
گفتگوی آقای بنیصدر و علی صدارت – در آستانه چهل و دومین سالگرد انقلاب ۱۳۵۷
۲۰ بهمن ۱۳۹۹گفتگوی آقای ابوالحسن بنیصدر و علی صدارت - در آستانه چهل و دومین سالگرد انقلاب ۱۳۵۷ ❊یک سینه سخن❊
گفتگوی آقای ابوالحسن بنیصدر و علی صدارت - در آستانه چهل و دومین سالگرد انقلاب ۱۳۵۷ ❊یک سینه سخن❊
بدون مدیریت گروگانگیری توسط قدرتهای داخلی و خارجی، بحرانهایی که به علت چهار دهه ادامه حیات رژیم ولایت فقیه اتفاق افتاد، غیرممکن بود. حمله صدام به وطن ما با چراغ سبز قدرتها، نپذیرفتن تقاضای صلح صدام و کودتا علیه مردم و منتخبشان در خرداد ۱۳۶۰، عملی شدن خواست قدرتهای داخلی و خارجی در ممانعت از پایان جنگ و ادامه جنگ به مدت نزدیک به هشت سال، فاجعه ملی جنایت علیه بشریت و کشتارهای دهه ۱۳۶۰، قتلها و حذفهای فیزیکی در داخل و در خارج کشور، از بین رفتن و یا منفعل شدن نسل انقلاب، به انحصار در آمدن مناصب و مقامات کشور توسط خائنان و جانیان بیکفایت و بیلیاقت و فاسد،... فقط مثالهایی از خسرانهای کلان و متعددی هستند که در پی «گروگانگیری» گریبان ایران و ایرانیان را گرفته است.
کارنامه، مطالعه بالینی انقلاب است، و دزدیده شدن آن و تبدیل آن به ضدانقلاب. تلاش نویسنده کارنامه، این بود که بدون هیچ گونه سوگرایی، اموری که با استمرار واقع میشوند را به مردم گزارش کند. هیچ گونه اعتراض و چالشی در مورد دقیق نبودن آنها، در آن موقع و تا به امروز، ابراز و منتشر نشده است. از شرایطی که آقای خمینی، در آخرین پیام خود به آقای بنیصدر در خرداد ۱۳۶۰، بر آن اصرار داشت، خودداری از ادامه نوشتتن و انتشار کارنامه بود. آقای بازرگان در خرداد ۱۳۶۰، از کودتا علیه رئیس جمهور به عنوان یک طرح امریکایی به بنیصدر خبر داد و عقیده داشت که اگر این کارنامهها نوشته نمیشد، خیلی زودتر کودتا را اجرایی کرده بودند.
یکی از مهمترین و در عین حال آسانترین راههای مبارزه در جنگ روانی و پیروزی بر قدرتمداران و سلطهگران، شکستن دیوارهای سانسور و نفی و رفع خودسانسوری است. امیدوارم که هرکدام از ما خود را در این زمینه مسئول بدانیم، و هرکدام از ما به سهم خود و به نوبه خود، در انتشار تحقیقات بینظر و غیریکسوگرایانه، به کمک سایر هموطنان خود بیاییم.
رازهای روزهای آخر انقلاب، تزویر و حقیقت
غنا و توانگری وژدان تاریخی، پیشنیاز ساختن سرنوشت خوب و خوبتر
چرا سفر نماینده امریکا نزد خمینی لغو شد؟
در جهان <پسا حقیقت>، «ایران مجازی» را جانشین ایران واقعی کردن، این سئوال را پیش رو مینهد: چگونه در ایران امری خلاف قاعده رخ داده است؟ ملتی که درچنان رفاهی زندگی میکرده و رشد اقتصادیاش رکورد جهانی زده بوده، چرا انقلاب کرد؟ هرگاه بگویند - که میگویند - بافتهای سنتیاش توان مدرن شدن را نیافت و سیری دلش را زد و دست به انقلاب زد، ادعای خود را نقض کردهاند. چراکه، هرگاه رشد اقتصادی درکار بود، یعنی نیروهای محرکه در جامعه ایرانی بکار میافتادند، نظام اجتماعی باز و تحولپذیر میشد. اگربافتهای سنتی برجا مانده و آن توان را داشتهاند مدرن شدن را ناکام بگذارند، پس ایران در موقعیت زیر سلطه بوده و نیروهای محرکه را یا صادر و یا تخریب میکردهاست. در حقیقت نیز، وجود رﮊیم استبدادی، به این معنی است که نظام اجتماعی باز نیست و کشور در موقعیت زیر سلطهاست. انقلاب همواره برای بازکردن نظام اجتماعی روی میدهد. انقلابهای اجتماعی عموما بر ضد تخریب نیروی محرکه بدست استبدادی روی میدهد که فساد و جنایت و خیانت و تحمیل گسستها به دولت و جامعه و بینظمی و حاصل اینهمه، فقرو خشونت روزافزونی، تهدید کننده حیات ملی روی میدهند. پس، از چه روملت ایران مرتکب امری خلاف قاعده شد و بر ضد اقتصادی که گویا رشد میکرد، بنابراین، زندگی در رفاه و آسایش، دست به انقلاب زد؟
شاه برای کشتار بیشتر مردم، از حکومت امریکا حمایت کتبی میخواستهاست!!
در سال ۱۳۶۵ از حسن روحانی به عنوان مرد پشت پردهای نام برده شد که از جانب اکبر هاشمی رفسنجانی در گفتگوهای پنهانی با آمریکا شرکت داشته است.