در راه زندان پیچی بود که وقتی از آنجا رد میشدیم زندان از دور نمایان میشد. آنوقت برادرم –که تازه به حرف افتاده بود- میفهمید که کجا میرویم؛ در تاکسی با خوشحالی داد میزد «خونهی بابا! خونهی بابا!»؛ یعنی واقعا فکر میکرد که زندان خانهی پدرمان است، آنجا زندگی میکند و ما هفتهای یکبار به دیدنش میرویم!
از آنجا که شهروندان بسیارى بخاطر عقاید دینی یا مرامی و یا اندیشه و عمل سیاسى، گرفتار ستم دولت ولایت مطلقه فقیه و سازمانها و گروههاى «سیاسى و عقیدتى» شدهاند و این رﮊیم و سازمانها و گروههای در خدمت آن شهروندان ایرانی و نیز غیر ایرانی را از حق حیات محروم و یا به حقوق آنها تجاوز کردهاند و با زندانی کردن و شکنجه و روشهای دیگر، زیانهای روحی و جسمی به آنها وارد کردهاند،
در هر برههٌ زمانی که مردم در میدان ساختن سرنوشت خود، فعالانه حضور داشتهاند و میزان زور و سلطه و خشونت، در پندار و کردار و گفتار افراد، در رابطه با خود و در رابطه با یکدیگر و در رابطه با طبیعت، در این سه گرایش سیاسی و نحله عقیدتی و جریان فکری-نظری کمتر شده، ایران و ایرانیان سرنوشت خوب و خوبتری را تجربه کردهاند. در انقلاب ۱۳۵۷ هم چنین شد.
در هر برههٌ زمانی که مردم در میدان ساختن سرنوشت خود، فعالانه حضور داشتهاند و میزان زور و سلطه و خشونت، در پندار و کردار و گفتار افراد، در رابطه با خود و در رابطه با یکدیگر و در رابطه با طبیعت، در این سه گرایش سیاسی و نحله عقیدتی و جریان فکری-نظری کمتر شده، ایران و ایرانیان سرنوشت خوب و خوبتری را تجربه کردهاند. در انقلاب ۱۳۵۷ هم چنین شد.
در هر برههٌ زمانی که مردم در میدان ساختن سرنوشت خود، فعالانه حضور داشتهاند و میزان زور و سلطه و خشونت، در پندار و کردار و گفتار افراد، در رابطه با خود و در رابطه با یکدیگر و در رابطه با طبیعت، در این سه گرایش سیاسی و نحله عقیدتی و جریان فکری-نظری کمتر شده، ایران و ایرانیان سرنوشت خوب و خوبتری را تجربه کردهاند. در انقلاب ۱۳۵۷ هم چنین شد.