
صدارت- دومین اعدام در روز ۸۷ جنبش خودجوش. محسن شکاری – مجیدرضا رهنورد
۲۱ آذر ۱۴۰۱واضح است که خامنهای و شرکا و حافظان رژیم، در مدیریت شرایط فعلی و نحوه برخورد با مردم برای «جمع کردن شورشها» با هم اختلاف نظرهای عمیق دارند. آنها همه ترسیدهاند و این ترس و وحشت آنها، در حرکات بدن و حالات صورت و انتخاب لغات در موقع صحبت کردن، کاملا واضح است، و برای تشخیص این اضطراب و پانیک، احتیاجی به یک روانپزشک ورزیده نیست. انسان گاهی در وحشت و اضطراب، هوش و ذکاوت خود را از دست میدهد، اگر اصلا از ابتدا دارای آن بوده باشند. برخی از حافظان رژیم که به این بیماری حاد مبتلا شدهاند، تصور میکنند قدرت بازسازی جوی که در دهه ۱۳۶۰ شاهد آن بودیم را دارند. خامنهای میگوید: «خدای سال ۶۰ همان خدای امسال است» این در حالی است که نمیداند که خدای وی، توانست با شکست دهه شصتیها در جنگ روانی، آنها را به انفعال بکشد. ولی این دوزخیان روی زمین نمیدانند که آن خدا، و خدای آن خدا هم نمیتواند با دهه هشتادیها و دهه هفتادیها همان معامله را بکند! میزان ذکاوت خامنهای و شرکا به آن درجه نازل رسیده است که حتی تحلیل بازجویی که به قول خودش بیش از چهل سال سربازجو بوده است را، در مورد تظاهر کنندگان نمیتواند درک کند که گفت: «نه من حرف اینها را میفهمم، و نه اینها حرف من را…» ترجمه این حرف پر از استئصال این است که روشهای جنایتها علیه بشریت در دهه ۱۳۶۰، و حتی نسلکشی تابستان ۱۳۶۷، در این عصر امکانپذیر نیست. چرا که پیشنیاز آن جنایتها، شکست مردم در جنگ روانی، و پذیرش انفعال است. مردم خوب می دانند که اگر امروز سکوت و انفعال پیشه کنند، فاجعهای بدتر از فاجعه جنایتها علیه بشریت که در دهه ۱۳۶۰ شاهد آن بودیم، در انتظار ما است. با وجود این متجاوزان در اریکه قدرت، هیچ نه معلوم که همین فردا، مهساها، و کیانها، و…، و محسنهای بعدی، فرزند من باشد یا شما، و یا خود من باشم و یا شما؟!