
صدارت- اشاره مختصری(جلسه۲از۳)به چند نکته از کارنامه و میراث بنیصدر
۱۱ آبان ۱۴۰۰هیچ کسی را نمیتوانم به یاد بیاورم که به اندازه آقای بنیصدر، مورد حملات همهسویهٌ ترور شخصیت، تخریب، سانسور، و خودسانسوری شده باشد!
هیچ کسی را نمیتوانم به یاد بیاورم که به اندازه آقای بنیصدر، مورد حملات همهسویهٌ ترور شخصیت، تخریب، سانسور، و خودسانسوری شده باشد!
صدارت: یادی از دوست - آقای بنیصدر - اشاره مختصری به چند نکته از کارنامه و میراث آقای ابوالحسن بنیصدر.
این مطالب، که طی دوازده جلسه گفتگو، تحت عنوان ’روزها بر رئیس جمهور چگونه میگذرد‘ و یا ’کارنامه ریاست جمهور‘ در اختیار شما هموطنان گرامی قرار داده شده، مطالعه و تحقیقی میدانی و بالینی با شناسایی امرهایی است که در برههٌ بسیار مهمی از تاریخ معاصر ایران واقع شدهاند. به این وقایع، به عنوان امرهایی که به طور مستمر، در تاریخ اتفاق میافتند، باید نگریست، که با درس تجربه از تاریخ، از تکرار آنها در حال و آینده پیشگیری کنیم، هر کدام از ما به سهم خود و به نوبه خود! گرچه شکل و ظاهر این امور واقع شده، ممکن است با هم متفاوت به نظر برسند، ولی با تحقیق در آنها و با ریشهیابی و تحلیل آنها، به وضوح این حقیقت نمایان میشود که همگی در باطن یک ریشه را دارا هستند که دینامیسم پویاییهای قدرت و موازنه قوا در همه نظامهای سلطهگر-سلطهبر است.
پیوسته تلاش شده است که دیوارهای سانسور، شکسته شود. این تلاش، بدون شکسته شدن دیوارهای عظیم خودسانسوری نمیتواند موفقیت شایسته را همراه داشته باشد. قدرتها در سراسر دنیا، در جنگ روانی علیه مردم، با استفاده از انواع روشها و اقسام جنگافزارها، توانستهاند در مغز بعضی از مردم، یک مامور امنیتی-اطلاعاتی را تعبیه کنند. در آن دسته از مردم، عدهای با قبول شکست در این جنگ روانی و پذیرش تسلیم و انفعال، این سربازِ گمنامِ امامِ زمانِ خودساخته را، حاکم بر خود کرده و خویش را در سیاهچاله خفقان، با پیچاپیچ تفتیش و ممیزی، و تحمیل همرنگی، اسیر و زندانی میکنند. در این صورت است که ضداطلاعات و سوءاطلاعات فراوان و بسیار دروغها را، با انواع تزویرهای رسانهای، و با تکرار و تکرار و تکرار آنها، به صورت «واقعیت» در کتاب تاریخ، ثبت میکند، و به خورد جوانان میهند.
...نکته بسیار مهم این است که مطلبی را که این رژیم به عنوان «اسلام» برای بقای خود دستمایه کرده است را به چالش کشید. این استاد دانشگاه فقط مثالهایی را متذکر شده است، ولی برای مخاطب خود، هیچ راه حلی را ارائه نداده است. نمیتوان گفت که در داخل کشور است و باید مواظب باشد که گرفتار نشود. ولی بسیاری از هموطنان داخل کشود، بسیار شجاعتر از بسیاری خارج نشینان بودهاند! با عقیده، بخصوص با عقاید دینی، نمیتوان جنگید. باید آنها را به بحث گذاشت. به چالش کشیدن تبلیغات «اسلامی» رژیم و با دوستی و سعه صدر، به بحث آزاد نشستن را تجربه موفقی یافته ام... آبادی میخانه ز ویرانی ماست—جمعیت کفر از پریشانی ماست اسلام به ذات خود ندارد عیبی—هر عیب که هست، از مسلمانی ماست
برای شکنجه،... قتل و کشتار،... خفقان،... سرکوب،... با جنگ روانی باید به مزدوران استبداد باورانده شود که انسان برای دین و عقیده است، و هر کاری در آن راستا، مستحب که هیچ، بلکه واجب است! یکی از درسهای مهم و حیاتی بازخوانی کارنامه نوشته شده در چهار دهه پیش، این است که برای برپایی و پویایی و پیشبرد مردمسالاری، لازم است که در وژدان عمومی همگانی حداقل لازمی از ما مردم، باور به اینکه دین و مرام برای انسان است و نه برعکس، جا بیفتد.
بنا بر کارنامه که ۴دهه از نوشتن آن میگذرد، و مطالعه بالینی ؟ است، سفیر شوروی، در مقابل تجاوز به حق استقلال و سایر حقوق، میخواست ۴ شرط به رئیس جمهور تحمیل کند، و تهدید کرد که در صورت عدم پذیرش، شوروی توسط حزب توده و چریکهای فدایی و سایر عناصر سرسپرده و مزدور خود، از خمینی و شرکا، برای تخریب خط استقلال و آزادی، پشتیبانی خواهد کرد، و چنین کرد. وقتی خط استقلال و آزادی، در تغییر از پایین پافشاری کرد و در مقابل تحمیل تغییر از بالا مقاومت کرد، خمینی توسط برادرزاده خود به رئیس جمهور پیغام داد و میخواست ۸ شرط به خط استقلال و آزادی تحمیل کند، و گرنه «تا آخر میروم» و چنین کرد. خمینی تهران (با ورود در توازن قوا=موازنه وجودی)، با باور به اصالت قدرت، و با باور به اینکه انسان برای دین است، علیه خمینی فرانسه کودتا کرد. وقتی اولین منتخب مردم ایران، اولین جبهه مبارزه را نفی قدرت، و نفی باور انسان برای دین است، اعلام کرد، با نپذیرفتن ۸ شرط وی، علیه رئیس جمهور هم کودتا کرد.
مردمسالاری یک فرهنگ است! فروپاشی این رژیم، حتمی است! دیر و زود دارد، ولی سوخت و سوز ندارد! هرچه تعداد بیشتری از ما مردم، در هرچه مردمسالارتر شدن خود تلاش کنند، فروپاشی هرچه زودتر، و هرچه خشونتزداتر خواهد بود. در این صورت است که بعد از فروپاشی این رژیم، ساختار آن هم متزلزل خواهد شد و فرو خواهد پاشید، امر مهمی که در انقلاب ۱۳۵۷ کمتر به آن توجه شد. در نتیجه، ساختار استبداد حفظ شد و استبداد شاهی به استبداد فقیه مبدل شد.
نباید اجازه داد که تاریخ، به دست قدرتمداران ظفرمند و سلطهمداران نوشته شود. باید با استفاده از رسانههای شخصی و شبکهبندیهای اجتماعی، از پیروزی قدرتها در جنگ روانی علیه مردم جلوگیری کنیم.