اول نگذشته بود که من و فرج الله با فاصله کوتاهی از جایمان بلند شدیم و بطرف توالت رفتیم. در آنجا با هم صحبت کردیم. تماشاچیان غرق در تماشای فیلم بودند. در راهرو کسی نبود (حسین هنگام تشریح این قسمت با صدای بلند گریه می کرد). ما بنزینها را بر روی درهایی که در راهرو قرار داشت و راه اصلی سالن بود، ریختیم و خیلی سریع فرج درب پشت سالن را به آتش کشید و منهم دو در دیگر که در یکطرف سالن قرار داشت را به آتش کشاندم. درب اصلی سینما باز بود. موقعیکه از پلکان پایین می آمدیم، کسی متوجه ما نشد. ما خود را به خیابان رساندیم و دیگر حیات را ندیدم.»

 CinemaRexEE109

[یادداشت انقلاب اسلامی: حسین تکبعلی زاده در جریان دادگاه ضمن اعتراف به آتش زدن سینما و تاکید بر این نکته که «من چند نمونه بازجویی داشته ام ولی آنچه الان صحبت می کنم، صحیح است»، اقرار کرد که قبلا معتاد بوده و از بهمن 1356 با گروهی از مخالفین در حسینیه اصفهانیها و مسجد قدس، فعال بوده اند، در ارتباط منظم و مرتب بوده است. قبل از آتش زدن سینما رکس چندین سفر به اصفهان نموده و با علی اکبر پرورش و گروهی که در اطراف او فعالیت مخفی می نموده اند بدنبال معرفی از جانب رشیدیان تماس گرفته و سپس از اصفهان به قصد ایجاد آتش سوزی در شهرهای خوزستان به اهواز و سپس از آنجا به آبادان رفته است. در جریان دادگاه، راننده ای به نام ابراهیم زاده بعنوان شاهد بیان داشت: «در رابطه با شخص دیگری بنام سید محمود محمودپور با حسین تکبعلی زاده آشنا شدم و دلیل آشنایی ما اعتیاد بود و سید یدالله معروف به زاغی را هم آنجا میدیدیم و در 13 مرداد 57 بود که حسین تکبعلی زاده را دیدم. او گفت 15 مرداد میخواهد به آبادان برود و من از طریق رادیو اطلاع پیدا کردم که سینما سوخته است. ده روز پس از آتش سوزی سینما بود که حسین را در چهارباغ اصفهان دیدم که گفت زاغی سوخته است».

تکبعلی زاده در دادگاه شرح داد که پس از آتش زدن سینما رکس به کمک همان گروه از خوزستان متواری شده و به اصفهان رفته و مخفی شده است. در جریان تحصن در منزل آیت الله خادمی در اصفهان، قبل از انقلاب، تکبعلی زاده در محل تحصن زندگی می نموده و زیر نظر مستقیم علی اکبر پرورش فعالیت می کرده است. در ابتدای بهمن 57 بار دیگر به آبادان باز می گردد و در آنجا توسط حکومت نظامی بعنوان شرکت در تظاهرات بازداشت می شود ولی در 22 بهمن آزاد می گردد و پس از آزادی، خود را به مقامات مسئول شهر آبادان که در آن زمان زیر نظر رشیدیان ایجاد شده بود و همچنین فرماندار آبادان معرفی میکند. فرماندار وی را نزد هاشم صباغیان می فرستد و در عین حال از کمیته آبادان او را همراه با یک پاسدار دفاع شهری اصفهان که در آن زمان زیر نظر علی اکبر پرورش کنترل شهر را دردست داشت، فرستاده می شود.

در تمام این مدت، از پیروزی انقلاب به بعد، تکبعلی زاده که دوباره معتاد شده بود، از بیان آشکار خود در آتش سوزی سینما رکس ابائی نداشت به ترتیبی که در ستاد دفاع شهری اصفهان و کمیته آبادان شایعه شرکت او در آتش سوزی برسر زبان بسیاری بوده است اما کسی وقعی به اظهارات او نمیگذارد و برخی بعنوان اعتیاد، حرفهای او را بی اعتبار قلمداد میکنند، تا زمانی که تکبعلی زاده توسط صرافی بازپرس در آبادان بازداشت شده و بدنبال اعترافاتش برای او قرار بازداشت صادر میشود.

مدتی پس از بازداشت، در مجله جوانان عکسی از او بعنوان ساواکی چاپ میشود. او به عده ای از دوستانش و آن مجله، نامه مینویسد و ضمن رد اتهام ساواکی بودن، برای رفع ظن از خود، شرح روابط خود را با گروه رشیدیان و پرورش و شرکت خود در تظاهرات ضد رژیم را میدهد. درباره علت نوشتن این نامه ها، تکبعلی زاده در دادگاه می گوید: «در زندان، دو سرپاسبان به نامهای سزایی و روشنی به او گفته اند: «آخوندها گولت زده اند، اگر آزادت نکنند پای خودشان گیر است». دادستان ویژه این دو سرپاسبان را به دادگاه احضار میکند و آن دو منکر زدن چنین حرفی به تکبعلی زاده میشوند. بطور کلی اظهارات دادستان ویژه در دادگاه به جای جستجوی همکاران تکبعلی زاده، وقت این میشود که از همکاران او رفع اتهام کند. وی تصریح می کند که تکبعلی زاده قصد داشته که ساختمان سینما را خراب کند و قصد اینکه مردم در آنجا بسوزاند، نداشته است و از جریان توطئه با هر برنامه دیگری اطلاع نداشته است و بلاخره از او سئوال میکند که آیا به گروه، حزب و یا دسته ای وابسته بوده است؟ که تکبعلی زاده در پاسخ می گوید:«من به هیچ گروه یا حزب و هیچ مقامی وابسته نیستم».

❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊

مسببین واقعی فاجعه سینما رکس آبادان چه کسانی هستند؟ – بخش ششم

cinemaRex13080615 مردادماه 1392: متن مفصلی که درباره فاجعه سینما رکس آبادان می‌خوانید توسط شخصی در سال 1364، بدست دکتر نصیرالسادات سلامی رسیده بود. آقای سلامی که بعد از انقلاب، اولین سفیر ایران در ایتالیا بود، در 25 خرداد 1360 در واکنش به عملکرد خمینی از مقام خود استعفا داده بود و بین ایرانیان از محبوبیت و اعتماد خاصی برخوردار بود. فرد گمنام بر روی پاکتی که متن زیر در آن بود، نوشته بود: «هرگونه که صلاح می‌دانید این واقعیات را به افکار عمومی برسانید». آقای سلامی آنرا بدست آقای بنی صدر رساند و این متن در 11 شماره نشریه انقلاب اسلامی از 12 مرداد تا 14 دی ماه 1364 درج شد. این متن واقعیتهای مهمی درباره فاجعه سینما رکس آبادان بیان می‌کند، از اینرو دوباره در سایت درج می‌گردد.

روزنامه انقلاب اسلامی، شماره 110، از 4 تا 16 آبان 1364(26 اکتبر تا 8 نوامبر 1985)

ادامه از شماره پیش

در این هنگام، دادگاه از کارکنان سئوالاتی کرد. یکی از کارکنان که جوان 17-18 ساله ای بود، گفت: «من از سینما بیرون آمده بودم و موقعی که با سروصدای آتش سوزی بطرف سینما برگشتم با قربان پلنگی که مسئول نظافت سینما بود، مواجه شدم. سعی کردیم از کپسول مخصوص اطفای حریق که در قسمت جلوی راهرو قرار داشت، استفاده کنیم. اما طریقه بکارگیری آن را نمی دانستیم. آتش زبانه می کشید و ما هم از قسمت جلو راهرو به پائین آمدیم».

قربان پلنگی در جواب رئیس دادگاه گفت: «من به قهوه خانه ای که در همان نزدیکی ها بود، رفته بودم. موقعی که برگشتم، آتش همه جا را گرفته بود.»

متصدی باجه فروش بلیط دقایقی بعد از شروع فیلم در سانس آخر و تحویل مبالغ حاصله از فروش بلیط به مدیر سینما، به خانه اش رفته بود. آپاراتچی سینما و یک کارگر دیگر جز قربانیان این جنایت بودند. از سه افسر شهربانی و مامورین آتش نشانی، بازجویی بعمل آمد. هر یک کوشش و تلاش خود را برای مهار و خاموش کردن آتش و نجات محاصره شدگان در آتش، را شرح دادند.

عبدالله لرقبا کسی که بنزین را در اختیار مجرمان گذاشته بود، با نام خدا و قسم به قرآن مجید، مطالبی را توضیح داد و تهیه بنزین و جلسات مسجد را انکار نکرد. ابوالپور هم به عنوان یک فرد مومن به انقلاب اسلامی که هدفش مبارزه با رژیم شاه بوده، مطالبی را بیان کرد و ارتباط و تماس خود را با عاملین حریق انکار نکرد. این دو نفر به عنوان شاهد در دادگاه حاضر شدند.

]انقلاب اسلامی: علاوه بر عبدالله لرقبا و محمود ابوالپور، دادستان ویژه، شخص دیگری بنام محمود عامری را نیز که تکبعلی زاده اظهار به همکاری با آنها در فعالیتهای خود کرده بود، به دادگاه احضار می کند ولی پس از اظهارات آنان، دادستان مرتبآ تاکید می کند ارتباط این سه نفر با تکبعلی زاده تنها بصرف ارشاد وی جهت ترک مواد مخدر بوده است.[

 عجیب تر آنکه محمد رشیدیان که در طرح و برنامه ریزی این جنایت از عوامل اصلی بوده، هیچگاه در جلسه دادگاه حاضر نشد و حجت الاسلام موسوی تبریزی گفت چون آقای رشیدیان به کار مهمی مشغول است، ما تلفنی از او سئولاتی کرده ایم و اگر لازم شد، از او دعوت می کنیم.

مدتی در حدود 8 ماه پس از آتش سوزی سینما رکس که پنج ماه از آنرا باید قبل و بقیه را باید بعد از انقلاب به حساب آورد، حسین تکبعلی زاده  با مسئولین جدید مملکتی در ارتباط بوده که شرح این وقایع در چند جلسه دادگاه گفته شد و قرار بر این بود که او به خارج فرستاده شود. موضوع کش پیدا می کند.

با اتفاق یک پاسدار به نام حبیب الله بازیار که دادگاه او را نیز احضار کرد، یکبار به اصفهان میرود. با دفتر کار آیت الله خادمی و آیت الله طاهری تماسهایی می گیرد و از آنجا به اتفاق همان پاسدار به تهران و به دفتر کار هاشم صباغیان می روند. این مسائل را بطور مبهم و ناروشن در دادگاه مطرح کردند.

پاسدار مذکور و حجت الاسلام تبریزی سعی کردند موضوع را سمبل کنند و با این عوان که حسین فردی بیکار و نیازمند بود، می خواسته اند به او کمکهایی بکنند و از کار حسین اطلاعی نداشته اند. در دادگاه، رابطه محمد رشیدیان که یکی از طراحان این جنایت است با محمد کیاوش که در رژیم قبلی، معلم فقه و عربی در آبادان بود و اینک نماینده مردم اهواز در مجلس شورای اسلامی است، مشخص می شود.

]انقلاب اسلامی: محمد رشیدیان، صفاتی دزفولی و سید محمد عربی از اعضای قدیمی حزب زحمتکشان دکتر بقائی در آبادان بوده اند که در خود این حزب از جناح طرفدار آیت الله کاشانی شناخته می شده اند و با سایر افراد این گروه از جمله علی اکبر پرورش در اصفهان و حسن آیت ارتباط داشته اند. صرفنظر از جریان دادگاه سینما رکس، در جریان رسیدگی به اعتبار نامه حسن آیت در مجلس، اظهاراتی از ارتباط این عناصر با یکدیگر بیان شده است. فعالین سیاسی قدیمی در خوزستان از همکاری چندین ساله آنها با یکدیگر و ارتباطشان با گروه بقائی مطلعند. سید محمد عربی که در زمان رژیم سابق مدتی نیز از رادیوی آبادان برنامه های مذهبی اجرا می نمود و بمنظور خوش خدمتی به رژیم سابق، نام خود را به کیاوش تغییر داده بود و در جریان انفجار حزب جمهوری اسلامی بسختی مجروح شد و قسمتهای زیادی از بدنش سوخت، اخیرا نام خود را به محمد علوی تبار تغییر داده است. رشیدیان و صفایی دزفولی پس از انقلاب کنترل کمیته های آبادان و کیاوش کنترل کمیته اهواز را به دست گرفتند و دو نفر اول بعنوان نماینده آبادان و کیاوش به عنوان نماینده اهواز به مجلس راه یافتند. این افراد از پایه گذاران حزب جمهوری اسلامی در خوزستان بودند و باند آنها، پس از انقلاب، تدریجا کنترل اکثر نهادهای خوزستان، بویژه کمیته ها و سپاه آنجا را به عهده گرفت. فواد کریمی و محمد اسدی نیا و تعداد دیگری از نمایندگان خوزستان در مجلس که جوانتر هستند، به همین دار و دسته مربوطند. ابراهیمی، فرماندار سابق اهواز و سرپرست فرمانداری خرمشهر که بعدها استاندار آذربایجان غربی شد و اکنون از معاونین وزارت نفت است، داماد سید محمد عربی اسبق، کیاوش سابق و علوی تبار کنونی است.[

CinemaRexEE110 130807

مضافآ خود آقای حجت الاسلام موسوی تبریزی رئیس دادگاه در همان ماه های اول انقلاب در ارتباط با افراد نامبرده به تاسیس حزب جمهوری اسلامی می پردازد و حتی جلوتر از آن، آقای رشیدیان کمیته 48 را در مقر فرماندار نظامی سابق تشکیل میدهد. شواهد و قرائن همگی دال بر این است که این افراد در روزهای آتش سوزی در ارتباط با هم بوده اند و چند ماه پس از انقلاب و تشکیل دادگاه ویژه سینما رکس، توطئه گران و برنامه ریزان این آتش سوزی، پست ها و مشاغل مهم مملکتی را اشغال کرده بودند. نکته مهم و اساسی در این دادگاه که پیروان و شاگردان سفاک خمینی برای برائت خود به آن استناد کرده و به رذیلانه ترین شکل ممکن، مسئله را لوث می کنند، ارائه دلایل واهی و کذب و عاری از حقیقت و بس احمقانه برای انداختن گناه بگردن ساواک و موجودات موهوم است. موسوی تبریزی جنایتکار که عده ای را بی گناه به محاکمه کشید و به جوخه های اعدام سپرد بجز یک نفر (حسین تکبعلی زاده) در جلسات آخر دادگاه، بنحوی مسئله را سر هم بندی کرده که همه حاضران در دادگاه بوضوح روشنی متوجه این دروغ او گردیدند. موسوی تبریزی نمی توانست نشستها و جلسات و برنامه ریزیهائی را که حسین تکبعلی زاده در دادگاه عنوان کرده بود، تکذیب کند اما عاملین اصلی را تبرئه کرد زیرا خودش هم می بایست به محاکمه کشیده شود. تبریزی گفت آقای رشیدیان چون آموزگار بود، این طرح را با یکی از شاگردانش بنام میرسفیانی میان گذاشته و همان بود که موضوع را در اختیار ساواک قرار داده و ساواک از این موضوع آگاه بوده و او بوده که در روز موعود برنامه را در ابعادی وسیع بوجود آورد.

]انقلاب اسلامی: تنها دلیل موسوی تبریزی در این ادعا در دادگاه، اظهارات محمد بذرکار، برادر فرج الله بذرکار بود که در جلسه دادگاه درباره رحیم میرسفیانی که پسر دایی وی نیز بود، مدعی شد شب آتش سوزی سینما رکس، وقتی به خانه مراجعه کرده، مادرش که روز 29 مرداد به پاکستان رفته، گفته است: «فرج نیست و سینما آتش گرفته» و پس از آن، رحیم میرسفیانی به منزل آنها آمده و به او گفته «محمد، هر چه اعلامیه داری بردار و برو». محمد بذرکار این اظهارات رحیم را دلیل بر اطلاع وی از جریان شرکت فرج و برادرش در آتش زدن سینما میداند و مدعی می شود که فرج، برادرش قبلا به عبدالله لرقبا گفته بوده میرسفیانی ساواکی است و اسلحه هم دارد. لرقبا نیز در دادگاه این نکته را تائید می کند و دادستان دادگاه با استناد به این گفته ها مدعی می شود: «ساواک در جریان جزیئات عمل بوده و حتی کانال انحرافی هم بوجود آورده است». با توجه به اینکه اسناد ساواک خوزستان و صورت اسامی کارکنان و همکاران  آن پس از انقلاب سالم بدست رژیم جدید افتاد، می توان مطمئن بود اگر کوچکترین سند یا قرینه ای حاکی بر مامور بودن رحیم میرسفیانی وجود داشت و یا سندی بود که بنحوی مشارکت ساواک را در آتش سوزی سینما رکس مشخص مینمود، به چنین سند یا قرینه ای استناد می شد.[

تمام این شایعات و دلایلی که از ابتدای آتش سوزی، این شاگردان بلافصل خمینی در سطح شهر پراکنده بودند و در دادگاه می خواستند از آن بعنوان مدرک جرم علیه رژیم گذشته استفاده کنند، روی سر خودشان خراب شد و با شهود و گواهی افرادی که در آن لحظات تصادفا در جریان این قضیه قرار گرفتند، مشتشان باز شد و حقایق برملا گردید.

خمینی چیها ادعا می کردند که به دستور تیمسار رزمی، مامورین شهربانی درب سینما را با زنجیر قفل کرده بودند. شهناز قنبری، یکی از افرادی که در اولین لحظه ایجاد حریق به داخل راهرو رسیده بود، در دادگاه حاضر شد و گفت: «من از درب اصلی سینما رکس بیرون آمدم و درب با زنجیر بسته نبود.» مرد دیگری که کودک خردسالش را در آن لحظه به دستشوئی برده بود، با دیدن شعله های آتش از درب اصلی سینما خود و فرزندش را به بیرون رسانده بود، در دادگاه بپاخاست و این مطالب را بیان کرد. بازپرس (صرافی) که در دادسرای آبادان انجام وظیفه می کرد، همان شب گذرش به خیابان شهرداری می افتد و در همان لحظات اولیه به جلوی درب سینما رکس می رسد، در دادگاه سوگند خورد و گفت: «موقعیکه من رسیدم، زنجیری بروی درب سینما نبود.» جوان دیگری که خود را از قسمت دستشوئی به خیابان انداخته بود و پایش شکسته بود، گواهی داد که چون شعله های آتش از توی راهرو زبانه میکشید، خودم را به خیابان انداختم. اسامی همه این افراد در روزنامه های کیهان و اطلاعات درج گردید.

برگردیم به استدلال موسوی تبریزی در این خصوص که میرسفیانی دانش آموز محمد رشیدیان، اطلاعات را در اختیار ساواک قرار داده. اولا چرا دادگاه از آقای رشیدیان که در تمام برنامه ریزی ها و تصمیم گیری ها نقش فعال داشته است، نخواست که در دادگاه حاضر شود و در حضور خانواده های قربانیان در اینمورد توضیح دهد؟ آیا کسی که به کرسی نمایندگی مردم آبادان در شورای اسلامی تکیه زده است نباید در برابر خون 600-700 نفر از جوانان این شهر خود را مسئول بداند و برای روشن شدن این حقایق در محضر دادگاه حاضر شود؟

ثانیا، میرسفیانی که شاگرد رشیدیان بوده و بگفته موسوی تبریزی اسرار محرمانه این تصمیم گیری را در اختیار ساواک قرار داده، مگر در کدام کشور خارجی بوده که آنها به او دسترسی نداشته اند و نتوانسته اند او را در دادگاه حاضر نمایند؟ اغلب همکلاسیها و جوانانی که او را می شناسند، می دانند که او در خدمت سپاه پاسداران به کار شناسایی انقلابیون و مخالفین رژیم اسلامی مشغول است و کار جاسوسی رژیم را به عهده دارد و از مهره های فعال سپاه پاسداران است. در سال 53 هنگامیکه در رژیم گذشته، رشیدیان از طرف ساواک برای مدت کوتاهی بازداشت شده بود، با اعتراف به فعالیت اسلامی شاگردان خود، من جمله میرسفیانی باعث دستگیری و محکومیت وی بمدت دو ماه شد.

ثالثا، عبدالله لرقبا که صراحتا بنزین سوخت هواپیما را در اختیار حسین تکبعلی زاده و فرج الله و حیات قرار داده بود، چرا یک ساعت بازداشت نگردید و چرا به عنوان شاهد قضیه در دادگاه حاضر نشد؟! او از فعالین انجمن اسلامی فرودگان بین المللی آبادان است.

❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊

مسببین واقعی فاجعه سینما رکس آبادان چه کسانی هستند؟ – بخش هفتم

MoussaviTabriziCinemaRex 13080719 مردادماه 1392: متن مفصلی که درباره فاجعه سینما رکس آبادان می‌خوانید توسط شخصی در سال 1364، بدست دکتر نصیرالسادات سلامی رسیده بود. آقای سلامی که بعد از انقلاب، اولین سفیر ایران در ایتالیا بود، در 25 خرداد 1360 در واکنش به عملکرد خمینی از مقام خود استعفا داده بود و بین ایرانیان از محبوبیت و اعتماد خاصی برخوردار بود. فرد گمنام بر روی پاکتی که متن زیر در آن بود، نوشته بود: «هرگونه که صلاح می‌دانید این واقعیات را به افکار عمومی برسانید». آقای سلامی آنرا بدست آقای بنی صدر رساند و این متن در 11 شماره نشریه انقلاب اسلامی از 12 مرداد تا 14 دی ماه 1364 درج شد. این متن واقعیتهای مهمی درباره فاجعه سینما رکس آبادان بیان می‌کند، از اینرو دوباره در سایت درج می‌گردد.

روزنامه انقلاب اسلامی، شماره 112، از 2 تا 15 آذر 1364 (24 نوامبر تا 6 دسامبر 1985)

رابعا- ابوالپور که در تمام نشستها و جلسات تصمیم گیری آتش سوزی نقش فعال داشت نه تنها بازداشت نشد، بلکه پس از مدتی به ریاست آموزش و پرورش آبادان منصوب گردید. این ارتقا و پست جدید را به ازای ناز شست گرفته است.

خامسا- کدام مدرک و دلیل و کدام شاهد و گواه در دادگاه توانست ارتکاب جنایت را به کارگزاران شاه نسبت دهد و ثابت کند؟

اگر رژیم شاه با شتاب و دستپاچگی مرد نیمه دیوانه ای را بنام عبدارضا آشور عامل این جنایت معرفی کرد. صرفا از روی ناچاری و ناتوانی در شناخت عاملین اصلی جنایت بود.

رابعا- ابوالپور که در تمام نشستها و جلسات تصمیم گیری آتش سوزی نقش فعال داشت نه تنها بازداشت نشد، بلکه پس از مدتی به ریاست آموزش و پرورش آبادان منصوب گردید. این ارتقا و پست جدید را به ازای ناز شست گرفته است.

خامسا- کدام مدرک و دلیل و کدام شاهد و گواه در دادگاه توانست ارتکاب جنایت را به کارگزاران شاه نسبت دهد و ثابت کند؟

اگر رژیم شاه با شتاب و دستپاچگی مرد نیمه دیوانه ای را بنام عبدارضا آشور عامل این جنایت معرفی کرد. صرفا از روی ناچاری و ناتوانی در شناخت عاملین اصلی جنایت بود.

[انقلاب اسلامی: در هشتمین جلسه دادگاه سینما رکس- دادستانی شخصی بنام هاشم منشیدپور، معروف به ماشور را به جلسه احضار نمود تا آنچه را که میداند به عنوان شاهد بیان کند. نامبرده گفت: «از شادگان به خرمشهر آمدم، با چند نفر کار می کردم، یکی از کارگران گفت در ازای اینکه تو را به کویت ببرم، 1500 تومان پول میگیرم. من موافقت کردم، شب هنگام از جزیره مینو حرکت کردیم، نصف شب بود که گفت به کویت رسیدیم و من را پیاده کرد، چند قدم نرفته بودم که یک ارتشی بمن ایست داد، ایستادم، گفتم میخواهم به کویت بروم. مرا گرفت و برد. بعد فهمیدم که مرا در مرز عراق پیاده کرده اند. پس از دستگیری مرا بعنوان جاسوس به تهران آوردند. در زندان تهران، به من گفتند که تو سیاسی هستی و سینما رکس را آتش زدی و بوسیله شکنجه، مرا مجبور کردند که خودم بگویم سینما رکس را آتش زدم و در حالیکه من اصلا سینما رکس را ندیده بودم. پس از شهادت هاشم منشیدپور، محمد باقر صرافی، وکیل دادگستری که قبلا به پرونده سینما رکس رسیدگی می کرد، بعنوان شاهد شروع به صحبت نمود و به تشریح مشاهدات خود از لحظه آتش سوزی سینما تا تهیه مقدمات پرونده پرداخت و همچنین مطالبی در رابطه با دیگر متهمین بوجود آورنده آتش سوزی بیان داشت. وی در جلسه هشتم گفت: «وزیر وقت دادگستری در زمانیکه من مشغول رسیدگی به پرونده آتش سوزی بودم، بمن تلفن کرد و بعد از گفتن مقداری بد و بیراه گفت که هاشم منشیدپور سینما را آتش زده، کر و لال نیز شاهد آنند (نقل از انقلاب اسلامی 8 شهریور 1359)].

رژیم اسلامی و دادگاه ویژه سینما رکس که به ریاست موسوی تبریزی با کشاندن مجدد عبدالرضا آشور به دادگاه بعنوان سند رسوایی رژیم شاه نمیتواند عاملین و مسببین اصلی که اینک برای ملت ایران شناخته شده اند، از ننگ این گناه و این خون هایی که به دست آنها ریخته شده، تبرئه سازد. موضوع را دنبال میکنیم چرا که مسائل زیادی کماکان مبهم مانده اند.

اولین سئوال که به ذهن ما خطور می کند، این است که چگونه یک حریق به کشته شدن این همه انسان منجر شد. برای توضیح این مطلب، لازم است که چند نکته را بطور کامل شرح دهیم:

در بدنه داخلی سینما همانطور که  قبلا توضیح دادیم، یونولیت تعبیه گردیده بود و یونولیت جزء مواد قابل اشتعالی است که اولا احتراق آن سیر صعودی طی میکند، یعنی با افزایش زمان شدت سوختن آن زیادتر میگردد و ثانیا هنگام سوختن، گازهای مسموم کننده از آن متصاعد میگردد. با در نظر گرفتن اینکه حریق ابتدا با بنزین اکتان هواپیما شروع گردیده و به علت درصد اشتعال بالای این بنزین به محض آغاز حریق آنچنان عوامل بالا شرایط مساعدی فراهم آورده که تماشاچیان را هم خفه کرده و هم حرارت آن از فاصله نزدیک باعث ذغال شدن آنها گردیده، بطوری که قربانیان تا جائیکه رمق داشته اند به نقاطی میرفتند که از شعله های آتش و دود ناشی از آن در امان باشند. دمپایی و کفشهای بجامانده در قسمت جلو، موید این واقعیت است و پس از آنکه آتش کم کم به سقف و قسمت جلوی برده سرایت میکند، دیگر جائی برای فرار قربانیان نبوده و جملگی از بین میروند.

CinemaRexEE112 130807

دادگاه کسانی را به محاکمه کشاند که بجز یک نفر بقیه بیگناه بودند. (حیات) یکی از مجرمان این جنایت به گفته حسین تکبعلی زاده در داخل سینما سوخت. فرج الله بذرکار مفقود الاثر شد و چنین وانمود میکنند که او هم در آتش سوخته است. در صورتیکه بعد از این واقعه، او دیده شد و معلوم نیست در کجا بسر میبرد؟ در ابتدای این نوشته، به آتش کشیدن بازار صفای جمشید آباد شهر آبادان اشاره مختصری کردیم. در این بازار، که اغلب دکانهای آن چوبی بود، دکان تعمیرگاه رادیوئی فرج الله بذکار هم قرار داشت. شاهدان عینی همه گواهی بر این داده اند که آتش از دکان فرج الله بذکار شروع شد. فرج الله چون مسلمان پیرو خمینی بود برای پیشبرد امر انقلاب حریق را از دکان خودش در سطح وسیعی براه انداخته و از صحنه دور شده است. کسی نمی توانست مدعی شود که او خودش دکانش را به آتش کشیده است. دادگاه ویژه آتش سوزی سینما رکس این رابطه را برملا کرد.

متهمانی که در این دادگاه به مرگ محکوم شدند، شش نفر بودند. بقیه به حبس های گوناگون محکوم شدند. حسین تکبعلی زاده که در دادگاه صراحتا به آتش زدن سینما رکس اعتراف نمود، جوان نا آگاهی بود که بوسیله متعصبین کوردل اغفال شده بود. او در دادگاه در مقابل موسوی تبریزی جسارت زیادی به خرج داد و زوایائی از این حقایق را علیرغم وعده مجددی که اسلام پناه ها به او داده بودند، بیان نمود. فیلم تلویزیونی و کسانی که صحنه دادگاه را مشاهده کردند، شاهد این مدعا هستند. وی در برابر خانواده قربانیان دچار احساسات شد و حقایقی را گفت.

یکی دیگر از متهمین که به مرگ محکوم شد، ستوان بهمنی جزء پرسنل شهربانی آبادان بود. این فرد بعنوان سرپرست گروهی از پاسبانان عهده دار سرکوبی تظاهرات بود. وی چند روز قبل از واقعه سینما رکس به مرخصی رفته بود و در روز وقوع آتش سوزی از مرخصی برگشته بود و در خانه به استراحت مشغول بود که یکی از سرپاسبانان اداره راهنمائی و رانندگی که اغلب مردم آبادان با نام او آشنا هستند و در همسایگی ستوان بهمنی زندگی می کرد (سر پاسبان محمد کاری که  به محمد شیطان معروف است) به در خانه ستوان بهمنی میرود و میگوید چه نشسته ای که سینما رکس در آتش میسوزد. ستوان بهمنی بلادرنگ لباسهایش را می پوشد و در حالیکه آن روز هم از ایام مرخصی اش محسوب میشد، خود را به خیابانهای اطراف سینما رکس میرساند و به جمع مامورین شهربانی که در داخل و اطراف سینما بودند، میپیوندد. حجت الاسلام موسوی تبریزی تاکید میکرد که به مرخصی رفتن ستوان بهمنی در این مدت و آمدنش در همان روز آتش سوزی، با نقشه بوده است در صورتیکه  مسئله چیزی دیگری بود. مدتی بعد از واقعه سینما رکس، حجت الاسلام موسوی تبریزی در مسجد اصفانیهای آبادان به منبر رفته بود. در پایان سخنرانی، موقع خارج شدن از مسجد سوار بر ترک موتور سواری میشود. عمامه و عبایش را در دست میگیرد و به طرف خرمشهر حرکت میکند. در بین راه، نزدیک فرودگاه، ستوان بهمنی به آنها دستور توقف میدهد و آنها توجه نمی کنند و نمی ایستند. ستوان بهمنی یک تیر هوائی شلیک می کند و آنها را تعقیب می کند. سرنشینان موتور توقف می کنند. ستوان موقعیکه به آنها می رسد یک سیلی به گوش حجت الاسلام موسوی تبریزی میزند و به نحوی زننده به او اهانت میکند. همین امر موجب کینه در دل حجت الاسلام موسوی تبریزی میشود و در روزهای برپائی دادگاه سینما رکس (بدنبال دستگیری مسببین احتمالی) ستوان بهمنی که قبلا موقعیتش را نوشته ایم، دستگیر میشود و در دادگاه بناحق به اتهام شرکت در واقعه سینما رکس به جوخه اعدام سپرده میشود.

ستوان یکم منوچهر بهمنی که در دادگاه به اتهام «خودداری از کمک کردن برای اطفا حریق و ممانعت از کمک مردم به آسیبدیدگان» محکوم به اعدام شد. در جریان دادگاه گفت: «من ساعت 10:25 دقیقه شب به جلوی سینما رسیدم، آتش نشانی آنجا بود و درهای سینما باز بودند و من در مرخصی بودم و میبایست روز 29/5/1357 به خدمت می رفتم». تنها شاهد بر علیه او درباره سینما شخصی بنام علی اکبر نجارنژاد بود که وی نیز گفت: «شب آتش سوزی، من و دوستانم میخواستیم به کمک فاجعه دیدگان برویم که پلیس با باتوم جلوگیری می کرد». موسوی تبریزی و دادستان سپس او را متهم ساختند که «شما در تظاهرات و سرکوبی مبارزین و دستگیری روحانیون و افرادی که اعلامیه پخش می کردند و مسجد و حسینیه برقرار می کردند و در سرکوب مردم حتی در گورستان شرکت داشتی و به آنها تیراندازی نموده اید» و برای اثبات این ادعا شهودی را به دادگاه عرضه نمودند.

متهم دیگری که اعدام شد، صاحب سینما رکس بود. وی بیش از شصت سال سن داشت. قبل از این واقعه، کسی او را در آبادان نمی شناخت. محل زندگی اش در تهران بود. طبق اظهارات کارکنان سینما و بنا به گفته خودش، مدت مدیدی بوده که به آبادان رفت و آمد نداشته، بعد از وقوع آتش سوزی، بنا بدستور اداره پلیس به آبادان کشانده میشود. جرم او در دادگاه، قصور و بی توجهی به امکانات ایمنی ساختمان سینما و سوء مدیریت و عدم احساس مسئولیت در قبال جان مشتریان سینما عنوان گردید.

شخص دیگری که در این رابطه اعدام شد، مدیر سینما بود. این شخص چون مورد اعتماد صاحب سینما بود، همه مسئولیتهای اداره سینما از طرف صاحب سینما به او محول گردیده بود. شغل اصلی مدیر سینما، کارمند صنایع نفت بود و مدیریت سینما را در کنار شغل اصلی به عهده داشت. سالهای متمادی هر دو کار را انجام میداد. اتهام وی در دادگاه، سوء مدیریت و سوء استفاده شغلی و بی توجهی و بی مبالاتی به وضع ایمنی سینما و عدم استخدام کادر مجرب برای خدمات سینما و عدم احساس مسئولیت در قبال جان مشتریان ذکر گردید.

در این قسمت چون اتهام منتصب به صاحب سینما و مدیر آن به یک شکل عنوان شده و نحوه اتهام مشترک است لذا بررسی و تحلیل موضوع اتهامات آنها با کمی تفاوت یکجا خواهد بود. استناد دادگاه به کمبود امکانات ایمنی و رفاهی از طرف مدیر و صاحب سینما، موضوعی است که میبایست مورد مداقه و توجه لازم قرار گیرد. این افراد در این موارد مسئول خواهند بود و مسئولیتشان در این زمینه تخطی ناپذیر میباشد. فرد سودجو و مال اندوزی چون صاحب سینما که صرفا به در آمد کلانش اهمیت می داده و توجه اساسی به ایمنی و رفاه حال مشتریان سینما نداشته، میبایست مورد مواخذه و کیفر قرار گیرد ولی نمیتوان این فرد را به صرف عدم مسئولیت در قبال وضع سینما بعنوان عامل جنایت و آدم سوزی محکوم به مرگ کرد و موضوع جنایت را لوث کرد و عاملین اصلی را به مردم معرفی ننمود. مدیر سینما که او نیز به همین اتهام اعدام شد، چون سایر مدیران سینماهای آبادان سالهای متمادی به همان نحوه گذاشته سینما را اداره می کرد. در طی مدت طولانی اهالی شهر، مشتریان این سینما بودند. اگر در یک شرایط ویژه و استثنائی، مدیریت این شخص زیر علامت سئوال میرود و متهم به عدم انجام وظیفه میگردد، صرفا در اثر اتفاق غیر مترقبه ایست که هیچگاه نمیتوانسته فکرش را بکند، زیرا اگر حریق در این سینما ایجاد نمیشد و این عمل با برنامه قبلی انجام نمیگرفت، او هم مانند سایر مدیران سینماها به محاکمه کشیده نمیشد و اعدام نمی گردید.

این نکته را باید متذکر شد که سایر سینماها آبادان از نظر امکانات رفاهی و ایمنی و شکل ظاهری فرق چندان و وضع بهتری نسبت به سینما رکس نداشته اند. مسئولیت بهره برداری از این سینماها با چنین کیفیتی علاوه بر صاحب و مدیر سینما، متوجه مسئولین دولتی اداره امور سینماها و مقامات شهرداری محل بوده است که زمینه ساز تخلفات و تداوم آن بوده اند. سینما رکس جزء سینماهای درجه دو محسوب میشد و نرخ بلیط آن با نظارت شهرداری تعیین میشد و با تائید کتبی مسئولین دولتی به کارش ادامه میداد. این قبیل نواقص و کمبودها طبعا در تمام سینماهای کشور وجود داشت و هنوز هم تغییری نکرده است.

❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊

CinemaRex 130811

22 مردادماه 1392: متن مفصلی که درباره فاجعه سینما رکس آبادان می‌خوانید توسط شخصی در سال 1364، بدست دکتر نصیرالسادات سلامی رسیده بود. آقای سلامی که بعد از انقلاب، اولین سفیر ایران در ایتالیا بود، در 25 خرداد 1360 در واکنش به عملکرد خمینی از مقام خود استعفا داده بود و بین ایرانیان از محبوبیت و اعتماد خاصی برخوردار بود.فرد گمنام بر روی پاکتی که متن زیر در آن بود، نوشته بود: «هرگونه که صلاح می‌دانید این واقعیات را به افکار عمومی برسانید». آقای سلامی آنرا بدست آقای بنی صدر رساند و این متن در 11 شماره نشریه انقلاب اسلامی از 12 مرداد تا 14 دی ماه 1364 درج شد. این متن واقعیتهای مهمی درباره فاجعه سینما رکس آبادان بیان می‌کند، از اینرو دوباره در سایت درج می‌گردد.

روزنامه انقلاب اسلامی، شماره 113، از 16 تا 29 آذر 1364 (7 تا 20 دسامبر 1985)

نقش مدیر و صاحب سینما در توطئه آدمسوزی از نظر دادگاه ویژه، فاقد ادله و براهین قانونی و محکمه پسند می باشد و صرفا برای سرپوش گذاشتن روی موضوع اصلی جنایت است. برای سوزاندن این همه انسان، فقط افکار پلید و جنایتکارانه میتوانسته این ساختمان و موقعیت آنرا برای چنین جنایتی مناسب تشخیص دهد و طرح و برنامه ریزی خود را با سوء استفاده از آن نابسامانی به مرحله اجرا در آورد. دادگاه کذایی که همه اعضایش و هیئت دادرسان و اعضای علی البدل در دو نفر خلاصه می شد (حجت الاسلام موسوی تبریزی و یک فرد دیگر) بدون داشتن حق وکیل مدافع، متهمان را محاکمه و به مرگ محکوم نمود. مردم آبادان و خانواده قربانیان با برپایی این دادگاه، قاتلین واقعی فرزندانشان را شناختند و اعدام این عده را توطئه دیگری در ادامه توطئه آدمسوزی سینما رکس می دانند. در بین این محکومین به مرگ، فقط حسین تکبعلی زاده که خودش از مجریان این توطئه بود، در اعترافاتش برنامه ریزان و صاحبان چنین افکار رعب انگیزی را به مردم معرفی نمود. وجود او در دادگاه موجب شد که مشت آخوندهای حاکم باز شود و پرده از راز جنایتشان برداشته شود. حسین تکبعلی زاده با بیان نکات مهمی که در این نوشته بدان اشاره شد، حقایق را برای ملت ایران و جهانیان فاش نمود.

دو نفر دیگر از اعدام شدگان که لازم است بدانها اشاره شود، یک سرهنگ شهربانی و یک مامور ساواک بودند. نام هر دو نفر در روزنامه های کیهان و اطلاعات درج گردید. سرهنگی که متخصص ضد خرابکاری بود بعد از اطفای حریق برای تحقیقات پیرامون واقعه و کشف آثار جرم و وسایلی که در این حریق بکار گرفته شده، بداخل سینمای سوخته شده می رود. بعد از چند نوبت کنکاش و جستجو بدون دستیابی به آثار و علائم مشخص و یا شیئی که بتواند سرنخ را بدست بدهد، گزارشی براساس مشاهدات عینی و شکل ظاهری حریق تهیه می کند. قطعات شکسته چند بطری در راهرو سینما تنها اشیاء مکشوفه در این آتش سوزی ذکر می گردد و فاجعه را ناشی از یک حریق گسترده و حساب شده و با برنامه قبلی که ابتدا دربهای ورود و خروج سالن اصلی که چوبی بوده، به آتش کشیده و سپس دامنه حریق تمام بدنه سینما را که از داخل با یونولیت تعییه شده، دربر می گیرد و در همان لحظات آغاز، حریق، راه نجات بر روی تماشاچیان از سالن به راهروها مسدود می گردد. در نتیجه، تلاش مامورین آتش نشانی و شهربانی نتوانسته در نجات جان قربانیان موثر واقع گردد. سرهنگ نامبرده، تحت تاثیر ابعاد فاجعه و تلفات انسانی، آن چنان گیج و مبهوت میشود که بعد از گذشت 8 ماه از این فاجعه، گیجی و ابهام بوضوح در چهره و بیانش مشهود بود. از طرف دیگر، دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی انسجام و کارآیی خود را در آن ایام از دست داده بودند و نمیتوانستند در آن اوضاع و احوال به کشف جرم و شناخت مسببین بپردازند. گزارش تهیه شده، صرفا براساس مشاهدات عینی و شکل ظاهر قضیه بود، در صورتیکه برای کشف جرم در آن مقطع، علاوه بر این عوامل، شناخت انگیزه و علل سیاسی عقیدتی ، شرط لازم بود. مع الوصف سرهنگ بیهنگدر دادگاه به اصطلاح ویژه سینما رکس انتظار برائت خود را داشت. او چند ماه بعد از انقلاب، خود را در اختیار مسئولین رژیم جدید قرار داده بود. او نمیدانست که سرهنگ زمان شاه که تخصص ضدخرابکاری را یدک بکشد و در زمان وقوع حادثه گزارش واقعه را به همان گونه که بوده، تهیه کند، مجرم شناخته خواهد شد. بیچاره متخصص کشف جرم در جلسات پایانی دادگاه و در لحظاتی که او را به جوخه اعدام سپردند، مجرمین اصلی را شناخته بود.

یکی دیگر از شش نفر محکوم به مرگ دادگاه سینما رکس، یک مامور ساواک بود که قبلا بدان اشاره شد. وی مدتی قبل از آتش سوزی، از تهران و یا احیانا از شهر دیگری به آبادان منتقل می شود. استدلال دادگاه این بود که چرا انتقال این مامور ساواک به آبادان در روزهای وقوع حادثه صورت گرفته؟ و این جابجایی با یک نقشه قبلی و در رابطه با حریق سینما بوده است. ساواکی مذکور که ناخوش بود و از یک بیماری رنج میبرد و بسته های قرص و دارو را با خودش به همراه داشت، خود را یک کارمند معمولی ساواک معرفی میکرد و میگفت که در طول خدمتش هیچگاه به کسی تعدی نکرده و هیچگاه مرتکب خلافی نشده. در چهارده جلسه دادگاه، هر بار که تلویزیون چهره او را نشان میداد، او حالی نزار داشت و به سختی در جایگاه متهمین نشسته بود. این شخص در صحبتهایش مرتب به بیمار بودنش از مدتها قبل از حادثه اشاره می کرد و انتقالش به آبادان را در رابطه با جابجایی که در آن ایام در بین مسئولین ساواک صورت میگرفته، میدانست و آن را یک امر عادی تلقی میکرد و سعی داشت به هر وسیله ممکن بی گناهی خودش را توضیح دهد. معذالک ساواکی دستگیر شده در آن ایام علاوه براینکه منفور مردم شناخته میشد، دادگاه از موقعیت آسیب پذیری این شخص، سوءاستفاده کرد. او در این دادگاه، هیچ سرنوشتی جز مرگ نداشت علی الخصوص در دادگاه عدل خمینی که در نظر داشت عده ای را بعنوان مسببین به کیفر برساند و سرو صداها را ساکت و خاموش کند.

cinemarexsh 113 s 8

سرهنگ دیگری که در این دادگاه محاکمه شد، سرهنگ خنافر از ابواب جمعی شهربانی آبادان بود. استشهاد اهالی محل و مغازه داران به نفع او، جان او را از مرگ نجات داد. این افسر روز وقوع آتش سوزی در شهربانی آبادان حضور داشته با سروصداهای اطراف سینما به اتفاق تعدادی پاسبان به کمک مامورین آتش نشانی میشتابد. به پاسبانهای همراهش دستور میدهد از پله هائی که مامورین آتش نشانی نصب کرده بودند، بالا بروند و با پتک و کلنگ و هر وسیله دیگر که در دسترس بود، اقدام به تخریب دیوار سالن سینما بکنند زیرا از درهای ورودی امکان داخل رفتن نبود. این افسر در حالی که دچار احساسات شده بود و بشدت گریه میکرد، سعی و تلاش برای نجات جان محاصره شدگان در آتش را میکرد. مامورین دیوار ضلع غربی سینما را به دستور این افسر خراب کردند اما بدبختانه گاز ناشی از سوختن یونیلیت و آتش وسیع چوبها و یونیلیت که تمام سینما را فرا گرفته بود، تلاش این افسر خیرخواه و انساندوست را بی نتیجه گذارد. دادگاه سرهنگ خنافر را به دو سال حبس محکوم کرد.

اتهام مامورین آتش نشانی از طرف دادگاه عبارت بود از اهمال کاریو بی توجهی به مسئولیت خطیری که به عهده داشتند و مهمتر اینکه رئیس دادگاه (موسوی تبریزی) بدون داشتن دلایل و مدارک کافی سعی بر این داشت که عدم موفقیت به موقع اطفای حریق را ناشی از نوعی تبانی و ماموریت مرموز پرسنل آتش نشانی از طرف رژیم بحساب آورد. تلفنچی اداره آتش نشانی در روز وقوع حریق از یکسو به محض دریافت خبر، به حکم وظیفه خبر حریق را به اطلاع سرپرست عملیات آتش نشانی میرساند و از سوی دیگر علاوه بر آنکه ساعت دقیق خبر بوسیله کامپیوتر ثبت گردیده بود، آنرا در دفتری جداگانه نیز یادداشت مینماید و هر دو دفتر روی میز رئیس دادگاه قرار داشت.

در ادعانامه و کیفرخواستی که دادستان دادگاه قرائت کرد، مطالبی کلی بیان شده بود (بجز متهم ردیف اول) و در مورد اتهام پرسنل آتش نشانی، هیچ چیز را روشن و مبرهن نمی ساخت و رئیس دادگاه سعی می کرد از بیان هر مطلبی نتایج دلخواه خودش را بگیرد و مسیر دادگاه را در جهت نظر خودش سوق دهد. به همین علت ساعت دقیق اولین تلفن خبر آتش سوزی را که در دو دفتر جداگانه ثبت شده بود، متناقض و یکی از آنها را مخدوش و ناروشن میخواند و موضوع را پیچیده نشان میداد و وانمود میکرد که تبانی و دسیسه در این کار وجود داشته و خبر را دیرتر از آنچه بوده، ثبت کرده و باطلاع رسانده اند. این اتهام را هیچیک از کارکنان آتش نشانی قبول نداشتند و تلفنچی و مسئول عملیات که وقت حرکت ماشینها و وسائل آتش نشانی را ثبت کرده بودند، با ارائه دلائل عینی و واقعی، کذب ادعای رئیس دادگاه و دادستان را ثابت کردند.

رئیس دادگاه از سایر پرسنل آتش نشانی در مورد بکار گیری امکانات و وسائل اطفای حریق سوالاتی نمود، همه یکایک به سئوالات دادگاه پاسخ روشن دادند و وظایف محوله را بطور مبسوط بیان کردند که در روزنامه های وقت درج گردید. یکی از شایعاتی که در روزهای وقوع حادثه خیلی دامن زده می شد و در دادگاه نیز  گردید، خالی بودن تانکرهای آب در محل آتش سوزی بود. در صورتی که راننده و سایر پرسنل نشانی، مطلب را قویا تکذیب نموده و گواه مدعای خود را مغازه داران و شاهدان عینی در صحنه معرفی نمودند که ناظر عملیات اولین تانکر محتوی آب در محل حادثه بودند و تانکر دوم که بعد از لحاظاتی به محل حریق رسیده، نیز با آنکه محتوی آب بود، نتوانستند حریق را خاموش نمایند در نتیجه، مامورین تلاش می کنند با استفاده از شیرهای آب اضطراری پیاده روهای خیابانهای اطراف به اطفای حریق بپردازند که این کار عملی نگردید. (متاسفانه اغلب شیرهای آب نصب شده در زیر زمین و پیاده روها از مدت ها قبل بلا استفاده بود) لذا آنها از شیرهائی که قابل استفاده بود و در مسافتی دورتر قرار داشتند، استفاده کرده و حریق را به کمک مامورین شهربانی و مردم خاموش میکنند.

سرپرست مامورین عملیات اطفای حریق در دادگاه مطالب مبسوطی در پیرامون حریق و رابطه آن با زمان (لحظه ها و ثانیه ها) و روند تصاعدی آن بیان کرد. وی گفت چنانکه در لحظات اولیه آتش سوزی که رهگذران و افراد متوجه دود و علائم آتش سوزی می شوند، خبر واقعه را بلادرنگ به اداره آتش نشانی و مسئولین امر برسانند، در مهار و خاموش کردن آتش و جلوگیری از ضایعات و تلفات نقش تعیین کننده خواهد داشت در صورتیکه تاخیر و کندی در اطلاع خبر در لحظات اولیه درست میتواند عکس موضوع را موجب گردد و حریق را در دقایق اولیه که مهارش ساده تر و امکان پذیرتر است به فاجعه ای مبدل کند. توضیحات سرپرست اطفای حریق برای رد اتهام  وارده به همکاران و خودش از نظر دادگاه کافی نبود. پنج نفر از مامورین آتش نشانی و سه نفر دیگر از کارکنان سینما به حبس های از یکسال تا سه سال محکوم شدند.

❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊

 

مسببین واقعی فاجعه سینما رکس آبادان چه کسانی هستند؟ – بخش نهم

cinemaREX-abadan-Ettelahat
25 مردادماه 1392: متن مفصلی که درباره فاجعه سینما رکس آبادان می‌خوانید توسط شخصی در سال 1364، بدست دکتر نصیرالسادات سلامی رسیده بود. آقای سلامی که بعد از انقلاب، اولین سفیر ایران در ایتالیا بود، در 25 خرداد 1360 در واکنش به عملکرد خمینی از مقام خود استعفا داده بود و بین ایرانیان از محبوبیت و اعتماد خاصی برخوردار بود. فرد گمنام بر روی پاکتی که متن زیر در آن بود، نوشته بود: «هرگونه که صلاح می‌دانید این واقعیات را به افکار عمومی برسانید». آقای سلامی آنرا بدست آقای بنی صدر رساند و این متن در 11 شماره نشریه انقلاب اسلامی از 12 مرداد تا 14 دی ماه 1364 درج شد. این متن واقعیتهای مهمی درباره فاجعه سینما رکس آبادان بیان می‌کند، از اینرو دوباره در سایت درج می‌گردد.

روزنامه انقلاب اسلامی، شماره 114، از 29 آذر تا 13 دی 1364 (20 دسامبر تا ژانویه 1986)

برای اینکه بهتر بتوانیم گناهکاران و مسببین را بشناسیم، لازم است نکات بیشتری را بازگو و مورد بررسی قرار دهیم:

در ابتدای این نوشتار به نقش اقتصادی و اهمیت صنایع نفت در شهر آبادان اشاره کردیم. تاثیرات این نقش و کارآئی آن در مواقع حرکتهای اعتراضی و اعتصابات، روی سایر قسمتهای صنایع نفت(چه در خوزستان و چه در حوزه های نفتی خلیج و یا جاهای دیگر) تعیین کننده بوده است، به همین علت در ماههای آخر رژیم شاه که نیاز به گسترش اعتراضات و مخالفت ها در خوزستان، بویژه در آبادان دیده میشد، مخالفان شاه را بر آن داشت که هر کدام از جریانها و نیروها به سبک و شیوه خاص و براساس درک سیاسی – عقیدتی خویش در شوراندن و بحرکت در آوردن مردم در این منطقه اقدام کنند و سکون و آرامشی را که در این منطقه بویژه در شهر آبادان وجود داشت، بشکنند و مردم را به میدان بکشانند. با در نظر گرفتن چنین اوضاعی این سوال پیش می آید که آیا رژیم شاه سعی به حفظ آرامش و جلوگیری از تشنج در این منطقه را داشته و یا خلاف این را میخواسته و با ایجاد آسوب و سابوتاز به نا آرامی در این منطقه دامن میزده تا بزعم خود از اوضاع آشفته سوء استفاده نماید. واقعیات جریان اولی را ثابت می کند: دادن اضافه حقوق و مزایای پی در پی به همه کارکنان نفتی در آن مقطع بیانگر سعی و تلاش رژیم شاه در حفظ آرامش منطقه بوده است. فاجعه سینما رکس همه این تلاشهای رژیم را خنثی کرد. نسبت دادن آتش سوزی سینما رکس به رژیم شاه از طرف دار و دسته خمینی صرفا به دلیل شرایط مساعد و جو حاکم بر کل جامعه برای قبول این مطلب بود. آنها به سادگی و خیلی راحت توانستند این موضوع را جا بیاندازند و نتیجه مطلوب را از ارتکاب جنایتی که خود موجب آن بوده اند، بدست آورند و با تبلیغ گسترده علیه رژیم گذشته بهره برداری لازم را بکنند.

شایعات و دلایلی که برای مسئول شناختن رژیم در این آتش سوزی عنوان شد، میبایست به نحوه دقیق تری مورد بررسی و تحلیل قرار گیرد. یکی از شایعات بستن درب سینما با زنجیر بود که بتوسط علیمحمدی متولی مسجد اصفهانیها و سایر هم مسلکانش در سطح شهر پراکنده شد که کذب و ساختگی بودن این ادعای در دادگاه ثابت شد. مهمترین ادعا دیگر پیروان خمینی این بود که آتش سوزی سینما کار ساواک و موساد است که با اعترافات صریح تکبعلی زاده مبنی بر اینکه سینما رکس و دفتر حزب رستاخیز به توسط خودش و همفکرانش به آتش کشیده شده و نیز آتش سوزی مهیب بازار صفای جمشید آباد نیز به همین گروه ربط داشته، کذب اتهام منتسب به ساواک و موساد ثابت کرد. شایعاتی از قبیل استفاده از گاز مسموم کننده و مواد آتش زا بوسیله ساواک نه تنها در دادگاه روشن و ثابت نگردید، بلکه دقیقا مشخص شد که گاز ناشی از سوختن یونولیت بوده و ساختمان سینما زمینه ای مساعد برای این چنین آتش سوزی وسیع و گسترده ای را داشته است. دلیل عدم اطفای بموقع حریق، ناشی از عوامل گوناگونی که بطور خلاصه اشاره میشود (زیرا قبلا در این خصوص توضیحات کافی داده شده است) علاوه بر غیبت کارکنان سینما در لحظه شروع حریق و عدم اطلاع بموقع، وضعیت ساختمانی سینما بوده که پس از دقایقی شعله های آتش راه ورود از درب اصلی را به سالن مسدود کرده و مانع اطفای بموقع حریق گردیده، یکی از عوامل گسترش آتش سوزی طولانی شدن آن بوده است.

فرضیات دیگری که دادگاه بدانها متوسل شد، تبانی و توطئه مامورین شهربانی و آتش نشانی و ساواک در این ماجرا است. این اتهام با توضیحات تک تک پرسنل شهربانی و آتش نشانی در دادگاه – در رابطه با اطفای حریق- بطور مفصل و روشن بیان گردید. مضافا استناد به گواهی افراد و مغازه داران که در پیرامون محل آتش سوزی ناظر و شاهد بوده اند، کذب اتهامات منتسبه را به ثبوت رسانید و اظهارات متهمین در رد اتهامات واهی منتسبه و دفاع از خود روشن ساخت که آنها بجز تلاش صادقانه برای اطفای حریق نقش دیگری نداشته اند و اظهارات آنها از نظر مردم و خانواده قربانیان موید به بیگناهی آنها شناخته شد. دادگاه در رابطه با ساواک، هیچ دلیل و مدرک روشنی برای شرکت در این قضیه ارائه نداد و نتوانست آنرا ثابت کند زیرا اتهامات منتسب به ساواک از حد شایعات ساخته و پرداخته شده، چیزی بیشتر نبود که بطور گسترده پخش گردیده بود.

CinemaRexEE114 130817

اگر استیصال رژیم شاه برای اثبات بی گناهی از این اتهام در هنگام وقوع فاجعه موجب شد که مرد نیمه دیوانه ای را عامل این حریق معرفی کند، دلیل شرکت ایادی رژیم گذشته در این آتش سوزی نمی باشد. معهذا همین حرکت زبونانه و غلط به تقویت بدگمانی مردم کمک کرد. رژیم گذشته در اثر فساد و بی اعتباری، محلی برای اعراب نداشت و مردم حرف درستش را هم قبول نداشتند. مع الوصف دادگاه سینما رکس نتوانست هیچ دلیل و مدرکی برای شرکت رژیم قبلی در این فاجعه ارائه نماید زیرا نه مدرکی وجود داشت و نه دلایل منطقی و محکمه پسند. بلکه صرفا اعترافات و دلایل موجود در رابطه با حریق باعث روشن شدن پاره ای حقایق گردید که گناهکاران واقعی شناخته شوند.

دادگاه سینما رکس پس از سه ماه تحصن بازماندگان فاجعه برای رسیدگی پرونده و معرفی مسببین و عاملین فاجعه، علی رغم خواست مسئولین رژیم تشکیل شد. مردم آبادان بیاد دارند که در مدت تحصن بازماندگان، ایادی اراذل و اوباش تازه به قدرت رسیده دور آنها را می گرفتند و به آنها توهین می کردند و سعی به تفرقه افکنی میان آنان داشتند. از هر نوع تهمت و افترا و برچسب زدنی نسبت به آنها فرو گذاری نمی کردند. آنها را طاغوتی و وابسته به گروه ها و نوکر اجنبی می خواندند. نشریاتی که تا آن موقع وجود داشت، مقالاتی در باره این برخوردها و اهانات می نوشتند. حجت الاسلام جمی، نماینده خمینی در خطبه های نماز جمعه آبادان اعلام کرد که کشته شدگان سینما رکس جز شهدا نیستند و همه کوششها و تلاشهای دار و دسته حاکم برای جلوگیری از رسیدگی از این پرونده بعمل آمد اما تلاش پیگیر بازماندگان و تحت فشار قرار گرفتن رژیم و حمایت مردم آبادان از بازماندگان، لاجرم رژیم را برآن داشت تا دادگاهی بشیوه خود برپا کند.

علت طفره رفتن رژیم از برپایی دادگاه مشخص بود زیرا میدانست مردمی که به آنها اعتماد داشتند و آنها را نمی شناختند پی به ماهیت آنها خواهند برد و اعتمادشان نسبت به آنها سلب خواهد شد لذا برپایی چنین دادگاهی احتیاج به برنامه ریزی و زمینه سازی قبلی داشت و می بایست مقدمات قربانی کردن عده دیگری را برای سرپوش گذاشتن بر جنایات قبلی فراهم کنند. به موازات تحصن بازماندگان، صحبتهای حسین تکبعلی زاده به زبان می گشت و کنجکاوی ها را بیشتر می کرد. رژیم به هر هر ترتیب شده بود می خواست سر و صداها را بخواباند. شرایط آن زمان که هنوز مردم شور دوران انقلاب را در سر داشتند مانع برخورد درست و عادی با قضایا میشد و مردم توجه چندانی به شناختن مسببین آتش سوزی نکردند. حاکمان جدید که همه چیز را بر وفق مراد خویش میدیدند، با سوء استفاده از اعتماد عمومی در آن زمان و تبیلغ گسترده در رسانه های خبری بنفع خود و با اعدام 6 نفر بعنوان عاملین حریق، موضوع را به رژیم شاه نسبت دادند  و فکر کردند که با فریب مردم حقیقت از بین خواهد رفت. در روزهای کار دادگاه، عده ای از مردم آبادان دچار تردید شدند، اما هنوز بخشهای زیادی اعتمادشان به رژیم سلب نشده بود. کسانی هم حقیقت را دریافتند زیرا حقیقت از زیر خروارها آوار دسیسه و صحنه سازی و مکر رداپوشان واسلام گو، همه را بکنار زد و خود را نشان داد.

یکی از صحنه سازی های دادگاه احضار زنی به اسم ننه نمکی است که حرفه اش روضه خوانی است. وی بعنوان شاهد به دادگاه آمد. این زن نه شاهد واقعه آتش سوزی بود، نه ارتباطی به پرونده داشت. او به نقل از مادر متهم ردیف اول در بین زنان دیگر گفته بود که حجت الاسلام جمی در ماجرای آتش سوزی دست داشته. این زن در جایگاه شهود قرار گرفت و با ادای سوگند به کلام الله مجید، حرفهای قبلی خود را تکذیب و انکار کرد. مسائلی که در این دادگاه مطرح شد، دارای ارتباط منظم نبود و دادگاه عمدا این رابطه ها را منفک نشان می داد تا رابطه ها و سرنخ ها همچون کلاف سردرگمی باقی بماند. در پرونده نه صحبتی از حجت الاسلام جمی به میان آماده بود و نه نامی از ننه نمکی، بلکه بصورت جسته گریخته، مردم حرفهائی شنیده بودند و فقط تکبعلی زاده موضوع را میدانست و او قول داده بود که در دادگاه حرفی از حجت الاسلام جمی بمیان نیاورد. او به قولش در این مورد عمل کرد اما موضوع را محرمانه به مادرش میگوید و مادرش که با ننه نمکی دوست نزدیک بود، او را در جریان این موضوع قرار میدهد. دادگاه میخواست جلو این افشاگری را که به توسط ننه نمکی در رابطه با مادر حسین با ادای سوگند دروغ و به قیمت آبروریزی برای خودش، ردپای حجت الاسلام را از بین ببرد ولی موضوع بغرنج تر شد زیرا این قسمت کار دادگاه بیشتر سئوال برانگیز شد.

رابطه طولانی مدت محمد رشیدیان و حجت الاسلام جمی بر هیچکس پوشیده نبود. این شعبده بازی ها و پرده پوشیها برای حفظ پرستیژ امام جمعه آبادان و اثبات بی گناهی او موثر نخواهد بود. دادگاه ویژه سینما رکس، مسببین و عاملین واقعی که فعالیتشان در این جنایت با دلایل مستدل و شواهد عینی و غیر قابل انکار روشن گردید و نیز برخلاف خواست دادگاه، جرم آنها محرز شناخته شد. دادگاه با استناد موهوم (بوسیله رئیس دادگاه موسوی تبریزی) و بدون ارائه دلیل به صرف نام میرسفیانی بعنوان عامل ساواک همه را تبرئه نمود. مجرمینی مانند لرقبا و ابوالپور را بعنوان شاهد در دادگاه احضار کرد و بی گناهان را کشت.

باید از این دادگاه پرسید قضاوت برچه پایه و اساسی صورت گرفته؟ این همه دلائل و مدرک جرم کافی نبود که فقط به صرف جمله ای که میرسفیانی عنصر ساواک بود، جنایت دیگران نادیده گرفته شد؟ آیا کشتن چند نفر و محبوس کردن عده ای بیگناه بعنوان عامل حریق با یک جمله کافی بود؟ آیا این معیار و ملاک قضاوت اسلامی است؟ چرا میرسفیانی بدادگاه کشیده نشد، در حالیکه تا قبل از دادگاه از فعالین سپاه پاسداران بود؟ چرا رشیدیان حاضر نشد به دادگاه بیاید و مطالبی در باره جلسه مخفیانه ای که برای برنامه آتش سوزی تدارک دیده بودند و بقول شما آنرا با میرسفیانی در میان گذاشته بود، حرفی بزند؟ مگر چند شبانه روز راه را باید پیاده طی می کرد تا از تهران خود را به آبادان برساند؟ اگر میرسفیانی یک عنصر ساواکی بوده است، شما که قادر بودید شش نفر را یکجا بکشید، یک گناهکار که بقول موسوی تبریزی اسرار را در اختیار ساواک قرار داده، چرا به پای میز محاکمه نکشاندید، تا مجرمیت عوامل شاه را در این مورد مسجل کنید و ادعای بی گناهی خود را به ثبوت برسانید؟ شما دروغگویان، اگر راست می گفتید، منطقی و قانونی و راحت تر از بقیه میتوانستید میرسفیانی را بکشید. شما گناهکار تر و آلوده تر از آن بودید که بتوانید چنین کاری را بکنید. دستان کثیف شما تا مرفق به خون این بیگناهان آلوده است.

❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊

مسببین واقعی فاجعه سینما رکس آبادان چه کسانی هستند؟ – بخش آخر

CinemaRexAbadanghabr
27 مردادماه 1392: متن مفصلی که درباره فاجعه سینما رکس آبادان می‌خوانید توسط شخصی در سال 1364، بدست دکتر نصیرالسادات سلامی رسیده بود. آقای سلامی که بعد از انقلاب، اولین سفیر ایران در ایتالیا بود، در 25 خرداد 1360 در واکنش به عملکرد خمینی از مقام خود استعفا داده بود و بین ایرانیان از محبوبیت و اعتماد خاصی برخوردار بود. فرد گمنام بر روی پاکتی که متن زیر در آن بود، نوشته بود: «هرگونه که صلاح می‌دانید این واقعیات را به افکار عمومی برسانید». آقای سلامی آنرا بدست آقای بنی صدر رساند و این متن در 11 شماره نشریه انقلاب اسلامی از 12 مرداد تا 14 دی ماه 1364 درج شد. این متن واقعیتهای مهمی درباره فاجعه سینما رکس آبادان بیان می‌کند، از اینرو دوباره در سایت درج می‌گردد.

روزنامه انقلاب اسلامی، شماره 115، از 14 تا 28 دیماه 1364 (4 تا 18 ژانویه 1986)

تماس طولانی مدت محمد رشیدیان و سید محمد کیاوش (سید عربی سابق) که هر دو معلم فقه و عربی و فارسی در رژیم گذشته بودند و اینک نماینده مجلس اند، برای کسانی که آنها را می شناختند روشن است. اولین مراکز کمیته ها در اتاق 48 فرماندار نظامی سابق در بریم بتوسط همین افراد صورت گرفته است. شاخه مجاهدین انقلاب اسلامی که بخشی از سپاه پاسداران را تشکیل داد، نیز به توسط رشیدیان در آبادان تاسیس گردید. شعبه حزب جمهوری اسلامی دست پخت همین آقایان کیاوش، رشیدیان، حجت الاسلام جمی می باشند که زیر نظر موسوی تبریزی فعالیتش را آغاز کرده است. شما همه اعضای یک پیکر واحد هستید. این دادگاه نمی خواست و نمی توانست حقایق را برای مردم بازگو و روشن کند زیرا اگر در آغاز حکومت خمینی، مردم آگاه می شدند که حکام جدید برای به قدرت رسیدنشان 600 الی 700 نفر را یکجا در آتش سوزندند، از این حکومت رویگردان می شدند. هر دادگاه دیگری هم در این حکومت در ایران نمی تواند کاری غیر از این انجام دهد زیرا می بایست سران حکومت خمینی را به محاکمه بکشاند! شرایط و عوامل که عدم دخالت رژیم گذشته در آتش سوزی سینما رکس را تایید می نماید، به اختصار باز می کنیم:

1- ویژگی ترکیب جمعیت آبادان که در متن بدان اشاره شد و کیفیت فکری و فرهنگی ساکنین آن که تا حدی به مظاهر تمدن غرب آشنائی داشته و نیز دارا بودن سابقه سالها مبارزه سیاسی و جنبشهای ضد استعماری در این خطه و ریشه نداشتن تعصبات خرافی و عدم دنباله روی از فرقه گرایی های آخوندی، مسائلی است که سمت و سوی حرکتها و نوع مبارزه خاص خود را به همراه داشته است و تبلور آنرا در اعتصابات کارگری باید دید.

2- تلاش و کوشش رژیم شاه برای حفظ آرامش و جلوگیری از تشنج در این منطقه. نمونه بارز آن، پرداخت اضافه حقوق و مزایای پی در پی به کارکنان صنایع نفت که شریان حیاتی اقتصاد کشور را دست داشتند.

3- عدم وجود حرکتهای اعتراضی تا قبل از آتش زدن سینما و ایجاد شورش و به خیابان کشانده شدن مردم بعد از این فاجعه.

4- کذب شایعاتی از قبیل بسته بودن درب سینما با زنجیر و اثبات باز بودن آن به توسط کسانی که شخصا از درب سینما وارد شده بودند و شهود عینی قضیه. و نیز شایعه بی اساس استفاده از گاز مسموم کننده و مواد آتش زای ناشناخته در این حریق که با اعتراف سریع عامل حریق در بکارگیری بنزین سوخت هواپیما کذب ادعا قبلی ثابت گردید و علت خفگی تماشاچیان داخل سینما ناشی از گاز یونولیت بوده که در اثر سوختن از آن، متصاعد شده است.

5- عدم ارائه دلایل مستدل و مدارک لازم و کافی از طرف دادستان و رئیس دادگاه برای اثبات مجرمیت ستوان بهمنی و یک سرهنگ مسئول ضد خرابکاری که هر دوی آنها، به نا حق اعدام شدند. اعدام ستوان بهمنی صرفا براساس عداوت و کینه شخصی موسوی تبریزی از او صورت گرفته زیرا قبلا با وی درگیری و کشمکش داشته است و علل اعدام سرهنگ مسئول ضد خرابکاری، صرفا براساس موقعیت شغلی وی بوده و سرپوشی بر کار مسببین اصلی فاجعه.

6- حکم اعدام یک مامور ساواک بدون ارائه مدرک و دلایل منطقی و قانونی که مجرمیت مامور فوق الذکر را ثابت نماید، صادر گردید. دادگاه با استناد به انتقال این فرد از شهر دیگری به آبادان در روزهای وقوع آتش سوزی او را محکوم شناخت و به جوخه اعدام سپرد.

7- دادگاه ویژه پس از قریب دو ماه که بطور مخفیانه کار تحقیقات پیرامون واقعه حریق را دنبال می کرد و بعد از بازجوئی های مکرر از دستگیر شدگان و متهمین یعنی درست بعد از 8 ماه از وقوع آدمسوزی، جلسات علنی را آغاز کرد. این دادگاه پس از 14 روز جلسه علنی هیچگونه دلایل و مدارک و شواهدی که بتواند انتساب این جنایت را به رژیم گذشته اثبات کند، ارائه ننمود.

CinemaRexEE115

در طول جلسات علنی دادگاه و بیان وقایع به توسط حسین تکبعلی زاده شرایط و عواملی که عدم دخالت رژیم گذشته را تائید مینماید، به اختصار بازگو می کنیم:

1- ویژگی ترکیب جمعیت

تکبعلی زاده، همه شواهد و قراین و دلایل حاکی از شرکت عوامل رژیم خمینی در این جنایت بوده است.

دلایلی که دخالت رژیم خمینی را اثبات می کند، اختصارا توضیح میدهیم:

1- چون مردم این منطقه مطابق فتواها و نیات ملاها عمل نمی کردند و خطیب های حرفه ای نمی توانستند از طریق مسجد و تکایا و گورستانها، مردم را برانگیزند، لذا مبادرت به چنین جنایت هولناکی برای کشاندن مردم به خیابانها نمودند.

2- اعترافات صریح و آشکار حسین تکبعلی زاده، عامل آتش زدن سینما مبنی بر آتش زدن سینما.

2- اعترافات صریح و آشکار حسین تکبعلی زاده، عامل آتش زدن سینما مبنی بر برگزاری جلسات مخفی با آقایان رشیدیان، عبدالله لرقبا و ابوالپور و سایر متعصبین مذهبی به منظور طرح و برنامه ریزی آتش زدن سینما و معرفی همدستانش که در انجام این جنایت دست داشته اند، سند گویای این فاجعه است.

3- جوسازی و تبلیغات سوء علیه خانواده های قربانیان از طرف رژیم اسلامی و قبول نداشتن قربانیان فاجعه به عنوان شهید انقلاب و خودداری و طفره رفتن از برپایی دادگاهی که سرانجام تحت فشار افکار عمومی ناگزیر به برپایی آن شدند.

4- انتخاب حساب شده موسوی تبریزی به سمت رئیس دادگاه ویژه سینما رکس از طرف روحانیون حاکم و رهبری، دلیل آگاهی داشتن آنها از چند و چون موضوع و ارتباط آنها با این قضیه است. موسوی تبریزی مدتی قبل از آتش سوزی سینما تا هنگام بقدرت رسیدن و تشکیل کمیته ها و تاسیس حزب جمهوری اسلامی در آبادان و خرمشهر بود، ارتباط او با رشیدیان و سایر سردمداران کنونی نهادها در آبادان از آن موقع بوده است. خوشبختانه به علت عدم تجربه و دانش قضایی نتوانست از عهده حفظ همه اسرار این جنایت به نحو کامل برآید. لذا خیلی از مسائل فاش گردید.

5- عدم دستور جلب و دستگیری محمد رشیدیان از طرف دادستانی با توجه به اعترافات صریح و روشن تکبعلی زاده مبنی بر شرکت داشتن رشیدیان در جلسات مخفی در منزلش و نیز در ساعاتی که مسجد قدس خلوت بوده به منظور طرح ریزی برای آتش زدن سینما و سایر عملیات که دادگاه بر آن صحه گذاشت، مجرمیت رشیدیان محرز مینماید. خودداری از محاکمه این شخص خلاف بی طرفی و بی نظری دادگاه محسوب میشود و به عنوان تبانی و همکاری با مجرم، عدم صلاحیت دادگاه را ثابت مینماید.

6- داستان کذب و ساختگی رئیس دادگاه در مورد نقش میرسفیانی بعنوان رابط ساواک و پیچیده نشان دادن این قسمت از ماجرا نشان دهنده تنها راه برای گریز از زیر بار گناه این جنایت که بر دوش گناهکار حکام اسلامی سنگینی میکند، میباشد. این دست و پا زدنها نمیتواند مفری برای نجات آنها و جلوگیری از افشای جنایتی که خود مرتکب شده اند، باشد زیرا اگر میرسفیانی اطلاعات را در اختیار ساواک قرار داده، چگونه از ابتدای کار رژیم اسلامی تا زمان برپایی دادگاه و بعد از آن با سپاه پاسداران همکاری داشته است؟ چرا دادگاه هیچ دلیل و مدرکی در مورد این ارتباط نتوانست ارائه دهد؟ به فرض محال اگر به او دسترسی نداشتند، چرا آقای رشیدیان را در دادگاه حاضر نکردند تا بگوید اسرار آتش سوزی را با میرسفیانی در میان گذاشته و این او بوده که اسرار به ساواک گزارش داده و جریان شکل دیگری بخود گرفته است. میدانید چرا رشیدیان در دادگاه حاضر نشد؟ چون هم او و هم دادگاه میدانستند که داستان ساختگی است و این مطالب ساختگی نمی تواند حکم محکومیت جنایتکاران را در پیشگاه خلق ایران نفی نماید! رشیدیان و میرسفیانی هم اکنون از فعالین رژیم اند.

احضار عبدالله لرقبا و ابوالپور بعنوان شهود قضیه در دادگاه برخلاف موازین قضائی و حقوقی است و بی توجهی و پشت پا زدن به قانون است زیرا طبق اقرار حسین تکبعلی زاده در صورت جلسات متعدد بازجویی و تائید این موضوع در دادگاه بر تهیه بنزین بوسیله عبدالله لرقبا، کارمند فرودگاه بین المللی آبادان برای به آتش کشیدن دفتر حزب رستاخیز و سینما رکس آبادان و شرکت افراد فوق الذکر در جلساتی که بدین منظور تشکیل می گردیده، دلیل بر تصمیم و قصد قبلی این افراد در به آتش کشیدن سینما رکس بوده است و جرم آنها محرز  مسلم است، لذا دادگاه نمی بایست و نمی تواند مجرمین را بعنوان شهود احضار کند در حالیکه این افراد مستحق کیفرند.

ارتباط تکبعلی زاده بعد از روی کار آمدن رژیم اسلامی با دوستان سابقش که اینک مسئولین ارگانها و نهادهای دولتی اند، ادامه داشته است. اعزام او به همراه یک پاسدار به اصفهان و ملاقات با آیت الله خادمی و سایر مسئولین مملکتی موید این است که مسئولین رژیم خدمات او را (آتش زدن سینما) فراموش نکرده و در نظر داشته اند. آنها درصدد یافتن راه حلی منجمله فرستادن او به خارج و یا کمکهای دیگری به او بوده اند.

اما خوشبختانه در این حیص و بیص با دستور جلب بازپرس صرافی که از قضات قدیمی دادسرای آبادان بود، دستگیر و در اولین بازجویی اعتراف به همه وقایع و معرفی سایر همدستانش میکند. خانواده های قربانیان فاجعه که بی صبرانه خواهان رسیدگی به پرونده آتش سوزی بودند در جریان امر قرار گرفتند و کارها خیلی سریع صورت گرفت. شرکای جرم و موسوی تبریزی نتوانستند او را از مهلکه نجات دهند اما مطمئن بودند دادگاهی که باید او را محاکمه کند از خودشان خواهد بود، از این لحاظ نگرانی شان کمتر بود.

عوامل دستگیری تکبعلی زاده در متن این نوشته تشریح گردید. لازم به توضیح بیشتر است که حکم بازداشت او نه از طرف دادستان دادگاه ویژه سینما رکس و نه از طرف سپاه پاسداران و نه هیچیک از دستگاههای حکام شرع نبود. این مطلب نشاندهنده این است که قاتل 600 الی 700 انسان با اطمینان خاطر اینطرف و آنطرف می رفته و از جانب مسئولین اسلامی خیالش راحت بوده و اما نمی دانست که در صورت لزوم او را نیز قربانی خواهند کرد!

چون شاهد این وقایع بوده ام و بعضی از افرادی که نامشان برده شده را می شناسم و یا بعضی از آنها را بارها دیده ام مطالب بخاطر مانده، لذا با کمک حافظه ام این مطالب را نوشته ام. البته به علت عدم دسترسی به منابع کمبودهای دارد که با دسترسی به روزنامه های آنزمان و برگهای بازجویی می توان آن را کامل کرد.

در خاتمه باید بگویم کسانیکه مرتکب چنین اعمال رعب انگیز و ضد بشری شده اند، همانهایی هستند که در این 6 سال حکومت خون و وحشت خمینی به نام حزب الهی و نهادهای انقلابی خون پاکترین و انقلابی ترین جوانان میهن ما را بناحق ریخته اند. بنام یک انسان و یک ایرانی از تمام کمیته های حقوقی و سازمانهای جهانی دفاع از حقوق بشر و از همه شخصیتهای آزاداندیش و آزادیخواه و از همه دولتها و ملتهای جهان استمداد میطلبم که در برابر رژیم سفاک و قرون وسطایی خمینی ساکت ننشینند و با محکوم کردن آن به یاری ملت ستمدیده ایران بشتابند.

[توضیح انقلاب اسلامی: بنظر ما نه نوشته ای که از نظر خوانندگان عزیز گذشت و نه یادداشتها و توضیحاتی که با مراجعه به بعضی شماره های روزنامه های زمان دادگاه و زمان آتش سوزی سینما رکس  که در این گوشه تبعید در دسترس بود و همچنین پرس و جو از حافظه بعضی مطلعین حوادث اخیر ایران تنظیم شدند، توضیح مکفی درباره مسئولیتهای عاملین آتش سوزی سینما رکس نیستند و تنها بمنظور کمک به ثبت نظرات و اطلاعات در مورد این فاجعه عظیم و جلوگیری از دستخوش باد نسیان شدن آنها، تا آنجا که در حوصله روزنامه می باشد اقدام به درج آنها نمودیم. بر عهده محققان تاریخ اخیر ایران و جویندگان حقیقت و پویندگان راه عدالت طلبی است که بر خطاهای فراوانی که مسلما این مختصر در بر دارد، با دیده اغماض بنگرند و با مطالعات و تحقیقات جدی ولیکن بیطرفانه و تا حد ممکن عاری از استفاده جویی های روزمره سیاسی پرده تار ابهام و تناقض را از این حادثه مهم تاریخ اخیر ایران بردارند.]

توضیح سایت انقلاب اسلامی: محمد صفوی از فعالین کارگری آبادان که از شاهدین این فاجعه بوده است، در بخشی از مقاله ای(1) که بیست و پنجم مرداد امسال در سایت اخبار روز منتشر کرده است درباره نویسنده جزوه «مسببین واقعی فاجعه سینما رکس آبادان چه کسانی هستند؟» که از 28 تیرماه 1392 تا امروز مجددا در سایت انقلاب اسلامی درج شده است، آورده است:

«یکی از مستندترین نوشته هایی که بنظر این قلم، در مورد فاجعه سینما رکس آبادان منتشر شده است، جزوه ای است بنام «مسببین واقعی فاجعه سینما رکس آبادان چه کسانی هستند؟» که در نوشته بالا از آن بهره برده ام. این جزوه توسط یکی از دوستان قدیمی ام و یکی از فعالین کارگری شهر آبادان «مصطفی آبکاشک» در سال 1364 خورشیدی نوشته شده است. ایشان از زندانیان سیاسی رژیم شاه بودند که در استانه انقلاب 1357 در بخش ساختمانی نیروگاه “دارخوین” مشغول به کار بود و در مقطع انقلاب از اعضای هیئت موسس «سندیکای مستقل کارگران پروژه ای – فصلی آبادان و حومه» بودند. ایشان در سازماندهی مردم آبادان در دفاع از خانواده های قربانیان آتش سوزی سینما رکس نقش بسزایی داشت. وی این جزوه را بر اساس مشاهدات دقیق خود از دادگاه سینما رکس و اظهارات شاهدان عینی، در سال 1364 تهیه و تنظیم کرد. این نوشته برای نخستین بار بدون نام و مشخصات برای «روزنامه انقلاب اسلامی» متعلق به دکتر ابولحسن بنی صدر فرستاده شد که در آنجا درج شد. اخیرا تارنمای «انقلاب اسلامی» متعلق به دکتر بنی صدر، این جزوه را با حاشیه هایی تکمیلی که این تارنما بطور جداگانه به آن اضافه کرده است تجدید چاپ نموده است. علاقه مندان از طریق لینک زیر میتوانند به کلیات این جزوه، دسترسی پیدا کنند. “مصطفی آبکاشک” برای نجات جان خود از دست رژیم جمهوری اسلامی در دهه 60 خورشیدی، از ایران گریخت. او مدتی در ترکیه و ایتالیا زندگی کرد و سپس به امریکا رفت. ایشان پس از مدتی زندگی در شهر لس آنجلس، که در انجا به کار لوله کشی اشتغال داشت، سرانجام بر اثر حادثه رانندگی در بهار 1368 جان باخت.»

❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊

 

۳۵مین سالگرد فاجعه ی آتش سوزی سینما رکس آبادان

http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=54688

• محمد صفوی از فعالین کارگری آبادان که از شاهدین این فاجعه بوده می گوید سینما رکس توسط عوامل اسلام گرای طرفدار آیت اله خمینی آتش زده شد و به سوختن ۶۰۰ انسان انجامید …

اخبار روز: www.akhbar-rooz.com
آدينه  ۲۵ مرداد ۱٣۹۲ –  ۱۶ اوت ۲۰۱٣

اخبار روز: یادداشت زیر توسط آقای محمد صفوی به مناسبت 35 مین سالگرد فاجعه هولناک آتش سوزی سینما رکس آبادان نوشته شده است. در این جنایت 600 نفر انسان قربانی نقشه ی جنایتکارانه ای شدند که عوامل مذهبی طرفدار آیت اله خمینی انجام دادند و آن را به حساب حکومت شاه نوشتند. محمد صفوی اندکی بعد از آتش زدن سینما رکس، خود را به مقابل این سینما رسانده و می گوید بسیاری از ادعاهای طرح شده در دادگاه، دروغ بوده است. او در زندان با تنها بازمانده ی اجرایی این جنایت ملاقات کرده است. در این مقاله محمد صفوی تلاش تارنمای «تاریخ ایرانی» برای تبرئه مسببین واقعه ی آتش سوزی سینما رکس آبادان را مورد بررسی قرار داده است.

درمیان انبوهی پرونده جنایت و قتل، مانند پروندهای قتل عامهای زندانیان سیاسی در دهه 60 ، قتل های زنجیره ای و ترورهای سیاسی ، کهریزک و قتل زندانیان سیاسی اسیر در زندانهای جمهوری اسلامی که هیچکدام تا کنون مشمول دارسی عادلانه نشده اند یکی نیز پرونده فاجعه آتش سوزی سینما رکس آبادان است. پرونده ای که با گذشت 35 سال هنوز در نزد خانواده قربانیان این فاجعه و مردم باز مانده است. در تاریخ 28 مرداد 1357، سینما رکس آبادان به آتش کشیده شد. طی این آتش سوزی مخوف بین 600 الی 700 نفر از اهالی آبادان و کسانی که برای دیدن فیلم «گوزنها» در سینما حضور داشتند کشته یا ناپدید شدند. طی 35 سال گذشته نوشته ها و روایات گوناگونی د ر مورد این فاجعه منتشر شده است. در این روایتها و تاریخ نگاریهای موجود دو خط کلی وجود دارد. یکی روایت متعصبین اسلام گرا و نیز گزارش سازمان اطلاعات و امنیت امریکا (سیا- میز ایران) (1) است که در آن مقطع با اسلامگرایان و کمک به قدرت گیری اسلام سیاسی در ایران همسو و همراه شده بود. هر دوی این جریان، واقعه هولناک آتش سوزی سینما رکس آبادان را بدون ارائه شواهد محکمه پسند و قانع کننده به رژیم شاه و ساواک نسبت می دهند. روایت دیگر، شامل مشاهدات عینی مردم محلی و شهادت افراد مستقل و خانواده قربانیان این فاجعه است. شواهدی که مبتی براسناد و مدارک مستدل و شفاف و غیرقابل انکار، نشان میدهند فاجعه آتش سوزی سینما رکس آبادان توسط اسلام گرایان افراطی طرفدار خمینی در آستانه انقلاب 1357 سازماندهی و برنامه ریزی و اجرا شد. پس از آتش سوزی سینما رکس آبادان، با پیگیری بی وقفه و تلاش خانواده های قربانیان و فعالین اجتماعی و سیاسی، که خواهان دادخواهی و رسیدگی به این پرونده بودند سرانجام در شهریور 1359 دادگاه ویژه سینما رکس زیر نظر قاضی “انقلابی” “سید حسین موسوی تبریزی” برگزار شد. در حالیکه متهمان این پرونده از حق وکیل برخوردار نبودند، ” دادگاه ویژه” پس از 14 روز بکار خود پایان داد. در این دادگاه موسوی تبریزی، که خود از جانب خانوادهای قربانیان در مظان اتهام قرار داشت طی یک دادرسی ناعادلانه و از قبل برنامه ریزی شده ، حکم اعدام “حسین تکبعلی زاده” که یکی از عوامل اجرایی بود و 5 مامور شهربانی و ساواک و صاحب و مدیرسینما که نقشی در ایجاد آتش سوزی نداشتند را صادر کرد. برا ی چند تن دیگر از جمله ریس شهربانی آبادان “تیمسار رزمی” نیز بصورت غیابی احکام اعدام صادر شد. به این ترتیب د رمیان بهت و حیرت خانواده های قربانیان سینما رکس و مردم آبادان که با دیدن دادگاه ویژه سینما رکس از تلویزیون و شنیدن شهادت جسورانه حسین تکبعلی زاده در دادگاه، که نقش عوامل و آمرین اسلام گرای طرفدار خمینی را در این آتش سوزی آشکار ساخت، مراسم دادگاه با صدها پرسش و ابهامات تازه ای که بوجود آمده بود پایان گرفت. پس از این دادگاه نمایشی کسانی مانند موسوی تبریزی و “محمد رشیدیان” (2) و فرد دیگری بنام “ابولپور” که از آمران و عوامل محلی و برنامه ریزان اصلی چنین فاجعه ای در شهر آبادان بودند، به مقامهای بالای دولتی و قضایی رژیم ارتقا مقام یافتند. از جمله “سید حسین موسوی تبریزی”، به دادستان کل کشور در دوران خمینی، ارتقا درجه یافت. “ابولپور”، به ریاست آموزش و پرورش آبادان منصوب شد و “محمد رشیدیان”، به مجلس خبرگان قانون اساسی راه یافت. او همچنین در دوره اول مجلس اسلامی و چند دوره دیگر به “نمایندگی” از مردم آبادان در مجلس حضور داشت. محمد رشیدیان، در رژیم شاه به شغل معلمی و دبیری در دبیرستانهای آبادان مشغول بود. ایشان از اسلامگرایان افراطی طرفدار خمینی محسوب میشد. بنا به اظهارات صریح حسین تکبعلی زاده در دادگاه ویژه، محمد رشیدیان قبل از وقوع انقلاب در مسجد فرح آباد (قدس) آبادان با این هسته عملیاتی، شامل “عبداله لرقبا” (عضو انجمن اسلامی فرودگاه آبادان)، “فرج الله برزکار”، “حیات” و “ابولپور” (دانشجوی سابق دانشکده نفت آبادان) همکاری نزدیک داشته است. آنها طی این جلسات برای “به حرکت در آورد مردم آبادان” در مقطع انقلاب 1357، کارهای تبلیغی و ترویجی و سازماندهی را انجام میدادند. بنا به اظهارات حسین تکبعلی زاده در دادگاه، نقشه آتش سوزی سینما رکس و دیگر سینماها و دفتر حزب رستاخیز- شعبه آبادان- در همین جلساتی که با حضور محمد رشیدیان در مسجد قدس و در خانه ایشان بصورت مخفی انجام می گرفت طرح ریزی شد.
محمد رشیدیان، بعنوان یکی از عوامل و آمرین و بعنوان کسی که از قبل از برگزاری دادگاه ویژه سینما رکس از جانب خانواده های قربانیان سینما رکس در مظان اتهام قرار داشت طبق توافق و خواست موسوی تبریزی، برای پاسخگویی در دادگاه فرا خوانده نشد. چرا که اگر محمد رشیدیان برای پاسخگویی در دادگاه حضور می یافت و مورد پرسش جدی قرار میگرفت، چه بسا نقش موثرموسوی تبریزی و آخوند جمی از اسلامگرایان افراطی طرفدار خمینی (که بعدها به آیت الله جمی و به سمت امام جمعه آبادان برگزیده شد) و کسان دیگر که در صدور فتوا و یا سازماندهی عوامل اجرایی کوشیده و برنامه ریز این جنایت هولناک بودند، در مقابل شاکیان و خانواده های قربانیان فاجعه سینما رکس آبادان فاش میشد. موسوی تبریزی در مقابل درخواست و دادخواهی خانواده های قربانیان سینما رکس که خواهان حضور محمد رشیدیان در دادگاه بودند، در مقابل چشمان حیرت زده مردم آبادان که مراسم دادگاه را بصورت پخش زنده از تلویزیون آبادان تماشا میکردند گفت:
” “چون آقای رشیدیان بکار مهمی مشغول است، ما تلفنی از او سئوالاتی کرده ایم و اگر لازم شد او را دعوت میکنیم.”
به این ترتیب موسوی تبریزی، از حضور یکی از آمرین و عوامل اصلی این جنایت در دادگاه جلوگیری کرد و مانع از اجرای دادرسی عادلانه و شفاف در مورد این پرونده شد. چنین اقدامی در هر کشوری که برخوردار از یک سیستم قضایی و دادگستری مستقل و نسبتا عادلانه است جرم محسوب میشود و فرد خاطی بخاطر ایجاد مانع در اجرای دادرسی عادلانه و پنهانکاری مورد تعقیب قانونی قرار میگیرد. محمد رشیدیان که توانسته بود از طریق به خدمت گرفتن چند آدم ناتوان و بیمار و نادان مانند حسین تکبعلی زاده، آتش سوزی سینما رکس آبادان و چند مکان دیگر را سازماندهی کند و در مظان اتهام قرار داشت بدون پاسخگویی به خانواده قربانیان این فاجعه، در خرداد 1392 در سن 76 سالگی با بارعظیمی از جنایت و قتل که بر دوشش سنگینی میکرد درگذشت.

فرد دیگری که میتواند با حقیقت گویی در مورد این پرونده، شفاف سازی نماید شخص موسوی تبریزی است که اگر قبل از مرگش لب به حقیقت بگشاید شاید مورد رحمت یا بخشش خانواده های قربانیان و مردم ایران قرار بگیرد.
اما موسوی تبریزی، در مصاحبه ای(3) که در سال 1391 با تارنمای “تاریخ ایرانی” (4) انجام داده است ترجیح داده است که برای “حفظ اسرار نظام”- بجای حقیقت گویی- متاسفانه به تکرار همان دروغ های بزرگی که بیش از سه دهه پیش در مورد این پرونده بیان کرد، بپردازد.
مردم آبادان و خانواده قربانیان سینما رکس که پی گیر حوادث و اتفاقات قبل از انقلاب در این شهر بودند بیاد دارند سید حسین موسوی تبریزی قاضی دادگاه ویژه سینما رکس، از ماه ها قبل از انقلاب بهمن 1357، از طرف شبکه روحانیت طرفدار خمینی، از قم به آبادان فرستاده شد. او از همان ابتدا با محمد رشیدیان و دیگر اسلامگرایان افراطی طرفدار خمینی، رابطه نزدیک برای پیشبرد برنامه اسلامگرایان درشهر آبادان برقرار می کند. ایشان بعد از پیروزی انقلاب نیز در تاسیس کمیته های سرکوب و سپاه و ایجاد دفتر حزب جمهوری اسلامی در آبادان همکاری های موثری را با این افراد از جمله با محمد رشیدیان ادامه میدهد. وی در گفتگویی که با تارنمای «تاریخ ایرانی»” انجام داده است   گرچه بعد از گذشت بیش از سه دهه، اشاره ای به ارتباط پنهانی خویش با اسلامگرایانی که در اتش سوزی سینما رکس نقش داشتند می کند، لیکن او همچنان مسئولیت این فاجعه را بدون ارائه مدرک و شواهد قابل قبول به ساواک و موجودات موهوم و خیالی نسبت میدهد!
تارنمای «تاریخ ایرانی» که زیر نظر”سید محمدصادق خرازی” (5)، اداره می شود اخیرا طی دهها مقاله به “تاریخ نگاری” این فاجعه پرداخته است. در این مجموعه که شامل بیش از ده مطلب است مصاحبه ای نیز با موسوی تبریزی، قاضی دادگاه ویژه سینما رکس انجام شده است. با خواندن مطالب و مصاحبه مشخص است که هدف اصلی مسئولان و نویسندگان این “تارنما” چنین است که با تاریخ نگاری یکسویه و ایده ئولوژیک، بدون ارائه مدرک و دلیل محمکه پسند، علت فاجعه سینما رکس آبادان را به موجودات خیالی یا چند روان پریش که به رژیم گذشته و “ساواک” یا “موساد” اسراییل رابطه داشته اند نسبت دهد. به این جهت تلاش اصلی این “تارنما” نه شفاف سازی و ثبت واقعیتها است، بلکه ایجاد ابهام بیشتر در این پرونده است. تلاشی هدفمند که میخواهد با تاریخنگاری ایده ئولوژیک – “اسلامی” مسببین واقعی آتش سوزی سینما رکس آبادان را تبرئه نماید .
تارنمای “تاریخ ایرانی”، در مصاحبه‌ای که با موسوی تبریزی انجام داده است، بجای طرح انبوه پرسش‌هایی که از طرف شاهدان عینی و خانواده قربانیان بصورت ثبت شده موجود است و بوضوح نقش موسوی تبریزی، محمد رشیدیان و دیگر اسلامگرایان افراطی را در این واقعه نشان میدهد، مصاحبه را با پیش کشیدن ادعاهای فرد بدنام و منفوری مانند سرشکنجه گر رژیم شاه “پرویز ثابتی” و فرد مشکوک دیگری آغاز میکند. بی شک چنین آغاز حساب شده ای در مصاحبه، از این جهت است تا این پیام به خواننده القاء شود که هرکس بگوید اسلامگرایان افراطی در آتش سوزی سینما رکس آبادان دست داشته اند، از منابع ساواک ودیگر منابع مشکوک تغذیه می شوند. موسوی تبریزی، در این مصاحبه با آوردن نمونه هایی از عملکرد “پرویز ثابتی”، مسئولیت آتش سوزی سینما رکس آبادان را برای تبرئه خویش و یارانش، به ساواک و ادم های خیالی نسبت میدهد. او در ادامه دروغ پردازی های خود و برای توجیه احکام اعدامی که برای برخی از “متهمین” که در آتش سوزی سینما رکس دست نداشتند میگوید: “… اما ماموران شهربانی تیراندازی می‌کردند و مانع می‌شدند که مردم از سینما خارج شوند…”
نگارنده بعنوان کسی که مدت کمی بعد از وقوع حادثه برای کمک در محل حضور داشت نه تنها شاهد هیچگونه تیراندازی از جانب ماموران شهربانی نبودم بلکه مامورین شهربانی با کمک ماموران آتش نشانی و مردم با ابزاری که در دست داشتند مشغول شکستن دیوارهای سینما بودند که از آن طریق به کسانی که در سینما گرفتار شده اند کمک نمایند. اما موسوی تبریزی برای اینکه سناریو خود را برای تبرئه مسببین اصلی، کامل نماید به بیان دروغ که ماموران شهربانی از جمله “ستوان بهمنی” به مردم در حال فرار از سینما شلیک کرده اند، “ستوان بهمنی” را محکوم به اعدام کرد. این در حالی بود که بر اساس شواهد موجود ستوان بهمنی در روز حادثه در مرخصی بود ولی هنگامی که خبر واقعه را شنیده بود برای کمک در محل حاضر شده بود و نقشی در آتش سوزی سینما رکس نداشت. موسوی تبریزی، تنها بخاطر کینه شخصی که به ستوان بهمنی داشت او را محکوم به اعدام کرد!
تارنمای «تاریخ ایرانی»، بجای اینکه تمام پرونده بیست جلسه دادگاه سینما رکس، که شامل اعترافات بی پرده حسین تکبعلی زاده، است را بدون کم وکاست برای آگاهی عموم درج کند، اقدام به درج مطالبی مجهول با این عناوین: “آتش سوزی سینما رکس و عوامل نامعلومش” یا “«سیا»” گفت سینما رکس آبادان را ساواک آتش زد” یا “آتش سوزی سینما رکس آبادان یا کار طرفدارن شاه بود یا رژیم های منطقه”، کرده است تا این پرونده را بیشتر دچار ابهام و سردر گمی نماید.
در مطلب دیگری که در تارنمای “تاریخ ایرانی” درج شده است، مطلبی است بنام «عامل آتش سوزی سینما رکس، از اقرار در خانه تا اعتراف در دادگاه» در این مطلب، نویسنده تلاش میکند که اظهارات و شهادت “حسین تکبعلی زاده”، تنها بازمانده از عوامل اجرایی که در آتش سوزی سینما نقش داشت را بی اعتبار سازد. نویسنده این مطلب – ازمیان تمام اظهارات حسین تکبعلی زاده در دادگاه که بروشنی ارتباطش را با محمد رشیدیان و شرکت در جلساتی که در مسجد فرح آباد (قدس) برای ایجاد آتش سوزی در سینماها و مکان های دیگر انجام میشد – تنها بخشی را برای مقاله اش انتخاب کرده است که شهادت حسین تکبعلی زاده را در دادگاه بی اعتبار سازد. نویسنده مرتبا اشاره میکند که حسین تکبعلی زاده “معتاد به هرویین و حشیش و مواد مخدر بود.” یا “سابقه دار و خلاف کار بود.”

نویسنده برای بی اعتبار نشان دادن شهادت حسین تکبعلی زاده، دست به ترفند های دیگری نیز زده است. از جمله مینویسد:
“حسین تکبعلی‌زاده از دستگیری مجدد تا اعدام در زندان آبادان ماند. درباره شخصیت و وضعیت او نکات ضد و نقیضی وجود دارد. او در این مدت تحت تاثیر گروه‌های سیاسی که در زندان بودند قرار داشت. بنا به گفته کسانی که او را از نزدیک دیده‌اند او شخصیت ثابتی نداشته و بار‌ها حرف‌های خود را تغییر داد.”
نگارنده این سطور که در شهر آبادان متولد و بزرگ شده است و از نزدیک شاهد مرگ و سوختن تعداد زیادی از زنان و مردان و جوانان شهر آبادان در سینما رکس بودم ، پس از انقلاب در خرداد 1359، بخاطر فعالیت های اجتماعی و کارگری، بجرم واهی “ایجاد اخلال و اغتشاش در مناطق نفت خیز خوزستان”، در شهر مسجد سلیمان دستگیر شدم و بعد از مدتی از آنجا به زندان آبادان منتقل شدم. در آن زمان برخلاف ادعای نادرست نویسنده مطلب، “عامل آتش سوزی سینما رکس، از اقرار در خانه تا اعتراف در دادگاه” ، تنها یک نفر بجرم سیاسی در زندان بود. او یک دانشجو بود که بخاطر فعالیت های سیاسی و اجتماعی به جرم واهی “ایجاد اخلال و اغتشاش در مناطق نفت خیز خوزستان” دستگیر شده بود. او ابتدا به اعدام و بعد به حبس ابد محکوم شده بود. (در ادامه این نوشته از او بعنوان زندانی “الف” یاد میکنم). به این ترتیب هنوز رژیم تازه قدرت گرفته اسلامی به خاطر مقاومت مردم در شهر آبادان و مقاومت هموطنان عرب در خرمشهر به آن درجه از سرکوبگری نرسیده بود که “گروهای سیاسی” را آنطور که نویسنده ادعا میکند به زندان بیاندازد که حسین تکبعلی زاده را “تحت تاثیر” خود قرار دهند، یا او را “شست و شوی مغزی” دهند.

درآن زمان در زندان آبادان، “متهمین” پرونده سینما رکس از جمله “حسین تکبعلی زاده” در طبقه دیگر زندان نگه داری میشدند. در فاصله ای که در زندان بودم دوبار “حسین تکبعلی زاده”، به اتاق ما آمد. او ظاهری آرام و کم حرف و خجالتی داشت. بنظر می آمد که او با گذشت حدودا دو سال از فاجعه سینما رکس، متوجه خطا وعمل نادرست خود شده بود. او از اینکه آلت دست اسلامگرایان و قربانی مغزشویی افرادی مانند محمد رشیدیان و گروههایی از نوع گروه “فداییان اسلام” که در به آتش کشیدن سینماها و مراکز تفریحی پرونده و تاریخ طولانی دارند، شده بود از عمل خود و مشارکت در آتش سوزی سینما رکس، سخت پشیمان و نادم بود. به همین خاطر او از مدتها قبل توانسته بود خود بصورت داوطلبانه با “زندانی الف” تماس بگیرد و حقایق مربوط به آتش سوزی سینما رکس را برای انتقال اطلاعات دقیق به خانواده قربانیان، بازگو کند. از این طریق بود که اطلاعات مربوط به آمرین و عوامل اجرایی آتش سوزی به بیرون زندان و به خانواده های قربانیان سینما رکس که در آن موقع برای حق خواهی و انجام دادرسی عادلانه، در اداره دارایی آبادان، تحصن کرده بودند منتقل می شد. این اطلاعات – در آن روزهای پرآشوب که رژیم تازه قدرت گرفته از طریق اوباش خود خانواده های قربانیان را تحت فشار قرار داده بود – از جانب خانواده های قربانیان برای آگاهی رسانی به مردم آبادان از طریق بلندگو خوانده می شد. به همین خاطر از ماهها قبل از برگزاری دادگاه ویژه سینما رکس مردم آبادان به نقش اسلام گرایان افراطی طرفدار خمینی و آمرین و عوامل اجرایی به آتش کشیدن سینما رکس پی برده بودند. برگزاری دادگاه ویژه سینما رکس که به طور زنده از تلویزیون برای مردم آبادان پخش شد و شهادت جسورانه حسین تکبعلی زاده در دادگاه، هر چه بیشتر نقش اسلامگرایان افراطی را در به آتش کشیدن سینما رکس آبادان نشان داد. اما در میان ناباوری خانوادهای قربانیان سینما رکس، دادگاه ویژه با هدایت قاضی موسی تبریزی، بجای محاکمه آمرین اسلامگرای افراطی طرفدار خمینی، با صدور احکام ناعادلانه پایان گرفت. طی این دادگاه فرمایشی، حسین تکبعلی زاده، که در این ماجرا آلت دست اسلامگرایان قرار گرفته بود و سخت از کار خود پشیمان بود و پنچ تن دیگر که شامل چند مامور امنیتی ساواک و افسر شهربانی بودند و صاحب و مدیر سینما، که هیچ گونه نقشی در به آتش کشیدن سینما نداشتند محکوم به اعدام شدند. یک یا دو شب بعد از پایان دادگاه، زندان آبادان در محاصره نیروهای کمیته و حزب الهی و سپاه قرار گرفت. آنها نزدیکی های نیمه شب ازبیرون از زندان شعار “اعدام باید گردد!” سر داده بودند. ما از داخل زندان بوضوح موج صداها و شعارها را می شنیدیم. در میان توحش و موج سرکوبی که آن روزها توسط اسلام سیاسی و رژیم تازه بقدرت رسیده در سراسرشهر آبادان به راه افتاده بود، آنطور که شنیدم، “محکومین” به اعدام را، نیمه شب به قبرستان آبادان بردند وآنها را در کنار گور دستجمعی قربانیان آتش سوزی سینما رکس به شکل فجیعی تیرباران کردند.

پی نوشته ها:
*- یکی از مستندترین نوشته هایی که بنظر این قلم، در مورد فاجعه سینما رکس آبادان منتشر شده است، جزوه ای است بنام «مسببین واقعی فاجعه سینما رکس آبادان چه کسانی هستند؟» که در نوشته بالا از آن بهره برده ام. این جزوه توسط یکی از دوستان قدیمی ام و یکی از فعالین کارگری شهر آبادان «مصطفی آبکاشک» در سال 1364 خورشیدی نوشته شده است. ایشان از زندانیان سیاسی رژیم شاه بودند که در استانه انقلاب 1357 در بخش ساختمانی نیروگاه “دارخوین” مشغول به کار بود و در مقطع انقلاب از اعضای هیئت موسس «سندیکای مستقل کارگران پروژه ای – فصلی آبادان و حومه» بودند. ایشان در سازماندهی مردم آبادان در دفاع از خانواده های قربانیان آتش سوزی سینما رکس نقش بسزایی داشت. وی این جزوه را بر اساس مشاهدات دقیق خود از دادگاه سینما رکس و اظهارات شاهدان عینی، در سال 1364 تهیه و تنظیم کرد. این نوشته برای نخستین بار بدون نام و مشخصات برای «روزنامه انقلاب اسلامی» متعلق به دکتر ابولحسن بنیصدر فرستاده شد که در آنجا درج شد. اخیرا تارنمای «انقلاب اسلامی» متعلق به دکتر بنیصدر، این جزوه را با حاشیه هایی تکمیلی که این تارنما بطور جداگانه به آن اضافه کرده است تجدید چاپ نموده است. علاقه مندان از طریق لینک زیر میتوانند به کلیات این جزوه، دسترسی پیدا کنند. “مصطفی آبکاشک” برای نجات جان خود از دست رژیم جمهوری اسلامی در دهه 60 خورشیدی، از ایران گریخت. او مدتی در ترکیه و ایتالیا زندگی کرد و سپس به امریکا رفت. ایشان پس از مدتی زندگی در شهر لس آنجلس، که در انجا به کار لوله کشی اشتغال داشت، سرانجام بر اثر حادثه رانندگی در بهار 1368 جان باخت.
enghelabe-eslami.com

tarikhirani.ir
2. محمد رشیدیان، صفاتی دزفولی و سید محمد عربی از اعضای قدیمی حزب زحمتکشان دکتر بقائی در آبادان بوده اند که در خود این حزب از جناح طرفدار آیت الله کاشانی شناخته می شده اند و با سایر افراد این گروه از جمله علی اکبر پرورش در اصفهان و حسن آیت ارتباط داشته اند رشیدیان و صفایی دزفولی پس از انقلاب کنترل کمیته های آبادان و کیاوش کنترل کمیته اهواز را به دست گرفتند . نقل از تارنمای انقلاب اسلامی

3. متن کامل مصاحبه و دیگرمطالب مندرج در مورد پرونده سینما رکس در تارنما ی “تاریخ ایرانی” را میتوانید از این طریق بخوانید.
tarikhirani.ir
l

4- تارنمای “تاریخ ایرانی” زیرنظر اصلاح طالبان حکومتی اداره میشود. “سید محمد صادق خرازی؛ در معرفی این تارنما یاد آوری میکند:…لذا اولویت ما از نظر جغرافیائی درج مطالب مرتبط با ایران و حوزه تمدن ایرانی و طبیعتا اسلامی خواهد بود…

5- سید محمد صادق خرازی سفیر ایران در سازمان ملل متحد (۱۹۸۹ تا ۱۹۹۵) و کشور فرانسه
(۲۰۰۲ تا ۲۰۰۶) و مشاور ارشد محمد خاتمی در دوران ریاست جمهوری.. ویکیپیدیا.

❊❊❊❊❊❊❊❊❊❊

بعضی افرادی که در فاجعه آتش‌سوزی سینما رکس آبادان در تاریخ ۲۸ مرداد ۱۳۵۷، اسامی آن‌ها به میان آورده شده است.

موسوی تبریزی، رئیس دادگاه

صرافی بازپرس در آبادان

سزایی، سرپاسبان

روشنی. سرپاسبان

[…مدتی پس از بازداشت، در مجله جوانان عکسی از او بعنوان ساواکی چاپ می‌شود. او به عده‌ای از دوستانش و آن مجله، نامه مینویسد و ضمن رد اتهام ساواکی بودن، برای رفع ظن از خود، شرح روابط خود را با گروه رشیدیان و پرورش و شرکت خود در تظاهرات ضد رژیم را می‌دهد. درباره علت نوشتن این نامه‌ها، تکبعلی‌زاده در دادگاه می‌گوید: «در زندان، دو سرپاسبان به نامهای سزایی و روشنی به او گفته‌اند: «آخوندها گولت زده‌اند، اگر آزادت نکنند پای خودشان گیر است». دادستان ویژه این دو سرپاسبان را به دادگاه احضار میکند و آن دو منکر زدن چنین حرفی به تکبعلی‌زاده میشوند…]

آیت‌الله قائمی

عبدالرضا آشور یا عاشور که از مرز نشینان عرب و آبادانی بود و هر از چند گاهی به آن طرف مرز می رفت، با کمک مامورین مرزی عراق دستگیر و به عنوان عامل این آدم‌سوزی معرفی شد.

حسین تکبعلی‌زاده،

فرج الله بذرکار،

فلاح،

محمد زاعی،

حیات،

محمد رشیدیان، آموزگار سابق و نماینده آبادان در مجلس شورای اسلامی

ابولپور، دانشجوی سابق دانشکده نفت و رئیس کنونی آموزش و پرورش آبادان

عبدالله لرقبا، عضو انجمن اسلامی فرودگاه آبادان

[علی اکبر پرورش، قبل از آتش زدن سینما رکس، تکبعلی‌زاده چندین سفر به اصفهان نموده و با علی اکبر پرورش و گروهی که در اطراف او فعالیت مخفی می‌نموده اند بدنبال معرفی از جانب رشیدیان تماس گرفته و سپس از اصفهان به قصد ایجاد آتش‌سوزی در شهرهای خوزستان به اهواز و سپس از آنجا به آبادان رفته است]

خادمی،

هاشم صباغیان،

[…تکبعلی‌زاده در دادگاه شرح داد که پس از آتش زدن سینما رکس به کمک همان گروه از خوزستان متواری شده و به اصفهان رفته و مخفی شده است. در جریان تحصن در منزل آیت‌الله خادمی در اصفهان، قبل از انقلاب، تکبعلی زاده در محل تحصن زندگی می‌نموده و زیر نظر مستقیم علی اکبر پرورش فعالیت می کرده است. در ابتدای بهمن 57 بار دیگر به آبادان باز می گردد و در آنجا توسط حکومت نظامی بعنوان شرکت در تظاهرات بازداشت می‌شود ولی در 22 بهمن آزاد می‌گردد و پس از آزادی، خود را به مقامات مسئول شهر آبادان که در آن زمان زیر نظر رشیدیان ایجاد شده بود و همچنین فرماندار آبادان معرفی میکند. فرماندار وی را نزد هاشم صباغیان می فرستد و در عین حال از کمیته آبادان او را همراه با یک پاسدار دفاع شهری اصفهان که در آن زمان زیر نظر علی اکبر پرورش کنترل شهر را دردست داشت، فرستاده می شود…]

ابراهیم نظریان،

ابراهیم‌زاده،

سید محمود محمودپور،

سید یدالله معروف به زاغی

در جریان دادگاه، راننده‌ای به نام ابراهیم‌زاده بعنوان شاهد بیان داشت: «در رابطه با شخص دیگری بنام سید محمود محمودپور با حسین تکبعلی زاده آشنا شدم و دلیل آشنایی ما اعتیاد بود و سید یدالله معروف به زاغی را هم آنجا میدیدیم و در 13 مرداد 57 بود که حسین تکبعلی زاده را دیدم. او گفت 15 مرداد میخواهد به آبادان برود و من از طریق رادیو اطلاع پیدا کردم که سینما سوخته است. ده روز پس از آتش‌سوزی سینما بود که حسین را در چهارباغ اصفهان دیدم که گفت زاغی سوخته است».

دادستان بر مبنای اعترافات تکبعلی‌زاده در کیفر خواست تصریح می کند: «حسین تکبعلی‌زاده به اتفاق سه تن دیگر بنامهای فرج، فلاح و محمد زاعی بوسیله تینر مخلوط به موات روغنی سینما را بطور کمربندی آتش می‌زنند و نهایتا منجر به آتش‌سوزی صدها تن از مردم بیگناه شده که سه نفر اخیر نیز در آتش‌سوزی جان می‌سپارند و حسین تکبعلی‌زاده موفق به فرار از سینما می‌شود و خود را از انظار پنهان می‌کند.»

اردشیر بیات، سرهنگ، رئیس پلیس

علی محمدی، متولی مسجد اصفهانی‌ها

جعفر سازش، که پنج فرزندش را از دست داده

زرگر، دادستان آبادان

جمی، نماینده خمینی و امام جمعه آبادان در سال ۱۳۵۹

صرافی، بازپرس مامور رسیدگی به پرونده سینما رکس که از زمان آتش‌سوزی، پرونده را در اختیار داشته، در دادسرای عمومی آبادان در دوره حکومت موقت

اولین جلسه دادگاه ویژه در تاریخ دوشنبه 2 شهریور 1358 تشکیل شد. طی دو جلسه اول دادستان ویژه کیفر خواست خود را قرائت کرد که در ضمن آن، تصریح شده بود: «آتش‌سوزی سینما رکس آبادان تصادفی و غیرعمدی نبوده، بلکه رژیم گذشته و عوامل سرسپرده آن و مقامات محلی وقت با تمهیدات قبلی و توطئه حساب شده، قصد لوث ساختن حرکت انقلابی مردم مسلمان و نیز با آتش زدن سینما رکس، قصد بهره برداری تبلیغاتی علیه مردم مسلمان و روحانیت مبارز را داشته‌اند. با وجود این بیان که همان ادعای مخالفین رژیم شاه در زمان آتش‌سوزی است، و مفصل آنرا در “اطلاعیه جوانان مسلمان آبادان” دیدیم، دادستان بر مبنای اعترافات تکبعلی‌زاده در کیفر خواست تصریح می کند: «حسین تکبعلی‌زاده به اتفاق سه تن دیگر بنامهای فرج، فلاح و محمد زاعی بوسیله تینر مخلوط به موات روغنی سینما را بطور کمربندی آتش می‌زنند و نهایتا منجر به آتش‌سوزی صدها تن از مردم بیگناه شده که سه نفر اخیر نیز در آتش‌سوزی جان می‌سپارند و حسین تکبعلی‌زاده موفق به فرار از سینما می‌شود و خود را از انظار پنهان می‌کند.»

نامبرده در تاریخ 4/10/1357 با صدور قرار زندانی و در تاریخ 23/11/1357 از زندان خارج و متعاقب آن دستگیر می‌شود و در مراحل بازجویی به آتش‌سوزی سینما رکس اعتراف می‌کند.”بنابر کیفر خواست، پس از تکبعلی زاده، متهمین دیگر به شرح زیر میباشند: (روزنامه انقلاب اسلامی، چهارم شهریور 1359- شماره 337)”

سرتیپ علی اصغر ودیعی، رئیس ساواک خوزستان

سرتیپ شهربانی، رضا رزمی، رئیس شهربانی های قم و آبادان

سرهنگ محمد علی امینی، معاون وقت شهربانی آبادان

ستوان یکم بهمنی، افسر کلانتری مرکز در زمان وقوع آتش سوزی

سرهنگ اردشیر بیات، رئیس پلیس وقت آبادان

سرگرد مسعود حنیفر، رئیس کلانتری بخش مرکزی آبادان

سرهنگ سیاوش امینی، رئیس وقت اطلاعات شهربانی و افسر به اصطلاح ضد خرابکاری

سرپاسبان فرهاد میاحمدی، مامور اطلاعات شهربانی

فالح ادریس، مامور اطلاعات شهربانی

ستوان احیایی، مسئول کشیک شهربانی

علی نادری، مدیر و صاحب امتیاز سینما رکس

حمید پایون، سرایدار و مسئول این سینما

اسفندیار رمضانی، مدیر داخلی سینما

عبدالحسین قربانی، رئیس پالایشگاه و نفت آبادان

مهدی جبار اصل، معاون آتش نشانی.  

نصرالله زارع، کارمند آتش نشانی

محمود براتپور کارمند ارشد آتش نشانی

عبدالغنی صامری، مامور آتش نشانی

رجب قائمی، سرپرست گروه آتش نشانی

عبدالساده عبادیان، کارمند آتش نشانی

علیرضا حاج خدابخشی، کارمند آتش نشانی

غلارضا قهرمانی، رئیس وقت سازمان دفاع غیر نظامی

متهم غایب بیژن صالحی، شهردار وقت آبادان

محمد زمردیان، رئیس وقت اداره فرهنگ و هنر

سید جلال سعیدنیا، فرماندار وقت آبادان

سعدی جلیل اصفهانی، عضو کمیته به اصطلاح ضد خرابکاری

محمد حسن ناصری، معروف به عضدی، عضو کمیته به اصطلاح ضد خرابکاری

نوذری، معروف به رسولی، بازجو و شکنجه گر ساواک منحله

فرج الله مجتهدی، معروف به مجیدی، سر بازجو و شکنجه گر ساواک منحله

سرهنگ وثوقی، بازپرس قضائی ارتش

جمال الدین عزیزی، رئیس سابق سازمان آب آبادان

سروان رسایی جانشین رئیس آگاهی

رئیس شهربانی سرهنگ امینی

تیمسار مصطفایی رئیس شهربانی اصفهان

آیت الله طاهری

سرتیپ یزدان بخش رئیس شهربانی بندر عباس

سرهنگ اردشیر بیات: در آبادان سه گروه فعالیت مذهبی داشتند. یک، روحانیان بودند. یکی، حسینیۀ اصفهانیان بود که عده ای از تجار اصفهان به سرپرستی برادران زریباف، حاج ابراهیمی، حاج قبادی، رشیدیان، آنرا رهبری می‌کردند.

مهدی فلاحتی از صدای امریکا: رشیدیان که بعد شد نمایندۀ مجلس.

سرهنگ اردشیر بیات: حتماً، من خبر ندارم.

مهدی فلاحتی: کیاوش هم …

سرهنگ اردشیر بیات: حالا عرض می‌کنم. و …

مهدی فلاحتی: لرقباء هم بین همین ها … .

سرهنگ اردشیر بیات: بله، لرقباء هم جزو همین حسینیۀ اصفهانیان بود. و گروه دیگری که فرهنگیان بودند، و فعالترین آنها شخصی بود بنام کیاوش. این کیاوش جلسات قرآن داشت، و در آنجا بحث و گفتگو برای جوانان می شد.

مهدی فلاحتی: کیاوش هم دور اول و دوم نمایندۀ مجلس بود.

سرهنگ اردشیر بیات: کیاوش فرماندار شد، استاندار شد، و گویا نمایندۀ مجلس

وزیر دادگستری وقت دکتر باهری[محمد معتضد باهری]، و وزیر اطلاعات دکتر عاملی تهرانی،

آخوند جمی [غلامحسین جمی] که فعالترین آخوند آبادان بود

آخوند دهدشتی [سید محمد کاظم دهدشتی]

سازش، همان کسی که اعضای خانواده‌اش باستثنای یکنفر در سینما رکس آبادان کشته شده بودند…سازش، همان کسی که اعضای خانواده‌اش باستثنای یکنفر در سینما رکس آبادان کشته شده بودند.

مهدی فلاحتی: رادمهر.

سرهنگ اردشیر بیات: سازش. رادمهر هم بود، سازش هم بود. و سازش بیشتر از همه فعالیت می‌کرد. سازش باتفاق چند نفر می‌آیند و این شخص را در اصفهان دستگیر می‌کنند و به آبادن می‌برند

شخصی بنام موسوی تبریزی که متاسفانه فرصت نشد که من داستان ایشان را بگویم، به ریاست دادگاه برگزیده میشود در صورتیکه مردم آبادان تقاضا داشتند شیخ علی تهرانی قاضی دادگاه بشود، همان کسی که بعد از انقلاب اعلام کرده بود سینما رکس را روحانیون آتش زدند

مهدی فلاحتی: جناب سرهنگ دو دقیقه فرصت داریم. ممکن است از شما خواهش بکنم که عاملان و مسئولان آتش‌سوزی سینما رکس آبادان را فقط نام ببرید؟

سرهنگ اردشیر بیات: من عامل شماره یک را کیاوش، شماره دو را جمی، برادران زریباف، حاج ابراهیمی، رشیدیان، قبادی، لرقباء. اینها کسانی هستند که در آبادان مستقیماً در این جنایت دست داشتند. حالا، با تهران و قم چه کسانی بودند که اینها ارتباط داشتند، من اطلاع دقیقی از آنها ندارم، ولی مطمئنا میدانم روحانیان بلند پایۀ انقلاب در این جنایت در قم و اصفهان دست داشتند، یعنی دستور از آنها میرسید.

مهدی فلاحتی: از کجا میدانید؟

سرهنگ اردشیر بیات: بما اطلاع رسید

لینک مطلب در شبکه‌بندی‌های اجتماعی، برای: عضو شدن و دنبال کردن و مشترک شدن، رای‌دادن، ابراز نظر، پسندیدن، پیاده کردن، به دوستان خود ایمیل کردن، و…، و لطفا هم‌رسانی:

Discover more from رسانه‌های ملیِ همگانی به‌مثابه شاخه‌ چهارم دولت ❊سایت شخصی علی صدارت❊

Subscribe to get the latest posts to your email.

2 دیدگاه دربارهٔ «مسببین واقعی فاجعه سینما رکس آبادان چه کسانی هستند؟»

  1. بازتاب: فاجعه آتش‌سوزی سینما رکس آبادان، بعد از ۴۵ سال، هنوز پشت پرده‌های ابهام

  2. بازتاب: علی صدارت | صدارت - شفایی - باجلان: فاجعه‌ی آتش‌سوزی سینما رکس آبادان، ۲۸ مرداد ۱۳۵۷، یادی و گفتگویی در آستانه چهل و پنجمین سالگرد.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Discover more from رسانه‌های ملیِ همگانی به‌مثابه شاخه‌ چهارم دولت ❊سایت شخصی علی صدارت❊

Subscribe now to keep reading and get access to the full archive.

Continue reading

پیمایش به بالا